سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند [ مى‏گویم : معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد ، هرچند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد ، و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارد ، نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست دراز نام نهاد ، چه نعمتهایى خدا همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهاى خدا اصل نعمتهاست و هر نعمتى را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :98
بازدید دیروز :89
کل بازدید :334824
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/2/18
10:38 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[103]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

متن سخنرانی دکتر رفیعی چگونه به بصیرت برسیم؟ بصیرت عاشورایی چگونه حاصل میشود ؟  

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»

شب تاسوعا متعلق به افسر رشید کربلا برادر شجاع اباعبدالله الحسین(ع) فرزند بزرگوار امیرالمومنین اباالفضل العباس(ع) است با فرض اینکه عباس جزو آخرین شهدای کربلاست اما به دلیل نقش بی بدیلش از گذشته مرسوم است یک روز و یک شب را به ایشان اختصاص می‌دهند و در تاسوعا از ایشان یاد می‌کنند. قبل از آن‌که وارد بحث شویم با توجه به این‌که اباالفضل العباس(ع) جانباز کربلا هم هست دو دستش را در راه مولا و اربابش امام حسین(ع) تقدیم کرده و بعد به شهادت رسیده لازم می‌دانم همین‌جا تقدیر و تشکر و یادی از همه‌ی جانبازان عزیز که به تعبیر مقام معظم رهبری(مدظله) رنج و سختی اینها به یک معنا بیش از شهداست چون شهدا شهید شدند اما امروز «عند ربهم یرزقون» در بهشت برزخی، در نعیم، در فضل الهی‌اند. اما انصافا بعضی از جانبازان عزیز با زحمت زندگی‌شان را سپری می‌کنند. گاهی که خاری به پای انسان وارد می‌شود حتی چند قدم گام برداشتن هم برایش مشکل است. قطع دست، قطع پا، فقدان چشم و قطع نخاع و گاهی این بیماران شیمیایی که می‌شناسم با زحمت و با مشقت زندگی می‌گذرانند. این‌ها برای رفاه من شما رفته‌اند هم باید قدر بدانیم هم دعا کنیم و هم تشکر، برای اینکه دل این عزیزان هم گرم است. من کسی نیستم که بخواهم دل این‌ها را گرم کنم اما دو داستان کوتاه از دو جانباز می‌گویم بعد بحث را شروع می‌کنم. شهیدی در صفین به نام زیدبن صوحان اینها سه برادر بودند که به بنی‌صوحان معروفند. هر سه عاشق و فدائی امیرالمومنین علی(ع) بوده‌اند و هر سه همواره مدافع ولایت. پیغمبر گرامی اسلام گاهی که زیدبن صوحان را می‌دیدند می‌فرمودند: «این کسی است که یک عضوش قبل از او به بهشت رفته». تسبقه یده الی الجنة؛ و منتظر بقیه اعضایش است که برود و بپیوندد این یک گلی در بهشت و یک علامتی است حتما دیدید بعضی که وقتی می‌خواهند جایی صفی بگیرند یک وسیله‌ای مثلا کتاب یا دفتر و یا غیره در آنجا می‌گذارند به این معنی که اینجا جای ماست پیامبر هم درباره این شهید صفین فرمود: این کسی است که دستش قبل از او به بهشت رفته است و لذا بین اصحاب معروف بود. هر وقت او را می‌دیدند، می‌گفتند: او همان کسی است که پیغمبر اکرم(ص) درباره‌اش فرموده بود یک عضوش قبل از او به بهشت رفته حالا این آدم در یکی از جنگ‌ها دست چپش را از دست داد یک دست داشت در جمل با یک دست آمد خدمت امیرالمومنین گفت: آقاجان اجازه بدهید حالا خودم به بهشت بروم وقتی در صفین به شهادت رسید امیرالمومنین بالای سرش آمد؛ فرمود زید خدا تو را رحمت کند خیلی جمله‌ی قشنگی درباره‌اش فرمود: «قلیل المعونه و کثیر المعونه؛ یعنی تو پرکار و کم توقع بودی» زیدبن صوحان جانبازی است که دست داده بود بعد هم خودش شهید شد و به بهشت پیوست. جانبازان عزیز ما چه آن‌هایی که عضوی دادند. چه آن‌هایی که سلامتی‌شان دچار خدشه شده بدانند یک برگ برنده در بهشت دارند و این خیلی مهم‌تر است نمونه دوم؛ مسلم مجاشعی است. مسلم جوانی بود. در جنگ جمل امیرالمومنین علی(ع) آغازگر جنگ نبودند یک روز حضرت قرآنی را به دست گرفت و فرمود: چه کسی است که این قرآن را بگیرد و برود و با این‌ها بی‌طرفانه صحبت کند. بالاخره بگوید به چه دلیلی این همه آدم جمع کردید. در جنگ جمل تعداد زیادی از صحابه‌های پیغمبر(ص) و همین‌طور بستگان پیغمبر(ص) حضور داشتند. این جوان گفت: یا امیرالمومنین من می‌روم که صحبت کنم قرآن را گرفت (اتفاقا مادرش هم در آن میدان بود) و رفت، و با صدای بلند آیاتی را تلاوت کرد. تیر به دستش زدند سپس با شمشیر دست او را قطع کردند قرآن را با دست دیگرش گرفت، دست دومش را هم قطع کردند دو دستش را در جنگ جمل تقدیم نهضت کرد، تقدیم دفاع از ولایت برای اینکه قرآن به زمین نیفتد. وقتی قرآن به زمین افتاد، قرآن را بر روی سینه‌اش گذاشت. تیر انداختند به طرفش، سینه و قرآن به هم دوخته شد و به شهادت رسید. این هم یک جانباز دیگر که از این دست زیاد داریم. من اینها را از نمونه‌های صدر اسلام گفتم برای اینکه بدانید جایگاه جانبازان عزیز ما را به ویژه این افتخار برای آن‌ها بس که رهبر عظیم الشأن انقلاب هم خود جانباز است. ولذا جا دارد که از شما جانبازان عزیز و هم از رهبر جانبازمان یادی بشود و انشاءالله کاری کنیم که مدیون این عزیزان نباشیم. خانواده ایشان و خودشان سختی‌های بسیاری را تحمل می‌کنند و این اجر عظیم و ویژه‌ای دارد. من یک چیزی برای خانواده‌های این‌ها بگویم. مرحوم علامه طباطبایی فرمود: «من حاضرم ثواب بخش عظیمی از اعمالی را که انجام داده‌ام از جمله ثواب نوشتن کتاب المیزان یا نماز شب‌هایی که خوانده‌ام را با یک شب پرستاری در راه خدا ،یک شب تا صبح پرستاری عوض کنم». خیلی عجیب است این حرف. علامه طباطبایی، المیزان، نماز شب، آن عبادت‌ها، بعد ایشان می‌گفت: من رفتم روایات را دیدم یک شب پرستاری از مریض، خوش خلقی با مریض، تحمل مریض عجیب ثواب دارد. پس از آن‌ها و از خانواده‌هایشان تجلیل می‌کنیم. و اما از اباالفضل العباس(ع) بنده یک جمله می‌گویم و آن جمله‌ای است که در زیارتنامه ایشان از امام صادق(ع) بیان کرده‌اند. در زیارت نامه ابالفضل(ع) می‌خوانیم:«مزیت علی بصیرة» عباس جان من شهادت می‌دهم. تو بصیرت داشتی، آگاهی داشتی. بحث ما در رابطه با بصیرت و آگاهی است. بیشتر این انحرافات، گرفتاری‌ها از جهل و ناآگاهی است بصیرت یعنی فهم. بصیرت یعنی درک، یعنی قدرت تشخیص. بصیر صف خداست. «والله بصیر بما تعلمون». قرآن می‌فرماید: «هل یستوی الأعمی و البصیر» بصیر با کور یکی است؟ شیطان به سه شکل به سراغ انسان می‌آید. گاهی مس می‌کند یعنی به اصطلاح لمس می‌کند. قرآن می‌فرماید شیطان بیش از این حریف این افراد نمی‌شود. فقط در حد مس، یک دست کشیدن. برای بعضی قرین می‌شود و رفیقشان می‌شود. برای بعضی‌ها «شارکهم» می‌شود. دیگر در همه‌ی کارها با هم شریکند. اصلا من کی ام تو که هستی؟ با هم یکی هستند. «انّ الشیاطین لیهون الی اولیائهم» بعضی‌ها شیطان درون گوشت و خون و پوستشان دخیل است. اینها را مشارکت می‌گویند. اینها همه آیه دارد. «شارکهم فی الاموال و الاولاد» اینها مشارکتند یک دسته را قرآن می‌گوید «فهو له قرین» شیطان قرین، قرین هم بد است. همه‌اش شیطان کنار آدم باشد اما بعضی‌ها نه فقط می‌آید دوری می‌زند و می‌رود. این دسته آدم‌ها آیه 201سوره اعراف می‌فرماید: گروهی هستند وقتی شیطان می‌آید سراغشان زود دفعش می‌کنند شیطان حریفشان نمی‌شود. آیه این است «انّ الذین تقوا» کسانی که دوتا ویژگی دارند شیطان هیچ وقت به آن‌ها نفوذ نمی‌‌کند یکی تقوا «اذا مسّهم طائف من الشیطان» وقتی شیطان می‌آید مسّشان کند مس یعنی دست کشیدن یعنی لمس کند آن‌ها را «تذکّروا» زود از شیطان جدا می‌شوند. «فاذا هم مبصرون» چون این‌ها بصیرت دارند. یعنی تقوی و بصیرت باعث می‌شود که ضررش از سوی شیطان دفع بشود. انسان اسیر شیطان نشود. فلذا در زندگی سعی کنید وقت برای کسب بصیرت بگذارید.

ما به 4تا بصیرت نیاز داریم. 1) بصیرت اعتقادی 2) اخلاقی 3) اجتماعی 4) سیاسی. اینها را توضیح می‌دهیم.

البته شما 5تای دیگر به آن‌ها اضافه کنید. من این 4تا را براساس وقت بگوییم.

بصیرت اعتقادی است؛ باید اعتقادات ما با آگاهی و با فهم باشد. یک جوان باید خداشناسی‌اش، پیغمبرشناسی‌اش و اعتقاد به ائمه اطلاعاتش از روی فهم و درک باشد. با مطالعه و با سوال از علما با تحقیق بصیرت اعتقادی اگر باشد دشمن نمی‌تواند بر انسان نفوذ کند. داستانی را برایتان تعریف کنم. جالب است می‌دانید پنجاه سال تمام تقریبا به دستور معاویه خبیث. لعن و سب امیرالمومنین علی(ع) می‌‌شد. در خطبه‌های نماز جمعه در مسجدها حتی مسجد ساخته بودند به نام مسجد سب علی یعنی مسجد ناسزا گفتن به حضرت علی(ع) آنقدر این سب به علی(ع) گسترده بود که اگر در خانه‌هایشان نماز می‌خواندند و مقید نبودند بعد از نماز بایستی به امیرالمومنین سب می‌کردند یعنی ناسزا و فحش، بعضی‌ها می‌پرسند این لعن از کجا شروع شده؟ بنیان و شروع لعن را معاویه گذاشت بنیان سب را اینها گذاشتند بعد شما می‌بینید در زمان امام صادق(ع) اگر اینها موضع گرفتند ائمه ما شروعش با آن‌ها بوده، آن هم سب، سب غیر از لعن است. لعن یعنی زمانی که مثلا بگوئیم خدا لعنتش کند یعنی خدایا رحمتت را از او بردار، لعن یعنی محرومین از رحمت، وقتی می‌‌‌گوئیم مثلا “اللهم العن اول ظالم: یعنی خدایا این را مشمول رحمتت قرار نده”. کسی که امام حسین(ع) را کشته، کسی که ناراحتی حضرت زهرا(س) را فراهم کرده، کسی که قصد حق امیرالمومنین را کرده است. یعنی چه؟ یعنی اینکه خدایا این لیاقت رحمت ندارد لعن در مقابل رحمت است و سب غیر از لعنت است. سب یعنی فحش ناسزا. لذا در روایات داریم سب نکنید. قرآن می‌فرماید: بتهای مشرکین را نیز سب نکنید چون آن‌ها هم به خدای شما فحش می‌دهند.سب را معاویه راه ‌انداخت. عمربن عبدالعزیز سال 99به قدرت رسید یعنی درست 50یا نزدیک 60سال بعد از جریاناتی که اتفاق افتاده بود سب می‌کردند. می‌خواست سب را بردارد اما حریف نمی‌شد حسابی در بین مردم جا افتاده بود. روزی پزشکی مسیحی را دید به او گفت: من از تو می‌خواهم کاری را انجام بدهی برایم. گفت چه؟ گفت یک روز که من در کاخ نشستم و علما و بزرگان و شخصیت‌های بزرگ هم اطراف من نشستند وارد شو. دختر من را از من خواستگاری کن. بگو جناب خلیفه من آمدم دخترت را خواستگاری کنم گفت: جناب عمر من زن نمی‌خواهم. گفت: من که نمی‌خواهم به تو دختر بدهم این یک (به قول بعضیها) یک مکر علمی و برنامه ریزی است. تو بیا و من هم به تو دختر نمی‌دهم چون تو مسیحی هستی بعد تو بگو پس چرا پیغمبر(ص) دختر به امیرالمومنین(ع) داد همین را بگو و برو و کارت دیگری نداشته باش وارد شد پزشک مسیحی، عمربن عبدالعزیز نشسته و شخصیتها نشسته‌اند اطرافشان، سلام کرد. بفرما چکار دارید؟ گفت: جناب خلیفه آمده‌ام خواستگاری دخترتان، گفت شما دینتان چیست؟ گفت من مسیحی هستم. گفت ما دختر به غیر مسلمان نمی‌دهیم. دختر فقط به مسلمان می‌دهیم. مسلمان به مسلمان. دختر به مسیحی نمی‌دهیم. گفت: پس چرا پیغمبر(ص) شما دختر خود را به امیرالمومنین(ع) دادند. عمربن العزیز و اطرافیانش عصبانی شدند گفت: امیرالمومنین(ع)، اول مسلمان عالم بود. اول کسی بود اسلام آورد. به علما گفت: جوابش را بدهید. همه گفتند ساکت شود این حرفها چیست که می‌زنی اول کسی که به اسلام روی آورد علی بود اول کسی که از اسلام دفاع کرد علی بود. این چه حرفی است که می‌زنید پزشک مسیحی گفت: پس چرا سبش می‌کنید؟ اگر مسلمان است اگر این‌گونه است پس چرا سبش می‌‌کنید؟ همه سرهایشان را پایین انداختند، عمربن عبدالعزیز گفت یا جوابش را می‌دهید یا اینکه از فردا سب کردن ممنوع است. جواب نداشتند با این برنامه‌ریزی به جامعه به علما بصیرت داد. و بالاخره جلوی سب را گرفت. ایشان خیلی خدمت کرده البته ایشان خودشان هم از بنی‌امیه است. نمی‌خواهم بگویم حکومتش مورد تأیید است. ملاقاتی با امام محمدباقر(ع) کرد. می‌خواست مکه برود. گفت می‌شود یک حدیثی از جدتان برایم نقل کنید؟ امام باقر(ع) حدیثی از رسول خدا(ص) را نقل کردند که یک تکه از این حدیث این بود که گرفتن حقی که برای آدم نیست جایز نیست. چیزی که حق آدم نیست را نباید از دیگران بگیرد. تا این را از امام محمدباقر(ع) شنید گفت: قلم و کاغذ بیاورید. همان‌جا نوشت فدک را برگرداندند. از کسانی که سب حضرت را برداشت ایشان بود. فدک را به اهل‌بیت برگرداند. ایشان حکوتش زیاد طول نکشید. دوسال، از سال 99تا 101بیشتر حکومت نکرد. منظورم روی این بُعد است.

بصیرت اعتقادی.

بصیرت اعتقادی یعنی باورهای ما باید درست باشد. الان خیلی از باورهایمان از امام زمان(عج) درست نیست. در همین مملکت می‌‌گویند ظلم کنید تا امام زمان بیاید. اصلا مخالف با انقلاب و امام بودند. می‌گویند باید ظلم کنیم اینها نمی‌فهمند که امام زمان (عج) می‌آید تا ظلم را از بین ببرد. به جای انجام وظیفه در غیبت زمان امام زمان(عج) به دنبال علائم ظهور هستند. الان دیده‌ام برخی از افراد نوشته‌اند سال فلان آقا ظهور می‌‌کند کی کجا آقا را دیده، در دوره غیبت تکذیب کنیم نباید تأیید کنیم. بله افرادی خدمت امام زمان(عج) رسیده‌اند؛ بحرالعلوم‌ها، مقدس اردبیلی، ولی اینها درب دکان باز نکردند الان چند تا به جرم ادعای همسری امام زمان زندان هستند. حضرت موسی(ع) به میقات رفت و قرار بود سی روز برود و عبادت کند. بعد از اینکه عبادتش تمام شد الواح تورات را بگیرد و بعد بیاید، خداوند می‌خواست قوم بنی‌اسرائیل را محکی بزند 10روز تمدید شد. سی روز آن 40روز شد.. هارون را جای خودش قرار داد تا مردم به هارون مراجعه کنند تا از خداپرستی دست برندارند، وقتی برگشت دید مردم گوساله‌پرست شدند، یعنی به فاصله 10روز خداپرستی به گوساله پرستی تبدیل شد. امام زمان(عج) حدود 100سال است غیبت دارد. مردم آخرالزمان آدم‌های خوبی هستند روایت داریم که اینها از مردم دوران‌های گذشته بهترند. هزار و خورده‌ای سال از غیبت می‌‌گذرد هنوز مردم به خدا و امام زمان(عج) اعتقاد دارند. چطور موسی(ع) یک ملاک گذاشت گفت هارون ملاک است امام زمان(عج) هم رفته غیبت کرده و یک ملاک گذاشته گفته علما، نه دراویش نه صوفیه نه فرقه‌های انحرافی «اما من کان من الفقها» یک خط به ما داده امام زمان(عج) ده‌ها روایت داریم چرا علما؟ چرا نگفته‌اند زهّاد، عبّاد، پیرمردهای قوم، رئیس هر کشور، رئیس جمهور هر مملکت. نه، می‌خواهد حکومت اسلامی باشد. می‌خواهد طاغوتی باشد هرکس می‌خواهد قدرت دست هر نظامی باشد. آن کسی که باید زمام را به دست بگیرد فقیه است «من الفقها» تازه آن هم با شرایطی، بله معصوم نیست که الان ما از او استفاده کنیم ولی عادل که هست، عصمت برای امام شرط است، برای فقیه عدالت شرط است. علم لدنّی برای امام شرط است، فقیه علم لدنی ندارد مثل امام. امام 5سال دارد علمش از خداست در فقیه علم اجتهاد شرط است در معصوم ولایت تکوینی شرط است معجزه و کرامت دارد، اما در ولایت فقیه ولایت تکوینی شرط نیست. عبادت، تقوی، زهد، مخالفت با هوی یعنی شما یک پزشک متخصص در منطقه‌ای نبود. بالاخره به سراغ پزشک عمومی‌، می روید. به سراغ بقال یا عطار نمی‌روی و بگویی پایم درد می‌‌کند. بالاخره پزشک عمومی است. وقتی دسترسی به امام معصوم ممکن نیست. چه کسی باید قرآن را تفسیر کند؟ چه کسی باید روایت را تفسیر کند؟ این افتخار شیعه هست که در زمان غیبت ارتباط با قرآن و روایات را از طریق عالم می‌داند و هر کسی را ولی امر نمی‌داند. این اولین بصیرت اعتقادی بود. دو تا داستان کوتاه برایتان بگویم. شخصی بود به نام حسن‌بن عبدالله، زمان امام کاظم آدم متدین، مومن، عابد و زاهد و ضد طاغوت، آدمی که اهل امر به معروف و نهی از منکر بود منتهی امام کاظم را قبول نداشت و شیعه نبود. امام کاظم(ع) هر وقت به مسجد وارد می‌شد به او سلام می‌کرد، او را اباعلی خطاب می‌کرد و می‌فرمود: «انّی احبّ عملک» من از کارهایت خوشم می‌آید، در مسجد الحرام قرآن می‌خوانند، نماز می‌خوانند، روزه می‌‌گیرند طواف می‌‌کنند، حج انجام می‌دهند. اینها کارهای خوبی است. من از همه کارهایت خوشم می‌آید ولی از عقیده‌ات خوشم نمی‌آید. برو عقیده‌ات را درست کن، گفت: آقا چه کنم. گفت: برو تحقیق کن، نمی‌گویم از من امام کاظم، برو از فقهای مدینه، علما، دانشمندان، مدتی رفت و برگشت و گفت: آقا به نتیجه نرسیدم. خود شما بفرمائید، آقا شروع کرد و برایش ولایت امیرالمومنین مطرح کرد. فرمود: ولایت امیرالمومنین در رأس هست تو اعتقاد به ولایت نداری، حسن بن اباعبدالله علی بصیرت اعتقادی پیدا کرد. امروزه بازار ادیان و فرقه‌ها باز است، بازار کتب، سایت وبلاگ، ماهواره و شبکه است هواستان جمع باشد. جوانی به نام محمد طیار بود، نقل کرد که من زمان امام محمدباقر(ع) خیلی گیر کردم در مذهب حق، حداقل چهار تا مذهب و مکتب خودش را نشان داده بود آن زمان یکی زیدیه[1] بودند. من با زیدیه گفت‌و گو کردم در مکه، دسته‌ی دوم حروریه است. حروریه خوارج هستند چون اسم منطقه‌شان به این نام است آن‌ها را حروریه می‌‌گفتند. اینها می‌‌گفتند: امیرالمومنین علی(ع) العیاذ بالله کافر است. دسته سوم عذریّه بودند. عذریّه می‌‌گفتند: جبر، هر اتفاقی می‌افتد ما کافر هستیم خدا خواسته شمر، شمر شود و امام حسین(ع) بشود امام حسین(ع) این اگر باشد. پس تمام بعثت انبیا و قرآن و بهشت و جهنم همه باید تعطیل شود. به چه دلیل، خدا خواسته من گناه کنم و به جهنم بروم خیلی زور دارد. خدا خواسته نه ‌این نیست. انسان مختار است. عذریّه جبری بودند. مرجعه گروه چهارم بودند که دین را خیلی سهل می‌‌گرفتند. می‌‌گفتند دلت پاک باشد نماز خواندی خواندی، اگر نخواندی هم نخواندی. آدم‌هایی هستند که الان این‌گونه‌اند. من یک وقتی تهران داخل فرودگاه بودم آقایی آمد پیش من و گفت: حاج آقا من دلم پاک است، نه نگاه به کسی می‌‌کنم نه دروغ می‌‌گویم همه را هم دوست دارم ولی شراب می‌خورم نماز هم نمی‌خوانم. من بهشت می‌روم. من همین‌طور ماندم چه بگویم. شراب می‌خورم نماز هم نمی‌خوانم ولی دلم پاک است. این چه دل پاکی است که دل پاک قرآن کریم می‌‌گوید، که درخت میوه‌اش پر از کرم باشد و شما بگویید ریشه‌اش پاک است. چطور می‌‌گویید پاک است. این‌که میوه‌اش این را نشان نمی‌دهد. میوه‌ی پر از کرم، «مثلک لکلمت طیبه کشجرة طیبه» محمد طیار می‌‌گوید: من در چهار مکتب گیر کرده بودم زیدیه، عذریه، حروریه، مرجعه. ناراحت داخل خانه آمدم و درب را بستم و همین‌طور که داشتم ذکر می‌‌گفتم(ذکر، دعا، توسل؛ اعتقادات آدم را قوی می‌‌کند) ناگهان درب را زدند درب را باز کردم شخصی دم درب آمد، محمد طیار شما هستید، گفتم بلی بفرمائید. «أجب امامک» امامت را جواب بده. امام باقر(ع) تو را می‌خواهد. بلند شدم آمدم خدمت امام باقر(ع) تا وارد شدم. من در ذهن خودم عقیده‌هایم را بررسی می‌‌کردم به کسی نگفته بودم آقا فرمود: «لا إلی الزیدیه، و لا إلی الحروریه، و لا إلی العذریه و للمرجعه، علینا علیبا» نه به سراغ زیدیه برو نه حروریه، نه عذریه نه مرجعه، بیا سراغ خود ما. خوشحال شدم الحمد لله عقیده ام اصلاح شد. چهار جور بصیرت. «مزیت علی بصیر» به مناسبت نام ابالفضل العباس که در زیارت نامه‌اش می‌خوانیم با بصیرت بود. اول بصیرت اعتقادی عقیده‌مان را درست کنیم. حالا اگر از من بپرسید چطور؟ راهش را هم به شما می‌‌گویم. روایت داریم «جابر العلما تستبصر؛ با عالم نشست و برخواست کنید بصیرت پیدا می‌‌کنید» از عالم بپرسید از کسی که آگاه است، این بصیرت اول.