سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به نویسنده خود عبید اللّه بن ابى رافع فرمود : ] دواتت را لیقه بینداز و از جاى تراش تا نوک خامه‏ات را دراز ساز ، و میان سطرها را گشاده دار و حرفها را نزدیک هم آر که چنین کار زیبایى خط را سزاوار است [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :109
بازدید دیروز :124
کل بازدید :333506
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/2/7
11:1 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[103]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

وفات حضرت خدیجه(س)

 

خوب آقا، این خانم برگردن تمام اهل اسلام حق دارد. می دانید که با فاصله کمی با حضرت ابو طالب وفاتش اتفاق افتاد. اول وفات حضرت خدیجه یک چند روز بعد از آن هم وفات حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امیرالمومنین(ع). آقا حضرت رسول اکرم آنقدر غصه خورد که اسم آن سال را گذاشت «عام الحزن»؛ یعنی سال حزن، سال غصه و اندوه این بانوی بزرگ یار و یاور پیغمبر بود. آنقدر این خانم لیاقت داشت که خدا دوازده معصوم از نسل او بیرون آورده است.

 

روایت داریم بهشت چهار بانو دارد: یکی از آنها حضرت خدیجه کبری است. این خانم وقتی از دنیا رفت پیامبر اکرم به دست خودش متولی کارهای خانم شد و به دست خودش او را در قبر گذاشت. خانم خیلی عظمت دارد اسراری در وجود نازنینش است که اجمالاً این اسرار زیاد است. خدا ان شاء الله همه ما را محرم اهل بیت بکنه. یک عنایتی یک وقتی از خانم دیده شد من شاهد بودم که کسی که گرفتاری داشت روز روشن این گرفتاری شاید یک ماه دوندگی داشت. این ها ببینید هرچه مصلحت بدانند یک نفر شب حالا یک جوری گفت: خانم یک شفاعتی بکن دست شما باز است تو آخر مادر امام زمانی مادر حضرت زهرا.

 

به چشم خودم دیدم نصف شب یک نفر با لباس زیر و با دمپایی حتی لباس رو نپوشیده بود آمد رفت تو خانه اش و گفت: من احساس کردم تو ناراحت هستی شبانه مشکل حل شد. آدم به جایی برسد که خدا بهش دختری بدهد که این دختر در رحم مادر حرف بزند، تسبیح بگوید، تقدیس بگوید، پیغمبر بیاید ببیند خدیجه کبری مشغول حرف زدنه.

 

فاطمه بنت اسد مثلاً آدم فوق العاده ای بود درخت خرمای بلندی در خانه حضرت ابوطالب بود که مشکل بود کسی برود بالای آن هر وقت باد می آمد این خرما ها می ریخت. پیامبر اکرم بچه بود یتیم بود دو تا یتیم درخانه عمو نگهداری می شد. رسول اکرم در سنین بچگی خرما ها را جمع می کند می برد بین بچه های کوچه تقسیم می کرد. فاطمه بنت اسد هم می دانست اینها را جمع می کرد برایش. فاطمه بنت اسد می گوید: یک روز باد اصلاً نیامده بود این بچه آمد گفت: زن عمو کو این خرمایی که میخواهم بین بچه ها تقسیم بکنم گفتم نور دیده ام به خدا امروز باد نیامده. این سبد را بچه برداشت با یه حسرتی به این خرما نگه کرد. فاطمه می گوید والله دیدم که درخت خم شد آمد و آمد تا اینکه این بچه از این خرما هم چید و سبد را پر کرد و درخت برگشت سر جای خودش.

 

یک زن چیز عجیب را ببینه لحظه لحظه شماری می کنه که شوهرش بیاید به او بگوید: شب شیخ ابوطالب آمد گفت: ابوطالب از یتیم برادرت عجیب چیزی دیدم. وقتی گفت دید که ابوطالب مثل کوهی از متانت و وقار تبسمی کرد و گفت: خدای متعال فرزندی هم به تو خواهد داد که عین این باشد فقط فرقشان این است که این پیغمبر است و آن نیست. این ها آدم های معمولی نبودند ابوطالب مردم ملکوتی بود متصل به غیب بود. اینها یک اسراری بود.

 

خدیجه کبری خداوند از چشم او پرده را برداشته بود یک چیز در پیامبر دید که آن طور مشتاق شد و آن قدر زخم زبان تحمل کرد . سلام بر تو ای بانوی بزرگ اسلام. که همه مسلمین این را میدانند که شما حق بر گردنشان دارید و پیامبر آن سال را عام الحزن گذاشته ولی میخواهم با اجازه خودت یک چیز را عرض بکنم. یکی این است که دختر همیشه هر دردی داشته باشد اول به مادر میگوید اما شما هیچ میدانید که فاطمه زهرا مادر نداشت، آقا فشار که می آمد چه کار می کرد می رفت کنار قبر رسول، ای بانوی بزرگ اسلام اگر شما در قید حیات بودید صدیقه کبری مگر نمی آمد با شما درد دل کند خانم اما شما نبودید می رفت کنار قبر رسول خدا به دو دلیل می رفت: یکی اینکه آنجا بهترین جا بود یکی هم اینکه مادر نداشت.

 

این یک مطلب مطلب بعدی این است که جسارت نمیکنم خانم ای خدیجه کبری من که نمیخواهم مصیبت را تازه کنم دل شما را به درد بیاورم شما خودتان همه اهل بیت می دانید که من نمیتوانم بعضی چیزها را بگویم اما میخواهم بگویم که پیامبر اکرم با تمام اندوه شما را در قبر گذاشت یک شخصیتی هم دخترت را در قبر گذاشت اما خیلی مساله تفاوت داشت. ای بانوی بزرگ جسارت مرا ببخشید شما را وقتی گذاشتند در قبر پهلویتان نشکسته بود آمد امیرالمومنین خیلی حرف است صبر امیرالمومنین ضرب المثل است در عالم. اما میدانید آمد گفت: «السلام علیک یا رسول الله» و سلام بر تو ای رسول خدا! از من و از این دخترت که مهمان تو آمده. گفت: یا رسول الله! صبرم بعد از فاطمه تمام شد.


  
  

 1) ارزش نماز اول وقت:

آقاى مصباح میگوید: آیت اللهبهجت از مرحوم آقاى قاضى رحمه اللّه نقل میکردند که ایشان میفرمود:

اگرکسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرالعن کند! ویا فرمودند:به صورت من تف بیندازد. اول وقت سرّ عظیمی است «حافظوا علی الصّلوات» خود یک نکته ای است غیر از «اقیموا الصلوة» و نماز را بپا دارید؛ و همین که نمازگزار اهتمام داشته باشد و مقیّد باشد که نماز را اوّل وقتبخواند فى حدّ نفسه آثار زیادى دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.

2)نگه داشتن سنّت:

حجةالاسلام والمسلمین قدس ، یکى از شاگردان آیةالله بهجت مى گوید:آقا همیشه سفارش مى کردند براى احیاى شریعت نگذارید سنّتها فراموششود و عرفیّات یا بدعتها جای آن را بگیرد.

روزى فرمودند: مرحوم حاج شیخ مرتضىطالقانى (از استادان اخلاق و علماى بزرگ نجف، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است)همراه با عده اى از علما از جمله آیت الله العظمی خوئى به افطار دعوت بودند، وقتىغذا آماده مى شود و همگى سر سفره مى نشینند حاج شیخ مرتضى طالقانى مى فرماید: نمک درسفره نیست و اقدام به تناول غذا نمى کنند. با اینکه بین مجلس افطاریّه تا آشپزخانهبسیار فاصله بوده (و ظاهراً از خانه اى دیگر غذا مى آورده اند). به هرحال مرحومطالقانى دست به غذا دراز نمى کند و دیگران حتى آیت الله خوئى نیز به احترام ایشانغذا شروع نمى کنند و طول مى کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه وهنگام رفتن ،آیت الله خوئى خطاب به ایشان مى فرماید: حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهرسنّت مقید هستید که اگر کمى نمک ناول نکنید غذا نمى خورید، پس در این گونه مجالسکمى نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقاى طالقانى فوراً دستبه جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و مى فرماید: با خودم نمک داشتم ولى مى خواستمسنّت اسلامى پیاده شود ومتروک نباشد

3) آقائى و بزرگوارى ائمه علیهم السّلام:

باز آقاى قدس مى گوید: روزى آقادررابطه با بزرگوارى و اغماض ‍ ائمه اطهار -صلوات اللّه علیهم- فرمودند: نزدیکى نجف اشرف ، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله آبادیى است به نام مصیّبکه مردى شیعه براى زیارت مولاىمتقیان امیرالمؤ منین علیه السّلام از آنجاعبور مى کرد و مردى از اهل سنّت که در سرراه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمداو چون مى دانست وى به زیارت حضرتعلى علیه السّلام مى رود او را مسخره می کرد،حتى یک بار به ساحت مقدس آقا جسارتکرد، و مرد شیعه خیلى نارحت شد. چون خدمت آقا مشرّف شد خیلى بى تابى کرد و ناله زدکه: تو مى دانى این مخالف چه مى کند. آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقافرمود: او بر ما حقّى دارد که هر چه بکند دردنیا نمى توانیم او را کیفر دهیم. شیعهمى گوید عرض کردم: آرى، لابّد به خاطر آن جسارتهایى که او مى کند بر شما حق پیداکرده است؟! حضرت فرمودند: بلکه او روزى در محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود وبه فرات نگاه مى کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سیّد الشهداعلیه السّلامبه خاطرش افتاد و پیش خود گفت:عمر بن سعد کار خوبى نکرد که اینها را تشنه کشت،خوب بود به آنها آب مى داد بعدهمه را مى کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم اوریخت، از این جهت بر ما حقّى پیداکرد که نمى توانیم او را جزا بدهیم
آن مردشیعه مى گوید: از خواب بیدار شدم، چون به محلّ برگشتم، سر راه آن سنّى بامنبرخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدى و از طرف ما پیام رساندى؟! مرد شیعه گفت:آرى پیام رساندم و پیامى دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تاآخر تعریف کرد. وقتى رسید به فرمایش امام علیه السّلام که وى به آب نگاهى کردو بهیاد کربلا افتاد و...، مرد سنّى تا شنید سر به زیر افکند و کمى به فکر فرورفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسى نگفته بودم، آقا ازکجا فهمید. بلافاصله گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلااللّهُ،وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ،وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّرَسُولِ اللّهِ، و شیعه شد.

4) ارزش وضو و طهارت:

باز آقاىقدس مى گوید: روزى چند دقیقه زودتر براى درس به خانه آقارفتم ،دیدم پیرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاص دارد، بعد از دقایقى آقا فرمود: ایشان(آن پیرمرد) هرگز بى وضو نمى خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود بایدحتماً وضو بسازد.

5) شخصیت ممتازآقا شیخ محمد حسین کمپانى:

آیتالله مصباح مى گوید: روزى آقا فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمّدحسین طورى بود که اگر کسى به فعالیتهاى علمى اش توجّه مى کرد تصوّر مى کرد در شبانهروز هیچ کارى غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسى از برنامه هاى عبادى ایشاناطّلاع پیدامى کرد فکر می کردغیر از عبادت به کاری نمی پردازد.مرحوم آقا شیخمحمد حسین مى گفت: من سیزده سال در درس ‍ مرحوم آخوند خراسانى، صاحب کفایه شرکت مىکردم، درطول این سیزده سال یک شب موفق نشدم که در درس ایشان حضور پیدا کنم (وظاهراًدرسشان را شبها ایراد مى فرمودند) آن یک شب نیز به زیارت کاظمین مشرّف شدهبودم ودر هنگام برگشتن مشکلى پیش ‍ آمد که به موقع نرسیدم، در بین راه که مى آمدمحدس می زدم که امشب چه مطالبی را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم، بهنجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم دیدم تقریباً همه مطالبى که بیان فرموده بودندچیزهایى بوده که من پیشاپیش حدس ‍ زده و نوشته بودم ، و تقریباً نوشته هاى من چیزىاز درس کم نداشت.
ایشان با اینکه چنین موقعیّت علمى داشتند و درس استاد راپیشاپیش مى توانستند حدس بزنند و بنویسند، در عین حال مقید بودند که حتى یک شب درس استاد از او فوت نشود.
در کنار این فعالیتهاى علمى آن قدر مقیّد به برنامه هاىعبادتى بودند، که هر کس اینهارا مى دید فکر مى کرد که اصلاً به هیچ چیز غیر ازعبادت نمى رسد، هر روز زیارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طیّار از برنامه هاى عادىایشان بود. روزهاى پنج شنبه،طبق سنّتى که علماى نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبهیا جمعه یک روضه هفتگى دارندکه زمینه اى است براى دیدار دوستان و استادان و شاگردانبا همدیگر و توسّلى هم انجام مى گرفت، مرحوم آقا شیخ محمد حسین در این روضه شانمقید بود که خود پاى سماور بنشیند، و خود او همه کفش ها را جفت کند، و در عین حالزبانش مرتّب در حال حرکت بود خیلى تند تند یک چیزى را مى خواندند ما متوجّه نمی شدیمکه این چه ذکرى است که ایشان این قدر در نشستن و برخاستن به گفتن آن مقّید است.بعد یکى از دوستان که خیلى با آقا مانوس بود (مرحوم آقا شیخ على محمدبروجردى رضوان الله علیه) از ایشان سؤ ال کرده بود: آقا، این چه ذکرى است که شمااین قدرتقیّد دارید که حتى بین سلام و احوال پرسى تان آن را ترک نمى کنى؟ ایشانلبخندى زده بود و بعد از تامّلى فرموده بود: خوب است انسان روزى هزار مرتبه إِنّاأَنْزَلْنا بخواند.

6) راضى به رضاى الهی:

حجة الاسلام والمسلمین قدساز شاگردان آقا مى گوید:یک روز از روزهاى درسى کمىزودتر بهخانه آیت الله العظمى بهجت رفتم - زیرا ایشان گاهى از اوقات وقتى شاگردان به درسحاضر مى شدند هر چند یک نفر هم بود به اتاق درس مى آمد و تاهنگام آمدن دیگراناحیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقى را گوشزد مى کردند -بنده- نیز به طمعمطالب یاد شده قدرى زودتر رفتم . خوشبختانه آقا که صداى یااللّه حقیر را شنید زودتر تشریف آورد،:بعد از احوالپرسی فرمود: در نجف یکى از آقازاده هاى ایرانى که از اهالى همدان و بسیار جوان زیبا وشیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامى شهرت داشت ، به بیمارى سختى گرفتار واز دو پا فلج شد به گونه اى که با عصا بیرون مى آمد.
من سعى داشتم که با او روبرونشوم ، زیرا فکر مى کردم با وصف حالى که او داشت ،از دیدن من خجالت مى کشد، لذا نمىخواستم غمى بر غمش بیفزایم . یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستادهاست و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله و بدون تاءمل گفتم : حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفى ناسنجیده اىمگرحال او را نمى بینى ! چه نیازى بود از او بپرسى ؟ به هرحال خیلی از خودم بدم آمد، ولى برخلاف انتظار من ، وقتى وى دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روى آتشناراحتى درونم ریخت ، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرورکرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبتهاى او آرام گرفتم و ناراحتی ام برطرف گردید.

7) ارزش کار خالصانه:

باز آقاى قدس مى گوید: روزى آقا در رابطه باپاداش عمل صالح اگرچه اندک باشد، فرمود: یکى از علماى نجف روزى در مسیر راهشبه فقیرى یک درهم صدقه داد (البته بیشتر از آن نداشت ) شب در خواب دید او را بهباغی مجلّل و داراى قصرى بسیار عالى و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسى ندیدهبود.پرسید این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن شماست تعجب کرد که من در برابراین همه تشریفات، عملى انجام نداده ام. به او گفتند: تعجّب کردى؟ گفت: آرى.گفتند:تعجّب نکن. این پاداش آن یک درهم شماست. که خالصانه و با حسن عمل انجامگرفته است.

برگی از دفتر آفتاب «شرح حال شیخ السالکین آیت الله بهجت قدس سره»


  
  

دعاهای وارده در امکنه و ازمن? خاصّ [مکانها و زمانهای مخصوص] اختصاصی نیست، به گونه ای که نتوان در وقت و یا جای دیگر خواند؛ بلکه این گونه دستورها به نحو تعدد مطلوب است. [در محضر بهجت:1/21]
 جهت دعا این امور لازم است: الف. ثنا و تعظیم وتمجید ساحت مقدس حضرت حقّ تبارک و تعالی؛ ب. اقرار به گناهان و اظهار ندامت از آن، که تقریباً به منزل? توبه یا ملازم آن است؛ ج. صلوات بر محمد و آل محمد که وسیله واسط? فیض هستند؛ د. بُکاء و گریه، و اگر نشد تباکی [خود را وادار به گریه نمودن] ولو خیلی مختصر؛ هـ. و بعد از این ها، درخواست حاجت که در این صورت برآورده شدن حاجت، برو برگرد ندارد... البته اگر این مطالب در سجده باشد، مناسب تر است. [در محضر بهجت:1/343]
برای سلامتی چشم، بعد از نماز آیة الکرسی خوانده شود و پس از خواندن آن، دستها بر روی چشمها گذاشته و بگوید: (أَللهُمَّ الحفَظ حَدَقَتَیَّ بِحَقِّ حَدَقَتی عَلِیِّ بنِ أَبیطالِبٍ أَمیرِالمُؤمِنینَ (علیه السلام) : خدایا! به حق دو حدق? چشم حضرت علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (علیه السلام)، دو حدق? چشم مرا حفظ کن!) [در محضر بهجت:2/252]
برای شفای مریض، آب زمزم و تربت حضرت سیدالشهداء به مرّات عدیده، صدقه به مرّات عدیده به افراد زیاد – اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد – داده شود؛ سور? حمد هم از یک مرتبه تا صد مرتبه افراد متعدد بخوانند، خیلی تأثیر دارد. علاوه بر این به رفقا هم بگویید دعا کنند. [فیضی از ورای سکوت:227]
برای محفوظ ماندن هر صبح و غروب سه بار بگوید: (أَللهُمَّ اجعَلِنی فِی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید: خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود – که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی – قرار بده!)[گوهرهای حکیمانه:14]
برای یافتن هر چه که گم شده یا دزدیده شده باشد (گرچه انسان باشد) این ذکر را بسیار بخوانید... (أَصبَحتُ فی أَمانِ الله، أَمسیتُ فی جِوارِ الله: در پناه خدا صبح کردم؛ در پناه خدا وارد شب شدم.)[گوهرهای حکیمانه:14]
کسی که می خواهد روزی اش فراوان شود، این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن هم، یک صلوات بفرستد... (أَغنِنی بِحَلالِِکَ عَنِ حَرامِکَ، وَ بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک: خدایا! مرا به وسیل? حلالت از حرام خویش بی نیاز کن، و با فضل و بخشش خودت، از هر چه غیر خودت بی نیاز ساز!)[گوهرهای حکیمانه:14]
سؤال: برای دوری از ریاء چه باید کرد؟
جواب: با عقید? کامل، اِکثار حوقله (یعنی زیاد بگوید: لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله).[به سوی محبوب:70]
سؤال: برای درمان عصبانیّت چه کنیم؟
جواب: با عقید? کامل، زیاد صلوات فرستادن: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد).[به سوی محبوب:70]
سؤال: جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟
جواب: بسمه تعالی، اِکثار حوقله (زیاد گفتن: لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلیِّ العَظیم). [به سوی محبوب:71]
سؤال: اینجانب به وسواس مبتلا هستم؛ لطفاً جهت برطرف شدن آن مرا راهنمایی فرمایید!
جواب: اِکثار تهلیل (زیاد گفتن: لا إله إلاّ الله)، علاج وساوس است. [به سوی محبوب:71]
در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی [کوشش در جستجو] و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند. [به سوی محبوب:76]
در شداید و گرفتاریها، بهترین ذکر این است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده: (لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلیِّ العَظیم لاَمَلجَأ وَ لا مَنجأ مِنَ اللهِ إلاّ إلَیه). [نکته های ناب:72]
برای دفع بلا و شرّ، این دعا نیز نافع است: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِِهِ وَ أَمسِک عَنَّا السُّوءَ: خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست، و بدی را از ما باز دار!)[در محضر بهجت:1/343]
سؤال: چگونه در تمامی کارها و عبادات، اخلاص را فراموش نکنیم؟!
جواب: بسمه تعالی، در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد، غیر از خدا را و غیر از یاد او را. و همین راهِ منحصر سعادت است![به سوی محبوب:76]
سؤال: چه کنیم تمرکز فکر پیدا کنیم؟
جواب: اذکاری که برای جمع کردن فکر مؤثر است، مثل: (لا إله إلاّ الله) را زیاد بگویید.[فیضی از ورای سکوت:228]
سؤال: زن و شوهری که بینشان خیلی اختلاف است، چه باید بکنند؟
جواب: هر کدامشان که می خواهد رفع اختلاف شود یا فرد دیگر، صدق? متعدّد، به افراد متعدّد، به دفعات زیاد بدهند و برای اصلاح ذات البین زیاد هم دعا بکنند. [فیضی از ورای سکوت:229]

منبع: پایگاه اینترنتی دفتر مرحوم آیةالله بهجت (قدس سره)


  
  

1-. با خلق خدا مهربان باش.

2-. ازسخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد برحذرباش. خلاف مگو، گرچه به مطایبت باشد.

3-. از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن.

4-. چه ایستاده‌اى دست افتاده‌گیر و تا مى‌توانى نماز را در اول وقت به‌جاى آر.

انسان بیدار همواره کشیک نفس مى‌کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را مى‌پاید و دار هستى را کارخانه‌اى بزرگ مى‌یابد که با عمّال بى‌شمار «و ما یعلم جنود ربک الا هو»

مدثر/31،

دست هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمى تحویل به عالم دیگر دهند.

و مى‌گوید که مروت نباشد که کفران شود و جبران نشود.

از شاه اولیا امیرالمومنین على علیه‌السلام سـؤال کردند که وجود چیست؟ فرمود: به غیر وجود چیست؟

اما در باب شیوه پسندیده سکوت، حق است که: هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند.

هر که خاموش شد، گویا شد.

هر که چشم سر بست، بینا شد.

هر که مراقب است، سرور است. چه این‌که، کلید نیکبختى در مشت اوست و نگین پیروزى در انگشت او.

قیامت با توست نه در آخر طول زمانى.

رسول‌اللّه (صلى‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) به قیس بن عاصم فرمود: «إنّ مع الدنیا آخره»

بحارالانوار، 68/171.

در روز، مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسیار زیاد است، بخلاف شب که هنگام آرامش قوله سبحانه: «انا سنلقى علیک قولا ثقیلا - ان ناشئه اللیل هى اشد و طئا و اقوم قیلا - ان لک فى النهار سبحاً طویلا»

مزمل، 5/6/7.

لذا اذکار و اوراد و خلوت را در شب تأثیرى خاص است که در روز نیست، به خصوص در ثلث آخر لیل. اهل‌اللّه گفتند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقى درجات و مقامات معنوى کلمه طیبه «لا‌اله‌الا‌اللّه» ندارد. از این روى رسول خدا (صلى‌ اللّه‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) فرمود: در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود جز گواهى دادن به «لا‌اله‌الا‌اللّه» که آن‌را در ترازو ننهند، چه اگر در ترازو رود، آسمان‌ها و زمین‌هاى هفتگانه با وى برابرى نکنند. کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ‌چیز هم‌سنگ او نگردد.


  
  

 

آیةاللهالعظمی آقا سیدجمالالدین گلپایگانی(ره) شاگرد برجسته و از اصحاب خاص آیةاللهالعظمی میرزای نائینی(ره) بود و همیشه در سمت راست ایشان مینشست. آیةاللهالعظمی نائینی(ره) با اشخاصی چون آقا سیدجمالالدین گلپایگانی، آقا سیدمحمد شاهرودی و... در شبانهروز دو مرتبه در مسایل علمی به تبادلنظر میپرداخت و علاقهمند بود شاگردانش از جهت علم و تقوا ممتاز و نخبه بار آیند و از این روی این افراد و عده ای دیگر به مقام والای فقاهت و مرجعیت رسیدند. آن فقیه سترگ به آقا سیدجمالالدین گلپایگانی و سیدعبدالغفار مازندرانی (امام جماعت مسجد بزرگ هندی نجف) گوشزد مینمود: «شما نزد خداوند مسئول هستید اگر از من خطایی سر بزند، به من تذکر ندهید و مرا از هواها و لغزشها متوجه نسازید و چشمپوشی کنید.»

منبع: پاسدار اسلام، شماره 239


  
  

 از مرحوم آیةاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی(ره)، نقل شده است:

اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همهروزه عدهای می‌‌مردند.

روزی در منزل استادم، مرحوم سیدمحمد فشارکی، عدهای از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا میرزا محمدتقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.

مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلی. فرمود: من حکم می‌‌کنم که شیعیان سامرا از امروز تا دهروز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجسخاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجتبنالحسن(علیهما السلام) هدیه نمایند تا این بلا از آنان دور شود.

اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردای آن روز تلفشدن شیعه متوقف شد.

شهید دستغیب/ داستان‌های شگفت/ 273 و 274


  
  

خطبه 192 معروف به خطبه قاصعه است. حضرت می‌فرماید: «لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا» (شرح نهج‌البلاغه/ج13/ص201) در صدر اسلام خانه‌ای نبود که اسلام را پذیرفته باشد. جز یک خانه که در آن پیامبر بود، خدیجه کبری و من سومین نفر بودم. یعنی خدیجه کبری(س) بعد از پیامبر اول کسی است که ایمان آورد. مادری که می‌تواند مادر دوازده معصوم باشد. یازده امام و دوازده معصوم، فاطمه زهرا(س) و یازده امام. از امام مجتبی تا امام زمان(ع). در زیارتنامه‌ها می‌خوانیم «السلام علیک یابن رسول الله، یابن امیرالمؤمنین، یابن فاطمه الزهرا، یابن خدیجة الکبری» یعنی دوازده معصوم در زیارتشان فخرشان به این است که ما آنها را به عنوان فرزندان خدیجه(س) می‌دانیم.

بحث نداهای الهی در قیامت را مفصل گفتیم. یکی از نداهای الهی که در قیامت زده می‌شود «این فاطمة الزهرا» است. فاطمه زهرا کجاست؟ در غوغای محشر که هرکس به فکر خودش است، یکی از نداها «این خدیجة الکبری» است.

پیامبر خدا وقتی نام خدیجه کبری را می‌بردند، گریه می‌کردند. این نشانه وفا است. وفای در زندگی خیلی خوب است. گاهی می‌بینیم آقا و خانمی اوایل گرفتاری‌ها با هم هستند، زندگی که روی روال می‌افتد، مرد بی‌وفا می‌شود. یا زن بی‌وفا می‌شود. آن روز یکه آن در بساط نداشتی، ان روزی که مستأجر بودی، حقوق کمی داشتی، چه کسی با تو بود؟ این خانم با تو بود. حالا وضعت خوب شد و پست پیدا کردی. پیامبر خدا تا روز آخر ده سال بعد از خدیجه کبری زنده بودند. هر بار نام این بانوی بزرگوار می‌آمد، گریه می‌کردند و اشک می‌ریختند.

زمانی پیامبر گریه می‌کردند، یکی از همسران پیامبر نگاهش زمینی بود. بعضی‌ها نگاه آسمانی دارند. گفت: برای چه گریه می‌کنی؟ خدیجه کبری سنی داشتند، می‌گویند: زمان ازدواج 40 ساله بودند. برای چه گریه می‌کنی؟ او پیرزن بود. خدا در عوض او من جوان را به تو داد. پیامبر فرمود: ساکت باش. آن روزی که همه شما مرا تکذیب می‌کردید، او به من ایمان آورد. آن روزی که همه شما کافر بودید او به من ایمان آورد. این زن گفت: وقتی دیدم پیامبر اینقدر به خدیجه کبری علاقه دارد، فهمیدم اگر بخواهم در دل پیامبر راه پیدا کنم باید از چه راهی وارد شوم. منافقانه از خدیجه کبری تعریف می‌کردم، که در دل پیامبر راه پیدا کنم.

در روایت هست وقتی پیامبر شب معراج از معراج برگشتند. خطاب به جبرئیل فرمود: شما در دنیا کاری ندارید؟ جبرئیل فرمود: سلام خدا و سلام مرا به خدیجه کبری برسانید. پیامبر خدا حامل سلام الهی بر فرشته وحی الهی بر خدیجه کبری بود.

امام صادق(ع) فرمودند: وقتی پیامبر با خدیجه کبری ازدواج کردند، تمام زنان مکه با این بانوی بزرگوار قطع رابطه کردند. اعتراض داشتند که چرا با پیامبر ازدواج کردی. دوران بارداری خدیجه کبری شد.      حتی در موقع وضع حمل هیچکس را نداشتند که زنان بهشتی آمدند. این حدیث را شیخ صدوق در خصال نقل کردند. در دوران بارداری فاطمه زهرا(س) در شکم مادر با خدیجه کبری(س) سخن می‌گفت، دلداری می‌داد. غم نخور مادر که غمخوارت منم! یکوقت پیامبر وارد شدند، دیدند خدیجه دارد با کسی حرف می‌زند. کسی در خانه نیست. بانوی تنها در خانه بودند. فرمودند: خدیجه با چه کسی سخن می‌گویی؟ فرمود: این فرزندی که در رحم دارم، با او سخن می‌گویم.

اگر بخواهیم جایگاه این بانوی بزرگوار را بدانیم، وقتی خدیجه کبری از دنیا رفتند، با فاصله کمی حضرت ابوطالب از دنیا رفتند. پیامبر خدا در فاصله کوتاهی جناب ابوطالب و خدیجه کبری را از دست داد. آن سال را پیامبر سال غم و غصه و اندوه نامیدند. دیگر پیامبر نتوانستند در مکه بمانند. وقتی این دو یاور را از دست دادند مجبور به هجرت به مدینه شدند.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء» خدایا به حق محمد و آل محمد و به حق بانوی بزرگوار، خدیجه کبری(س) و دوازده معصوم از نسل این بانو و به حق چهارده معصوم(ع) حوائج همه ملتمسین دعا، مخصوصاً عزیزانی که به این برنامه التماس دعا گفتند، برآورده به خیر بفرما. بیماران را لباس عافیت بپوشان و گرفتاری‌ها را برطرف بفرما. به همه ما توفیق روزه این ماه و عمل به فرایض این ماه را عنایت بفرما.


  
  

سوال – در مورد زندگانی حضرت زینب توضیحاتی بفرمایید .
پاسخ – به مناسبت تولد عقیله بنی قاشم ، قهرمان کربلا ، حضرت زینب تبریک عرض می کنیم و تبریک ویژه به مناسبت روز پرستار عرض می کنیم و ازهمه پرستاران و کسانی که وظیفه ی پرستاری در منزل را دارند تشکر می کنیم و امیدواریم که با حضرت زینب محشور بشوند .
حضرت زینب کبری شخصیتی است که امام معصوم مدح او را گفته است . امام حسین (ع) به او می فرمود که ای خواهر جان من را در نماز شب و دعاهایت فراموش نکن . و همچنین امام سجاد (ع) به او می فرمود : تو عالمه ای هستی که آموزگار نداشتی . علم لدنی کار هر کسی نیست و در کسی باید ظرفیت باشد تا خود علم بدون آموزش را به او بدهد . ما از زندگی قبل از کربلای جضرت زینب را کمتر خبر داریم . ایشان خصوصیتی که دارد این است که در کنار پنج تن بوده است . یعنی شاهد مرگ هر پنج تن بوده است ، رسول خدا ، حضرت زهرا ، حضرت امیر المومنین ، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) . پس ویژگی زینب زیستن در کنار اهل کساء و اهل عصمت و طهارت است و زندگی همه ی اینها را درک کرده است . ماایشان را بیشتر در قالب حوادث کربلا می شناسیم و حوادث قبل از کربلای ایشان را تاریخ کمترنقل کرده است . ولی همان میزانی که از خطبه های ایشان و مطالبی که در کربلا از ایشان نقل شده است ، برای الگو گرفتن کافی است . ایشان شخصیتی است که حتی اندیشمندان غیر شیعه درباره ی ایشان کتاب نوشته اند و او را ستوده اند . در کتابهای اهل سنت که درباره ی معرفی اصحاب یا شخصیت های تاریخی است ، یکی از گزینه ها را زینب کبری می بینید . حتی اندیشمند مصری و درکتاب های تفسیری کارکرده ، کتاب مستقلی نوشته و اسم آن را زینب قهرمان کربلا گذاشته است . بعضی ها ایشان را زهرای دوم نامیده اند یعنی آینه ی تمام نمای چهره حضرت زهرا در ایشان است . با توجه به آداب مسلمانی من به چند ویژگی ایشان اشاره می کنم . یکی از صفات مهم حضرت زینب که بنظر من یک ویژگی کلیدی است و ما الان در جامعه با فقدان این صفت خیلی مشکل داریم ، حالت رضا و خشنودی است . راضی بودن از خدا و زندگی . آیه ی 22سوره ی مجادله وقتی می خواهد حزب الله را معرفی کند . فرد حزب اللهی کسی است که خدا از او راضی است و او از خدا راضی است . آخر سوره ی فجر می فرماید : صاحب قلب مطمئن کسی است که بهشت برای او کم است و خدا می فرماید که بسوی پروردگارت بازگرد و او از خدا راضی و خدا هم از او راضی است . الان در مردم غلبا بی رضایتی و شِکوه می بینید. کسی که ماشین او مدل پایین است می گوید که ای کاش مدل بالا بود ، ای کاش خانه ام فلان بود ، ای کاش فلان رشته قبول می شدم ، این شکوه ونارضایتی از وضعیت موجود ، یکی از صفات منفی است که باعث غم و افسردگی انسان می شود و باعث میشود که انسان شاداب نباشد. روایت داریم که راحتی و شادی در صفت رضاست . همه ی ما داریم زندگی می کنیم ، در مسیر این ناملایمات سختی ها ، کمبودها ،مشکلات ،فراز و نشیب هست . این را نخواهیم که همیشه پاشنه ی در به نفع ما بچرخد . گاهی ممکن است عکس چیزی که ما بخواهیم بچرخد . حضرت زینب کبری در عاشورا مصیبت زیاد دید . در میان دشمن گفت که این ناملایمات همه اش زیباست. این از باور انسان نشأت می گیرد . این از اعتقاد ، باور و ایمان قوی است . می گویند که ما بین زندگی کردن و زندگی نکردن اختیار نداریم . یعنی من اختیار ندارم که زندگی بکنم یا نکنم . زندگی نکردن یعنی مرگ . ما بین خوب زندگی کردن و بد زندگی کردن اختیار داریم . یعنی نگاه انسان به حوادث . اگر ما در زندگی مثبت اندیش باشیم ، مثلا آقا یک بیماری دارد ، دستش درد می کند ولی در کنار آن قلب ، چشم ،گوش او سالم است . یک آقایی از بیماری می نالید . به او گفتم که دو تا برگ کاغذ بیاور ، روی یکی بیماری و روی یکی اعضای سالم بدنت را بنویس ، ببین کدامش بیشتر است . مثبت اندیش یعنی این که شما نیمه ی خالی لیوان را نبینید . در واقع اهداف و قضایا را ببینی . یکی از مشکلاتی که ما در جامعه داریم سطح توقعات بالاست . وقتی سطح توقعات بالاست . یک آقایی می گفت که من می خواستم با خانمی ازدواج کنم ولی این اتفاق نیفتاد و من با خانم دیگری ازدواج کردم ، من دائما ناراحت هستم و می گویم که اگر با اوازدواج می کردم چه می شد ؟ اوتا آخر عمرش ناراضی زندگی می کند . اگر کسی که سوار پراید می شود و می گوید که ای کاش ماکسیما بود ، احساس نارضایتی میکند ولی اگر بگوید که همین است و خوب است یعنی رضایت . رضایت یعنی به وضعیت موجود قانع بودن ، سطح توقعات را بالا نبردن ، مثبت اندیشی داشتن ، این معانی رضایت است . حضرت علی (ع) می فرماید : وقتی آن چیزی که شما می خواهید نمی شود آنچیزی که می شود بخواهید . الان آقا و خانمی ازدواج کردند و می گوید که فرزند اول مان دختر است . دختر خیلی دوست دارد و دختر می خواهد . بعد از سونوگرافی می فهمد که بچه دختر است.چیزی که شما می خواستید نشد اما این که شده بخواهید . و اِلا تا آخرعمر هرچه به این پسر نگاه می کنی می گویی پسر هم خوب است ولی اگر دختر می شد یک چیز دیگری بود . این انسان همیشه کارش خراب است . این به افق دین ما به دنیا و حوادث برمی گردد . کسی داشت رد میشد و به حضرت امیر گفت که انشاءالله بد نبینی و حضرت به او گفت که این دعا غلط است . مگر می شود که انسان بد نبیند . اسکندر که فاتح چند کشور بود وقتی از دنیا رفت وصیت کرد که کسانی در مراسم من شرکت کنند که تابحال مصیبت در زندگی شان ندیده اند . وقتی مراسم برپا شد مادر او دید که هیچ کس به عزاداری نیامد و کسی مرگ پسرش را به او تسلیت نگفت . وعلت را پرسید و به او گفتند که چه کسی در این عالم را پیدا می کنی که مصیبت ندیده باشد؟ گفت : پسرم خواسته به من بفهماند که در این عالم همه مصیبت دیده هستند . انبیاء و اولیاء خدا مصائب و سختی ها دیده اند . اوج این مصیبت و سختی ها در زندگی حضرت زینب کبری است . کسی که داغ چند برادر ، دو فرزند و چند عزیز برادر دیده است ، گرسنگی ، تشنگی ، رفتن به شام و ... اینها انسان را منفجر می کند . اما حضرت زینب همان شب یازدهم نماز شبش ترک نمی شود . همانروز در مجلس دشمن می گوید که من همه ی این مصیبت ها را زیبا می بینم . در دروازه ی کوفه خطبه می خواند .این برادر قطعه قطعه که بر دستش بوده ، کنار بدن علی اکبر و قاسم بوده ، گویا این انسان هیچ مصیبتی ندیده است . این قدر آرام و با صفت رضا بوده که شاعر می گوید : تسلیم و رضا نگر که آن دخت بتول در مقتل کشتگان شده مُد نزول ، شکرانه سرود ای خداوند جلیل قربانی ما به پیشگاه تو قبول . یعنی وقتی برادرش را در دست گرفت گفت : اللهم تقبل . در روز عاشورا امام حسین (ع) فرمود : ما به آنچه خدا بخواهد راضی هستیم .
مصائبی که ما در زندگی می بینم سطحش آنقدر بالا نیست . ما نمی توانیم مصیبت را تغییر بدهیم . مثلا یک آقا و خانم پسر جوان شان را در تصادف از دست داده اند یا بچه اش سرطان گرفته و دارد جلوی چشمش می میرد یا جوانی در تصادف قطع نخاع شده است ، آیا نارضایتی این قطع نخاع را بر می گرداند یا بیمار را خوب می کند ؟ این فقط نگاه ماست . این می تواند نگاهی باشد که روی من تاثیر نگذارد و من بتوانم با آن کنار بیایم یا می تواند نگاهی باشد که آن بیمار لطمه بخورد و خودم هم از بین بروم یعنی این نارضایتی تاثیری ندارد و ما فقط خودمان را اذیت می کنیم . ما نمی توانیم مسیر مصائب را تغییر بدهیم . پسر امام صادق (ع) بیمار بود و امام خیلی ناراحت بود و برایش داروهای آن زمان را می آورد . به امام خبر دادند که بچه مرده است. امام آرام نشست و فرمود : ما اهل بیت قبل از مصیبت تلاش می کنیم که مصبت وارد نشود ( البته این وظیفه ی همه است که در درمان بیماری تلاش خودشان را بکنند ، اما اگر این اتفاق افتاد بی صبری نمی کنیم . من در مورد زندگی های عادی می گویم که در آن مصیبت هم نیست زن و شوهر و بچه سالم هستند و دارند با هم زندگی می کنند ، الان چون ما سطح توقعات را بالا می بریم و نقاط منفی را می بینیم ، از همین زندگی خوب هم ناراضی هستیم . آقا ماشین ، خانه ، حقوق ، زن و بچه هم دارد ولی باز اظهار شِکوه و نارضایتی می کند زیرا نیمه ی خالی لیوان را می بیند . به ما سفارش شده که در زندگی به پایین دست خودتان نگاه کنید . سلمان می گوید که پیامبر خدا هفت سفارش به من کرد که من هیچ گاه آنها را فراموش نمی کنم . (کتاب مرحوم خصال صدوق ) ایشان به من سفارش کرد همیشه به پایین دست خودت نگاه کن به بالا دست خودت نگاه نکن که غصه بخوری . سعدی میگوید که من کفش نداشتم و غصه می خوردم . به مسجد جامع کوفه رفتم و مردی را دیم که پا نداشت . گفتم خدا را شکر که من اگر کفش ندارم پا دارم . به ما سفارش شده که به مراکز درمانی یا به قبرستان بروید .گاهی حضرت امیر اصحابش را به قبرستان می برد و می گفت که ببینید قیصرها ، فراعنه و سلیمان کجا هستند . رفت و آمد با خانواده هایی که سطح شان پایین تر است و دیدن مشکلات دیگران ، باعث می شود که انسان در زندگی صفت رضا پیدا کند . امام صادق (ع) فرمود : پیامبر هر اتفاقی که می افتد نمی فرمود که اگر این نمی شد بهتر بود . مثلا در جنگ احد پیامبر شکست خورد ولی اما و اگر نیاورد . حالا اتفاقی افتاده باید چکار کنیم ؟ خیلی از مسلمانان اعتراض کردند که مگر خدا نمی فرماید : ان تنصرالله ینصرکم .کسانی که بت پرست بودند پیروز شدند و ما که خدا را پرستش کردیم نابود شدیم ، آیه نازل شد که این پیروزیها و شکست ها می چرخد . در بدر مسلمانان پیروز شدند و در احد دشمن پیروز شد . این شکست دلیل بر بد بودن شما نیست . بعضی ها می گویند که همسایه ی ما نماز نمی خواند و شراب هم می خورد ولی روزگار خوبی دارد ولی ما اهل نماز ودین هستیم ولی سخت زندگی می کنیم ، پس کسی که بی دین است راحت تر زندگی می کند . اصلا این طور نیست ، شما دین را با این چیزها گره نزنید . زندگی ناملایماتی دارد . یک وقت ممکن است کوه ناملایمات روی سر ایوب بریزد و ایوب مظهر سختی ها بشود و یک وقت هم ممکن است کوه ثروت و امکانات روی سر سلیمان بریزد . سلیمان وضعش خوب بود و ایوب گرفتار بود ، آیا ایوب انسان بدی بود یا سلیمان انسان خوبی بود ؟ هر دوی آنها خوب بودند . ما در جامعه مومن های مصیبت دیده داریم ، مومن های در رفا هم داریم ، کافر مصیبت دیده داریم ، کافر در رفاه هم داریم . اینها را باهم گره نزنیم و سعی کنیم در زندگی یک سری مشکلات را گره به این جور موارد نزنیم . نگوییم که خدا ما را دوست ندارد و ما را رها کرده است . پیامبر در احد شکست خورد ، آیا خدا پیامبرش را رها کرد ؟ در قرآن می فرماید : ای پیامبر ، خدا هیچ وقت تو را رها نمی کند . پس یکی از صفات حضرت زینب صفت رضا بود . ویژگی دوم حضرت زینب عفاف او بود . این را مخصوصا برای دختران جوان می گویم . زینب الگوی ماست ، او دختر امیرالمومنین است ، خواهر امام حسین (ع) است ، در محیطی کاملا مذهبی و محیط وحی رشد کرده است ، یکی از خصوصایت این بانوی بزرگوار عفاف اوست . وقتی می گوییم عفاف ذهن روی حجاب می رود البته حجاب نوعی عفاف است . عفاف یعنی خویشتن داری . ما یک عفت گفتاری داریم . انسانهایی که بددهان هستند و فحش می دهند ، اینها عفت گفتاری ندارند . من بایددر کلام خودم عفیف باشم و درست صحبت کنم حتی راجع به دشمن وکسانی که آنها را قبول ندارم فحاشی نکنم . دیگری عفت مالی این است که من نگذارم حرام وارد زندگی ام بشود .دیگری عفت رفتاری است . دختر شعیب پیش موسی با عفاف راه می رفت یعنی یک خانم می تواند رفتارش غیر عفیفانه باشد . دیگری عفت پوششی است که انسان پوشش خودش را رعایت کند . وقتی شب یازدهم خیمه ها را آتش زدند و بچه ها در بیابان فرار کردند که آتش دامن شان را نگیرد . بعد که آتش خاموش شد حضرت زینب می گشت و بچه ها را پیدا می کرد . همین طور که داشت می گشت به بالای سر دختر بچه ای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی خوابش برده بود تا زینب کبری بالای سر او آمد ترسید و بیدار شد و فکر کرد که دشمن است و می خواست فرار کند ولی حضرت زینب نگذاشت . تا بچه عمه اش را دید نگفت که عمه بابایم کجاست یا نگفت عمه آب بلکه گفت : عمه جان پارچه ای داری که من صورت و سرم را بپوشانم ؟ این نکته ی مهمی است . عقیله ی بنی هاشم وقتی وارد مجلس دشمن شد ، به اعتقاد من چهره و صورت او را کسی ندید . مرحوم کاشف القطاع شعری درباره ی زینب گفته بود و خیلی ناراحت بود . زیرا در آن شعر گفته بود که حجاب از چهره ی زینب کنار رفت و زینب با دست و بازو خودش را حفظ می کرد . با ناراحتی خوابید و صبح که بلند شد دید که یک بیت شعر به رنگ سبز در زیر آن بیت نوشته شده است . کاشف القطاع غصه نخور ، زینب ناموس خداست . هر کس به او نگاه می کرد پرده ی نور می دید . کسی نتوانست موی خاندان عصمت و طهارت را ببیند . آنها حجاب شان محفوظ بود حتی خدا این نگاه به آلُ الله را از دشمن گرفت . وقتی زینب کبری وارد مجلس یزید شد ، یزید نشسته بود و خاندانش را پشت پرده گذاشته بود . شام بعد از کوفه است . یعنی روزهای زیادی در راه بودند و با سختی و تشنگی درگیر بودند ولی تا به مجلس یزید وارد شد اولین حرفی که زد این بود : ای پسر ابوسفیان این عدالت است که زنهای خودت پشت پرده باشند و زنهای عصمت و طهارت را مقابل نامحرمان بیاوری . این همان دغدغه ی عفاف است . ای خواهر اگر شما در جامعه حجاب را رعایت کنی هم عزت و هم عظمت و هم ارزش پیدا می کنی . در میان این حجاب شما گوهری هستی که اجازه ی چشم چرانی به چشمهای ناپاک را نمی دهی . من در مشهد درباره ی حجاب صحبت می کردم . در خیابان جوانی جلوی من را گرفت و خانمش هم همراهش بود و بدحجاب بود . اعتراض کرد که چرا شما این قدر روی حجاب تاکید می کنید ؟ خانم من زن مومن و عفیف است و اهل نماز است و با هم به زیارت آمده ایم و اجازه نمی دهد که مرد نامحرم سراغش بیاید و من را دوست دارد . چرا برداشت شما این است که چنین افرادی ولنگارهستند ؟ من از صحبت های شما چنین برداشتی می کنم . (در حالی که من این را نگفته بودم ) گفتم : خانم شما خوب و متدین ولی هزاران جوان دارند از این خیابان رد می شوند . آیا شما می توانی جلوی چشمهای آنها را بگیری ؟ خانم شما زمینه را فراهم کرده است . وقتی به مو ، آرایش و لباس تنگ او نگاه می کنند ، بالاخره بهره مند می شوند . آیا تو راضی هست ؟ گفت : نه . وقتی شما در شیشه ی عطر را بازکردی که نمی توانی بگویی فلانی بو نکش . من با کسانی که بدحجاب هستند خیلی برخورد دارم که اهل نماز و روزه ی مستحبی زیارت عاشورا و دعا هستند ولی ساختار فرهنگی خانواده ایم بده است . من نمی گویم که هر کس که حجاب داشت انسان خوبی است و هر کس که حجاب نداشت انسان بدی است . شما که در یک پازل نود و نه رقم را درست چیده ای ، نماز می خوانی ، صله ی رحم می کنی ، دروغ نمی گوی ، پس حجاب را هم رعایت کن که این پازل کامل بشود . ویژگی دوم زینب عفاف او بود . داریم که بالاترین عبادت عفاف است. کسی پیش امام باقر (ع) آمد و گفت که من مرد کم عملی هستم . نه خیلی اهل نماز و خیلی اهل روزه هستم . البته وظایف شرعی را انجام می دهم . نماز واجب را می خوانم ولی نماز شب و روزه ی مستحبی نمی گیرم نمی خوانم . من یک انسان معمولی هستم . ولی دوویژگی در زندگی ام دارم یکی اینکه حرام نمی خورم و دیگر اینکه شهوتم را از راه حرام ارضاء نمی کنم . نظر شما در مورد من چیست ؟ امام فرمود : بیشترین عبادت را تو داری . خدا به چیزی بالاتر از کنترل شکم و قوای جنسی عبادت نشده است. یعنی کنترل شکم که حرام نخوریم و کنترل قوای جنسی که به حرام نیفتیم ، اینها بالاترین عبادت است . عفیف باشیم بالاترین عبادت است.

سوال – تکلیف حضرت زینب در مقابل یزید مشخص بود . صبوری در خانواده یا دوستانی که دشمن اعتقاد ما هستند چگونه باید باشد ؟
پاسخ – خیلی افراد وقتی از پیامبر و اهل بیت می گوییم فورا می گویند که آنها اهل بیت هستند ، ما کجا و آنها کجا . وقتی می گوییم صبر امام حسین (ع) ، می گویند که من و امام حسین (ع) . ما از سطح ائمه خارج می شویم و به میان اصحاب ، علماء ، دانشمندان و رزمنده های خودمان می آییم . ما چنین نمونه هایی نداریم ؟ عامربن عبدالله در یک روز هفت پسرش را از دست داد . شهید ثانی کتابی بنام مَُسَکِن الفواد دارد. ایشان پسری داشت که از دنیا رفت و برای دل خودش این کتاب را نوشت . و چون برای دل خودش نوشته قشنگ نوشته چون برای مردم ننوشته است . دکتر محمد باقر حجتی آنرا ترجمه کرده است بنام آرامش بخش دلهای افسرده . در این کتاب داستان مردی که هفت پسرش را در یک روز از دست داد را نوشته است . صاحب جواهر پسرش را از دست داد و در کنار جسد پسرش کتابش را نوشت چون عهد کرده بود هر شب مقداری از این کتاب بنویسد . امام وقتی سید مصطفی را از دست دادن با آرامش گفتند که این لطف خفیه ی الهی بوده است . در اطرافیان خودمان هم افراد بردبار و صبور می بینم . مسئله را آرمانی نکنیم . اگر این کار محال بود خدا در قرآن از ما نمی خواست که از پیامبر الگو بگیریم . دیگر اینکه زینب کبری در روز عاشورا در مقابل یزید بود و تکلیفش فرق می کرد . بعضی ها برادرشان اذیت شان می کنند یا همسرشان در خط آنها نیستند ، شوهر نماز نمی خواند . خانمی می گفت که شوهر من درخانه نماز نمی خواند ، فحاشی هم می کند ، رعایت حریم را نمی کند و ولنگاری هایی هم در بیرون دارد ، صبوری در اینجا خیلی سخت است . ممکن است یک وقت انسان به نقطه ای برسد که ببیند خودش و بچه هایش دارند فدا می شوند ، ارتباط را قطع می کند و از این مرد جدا می شود .گاهی می خواهد با طرف زندگی کند . در اینجا صبوری یعنی اینکه تحمل کند و از مرد هم تاثیر نپذیرد . شما روی بچه هایتان کار کنید . تربیت فرزند در خانه ی شهید مطهری که خودش برای نماز صبح بلند می شد و اذان می گفت و بعد بچه ها را بیدار می کرد ، خیلی راحت تر از خانه ای است که پدر اهل نماز نیست و تا صبح معصیت می کند . اهل بیت ما این مشکلات را داشته اند . امام حسن (ع) مگر همسرش مخالفش نبود ؟ مگر پسر نوح مخالف او نبود ؟ صبر شاخه هایی دارد . صبر بر عبادت ، صبر بر معصیت ، صبر بر مصیبت و صبر بر دوستان بد . یکی داغ جوان می بیند و صبر می کند و یکی شوهر بداخلاق دارد و صبر می کند . یکی بر بیماری صبر می کند و یکی دائما صحنه ی گناه برای او فراهم است و صبر می کند. فردی می گوید : من در محیطی کار می کنم که خانمها بدحجاب هستند و موسیقی حرام گوش می دهند . من چکار کنم ؟ گفتم شما باید صبر بر معصیت بکنید . بهخانمها نگاه نکنی موسیقی گوش نکنی و اگر می توانی کارت را عوض کنی و اگر نمی توانی ذکر بگوییی که موسیقی روی تو اثر نگذارد

لطفاً در خصوص فضایل حضرت زینب توضیح بفرمایید .
پاسخ – ابتدا دو کتاب درخصوص حضرت زینب (س) معرفی می کنم : یک کتاب را که نویسنده ی اهل سنت دکتر عایشه بنت شاطح نوشته است. ایشان مصری است و کتاب های زیادی در تفسیر دارد . کتاب ایشان زینب قهرمان کربلا نام دارد . این کتاب ترجمه ی فارسی شده و در بازار موجود است . مرحوم آقای قزوینی که قبلاً من از ایشان کتابی را اینجا در رابطه با حضرت فاطمه معرفی کردم به نام فاطمه از مهد تا هنگام شهادت ، ایشان کتابی را نیز با همان قطر و سیاق در رابطه با حضرت زینب سلام الها دارد که اسم آن زینب کبری (س) است . این کتاب ترجمه ی فارسی شده و در بازار موجود است . ایشان به خصوص در این کتاب به بخش خطبه ی حضرت زینب پرداخته است . درباره ی عقیله ی بنی هاشم (س) تاریخ ناقص است و خیلی از زوایای زندگی ایشان را منعکس نکرده است . اما یک خصوصیتی که ایشان دارد این است که در کنار تاریخ اولیه ی اسلام حضور داشته است . ایشان تمام پنج تن را درک کرده است . یعنی رسول خدا ، امیرالمومنین ، حضرت زهرا(س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را درک کرده است.از سال های اولیه ی هجرت که به دنیا آمدند تا قضیه ی کربلا ،نزدیک به شصت و چند سال ، مجموعه ی عمر ایشان تمام اینها را حضور داشته اند . ناقل خطبه ی حضرت زهرا در مسجد یعنی خطبه ی فدک ، حضرت زینب است . ایشان در آن زمان پنج سال بیشتر نداشتند . اما محدثین از قول ایشان خطبه ی حضرت زهرا را در مسجد نقل کرده اند . گفته شده است که ایشان در کوفه درس تفسیر داشته اند و برای خانم های کوفه تفسیر قرآن می گفته اند . اگر هیچکدام از اینها هم نباشد همان قضیه ی کربلا برای ما کافی است . من سه یا چهار ویژگی را فهرست وار از زندگی آن بزرگوار مرور می کنم : یکی از ویژگی های مهم زینب کبری، شجاعت ایشان است . شجاعت صفتی است که برای زن و مرد فرقی نمی کند . یعنی شجاعت به معنای دفاع از حق و ایستادن در مقابل باطل است . شما یک نگاهی به زندگی حضرت زینب (س) بکنید .زمانی که وارد مجلس یزید و ابن زیاد می شود، با چه شجاعتی یک زن در مقابل پسر معاویه می ایستد و فریاد می زند . تو دروغگو ، فاسق و فاسد هستی . تو مفتضح هستی . شهادت افتخار ما است . ایشان ابن زیاد را ابن مرجانه خطاب می کند . خود این حرف توهینی است که در آنجا لازم بوده به این دلیل که مادر این فرد فاسد بوده است . و بعد فریاد می زند هر اتفاقی برای ما افتاده زیبا است و ما ناراحت نیستیم . شجاعت چیزی است که مخصوصاً من درخواست می کنم که بانوان و زنان دقت کنند که زن و مرد ندارد . یکی از صفات یک انسان متدین و مومن این است که شجاع است و در دفاع از حق به خود تردید راه نمی دهد . ویژگی دوم زینب کبری (س) عفاف است . ایشان وقتی که وارد مجلس یزید می شود با تمام سختی هایی که کشیده است . تمام مسیر را آمده ، کوفه آمده و سر مطهر امام حسین (ع) در مقابل ایشان بوده است . اولین مطلبی را که اشاره می کند این است که ای پسر ابوسفیان ، آیا این عدالت است که زنان تو در پشت پرده باشند اما ناموس رسول خدا در مقابل نامحرمان باشند ؟ این خیلی نکته ی دقیقی است . در شب یازدهم محرم که یک شب حساسی است . شبی است که شهدا بر روی زمین هستند، خیمه ها آتش گرفته است ، بچه ها گرسنه هستند ، زن ها سراغ مردهای خود را می گیرند ، مادران سراغ فرزندان خود را می گیرند ، خود حضرت زینب داغ برادر و اولاد دیده است . با همه ی این وضعیت وقتی که خطر ایجاد شد و خیمه ها آتش گرفت ، بچه ها فرار کردند . عقیله ی بنی هاشم این بچه ها را یکی یکی پیدا می کرد و درجایی سامان دهی می کرد . در روایتی است که ایشان بالای سر یک دختر بچه رسید و زمانی که این دختر متوجه شد که عمه ی او زینب است ، نگفت که عمه بابای من کجا است ، نگفت عمه من گرسنه و تشنه هستم . گفت عمه جان امکان دارد یک تکه پارچه و یا روسری به من بدهید که سر خود را بپوشانم . ما گاهی ملاحظه می کنیم که پدر و مادر متدین هستند . حتی خود مادر چادری است اما دختر بزرگ هشت یا نه ساله ی خود را با یک شلوارک و تاپ بیرون می برند و می گویند ایشان مکلف نیست . درست است که در نه سالگی مکلف است و تکلیف به گردن او است اما مگر چقدر فاصله دارد ؟ آیا نیمه عریان آمدن این بچه بیرون از خانه با موهای باز و لباس های نامناسب درست است ؟ من نمی گویم بچه ها را اذیت کنیم . من نمی گویم آنها را از دین زده کنیم . ولی بعضی از این ها طوری هستند که وقتی نگاه انسان به آنها می افتد گویی به یک انسان بالغ نگاه می کند . یعنی این دختر نماینده ی مادرخود است . گویا چهره ی خانواده ی خود را بروز می دهد . بعضی از اینها در ترمینال ، فرودگاه ، کوچه و خیابان خیلی بد حضور پیدا می کنند . خانواده ها هم می گویند که این بچه است . این دختر اولاً شش سال ، هفت سال یا هشت سال دارد . از امام کاظم (ع ) فرمودند: وقتی سن بچه از یک حدی گذشت و دیگر خود را به گونه ای بروز می دهد . به صورتی او را بیرون بیاورید که باعث تحریک دیگران نباشد . این عفاف حضرت زینب است . وقتی که می گوییم زینب ، آیا زینب اشک و گریه می خواهد ؟ درست است ما از زینب یک چهره ی بیچاره و درمانده بسازیم ؟ زینب واقعاً قهرمان است . هیچ کجا اظهار عجز و ناتوانی نکرده است . او نگران است و دغدغه دارد اما دغدغه ی حجاب و عفاف دارد و اینکه نامحرم او را نبیند . این ویژگی دومی است که من تقاضا می کنم که هم خانم ها و هم آقایان به آن دقت کنند و از زندگی عقیله ی بنی هاشم درس بگیرند . ویژگی سوم حضرت زینب که برای امروز ما در جامعه خیلی مهم است . صفت تسلیم و رضا است . بعضی اوقات ما به ائمه توسل پیدا می کنیم اما حاجت ما برآورده نمی شود . مریض ما شفا پیدا نمی کند . جلوی یک مرگ و میر را می خواهیم بگیریم اما گرفته نمی شود و مرگ اتفاق می افتد . فوراً با دین ، خدا و پیامبر قهر می کنیم . توقع من این است که وقتی من به حرم حضرت علی ابن موسی الرضا رفتم باید با شفای بچه ی خود بازگردم و یا جلوی مرگی را بگیرم . شما نگاه کنید خود امام حسین (ع) در روز عاشورا چقدر داغ دیده است . زینب کبری چقدر داغ دیده است . معنای صفت تسلیم و رضا این است که انسان همیشه نخواهد حوادث بر وفق مراد او باشد . وقتی اتفاق می افتد خود را با آن وفق دهد . شما یک بار در روز عاشورا و یا بعد از آن کلمه ای را از حضرت زینب کبری پیدا نمی کنید که ناشی از ناسپاسی و اظهار عجز باشد . داغ اولاد و داغ برادر دیده است اما وقتی که به گودی قتلگاه می آید می گوید خدایا این قربانی را از ما قبول کن . لذا روی عبادت او هم اثر نمی گذارد . اگر یک مریضی و یا حادثه ای برای خود یا فرزندان ما پیش بیاید همه ی عبادات ما به هم می ریزد . امام سجاد (ع) می گوید یک زمانی من در دل شب یازدهم دیدم که عمه ی من در حال خواندن نماز شب است . شب یازدهم که از لحاظ حوادث یک شب استثنایی است و فصل دوم عاشورا در این شب گشوده می شود . در این شب فصل اول تمام می شود و فصل دوم که جبهه ی دیگری است گشوده می شود . ویژگی چهارم ایشان مسئله ی ولایت پذیری است . ولایت پذیری یک مسئله ی عقلی است . ما اگر آیات و روایات را نیز در نظر نگیریم ،یک مسئله ی عقلی است . الان شما اگر سه نفر به مسافرت بروید یک نفر رئیس خواهد شد . دو نفر با هم کنار می آیند اما مابین سه نفر اختلاف بوجود می آید . یکی از آنها رئیس می شود. امیرالمومنین می فرمایند که مردم پیشوا می خواهند، چه فاجر و چه مومن . یعنی حتی در کشورهای کفر هم اگر پیشوا نداشته باشند کار پیش نمی رود . شما حتی فرض کنید در جبهه ی کفر ، یعنی همان جنگ احد که فرمانده ی آن را ابوسفیان به عهده دارد ، جنگ بدر و یا جنگ خندق و یا جنگ هایی که با ائمه شده است . در همان جنگ ها نیز اگر رئیس نداشت و فرمانده نبود امکان نداشت و سنگ روی سنگ بنا نمی شد . امام و پیشوا در هر جبهه ای لازم است . در جبهه ی دین، اولین ولی خود خداوند است . انَما وَلیُکُم الله و رَسوله . بعد پیامبر خدا است . چقدر ما لطمه دیده ایم از مخالفت با پیغمبر؟ همان جنگ احد چرا مسلمانان شکست خوردند . حرف ولی خدا را گوش نکردند . در صلح حدیبیه رسول خدا صلح کرد برخی از افراد اعتراض کردند . در زمان غیبت وقتی که به صورت ظاهر امام معصوم در بین ما نیست تکلیف چیست ؟ آیا باید جامعه رها شود ؟ آیا باید حدود، احکام و تجارت اسلامی تعطیل شود؟ ربا و رشوه آزاد باشد . هرکسی هرکاری خواست انجام دهد . این مسائل امکان ندارد و عقل آن را نمی پذیرد. به تعبیر حضرت امام می فرمود: تصور ولایت فقیه باعث تصدیق است . یعنی اگر کسی فکر کند قبول می کند . اگر قرار شد ولی و حجتی که در درجه ی اول خدا است ، بعد پیامبر و بعد از آن ائمه ی معصومین هستند . در زمان غیبت نزدیک ترین فرد به امام عالم دینی است . کسی است که حدیث و قرآن را می شناسد . معنای ولایت پذیری این است که ما روی حرف ولی حرف نزنیم . امام فرمود باید با صدام جنگید . همه قبول کردند . یک زمانی نیز فرمود من قطعنامه را پذیرفتم باید بگوییم چشم . معنای ولایت پذیری این است . این مسئله در زندگی زینب کبری (س) موج می زند . ولی خدا می گوید به مکه برویم قبول می کند . به کوفه برویم ، در کربلا خیمه بزنیم ، همه را قبول می کند. وقتی که فهمید فردا برادر او شهید می شود، در شب عاشورا زینب کبری خیلی اشک می ریخت . شب عاشورا در نزدیک صبح یک لحظه امام حسین خوابیدند ، زینب کبری کنار ایشان آمدند و گفتند چه شده است ؟ امام گفتند : خواب بودم . الان جدم رسول خدا را خواب دیدم ایشان فرمودند امشب افطار میهمان ما هستید . حسین جان ما به تو مشتاق هستیم زودتر بیا . حضرت زینب خیلی از قضایا را می دانست . ایشان می فرمود : مادر من همه را برای من تعریف کرده است . صبح روز یازدهم زمانی که خواستند از کربلا بروند ، امام سجاد (ع) خیلی ناراحت بود . می دید بدن بابا و برادر او بر روی زمین است . زینب کبری جلو آمدند و گفتند که تو در حال جان دادن هستی و قالب تهی می کنی چه شده است ؟ گفت عمه جان ما این بدنها را بگذاریم و برویم ؟ این بدن حجت و ولی خدا است . زینب کبری فرمود اینها دفن می شوند . اینجا زیارتگاه می شود و مردم مشتاق به اینجا می آیند . من از پدرم امیرالمومنین آن شبی که ضربت خورد شنیدم . یعنی آنچه که امام سجاد (ع ) در خصوص حضرت زینب فرمود که عالِمَة غَیرَ مُعلم، معنای آن همین است . امام حسین (ع) وقتی که خبر داد من جدم رسول خدا را خواب دیدم . شروع کرد به گریه کردن و لرزیدن . اباعبداله فرمودند خواهرم آرام باش . تو باید صبوری کنی . هنوز چیزی نشده است . تا فرمود باید صبوری کنی . زینب فرمود : هرطور که تو بخواهی . لذا کسی در روز عاشورا از زینب ناله و زاری ندید .تا عصر عاشورا همه شهید شدند و نوبت به امام حسین رسید. ایشان نیز به میدان رفت . اباعبدالله در روز عاشورا یک موضعی را در میدان انتخاب کرده بودند . می جنگیدند ، بر می گشتند و می ایستادند و می گفتند لاحَولَ و لا قُوةَ اِلا بالله . این صدا به زینب می رسید و ایشان آرام می شد . می دانست که امام زنده است و در حال جنگ است . اما مدتی این صدا قطع شد . صدا که قطع شد عقیله ی بنی هاشم از خیمه بیرون آمد ببیند چه اتفاقی افتاده است . خود را به تل زینبیه رساند . وقتی که نگاه کرد دید که ابا عبدالله در خون در حال غلطیدن است . تمام بدن او غرق خون است و دشمن نیز دورتا دور او را محاصره کرده است . زینبی که خار به دست حسین نمی توانست ببیند . تا این صحنه را دید دست های خود را بر روی سر گذاشت و گفت : وا محمدا . اباعبدالهد چشم های خود را باز کرد و گفت : خواهرم بازگرد . فرمود : چشم . به این ولایت پذیری می گویند . اگر قرار باشد ما در مقابل ولایت تفکیکی عمل کنیم . و بگوییم ما هشتاد درصد قبول داریم اما بیست درصد قبول نداریم . نگاه تبعیضی داشتن کار را خراب می کند . اجازه ی ساماندهی و مدیریت را به ولی نمی دهد . امیر المومنین فرمودند من در صفین مأموم شما شدم دیگر امام شما نیستم . اگر امام مأموم شد خطرناک است . اگر امام را بردند خطرناک است . امام باید ببرد . البته مدیریت ناشی از دیکتاتوری نیست . ناشی از عدالت و فهم است . تفاوت آن با حکومت های خودکامه این است . آن حکومت ها می گوید همین و لابد. اما این می گوید که تشخیص براساس دین و مصلحت و عدالت است . نه براساس تشخیص شخصی . در طول تاریخ مردان زیادی از دامن زنان به معراج رفتند . در طول تاریخ زنان زیادی عامل حرکت های مهم و حساس مردان بودند . شما نگاه کنید مادر عیسی مدافع او است . مادر موسی مدافع او است . خدیجه ی کبری ، زهرای مرضیه و ... متأسفانه در مورد تاریخ زنان کتاب کم نوشته شده است . یکی از علما کتابی را نوشته به نام ریاحین الشریعه . مرحوم آقای محلاتی فقط کتاب خود را به شرح حال زنان اختصاص داده است . ما زنان شجاع و غیوری در طول تاریخ داشته ایم . یکی از آن شخصیت ها که متأسفانه ما فقط در مورد مصائب او صحبت کرده ایم و ابعاد دیگر او را فراموش کرده ایم زینب کبری است .
سوال – چطور می توان به حضرت زینب نزدیک شد ؟
پاسخ – بعضی از افراد می گویند که این حرف ها درست است اما او زینب بود و دختر علی بود . نه اینطور نیست ما مانند ایشان زیاد داریم . در همین کشور خودمان مگر نداشتیم زنانی که گاهی چهار شهید تقدیم کردند . اما استوار باقی ماندند . من در یک تشییع جنازه ای بودم که سومین شهید یک مادری را آوردند . زمانی که جنازه را آوردند ایشان ایستاد و رو کرد به عکس بزرگی از امام که در آنجا بود و رو کرد به جنازه و گفت ای امام تو سلامت باشی. ما می توانیم با اراده و تسلیم خود را با این ویژگی ها انطباق بدهیم . اینکه اگر در زندگی من مصیبت و سختی روی می دهد با آن کنار بیایم . مصیبت ها را آسان ببینم و بر آنها فائق آیم . هرچقدر ایمان ما قوی تر شود و اعتقاد ما بیشتر شود، تسلیم و رضا در زندگی ما بیشتر خواهد بود .

سوال – برخی از افراد می گویند زینب دریای فضایل است اما به واسطه ی مصیبت هایی که ایشان تحمل کرده اند اگر اسم فرزند خود را زینب بگذاریم شاید او نیز دچار مصائب شود . نظر شما چیست ؟
پاسخ – ای کاش در جاهای مختلف که اتفاقاتی می افتاد یک آمار از اسامی می گرفتند که آیا واقعاً این گونه است یا خیر. الان افراد قضاوت کنند که آیا واقعاً در میان بیماران ، دردکشیده ها و افرادی که طلاق گرفته اند یا اختلافات خانوادگی دارند اسم آنها زینب است . اتفاقاً عکس قضیه صادق است . زینب نام های زیادی را ما می شناسیم که همسران خوب دارند ، خوشبخت هستند و زندگی خوب دارند . البته وقتی که شما روی چیزی دقت داشته باشید پیدا می کنید . ممکن است که دو یا سه نفر به نام زینب هم در همسایگی و یا در اطرافیان خود پیدا کنید که پدر خود را از دست داده باشند . یا مادر خود را از دست داده باشند یا مبتلا به بیماری شده باشند . اما در کل این حرف کاملاً نادرستی است . حرف عوامانه ای است که نه آمار آن را تأیید می کند ، نه دین و نه عقل . زینب نام های زیادی در تاریخ نویسنده ، شاعر و افراد بسیار بارزی داشته ایم .


  
  

حجربن عدی یکی از شخصیت های بزرگ اسلامی است که از یاران پیامبر و امیرالمومنین است. سیدمحسن امین در کتاب اعیان الشیعه می نویسد: حجر از نیکان صحابه بود. فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد، زاهد مستجاب الدعوة ،عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق گو، صریح ظلم ستیز، صبور، بی هراس از شهادت، ایثارگر و از یاران امیرالمومنین بود.

حجر فردی متدین و مومن بود و از دل باختگان به اهل بیت و پیامبر بود. شبی که حضرت امیر ضربت خوردند، او در مسجد بود. قبل از اینکه حضرت امیر به مسجد بیاید، حجر از ترور حضرت با خبر شد. سریع خودش را به خانه رساند که آقا به مسجد نیاید ولی آقا از راهی آمد که او را ندید و این اتفاق افتاد. او از فرماندهان جنگ جمل و صفین بود. حضرت او را خیلی دوست داشت. در بیستم ماه رمضان، حجر به دیدن حضرت امیر رفت و دید که حضرت از هوش می رود و دوباره به هوش می آید و برای حضرت شعر می خواند: من تاسفم می خورم که چنین مولای با تقوایی را از دست داده ام، غصه بر خودم می خورم که از محضر شما محروم شده ام. اما به هوش آمد و پرسید که این چه کسی است که شعر می خواند؟ گفتند : او حجر است. آقا او را صدا زد و فرمود: اگر روزی به تو بگویند که از علی تبری بجوی، آیا حاضری از من دست برداری ؟ او گفت :اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و بسوزانند، من دست از محبت شما برنمی دارم. امام فرمود: من می دانستم. امام شهید شد و بعدها در زمان معاویه، ابن زیاد،  حجرو  پسر و تعدادی از یارانش را دستگیر کردند و به مرزهای عزرا در حاشیه ی سوریه در دمشق بردند. او نگاهی به این منطقه کرد و گفت که مردم این منطقه بدست من مسلمان شدند و من اولین تکبیر را در اینجا گفتم. در زمان خلیفه ی دوم حجر سفیر اسلام بود .سپاهیان معاویه گفتند که از علی برائت بجوی و اِلا تو را می کشیم. او قبول نکرد و گفت من دوتا خواهش دارم: اجازه بدهید که دو رکعت نماز بخوانم . او نماز را سریع خواند و گفت که من نمازم را خیلی تند خواندم که نگویید :حجر ازمرگ ترسیده است. دیگر اینکه اول پسرم همام را بُکشید و بعد مرا بکشید، می ترسم وقتی شمشیر به گردن من گذاشته شود عواطف پسرم تحریک بشود و دست ازدفاع از علی بردارد. حجر ،یاران و پسرش را به شهادت رساندند و در منطقه ی کنونی یعنی مرز عزرا دفن کردند.

معاویه بعد از شهادت حجر ،سفری به حجاز داشت و با عایشه ملاقاتی کرد.عایشه به معاویه در مورد شهادت دو نفر اعتراض کرد :محمد بن ابی بکر برادر عایشه که در مصر به شهادت رسید و حجر. عایشه به معاویه گفت: از پیامبر شنیدم در مرز عزرا( در دمشق )افرادی کشته می شوند که خشم خدا تا ابد بر قاتل آنهاست. حتی داریم که امام حسین(ع) به معاویه اعتراض کرد که آیا تو حجر را نکشتی ؟

پس حجر در این سرزمین به شهادت رسید و الان به قبر او  جسارت شده است و نبش قبر کرده اند. واقعا جای تعجب است ؟ الان مناطقی وجود دارد که هنور در آن  بت می پرستند و کسی به آنها کاری ندارد ولی عده ای از اروپا می آیند و قبر اولیاء خدا را خراب می کنند. علت این کار تحجر و عصبانیت است. علت اصلی آن مخالفت با خداست. احترام به قبور لازم است.

نجم الدین طبسی کتابی در نقد وهابیت نوشته است . ایشان در این کتاب پنج دسته دلیل برای زیارت قبور آورده است:

دسته ی اول آیات قرآن است ،سوره نساء آیه 64 می فرماید: ای پیامبر اگر مسلمانان برای استغفار پیش تو بیایند خدا توبه آنها را قبول می کند. رسول خدا فرمود: حیات من با ممات من یکی است و اگر بعد از مرگم هم طلب مغفرت بکنید خدا قبول می کند. در سوره کهف داریم که وقتی محل حضور اصحاب کهف را پیدا کردند آنرا مسجد قرار بدهید. بعضی ها از قرآن ،خدا و پیامبر جلو می افتند.

در اینترنت یک بحثی فرضی با عبدالوهاب بنیانگزار فرقه ی وهابیت و خدا طراحی شده است . از زبان وهاب نوشته اند: خدایا تو به فرشته ها گفتی که به انسان سجده کنند و این شرک است. خدایا در قرآن فرموده ای که محل ابراهیم را محل عبادت قرار بدهید، این شرک است. آنها واقعا از خدا جلو افتاده اند. آنها می گویند که افکار ما با محوریت قرآن است ولی آنها قرآن را با سلیقه ی خودشان تفسیر می کنند.

ابن عباس معاویه را دید و گفت که چرا تفسیر قرآن را ممنوع کرده ای ؟ معاویه گفت که تفسیر قرآن تو را که به روش علی تفسیر می کنی ،ممنوع کرده ام ولی اگر از افراد خودمان قرآن را تفسیر کنند اشکالی ندارد.

دسته ی دوم احادیث اهل سنت است. در منابع اهل سنت آمده است که پیامر فرمود :هر کس قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او واجب می شود.

دسته سوم سیره صحابه و تابعین است. درکتاب اهل سنت داریم که خلیفه ی دوم هرگاه به مدینه وارد می شد به قبر پیامبر سلام می داد، عبدالله بن عمر کنار قبر پیامبر می ایستاد و سلام می داد. حتی داریم که اصحاب به زیارت قبر بلال می رفتند. قرآن می فرماید که شهدا زنده هستند و باید آنها را تکریم کرد. توهین به قبر مسلمان هم اشکال دارد.

سُنی ها قبر بزرگانی مثل شافعی و ابوحنفی را زیارت می کنند. توهین کردن به قبور با فرهنگ و باورهای سازش ندارد. این تفکر بین مسلمانان افتاده است و الان جنایات را به اسم اسلام و با فتواهایی که در تونس داده می شود انجام می دهند. اینها زیر سر یهودیان  و اسرائیلی ها  است که مسلمانان را به جان هم انداخته اند و مسلمانان را قتل عام می کنند. نبش قبر اهانت است.

دسته چهارم فتاوی اهل سنت برای توصیه زیارت اهل قبور است.

دسته پنجم کتاب های متعددی است که در مورد نقد جایز نبودن زیارت قبور مومنین نوشته شده است.


  
  

وفات حضرت خدیجه(س)

خوب آقا، این خانم برگردن تمام اهل اسلام حق دارد. می دانید که با فاصله کمی با حضرت ابو طالب وفاتش اتفاق افتاد. اول وفات حضرت خدیجه یک چند روز بعد از آن هم وفات حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امیرالمومنین(ع). آقا حضرت رسول اکرم آنقدر غصه خورد که اسم آن سال را گذاشت «عام الحزن»؛ یعنی سال حزن، سال غصه و اندوه این بانوی بزرگ یار و یاور پیغمبر بود. آنقدر این خانم لیاقت داشت که خدا دوازده معصوم از نسل او بیرون آورده است.

روایت داریم بهشت چهار بانو دارد: یکی از آنها حضرت خدیجه کبری است. این خانم وقتی از دنیا رفت پیامبر اکرم به دست خودش متولی کارهای خانم شد و به دست خودش او را در قبر گذاشت. خانم خیلی عظمت دارد اسراری در وجود نازنینش است که اجمالاً این اسرار زیاد است. خدا ان شاء الله همه ما را محرم اهل بیت بکنه. یک عنایتی یک وقتی از خانم دیده شد من شاهد بودم که کسی که گرفتاری داشت روز روشن این گرفتاری شاید یک ماه دوندگی داشت. این ها ببینید هرچه مصلحت بدانند یک نفر شب حالا یک جوری گفت: خانم یک شفاعتی بکن دست شما باز است تو آخر مادر امام زمانی مادر حضرت زهرا.

به چشم خودم دیدم نصف شب یک نفر با لباس زیر و با دمپایی حتی لباس رو نپوشیده بود آمد رفت تو خانه اش و گفت: من احساس کردم تو ناراحت هستی شبانه مشکل حل شد. آدم به جایی برسد که خدا بهش دختری بدهد که این دختر در رحم مادر حرف بزند، تسبیح بگوید، تقدیس بگوید، پیغمبر بیاید ببیند خدیجه کبری مشغول حرف زدنه.

فاطمه بنت اسد مثلاً آدم فوق العاده ای بود درخت خرمای بلندی در خانه حضرت ابوطالب بود که مشکل بود کسی برود بالای آن هر وقت باد می آمد این خرما ها می ریخت. پیامبر اکرم بچه بود یتیم بود دو تا یتیم درخانه عمو نگهداری می شد. رسول اکرم در سنین بچگی خرما ها را جمع می کند می برد بین بچه های کوچه تقسیم می کرد. فاطمه بنت اسد هم می دانست اینها را جمع می کرد برایش. فاطمه بنت اسد می گوید: یک روز باد اصلاً نیامده بود این بچه آمد گفت: زن عمو کو این خرمایی که میخواهم بین بچه ها تقسیم بکنم گفتم نور دیده ام به خدا امروز باد نیامده. این سبد را بچه برداشت با یه حسرتی به این خرما نگه کرد. فاطمه می گوید والله دیدم که درخت خم شد آمد و آمد تا اینکه این بچه از این خرما هم چید و سبد را پر کرد و درخت برگشت سر جای خودش.

یک زن چیز عجیب را ببینه لحظه لحظه شماری می کنه که شوهرش بیاید به او بگوید: شب شیخ ابوطالب آمد گفت: ابوطالب از یتیم برادرت عجیب چیزی دیدم. وقتی گفت دید که ابوطالب مثل کوهی از متانت و وقار تبسمی کرد و گفت: خدای متعال فرزندی هم به تو خواهد داد که عین این باشد فقط فرقشان این است که این پیغمبر است و آن نیست. این ها آدم های معمولی نبودند ابوطالب مردم ملکوتی بود متصل به غیب بود. اینها یک اسراری بود.

خدیجه کبری خداوند از چشم او پرده را برداشته بود یک چیز در پیامبر دید که آن طور مشتاق شد و آن قدر زخم زبان تحمل کرد . سلام بر تو ای بانوی بزرگ اسلام. که همه مسلمین این را میدانند که شما حق بر گردنشان دارید و پیامبر آن سال را عام الحزن گذاشته ولی میخواهم با اجازه خودت یک چیز را عرض بکنم. یکی این است که دختر همیشه هر دردی داشته باشد اول به مادر میگوید اما شما هیچ میدانید که فاطمه زهرا مادر نداشت، آقا فشار که می آمد چه کار می کرد می رفت کنار قبر رسول، ای بانوی بزرگ اسلام اگر شما در قید حیات بودید صدیقه کبری مگر نمی آمد با شما درد دل کند خانم اما شما نبودید می رفت کنار قبر رسول خدا به دو دلیل می رفت: یکی اینکه آنجا بهترین جا بود یکی هم اینکه مادر نداشت.

این یک مطلب مطلب بعدی این است که جسارت نمیکنم خانم ای خدیجه کبری من که نمیخواهم مصیبت را تازه کنم دل شما را به درد بیاورم شما خودتان همه اهل بیت می دانید که من نمیتوانم بعضی چیزها را بگویم اما میخواهم بگویم که پیامبر اکرم با تمام اندوه شما را در قبر گذاشت یک شخصیتی هم دخترت را در قبر گذاشت اما خیلی مساله تفاوت داشت. ای بانوی بزرگ جسارت مرا ببخشید شما را وقتی گذاشتند در قبر پهلویتان نشکسته بود آمد امیرالمومنین خیلی حرف است صبر امیرالمومنین ضرب المثل است در عالم. اما میدانید آمد گفت: «السلام علیک یا رسول الله» و سلام بر تو ای رسول خدا! از من و از این دخترت که مهمان تو آمده. گفت: یا رسول الله! صبرم بعد از فاطمه تمام شد.


  
  
   1   2      >