سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، بخشندگان را دوست می دارد؛ پس دوستشان بدارید و بخیلان را دشمن می دارد؛ پس دشمنشان بدارید [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :70
بازدید دیروز :149
کل بازدید :342702
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/4
8:20 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

  "إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُون‏"

  "کسانى که گفتند پروردگار ما خداوند یگانه است سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنها نازل مى‏شوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است."

چه تعبیر جامع و جالبى که در حقیقت همه نیکى‏ها و صفات برجسته را در بر دارد، نخست دل به خدا بستن و ایمان محکم به او پیدا کردن، سپس تمام زندگى را به رنگ ایمان در آوردن و در محور آن قرار دادن . 

بسیارند کسانى که دم از عشق اللَّه مى‏زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند که وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى‏گیرند با ایمان وداع کرده، و در عمل مشرک مى‏شوند، و هنگامى که منافعشان به خطر مى‏افتد همان ایمان ضعیف و مختصر را نیز از دست مى‏دهند .

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام ص آمده که شخصى خدمتش عرض کرد: اخبرنى بامر اعتصم به:" دستورى به من ده که به آن چنگ زنم و در دنیا و آخرت اهل نجات شوم".

پیغمبر ص فرمود: قل ربى اللَّه ثم استقم:" بگو پروردگار من اللَّه است و بر این گفته خود به‏ایست"! سپس مى‏گوید: پرسیدم:" خطرناکترین چیزى که باید از آن بترسم چیست"؟ پیامبر ص زبانش را گرفت و فرمود:" این"! «1»(تفسیرنمونه/20/270-272)

در ذیل آیه از معصومین(ع  ) رسیده است که از مصادیق استقامت در مسیر خداوند، استقامت در ولایت است. در ذیل آیه سوره فصلت آمده است که حضرت امام رضا(ع) فرمود: «هی واللّه ما انتم علیه؛(5) به خدا قسم استقامت در صراط مستقیم همان است که شما برآنید  

کم نبودند کسانی که در برهه ای از مسلمانان سخت کوش حتی پیشگام بودند اما در این مسیر استوار نماندند و ریزش داشتند. زبیر بن عوام از این کسان بود. امام صادق(ع) فرمود: «ولقد مشی الزبیر فی ضوء الایمان و نوره حین قبض رسول اللّه حتی مشی بالسیف و هو یقول لانبایع الا علیاً»(8)

زبیر در پناه ایمان حرکت می کرد لیکن این نور تا زمانی که رسول خدا زنده بود و اندکی پس از وفات آن حضرت پرتو افشانی می کرد از این رو شمشیر می کشید و می گفت جز با علی بیعت نمی کنیم.

زبیر در تمام دوره سکوت علی(ع) از هواداران حضرت بود او وقتی دید که امام علی(ع) را با اهانت به مسجد می برند با شمشیر بر مهاجمان حمله کرد و خروش برآورد: یا معشر بنی هاشم ایفعل هذا بعلی و انتم احیاء؛ ای گروه بنی هاشم شما زنده اید و با علی چنین رفتار می کنند.

هنگامی که حضرت فرمود وفاداران به من فردا صبح با سرهای تراشیده و همراه با سلاح خود به منزل من بیایند تنها سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر به وعده خود وفا کردند.

او در شورای 6 نفری که عمر تشکیل داد حامی امیرمؤمنان علی(ع) بود. لکن متأسفانه با این سوابق زبیر عاقبت به خیر نشد.(9)

. ادب فنای مقربان، ج 2، ص 323 به نقل از تفسیر عیاشی.

  9. رجوع کنید به کتاب رسالت خواص، ص 60 و 61.

دلیل ناپایداری و عدم استقامت در راه حق

 «إنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»  [1]

همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می­آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

 یکی روایت سُفین بن عبدالله ثقفی بود که می‏گوید: «قُلتُ یا رسُولَ اللهِ! حَدِّثْنِی بِأمرٍ أعتَصِمُ بِهِ. فقَالَ: قُلْ رَبِّیَ اللهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»  [4]   می‏گوید به پیغمبر عرض کردم: مرا به چیزی سفارش کنید که به آن ملتزم شوم. حضرت فرمودند: بگو «ربی الله» و پایداری کن! روایت دیگر هم از علی علیه‏السلام بود که حضرت فرمود: «قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی» به پیغمبر عرض کردم که مرا سفارش فرما! «قَالَ قُلْ رَبِّیَ اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»  [5]   حضرت همان جواب را به او دادند. دو آیه و دو روایت در این باره خواندم که همه‏شان با هم هماهنگ هستند.

معنا و ویژگی «ربّ»

سؤال این است که چرا در روایت و آیات، این‏طور نیامده‏ است که بگو: خالق من یا مالک من خدا است و مسأله «ربّ» را پیش می‏کشد؟ مگر «ربّ» چه خصوصیتی دارد که در همه اینها روی آن تأکید شده است؟ اگر بخواهیم «ربّ» را به فارسی ترجمه می‌کنیم، می‏شود پرورش دهنده. ربّ، به معنای پرورش دهنده است. آن‏چه که شیء را، پرورش می‏دهد، به اصطلاح «ربُّ الشّیئ» است. پرورش یعنی چه؟ خلاصه‌اش می‏کنیم: جلب منفعت و دفع ضرر از شیئ. لذا کار مربّی این است که هر آن‏چه که به سود متربّی و تربیت شونده است را برای او جلب می‏کند و هر چیزی که مضر است را از او دور کرده و نمی‏گذارد آسیبی به او برسد. به این کار او می‌گویند: ربوبیّت. در آیه شریفه، این مسأله مطرح شد که «إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا» آنان که به این معنا اعتراف کرده و گفتند: «ربّی الله» پرورش دهنده من خدا است، می‏توانند استقامت و پایداری کنند. اگر این را گفتند، می­توانند پایداری کنند. «ثم استقاموا» نکته این است که پایداری، زمانی ممکن می‏شود که انسان قبول کند و بفهمد که مربّی او، یعنی کسی که او را پرورش می‏دهد، برایش جلب منفعت کرده و ضررها را از او دور می‏کند، خدا است. اگر به این رسید، می‏تواند پایداری کند. باید انسان بفهمد خدا است که پرورش دهنده است. او نافع است. او ضارّ است و او است که دفع ضرر می­کند.

لِلبَیْتِ «رَبٌّ»! کعبه مربّی دارد!

به عنوان شاهد مثال قضیه‌‏ای را می‏گویم. در این جریان حمله أبرهه و سپاهیانش برای فتح مکه و تخریب کعبه در تاریخ آمده است، عبدالمطّلب با آنها برخورد کرد و با هم ملاقات کردند. ابرهه از او سؤال کرد که چه می­خواهی؟ عبدالمطلب گفت: دستور بده چهارپایانی را که از ما گرفته­اند، به ما برگردانند. أبرهه نگاهی به او کرد و گفت: من اوّل که تو را دیدم، سیما و عظمت تو مرا گرفت، ولی این حرف را که زدی از چشمم افتادی. من فکر کردم تو الآن از من می‏خواهی که کعبه را خراب نکنم. چون این خانه جایی است که همه که از این طرف و آن طرف می­آیند و زیارت می‌کنند و عظمت و شخصیّت شما هم به این خانه بستگی دارد. من فکر می‌کردم تو می‌آیی و از من این را می­خواهی که نگذار این لشگر به کعبه حمله کنند و خرابش کنند. عبدالمطلّب خیلی زیبا به او جواب داد. به او گفت: «لِلْبَیْتِ رَبٌّ هُوَ أَمْنَعُ مِنَ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ وَ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ»  [6]   این خانه یک ربّی و پروردگاری دارد که از همگان بیشتر می‏تواند آن را حفظ کند و از همه نیز به آن سزاوارتر است.

مانعیّت او، یعنی از همه مخلوقات بیشتر دفع ضرر می‌کند. خانه، خانه خودش است. پس خانه­اش را خودش حفظ کند. این کلام، یک مطلب داشت. «و لِلْبَیْتِ رَبٌّ هُوَ أَمْنَعُ مِنَ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ وَ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ». در آیه قرآن هم که به پیغمبر خطاب شد، همین نکته وجود دارد؛ قرآن فرمود: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصحَْابِ الْفِیل»  [7]   آیا ندیدی که «پروردگار» تو با اصحب فیل چه کرد؟ نفرمود: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ إلـهک بِأَصحَْابِ الْفِیل». 

اعتراف ربوبیّت خدا، دلیل استقامت

مسأله این است که هر کس به ربوبیّت خدا اعتراف می­کند، استقامت در رسیدن به حق و اقامه حق خواهد داشت. چنین کسی دیگر برای از دست دادن امور مادی، خوف و حزن پیدا نمی­کند. من آیات و روایات را می‏آورم، خوب دقت کنید! مطلب خیلی روشن است؛ چرا می‏ترسیم و اندوهگین می­شویم؟ چون «اعتراف به ربوبیّت حق» نداریم.

شهود ابراهیمی «معاد»

حضرت ابراهیم مگر اعتقاد به قیامت نداشت؟ اعتقاد به معاد نداشت؟ نعوذ بالله او از انبیاء مرسل است. شبهه­ای در آن نیست. اما به خدا گفت: «رَبّ‏ِ أَرِنىِ کَیْفَ تُحْىِ الْمَوْتىَ‏» خدایا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می‏کنی! خطاب رسید: «أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ؟» مگر به آن ایمان نیاوردی؟ مگر این، از واردات قلبیّه تو نیست؟ در این‏جا بحث علم و برهان نیست. «قَالَ بَلى» گفت: بله! در این که شبهه­ای نیست که این جزو واردات قلبیة من است، «وَ لَکِن لِّیَطْمَئنَّ قَلْبىِ»  [9]   ولی می‏خواهم دلم آرام بگیرد. او از خدا، شهود را می­خواهد. «ربِّ اَرنی» خدایا نشانم بده، یعنی درخواست شهود که این بالاتر از همه است.

شهود موسوی «ربوبیّت خدا»

حتی اولیای خاصّ خدا هم این‏گونه بودند که می‏خواستند حقائق را شهود کنند. این جریان در باب معاد بود. در باب ربوبیّت هم ما اتفاقاتی داریم.  [10]   در کتب تاریخ می‏نویسند: حضرت موسی هم که از انبیای مرسل است، موقع وفاتش که شد، عزرائیل نزد او آمد. حضرت گفت: برای چه آمده‏ای؟ برای ملاقات آمده‏ای یا برای قبض روح؟ گفت: برای قبض روح شما آمده‏ام. گفت: بسیار خوب! امّا اجازه بده از خانواده‏ام خداحافظی کنم. عزرائیل گفت: من اجازه ندارم. حضرت گفت: اجازه بده سجده کنم. گفت: باشد، این مقدار را وقت دارید. حضرت سجده کرد و در سجده گفت: خدایا، به او امر کن که به من اجازه دهد تا با خانواده‌ام خداحافظی کنم. خدا هم دعای او را مستجاب کرد و به عزرائیل امر فرمود که به موسی مهلت دهد. بعد حضرت موسی رفت و اوّل با مادرش خداحافظی کرد. به مادرش گفت: می‏خواهم به سفر بروم. مادر پرسید: کجا؟ گفت: سفر آخرت! مادرش گریه کرد و با او خداحافظی کرد و با هم وداع کردند. حضرت نزد همسر و بچه‌هایش آمد و با آنها خداحافظی کرد.

من در تاریخ این‏گونه دیدم  [11]   که حضرت بچة کوچکی داشت که شروع کرد به گریه کردن و حضرت موسی هم خودش به گریه افتاد. از ناحیة خداوند خطاب رسید: یا موسی! تو می­خواهی اکنون به ملاقات ما بیایی، چرا گریه می­کنی؟ پاسخ داد: برای اینها و وضعشان و این بچه که مورد علاقه من است گریه می‏کنم. به او خطاب شد: یا موسی! عصایت را به دریا بزن. حضرت عصایش را به دریا زد و دریا شکافته شد. این کار سابقه هم داشت و حضرت موسی هم این کارها را می­کرد. بعد حضرت عصایش را به سنگی زد و دید که کرمی در دل سنگ است و دارد برگ سبزی را می­خورد. خدا گفت: موسی! ربوبیت مرا می‏خواهی ببینی؟ نگاه کن! ته دریا، در دل سنگ، کرم کوچکی هست، دارم روزی‏اش را می‏دهم و حواسم به او هست؛ آن وقت بچّه تو را یادم برود؟ این‏جا حضرت موسی به عزرائیل گفت: جانم را بگیر و مسأله تمام شد.

داستان عابدوراهزن


  [1]  . سوره مبارکه فصلت، آیه 30

  [2]. همان

[3]. سوره مبارکه احقاف، آیه 13

[4]. شرح‏نهج‏البلاغه، ج10، ص 27؛ با کمی اختلاف

[5]. - بحارالأنوار ج40   ص178

[6]. مستدرک‏الوسائل، ج 9، ص 339

[7]. سوره مبارکه فیل، آیه 1

[8]. فرق این گروه با دسته اول این است که آنها تمام مطلب را از روی تقلید می‏گفتند و هیچ پشتوانه‏ای برای حرفشان نداشتند ولی اینها از نظر عقلی مطلب را فهمیده‏اند و این حقیقت برایشان ثابت شده است. لذا کسی نمی‏تواند آنها را از این اعتقاد برگرداند. امّا اعتقادشان صرفاً جنبه علمی دارد نه عملی، که در عملشان و در انتخاب مسیر حرکتشان منشأ اثر باشد.

[9]. سوره مبارکه بقره، آیه 260

[10]. من این جریان را در تاریخ دیده بودم، شاید شما هم شنیده باشید.

[11]. به ذهنم آمد که در یک روایت هم دیدم. که اتآن به ذهنم آمد.

در حفر چاه، با چند ضربه، به آب نمی‌توان رسید و استقامت و استمرار لازم است. چه بسا افراد کم‌طاقتی که از رسیدن به آب ناامید می‌شوند؛ در حالی که با یکی دو ضربه دیگر موفق می‌شدند. در مسیر تهذیب اخلاق و رسیدن به آب حیات نیز استقامت و استمرار در عمل لازم است، تا چشم انسان به ملکوت باز شود و آسمان‌ها و زمین که جنود الهی هستند، یار و یاور انسان شوند و راه رسیدن به کمال الهی هموار گردد. -

. دعا

دومین گام برای به دست آوردن استقامت و ثبات قدم، درخواست از درگاه حضرت حق می‌باشد. همان‌گونه که در شماری از دعاهای قرآنی می‌خوانیم: «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین19. برای این که این موضوع در وجود انسان نهادینه شود، مستحب است در وضو هنگام مسح پا زمزمه کنیم : «اللهم ثبت قَدَمَی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام». ظهور این دعا درخواست ثبات قدم برای نجات از لغزش در روز قیامت است؛ ولی اطلاقش شامل دنیا نیز می شود20. در زیارت عاشورا نیز چنین ترنم می کنیم: «اللهم ... وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین».

- . ذکر

برای حیات دل و استقامت در راه حق گفتن ذکر «یاحی یاقیوم» مؤثر است24