آقای براتی: محور بحث امروز ما «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) با همه امکانات و تواناییهایی که باعث آرامش ما میشود اما ما در زندگی دچار نگرانی و تشویش هستیم. امروز میخواهیم علل یا عوامل آرامش موانع آن را بگوییم و از کلام نورانی قرآن و معصوم (ع) و بیانات دکتر رفیعی راهکارهایی را به کار ببندیم، که « أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» باعث «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» برای همه ما شود.
حاج آقای رفیعی: یکی از بیشترین کتابهایی که در بازار فراگیر شده است، کتابهایی با این موضوع است. آرامش، مبارزه با اضطراب، راه موفقیت، حالا چه دانشمندان غیر مسلمان نوشته باشند، چه مسلمان نوشته باشند. من نمیخواهم اسم کتابی را ببرم که اینجا تبلیغ شود ولی بعضی از کتابهایی که در غرب هم نوشته شده، میلیونها چاپ خورده و دلیلش هم همین عنوان و بحث آرامش است. از این معلوم میشود که یک نیاز ضروری است. این یک ضرورت است که همه دلشان میخواهد آرام باشند، وقتی انسان آرام باشد، جسمش هم سالم است. من در گزارشی خواندم که 75 مریض زخم معده را که بررسی کردند، گفتند: 65 نفر به خاطر استرس و مشکلات روحی و روانی است. به همین دلیل هم هست که ما میبینیم در منابع دینی و در آیات و روایات ما روی این بحث خیلی تأکید شده است. وقتی آرامش نباشد، طرف کارگر و کارمند خوبی نیست، مدیر خوبی نیست. مرد خوبی نیست، زن خوبی نیست، دانشآموز خوبی نیست. نمیتواند درس خوب بخواند. و لذا ما که در شهرستانها مراجعه می کنیم، میگویند: حاج آقا! مشکل مالی ندارم، همسر هم دارم ولی به هم ریخته هستم. احساس به هم ریختگی میکنم.
من اجازه میخواهم از دو منظر در این بحث وارد شوم. اول علل ناآرامی را بگویم. چرا ما به هم ریخته هستیم. چرا در زندگی آرامش نداریم؟ من پنج علت را یادداشت کردم، نمیخواهم به همین پنج مورد هم بسنده کنم. شاید موارد دیگری هم باشد. ولی من با توجه به تفحصهایی که در آیات و روایات داشتم، فکر میکنم دلیل ناآرامی ما یکی از این پنج احساس باشد.
اول احساس گناه و معصیت است. خیلیها به خاطر گذشته نادرستشان ناراحت هستند. مثلاً فحشایی مرتکب شده است، گناه زشتی مرتکب شده است، دروغی گفته و سر کسی کلاه گذاشته است، حتی گذشتهی خطرناکی داشته باشد. دو شب پیش جوانی هراسان پیش من آمد، گفت: چهار سال دزدی میکردم. توبه کردم و کنار گذاشتم و دیگر دزدی نمیکنم. مردم هم تقریباً با این موضوع کنار آمدند. ولی خودم با خودم کنار نمیآیم. به هم ریخته هستم. چرا؟ چون یک سابقهی دزدی دارد. قرآن کریم طبیعتاً برای این مطلب پاسخ دارد. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»(زمر/53)
یک زمانی به آقا امام سجاد(ع) گفتند: کسی یک جملهای میگوید. «العجب کل العجب، من من نجا کیف نجا» تعجب است که آدم با این همه عذاب نجات پیدا کند؟ آقا فرمود: اشتباه است! باید بگویید: «العجب کل العجب من من هلک کیف هلک مع سعة رحمة الله» اگر کسی هلاک شود خیلی عجیب است. خداوند آنقدر مبادی ورودی گذاشته است.
به امام کاظم(ع) گفتند: فلانی ماه رمضان روزه نمیگیرد. ظهرها ناهار میخورد. به او میگویند: چرا روزه نمیگیری؟ میگوید: من خیلی جنایت کردم. برای چه روزه بگیرم؟ من آب از سرم گذشته است، چه یک وجب، چه صد وجب! آقا فرمودند: من اینقدری که از یأسش میترسم، از گناهش نمیترسم. پس اول احساس گناه است.
راه غلبه بر احساس گناه چیست؟ اگر حق الناس است، خرد خرد بپردازید. اگر حق الله است، یواش یواش ادا کنید. اگر گناهانی است که قابل جبران نیست. مثلاً کسی میگوید: آقا من یک فحشایی مرتکب شدم. بروم به مردم بگویم، خوب نیست. بروم به قاضی بگویم، آبروریزی است و جایز نیست. بروم به خانواده طرف بگویم، یک خانوادهای به هم میریزد. نه! اینطور جاها جای همان استغفار و توبه و بیان نکردن مطلب است. البته نقطه مقابلش را باید انجام داد. تویی که این کار را کردی، دیگر به نامحرم نگاه نکن. تو که این کار را کردی، دیگر فکر گناه را هم نکن.
کسی خدمت رسول الله آمد و گفت: دختر زنده به گور کردم. پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: مادر داری؟ اگر مادر داری، احترامش کن. دخترهایی که زنده به گور شدن، دیگر زنده نمیشوند. اسلام هم که بن بست ندارد، بگوییم: اِ... تو پنج دختر زنده به گور کردی، دیگر آخرش جهنم است.
بعضیها میگویند: توبه آدم را جَری میکند. اتفاقاً من عکسش را میگویم. میگویم: اگر خدا میگفت، که خوارج نهروان این را میگفتند، هرکسی یک گناه مرتکب میشود، کافر میشود دیگر فایده ندارد، دنیا را جنایت برمیداشت. چرا؟ چون شما میگفتی: حالا که قرار است من جهنم بروم، بگذار به او بیارزد . لااقل چهار گناه دانه درشت انجام بدهیم.
دومین عامل اضطراب در زندگی احساس نارضایتی است. یعنی اینکه شما ماشین داری، من ندارم. شما فرزند داری، من فرزند ندارم. فلانی سالم است، من بیمار هستم. این حسی که مرتب مقایسه میکنیم، قرآن کریم در سوره فجر میفرماید: وقتی به انسان نعمت میدهیم، میگوید: خوب خدایی است. «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) اما وقتی به او سخت میگیریم، «فَیَقُولُ رَبىِّ أَهَانَنِ» (فجر/16) میگوید: خدا ما را فراموش کرد. در جای دیگر هم گله میکند، میفرماید: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21)
کتاب کامل الزیارات، کتاب هزار ساله ما است و ابن قولویه کنار قبر شیخ مفید در کاظمین است. ایشان آخر کتاب کامل الزیارات یک روایتی نقل میکند. میگوید: شب معراج خدا به پیغمبر فرمود: پیامبر من سه جا میخواهم تو را امتحان کنم. «إن الله تبارک و تعالى یختبرک فی ثلاث» (کامل الزیارات/ص332) پیغمبر اکرم به خدا عرض کرد: این سه تا چیست؟ فرمود: «الجوع و الأثرة على نفسک» اولی گرسنگی و ایثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابی طالب از گرسنگی سنگ به شکم میبست. اولی گرسنگی است. پیغمبر عرض کرد: «قبلت یا رب و رضیت و سلمت» قبول کردم، راضی و تسلیم هستم. دومین مورد «فالتکذیب و الخوف الشدید» تکذیب میکنند، دیوانه و مجنون میگویند. کاهن و ساحر میخوانند. باز عرض کرد «قبلت یا رب و رضیت و سلمت و منک التوفیق و الصبر» توفیق را تو باید بدهی. اما سومین مورد که بسیار سخت است، ما اگر بشنویم تحمل نمیکنیم، خطاب شد پیامبر سومیاش حوادثی است که برای عطرتش پیش میآید. «أما أخوک علی» برادرت امیرالمؤمنین کشته میشود. دخترت فاطمه اینطور میشود. من دیگر در جزئیاتش وارد نمیشوم. پیامبر یک جمله اضافه کرد و فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون قبلت یا رب و سلمت و منک التوفیق و الصبر» ما فکر میکنیم همهی اولیاء و انبیاء در رفاه بودند. نه داغ دیدند، نه مریضی دیدند، نه سختی دیدند.
بیمارستانی بودم، یک نفر بچهاش فوت کرده بود. ایستاده بود و داد میزد، خدایا حاشا به کرمت! چرا باید اینطور میکردی؟ پس دومین مورد احساس نارضایتی است. راه حلش هم همان است که راضی باشید. گلهمند نباشید. «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ، ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» (فجر/27 و28)
سومین عامل ناآرامی که شاید در بین موحدین خیلی کمتر باشد، احساس پوچی و بیهدفی است. این به آینده برمیگردد، برخلاف قبلیها که به گذشته برمیگشت، طرف نگاه میکند که حالا چه میشود. کجا برویم؟ مخصوصاً اگر اعتقاد به معاد نداشته باشد. قرآن کریم میفرماید: اینطور نیست، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُم عَبَثا» (مؤمنون/115) شما فکر میکنید ما شما را بیهوده خلق کردیم.
چهارمین عامل احساس ناکارآمدی و شکست است.آقا رفته ازدواج کرده، منجر به طلاق شده است. حالا افسرده و به هم ریخته شده است. در کنکور شرکت کرده، رتبه لازم را نگرفته است. یک جایی برای شغلی نیرو میخواستند، همه قبول شدند، ایشان قبول نشدند.
در زمان امام صادق یک کاسبی بودند، ورشکست شده بود، به هم ریخته بود. خدمت امام صادق(ع) آمد. آقا فهمید مشکلش چیست؟ ورشکستگی یک وضع است، خودباختگی یک بحث است. یک وقتی شما تصادف میکنی و یک وقتی خودت را در تصادف میبازی. این مهم است که بتوانید مدیریت کنید. آقا به او فرمود: بلند شو برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان، در مغازهات را باز کن. رفت و کارش هم درست شد.
احساس پنجمی که باعث میشود انسان در زندگیاش گاهی احساس گناه کند و اضطراب داشته باشد و آرامش لازم را نداشته باشد، یأس و ناامیدی است. این احساس یأس و ناامیدی ممکن است در زمینههای مختلفی باشد. همینطور ناامید است، مثلاً احساس میکند که به خیلی از خواستههای نرسیده است.
آیت الله مکارم جملهی قشنگی را میفرمود: بشر آنچه را مصرف میکند، بیست درصدش نیاز است. یعنی واقعاً میخواهد. اگر نداشته باشد، میمیرد. بنده به چند لیوان آب نیاز دارم، اگر نخورم میمیرم. غذا را نیاز دارم، سید درصد مطابق امیال است. یعنی 20 درصد اصل است و ان سی درصد میل من است. درست است من با نان و پنیر هم سیر میشوم، دلم میخواهد یک مغز گردو و خیار هم کنارش باشد. درست است این برنج مرا سیر میکند، میخواهم یک سالاد هم کنارش باشد. میل من به دوغ است، بیاورید. نباشد نیاز نیست، من با آن غذا سیر میشوم. جالب است که میفرمودند: پنجاه درصدش هوس است. من خواهش میکنم بینندگان همین الآن به خانههایشان نگاهی بیاندازند. وسایلی که در خانه است چند موردش نیاز است. چند موردش مطابق میل است، چند موردش مطابق هوس است؟ انواع و اقسام چینیها، کریستالها، لباسها، فرشها در خانه است. با فاصله گرفتن از اوایل انقلاب ان بحث پنجمی خیلی زیادتر شد. یعنی این دختر خانمی که میبینی با هزار مکافات و قرض پدرش این یخچال دوقلوی هفت، هشت میلیونی را برای این خریده است، نیاز این دختر است؟ نیازش با آن یخچال ساده هم برطرف میشود. بعضی اوقات این اضطرابها به خاطر بلند پروازیهای ما است.