سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سخن در بند توست تا بر زبانش نرانى و چون گفتى‏اش تو در بند آنى ، پس زبانت را چنان نگهدار که درمت را و دینار . چه بسا سخنى که نعمتى را ربود و نقمتى را جلب نمود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :36
کل بازدید :333213
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/2/5
4:53 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[103]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

انسان اگر مقهور در تحت سلطه شهوت و هواهای نفسانی گردید رقیت و عبودیت و ذلت در او به قدر مقهوریتش در تحت سلطه آنها زیاد شود و معنی عبودیت از خداوند خضوع تام و اطاعت از اوست .و انسان مطیع شهوات و مقهور نفس اماره بنده فرمانبر آنهاست و هر چه آنها امر کنند با کمال خضوع اطاعت کند و در پیشگاه آنها عبد خاضع و بنده مطیع گردد تا کار به جایی رسد که اطاعت کند و در پیشگاه آنها عبد خاضع و بنده مطیع گردد تا کار به جایی رسد که اطاعت آنها را مقدم دارد بر اطاعت خالق آسمان و زمین ،

بندگی آنها را برگزیند بر بندگی مالک حقیقی و در این حال عزت و حریت و آزاد مردی از قلبش رخت بندد و غبار ذلت و فقر و عبودیت بر چهره قلبش بنشیند و خاضع اهل دنیا گردد و قلبش در پیش اهل دنیا و صاحبان حشمت سجده کند و از برای به دست آوردن مشتهیات نفسانی خود از همنوع خود ذلتها و منتها کشد و خواریها برد تا اسیر بند شهوت و نفس است از هیچگونه خلاف شرع و فتوت و حریتی مضایقه نکند و سر به زیر بار اطاعت هر کس و ناکس در آورد و از هر ناچیز منت کشد و به مجرد احتمال حصول مطلوب پیش او گرچه آن شخص از سایر خلق بی ارزشتر و پست تر باشد و احتمال موهوم باشد .

آنهایی که بنده دنیا و شهوت خویش اند و طوق بندگی هوای نفس را در گردن نهادند بندگی از هر کسی که دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال می دهند می کنند و خاضع او می شوند و در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند و اعمال آنها و اقوال آنها این کلام را تکذیب کنند و این اسارت و رقیت از اموری است که انسان را همیشه در زحمت و ذلت و رنج و تعب دارد و انسان با شرف و عزت نفس باید با هر وسیله و جدیت خود را از آن پاک و پاکیزه کند و پاک شدن از این کثافت و رهایی از این قید خواری و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد .

اما عمل : و آن به مخالفت نفس است در مدتی آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت شهوات و هواهای نفسانیه منصرف کند تا آنکه نفس عادت به خیرات و کمالات کند .

و اما علم : به آن است که انسان به نفس خود بفهماند و به قلب خویشتن برساند که مخلوقات دیگر چون خود ضعیف و محتاج و فقیر و بینوا هستند و آنها نیز مثل خود من در تمام امور جزئیه و کلیه محتاج به غنی مطلق و قادر توانا هستند و آنها قابل آن نیستند که حاجت کسی را برآورند و کوچکتر از آن هستند که نفس به آنها متوجه گردد و قلب خاضع آنها گردد و همان قادر توانایی که به آنها عزت و شرف و مال و منال داده قادر است به هر کسی بدهد . 

حقیقتا انسان را عار آید که به واسطه شکم خود یا راه انداختن شهوت خویش این قدر ذلت و خواری به خود راه دهد و از این مخلوق بی همه چیز و فقرای بی دست و پا بی دانش و بینش منت کشد .منت اگر کشی از غنی مطلق و خالق سماوات و ارض بکش که اگر توجه به ذات مقدس او پیدا کردی و دلت خاضع در محضر او گردید از هردو عالم وارهی و طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون کنی که فرمود ( بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت است )

به واسطه عبودیت حق و توجه به نقطه واحده مرکزیه و افناء تمام قوا و سلطنتها در تحت سلطنت مطلقه الهیه چنان حالتی در قلب پیدا شود که قهر و سلطنت بر همه عوالم کند و از برای روح حالت عظمت و رفعتی پیدا شود که جز در پیشگاه ربوبیت و آنها که اطاعت آنها اطاعت ذات مقدس حق است سر به اطاعت احدی ننهند و اگر به حسب پیش آمدن روزگار در تحت سلطه محفوظ ماند به آزادی قلبی آنها ضرر نرساند .