سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توانگری خردمند، به حکمتش و عزّت او به قناعتش باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :52
بازدید دیروز :36
کل بازدید :333258
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/2/5
9:9 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[103]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 
 
 

 

 


امام صادق (علیه السلام): انگشتر عقیق در دست کنید که مبارک است و صاحب آن عاقبتش به خیر و نیکی باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: هر که انگشتر عقیق در دست داشته باشد حاجتش بر آورده می شود
امام صادق (علیه السلام): انگشتر عقیق باعث ایمنی در سفر است .
امام صادق(علیه السلام): هر که انگشتر عقیق در دست داشته باشد پریشان نشود و عاقبت کارش ا لبته نیکو باشد
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: انگشتر عقیق در دست کنید مادامی که آدم آن را با خود داشته باشد
اندوهی به او نمی رسد.
امام علی (علیه السلام): دو رکعت نماز با انگشتر عقیق بهتر است از هزار رکعت که با آن نباشد .
علی بن موسی رضا (علیه السلام): انگشتر یاقوت در دست کنید که پریشانی را برطرف می کند.
امام موسی کاظم(علیه السلام): انگشتر زرد در دست کنید که موجب آسانی است و درآن هیچ دشواری نباشد .
امام رضا (علیه السلام): انگشتر " زبر جد " در دست داشتن فقر را بتوانگری بدل میکند و هر که انگشتری یاقوت زرد در دست کند فقیر نشود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: خداوند عالمیان می فرماید که من شرم دارم از دستی که بسوی من بلند شود به دعا و در آن انگشتر فیروزه باشد پس او را نا امید بر گردانم .
امام صادق(علیه السلام): هر که انگشتر فیروزه در دست کند دستش فقیر نشود.
امام صادق (علیه السلام): بد نمی دانم در دست کردن انگشتر حدید را وقتی که به دیدن کسی رود که از او ترسد از اهل شر برای آنکه شر او ساکن می شود و انگشتر حدید شیاطین را دور می کند و بدرستیکه هر کسی که انگشتر در دست کند با نظر کردن به آن خداوند زیارت یا حج یا عمره در نامه عمل او بنویسد که ثوابش ثواب پیامبران و صالحان باشد .
منقولست که امام علی(علیه السلام)چها رانگشتر در دست می کردند . انگشتر یاقوت برای شرافت و زینتش . فیروزه برای نصرت و یاریش . حدید برای قوتش و عقیق برای حرز و دفع دشمنان و بلا ها.


  
  

به گزارش شیعه آنلاین، یک سایت خبری مدعی شد که یک عقرب، جان زائران حسینی (علیه السلام) در مسیر کربلا را نجات داده است.
المدینه‌ نیوز نوشت: «زائران ایرانی که امسال در مسیر عشق حسینی حرکت می‌کردند، گزارش دادند یک زن که به نظر می‌رسید خسته است، برای استراحت وارد یکی از خیمه‌ها شد و در خوابی عمیق و طولانی فرو رفت.
طولانی شدن خواب این زن باعث شد تا دیگران را متوجه خودش کند، به همین دلیل به سمت زن آمدند و او را صدا زدند اما جوابی نداد و اینگونه متوجه شدند که وی مرده است و در کنارش عقربی را پیدا کردند که آن نیز مرده است و متوجه شدند که این زن توسط نیش عقرب کشته شده است.
زنان وقتی تلاش می‌کردند که جسد وی را به خیمه کناری ببرند، احساس کردند که جسم عجیبی در وسط بدن زن است. وقتی لباس وی را کنار زدند، کمربندی انفجاری را دیدند که به دور کمرش بسته شده بود.
پس از کشف کمربند انفجاری، نیروهای امنیتی خود را به محل رساندند و به راحتی و بدون هیچ تلفاتی آن را خنثی کردند.» 


  
  
روزی که امام رضا(ع) به ایران آمدند، کسی فکر نمیکرد که قرار است برای همیشه امام مهمان ایرانیان شوند، اما خداوند خواست تا امام بماند. نسل ها آمدند و رفتند و به تاریخ پیوستند. اما... امام ماند و خواهد ماند.
 

 

 


93/6/9::: 5:34 ع
نظر()
  
  

ناخن جویدن یکی از بیماری های رفتاری کودکان است و قابل درمان می باشد این اختلال یکی از اختلال های هیجانی و عادتی است و دلالت از آن دارد که کودک نیازمند کمک است .

ناخن جویدن زمانی اختلال به حساب می آید که بعد از دوره ی کودکی ادامه داشته باشد .

ناخن جویدن در برخی از منابع زیر عنوان ( اختلال های زودگذر شخصیت ) قرار گرفته است این بیماری بیشتر در سنین 4 و 5 سالگی دیده می شود و به مرور زمان با افزایش سن از بین می رود یا کاهش می یابد.

علت های ناخن جویدن :

نبود بهداشت روانی در محیط خانواده ، یادگیری ( عادت ) ، اضطراب یا آشفتگی های موقت دوران کودکی ، خستگی یا ترس یا خشم ، تقویت رفتار به وسیله ی اطرافیان در هنگام انجام این عمل ، بی قراری و بی حوصلگی

نشانه های این بیماری :

به دهان بردن شست و مکیدن آن ، کندن ناخن با دندانهای خود ، به دهان گذاشتن اشیاء مختلف ، مثل خودکار ، مداد و 000

راه های مقابله با ناخن جویدن :

از بین بردن اضطراب های محیطی و فراهم کردن بهداشت روانی خانواده در بهبود این بیماری اثر مفیدی دارد .همچنین گفت و گو با فرد مبتلا و ریشه یابی اختلال می تواند عامل موثری در پیشگیری یا درمان ناخن جویدن باشد .علاوه بر آن عدم تقویت رفتار به وسیله ی اطرافیان و بی اعتنایی و عدم حساسیت هم می تواند در درمان این اختلال مفید واقع شود .


  
  

بی عشق ، آدمی گنگی خواب دیده است ، کسی که عشق را تجربه نکرده به معنای واقعی کلمه ، هنور متولد نشده است ! (اوشو )

سخن عشق در ادب و فرهنگ پارسی ریشه ای دیر پا دارد جلوه های گوناگون عشق در ادبیات منظوم تماشایی و شور آفرین است به گونه ای که می توان گفت شاه بیت غزل شاعران و عارفان ، از هر مکتب و مذهبی عشق است بر این اساس شگفت نمی نماید که مهم ترین پیام مولانا جلال الدین بلخی عشق و سخن های عاشقانه باشد .

به کتاب گرانمایه مثنوی نگاه کنید با تمثیل زیبای نی سخن عشق را آغاز و ندای جان بخش عاشقانه را می سراید این شاهکار جاودانه را جامی شاعر سخن شناس قران پارسی می نامد .

{مثنوی معنوی مولوی             هست قرآنی به لفظ پهلوی } و سراینده فرزانه اش را این چنین توصیف   می کند نیست پیغمبر ولی دارد کتاب ! مولوی اثر همیشه ماندگار خود را با واژه نی یاد کردی عاشقانه از خدا آغاز می کند تا به صورتی بسیار لطیف و شاعرانه بر کام و جان تشنگان گوارا و دلنشین باشد چنان که در باور اندیشمندان فرزانه شکایت و حکایت مولوی از نی نه بیهوده که برخاسته از معنی هدفمند و خاصی بوده است که جز مظهر خدا و اندیشه عاشقانه خویش نبوده است !

شادروان فروزانفر در شرح مثنوی شریف می گوید این نی در حقیقت خود مولاناست که از خود و خودی تهی است و در تصرف عشق و معشوق است که به زبان او سخن می گوید و بر پرده های گلویش آهنگ شرربار می ریزد چنان که خود می گوید :

ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی         زاری از ما نی ، تو زاری می کنی       ما چوناییم و نوا در ما ، توست       ما چو کوهیم و صدا در ما ، توست

در این حالت اگر از این وجود از خویشتن رسته نوایی به گوش می رسد در واقع از آن کسی است که در او می دمد و الهام بخش اوست و الا وی دعوی هستی ندارد و خاموش است و غرق در دریای عشق ، همان گونه که رند خراباتی حافظ شیرازی نیز می سراید .

شب فراق که داند که تا سحر چند است ؟          مگر کسی که به زندان عشق دربند است !    بی گمان به آسانی می توان پذیرفت که نوای نی انعکاس نفس کسی است که در او دمیده است و گرنه نی چنان فارغ و از خویشتن تهی است که تا آدمی به او نرسد آوایی ، ناله ای ، سوزی ، سازی از آن برنخواهد خاست در این صورت رمز و حال و جان وجود گمگشته ای را تجسم کنید که نه تنها خود را از خود گسسته و محوو فانی در عشق معشوق ساخته است که : چه نایی که از دم نای زن پرست و بی او خاموش و بی حرکت و بی جان بر جای خواهد بود در نگاه مولانا سخن عشق نه یک نغمه دلنشین که ترانه ای جان بخش ، داروی شفا بخش ، و درمانگر تمام دردهای بی درمان روحی و روانی انسان هاست . وی چنان می نماید که دردهای برخاسته از قوای شهوت ، غضب ، نخوت ، عجب ، خود خواهی و صدها مانند آن را تنها و فقط با داروی عشق در پرتو نوای دلپذیر نی درمانگر و شفا پذیر می داند :

هر که را جامه زعشقی پاک شد     او ز حرص و جمله عیبی پاک شد      شاد باش ای عشق خوش سودای ما        ای طبیب جمله علت های ما     ای دوای نخوت و ناموس ما      ای تو افلاطون و جالینوس ما !!      از مهلک ترین دردهای بی درمانی جامعه بشری ، وسواس ، تردید و شک و گمان برخاسته از اوهام و خرافات است که از درمان آن همگان عاجز و ناتوانند ولی در باور مولانا با نیروی پر توان عشق و با دم گرم و نفس عاشقانه درمان پذیر خواهد بود چنان که می گوید : پوزبند وسوسه ، عشق است و بس      ورنه کی وسواس را بسته است کس !

در این صورت ، برای درمان رذیلت های اخلاقی و دردهای بی درمان روحی و روانی ، درمانگری جز عشق و چاره ای جز عاشق شدن و راهی جز شنیدن سخنان عاشقانه بر جای نمی ماند


  
  

چه بنویسیم ؟ چگونه بنویسیم ؟

شما نیازی ندارید منفی ها را بر شمرید منفی در کنار مثبت معنا دارد . شما آن گونه مثبت ها را دامن زنید زیبایی ها را جلوه گر سازید ، خوبی ها را تحسین کنید .که منفی ها ، ناپسند ها ، دست و پاگیرها و بازدارنده ها در سایه بیفتد .پرتو نوشته تان را بتابانید روی زیبایی هایی که دیده نمی شود روی آن چه دارد می آید و هنوز شناخته نشده اما آمدنش مبارک است .نگاهتان را مثبت کنید کلامتان را امید بخش ، و موسیقی بیانتان را شوق آفرین .آرزوها را سرو سامان دهید احساسها را لطیف کنید و به خوانندگان کمک کنید آرزوهای بالا بلند داشته باشند . به آنها کمک کنید دور دور دورها را ببینند . کار شما آن نیست که آنچه را همه می بینند و می شناسند و از آن خسته شده اند به رخ شان کشید . کار شما آن است که آن را که نمی بینند و نمی شناسند و نیامده است ولی خواهد آمد به تصویر بکشید : آن را که زندگی شان را پر شکوه خواهد کرد و دوست داشتنی . به آنها یاد دهید چگونه روی پای خود بایستند چگونه قدم بردارند و چگونه آن را دوست دارند ، نیاز دارند ، قبول دارند ، بیافرینند .

شما باید فرهنگ (خواستن ) را بزرگ خواستن را متعالی خواستن را سرشت ثانوی خوانندگان خود کنید .نا امید کردن مردم ، تحقیر کردن آنها ، به  انزوا کشیدن آنها .زخم ها را عمیق تر خواهد کرد دردها را دردناک تر و آدمها را ناتوان تر .

آنجا که گردن کشیدن کوه ، خروش دریا ، سرسبزی دشت ، پرتو آفتاب ، نسیم صبحگاهی هست ، نباید لجن ها را به  هم زد، نباید مردم را از ریزش کوه و طوفان دریا و تاریکی شبها ترساند شما باید از زندگی مردم ، با مردم ، به زبان مردم ، آن گونه حرف بزنید که اندیشه های پربارتان را ، تجربه های غنی درس آموزتان را ، دانش به روز رسیده تان را ، چون آبی گوارا بنوشند و شیرینی گفتار را مزمزه کنند .که در این گفتار ها و نوشتارها هرگز نباید برتری خود را، داناتری خود را، پیشروی خود را ، به رخ آنان کشید اصلا نباید شما در ارائه آنچه به آن نیاز دارند دیده شوید .


  
  

آلودگی درونی

    قرآن کریم درون انسان آلوده را مشخص کرده دراین باره   می فرماید اگر کارگزاری به حقوق حلالش نسازد ورشوه بگیرد مانند کسی است که دردرون خود کنیف وچاه بدبویی حفر کرده باشد ورشوه دهنده مثل این است که درچاه بدبویی دلوی بیندازد ومقداری لجن از آن استخراج کند ‹‹ وتدلوا بها الی الحکام ›› به رشوه دهند فرمود تو وقتی رشوه دادی ومرتشی حقی را باطل ویا باطلی را حق ویانوبت کسی راتضییع کرد مثل آن است که دلوی درجان کارگزار انداخته لجن درآورده باشی ودرنهان ونهاد مرتشی هم جر لجن چیز دیگری نیست.

   اگر کسی با این وضع آشنا بشود که مدینه فاضله را مردان آزاده می سازند ومردان آزاده درپرتو اخلاق ساخته می شوند

هرگز حاضر نمی شود دردرون خود چاه بدبو حفر کند وبا درون لجنی زندگی کند ودیگران هم حاضر نیستند ادلاء کنند یعنی دلوی را درکنیف بدبوی اوانداخته مشتی لجن ازاو استنباط واستخراج کنند .انبیاء این خطر را پیش بینی کرده گفتند به فکر زرق وبرق ظاهر فریب نظامهای الحادی نباشید زیرا اینها گلهای زیبایی هستند درمزبله ها روییده اند نشانه اش طرز فکر وبرخورد این جامعه به ظاهر زیبا وفریبا با کشورهای جهان سوم است.

تفسیر موضوعی قرآن آیه الله جوادی آملی ج 10 ص 231


  
  

همیشه بخند
درباره خندیدن بیندیش خیلی زود متوجه می شوی که خداوند چه موهبت بزرگی به تو ارزانی داشته است خنده هیچ هزینه ای ندارد اما قدرتی دارد که همه دریافت کنندگانش را غنی می سازد .
خنده امید را در دل ناامیدان زنده می کند شادی را به دل مغمومین می آورد و به گرفتاران انرژی می بخشد خنده خیرخواهی و احساس دوستی را بیدار می کند خنده فقط لحظه ای از وقت تو را می گیرد اما خاطره آن تا ابد باقی است پس خنده ها و شادی های خود را با دیگران قسمت کن .


  
  

خوشبختی در درون توست

یادداشت این هفته را تقدیم می کنم به همه شما همسرانی که به هر دلیلی فرزندی به جمع دو نفره تان اضافه نشده است .عزیزان این همه تقلا برای چیست ؟ مگر تنها تضمین خوشبختی و تداوم یک زندگی مشترک رضایت بخش حضور فرزند است ؟ قبول دارم که حضور فرزند در زندگی شیرین و لذت بخش است اما همه چیز نیست .روزهای قبل از ازدواج را به خاطر بیاورید سال های اول ازدواج را 000 یادتان هست هزار آرزو و تصمیم مشترک برای زندگی تان داشتید که شاید یکی از آن ها داشتن فرزند بود پس 999 آرزوی باقیمانده تان چه شد ؟

وای بر زنی که به خاطر صاحب فرزند نشدن شوهرش قصد جدائی داشته باشد وای بر مردی که وقتی فهمید همسرش صاحب فرزند نمی شود به بهانه این که من باید از خود وارثی داشته باشم دل همسرش را بشکند و او را طلاق بدهد و یا همسر دیگری اختیار کند .

مگر همسر شما چه گناهی داشته ؟ مگر قبل از ازدواج قادر به تشخیص باروری یا عدم باروری خود بوده ؟ خودتان را لحظه ای به جای او بگذارید دوست داشتید در این شرایط چه رفتاری با شما می شد ؟

آقای فهیم ، خانم هوشمند ! اگر در زندگی دچار روزمرگی شده اید اگر در زندگی خواهان تنوع هستید با صاحب فرزند شدن شاید تامدتی تغییری ایجاد شود اما باز به روند سابق بر می گردید.بهترین راه حل این است که دست از رفتارهای تکراری بردارید و خلاق باشید هر روز برای خود و همسرتان زندگی تازه ای خلق کنید تغییر و تنوع باید از درون شما باشد نه این که به عوامل خارجی وابسته شود باور کنید آن قدر راه های خلاقانه هست که تا پایان عمر می توانید از جمع دو نفره تان لذت ببرید و هیچ گاه خسته نشوید شاید رسالت شما کشف این راه های خلاقانه و انتقال آن به سایر زوج هاست .

مهربانان ! هزاران کودک هستند که چشم انتظارند تا بوسه ای از سر مهر به گونه هایشان بنشیند چه بهتر که این رسالت شیرین بر عهده شما باشد .

دوستان خوب من ! خودتان را از زنجیر چرا و سرزنش آزاد کنید و به جای آن ببینید که چه کارهایی می توانید انجام دهید یادتان باشد خوشبختی در درون شماست .

با تشکر از آقای احمد حلت مدیر مسئول مجله موفقیت  


  
  

یک کلمه جادویی

مدتی پیش یک دانشجوی دوره کارشناسی که مشغول نوشتن پایان نامه اش با موضوع حکومت بود از من تقاضا کرد که پرسش نامه ای را با حداقل چهل سئوال که بعضی از آن ها جواب های دشواری هم داشت پر کنم موضوع حکومت ، مرا تشویق به کار می کرد سرانجام داوطلبانه پاسخنامه را همراه جواب برای او فرستادم بعد از آن مشتاقانه منتظر یادداشتی تشکر آمیز از دانشجوی جوان بودم اما از او خبری نشد به خود گفتم : این موضوع ارزش تاسف خوردن ندارد باید آن را فراموش کنم اما نمی توانستم .

واقعیت این است که ناسپاسی ، هم به فردی که مورد ناسپاسی قرار گرفته صدمه می زند و هم به فرد ناسپاس چرا که فرد ناسپاس به جای پیدا کردن دوست دشمن می یابد احساس سپاسگزار بودن به تنهایی کافی نیست این احساس باید بروز داده شود شاید آن دانشجو واقعا از کار من سپاسگزار بود اما با اظهار نکردن ، این احساس از بین رفت ، کلمه (متشکرم ) می توانست تفاوت زیادی ایجاد کند .

وقتی فردی باعث آزردگی مامی شود باید از خود بپرسیم که آیا نشانه هایی از این شخصیت آزار دهنده در وجود خود ما نیست ؟ من از خودم می پرسم چه تعدادی از ما سپاسگزار کارهای کوچک بی شماری هستیم که دیگران با مهربانی برای ما انجام می دهند تا زندگی را برای ما آسان تر سازند ؟ واقعا چه تعدادی از ما به خاطر داشتن موهبت زندگی سپاسگزار هستیم در حالی که آزادی ، عدالت و امنیت را حق مسلمی برای خود می پنداریم ؟ چه تعدادی از ما قدردان هدیه شگفت انگیز زندگی هستیم ؟ آیا به اندازه کافی این قدردانی را به خالق زندگی ابراز می کنیم ؟

جواب صادقانه به هر پرسش به طور غم اگیزی روشن است کافی نیست نه اصلا کافی نیست تصمیم گرفتم که راه حلی بیابم بعد از این از همه افرادی که گذران زندگی را برایم آسان می کنند تشکر کنم پیشخدمت ، مسئول آسانسور ، رانندگان تاکسی و هر کس دیگری . البته نه با گفتن کلماتی از روی بی تفاوتی و خالی از احساس .به خود هر روز خاطر نشان کنیم که هر لحظه از حیات بی اندازه ارزش دارد سپاس خود را به خدا نه فقط با دعا خواندن بلکه با زندگی به همان روشی که خدا دوست دارد ما زندگی کنیم نشان دهیم . اصل اساسی که در نشان دادن سپاسگزاری دریافتم این است که هم اکنون سپاسگزار باشید هنگامی که احساس سپاسگزاری تازه و نیرومند است آن را ابراز کنید عمل کنید قبل از این که انگیزه ناگهانی سپاسگزار بودن در شما از بین برود .

سپاسگزار بودن به این معنا امر ساده ای نیست من معتقدم که چندین مرحله دارد آشناترین نوع آن احساس خود به خود طبیعی سپاس بابت منافعی است که دریافت می کنیم . مرحله دوم سپاسگزاری ، نه تنها برای لذت ها و مزایای زندگی بلکه برای اتفاقات و سختی ها هم هست این نوع سپاسگزاری نشانه شناخت و بلوغ فکری ماست چرا که تشخیص دادیم که سختی ها و مشکلات هم ارزشمند هستند همه ما داستان افراد معمولی را شنیده ایم که چگونه ایستادگی کردند و تلاش کردند تا بر معلولیت خود پیروز شوند و در نهایت قهرمان هم شدند .

سومین مرحله سپاسگزاری مرا به یاد شعری می اندازد که در آن دو نوع تشکر وجود دارد یکی زمانی که کمکی از کسی دریافت می کنیم و خود به خود تشکر می کنیم و نوع دوم و با ارزش آن یعنی هنگامی که به دیگران کمک می کنیم به عبارتی از این که فرصت کمک به دیگران به ما داده شده سپاسگزاری می کنیم تاجایی که خود را فراموش می کنیم یعنی همانی که در انجیل به ما گفته شده است : اگر احساس سپاسگزار بودن را در خود افزایش دهید و با خشنودی آن را ابراز کنید هم اطرافیان خود را شادتر می کنید و هم خود خوشنودتر خواهید شد جادویی بزرگ در کلمه ( متشکرم ) نهفته شده است.                                منبع : ریدرزدایجست    


  
  
   1   2   3   4      >