آنچه مسلّم است این که واژه شهادت برآمده ازآموزههای اسلام و قرآن میباشد. امروزه کلمة «شهید» در عرف فرهنگ اسلامی برکسی اطلاق میشود که در راه خدا کشته شده باشد. اما آیا این کلمه دچار تحول معنایینشده است؟ شاید گاه و بیگاه احادیثی را شنیده باشیم که مثلاً کسی که غرق شده شهیداست؛ اما ارتباط این معنای شهادت با معنای رایج چیست؟
انقلاب سال 57 با تکیه بر اندیشههای اسلامی به پیروزی رسید و در تلاطم امواجانقلاب، خونهای زیادی نثار شد. واژة شهید و شهادت دوباره طراوت یافت و موردتوجه قرار گرفت. به نظر میرسد در فضای حاضر سؤالاتی که مطرح شد، حساسیتبیشتری یافته است: شهید کیست و شهادت چیست؟ آیا آنچه ما امروزه از شهادتمیدانیم، همان است که در سخن خدا و اندیشة پیشوایان دین بوده است؟
برای رسیدن به پاسخ مناسب، هیچ راهی نیست مگر بررسی تمام آیات و احادیثی کهدر مورد این مفهوم وجود دارد، اما انجام این مهم چندان هم ساده نیست.
برای خودم نیز آرزوی شهادت، ترجیع بند آرزوهای تکراری همارة زندگیام بودهاست. آری، بر دامن نسلی بودهایم که میتوان آن را نسل شهادت نامید. این شهادتچیست و شهید کیست؟
آنچه را در پایان ترجمه کتاب در مورد معنای شهادت دریافتم، اگر چه از دانستههایقبلیام بسیار دور نیست، اما یقیناً بسط و جامعیت بیشتری یافته است. نظم بهتر ازبینظمی است، پس بگذار اندیشههای آشفته را این گونه نکته به نکته مو به مو با شمامحرمان این محفل انس در میان بگذارم:
1 ـ برای نظارت بر ترجمه، از عالم بزرگوار و عزیزی یاری طلبیدم، ایشان پس ازمطالعة اجمالی متن فرمودند، بسیاری از این احادیث مناسب برای عرضه به عموم مردمنیست: کسی که به طاعون بمیرد شهید است، کسی که به شکم درد بمیرد شهید است و... . نقل این گونه روایات شاید باعث کاسته شدن از منزلت شهید گردد و بیاحترامی بهحرمت آنان باشد. یقین دارم که این عزیز در کمال صداقت این نظر را فرمودند و هم ازاین جهت قدردانق لطفشان هستم. اما چه کنم که دریافت خود را نمیتوانم نادیده بگیرم.این نظر را پیش از این نیز در موارد دیگر از صاحبنظرانی شنیده بودم: کتابهای حدیثرا نباید به طور کامل ترجمه کرد. حتی برخی از بزرگان این امر را از مصادیق افشایاسرار اهل بیت و مستوجب عقوبت الهی میدانستند.
آنچه نمیدانم این است که چرا وقتی این احادیث به زبان عربی در کتابها چاپمیشود مصداق نشر علوم اهل بیت است، ولی وقتی به فارسی ترجمه میگردد عنوانافشای اسرار اهل بیت مییابد. یعنی آن فرهیختگان ایرانی که به هر دلیل با زبان عربیآشنا نیستند و نمیتوانند از متن عربی استفاده کامل ببرند، نامحرم هستند؛ اما اَعراب،اعم از عالم و جاهل، محرم محسوب میشوند! به گمان بنده، آنچه ناصحیح است چیزدیگری است. آشناییِ اندک با زبانشناسی و ادبیات، روبند از رخسارة حقایق زیبایی برمیدارد. بسیاری از کلمات هستند که در زبان عربی و فارسی به طور مشترک به کارمیروند، اما معنای متفاوتی دارند. این واقعه در زبان فارسی قدیم و جدید نیز دیدهمیشود: وطن، ملت، هنر، آزادی، طاعون، وبا، قولنج، روزنامه و... مثالها را ازوادیهای مختلف آوردم تا گستردگی این معنا آشکارتر شود.
از دیگر سو، گاهی یک واژه در حوزههای مختلفِ دانش، معانی مختلفی مییابد:صلاة، نماز، زکات، قوس، صیرورت ،نجم، شهر و.... آنچه باید هنگام نقل احادیث اهلبیت و آیات قرآن در نظر داشت این است که معانی امروزین کلمات و مفاهیم رایج دراندیشة این زمان را نباید مطلق فرض کرد و نباید این را تنها معیار برای ارزیابی زبان واندیشة گذشتگان دانست. پس چه معیاری وجود دارد؟ هرچه رسوخ ما در علم بیشترباشد درک ما نیز کاملتر خواهد گشت: «والراسخون فیالعلم یقولون کل من عند ربنا»از چه زمانی میتوانیم به خواندن آیات و احادیث بپردازیم؟ زمان خاصی وجود ندارد.درک ما به تدریج کامل میشود و بالاتر از هر صاحب دانش، دانشمندی است: «فوق کلذی علم علیم»: باید شروع کرد، و برای خدا بلند شد: «قل انما اعظکم بواحدة انتقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا» آیا میتوان هر حدیثی را در هر جایی نقل کرد؟خیر، «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد». جز راست نباید گفت، هر راستنشاید گفت. «هرچه میدانی، نگو؛ که در غیر این صورت، جاهل هستی». اما آیاآوردنِ مطالب در کتابهای مأخذ و منبع نیز مصداق زیاده گویی و پراکنده گویی است؟خیر، با نوشتن، علم باقی میماند و افزوده میشود. تا این جا خواستم بگویم ترجمةمتون مأخذ، خوب است و بد نیست.
2 ـ حال از جانب گویندة این احادیث کنار بیاییم و در نگاه خوانندة مبتدی قراربگیریم. از اواخر دورة قاجار و نیز از دورة مشروطه رسم شد که وقتی با نگاه جدید بهسخنان و باورهای گذشته نگاه میکردیم و آن را مطابق فهم خود نمییافتیم میگفتیماینها خرافات است و باید رها کرد. این نظر به ارث از جانب علمزدگانِ قرن نوزدهماروپا به ما رسید. این گرایش، چند دهه است که در سرزمینِ مادر رها شده، اما گوییاطرفدارانش در نواحی دیگر جهان دایة مهربانتر از مادر هستند و حیفشان میآید آن راکنار بگذارند. هماکنون اندیشمندان جهان، هیچ سخن و باوری را به جرم نامفهوم بودنرها نمیکنند، بلکه همه چیز در حوزة پژوهش و بررسی قرار میگیرد. حتی برای فنونسحر و جادو نیز دانشکدهها برپا کردهاند. افسانههای کهنة ملل را با نگاه تاریخی وجامعه شناسانه مینگرند و به یافتههای ارزشمندی میرسند. در روزگاری که چنیناصلی حاکم است، آیا شایسته نیست به سخن خدا و سخنان بزرگان با تأمل بیشتریبنگریم. اگر فهمیدیم که چه خوب، و اگر نفهمیدیم از خدا بخواهیم فهم آن را به ما ارزانیدارد.
این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر خامل بود رو ذکر کن
اگرچه تنها حجت میان ما و خدایمان، عقل است؛ اما با همین عقل متوجه میشویمکه عقل ما توان درک همة چیزها را ندارد. «عقلِ خود را در جایگاه متهم بنشانید، کهاعتماد به آن موجب خطاکاری است.»
3 ـ بسیاری از احادیث شهادت، ناظر به توسّع معنایی این کلمه است: هر بیماری یامصیبتی که رنج آور و درد آلود باشد، شهادت است. هر بیماری یا حادثهای که مرگیتدریجی یا ناگهانی و سخت را به دنبال داشته باشد، شهادت است. هر حادثهای که بهنوعی ظاهر شخص را تغییر دهد و به نوعی باعث اندوه او شود، شهادت است.
یعنی چه؟ چه ارتباطی میان رنج و شهادت وجود دارد. در قرآن واژههایی نظیرامتحان، محنت، بلا، ابتلا، فتنه، افتنان، دلالت بر معنایی همچون آزمایش دارد. گوییا درقاموس آفرینش میان رنج و کمال الفتی برقرار گشته است، و نابرده رنج گنج میسّرنمیشود. گوییا هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند. از کلام خدامیشنویم که انسانها در مسیری رنجخیز به جانب او در حرکتند، و تنها پس از طی اینراه به لقای او میرسند: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه». هرگاهکاری سخت به پایان رسید نباید به تن آسایی پرداخت، بلکه باید با نگاه به خدا، خود رادر کار سخت دیگری انداخت: «فاءذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب».
ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوستعاشقی شیوة رندان بلاکش باشد
تنها تن سپردن به سختیها کافی نیست باید به آن دل داد. باید برای حق، هرجاگردابی از مشکلات دید، با سر در آن فرو رفت و به عمق آن رسید: «خُضِ الغَمَراتِ للحقِحیثُ کان» حقایق نابی مروارید وار در صدف این جهان قرار گرفته است که جز باتحمل رنج نمیتوان آن را به دست آورد.
تجربة اهل اندیشه، بهترین شاهد این ادعاست. حتی معارف عالی الهی با اینمصیبتها و دردها مرتبط است: هر آینه، شما را با چیزهایی از ترس و گرسنگی و نقصاندر اموال و جانها و محصولات میآزماییم و به بلا میاندازیم. پس به صابران بشارت ده.آن کسانی که وقتی حادثه و مصیبتی بر ایشان وارد میشود میگویند ما خدایی هستیم وبه جانب او باز میگردیم.
مرد را دردی اگر باید خوش استدرد بیدردی علاجش آتش است
ساز ما با سوز به نوا میآید:
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوزاستادهام چو شمع مترسان ز آتشم
و تنها با شستشو در چشمة اشک به پاکیِ شایسته برای حضور در محفل پاکانمیرسیم:
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویندپاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
اما انصاف آن است که این واقعیت تنها بر دردکشیدگانِ معرفت آشکار میشود. غممرگ برادر را برادر مرده میداند:
از درد سخن گفتن و از درد شنیدنبا مردم بی درد ندانی که چه دردی است
از تجربة مختصر خودم بگویم. ماهها پیش عزم بر ترجمة این کتاب داشتم، امامشکلات عدیدهای مانع میگشت. در همین اثنا انیس کلبة زندگیام، همو که با همرنجهای زیادی را در مدت نسبتاً کوتاه هم پیمانیمان تجربه کرده بودیم، به بیماریسختی دچار شد، و مقیم بیمارستانها گشتیم. پیش از این مجروحان جنگ و جبهه رادیده بودم و عظمت حادثه برایم عینیّت یافته بود، ولی این بار به اقتضای این بیماری بابیماران صعبالعلاج رو به رو شدم. اندوه و رنج همسایهها غمی بر غمها میافزود وغمگساری میطلبید. شگفتا که عمدة کار ترجمه این متن نیز در همین محیطها انجامپذیرفت و حقیقتاً اگر نبود این مسأله، تحمل آن اندوهها بسیار سختتر میگشت.
تازه فهمیدم روان درمانی یعنی چه! مرور این سخنان و احادیث تسکین دهنده وآرامشبخش، مهمترین مونس آن ایام دردآلود بود. دیدم که یک جملة ساده از یک انسانبزرگ، چگونه میتواند مرهم گلزخمهای روان آدمی باشد. دریافتم که سوز و آتش اینمصیبتها، چگونه همسانی با حوادث جبهههای حادثهخیز میکند. فهمیدم چگونهمصیبت ـ از هر جنس و نوعی که میخواهد باشد فرقی نمیکند ـ خامیها را به پختگیمیکشاند. اگرچه در همین احادیث نیز میخوانیم که در خون خود غلتیدن جایگاهیویژه دارد و شهید سرخ، شهیدی دیگر است. آری در عشق دو رکعت است که وضویآن درست نیاید الا به خون.
اما مگر اهل تحقیق در این زمان بر این اندیشه هم رأی نیستند که آرامش روان وباورهای استوار از بهترین داروهای التیام بخش میباشد. و حد اقل در برخی ازبیماریها تأثیری غیر قابل انکار دارد. خواندن، شنیدن و باور کردنِ این سخنان گرانقدراز مؤثرترین مصادیق ذکر الله است، که دل آرام گیرد به یاد خدای: «ألا بذکر الله تطمئنالقلوب».
4 ـ نکتة دیگر آن که، برای فهم چگونگی اعطای مقام شهادت به بیماران و حادثهدیدگان، باید چشم دل بر فضل و رحمت بی منتهای الهی باز کرد. اگر شهید جبهه به اینصحنة پر غوغا و انتخاب آسمانی وارد میشود، این نیست مگر موهبتی از جانب خدا.اگر فضل و رحمت الهی نباشد، هیچ کس، به هیچ وجه به پیراستگی و رستگارینمیرسد، حتی انبیا و اولیا: «لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احدٍ ابداً»
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زدما را چگونه زیبد دعوی بیگناهی
حال که چنین است چه کسی میتواند ادعا کند حقی بیشتر از دیگران دارد؟ شهادتلطفی الهی و نعمتی ربانی است، و براساس حکمت خداوند میان بندگان خاصش تقسیممیگردد. حال اگر بنا بر مشیّت و رحمت او، دایرة شمول این لطف و نعمت گسترشیافت، چه کسی را یارای اعتراض است؟ آیا ما احاطه بر تمام زوایای آفرینش داریم؟ آیامیدانیم معیار قضاوت الهی در سنجش اعمال بندگان چیست؟ آیا با توجه به استعدادمتفاوت مردم در انجام کارها، و با توجه به تأثیر نیت مردمان در خلوص کارهایشان، و نیزبا توجه به بسیاری از امور دیگر که در ارزش گذاری اعمال بندگان مؤثر است، آیامیتوانیم خودمان ارزش اعمال آدمیان را معین کنیم و سپس سهم آنان را از لطف ورحمت الهی تعیین نماییم؟ حقا که انسان ضعیف آفریده شده و بهرهای اندک از دانشدارد.
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنیدزانکه آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیستیا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
5 ـ هنگام مطالعة برخی از احادیث، باید به توسّع و یا تحوّل معنایی برخی از کلماتتوجه داشته باشیم. از آن جا که در متن امکان تذکر این مطالب نبود، همین جا به برخی ازاین واژگان نگاهی دقیقتر میاندازیم:
ـ طاعون: در بسیاری از احادیث میخوانیم که مردن به مرض طاعون، شهادت است.اما آیا این طاعون همان طاعونی است که ما امروزه میشناسیم؟ طعن در زبان عربی بهمعنای اصابت نیشِ نیزه به جایی میباشد. صاحب مجمع البحرین از قول برخی ازشارحان حدیث نقل میکند که طاعون به معنای مرگ فراگیر است. و در لسان العربمیخوانیم که طاعون عنوانی برای مرض فراگیر است و یا آن مرضی که از راه هوا انتقالپیدا میکند و باعث بیماری مردم میگردد. خلیل بن احمد نیز در اولین فرهنگ لغتعرب ـ کتاب العین ـ در کاربرد فعلیِ این کلمه نقل میکند که «طعن فلانٌ علی فلان» یعنیعیبی بر او وارد ساخت. نتیجه آن که میتوان واژة طاعون را در حدیث، عنوانی عامبرای تمام بیماریهای میکربی یا ویروسی و امثال اینها دانست که همهگیری دارد وباعث کشتارهای وسیع میشود.
ـ وبا: وبا نیز عنوانی عمومی برای بیماریهای فراگیر میباشد. در مجمع البحرینهنگام شرح معنای این کلمه به حدیثی این گونه اشاره میشود که: مسواک زدن در حمامباعث پیدایش وبای دندان میشود. و نویسنده توضیح میدهد که این همان بیماریدندانها است. و در لسان العرب این حدیث نقل میشود که: این وبا همان پلیدی وآلودگی است. یعنی هر آنچه انسان را به بیماری سختی دچار میکند.
ـ داءالبطن: ما این کلمه را به «درد شکم» یا «شکم درد» ترجمه کردهایم تا به معنایعام واژه نزدیکتر باشد. اما در این جا برای توضیح بیشتر، و برای آن که این کلمه دراصطلاح فارسی محاورهای، معنایی ساده دارد، میافزاییم که داءالبطن یا دردشکمعنوانی عام برای تمام بیماریهایی است که در ناحیة تن انسان ظاهر میشود. درکشورهای عربی، حتی امروزه «الامراض الباطنیه» به معنای بیماریهای داخلی است، ومتخصصین خود را دارد. پس نباید این نام عام را محدود به یک درد ساده نمود.
6 ـ نکته دیگر در مورد معنای واژهی «شهید» است. این کلمه در قرآن به معانیگوناگونی آمده است؛ برای مثال:
ـ «انا ارسلناک شاهداً» (احزاب 33/45): پیامبر که گواه بر امت خود میباشد.
ـ «لتکونوا شهداء علی الناس» (بقره 2/142): مؤمنان و مسلمانان که بر تمام انسانهاشاهد و حجت هستند، این شهادت دادن یا در قیامت است و یا در دنیا.
ـ «و یقول الاشهاد» (هود 11/18): فرشتگان و پیامبران و مؤمنان.
ـ «و شهد شاهد من بنیاسرائیل»: (احقاف 64/10): عبدالله بن سلام او یکی ازعلمای یهود بود که پس از ملاقات با پیامبر، اسلام را پذیرفت.
ـ «واکتبنا مع الشاهدین» (آل عمران 3/53): پیامبران.
ـ «وجئنا بک علی هؤلاء شهیداً» (نساء 4/41): پیامبر اسلام.
ـ «و نزعنا من کل امة شهیداً» (قصص 28/75): پیامبران.
ـ «اوالقی السمع و هو شهید» (ِ. 50/37): حضور قلب داشتن و غافل نبودن.
ـ «فشهادة احدهم اربع شهادات بالله» (نور 24/6): سوگند در محکمة قضایی.
در هر صورت، معانی شهید در قرآن، محل تضارب آرا و پیدایش اقوال مختلفتفسیری میباشد، که به جای خود واگذار میکنیم.
اما در زبان عرب غیر از معنای کلیِ حضور و علم و دیدن، شهد به معنای عسلِ جدانشده از موم نیز میباشد. علاوه بر این، کلمة «شهید» یکی از نامهای خداوند است و درقرآن میخوانیم: «شهدالله انه لا اله الاّ هو» (آل عمران 3/18). اهل لغت میگویند اگربخواهیم به طور مطلق بگوییم کسی عالم است گفته میشود او علیم است. اگر علم بهامور باطنی را در نظر داشته باشیم میگوییم او خبیر است، و اگر علم ظاهر و آگاهی ازامور ظاهری را بخواهیم بیان کنیم میگوییم او شهید است.
اما واژة «شهید» از زمان مسلمانانِ عصر پیامبر تا زمان حاضر، همواره در مورد کسیبه کار میرفته که در راه خدا کشته شده باشد. بسیاری از احادیث این کتاب ناظر به همینمعناست؛ یعنی عموم مردم چنین معنایی را در نظر داشتهاند و بعد، پیامبر یا امام ـ علیهمالسلام ـ میفرمایند که علاوه بر این مصداق، مصادیق دیگری هم برای این کلمه وجوددارد.
در مورد ارتباط معانیِ حضور، علم حضوری، علم ظاهری، گواهی و عسل با کسی کهدر راه خدا کشته میشود نیز نظراتی مطرح میشود:
ـ شهید کسی است که خداوند و ملائکه شاهد حضور او در بهشت و گواه بهشتیشدن او میباشند.
ـ او کسی است که روز قیامت به همراه پیامبران علیه مخالفان دین حق اقامة شهادتمیکند.
ـ او زنده و حاضر است، و در شمار مردگان قرار نمیگیرد.
ـ او آنقدر شهادت به حق داد تا آن که در راه خدا کشته شد.
ـ او شاهد و ناظر فضل و کرامت الهی است.
ـ او به مقام شهود و مشاهدة حقایق والا رسیده است و اهل غفلت نیست.
ـ او مورد شهود و توجه خاص الهی است. همان طور که شهید به وجه الله نظرمیکند، خداوند هم به او نظرها دارد.
ـ او از عسلِ خالص و ناب فضل و رحمت الهی میچشد.
ـ آنچه که در مورد نام الهی «شهید» میگوییم در شهید ظاهر میشود. او همنام خدامیشود و لقاء الله او از مسیر این اسم تحقق مییابد. اگر بپذیریم که نام الهی شهید وابستهبه نام عظمای علیم میباشد، ظرافتها و لطایف بیشتری در این معنا خواهیم یافت.
آنچه تا این مرحله گفته شد، حرف شهید بود؛ علم به این واژه بود، نه شهود این معنا.بازی با واژة شیرینی، فاصلهها با حلاوت و شیرینکامی دارد.
این شرح بینهایت کز حسن یار گفتند حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
اما نگذریم از این که اگر هیچ ارتباطی نبود حرفش هم بی معنا بود؛ «ربنا علیک توکلناو الیک انبنا و الیک المصیر».
* * *
اما استاد ارجمند و سرور گرانمایهام حضرت آیة الله علی علمی از بزرگترینپشتوانهها در به انجام رسیدن این تلاش بوده است. تشویقهای آغاز راه، رفعاشکالهای ترجمه در میانة کار، و رایزنیهای ارزشمند در باب این مقدمه در پایان کار، واین همه تنها بخشی از دینی است که بر گردن صاحب این قلم دارند. همواره وامدارالطافشان هستم، لطفشان مزید و توفیقشان افزون.
سپاسی نیز تقدیم عزیز ناشناخته و فاضلی میدارم که از طریق بنیاد شهید انتقاداتیمکتوب برایم ارسال نمود. برخی از تذکرات ایشان را روا و بجا تشخیص دادم و درترجمه اِعمال نمودم، اما قسمت دیگر را ذوقی دیدم و پذیرشش را برای خودم ناروادانستم. در هر صورت، برای هر دو مورد سپاسگزارم؛ و همین جا از کاستیهای ترجمه،و ضعف قلم و صاحب قلم عذر خواهی میکنم. قصدم خیر بود و توانم اندک و « خلقالانسان ضعیفاً».
ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتریادگاری که در این گنبد دوار بماند
و در این قافلة بینهایت، از دو عزیز دلبستهام ـ پدرگرامی و برادر عزیزم ـ نیز یاد کنمکه با گزاردن پیمان شهادت، تا پایان راه صادقانه ماندند. انتظار ایام، مرهم این دوری وحاصل این جدایی است. و در سلک همین سپیدهسوارانِ صبحآشناست مادر بزرگوارمکه گرامیترین استاد در طول زندگیام بوده و هست؛ رهین لطف و مهرش هستم وخواهم بود؛ بال فروتنی و ارادت را بر راهش نهادهام و خواهم نهاد.
حال که یادی از شهیدان کردیم، بگذار عرض ارادت کنیم به ساحت قدسیِ جوانمردخمین و پیر جماران، او که این نسل را با بسیاری از ناگفتهها و نشنیدهها آشنا کرد، و ازجمله با شهادت؛ و این نبود جز به آشنایی او با تو ای مهربان، که این همه برای احیای یادتو بود؛... و خوشا که :
یاد یار مهربان آید همی
* * *