سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :185
بازدید دیروز :144
کل بازدید :342442
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/2
6:31 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

طــــــــنــــز                                                                


غضنفر سرشو قیر گونی می کنه میگن چرا اینجوری کردی ؟ میگه بین ام چکه می کرد .

راستی فهمیدی که دیشب خانه ما دزد آمد و الان دزده تو بیمارستانه ؟ نه مگه چطور شد ؟ هیچی زنم فکر کرد که دیر اومدم خونه ! حسابش رو رسیده !

زن : من بر خلاف تو همیشه موقع شنا سرم از آب بیرونه . شوهر : آخه عزیزم ، چیز سبک همیشه روی اب می مونه !!

صاحبخانه : هر وقت می گویم اجاره بده می گویی : بگذار حقوق بگیرم پس کی حقوق می گیری ؟ مستاجر : هروقت که استخدام شدم !!

مرد : قسم می خوری که منو به خاطر پولهایم دوست نداری ؟ زن : هزار تومن بده تا قسم بخورم .

روزگار غریبی بود جنگلی بود که درخت نداشت شکارچی بود که تفنگ نداشت تفنگش فشنگ نداشت با تفنگی که فشنگ نداشت می زنه به آهویی که سر نداشت و میندازدش تو کیسه ای که ته نداشت اگر چه این شعر سرو ته نداشت ولی ارزش خودنو داشت . 

شخصی از غضنفر پرسید : می دانی جنگ چگونه اتفاق می افتد ؟ غضنفر بلافاصله کشیده ای محکم در گوش آن مرد می زند و می گوید : اینطوری !!

به غضنفر می گن آقا شما ناراحت نمی شین این همه جوک در نشریه دریا براتون می سازن ؟ غضنفر می گه : اینا برا شما جوکه برا ما همه خاطرسیت !!

غضنفر می ره تو چاه بهش می گن چرا رفتی اونجا ؟ گفت می خونام عمیق فکر کنم !!

از غضنفر می پرسن میذاری پسرت بره دانشگاه ؟ میگه : اره به شرطی که به درسش لطمه نزنه !!

مش رجب : غضنفر بیا پینگ پنگ بازی کنیم غضنفر : ول کن بابا پینگ پنگ هم شد فوتبال ؟!!!

غضنفر می خواسته گردو بشکنه گردو رو میزاره زیر پاش با آجر می زنه رو سرش !!!

به مش رجب می گن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه !!

به بچه غضنفر می گن جسم شفاف رو تعریف کن می گه جسمی که بشه از این طرف اون طرفشو ببینی میگن احسنت یه مثال بزن می گه نردبون !!