دقت کنید !
تا وقتی بچه می خندد و سر حال است بغلش می کند روی زانواش می گذارد و برایش شعر می خواند با خنده اش می خندد و او را بغلش می نشاند فقط کافی است کمی بچه بی حال باشد یا سرما خورده باشد یا خدایی نکرده دل درد داشته باشد او هم اخم هایش را در هم می کند و یک گوشه می نشیند .
بچه که گریه می کنه سرش را تکان می دهد و غر می زند باید حواسم به او باشد و هم گریه بچه ، سرم داد می کشد که مواظب بچه نبوده ام اما خودش حتی یک لیوان آب هم دستم نمی دهد مدام طعنه می زند که مادر خوبی نیستم .
آیا او پدر خوبی است ؟ آیا فقط وقتی بچه خوشحال است او پدر بچه است ؟ زمانی که مریض می شود دیگر بچه اش نیست و من هم مادر خوبی نیستم ؟ راستی وظیفه یک مرد در خانه چیست ؟ آیا من اشتباه می کنم ؟ بچه داری کار زن است . اما پدر ها چی؟
می گویم زن ندارم ! این من ، این دفترچه حساب پس اندازم .این هم کیف پولم ! همه اش مال تو ! اما مگر قبول می کند جواب می دهد به من چه ؟ من چه کار کنم اداره کردن یک خانواده چهار نفری با این شندرغاز مگر می شه برو کار دوم بگیر !
می گویم : من که کار دوم هم دارم بعد از شرکت میرم مسافرکشی ، می گوید : آن هم که همه اش خرج ماشینت می شه ! راست می گه زندگی سخته و زنم در اداره کردن زندگی معجزه می کنه اما خوب غر هم میزنه ولی نه زیاد و نه همیشه ، چون خودش میدونه من تلاشم را می کنم حالا دیگر به غر زدن هایش عادت کردم از سر زیاده خواهی نیست دوست دارد سر به سرم بگذارد .حق دارد