در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :116
کل بازدید :347488
تعداد کل یاداشته ها : 423
03/11/29
1:0 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

توجه به کودک

گروهى از کودکان مشغول بازى بودند. ناگهان با دیدن پیامبر(ص) که‏به مسجد مى‏رفت، دست از بازى کشیدند و به سوى حضرت دویدند و اطرافش را گرفتند. آنها دیده بودند پیامبر اکرم(ص)، حسن(ع) و حسین(ع) را به دوش خود مى‏گیرد و با آنها بازى مى‏کند. به این امید، هر یک دامن پیامبر را گرفته، مى‏گفتند: «شتر من باش»!
پیامبر مى‏خواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به‏مسجد برساند، اما دوست نداشت دل پاک کودکان را برنجاند. بلال‏در جستجوى پیامبر از مسجد بیرون آمد، وقتى جریان را فهمید خواست بچه‏ها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند. آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: «تنگ شدن وقت نماز براى من ازاین که بخواهم بچه‏ها را برنجانم بهتر است.»
پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزى براى کودکان بیاورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو برگشت. پیامبر(ص) گردوها را بین بچه‏ها تقسیم کرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول‏شدند.(1)
P . نفایس الاخبار، ص 286. P(2)
بیان: توجه به نیاز و خواسته‏هاى کودک از اصول اولیه تربیت است. آسان‏ترین و پسندیده‏ترین راه، راضى کردن کودکان و همان روش متواضعانه پیامبر است که علاوه بر تأمین نیاز کودک، به آنها نوعى شخصیت نیز مى‏بخشد.

2- مسؤولیت پدران

روزى عدّه‏اى از کودکان در کوچه مشغول بازى بودند. پیامبر(ص) در حین عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسؤولیت سنگین آنها را در رشد کودک به همراهانشان گوشزد کند.
فرمود:«واى بر فرزندان آخرالزّمان از دست پدرانشان.»
اطرافیان پیامبر با شنیدن این جمله به فکر فرو رفتند. لحظه‏اى فکر کردند شاید منظور پیامبر، فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهى مى‏کنند.
عرض کردند: «یا رسول الّله، آیا منظورتان مشرکین است؟»
- نه، بلکه پدران مسلمانى را مى‏گویم که چیزى از فرایض دینى را به‏فرزندان خود نمى‏آموزند و اگر فرزندانشان پاره‏اى از مسائل دینى را فراگیرند، پدران آنها،ایشان را از اداى این وظیفه باز مى‏دارند.
اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن، تعجب کردند که آیا چنین پدران بى‏مسؤولیتى نیز هستند.
پیامبر که تعجب آنها را از چهره‏شان خوانده بود ادامه داد: «تنها به‏این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزى را به دست آورند....»
آنگاه فرمود: «من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند.»(3)
P . مستدرک الوسائل، ج‏2، ص 625 . P(4)
بیان: در عصر حاضر، دلیل دور بودن و ناآگاهى قشر عظیمى از کودکان و نوجوانان از مسائل مذهبى، بى‏توجهى والدینشان به این مسأله مهم‏است.