سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که لباسش از کردارش بهتر باشد ؛ لباسش لباسِ پیامبران باشد و کردارش کردارِ جبّاران . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :56
بازدید دیروز :26
کل بازدید :342169
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/1
4:45 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

داستان شکر نعمت

خداوند متعال خواست سه نفر را که یکی، بیماری پیسی داشت و دیگری، کچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش، قرار دهد. پس فرشته ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی بر او کشید و بیماری اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند».

سپس، فرشته نزد مرد کَچل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی به سرش کشید. در نتیجه، آن حالت، بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه، فرشته پرسید: کدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند، روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینای اش را به او باز گردانید. آنگاه، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد.

 آنگاه آن شتر وگاو وگوسفند، زاد و ولد کردند طوریکه نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر، و دومی، یک دره پر از گاو، و سومی، یک دره پر از گوسفند، شد.

سپس، فرشته به شکل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز، بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت کرده است به من شتری بده تا بوسیله ی آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را از نیاکانم به ارث برده ام. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه، فرشته به شکل فرد کَچل، نزد او رفت و سخنانی را که به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول، به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سر انجام، فرشته به شکل مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینائی ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می خواهی، بردار. سوگند به خدا که امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش، قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت، ناراضی شد».


  
  

خداوند متعال خواست سه نفر را که یکی، بیماری پیسی داشت و دیگری، کچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش، قرار دهد. پس فرشته ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی بر او کشید و بیماری اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند».

سپس، فرشته نزد مرد کَچل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی به سرش کشید. در نتیجه، آن حالت، بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه، فرشته پرسید: کدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند، روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینای اش را به او باز گردانید. آنگاه، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد.

 آنگاه آن شتر وگاو وگوسفند، زاد و ولد کردند طوریکه نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر، و دومی، یک دره پر از گاو، و سومی، یک دره پر از گوسفند، شد.

سپس، فرشته به شکل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز، بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت کرده است به من شتری بده تا بوسیله ی آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را از نیاکانم به ارث برده ام. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه، فرشته به شکل فرد کَچل، نزد او رفت و سخنانی را که به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول، به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سر انجام، فرشته به شکل مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینائی ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می خواهی، بردار. سوگند به خدا که امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش، قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت، ناراضی شد».


  
  

داستان شکر نعمت

خداوند متعال خواست سه نفر را که یکی، بیماری پیسی داشت و دیگری، کچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش، قرار دهد. پس فرشته ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی بر او کشید و بیماری اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند».

سپس، فرشته نزد مرد کَچل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی به سرش کشید. در نتیجه، آن حالت، بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه، فرشته پرسید: کدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند، روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینای اش را به او باز گردانید. آنگاه، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد.

 آنگاه آن شتر وگاو وگوسفند، زاد و ولد کردند طوریکه نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر، و دومی، یک دره پر از گاو، و سومی، یک دره پر از گوسفند، شد.

سپس، فرشته به شکل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز، بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت کرده است به من شتری بده تا بوسیله ی آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را از نیاکانم به ارث برده ام. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه، فرشته به شکل فرد کَچل، نزد او رفت و سخنانی را که به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول، به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سر انجام، فرشته به شکل مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینائی ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می خواهی، بردار. سوگند به خدا که امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش، قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت، ناراضی شد».


92/8/7::: 5:18 ع
نظر()
  
  

فلسفه شکرگزاری

می خواستم بدونم اگر انسانها عقل دارند خودشان تصمیم می گیرند فقط باید به خاطر عقلشان از خداوند تشکر کنند پس چرا می گویند هر چه داریم از خداوند است من شاید نتونم سوالم را مطرح کنم. یعنی اگه قراره انسانها خود تصمیم بگیرند پس حکمت دعاهای ما برا خودمان یا دیگران چیست؟


1ـ نعماتی که خداوند به انسان داده دو گونه اند. برخی از آنها با عمل اختیاری خود انسان حاصل می شوند ؛ امّا برخی دیگر ربطی به اختیار ما ندارند. مثلاً ما دست داریم ، پا داریم ، زبان داریم ، شنوایی و بینایی داریم ؛ در کشور اسلامی زندگی می کنیم ، رهبر خوب داریم ، از والدین مسلمان زاده شده ایم و ... . اگر توجّه نماییم می بینیم که همه این نعمتها را ندارند. البته دیگران نیز نعمتهای دیگری دارند که چه بسا ما نداشته باشیم. روشن است که وجود عقل و اختیار دخلی در این گونه نعمتها ندارد. و هر نعمتی نیز شکری را طلب می کند. به قول شخ اجلّ سعدی: « هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. از دست و زبان که بر آید ؛ کز عهده ی شکرش بدر آید. بنده همان به که ز تقصیر خویش ، عذر به درگاه خدای آورد». اگر عمیق نگاه کنیم هزاران نعمت آشکار و نهان است که نه بسته به عقل ما هستند نه در اختیار ما ؛ که باید شکر همه را به جای آورد.
امّا آن نعماتی که از راه اختیار ما به دست می آیند ، برخی در پرتو عقل حاصل می شوند و برخی دیگر در پرتو دیگر قوای وجودی ما همچون بینایی ، لامسه ، شنوایی ، بویایی ، چشایی ، قوّه ی خیال ، قوّه وهم ، قوّه ی شهوت ، قوّه ی غضب ، عواطف و احساسات و ... . همان گونه که عقل نعمتی است خدادادی این قوا نیز نعمتند. مثلاً هنرها و اختراعات در پرتو قوّه ی خیال پدید آمده اند. ریاضیّات از همکاری عقل و قوّه ی وهم نمودار گشته است ؛ و وهم قوّه ای است پایین تر از عقل و بالاتر از خیال. اخلاق و عرفان از همکاری عقل و قلب ظهور یافته اند. خانواده از معبر قوّه ی شهوتی که عقل مدار است پدید آمده ؛ دفاع از خود و همنوعان در پرتو همکاری عقل و قوّه ی غضب حاصل می شود. و ... .
پس تک تک این قوا نیز شکری را طلب می کنند. کما اینکه خود اختیار و اراده نیز نعمتند و باید شکرشان را به جای آورد.
حال سوال این است که: آیا نعماتی که از رهگذر این قوا و با اختیار خود انسان حاصل می شوند نیز اقتضای شکر دارند؟
پاسخ این است که: آری ، اینها نیز نعمتند و اقتضای شکر دارند. چون صِرف وجود اختیار و عقل و دیگر قوا کافی نیست تا ما بتوانیم نعماتی را به دست آوریم. اگر خدا موادّی چون آهن و آلومینیوم و موادّ نفتی و ... را در اختیار ما قرار ندهد ، عقل و خیال ما چگونه می خواهد چیزی را اختراع نماید؟ اگر عقل و وهم کافی است برای پدیدار شدن ریاضیّات ، پس چرا قدما این حدّ از ریاضیّات را نداشتند؟ مگر آنها فاقد عقل و وهم بودند؟ حقیقت این است که علوم را نیز خداوند متعال القاء می کند ؛ و عقل چیزی را پدید نمی آورد ، بلکه عقل ، نقش پذیرندگی دارد. اگر عقل ، نقش ایجاد کنندگی داشت همه ی عقلا باید دانشمند می شدند یا همه ی دانشمندان باید توفیق کشف جدید می یافتند ، ولی چنین نیست. وجود عقل و تلاش فراوان لازم است تا علمی به دست آید ؛ ولی اگر خدا علم را افاضه نکند نه وجود عقل تولید علم می کند نه تلاش هزاران ساله. لذا فرمودند: « العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء ـــ علم نوری است که خداوند در قلب هر که بخواهد می افکند».
اگر خدا گیاهان و میوه ها را نرویاند تلاش ما در مسیر کشاورزی ما به چه دردی می خورد؟ اگر خدا افاضه ی روح نکند، ازدواج زن و مرد کی موجب تولّد فرزند می شود؟ لذا خداوند متعال فرمود: « ماییم که شما را آفریده‏ایم، پس چرا تصدیق نمى‏کنید؟ (57) آیا آنچه را [که به صورت نطفه‏] فرو مى‏ریزید دیده‏اید؟ (58) آیا شما آن را خلق مى‏کنید یا ما آفریننده‏ایم؟ (59) ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کرده‏ایم و بر ما سبقت نتوانید جست (60) [و مى‏توانیم‏] امثال شما را به جاى شما قرار دهیم و شما را [به صورت‏] آنچه نمى‏دانید پدیدار گردانیم. (61)و قطعاً پدیدار شدنِ نخستین خود را شناختید پس چرا سَرِ عبرت گرفتن ندارید؟ (62) آیا آنچه را کِشت مى‏کنید، ملاحظه کرده‏اید؟ (63) آیا شما آن را [بى‏یارى ما] زراعت مى‏کنید، یا ماییم که زراعت مى‏کنیم (می رویانیم) ؟ (64) اگر بخواهیم قطعاً خاشاکش مى‏گردانیم، پس در افسوس [و تعجّب‏] مى‏افتید. (65) [و مى‏گویید:] «واقعاً ما زیان زده‏ایم، (66) بلکه ما محروم شدگانیم.» (67) آیا آبى را که مى‏نوشید دیده‏اید؟ (68) آیا شما آن را از [دلِ‏] ابرِ سپید فرود آورده‏اید، یا ما فرودآورنده‏ایم؟ (69) اگر بخواهیم آن را تلخ مى‏گردانیم، پس چرا سپاس نمى‏دارید؟ (70) آیا آن آتشى را که برمى‏افروزید ملاحظه کرده‏اید؟ (71) آیا شما [چوبِ‏] درختِ آن را پدیدار کرده‏اید، یا ما پدیدآورنده‏ایم؟ (72) ما آن را [مایه‏] عبرت و [وسیله‏] استفاده براى بیابانگردان قرار داده‏ایم. (73) پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى! » (سوره الواقعه)
اگر خدا خورشید را فروزان نسازد با کدام عقل می توان حیات را در سطح زمین حفظ نمود؟ اگر ماه را از مدارش خارج سازد فصول زمین به هم می خورد و جذر و مدّ دریاها از بین می رود و در اندک مدّتی حیات از روی زمین رخت برمی بندد. و ... .
نتیجه آنکه حتّی نعمات حاصل از قوا و اختیار خودمان نیز در حقیقت از طرف خداست ؛ و وجود عقل و دیگر قوا و تلاش اختیاری، تنها نقش قابلی و پذیرندگی دارد. به این فکر کنید که یک لیوان آب که می خورید چه پروسه ای را طی می کند تا شما با اختیار خود آن را در لیوان ریخته و بخورید! خورشید و ماه و ابرها و دریاها و بادها و کوهها و رودها و هزاران عامل دیگر دست به دست هم می دهند تا آن یک لیوان آب در معرض اختیار ما قرار گیرد. به قول شیخ اجلّ سعدی:« ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند ــ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری».
پس اختیار و عقل کافی نیست تا ما بتوانیم به نعمتی برسیم ؛ بلکه هزاران عامل آشکار و نهان دیگر نیز در کارند که از اختیار ما بیرونند. لذا باید عقل و اختیار را به کار گرفت و تلاش لازم را کرد و در عین حال باید از خدا نیز با دعا طلب نمود تا آن عوامل خارج از اختیار ما را با اختیار ما همسو گرداند. هنگام بیماری باید به پزشک مراجعه نمود و داروها لازم را مصرف نمود ولی باید از خدا نیز خواست تا عوامل دیگر را در مسیر بهبودی ما یا دیگری به کار اندازد. بسیار دیده ایم که افراد مبتلا به سرطان درمان شده اند و افرادی در اثر ابتلا به سرماخوردگی مرده اند. پزشک و دارو برای درمان لازمند امّا کافی نیستند. این حقیقتی است که بسیاری از پزشکان نیز در اثر تجربیّات سالیان به آن رسیده اند؛ لذا در سر برگ نسخه ی برخی پزشکان ذکر « هو الشافی» را می توانید ببینید. پزشکی که مطبّ او نزدیک حرم یکی از معصومین(ع) بود روی تابلوی مطبّش نوشته بود:« دوا اینجا شفا آنجا ».

2ـ چرا خدا را شکر کنیم؟
در اینکه خدا کمال محض بوده ، بی نیاز مطلق است ، شکّی نیست. لذا محال است چیزی از جانب مخلوقش عائد او گردد. پس اگر از ما خواسته تا شکرش نموده ، عبادتش را به جای آوریم ، برای خود ماست نه برای خودش. « وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ ـــــــــ ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور! و هر کس شکرگزارى کند ، پس تنها برای خویش شکر کرده ؛ و آن کس که کفران کند، پس همانا خداوند بى‏نیاز و ستوده است‏ » (لقمان:12)
اینکه خداوند متعال از ما خواست تا شکر او را به جای آوریم ، مقصود این نیست که ما صرفاً در زبان سپاس او بگوییم ؛ بلکه مراد آن است که متوجّه امکانات داده شده از سوی او باشیم و بدانیم که آن امکانات برای ترقّی وجود ما داده شده اند. پس همانگونه که خدایی خدا ایجاب می کند که تمام امکانات لازم برای رشد حقیقی و الهی را در اختیار بنده اش قرار دهد ، بنده بودن بنده نیز ایجاب می کند که از آن امکانات کمال بهره را ببرد و خود را ترقّی دهد و الّا شرط بندگی را به جا نیاورده است. لذا فرمود: « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ــــــ ما راه را به او نشان دادیم ، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند» (الإنسان:3) ؛ یعنی من هدایت نمودن را که لازمه ی خدایی من است به جا آوردم ، پس اگر شما آن را پذیرا شدید شکر این نعمت را به جای آورده اید و در غیر این صورت کفران نعمت نموده اید. و در هر دو صورت نتیجه به خود انسان بر می گردد نه به خدا ؛ چرا که او غنیّ محض می باشد و محال است خیری از دیگری به او برسد. پس اگر کسی شکر نعمت را به جا آورد و از آن در مسیر درستش ، که خدا مشخّص نموده ، بهره گرفت ، خودش در مراتب وجود بالا رفته به مرتبه ی عبد شکور می رسد. پس شکر نعمت برای این است که خود انسان بزرگ شود ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ ؛ وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمید ــــــــــ و آن‏گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعا سپاسگزارى کنید ، قطعاً شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى کنید عذاب من بسیار سخت است. و موسى(به بنى اسرائیل) گفت: «اگر شما و همه ی مردم روى زمین کافر شوید ، خداوند ، بى‏نیاز و ستوده است» (إبراهیم: 7ـ 8). این آیه ی شریفه را اکثر مترجمین نادرست معنا نموده و چنین گفته اند: « ... قطعاً (نعمت ) شما را افزون خواهم کرد ... » ؛ در حالی که چنین مطلبی در آیه مطرح نیست. در این شریفه سخن از افزودن خود فرد شاکر است نه نعمت او ؛ یعنی اگر شکرگزار باشید (نعمت را درست و طبق فرمان خدا به کار گیرید) خداوند متعال به واسطه ی این شکرگزاری وجود خود شما را وسعت می دهد و رتبه ی وجودی خود شما را بالا می برد. البته این امر اختصاص به شکر ندارد بلکه تمام عبادات چنین می کنند. لذا هر که نماز را آنچنان که شایسته است به جای آورد ، به ملکوت و جبروت عالم راه می یابد ؛ چرا که « الصّلاة معراج المؤمن ». بر این اساس ، می توان انجام هر تکلیف شرعی را از مصادیق شکر نعمت شمرد.
نعمت از نعم است به معنی خیر و خوبی ، و هیچ چیزی برای آدمی نعمت نیست مگر اینکه عین ذات او گردد. چون آنچه نپاید ، دلبستگی را نشاید. پس نعمت حقیقی همانا کمالات وجودی شخص می باشد که در قوس نزول برای او مقرر شده است. و من باب «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم ــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست ، و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم معیّن » (الحجر:21) ، خداوند متعال آن کمال را دم به دم به سوی صاحبش نازل می کند ، لکن هر کمال که به سوی مادّه ی شخص نازل می شود ، در مسیر نزول ، متکثّر می گردد و در عالم مادّی به صورت اسباب و زمینه های کسب کمال نمود می یابد. لذا هر شرائطی که شخص در آن واقع می شود ، لازمه ی وجود اوست ؛ و تا در آن شرائط قرار نگیرد ، امکان کسب جمیع کمالاتش برای او ممکن نیست. از طرف دیگر ، خداوند متعال شریعت را ارسال فرمود که دستور العمل و دفترچه ی راهنمای استفاده از آن امکانات و شرائط می باشد. حال اگر کسی طبق شرع با اسباب و علل و شرائط کمالات خود به درستی برخورد نمود ، او شاکر نعمت است و الّا کافر نعمت خواهد بود.
پس شکر نعمت در حقیقت یعنی عمل درست به کتاب راهنمای انسان که به ضمیمه ی یک انسان کامل و متخصّص انسان سازی ، از سوی سازنده اش فرستاده شده است. پس اگر کسی به این کتاب درست عمل نمود ، به نفع خود شکر نموده و در غیر این صورت سیم ارتباطی خود را به جای زدن به پریز الهی ، می زند به پریز شیطان و ذات و کمالات خود را می سوزاند ؛ و جهنّم یعنی همین. البته آدمی تا در دنیاست گارانتی هم دارد ، یعنی می تواند خود خراب شده اش را به خدا برگرداند تا تعمیرش کنند یا خود تازه ای به بدهند ؛ و این یعنی توبه و انابه ؛ چون معنی لغوی توبه و انابه یعنی بازگشت. البته خود خداوند رحیم نیز توّاب می باشد ؛ یعنی دائماً به بندگانش ، که آنها را با دست جلال و جمالش آفریده ، رجوع می کند تا اگر نیاز به کمک داشتند کمکشان کند. و همه ی اینها نیز لازمه ذات کامل اوست و اگر غیر این بود ، خدا نبود. البته افراد بعد از ورود به جهنّم نیز به کلّی نابود نمی شوند ، بلکه آنجا نیز کارخانه بازیافت انسان می باشد ؛ لذا عدّه ای بعد از برهه ای تحمّل عذاب نجات می یابند. لکن نه به صورت یک انسان کامل بلکه در حدّ موادّ و قطعات خام انسانی که اصطلاحاً فطرت انسانی گفته می شوند. اهل بهشت نیز بسته به این که تا چه اندازه خود را بر اساس کتاب راهنمای انسان ، مونتاژ نموده و طبق آن از خود کار کشیذه اند ، درجاتی از انسانیّت را خواهند داشت.