وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ، بقره 89، و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که موافق نشانههایى بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مىدادند (که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند لعنت خدا بر کافران باد!
بنابر این معیار لعنت کفار، نپذیرفتن حق است، همان حقی که آن را به خوبی دریافته بودند.
پس بیان معیار لعن مهم تر از نام بردن شخص ملعون است، مثلا امیرالمؤمنین علیهالسلام هنگامی که در جنگ صفین، لشکریانش در مقابل دشنامهای لشکریان معاویه، زبان به دشنام آنان گشودند، آنان را از دشنام منع کرد و فرمود: «من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشید».از این رو، لازم است از هرگونه دشنام، کلمات ناسزا و رفتارهای افراطی و توهینآمیز، خودداری شود.
در دعاها و زیاراتها و روایات معتبر شیعی برخی از چهرههای سیاسی مشهور، هیچ گاه مورد نفرین و لعنت قرار نگرفتهاند و حتی در نهج البلاغه، امام علی علیه السلام از آنان با نام بردن، اعتراض و شِکوهِ نکرده، اگر چه معلوم است که اعتراض حضرت نسبت ه چه کسانی است - بلکه بیشتر تلاش شده تا معیار دوستی و دشمنی ارائه گردد.
چرا لعن؟
اصولا لعن مقدمه توحید است، لازمه دوستی با خداست، پایبندی به عهد و میثاق بندگی است، به موارد زیر دقت کنید:
خاصیت لعن برای لعن کننده مرزبندی است، مانند:
1- لا اله الا الله:
لاالهإلاالله کلمه توحید است اولین کلمه اشلامیباشد
نهبه چی؟
نهبه همهچی!
هرچه غیر خدا باشد،نه!
تا دل متوجه غیر او باشدالله در او جای نمیگیرد، تا از کفار و مشرکین ومنافقین برائت نداشته باشی ولایت الله و اولیائش را نخواهی داشت، تا ظرف وجود خالی از نامحرم نباشد، محرم دلبر نخواهد شد، اول تخلیه بعد تحلیه، هیچ شیرفروشی در ظرف کثیف شیر لطیف را نمیریزد.
2- غیر المغضوب علیهم، و لا الضالین:
همان وقتی که از خداوند درخواست هدایت داریم، میان خود و مغضوبان إلهی خط قرمز کشیده صف خودمان را با آنها جدا میسازیم، در واقع خداوند به ما چنین تعلیم داده است، مرزبندی میان خود و مغضوبین!
3- فمن یکفر بالطاغوت:
خداوند در آیة الکرسی یک حصر عقلی میان دوستان و دشمنانش برقرار کرده است، تا کفر به طاغوت نباشد امکان چنگ زدن به ریسمان إلهی وجود ندارد، از طرفی دیگر مؤمنین ولیشان خداست، اما کفار ولیشان طاغوت است، باید وضعیت مشخص شود یا رومی روم یا زنگی زنگ، بارهی به هر جهت و هر لحظه به هر طرف معنا ندارد، سر سفره معاویه بودن و پشت سر علی نماز خواندن نشاید!
کفر به طاغوت بعنوان یک امر واجب باید تلقی شود:
یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ مىخواهند، نساء 60، براى داورى نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند.
یعنی ابتدا کفر به طاغوت بعد ایمانبه خدا.
این همان تقدملاالهبر پذیرشاللهمیباشد.
حج ابراهیمی (به تعبیر آن عزیز سفر کردهخمینی کبیر) یعنی همین.
حال ببینید پیروان مکتب خلفاء در خطبههای نماز جمعه شان سخنی از لعن دارند؟
اصلا از بیخمنکر لعن هستند.
4- ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا:
شیطان دشمن شماست، شما نیز او را دشمن بدانید، از سمت او دشمنی باشد و از سمت شما دوستی؟!!
با شیطانهای انساننماباید دشمن بود، این یک آموزه قرآنی است، با ابزار اطاعت شیطان نیز باید دشمن بود، بتها ابزار اطاعت شیطان هستند، دو پیامبر بتشکن اسوه معرفی شدند، بت شکنی بالاترین لعن است:
الف
حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام، ایشان از خلوتی شهر حسن استفاده را کردند و بتها را شکستند، خداوند از ایشان و همراهانشان چنین یاد مینماید:
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه، ممتحنه 4، براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید!
در آیه فوق تنها دلیل سرمشق بودن حضرت ابراهیم و همراهان را، برائت از مشرکین اعلام میکند، آنها به مشرکین گفتند: برای همیشه میان ما و شما و بتهاتان دشمنی برقرار است تا بخدا ایمان بیاورید!، جالب اینجاست که با یک خطاب مشرکین و بتها را مخاطب خود قرار میدهد، هم از شما بیزاریم هم از اربابانتان!
ب
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ایشان نیز در فتح مکه وارد کعبه شده و به امیرالمؤمنین فرمودند روی دوش من برو و بتها را بشکن، خداوند درباره ایشان میفرماید:
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة، احزاب 21، مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، آنهم پیامبری که مرزبندی با کفار دارد، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً، فتح 29، محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد این براى آن است که کافران را به خشم آورد (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است.
آیه فوق از زیباترین آیات سیاسی قرآن است، کسانی که مرزبندی با کفار و دخالت در امور سیاسی را در تضاد با بندگی خدا و نماز و تهجد میدانند این آیه را ندیدند یا نخواستند ببینند، خشن بودن در برابر کفار به همراه تهجد و راز و نیاز با خدا یک اصل قرآنی است، خداوند از همه مؤمنان خواسته است در برابر کفار خشن باشید،
بنابراین لعن مقدم بر صلوات است چون لا اله مقدم بر الا الله است، چون اشداء علی الکفار مقدم بر رحماء بینهم است، در زیارت عاشوراء نیز چنین است ابتدا لعن است و سپس صلوات:
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و...
و سپس السلام علیک یا اباعبد الله و علی الارواح التی حلت بفنائک...
جاذبه و دافعه ضرورت هر موجود زنده
روزانه ملیونها ملیون بار دوستی و دشمنی و یا لعن و صلوات در بدن مادی ما رخ میدهد، جذب قوا و دفع دشمن، گلبول سفید کارش دفع سموم است، اگر دفع نکند میکروب تمام بدن را فراگرفته و کل بدن میکروب خواهد شد، پس اگر مرزبندی نکند چیزی از هیکل انسانی نخواهد ماند، بنابراین آیا امکان دارد به میکروب و دشمن خوشآمد گوید و بگوید گذشتهها گذشته خوشآمدی؟! ما با شما دوستیم، ما صلحطلبیم، بیائید هرچه میخواهید بکنید؟!
آیا میشود بخشی از بدن را تعطیل کرد؟
حال این در فضای مادی است، انسان مؤمن، به مسائل معنوی بیش از مادی بها میدهد، خدا او را از شیطان برحذر داشته است، با شیطان که نمیشود لبخند زد و کنار آمد، اگر مرزبندی نباشد، شیطان تمام وجودش را فراگرفته و خود، شیطانی مجسم خواهد شد، اگر با دشمنان خدا دشمنی نکردیم کمکم رفتار و گفتارمان شبیه آنان شده و مثل یکی از خود آنان خواهیم شد، بنابراین بدون مرزبندی، دینی و انسانیتی نخواهد ماند، امام حسین و شمر و یزید برابر گشته عدالت و ظلم و حق و باطل سراسر مساوی خواهد شد، در این صورت چیزی به نام اسلام نخواهد ماند.
امام فرمود محرم و صفر است که اسلام را زنده نگهداشته است، تحلیلگران دشمن نیز چنین میگویند که آنچه روحیه ظلم ستیزی را در شیعیان نگه داشته حفظ یاد و نام عاشورائیان است.
لعن جهت دار باشد
با توجه به مطالبی که در پست قبلی بیان شد لعن باید جهت دار باشد، یعنی پویا بوده و به یزیدهای زمان برسد و الا مُرده خواهد بود، پس باید شامل لعن هر ظالم ضد دینی در همه اعصار بشود.
سؤال:
در زیارت عاشورا کرارا دشمنان امام حسین به نام ذکر شده است و تطبیق آنها بر جریانات بعدی نیاز به دلیل دارد.
جواب:
اولا
در لعن زیارت عاشوراء آمده است، و اخر تابع له علی ذلک، این آخر تابع کار را بر دشمنان فعلی اسلام سخت کرده است، یعنی تمام کسانی که بمانند بنیامیه به فکر هدم اسلام هستند را لعن کنید، براستی الآن چه جریانی دشمن درجه یک اسلام است؟
آیا کسی در تطبیق آن بر صهیونیزم جهانی به سرکردگی آمریکا شک و شبههای دارد؟
آیا غیر آنان کسی به فکر هدم تفکر اصیل اسلامی با محوریت عاشوراء وجود دارد؟
اشتباه نکنیم، وهابیت اگر دشمن درجه پیروان حسین بن علی گشته اولا بخاطر انقلاب اسلامی ایران که متأثر از قیام حسینی است و ثانیا با اشاره اربابش آمریکاست، به خاک و خون کشیدن زائران بیت الله الحرام در سال 66 مشتی نمونه خروار است، لذا ما وهابیت را دشمن اصلی نمیدانیم.
ثانیا
توقف در لعن دشمنان امام حسین همانقدر مرده پرستی است که توقف در شخص امام حسین، ما امام حسین را برای همیشهی تاریخ سرمشق میدانیم، اگر زنده نگه داشتن یاد و نام امام حسین و اصحاب و اولاد و سائر بنیهاشم لازم است که هست، زنده نگه داشتن یاد و نام و مسیر کسانی که آنان را کشتند نیز لازم است، زنده نگه داشتن نام تمام کسانی که صحنه عاشورا را بوجود آوردند لازم است، قاتل و مقتول، غالب و مغلوب، زشت و زیبا، حق و باطل، همهگی را باید یاد و خط و مسیرشان را تبیین و تشریح نمود، انگیزه دو طرف را بیان کرد، لذا نام حسین بدون یزید زنده نمیماند، زیارت عاشورا (این متن مقدس آسمانی) نام هردو گروه را مرتب تکرار میکند.
امام نرفت که راهش در تاریخ گم شود و نامش به تاریخ بپیوندد، امام رفت تا بماند، امام فرمود: مثلی لایبایع مثل یزید، مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند، استفاده از کلمه مثل یعنی ترسیم خطی دائمی، هرکه در مسیر من است با هرکه در مسیر یزید است سر و سری نخواهد داشت.
اگر خط را زنده نگهداریم دشمن فعلی خودبخود بر یزید تطبیق میشود لذا اگر صدام حسین، صدام یزید کافر خوانده شد معلوم است که موفق شدیم، به همین دلیل است که ساواک در زمان شاه از بکار بردن کلمه یزید (حتی بدون اشاره به یزید زمان) توسط خطباء وحشت داشت، درباره شهید سعیدی گزارش کرده که نامبرده دائماه از یزید بد میگوید و ذهن مردم خودبخود به سمت شاهنشاه میرود!!
مردم شریف ایران همانطور که یزید را بر شاه و صدام تطبیق کردند امام حسین را بر امام خمینی، یکصدا فریاد میزدند لبیک یا خمینی لبیک یا حسین است، و این نیست جز همان ندای ملکوتی امام حسین که فرمود: إن کان دین محمد لا یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی، اگر دین محمد نمیماند جز با قتل من پس ای شمشیرها مرا دریابید.
حمایت از حسین زمان و بیزاری از یزید زمان یعنی کل یوم عاشوراء و کل ارض کربلا، ارزش این خط مستقیم به ارزش توحید برمیگردد لذا اگر کسی مثل امام حسین برایش جان دهد میارزد.
آری امام رفت که ملاک حق باشد، رفت تا دین جدش زنده بماند، همان دینی که توسط تعدادی بوزینه به سُخره گرفته شده بود، تفصیل این مطلب در شجره ملعونه خواهد آمد.
امام خمینى (رحمه الله) مى فرماید:
لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنى امیه ـ لعنت الله علیهم ـ با آن که منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فریاد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد، ستم شکن است.
بنابراین عاشوراء یعنی نقشه راه، نقشه تکامل، رمز بقاء و جاودانگی، وجود حق و باطل در هر لحظه و بیان اصول و مشخصات هردو.