خبر پیامبر از حوادث آخر الزمان در حدیثی به سلمان فارسی
- در آخر الزمان : نماز ها ضایع میشود
- مومن منکرات را میبیند ولی قدرت تغییر آن را ندارد
- منکر معروف میشود و معروف منکر
- زنان بر جامعه ریاست میکنند و اطفال بر منبر ها مینشینند
- مردان بر مردان و زنان بر زنان اکتفا میکنند ( همجنس بازی )
- مردان شبیه به زنان و زنان شبیه به مردان میشوند
- زنان بر مرکب ها سوار میشوند پس بر این زنان از امت من لعنت باد
- مساجد نقش و نگار و طلا کاری میشود و مناره ها بلند و دراز میشود و قرآنها تزئین میشوند و صفهای جماعت طولانی میشود ولی دلها پر از کینه و دشمنی است
- مردها آرایش میکنند و طلا به خود می بندند
- ربا خواری ظاهر شود و طلاق زیاد میشود و حدود شرعی اجرا نمیشود
- کنیزان خواننده و آلات لهو و لهب ظاهر میشود
- اغنیاء برای فخر فروشی حج میکنند و متوسطین برای تجارت و فقرا برای ریا و شهرت
- ولدالزنا زیاد میشود
- قرآن به شکل موسیقی خوانده میشود
- معاصی وگناهان زیاد میشود و بدان بر خوبان مسلط میشونددروغ منتشر میشود و باران در غیر فصل میبارد
- شطرنج و نرد و سایر وسایل قمار را نیکو می شمارند.
- زن با شوهرش در تجارت شریک می شود و بر صغیر رحم نمیکنند و کبیر را احترام نمیگذارند
- قتل و خونریزی فراوان میشود ، بازارها به هم نزدیک میشود و جثه آنها آدم است و دل آنها شیطان
- در آن زمان بهترین عمل نگاهداشتن زبان و ملازم خانه بودن است
- حضرت امام صادق (ع) : فتنه ای به شما خواهد رسید که در آن بی امام وهدایت خواهید ماند و نجات نخواهد یافت احدی از شما مگر آنکه این دعا را بخواند ( بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک )
- امام زمان ( عج الله تعال فی فرجه الشریف ) در نامه خطاب به شیخ مفید فرمودند :
هرگاه شیعیان ما به عهد خود وفا می نمودند شرف خدمت و ملاقات ما برایشان به تاخیر نمی افتاد پس آنچه که ما را حبس کرده ( غیبت ) بواسطه گناهانی است که از آنها سر میزند و ما آن را خوش نداریم و هریک از شما شیعیان باید عمل نماید به آنچه که موجب خوشنودی ماست و اجتناب نماید از آنچه که موجب غضب ماست به تحقیق امر ظهور ما بی خبر و ناگاه میرسد در آن زمان توبه و پشیمانی فائده نخواهد داشت .
منبع : منتهی الآمال
به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز
پیشوایان معصوم، عالی ترین نمونه رهبری در جهان هستند و همه صفات پیشوایی در وجود مبارکشان به کمال رسیده است. همچنانکه این بزرگواران در رهبری بی نظیرند، در میان پیروان شان نیز کسانی یافت می شوند که در رهروی و پیروی از پیشوایان معصوم، مرتبه ای عالی و بی نظیر دارند، به عبارت دیگر، معصومین(ع) پیروانی دارند که نمونه اعلا برای چگونه پیروی کردن از پیشوایان الهی هستند.در حقیقت، اینگونه افراد درس پیروی از معصوم را به طور عملی به دیگران می آموزند.
باب الحوائج، حضرت عباس بن علی(ع)، برترین نمونه ای است که چگونگی پیروی از پیشوای معصوم را عملاً تعلیم می دهد. شخصیت آن بزرگوار به گونه ای است که همه صفاتی را که لازمه یک پیرو واقعی است، به نحو کامل بروز داده و تجسمی از همه فضائل است.
«وفا» از مهمترین صفات انسانی است و معیاری برای شناختن نیکان است. این صفت زمانی پسندیده تر است که انسان نسبت به میثاق خدایی وفادار باشد. وفاداری نسبت به پیشوای معصوم از مهمترین مصداق وفا به میثاق الهی است و حضرت باب الحوائج عباس بن علی (ع) تا پای جان به میثاق خویش وفادار ماند. به طوری که از آن پس در تاریخ تشیع به عنوان مظهر وفا شناخته شده و وفاداری به نام آن بزرگوار مترادف گردیده است.
یکی از صحنه های شکوهمند وفاداری حضرت عباس بن علی (ع) زمانی بود که شمر لعنت اللّه علیه، به خیمه های امام حسین (ع) نزدیک شد و برای حضرت عباس(ع) امان نامه ای آورد و آن بزرگوار را صدا زد. حضرت ابوالفضل(س) از پاسخ دادن به شمر کراهت داشت لذا پاسخی به صدای شمر نداد ولی امام حسین (ع) به عباس(س) فرمود پرسش شمر را که تو را صدا می زند، بی پاسخ مگذار. حضرت باب الحوائج به دستور امام خویش در پاسخ به شمر فرمود: ای دشمن خدا، بر امانی که برای ما آورده ای لعنت باد.
یکی از مهمترین عنصری که انسان را وادار به دفاع از حق می کند، «غیرت» است. غیرت نیروی محرکه وجود انسان در برابر ستم، ظلم و تجاوز به نوامیس الهی است. آن کس که شعله غیرت وجودش را روشن کرده است، در برابر ناحق بی تفاوت نمی شنید و تا پای جان پیش می رود. گذشته از این، غیرت نشان عفت شخص است و به تعبیر امام علی(ع)، عفت مرد، به مقدار غیرت اوست.
حضرت باب الحوائج این صفت والا را به حد کمال دارا بودند وغیرت به وجودش سرافراز است. گرچه کربلا تجلیگاه غیرت بود و غیورترین مردان تاریخ شکوه غیرت را در آن جا به نمایش گذاشتند ولی غیرت عباس بن علی(ع) در دفاع از حق برجستگی دیگری داشت. آن بزرگوار در دفاع از حریم ولایت آنچنان جانبازی نشان داد که تاریخ نمونه ای برای آن ندارد.
شجاعت و رزم آوری عنصر دیگر شخصیت حضرت باب الحوائج است. هیبت و مهابت حضرت در کربلا چنان بود که افواج سپاه دشمن همچون رمه از برابرش می گریختند. اخلاص نیز در وجود عباس بن علی(ع) جامه کمال پوشید، آن بزرگوار همه توان خویش را در طبق اخلاص نهاد و در پیشگاه ولایت و امام بر حق خویش نثار کرد.
به همین خاطر است که امام صادق(ع) هنگام زیارت قبر مطهر حضرت عباس بن علی(س) به غایت اخلاص آن حضرت تأکید می فرماید: «حضرت باب الحوائج تنها در صحنه فضائل اخلاقی و میادین نبرد قهرمان نبود، بلکه در دانش و حکمت نیز تالی معصوم و قهرمان صحنه دانش به شمار می رود.
به هر حال، جانباز قهرمان کربلا، همه صفاتی را که یک پیرو واقعی معصوم باید داشته باشد، دارا بود. او آموزگاری است که چگونگی پیروی از ولایت و جانبازی در راه حقیقت را به دیگران آموخته است. همین امر سبب شده است که در روز قیامت همه شهدا بر مقام و منزلت آن بزرگ مرد تاریخ غطبه بخورند. همچنانکه حضرت سجاد(ع) می فرماید:«عمویم عباس در پیشگاه خداوند منزلتی دارد که در روز قیامت همه شهدا غبطه اش را می خورند.
سالروز ولادت جانباز سترگ کربلا را که مظهر غیرت و شجاعت است به همه پیروان ولایت بویژه جانبازان رشید و دلاور میهنمان تبریک می گوییم.
روز جانباز فرصت مناسبی است که نسل امروز ما علاوه بر الگوپذیری از رشادت ها و جانبازی های حضرت عباس(ع) در وقایع دفاع مقدّس و دلاوری ها و شجاعت های جانبازان عزیز و غیرتمند ایران اسلامی به مطالعه بپردازند و درسها و پیامهای زندگی ساز را از متن این تاریخ ماندگار استخراج نمایند.
منابع:
1. پایگاه اطلاع رسانی حوزه
2. پایگاه رسول نور
جملات زیبا در وصف جانبازان عزیز
ای جانباز! فراتِ جان تو، سقّای خیمه های تشنگان وطن بود تا امروز، در سایه امن ایمان،
عبّاس(ع) را در آیینه چهره تو ببینیم.
******
جانبازان، تمثال وفاداری و ایثار، شکوه زخم و زیبایی و تصویرگر ایمانند.
******
جانباز یعنی قلّه وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دلبستگی.
******
جانباز، با لبخند زخم خویش، خاطرات خفته عباس(ع) را در کربلا بیدار می کند.
******
ای جانباز! زخم تنت ستاره دنباله داری است که یادآور نادیده های آسمان کربلاست.
******
سلام بر تو ای جانباز که زیباترین فرصت پرواز را در بال های شکسته ات می توان یافت.
ولادت حضرت ابوالفضل(ع) و روز جانباز مبارک باد.
جانباز یعنی نقطه اوج شکفتن
جانباز یعنی حرفی از خود وانگفتن
جانباز یعنی یک نگاه صادقانه
تا وسعت سبز بهشتی جاودانه
جانباز یعنی با خطر اعجاز کرده
تا قله های عاشقی پرواز کرده
جانباز مرد ساختن با درد و اندوه
مردی که می ماند صبور و سخت چون کوه
جانباز یعنی مثل گلها تازه بودن
در عاشقی بی حد و بی اندازه بودن
جانباز یعنی یک بهار سبز و زیبا
جانباز یعنی در تلاطم مثل دریا
جانباز یعنی خاطرات دفتر جنگ
بوی شلمچه، یاد یاران هماهنگ
گلچینی از بیانات رهبری به مناسبت روز جانباز
یکوقت در مورد جانبازها فکر مىکردم، که به نظرم رسید گاهى فضیلت آنها از شهدا هم بیشتر است. جانباز کسى است که بعد از آنکه قسمتى از بدنش را در راه خدا داد و عضو یا اعضاى شهیدى را با خودش همراه کرد و در بقیهى مدت زندگى و عمرش هم متقى و شکرگزار بود و عمل صالح انجام داد، خداى متعال در مورد اینگونه از مجروحین جنگ در قرآن مىفرماید: «الّذین استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم». کلمهى «عظیم» در پایان این آیهى شریفه، قابل تأمل است.
سخنرانى در مراسم بیعت گروه کثیرى از جانبازان 28/04/1368
اگر پیروان ما به راستی در راه وفای به پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یک صدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد.
- پنجشنبه بیست و سوم ذیالحجه سال 412 هجری قمری، فرمان دیگری از پیشگاه مقدس اباصالحالمهدی(عج) به افتخار شیخ مفید صادر شد، برخی بر این باورند که در طول 30 سال، 30 توقیع و نامه شریف از ناحیه مقدس حضرت ولیعصر(عج) برای شیخ مفید صادر شده که در عنوان بسیاری از آنها این جمله نورانی دیده میشود: "برادر گرامی و استوار؛ شیخ مفید..." اما به راستی شیخ مفید چه ویژگیداشت که این گونه مورد محبت امام زمان(عج) خویش قرار میگیرد؟
لقب مفید را چه کسی به شیخ داد؟
در اواخر ماه صفر سال 416 هجری، نامهای از طرف حضرت ولیعصر(عج) برای وی فرستاده شد که در آن ضمن ستایش و تکریم وی، برای اولین بار، لقب (مفید) به او داده شد. این نامه با عبارات زیر شروع میشود: "للاخ السدید و الولی الرشید الشیخ المفید..." همچنین در توقیعی دیگر با لطفی افزونتر در پنجشنبه 23 ذیالحجه هجری با این عبارت: "بسمالله الرحمن الرحیم، سلام الله علیک ایها الناصر للحق، الداعی الیه بکلمه الصدق..." عظمت آن عالم فرزانه، به شیعیان ثابت شد.
متن توقیع امام زمان(عج) به مفید امتش در 23 ذیالحجه
درود خدا بر تو ای یاری رسان حق! و آنکه با گفتار راستین و شایسته، مردم را به سوی حق فرا میخوانی! ما در نامه خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او نیست (و) خدای ما و خدای نیاکان ما است، سپاس میگذاریم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمد(ص) آخرین پیام آور خدا و خاندان پاک و مطهرش، درودی جاودانه میطلبیم. و بعد! دوست راه یافته به حقیقت! خداوند بدان وسیلهای که به سبب دوستان ویژه خود، به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ و تو را از نیرنگ دشمنانش حراست فرماید.
چرا امام زمان(عج) محل سکونتش را به شیخ مفید گفت؟
ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواستهات) را خواستیم. ما اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته بر فراز قلهای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیدهایم که به تازگی به خاطر عناصری بیداد پیشه و بی ایمان، به ناگزیر از منطقهای پر دار و درخت به این جا آمدهایم و بزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که چندان از آبادی به دور نیست، فرود خواهیم آمد و از وضعیت و شرایط آینده خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا به آن وسیله در جریان باشی که به خاطر کارهای سازنده و شایستهات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است. از این رو تو که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز آن را خواب نمیگیرد، وجودت را حفظ کند، باید در برابر فتنهای که جان آنان را که آن را در دلهایشان کشتهاند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! و باید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آوردگان، شادمان و جنایتکاران، اندوه زده خواهند شد. هنگامی که حضرت مهدی(عج) خبر از واقعهای به شیخ مفید میدهد و نشانه حرکت و جنبش ما از این خانهنشینی و کنارهگیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی و رسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق پیشه و نکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خونهای محترم را حلال شمرده و به نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آوردگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار و تجاوزکارانه خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر توحیدگرایان شایستهکردار، به وسیله نیایش و راز و نیازی که از فرمانروای آسمان و زمین پوشیده نمیماند، آنان را حفاظت و نگهداری خواهیم کرد.
راهکارهای امام زمان(عج) برای در امان ماندن از فتنههای عصر غیبت برای شیعیانش
بنابراین قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمینان یابد و آسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگیریهای هراسانگیزی، آنان را به دلهره میافکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود و سرانجام، کار با دست توانا و ساخت تدبیر نیکوی خدا - تا هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند- شایسته و نیکو خواهد بود. هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری! خداوند همان طور که دوستان شایستهکردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید کند! ما به تو اطمینان میدهیم که هر کس از برادران دینیات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاریهای تیره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود و هر آن کس که در دادن نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهاد و سرای دیگر، بازنده و زیانکار خواهد بود.
دلایل تاخیر ظهور از زبان حضرت حجت(عج)
دوست واقعی! اگر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد – به راستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یک صدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما، دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان میگشت. از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمیدانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمیدارد، خداوند ما را در یاری بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد(ص) و خاندان پاکش باد! (کتاب "احتجاج" طبرسی جلد2)
ای امانت دار کوثر کی تو میآیی ز در؟
وی وصی آل حیدر کی تو میآیی ز در
مصحف زهراست نزدت، تیغ حیدر همچنین
وارث بابا و مادر کی تو میآیی ز در
چشم امید تمام انبیاء و اولیاء
بر ظهور تست آخر کی تو میآیی ز در
هستی از هست تو هستی یافت ای هست خدا
وی همه هست پیمبر کی تو می آیی ز در
دیدگان اشکبار شیعیان می خواندت
کای به عالم میرو رهبر کی تو می آیی ز در
هر سحر گوید مؤذن با نوای تازهای
مجری احکام داور کی تو میآیی ز در
کربلا، مکّه، مدینه، کاظمین، مشهد، نجف
سامرا، گویند یکسر کی تو میآیی ز در
روشنی بخش قلوب مؤمنین و مؤمنات
منجی دلهای مضطر کی تو میآیی ز در؟
جمعه یعنی یک بغــــل دلواپسی
جمـــعه یعنی گــــریههای بیکسی
جمعه یعنی روح سبـــز انتـــظار
جمعه یعنی لحــــظههای بیقــرار
بـیقـــــرار بیقـــــراریهای آب
جمــعه یعنی انتــــــــظار آفــــتاب
جمعه یعنی ندبهای در هجر دوست
جمعه خود ندبهگر دیــدار اوست!
جمعه یعنی یک کـــــویر بیقرار
از عطش سرخ و دلش در انتظار
انتــــظار قطـــــره باران عشــق
تا فروشوید غم هجــران عشــــق
جمعه یعنی بغــض بیرنگ غـزل
هـــق هــق بارانی چنــگ غـــزل
زخمهای از جنس غم بر تار دل
تا فرو شویَد غـــــم هجــــران دل
جمعه یعنی روح سبــز انتـــظار
جمعه یعنی لحــظههای بـیقـــرار
بـــیقرار بیقـــــــراریهای آب
جمعه یعنی انتـــــــظار آفــــــتاب
یامهدی(عج)
به قلب رئوفش , که دریای داغ است --- به چشمان از غصه گریان مهدی
به لب های گرم علی یا علی اش --- به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش --- به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش --- به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه و به خال سیاهش --- به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش , به جاه جلیلش --- به صوت حجازی قرآن مهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش --- به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش --- به شهد شهود شهیدان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان --- مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما , بر این بنده بی سر و پا
مرا همدم و محرم و هم رکابه.. --- سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان
یا...مهدی..یا..مهدی ...مددی
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی ای آنکه در حجابت دریای نور داری من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟ برعکس چشمهایم چشمی صبور داری از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟ در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
باید به استقبال نیمه شعبان رفت. این شب بسیاربزرگ است و در ضمن تعلق به امام زمان (صلوات الله وسلامه علیه) دارد، و ما همه می گوییم منتظرامام زمان هستیم. اگر کسی مسافری داشته باشد وانتظار بازگشت او را بکشد، انتظار وقتی صدق می کند که برای آمدن مسافر خود، کاری بکند. کسی مثلا به مکه رفته ومیخواهد مراجعت بکند، شخصی که منتظر اوست فرشها و پرده ها وشکل ظاهری خانه را درست و منظم میکند، شربت می جوشاند، شیرینی می گذارد، وسایل را کماهو فراهم میکند.
حضرت امام باقر(علیه الصلاة والسلام) می فرمایند: چنانچه شما انتظار امامتان را می کشید، می بایست رفتارتان در واجبات، و در ترک محرمات، و تخلق به اخلاق حسنه در آن حد که توان دارید باشد. باید کوشش کنید، باید در حد توان کوشش کنید که مورد پسند و رضای آن حضرت باشید.
در دعای امشب است که می فرماید:« الهی تعرّضَ لک فی هذااللیل المتعرّضُون» این دعا را مرحوم نراقی شرح کرده است که باید شرحش را بخوانیم. « وقصَدَک القاصدون وأمّل فضلک ومَعروفک الطالبون» الهی در این شب متعرضان، خویش را در معرض رحمت تو قرار دادند و قصدکنندگان، قصد تو کردند و طالبان، آرزوی بدست آوردن فضل و نیکی های تو را داشتند. و بعد می فرماید: « ولک فی هذااللیل نفحَاتٌ» در این شب برای تو نفحات است. نفحات جمع نـَـفـْحه است که باید معنا بشود « و جوایزٌ و عطایا و مواهب تمُنّ بها علی مَن تشاء مِن عبادک و تـمْـنعُها» و برای تو در این شب نفحه هاست که منت می گذاری آن را بر آن کس که می خواهی و منع میکنی آن را. تمنعُهاهم دارد. یعنی هر کسی قابلیت برای پوشش این لباس گران مایه را ندارد، بلکه باید صفات و خصوصیاتی داشته باشد تا لیاقت پیدا کند. اگر واقعاً آن صفات حسنه ای که منظور اهل بیت است واجد باشد، مورد این جوایز است، واگر نباشد نیست. بعضیها از سه ماه پیش خالص می کردند اعمالشان را که بتوانند این شب را درک بکنند.
مرحوم نراقی درشرح این دعا میفرماید مقصود از نفحات همان چیزی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله میفرمود« کما أشار صلی الله علیه وآله وسلّم» که برای شما در دوران عمرتان نفحه ها از جانب خداوند است بکوشید خود را در معرض آن قرار دهید « إنّ لِـرَبّـکم فی أیّام دَهْرکم نفحات ألا فـتـَعرّضوا لها» معنا می فرمایند که این نفحه چیست؟ نفحه آن افاضات معنویه و ربانیه است. « المُراد من النـّـفحات هی الإفاضات المعنویّة» إفاضات هم جمع إفاضه است. إفاضه ریزش است، ریزش آن روحیات و حالات معنویه و یقین و اطمینان و امید به قلب شماست. البته این قلب باید تصفیه شده باشد تا امکان این ریزش پیدا بشود. در آن کبر نباشد. عُجب نباشد. بخل نباشد. بلکه جمیع مکارم اخلاق را در حدّ توان واجد باشد، واگر ندارد از پروردگار درخواست بکند، و برای آن به درگاه او تضرع کند.
حضرت آیت الله بروجردی(قدس سرّه الشریف) می فرمودند: مراد از این نفحه وإفاضه این است که قلب ما در معرض وزش نسیمهای رحمت الهی قرار میگیرد. نراقی در ادامه تعرض به نفحات را معنا میکند:« فإنّ التّعرّض إنّما هو بتَطهیرالقُلوب مِن الکُدورات الحاصِلةِ مِن الأخلاق الرّذیلَة». این تعرض چیست؟ متعرضون چه کسانی هستند؟ تعرض یعنی این که قلب را از اخلاق بد خالی کنی، ومتعرض کسی است که دل را از بدیها پاک کرده باشد. او فقط در این صورت خود را درمعرض وزش نسیم رحمت قرار داده است.
جای دلدار است دل نی جای اغیار است دل
« قلبُ المؤمن حرمُ الله » قلب مؤمن حرم خداست، باید خدا در او باشد. پاک کردن دل از غیر خدا نهایت پاکی دل است.
وقتی از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال میکنند یا رسول الله أین الله؟: خدا کجاست؟ حضرت فرمودند: در قلب تو؛ البته حضرت حق إحاطه قیومی دارد. آن نفس ناطقه ای که از بالا آمده است با این قلب صنوبری گوشتی رابطه دارد، وپروردگار با آن إحاطه قیّومیه اش، باآن إحاطه علمیش، بردل محیط است این بجای خود امّا
اگرچه ذات پاکش لامَکان است / چو نیکو بنگری در دل نهان است
دل صاحبدلان اینقدر توسعه داردکه فرمود جای من درسماء نیست در أرض نیست.
دلی در سینه ی صاحب دلان است/ که آن دل جای آن آرام جان است
جای پروردگار در آن دلی است که از اغیار خالی باشد. ای رفقای عزیز إن شاءالله کوشا باشید که همین ساعت، ازهمین جا شروع کنید. تصمیم بگیرید. جوان تصمیمش هم جوان است، قاطع است، قاطعیت دارد. تصمیم میگیرد که من باید از إفاضات آن شب برخوردار بشوم.
«فکلّ إقبال ٍعلی طاعةٍ» یعنی هر روآوردی به بندگی« وإعْراض عَن سیّئةٍ یوجبُ جَلا ئاً ونوراً للقلب» وهر رو گرداندن از معصیت یک قدم است برای برخورداری از إفاضات نیمه شعبان.
خدایا من تا حالا بخیل بودم، من تا به حالا حسود بودم، من تا به حالا بدعمل بوده ام، محض استقبال این شب و این روز خودم را مهیّا میکنم. این إقبال به طاعت و این إعراض از معصیت، قلب را جلا میدهد و منوّر میکند.
جوانی که تمام غرایزش مشتعل و شعله ور است، یک تصمیم قاطع میگیرد که من نمی کنم. من برخلاف مقررات شرع هیچ عملی انجام نمیدهم. هرچقدر هم بدهید نمیکنم. خب این قلب منوّر میشود، وآمادگی پیدا میکند برای پذیرش علم یقینی « یستعدّ لإفاضة علم یقینی» یعنی نه آن علمی که از روی استدلال درست شده باشد، که یکی تا تشکیک بکند، علم شما برود وشک پیدا بشود، خیر! علم یقینی یعنی به او علم شهودی میدهند، ولذا قال سبحانه وتعالی « والذین جاهَدوا فینا لنَهدینّهم سُبُلنا»اگر گیوه ها را ور کشیدی، اگر حرکت کردی، اگرمجاهده کردی، طرُق و راههایی که به خدا میرسد برایت باز میشود. نگو من این همه زحمت کشیدم، هنوز راه درست را پیدا نکرده ام. چون درتحت رهبری استاد خبیر نبوده است، اینطور شده است. وقتی که شخصی زحمت لازم را تحت نظر استاد خبیر کشید، آن وقت پروردگار« لنهدینّهم سُبُلنا»البته راهها را به او نشان می دهد.
باید زحمت بکشی. حضرت یونس دردهان ماهی به زندان رفت من هم در زندان چاه طبیعت گرفتارم « فلولا أنه کان مِن المُسَبّحین»اگر تسبیح ما را نمی کرد « للبثَ فی بَطنِه إلی یوم یُبْعَثون»تا روز قیامت درشکم ماهی مانده بود. شماهم باید زحمت بکشی، داداش جان عزیز من، خودت را از چاه درآوری.
هستی اسیر چاه طبیعت چگونه باز / قرب ومقام موسی ِعِمرانت آرزوست
باید زحمت بکشی. ببین باز در این حاشیه نوشته ام، خدا محتاج به تسبیح من نیست اما من باید زحمت بکشم. زیاد زحمت بکشم. زحمتها تحت نظر استاد خبیر باشد. آن حرفهای دیگر بیخود است. باید خودت جدیت بکنی، دعای سحرخیزان هم درعقب سر تو باشد.
همّت حافظ و أنفاس سحرخیزان بود/ کـه ز بنـد غـم أیـّام نجاتـم دادند
یعنی هم خودم همت کردم، و زحمت کشیدم به توفیق پروردگار، وهم دعای سحرخیزان در عقب سر من بود.
حالا برویم سراغ یادداشتهای کتابچه ی دوم، البته روایت را خوانده ام؛ اما ما طلبه ها معتقدمان این است که کلام وفرمایش اهل بیت، خواندنش یک حلاوت دیگری دارد، تا بعد معنا ومفهومش را برای شما بیان کنم، روایت درکتاب الاحتجاج (ج2 ص50 چاپ نجف1386) وکتاب بحار آمده است. از أبی حمزه است. از حضرت علی بن الحسین زین العابدین(علیهم الصلاة والسلام) : « فإنّ أهلَ غیبتِه»اهل غیبت مثل ماها که درزمان غیبت واقع شده ایم « القائلونَ بإمامتِه المُنتَظرونَ لِظهوره»امام علیه السلام موقعیت شما را بیان فرموده اند. یعنی آن اشخاصی که اهل غیبت اند، یعنی درزمان غیبت امام زمان واقع شده اند وقائل به امامت آن ولی امر هستند، ومنتظر ظهورش هستند،« أفضلُ أهل ِکلّ زمان ٍ» اینها از اشخاصی هستند که از اهل همه زمانهای دیگر برترند. حالا ببین چقدر باید شما موقعیت خودتان را قدردانی کنید. بعد هم دلیل آن را توضیح میدهد:« لأنّ الله تعالی ذکره، أعطاهُم مِن العُقول والأفهام والمعرفة» یعنی اینقدر به اینها عقل میدهد ومعرفت، وشناخت به ولی امر را مرحمت میکند« ماصارتْ به الغیبة عندهم بمَنزلةِالمُشاهدة» که اصلاً غیبت برایشان مفهوم ندارد. غیبت برای آنها معنا ندارد.
عرض کردم درآن هفته های قبل، خدارحمت کند مرحوم آقا حاج شیخ مرتضی(رضوان الله تبارک وتعالی علیه) جدّ آقای جاودان گفت من یک حاجتی داشتم، و یک کاغذ وعریضه ای به محضر امام زمان نوشتم. دیدم من این وقت را ندارم که بروم مثلاً بیندازم در آن چاه هایی که در امامزاده أبوالحسن است. یا کسی در دسترسشان نبوده است که آن کاغذ را بگیرد، ودر حرم ثامن الحجج علیه السلام بیندازد. یک نهری بود در همین بازار حلبی سازها که دهانه اش هم هنوز باز است، من رفتم، وآنجا عریضه را انداختم، وتمنا کردم که هرچه زودتر از حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)پاسخی برسد. عصر همان روز، جواب نامه آمد، و حاجت برآورده شد.
حالا واقعاً ما باید این مسئله را تحلیل بکنیم . بعضی از این جوانها می آیند در همین عریضه ها ونامه هایی که روی کاغذ، چاپ شده، حاجت مینویسند. امام پدر امّت است. جوان حاجتش را برمیدارد مینویسد، یک دفعه، دو دفعه، إن شاءالله الرحمان دفعه سوم جواب می آید. امام عصر ولی امر است. حیّ وحاضر است.
«وجعَلهُم فی ذلک الزّمان بمَنزلةِ المُجاهِدین بینَ یَدیْ رسول الله بالسّیف»این مردمان را پروردگار قرار داده است در آن زمان به منزله مجاهدین در پیشروی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)، یعنی مقام ومعنویتشان به درجه ای است که هر کدام مثل اشخاصی هستند که در رکاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) جهاد می کردند، به همراه پیغمبر به جهاد می رفتند. امام مبالغه گویی نمی کند. قول وفعل ائمه حجت است. فرمایشات ایشان برای ما حجت است. می فرماید: « اولئک المُخلصون حقّاً» واقعاً این اشخاص کسانی هستند که به مقام اخلاص رسیده اند، و إلّا مورد نظرآن سرور واقع نمی شدند « وشیعَتُنا صِدقاً والدّعاة إلی دین الله عزّوجلّ سِرّاً وجَهراً»اینها شیعیان واقعی هستند، واینها کسانی هستند که مردم را حقیقتاً دعوت میکنند در سرّ وعَلن، درخفا وظاهر به دین پروردگار؛ پس حالا باید چقدر قدر بدانیم.
امام أبوجعفرباقر علیه السلام فرمود:« یأتی علی النّاس زمانٌ یَغیبُ عنْهُم إمامُهم فیا طوُبی لِلثابتینَ علی أمْرنا فی ذلک الزمان » خوشابه حال اشخاصی که ثابت قدم هستند در زمانی که امام زمانشان در غیبت است:« طوبی لهُم! طوبی لهُم! طوبی للثابتین علی أمرنا فی ذلک الزمان»خوشا به حال آن اشخاصی که در زمانی که امام (علیه الصلاه والسلام).درپس پرده غیبت است، استقامت در دینشان دارند، وغیرممکن است خلافی عمداً - خدانکند إن شاءالله – از آنها سربزند این آخر عرض بنده است در این حدیث. مثل این که تقریبا بیست دقیقه شده است « وإنّ أدنی مایَکونُ لهُم مِن الثواب» کمت رثوابی که برای آنها هست« أنْ یُنادیهِم الباری عبادی» همیشه شما مورد این خطاب هستید.
باری تعالی میفرماید: ای بندگان من « عبادی آمَنتمْ بسِرّی»آنها ایمانشان به غیب است یعنی همان« والذین یؤمنون بالغیب»وتصدیق امام زمان را میکنند که درپس پرده غیبت است. «وصَدّقتم بغیبی فأبْشِروا بحُسن الثواب مِنّی »
بشارت باد شما را البته من پاداش واجرشمارا به أعلی درجه خواهم داد«فأنتم عبادی وإمائی حقاً». تقدیم ما حَقّه التأخیر یُفیدُ الحَصر. یعنی شما جزو عباد اختصاصی من هستید چه مردان، وچه آن بانوهای محترمه که خودشان را پابست اسلام کرده اند « مِنکم أتقبّلُ»از شما قبول میکنم اعمال را، از شماعفو میکنم گناهان گذشته را، هرچه که باشد إن شاءالله « ولکم أغفرُ» وشمارا می آمرزم « وبکُم أسْقی عبادی الغیثَ» شما اشخاصی که فرمان بردار من هستید و در زمان غیبت به این بین الدفتین کتاب بین دوجلد یعنی قرآن ایمان آورده اید، من به سبب شما بلا را از سایر مردم رفع و دفع میکنم« ولولاکُم »اگر وجود شما ثابتین دردین نبود « لأنزَلتُ علیْهم العذابَ »البته عذابم را بر اینها نازل می کردم.
« قال جابر:یابن رسول الله ماأفضل ما یسْتعْمِلهُ المؤمن فی ذلک الزمان؟» چه عملی بهترین اعمال است درآن زمان؟ حضرت فرمود: زبانشان را حفظ بکنند. خدا میداند من با بعضی از این آقایان که در حال مراقبه هستند صحبت میکنم خیلی جواب من را با تأنّی میدهند. گفتم: چرا جواب مرا به این شکل میدهید؟ گفت: آقا من باید فکر کنم که جوابی که به شما میدهم، برخورد با کسی نداشته باشد، مذمتی نباشد، درست صحبت بکنم، درست برخورد بکنم. پس اول حضرت فرمود زبان را باید درهمانجا که پروردگار قرارداده غل وزنجیربکنند.
« حفظ اللّسان» و لزوم بیت یعنی ماندن درخانه دارد. اما لزوم بیت را معنا فرموده اند که یعنی باب معاشرت را توسعه ندهید. خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره الشریف)میفرمود: « المَرءُ لنفسِه مالمْ یُعْرفْ فإذا عُرف صارَ لغیْره» همین که شناخته شدی نه به تحصیلاتت میرسی، نه به امور زندگیت میرسی. قانون معاشرت وحق معاشرت در حد اختصار به این شکل است که باید به خانواده برسی. حقوق مردم را هم بدهی. کارهایت را هم بکنی. آن اندازه ای که زیاد می آید إن شاءالله برای خودت نسبت به معاشرتت با أبناء نوع قراربدهی.
خوب فهمیدید رفقا باید زبانتان را حفظ بکنید زبانتان را. فردا برمیخورید به عید نوروز ودر این مجلس ودرآن مجلس خواهیدرفت. دیگران نوعاً زبانشان آزاد است ولی« إذا تمّ العقلُ نقصَ الکلامُ »امیرالمؤمنین فرمود علامت کمال عقل این است که کم حرف میزند. عرض نکردم لقمان حکیم که باید دائماً صحبت بکند « ساکتاً سکّیتاً » ساکت بود، بسیارسکوت میکرد. فقط در موقع لزوم سخن میگفت. خدا رحمت کند علامه طباطبایی( رضوان الله تعالی علیه)همین طور که نشسته بودند اگر آقایان سؤالی داشتند راجع به فلسفه، عرفان، اخلاقیات، سیروسلوک، تفسیر و عقاید سؤال میکردند و ایشان جواب میفرمودند بعد به محض اینکه جواب تمام میشد، باز شروع میکردند به ذکر گفتن، هیچ صحبت نمیکرد تا مادامی که صحبت دیگر لازم باشد.
آقا سید محمد موسوى نجفى معروف به هندى که از اتقیاء علماء و ائمه جماعت حرم امیر المؤ منین (علیه السلام ) است نقل کرد از جناب شیخ باقر فرزند شیخ هادى کاظمینى مجاور نجف اشرف و ایشان از شخص مورد اعتمادى که به دلاکى اشتغال داشت آن شخص را پدر پیرى بود که هیچگونه کوتاهى نسبت به خدمتگزارى او نمى کرد حتى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر مى شد تا خارج شود و به مکانش برساند. پیوسته ملازم خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله مى رفت و در آن شب به واسطه اعمال مسجد سهله و شب زنده دارى در آنجا از خدمت معذور بود ولى پس از مدتى ترک کرد و دیگر به آنجا نرفت .
از او پرسیدم چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردى ؟ گفت چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم . شب چهارشنبه چهلم رفتنم به تاءخیر افتاد تا نزدیک غروب . در آن وقت تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به سیر خود ادامه دادم تا یک سوم راه باقى ماند کم کم ماهتاب مقدارى از تاریکى شب را به روشنائى تبدیل کرد. در این هنگام شخص عربى را دیدم بر اسبى سوار است به طرف من مى آید. در دل خود گفتم الان این مرد راهزن مرا برهنه مى کند.
همین که به من رسید با زبان عرب بدوى شروع به صحبت کرد. پرسید کجا مى روى ؟ گفتم مسجد سهله . گفت با تو چیز خوردنى هست ؟ جواب دادم نه . فرمود دست خود را در جیب کن . گفتم در آن چیزى نیست . باز آن سخن را با تندى تکرار کرد. من دست در جیب کردم مقدارى کشمش یافتم که براى کودک خود خریده بودم و از خاطرم رفته بود به او بدهم .
آنگاه به من فرمود ( اوصیک بالعود) سه مرتبه وعود به زبان عرب بدوى پدر پیر را مى گویند، یعنى سفارش مى کنم تو را به پدر پیرت . بعد از این سخن ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدى (علیه السلام ) بود و دانستم آنجناب راضى نیست ترک خدمت پدرم را، حتى در شب چهارشنبه . از این رو دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم .(1)
همه هست آرزویم که ببینم از تو روئى
چه زیان ترا که من هم برسم به آرزوئى
به کسى جمال خود را ننموده اى و ببینم
همه جا به هر زبانى ز تو هست گفتگوئى
همه موسم تفرج بچمن روند و صحرا
تو قدم بچشم من نه بنشین کنار جوئى
چه شود که از ترحم دمى اى سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلوئى
بره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم
شده ام ز ناله نائى شده ام ز مویه موئى (2)