به یه نفر میگن شغل شما چیه ؟ میگه : یه مامور اطلاعات هیچ وقت شغلش رو لو نمیده
یه روز یه بچه به باباش میگه : پنکه سقفی سوخت باباش میگه : پانزده نفری می خوابین زیرش خوب آخرش همین میشه دیگه
دو تا احمق میرن یک رستوران کلاس بالا ، دو تا کوکا سفارش می دن بعد هم یکی یک ساندویچ از کیفشون درمیارن شروع می کنن به خوردن گارسونه میاد میگه : ببخشید ، شما نمی تونید اینجا ساندویچ خودتونو بخورید احمقا یک نگاهی به هم می کنن ساندویچاشونو با هم عوض می کنند .
یه روز یه نفر کاغذی پیدا می کنه که روش یه شماره تلفن نوشته بود زنگ میزنه به همون شماره و میگه : آقا من شماره تون رو پیدا کردم آدرس بدید بیارم خدمتتون !
یه نفر میره کله پاچه فروشی یارو میگه قربون چشم بگذارم ؟ طرف میگه : نه اقا حداقل صبر کن من برم قایم شم .
یه بار یه خسیسه داشته با خانوادش از جلوی رستوران رد میشده بوی خوب غذا رو احساس می کنن به بچه هاش میگه بچه ها اگه بچه های خوبی باشین یه دفعه دیگه هم از اینجا ردتون می کنم .
یک بار یه پرتقال خودشو داشته به در و دیوار می کوبیده ازش می پرسن : چرا اینجوری می کنی ؟ می گه : می خوام خونی شم .
از یه احمق می پرسن : اگه دنیا رو بهت بدن چیکار می کنی ؟ میگه می فروشم میرم خارج