خیلی ها میان مردمند ولی تنهایند
در جمعند ولی احساس غریبی می کنند نه حاضرند با کسی دوست شوند نه به گونه ای هستند که دیگران سراغشان ایند و با آنان دوستی و رفاقت کنند
اشکال کار کجاست ؟
از ما یا از دیگران ؟
شما با بعضی ها حاضر نیستید رفیق شوید و انس بگیرید لابد دلیلی هم دارد مثل اینکه طرف پر ادعا و خود خواه است
یا مغرور و متکبر است بخیل و حسود است
خو درا تافته جدا بافته می داند و توقعهای بیجا و انتظارهای بیش از حد دارد
اگر آن دیگری کسی جز خود ما نباشد چطور
لابد به همان صورت دیگران هم تمایلی نخواهند داشت که با ما دمخور و مانوس و دوست شوند
حق هم دارند
ما هم اگر به جای آنان بودیم حق داشتیم
عفونت تکبر و خود پسندی و به دیگران به دیده تحقیر نگاه کردن و خود را برتر از همه پنداشتن کمتر از تعفن مزبله و مرداب و لاشه مرده نیست .
درد تنهایی بعضی ریشه در همین خصلت خودخواهانه دارد .
البته علل دیگری هم دارد که بماند
فقیر کسی نیست که بی پول باشد انسان بی دوست فقیر تر از اوست
عاجز کسی نیست که قدرت اجتماعی و بدنی نداشته باشد بلکه عاجز کسی است که نتواند دوست و همدم بگیرد
به تعبیر مولایمان علی (ع) ناتوان تر و عاجز تر از او هم کسی است که دوستانی را هم که دارد از دست بدهد و نتواند آنها را نگه دارد
سعدی شیراز هم گفته است : دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند
قدر دوست را باید شناخت و او را نگه داشت
آدمهای بی دوست و بی مونس احساس تنهایی می کنند
کسی هم که خود را خیلی قبول دارد و خویشتن را بی عیب و نقص میداند و پرادعا و
خودخواه است تنها می ماند
این اجناس در بازار دوستی مشتری ندارد
و طبیعی است که کار و بارآنان که کالای خود پسندی می فروشند کساد شود
کمی باید خاکی بود و خودمانی
باید با مردم بود و همدلی کرد و همراهی
در رابطه با خدا هم همینطور است
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
قطره اگر به دریا بپیوندد دریا می شود و از تنهایی در می آید
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه آن قطره و دریا دریاست
بعضی گرفتاران درد تنهایی ، باید درمان خود را در رهایی از قید و بندهای خودی پیدا کنند
بدبینی به مردم انسان را تنها می سازد
خود خواهی هم میان ما و دیگران فاصله می اندازد و همین فاصله ها ست که تنهایی ایجاد می کند
اینها نسخه درمان بیماری است
ولی ….. تا عمل نکنیم درد همچنان باقی است