«مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَن تَوَلىَ فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا(80) وَ یَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِکَ بَیَّتَ طَائفَةٌ مِّنهُْمْ غَیرَْ الَّذِى تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنهُْمْ وَ تَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ وَ کَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً(81) أَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ کاَنَ مِنْ عِندِ غَیرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا(82) وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَنَ إِلَّا قَلِیلًا(83) فَقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ لَا تُکلََّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ المُْؤْمِنِینَ عَسىَ اللَّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا(84) مَّن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنهَْا وَ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا وَ کاَنَ اللَّهُ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ مُّقِیتًا(85) وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهَْا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ کاَنَ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ حَسِیبًا(86)»
ترجمه آیات:
«هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. و آنان که سرباز زنند، پس ما تو را به نگهبانى آنها نفرستادهایم. (80) مىگویند: فرمانبرداریم. و چون از نزد تو بیرون شوند گروهى از ایشان به شب خلاف آنچه تو مىگویى اندیشهاى در دل مىپرورند. و خدا آنچه را شب در خاطر گرفتهاند مىنویسد. پس، از ایشان اعراض کن و بر خداى توکل کن که او کارسازى را کافى است. (81) آیا در قرآن نمىاندیشند؟ هر گاه از سوى دیگرى جز خدا مىبود در آن اختلافى بسیار مىیافتند. (82) و چون خبرى، چه ایمنى و چه ترس به آنها رسد، آن را در همه جا فاش مىکنند. و حال آنکه اگر در آن به پیامبر و اولو الامرشان رجوع مىکردند، حقیقت امر را از آنان درمىیافتند. و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندکى، همگان از شیطان پیروى مىکردید. (83) پس در راه خدا نبرد کن که جز بر نفس خویش مکلف نیستى، و مؤمنان را به جنگ برانگیز. شاید خدا آسیب کافران را از شما باز دارد و خشم و عذاب خدا از هر خشم و عذاب دیگرى سختتر است. (84) هر کس در کار نیکى میانجى شود او را از آن نصیبى است و هر کس در کار بدى میانجى شود او را از آن بهرهاى است. و خدا نگهبان بر هر چیزى است. (85) چون شما را به درودى نواختند به درودى بهتر از آن یا همانند آن پاسخ گویید. هرآینه خدا حسابگر هر چیزى است. (86)»
آقای براتی: در این آیات نورانی که از کلام الله مجید تلاوت شد، چه نکاتی را آقای دکتر رفیعی برای ما بیان میکنند.
حاج آقای رفیعی: میفرماید: «وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» بعضیها تا یک خبر ناراحت کننده یا یک خبر امید بخش میشنوند، «أَذَاعُواْ بِهِ» فوراً شایعه و پخش میکنند، صبر کنید. حتی خبر خوب را هم ندهید. یکی از عوامل ناامنی اجتماعی، شایعه پراکنی است و گناه بسیار بزرگی است. قرآن کریم میفرماید: لعنت خدا و عذاب دردناک بر کسانی که دوست دارند «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ» (نور/83) دوست دارند با شایعه پراکنی و گسترش فحشا در جامعه، عذاب الیم و دردناک دارند. خیلی عجیب است، این آیه میفرماید: عدهای وقتی خبری به آنها میرسد، یا امید بخش «مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» یا نگران کننده، «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ» اگر به کارشناسش برگردند، نزد پیغمبر بروند، خدمت آقا برسند، یا به اولی الامر و پیشوایان به کسانی که خبر دارند، قصه را به آنها برگردانند، میفرماید: «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ» آنهایی که آگاه هستند، خبر دارند، از قضیه با خبر میشوند و میگویند: این درست بود، این غلط بود. این خیلی نکته مهمی است.
یکی از عوامل ناامنی را قرآن میفرماید: قضاوت زود و سریع است. دامن زدن که در کشور ما هم زیاد است. یکی از غصههایی که من میخورم همین روزنامهها است. که امروز مینویسند و فردا تکذیب میکنند. میگوید: این طرفش اشتباه بود. آن کسی که گفته بود، اینقدر را دروغ گفته بود. یعنی من این را مکرر دنبال میکنم. سعی کنیم همیشه در هر کاری به کارشناس اصلیاش رجوع کنیم. دامن نزنیم و در واقع خودمان هم توجه داشته باشیم.
یکی از علما از جایی عبور میکرد، دید دو جوان کم سن و سال با هم صحبت میکنند و میگویند: میدانید دختر فلانی خیلی طلا دارد. سینه ریز فلان دارد. ایشان آمد جلو گفت: شما تا به حال حمام زنانه رفتهاید؟ گفتند: ما که حمام زنانه نمیرویم. گفت: پس این طلاهایی که میگویید، چون دختر من پوشیه هم میزند و از خانه بیرون میآید، یعنی حجاب کامل دارد. گفتند: آقا کسی به ما گفته است. بسیاری از اخبار را وقتی دنبال میکنیم، میبینیم منشأ آن یک منشأ واقعی و حقیقی نیست، هواس ما جمع باشد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق/14) خدا میبیند، ناظر است.
علامه طباطبایی وقتی از نجف خواستم بیایم خدمت قاضی طباطبایی رفتم. گفتم: یک نصیحتی کنید. آقا فرمودند: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» همیشه این در ذهنت باشد. امام میفرمود: عالم محضر خداست.
کلمه سکینه به معنی آرامش است و شش مرتبه هم در قرآن آمده است. اول من خواستگاه قرآنی بحث را بگویم. قرآن کریم میفرماید: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین» (توبه/26)
واژهی دیگری که این معنا را در قرآن میرساند واژه اطمنیان است که شما آیه را خواندید. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یا «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/27) یا «وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» (بقره/260) همین دو واژه کافی است. واژه سکینه و واژه اطمینان دو واژه عربی است که به معنای آرامش است.
یک راه کسب آرامش خود دعاست. زیارت امین الله را زیاد بخوانید. مخصوصاً در حرمهای ائمه، سیزده دعا در زیارت امین الله است. زیارت امین الله از امام سجاد(ع) است. از آن زیارتهای کم سلام هم است که خیلی سلام ندارد. اولین دعایی که میکنیم «فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» خدایا به من آرامش بده، بدانم تو برنامهریز هستی. وقتی تو برنامهریز هستی من دیگر نگران نیستم. تقدیر توست. البته نمینشینم گوشهای و نظارهگر باشم. تلاشم را میکنم.
پسر امام صادق(ع) مریض بود. میرفت و میآمد و تلاش میکرد. همه کوششها را کرد و این مریض را خوب کرد. یکوقت یک کسی کنار آقا آمد و گفت: بچه از دنیا رفت. امام صادق نشست و آرام شد. گفتند: چه شد؟ فرمود: «إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ الْمُصِیبَة» (کافی/ج3/ص225) ما همه تلاشمان قبل از واقعه است. «فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِینَا» حالا که اتفاق افتاد، دیگر صبور هستیم. «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک»
دعایی هم یاد بدهیم که ساده هم هست. یکی از صلواتهایی که نقل شده همین تعبیر آمده است.«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَة» (بحارالانوار/ج94/ص378) این حدیث از امام باقر(ع) است. در کتاب تهذیل الاحکام شیخ طوسی دیدم، که ساده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَة» خود همین آرامش میآورد.
دو، سه شب قبل یک خانم و آقایی جلوی مرا گرفتند، خیلی زوج موفق و مهربانی بودند. گفت: حاج آقا زندگی ما خیلی گرم است. خیلی همدیگر را دوست داریم، ولی احساس میکنیم به ما حسادت میشود، چشممان میزنند. از همین هم نگران هستیم. خود همین یک اضطراب است. همین ما را به هم میریزد، چه کار کنیم؟ گفتم: صبح به صبح، سوره ناس و فلق را بخوانید و یک صدقه هم برای سلامتی امام زمان بگذارید. ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را هم بخوانید. آرامش میدهد. حتماً نباید نزد دعا نویس بروند.
در روایت دیدم کسانی که از چشم زخم میترسند، این هم خودش یک عامل اضطراب است. سه مرتبه داریم که بگویید: «ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم». یک راه دعاست.
دومین راه کسب آرامش حسن ظن است. ما سه نوع حسن ظن داریم. یکی خوب نیست و دو تا خوب است. حسن ظن به خود خوب نیست. آدم همیشه باید به خودش بدبین باشد. این چه وضع سخنرانی بود من کردم. این چه حرفهایی است من میزنم؟ اینقدر بهتر از من هست که حرفهای خوب بزند. چرا این باید باشد که آدم را غرور نگیرد.
وقتی دکتر حجازی از امام(ره) تعریف کرد، فرمود: میترسم اینها را باور کنم. این است که انسان به خودش با همه این تلاشش که برای نهضت و انقلاب انجام داد، فرمود: رهبر من طفلی است که زیر تانک رفت. این خیلی حرف مهمی است.
در دعای کمیل، در دعاهای امام سجاد(ع)، مناجات شکایت کنندگان در مفاتیح هم هست. مناجات خمسه عشرف اصلاً آدم تعجب میکند که امام با آن مقام که راوی میگوید: وقتی من دیدم امام سجاد در زیر ناودان طلا میگوید: من حجم تمام شده بود، داشتیم برمیگشتیم، دیدم همینطور مثل باران اشک میریزد، رفتم جلو گفتم: شما دیگر چرا؟ ما اگر گریه کنیم حق داریم. جد شما رسول خدا، پدرت امام حسین، مادرت حضرت زهرا است، رحمت خدا و شفاعت را دارید. فرمود: طاووس یمانی اینها را کنار بگذار. روز قیامت با خود من کار دارند. امام اینها را برای چه میگوید؟ برای همان که انسان به خودش باید سوء ظن داشته باشد.
در خطبهی متقین نهجالبلاغه امیرالمؤمنین وقتی صفات متقین را میشمرد یکی این است. «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُون» (شرح نهجالبلاغه/ج10/ص132) اینها خودشان همیشه متهم هستند.
اما دو حسن ظنی که خوب است. یکی حسن ظن به مردم است. اگر شما به مردم حسن ظن داشتی، ناآرام نمیشوی. آقای عزیز که تا طرف میآید با همه سلام میکند، به شما یادش میرود، شما میگویی: میخواست کم محلی کند! اگر حسن ظن داشته باشی، بگویی: یادش رفت، حمل بر صحت است و خودت هم اذیت نمیشوی. اگر آقای داماد به پای همه بلند شد، شما را ندید. چقدر الآن اختلاف در خانوادهها سر همین موضوعات است. حاج آقای قرائتی میفرمود: چقدر افراد قهر هستند برای اینکه میگویند:ما را شب عروسی سوار مینیبوس کرد، فلانی را سوار، سواری کرد. حسن ظن به مردم خوب نیست. نه این میخواست ما را تحقیر کند. این میخواست ما را بکوبد. نه عزیز من شاید قصد خیر داشت. در بعضی روایات داریم محملهای متعدد پیدا کنید. محملهای متعدد پیدا کنید برای اینکه پیش نیاید.
یکوقت یکی از علمای بزرگ، پای منبر من نشسته بود. من فکر کردم ایشان رفته است. چون ایشان کار داشت و هرروز میرفت. به خاطر کهولت سن هرروز میرفت. آن روز احترام کرده بود و نشسته بود. من از روی منبر پایین آمدم، نمیدانم ایشان نشسته است. مثل روزهای عادی از مسجد بیرون آمدم. یک نفر کاغذی داد و گفت: آقا چرا شما تکبر داری؟ این آقای بزرگ و این مرجع تقلید نشسته بود. گفتم: مگر ایشان نشسته بود؟ گفتم: والله من ایشان را ندیدم. بالله ایشان را ندیدم. خوب یک احتمال هم بده که آقای رفیعی ایشان را ندید. چرا حمل بر تکبر میکنید؟ فردای آن روز رفتم و یک ربع قبل از نماز ایشان در محراب نشستم. دستش را بوسیدم، بنده خدا یادش هم نبود. گفت: شما چه میگویی؟ گفتم: من دیروز از جلوی شما رد شدم، مردم حساس شدند این خیلی مهم است. ما اگر این را داشته باشیم نهایتاً نسبت به هم این بدبینی را پیدا نمیکنیم. البته این نکته را هم بگویم، در روایت داریم در موضع تهمت قرار نگیرید.
سومی حسن ظن به خداست. اگر شما حسن ظن به خدا داشتی، چرا من یک پسر خواستم، دختر دادی؟ برای اینکه رشدم در دختر است. برای اینکه شاید آن پسر به صلاحم نبود. این همان قصهی حسن ظن خدا است. و خدا در قرآن کریم چند گروه را لعنت کرده، یکی «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/6) کسانی که به خدا سوء ظن میورزند. پس دو عامل را برای کسب آرامش گفتیم.
عامل سومی که آرامش میآورد کاهش دلبستگی است. هرچه شما دلبستگیات را به همسر و فرزند و دنیا کمتر کردی، آرامتر هستی. کاری که بچههای ما در جبهه میکردند. عزیزی شهید شد. انشاءالله خدا همه آنها را با رسول الله محشور کند. 19 ساله بود. خواهرش یک لحظه گفت: این آخریها با ما بداخلاقی میکرد. گاهی روی ما دست بلند میکرد. میگفت: من میگفتم فلانی از تو بدم میآید، میگفت: بدت بیاید. بعد میگفت: وصیتنامهاش را که باز کردیم از همه ما عذرخواهی کرد. نوشته بود من میخواستم این محبت شما از دل من کمرنگ شود که در جبهه من اثر نگذارد. شما نگویید: چرا نمیآید و شش ماه دیر کرد؟
فرزند یکی از علمای بزرگ مریض شد. خیلی حالش بد بود و امام جمعه هم بود. نماز جمعه آمدند و ایستادند و شروع به خواندن سوره منافقون کردند. آن آیهای که در سوره منافقون راجع به اولاد و اموال آمده است. میگویند: ایشان سه مرتبه این را در نماز تکرار کرد. همه تعجب کردند که آقا فراموش کرده بود. بعد از نماز به آقا گفتند. فرمود: من این را سه بار تکرار کردم، گویی سه بار جلوی چشمانم جنازهی فرزندم را دیدم. یعنی فکر کردم اگر مُرد هم دیگر اتفاقی نیفتد. این خیلی مهم است. صاحب جواهر پسرش از دنیا رفت. کنار بدن پسرش کتاب جواهرش را نوشت. میرزا جواد آقای ملکی صبح عید غدیر پسرش فوت کرد و در آب خفه شد. گفت: جنازه را در زیر زمین بگذارید، عید مردم را خراب نکنید.
پسر حاج شیخ عباس قمی، میگفت: پدر در بستر در حال احتضار بود. صدایم زد و گفت: میرزا علی آقا این کتاب را از این اتاق بیرون ببر. گفتم: چرا؟ فرمودند: این کتاب را خیلی دوست دارم. میترسم همین باعث شود که عزرائیل وقتی میآید وابستگی به این کتاب باعث شود من بیمار از دنیا بروم. این خیلی مهم است. گاهی میبینی کسی یک وابستگی ساده دارد، شیطان هنگام جان دادن وابستگیها را جلوی چشم آدم میآورد. این بچه تو است، پس بگو: خدا نیست تا بچهات نجات یابد. بگو دین نیست. سومین عامل کاهش دلبستگیها است.
عامل چهارم ذکر خداست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن دعا باز غیر از این ذکر است. این ذکر همیشه میشود باشد. «خوشا آنان که الله یارشان بی *** و ذکر قل هو الله کارشان بی»، «خوشا آنان که دائم در نمازند» الآن ماه رجب است. در این ماه ده هزار «قل هو الله» وارد بود، چند مورد را خواندید؟ خود ذکر آرامش میآورد. خدا قسمت نکند که در هواپیما باشید و نقصی رخ بدهد، خیلی سخت است. در هواپیمای اخیر در زاهدان بعضی گفتند: مرگ جلوی چشمانمان بود. اما بعضی همان لحظه آرام هستند. شما که ذکر میگویید با آن کسی که آرام است، هیچ فرقی نمیکنید. بیفتد هردو میمیریم، نیفتد هم هردو زنده میمانیم. فقط او آرام است و شما ناآرام هستی.
راه پنجم آرامش که در روایت ما آمده است، بحث مقایسه است. سعدی گفت: کفش نداشتم، غصه میخوردم. نگاه کردم دیدم یک نفر پا ندارد. گفتم: پس اوضاع من بهتر است. من که کفش ندارم اوضاعم بهتر از کسی است که پا ندارد. نگاه کردن به اینگونه افراد هم مؤثر است.
من در اولین منبر سال 63 این روایت را خواندم. «علامة الشقاوة اربعه» چهار چیز نشانه بدبختی است. «نسیان الذنوب الماضیه» فراموش کردن گناه، «ذکر الحسنات» خوبیهایت را به رخ دیگران بکشی. اینها عامل بدبختی است. سوم «نظره فی الدین إلى من هو دونه» (مجموعه ورام/ج1/ص169) در امور دینی به پایین دستت نگاه کنی. این عامل بدبختی است، رشد نمیکنی. من وقتی به شما میگویم: چرا فوق دیپلم داری؟ میگویی: فلانی سیکل هم ندارد، فوق دیپلم میمانید. ولی اگر گفتید: دکترا، رشد میکند. حداقل ارشد میگیرد. چهارم «نظره فی الدنیا الی من هو فوقه» آدم در امور دنیا به بالا دست نگاه کند احساس ضعف و شقاوت میکند. مقایسه کنیم. مردم خیلی مشکلات دارند.
دختر خانمی برای من نوشته بود، که به اردویی رفته بودند تا جانبازان قطع نخاعی را ببینند. گفت: ما رفتیم به اینها روحیه بدهیم، روحیه گرفتیم. جانباز پ5 سال در رختخواب افتاده بود. به دختری گفت: برای چه افسرده هستی؟ چه مشکلی داری؟ سالم و سر پا هستی. اگر جای من بودی چه میکردی؟ من از مدارس خواهش میکنم یکبار هم بچهها را به جاهایی مثل موزه عبرت ببرید. اینها در روحیهشان اثر میگذارد.
همراه داشتن تربت اباعبدالله هم آرامش میآورد. یا همراه داشته باشد، یا سجده بر این تربت کند. مقید باشید که نماز شما در تربت اباعبدالله باشد. امام سجاد تربت ابا عبدالله را در کیسه داشت وموقع تربت بر آن سجده میکرد.
ائمه ما انگشتر داشتند. غالباً روی انگشترشان هم نشانهای بوده است. مثلاً امام کاظم(ع) آرم انگشترش حسبی الله بود. و لذا اینطور چیزها آرامش بخش است. چرا امام جواد برای امام رضا حرز نوشتند؟ حرز چه بود؟ دعایی که آقا همراه داشتند. خود اینها یک احساس آرامشی به انسان میدهد.
عامل بعدی توبه و استغفار است. شما هرچه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگویی، قلبت نورانی میشود. هرچه استغفار کنی، احساس گناه از تو دور میشود.
یکی از عوامل اصلی «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» (بقره/197) شخصی خدمت رسول خدا آمد گفت: از مرگ میترسم. این هم خودش یک احساس ناآرامی است. بعضی میگویند: از مرگ و برزخ و قیامت و حشر و نشر میترسیم. حضرت فرمود: پول دارید؟ پول دارم، پول برای آرامش دنیاست. آقا فرمودند: آن عالم فرستادهای؟ مشهد هتل کرایه کرده باشی و پول هم داشته باشی که نگران نیستی. کسی نگران است که بلیط هتل ندارد. منظور حضرت انفاق و صدقه و کمک به مردم بود. اگر فرستادی ناراحت نباش، چون آدم حداقل پول خودش را دوست دارد و بخاطرش میرود و نگران نیست. یکی از عوامل نگرانی دست خالی بودن است. «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» به رحمت خدا امید داشته باشیم. خوف هم داشته باشیم. تلاش کنیم و افکار بیهوده هم به خودمان راه ندهیم.
یکی از چیزهایی که الآن خیلیها را به هم ریخته است، این عرفانهای کاذب است. عرفانهای حلقه، افرادی که دفتر و دکان باز کردند. خودشان بعضی اعتقاد ندارند. خود اینها آدمهایی هستند که بعضی از اینها در اثر بیماریهای حرام در غرب از دنیا رفتند. بدانید راه همان است که رسول خدا فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن» (وسایلالشیعه/ج27/ص33) قرآن و عترت! امام سجاد فرموده: همه دنیا از بین برود، بمیرند، من یک قرآن داشته باشم، وحشت نمیکنم.
خیلی از افراد در ازدواجشان تأخیر میافتد، میگویند: ما را بستند، ما را سحر کردند، اینطور ترسها را دارند. این ترس ناشی از هر عاملی باشد، راهکارش یکی است. مراجعه به قرآن و عترت و روایات اهلبیت، دعا و ذکر، که انشاءالله مرتفع خواهد شد.
آقای براتی: محور بحث امروز ما «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) با همه امکانات و تواناییهایی که باعث آرامش ما میشود اما ما در زندگی دچار نگرانی و تشویش هستیم. امروز میخواهیم علل یا عوامل آرامش موانع آن را بگوییم و از کلام نورانی قرآن و معصوم (ع) و بیانات دکتر رفیعی راهکارهایی را به کار ببندیم، که « أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» باعث «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» برای همه ما شود.
حاج آقای رفیعی: یکی از بیشترین کتابهایی که در بازار فراگیر شده است، کتابهایی با این موضوع است. آرامش، مبارزه با اضطراب، راه موفقیت، حالا چه دانشمندان غیر مسلمان نوشته باشند، چه مسلمان نوشته باشند. من نمیخواهم اسم کتابی را ببرم که اینجا تبلیغ شود ولی بعضی از کتابهایی که در غرب هم نوشته شده، میلیونها چاپ خورده و دلیلش هم همین عنوان و بحث آرامش است. از این معلوم میشود که یک نیاز ضروری است. این یک ضرورت است که همه دلشان میخواهد آرام باشند، وقتی انسان آرام باشد، جسمش هم سالم است. من در گزارشی خواندم که 75 مریض زخم معده را که بررسی کردند، گفتند: 65 نفر به خاطر استرس و مشکلات روحی و روانی است. به همین دلیل هم هست که ما میبینیم در منابع دینی و در آیات و روایات ما روی این بحث خیلی تأکید شده است. وقتی آرامش نباشد، طرف کارگر و کارمند خوبی نیست، مدیر خوبی نیست. مرد خوبی نیست، زن خوبی نیست، دانشآموز خوبی نیست. نمیتواند درس خوب بخواند. و لذا ما که در شهرستانها مراجعه می کنیم، میگویند: حاج آقا! مشکل مالی ندارم، همسر هم دارم ولی به هم ریخته هستم. احساس به هم ریختگی میکنم.
من اجازه میخواهم از دو منظر در این بحث وارد شوم. اول علل ناآرامی را بگویم. چرا ما به هم ریخته هستیم. چرا در زندگی آرامش نداریم؟ من پنج علت را یادداشت کردم، نمیخواهم به همین پنج مورد هم بسنده کنم. شاید موارد دیگری هم باشد. ولی من با توجه به تفحصهایی که در آیات و روایات داشتم، فکر میکنم دلیل ناآرامی ما یکی از این پنج احساس باشد.
اول احساس گناه و معصیت است. خیلیها به خاطر گذشته نادرستشان ناراحت هستند. مثلاً فحشایی مرتکب شده است، گناه زشتی مرتکب شده است، دروغی گفته و سر کسی کلاه گذاشته است، حتی گذشتهی خطرناکی داشته باشد. دو شب پیش جوانی هراسان پیش من آمد، گفت: چهار سال دزدی میکردم. توبه کردم و کنار گذاشتم و دیگر دزدی نمیکنم. مردم هم تقریباً با این موضوع کنار آمدند. ولی خودم با خودم کنار نمیآیم. به هم ریخته هستم. چرا؟ چون یک سابقهی دزدی دارد. قرآن کریم طبیعتاً برای این مطلب پاسخ دارد. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»(زمر/53)
یک زمانی به آقا امام سجاد(ع) گفتند: کسی یک جملهای میگوید. «العجب کل العجب، من من نجا کیف نجا» تعجب است که آدم با این همه عذاب نجات پیدا کند؟ آقا فرمود: اشتباه است! باید بگویید: «العجب کل العجب من من هلک کیف هلک مع سعة رحمة الله» اگر کسی هلاک شود خیلی عجیب است. خداوند آنقدر مبادی ورودی گذاشته است.
به امام کاظم(ع) گفتند: فلانی ماه رمضان روزه نمیگیرد. ظهرها ناهار میخورد. به او میگویند: چرا روزه نمیگیری؟ میگوید: من خیلی جنایت کردم. برای چه روزه بگیرم؟ من آب از سرم گذشته است، چه یک وجب، چه صد وجب! آقا فرمودند: من اینقدری که از یأسش میترسم، از گناهش نمیترسم. پس اول احساس گناه است.
راه غلبه بر احساس گناه چیست؟ اگر حق الناس است، خرد خرد بپردازید. اگر حق الله است، یواش یواش ادا کنید. اگر گناهانی است که قابل جبران نیست. مثلاً کسی میگوید: آقا من یک فحشایی مرتکب شدم. بروم به مردم بگویم، خوب نیست. بروم به قاضی بگویم، آبروریزی است و جایز نیست. بروم به خانواده طرف بگویم، یک خانوادهای به هم میریزد. نه! اینطور جاها جای همان استغفار و توبه و بیان نکردن مطلب است. البته نقطه مقابلش را باید انجام داد. تویی که این کار را کردی، دیگر به نامحرم نگاه نکن. تو که این کار را کردی، دیگر فکر گناه را هم نکن.
کسی خدمت رسول الله آمد و گفت: دختر زنده به گور کردم. پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: مادر داری؟ اگر مادر داری، احترامش کن. دخترهایی که زنده به گور شدن، دیگر زنده نمیشوند. اسلام هم که بن بست ندارد، بگوییم: اِ... تو پنج دختر زنده به گور کردی، دیگر آخرش جهنم است.
بعضیها میگویند: توبه آدم را جَری میکند. اتفاقاً من عکسش را میگویم. میگویم: اگر خدا میگفت، که خوارج نهروان این را میگفتند، هرکسی یک گناه مرتکب میشود، کافر میشود دیگر فایده ندارد، دنیا را جنایت برمیداشت. چرا؟ چون شما میگفتی: حالا که قرار است من جهنم بروم، بگذار به او بیارزد . لااقل چهار گناه دانه درشت انجام بدهیم.
دومین عامل اضطراب در زندگی احساس نارضایتی است. یعنی اینکه شما ماشین داری، من ندارم. شما فرزند داری، من فرزند ندارم. فلانی سالم است، من بیمار هستم. این حسی که مرتب مقایسه میکنیم، قرآن کریم در سوره فجر میفرماید: وقتی به انسان نعمت میدهیم، میگوید: خوب خدایی است. «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) اما وقتی به او سخت میگیریم، «فَیَقُولُ رَبىِّ أَهَانَنِ» (فجر/16) میگوید: خدا ما را فراموش کرد. در جای دیگر هم گله میکند، میفرماید: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21)
کتاب کامل الزیارات، کتاب هزار ساله ما است و ابن قولویه کنار قبر شیخ مفید در کاظمین است. ایشان آخر کتاب کامل الزیارات یک روایتی نقل میکند. میگوید: شب معراج خدا به پیغمبر فرمود: پیامبر من سه جا میخواهم تو را امتحان کنم. «إن الله تبارک و تعالى یختبرک فی ثلاث» (کامل الزیارات/ص332) پیغمبر اکرم به خدا عرض کرد: این سه تا چیست؟ فرمود: «الجوع و الأثرة على نفسک» اولی گرسنگی و ایثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابی طالب از گرسنگی سنگ به شکم میبست. اولی گرسنگی است. پیغمبر عرض کرد: «قبلت یا رب و رضیت و سلمت» قبول کردم، راضی و تسلیم هستم. دومین مورد «فالتکذیب و الخوف الشدید» تکذیب میکنند، دیوانه و مجنون میگویند. کاهن و ساحر میخوانند. باز عرض کرد «قبلت یا رب و رضیت و سلمت و منک التوفیق و الصبر» توفیق را تو باید بدهی. اما سومین مورد که بسیار سخت است، ما اگر بشنویم تحمل نمیکنیم، خطاب شد پیامبر سومیاش حوادثی است که برای عطرتش پیش میآید. «أما أخوک علی» برادرت امیرالمؤمنین کشته میشود. دخترت فاطمه اینطور میشود. من دیگر در جزئیاتش وارد نمیشوم. پیامبر یک جمله اضافه کرد و فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون قبلت یا رب و سلمت و منک التوفیق و الصبر» ما فکر میکنیم همهی اولیاء و انبیاء در رفاه بودند. نه داغ دیدند، نه مریضی دیدند، نه سختی دیدند.
بیمارستانی بودم، یک نفر بچهاش فوت کرده بود. ایستاده بود و داد میزد، خدایا حاشا به کرمت! چرا باید اینطور میکردی؟ پس دومین مورد احساس نارضایتی است. راه حلش هم همان است که راضی باشید. گلهمند نباشید. «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ، ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» (فجر/27 و28)
سومین عامل ناآرامی که شاید در بین موحدین خیلی کمتر باشد، احساس پوچی و بیهدفی است. این به آینده برمیگردد، برخلاف قبلیها که به گذشته برمیگشت، طرف نگاه میکند که حالا چه میشود. کجا برویم؟ مخصوصاً اگر اعتقاد به معاد نداشته باشد. قرآن کریم میفرماید: اینطور نیست، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُم عَبَثا» (مؤمنون/115) شما فکر میکنید ما شما را بیهوده خلق کردیم.
چهارمین عامل احساس ناکارآمدی و شکست است.آقا رفته ازدواج کرده، منجر به طلاق شده است. حالا افسرده و به هم ریخته شده است. در کنکور شرکت کرده، رتبه لازم را نگرفته است. یک جایی برای شغلی نیرو میخواستند، همه قبول شدند، ایشان قبول نشدند.
در زمان امام صادق یک کاسبی بودند، ورشکست شده بود، به هم ریخته بود. خدمت امام صادق(ع) آمد. آقا فهمید مشکلش چیست؟ ورشکستگی یک وضع است، خودباختگی یک بحث است. یک وقتی شما تصادف میکنی و یک وقتی خودت را در تصادف میبازی. این مهم است که بتوانید مدیریت کنید. آقا به او فرمود: بلند شو برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان، در مغازهات را باز کن. رفت و کارش هم درست شد.
احساس پنجمی که باعث میشود انسان در زندگیاش گاهی احساس گناه کند و اضطراب داشته باشد و آرامش لازم را نداشته باشد، یأس و ناامیدی است. این احساس یأس و ناامیدی ممکن است در زمینههای مختلفی باشد. همینطور ناامید است، مثلاً احساس میکند که به خیلی از خواستههای نرسیده است.
آیت الله مکارم جملهی قشنگی را میفرمود: بشر آنچه را مصرف میکند، بیست درصدش نیاز است. یعنی واقعاً میخواهد. اگر نداشته باشد، میمیرد. بنده به چند لیوان آب نیاز دارم، اگر نخورم میمیرم. غذا را نیاز دارم، سید درصد مطابق امیال است. یعنی 20 درصد اصل است و ان سی درصد میل من است. درست است من با نان و پنیر هم سیر میشوم، دلم میخواهد یک مغز گردو و خیار هم کنارش باشد. درست است این برنج مرا سیر میکند، میخواهم یک سالاد هم کنارش باشد. میل من به دوغ است، بیاورید. نباشد نیاز نیست، من با آن غذا سیر میشوم. جالب است که میفرمودند: پنجاه درصدش هوس است. من خواهش میکنم بینندگان همین الآن به خانههایشان نگاهی بیاندازند. وسایلی که در خانه است چند موردش نیاز است. چند موردش مطابق میل است، چند موردش مطابق هوس است؟ انواع و اقسام چینیها، کریستالها، لباسها، فرشها در خانه است. با فاصله گرفتن از اوایل انقلاب ان بحث پنجمی خیلی زیادتر شد. یعنی این دختر خانمی که میبینی با هزار مکافات و قرض پدرش این یخچال دوقلوی هفت، هشت میلیونی را برای این خریده است، نیاز این دختر است؟ نیازش با آن یخچال ساده هم برطرف میشود. بعضی اوقات این اضطرابها به خاطر بلند پروازیهای ما است.
اما در مسائل عبادی بگویم. زنی هم که شوهرش را اذیت کند و یا شوهری که زنش را اذیت کند، اگر هر یک از زن و شوهر همدیگر را اذیت کنند، عبادت هیچ کدام از زن و مرد قبول نمی شود. یعنی آزار به زن و آزار به شوهر نتیجه اش همان نتیجه شراب خوردن است.
زنی هم که شوهرش را اذیت کند و یا شوهری که زنش را اذیت کند، اگر هر یک از زن و شوهر همدیگر را اذیت کنند، عبادت هیچ کدام از زن و مرد قبول نمی شود. یعنی آزار به زن و آزار به شوهر نتیجه اش همان نتیجه شراب خوردن است. پس آدم هایی داریم که حزب اللهی هستند و عرق نمی خورد اما زنش را در خانه می سوزاند. نتیجه این با آدم شرابخوار یکی است. مواظب باشید. ببینید آدم گاهی آتش می گیرد. بالاخره گرانی هست و چیزی هم نیست. مشکلات زیاد است. آدم عصبانی می شود. اگر عصبانی شدید عذرخواهی کنید. نگویید مرد نباید از خانمش عذر خواهی کند. مرد باید از خانمش عذرخواهی کند. مرد باید از بچه اش هم عذر خواهی کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ قَدَّمَ أَرْبَعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ دَعَا اسْتُجِیبَ لَهُ»(الکافی، ج2، ص509) «مَنْ قَدَّمَ أَرْبَعِینَ» باز در اینجا کلمه اربعین است. تا چهل روز نمازش قبول نیست.
پیغمبر به امیرالمومنین فرمود: «یَا عَلِیُّ شَارِبُ الْخَمْرِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَلَاتَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً»من لا یحضره الفقیه، ج4، ص352) کسی که اهل مشروبات الکلی باشد، اگر نمازخوان باشد، خدا نمازش را تا چهل روز قبول نمی کند. اگر هم نماز نمی خواند که برایش بدتر است. به یک عالمی گفتند: فلانی ساعت دو نصف شب دزدی کرده است. گفت: دو بعد از نصف شب دزدی کرده است؟ گفتند: بله. گفت: پس نماز شبش را چه کسی می خواند؟ گفتند: بابا دزد که نماز شب نمی خواند. حالا ما آدم هایی داریم که هم شراب می خورند و هم نماز می خوانند. یک کسی به کسی سفارش می کرد، می گفت: عرق می خوری بخور. قمار بازی می کنی، بکن. دزدی می کنی بکن. فحش می دهی بده. چاقو می کشی بکش، اما مسلمان باش. گفت که دیگر کجای این مسلمانی است؟ بالاخره ما آدم هایی داریم که مسلمان هستند و اهل عرق هم هستند. اگر کسی چنین باشد عبادتش تا چهل روز قبول نمی شود. این برای عرق خوردن بود. آدمی که شراب بخورد تا چهل روز نمازش قبول نیست.
اگر کسی می خواهد دعا کند اول به چهل مومن دعا کند. خداوند چون این خصلت را از او می بیند که این سوز دارد، می گوید: ملائکه این که دلش می سوزد و به چهل مومن دعا می کند، دعای خودش هم مستجاب شود. منتهی به شرط این که از روی سوز به چهل مومن دعا کنیم. نه این که برای چهل و یکمی، آن چهل نفر را دعا کنیم. آخر گاهی وقت ها آدم در یک گروهی می خواهد یک نفر را ببوسد ولی می ترسد که برایش حرف در بیاورند. این دو نفر را می بوسد، ولی نیتش آن آخری است. اینطور نباشد. واقعاً از روی علاقه باشد. گاهی آدم در صف نانوایی می رود و علاقه به نظم دارد. گاهی نه با تمام وجودش می خواهد در برود، ولی می ترسد خارج از نوبت به او فحش بدهند. برای همین از ترس در صف می رود. فرق بین کسی که به نظم علاقه دارد با کسی که از روی ترس در صف می رود چیست؟ هر دو در صف می روند اما این کجا و آن کجا. اگر کسی به چهل نفر از روی عشق و محبت دعا کند، به خاطر این خصلت و روحیه اش خدا دعای او را مستجاب می کند.
همه کارهایش برای خدا باشد، یعنی وقتی سر کار می رود، بگویند: آقا کجا کار می کنی؟ بنده کارمند راه آهن هستم. مثل شما الان کارمند راه آهن هستم. خوب چرا سر کار می آیی؟ یک وقت می گویی: بابا ما خرجی نداریم. یک وقت می گویی: بابا زن و بچه مسئولیت دارد و من واجب است خرجی زن و بچه ام را بدهم. به خاطر انجام این واجب کار می کنم.
سراغ نماز می آیم و نماز می خوانم. خوب نماز که می خوانم با مسواک زدن ثواب یک رکعت آن هفتاد رکعت می شود. با گلاب بروم نماز بخوانم، می خواهم با خدا که حرف می زنم بوی عطر از من بیاید. یک وقت می گوید: من از گلاب خوشم می آید. یک وقت می گوید: خدا راضی است و من خوشم می آید، فرق می کند. یک محصل برای نمره درس می خواند، یک محصل برای درس، درس می خواند. یک دانشجو دانشگاه می رود برای نمره گرفتن و به مدرک رسیدن و به زندگی رسیدن و لذا ببیند که در آلمان و فرانسه زندگیش بهتر است، فوراً در می رود. چون از اول که به دانشگاه رفته است می خواسته در حال رفاه باشد. هر جا ببیند رفاهش بیشتر است به آنجا میرود، یک کسی به رفاه کار ندارد، به این کار دارد که میخواهد یک مشکلی از مملکت باز کند، بنابراین به او هر چه هم چراغ سبز نشان دهند، خویش و قوم هایش هم هر چه نامه به او بنویسند، نمی رود. این بسیار فرق می کند.
«مَنْ قَدَّمَ أَرْبَعِینَ» خدا به حضرت موسی فرمود: 30 روز دعا کن ولی دید 30 روز کم بود. قرآن می گوید: «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ»(اعراف، آیه 141) مناجات حضرت موسی چهل شب بود. پیغمبر فرمود: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللّهُ یَنَابِیعَ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ»(عدة الداعی، ص232) اگر کسی چهل روز سعی کند برای خیر خدا کار کند هر کاری می کند برای خدا باشد، هر کس چهل شبانه روز فقط برای خدا کار کند خداوند یک حالت و بینشی به او می دهد که می فهمد حق با کیست. باطل کیست؟ دنیا چیست؟ عیب ها چیست؟ دواها چیست؟ آن وقت یک آدم حکیم و پخته ای می شود و حکمت او بر زبانش جاری می شود، یعنی اگر عوام هم باشد اگر درس نخوانده هم باشد. اگر چهل روز سعی کند همه کارهایش برای خدا باشد بعد از چهل روز حرف هایی که می زند حرف های پخته ای می زند. حکیم غیر دانشمند است. گاهی باسواد است و حرف هایش خام است، گاهی بیسواد است و حرف هایش پخته است. بیسواد است ولی حرف هایش پخته است.
اگر کسی برای خدا تا چهل روز کارهایش را انجام دهد این را خدا فرموده است ما او را حکیم می کنیم. یعنی اگر هیچ هم سواد ندارد حرف هایی که می زند بسیار پخته است، یک بینشی دارد.
یکی از دوستان می گفت: در ماشین نشسته بودم یک شعر خواندم، گفتم:
الهی جسم و جانم خسته گشته |
در رحمت به رویم بسته گشته |
یک عوامی نشسته بود و هیچی هم سواد نداشت. گفت: آقا جسم و جانت خسته گشته است خب برو دو ساعت بخواب. درِ رحمت خدا هم به روی هیچ کس بسته نگشته است. ایشان می گفت: ما مدیر کل بودیم و او هم یک آدم بیسواد است. می گفت: آنقدر من خجالت کشیدم. بله گاهی وقت ها عوام هستند اما یک حرفی که می زند که یک حرف پخته ای است. در یک باغی و در یک شهری رفتیم. به صاحب باغ گفتم: این همه درخت هیچ کدام میوه نمی دهد؟ گفت: این همه آدم هستیم و اینجا می خوابیم، یکی از ما نماز شب نمی خواند، خوب این به آن در.
شیخ صدوق از امام صادق روایت کرده است که : «اذا مات المؤمن، و حضر جنازته أربعون رجلا من المؤمنین، فقالوا: اللّهمّ لا نعلم منه الا خیرا و أنت أعلم به منا، قال اللّه تبارک و تعالی قد أجزت شهادتکم و غفرت له ما علمت ممّا لا تعلمون.»(عوالی الئالی، ج1، ص168)
اگر یک مومنی از دنیا رفت و چهل نفر گفتند: خدایا ما بدی از او ندیدیم، خدا می گوید: من که میدانم این چه کاره بود که مُرد، اما حالا که شما چهل مسلمان می گویید: ایشان آدم خوبی است، من به احترام گواهی شما از آنچه می دانم می گذرم. شهادت چهل مومن بر جنازه، این بسیار عجیب است و اگر کسی هم در تشییع جنازه اطراف جنازه را بگیرد، تشییع کند و جنازه را روی دوشش بگیرد خدا چهل گناه کبیره او را می بخشد. در کارهای عبادی اینها چهل بود. تشییع جنازه عبادت است. نماز عبادت است. مناجات موسی عبادت است. اخلاص برای خدا عبادت است.
یک وقت داشتم با ماشین در جاده، می رفتم سگی به ماشین حمله کرد، یک مقدار که رفتیم، دیگر سگ از منطقه خود دور شد، چون هر سگی یک منطقه ای دارد. فقط تا یک منطقه ای می آید که در دست اوست. بعد یکی از دوستان گفت: ببینید این سگ منطقه ای که برای خودش بود حفظ کرد، تو آن منطقه ای که داری حفظ می کنی به مسئولیتت عمل می کنی؟ نکند که ما از حیوان پست تر باشیم. چون مار سالی ده نفر را می گزد زبان ما روزی 10نفر را می گزد. الآن اگر به دادگاه تلفن کنید هیچ کدام از گرگ های عالم در آنجا پرونده ندارند ولی ببینید که ما آدم ها چه قدر در آنجا پرونده داریم. بنابراین اگر کسی خالص کار کند خداوند او را حکیم قرار می دهد.
و اما در مسائل نظامی یک حدیث برایتان بخوانم. این برای بسیجی ها، ارتشی ها، کسانی که رزمنده هستند و برای هر نیرویی خوب است. پیامبر اکرم فرمودند: «إِنَّ صَبْرَ الْمُسْلِمِ فِی بَعْضِ مَوَاطِنِ الْجِهَادِ یَوْماً وَاحِداً خَیْرٌ لَهُ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِینَ سَنَةً.»(عوال اللئالی، ج1، ص282)
اگر یک نفر یک روز در جبهه باشد، ارزشش از چهل سال عبادت بیشتر است. یعنی یک مسلمان در بعضی مناطق جهاد مقاومت کند. مسلمان در جبهه جا دارد، اگر یک شبانه روز در بعضی از جاهای جنگ، در بعضی از قسمت های جبهه باشی، ارزشش از چهل سال عبادت بیشتر است. این هم برای ارزش جبهه بود. امام سجاد فرمود: یک کسی که به جبهه می رود، خدا چهل هزار فرشته را مأمور می کند، که از این رزمنده که می رود جبهه بدرقه کنید. حدیث هم داریم که امام فرمود: وقتی امام زمان(عج) ظهور می کند، یاران امام زمان چنان قدرت رزمی شان زیاد می شود که یک نفر مسلمان از یاران امام زمان، به اندازه چهل نفر زور دارد. پس در مسائل رزمی هم چهل بود. واقعاً همینطور است. شما حساب کن سخنرانی کسی مثل امام که این پیام برائت را داد، چقدر اثر دارد؟ یک روز سخنرانی امام به کل عمر همه ما می ارزد. علی اصغر شش ماهش بود، اما این شش ماهه به ششصد سال عمر ما می ارزد، چون سند بنی امیه را خون علی اصغر امضا کرد. چون اگر علی اصغر در کربلا نبود فایده اش اینقدر نبود. می گفتند: بابا سر حکومت دعوا کردند، حالا یکی هم آن یکی را کشت. می گفت: حالا فرض می کنیم، اینطور که تو می گویی بود، علی اصغر چه گناهی داشت. این علی اصغر آخرین چیزی است که این بنی امیه را در بن بست قرار می دهد، که می گوید: این دیگر چه گناهی کرده بود. گاهی یک کسی کوچک است ولی نقش بزرگی دارد.
در مسائل اقتصادی امام صادق علیه السلام فرمود: «الْحُکرَةُ فِی الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ یَوْماً وَ فِی الشِّدَّةِ وَ الْبَلَاءِ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ فَمَا زَادَ عَلَی الْأَرْبَعِینَ یَوْماً فِی الْخِصْبِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ وَ مَا زَادَ عَلَی ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْعُسْرَةِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ»(الکافی، ج4، ص165) اگر وضع مردم خوب باشد یک کسی چهل روز چیزی را انبار کند، محتکر است. آخر می گویند: اگر چند روز آدم انبار کند محتکر است. اگر سه روز نبود احتکار کرد، روز چهارم محتکر است. یک وقت یک چیزی نیست، اگر سه روز آن چیز نباشد و آن را انبار کند محتکر است و اگر یک چیزی چهل روز هست. خوب حالا اگر محتکر باشد چه؟ حدیث داریم پیغمبر فرمود: اگر کسی دزد باشد خدا بیشتر دوستش دارد تا محتکر باشد. چون دزد از پولداران می دزد، محتکر از گدا می دزد. فرض کنید محتکر از فقرا صابون می خواهد، تاید می خواهد او روغن نباتی می خواهد، اینهایی که می خواهند همه مثل خود شما از یک طبقه هستند. محتکر از طبقه محروم بر می دارد. دزد از پولدار می دزد. قالی ابریشمی، طلا، سکه و... می دزد. پیغمبر فرمود: «وَ لَأَنْ یَلْقَی اللَّهَ الْعَبْدُ سَارِقاً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یَلْقَاهُ قَدِ احْتَکرَ طَعَاماً أَرْبَعِینَ یَوْماً»(من لا یحضره الفقیه، ج3، ص158) اگر خدا با یک نفر سارق برخورد کند، او را بیشتر دوست می دارد تا کسی که احتکار کند. حالا اگر کسی احتکار کرد، گران شد بعد فروخت پولش را در راه خدا داد. امام می فرماید: اگر کسی جنسی را انبار کند که گران شود، بعد گران شد و فروخت و پولش را در راه جبهه داد، مثلاً باز هم گناه احتکارش را با این پول خرج کردن حل نمی کند. احتکار در زمان عادی در شرایط معمولی چهل روز است، ولی احتکار در شرایط داغ و حاد سه روز است. دزد از محتکر بهتر است. این هم یک حدیث است. حدیث دیگر این که اگر محتکر گران بفروشد و پولش را در راه خدا دهد، آن ثواب چاله آن گناه را پر نمی کند. حدیث ها از کتاب وسایل جلد 12 و سفینة البحار، جلد 1 بود. این یک حدیث برای مسائل اقتصادی بود.
اما چهل در مسائل سیاسی را بگویم. پیغمبر فرمود: «یَوْمٌ وَاحِدٌ مِنْ سُلْطَانٍ عَادِلٍ خَیْرٌ مِنْ مَطَرٍ أَرْبَعِینَ یَوْماً»(مستدرک الوسائل، ج18، ص9) یک روز یک آدمی که رهبر و عادل باشد، نفع یک روز رهبر عادل از چهل روز بارندگی بیشتر است.
یک سخنرانی بود که وقتی من گوش دادم کلی پای رادیو گریه کردم. گفتم: خدایا این یک سخنرانی یک ساعته، به عمری سخنرانی ما می ارزد. چون حدیث داریم «إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ کلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»(الکلینی، ج5، ص59) یعنی بهترین جهاد این است که آدم پهلوی آدم های فاسد قرص حرف بزند. «کلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»«یَوْمٌ وَاحِدٌ مِنْ سُلْطَانٍ عَادِلٍ خَیْرٌ مِنْ مَطَرٍ أَرْبَعِینَ یَوْماً» از مطر بهتر است. مطر به معنی باران است.
«أَرْبَعِینَ یَوْماً» این هم برای یک رهبر عادل و ما باید افتخار کنیم که چنین رهبر عادلی داریم. البته من ضامن نیستم در مسئولین مملکت و هر که وزیر است، وکیل است، معاون است، مدیر کل است، همه را نمی دانم اما این را می دانم و اجازه دهید که بگویم، من از یکی از شخصیت های درجه یک که حالا نمی توانم اسمش را ببرم، ایشان گفت: بنده جز از گوشت یخی و جز کوپن استفاده نمی کنم. اصلاً گوشت گرم نمی خرم و ما باورمان نمی آید. ما پشت سر آقای خامنه ای نماز می خوانیم من از ایشان شنیدم که گفت: بنده فقط خوراکم با کوپن است و این هم گوشت یخی است. حالا اگر یک جایی به میهمانی رفتیم یک چیزی به ما دادند آن حسابش جداست.
قرآن هم می گوید: حضرت ابراهیم دو میهمان برایش آمد، ابراهیم یک شتر کشت و گوشتش را کباب کرد و از مهمان هایش پذیرایی کرد. یک وقت حساب یک میهمانی جداست. ما یک وقت یک جایی بودیم بعد از سخنرانی همه در صف رفتند، گفتند: آقای قرائتی اگر می خواهی عادل باشی تو هم باید در صف بیایی. گفتم: درست است، عدالت یعنی من هم در صف بروم. اما یک چیز دیگر هم باید بگویم و شما نمی دانید که میهمان باید پذیرایی شود، بی انصاف ها من میهمان شما هستم. دیگر چیزی نگفتند، احترام در صف رفتن همه یک اصل است. اما بالاخره احترام میهمان هم یک اصل است. من چون امروز میهمانتان هستم گفتند: خیلی خوب پس برو. در عین حال یک دقیقه ای در صف رفتیم و بعد هم بیرون رفتیم.
اجمالاً باید قاطی نکنیم گاهی وقت ها واقعاً یک فرصت هایی حیف است، مثلاً یک پزشک جراح که می تواند روزی ده نفر را در بیمارستان از مرگ نجات دهد، ایشان در صف تخم مرغ برود، این بسیار ظلم است. نه آقا تو عادل هستی تو باید در صف بروی، فلانی هم در صف برود. آقاجان فلانی از صبح تا شام از خطری دفاع نمی کند اما یک پزشک جراح، یک خلبان، یک مغز متفکر، یک استاد دانشگاه، یک آدم هایی هستند کارشان کیفی است. بعضی ها کارشان کیفی است. بین کیفی و کمّی فرق است. ما نمی گوییم: هر کس کیف دستش است از صف بیرون برود اما هر کس کارش کیفی است از صف بیرون برود. گناه است که پزشک جراح در صف برود، گناه است که خلبان در صف برود. آخر درست است یک شب او برود ولی «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».(سوره قدر،آیه3) قرآن هم می گوید: همه شب ها تاریک است. اما خوب شب قدر با باقی شب ها فرق می کند. البته باز نمی خواهم بگویم در مسئولین ما، ضامن دولت و رئیس مجلس و رئیس جمهور و امام و... اینها را زندگیشان را می دانیم. اما حالا فلان منطقه یک مسئول یک کاری کرد، من ضامن همه نیستم.
در مسائل تربیتی باز عدد چهل چراغ می زند. این عدد چهل خیلی در حدیث ها چراغ می زند، حالا این چهل چیست این را دیگر نمی دانم. حدیث داریم که قرآن می گوید: «حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً»(سوره احقاف، آیه15) سن چهل سال اوج رشد انسان است و انبیاء ما اکثراً در سن چهل سالگی به مقام نبوت رسیدند از جمله پیغمبر خودمان که در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند. پیغمبر فرمود: اگر یک آدم مجرم را بخوابانند و شلاقش بزنند فایده اش از چهل روز بارندگی برای جامعه بیشتر است. بله نباید رحم کرد چون:
ترحم بر پلنگ تیز دندان |
ستمکاری بود بر گوسفندان |
اگر در یک شهری یا شهرکی یک دزدی را گرفتند، چهار تا انگشتش را قطع کردند دیگر مردم محله راحت می خوابند وگرنه اگر او را زندان بردند و برگشت باز همه مردم منطقه در ناراحتی و ناامنی به سر می برند. اگر ما خواسته باشیم به دزد رحم کنیم، ناامنی را در کل منطقه حاکم کردیم. اگر یک کسی خلاف کرد او را بخوابانند و شلاق بزنند. خوب شما در راه آهن رفتید، خیلی از زن ها بدون شوهرشان می آیند و بلیط تهیه میکنند و تنهایی از تهران به اهواز یا... می رود.
چرا یک زن تنهایی بلیط می گیرد و به مشهد می رود و بر می گردد؟ به خاطر این که مملکت امن است. اگر ناامن باشد خوب دلهره در همه جا ساکن می شود. بنابراین اگر دو مجرم را شلاق بزنند، ارزش امنیتش خیلی بیشتر از باران های مبارک است.
داریم آدم چهل ساله عصا دست بگیرد. رهبر کبیر انقلاب زمانی این را برای شاگردانش معنا کرده بود، یعنی هر کس چهل ساله شد عصا دست بگیرد. یعنی با احتیاط راه برو. آدم چهل ساله عصا دست بگیرد، یعنی عصای احتیاط دست بگیرد. یعنی تو دیگر بچه نیستی، تو دیگر هر چیزی را نگو. حالا تو چهل سالت شده است. حدیث داریم کسانی که چهل سالشان می شود تغییری پیدا نمی کنند، شیطان پیشانیش را می بوسد، می گوید: پدر و مادرم فدای تو، تو دیگر آدم حسابی بشو نیستی. چون وقتی تا چهل سال یک انسانی یک خطی را رفت، برگشتش محال نیست، اما تربیت این طرف مشکل است او چهل سالش است. البته محال نیست اما سخت است.
روایتی داریم خداوند تا چهل سال به مأمورین و فرشتگان می گوید: با مدارا رفتار کنید. اما همین که چهل سالش شد، گناهی می شود می گوید: «فَغَلِّظَا». «إِنَّ الْعَبْدَ لَفِی فُسْحَةٍ مِنْ أَمْرِهِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَرْبَعِینَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَکیْهِ قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِی هَذَا عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اکتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کثِیرَهُ وَ صَغِیرَهُ وَ کبِیرَهُ»(الکافی، ج8، ص108) دو فرشته ای که اعمال ایشان را می نویسید«فَغَلِّظَا» یعنی غلیظ برخورد کنید. برخورد را تند کنید، این دیگر چهل سالش شد باز هم گناه می کند «وَ شَدِّدَا» شدت عمل نشان دهید «وَ تَحَفَّظَا» مو را از ماست بکشید. چهل سالش شده ولی باز هم گناه می کند. «وَ اکتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کثِیرَهُ». قلیل کارش و کثیر کارش را کم و زیادش را بنویس. «وَ صَغِیرَهُ وَ کبِیرَهُ» یعنی وقتی انسان چهل سالش شد غسل بلد نیست. چهل سالش شده نماز بلد نیست. چهل سالش شده تکان نمی خورد، افسوس به حالش.
حالا اول مهر است این را بگویم: چهل سالش شده چهل تا یک روز سر کلاس های نهضت سوادآموزی نیامد تا دو کلمه یاد بگیرد. چهل سالش شده هنوز بلد نیست بنویسد، آدم یک روز نوشتن را یاد می گیرد. چهل سالش است هنوز با مدرسه موش ها نشسته است. نشسته پینوکیو تماشا می کند. خوب بابا تو که پای تلویزیون نشستی، می بینی بچه ات می گوید: آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین. تو هم همچنین می کنی تو چهل سالت است. آخر آدم چهل ساله که نباید برنامه کودک ببیند، گاهی آدم می نشیند ببیند با بچه اش چگونه حرف بزند، آن طوری نیست. اما اینجا باید دقت کنیم که اگر چهل سالمان شد یک خورده کوتاه بیاییم و به قول امام عصای احتیاط دست بگیریم. خدا فرشته ها را مأمور می کند که دیگر اغماض نکنند. حدیث داریم که پیغمبر فرمود: اگر کسی برود یک باب علمی را یاد بگیرد برای این که باطلی را به حق جلوه دهد یا گمراهی را به هدایت راهنمایی کند، این آقایی که تحصیل می کند جلوی باطل را بگیرد و حق را ترویج کند، کار این طلبه است که سراغ تحصیل علم برای ارشاد مردم برود. اگر کسی هجرت کند و برای تحصیل از خانه اش بیرون برود آن هم تحصیلی که بار داشته باشد، آخر بعضی تحصیل ها بار ندارد، خیلی چیزها که ما می خوانیم مسافرت هم می کنیم، ممکن است خارج هم برویم در دانشگاه هم برویم، چیزی هم حفظ کنیم، نمره هم بگیریم، کمک هم بگیریم اما بار ندارد. علم باید بار داشته باشد. بار یعنی چه؟ مثلا سوال ایدئولوژی می کنند. مسابقه است خوب بفرمایید. آیا خرمشهر در عملیات بیت المقدس یا فتح المبین یا دهه فجر یا مسلم بن عقیل آزاد شد؟ حالا این را بدانم چه می شود ندانم چه می شود؟ مثل این که بگوییم: آقا استاد شما 60 کیلو است یا 70 کیلو یا 80 کیلو، چند کیلو است؟ این چه باری دارد. باید بگوییم: خرمشهر چه طور سقوط کرد و چه طور آزاد شد؟ چه طورش را نمی دانم، حالا اسم عملیات هر چه می خواهد باشد. حسینیه جماران قالی است یا موکت یا زیلو است؟ این چه باری دارد. امام چه فرمود؟ بسیاری از چیزهایی که بچه های ما می خوانند هیچ بار علمی ندارد. یعنی بدانیم یا ندانیم اثری ندارد. در جغرافی می خوانیم که زیمباوه بادام زمینی دارد. خوب حالا به من چه؟ می خوانند و نمره هم می آورند. ولی هیچ بار علمی ندارد. به دبیرستان دخترانه گفته بودند که درباره زندگی ملاصدرا مقاله بنویس. آخر ملاصدرا یک فیلسوف بزرگوار به دختران دبیرستانی چه کار دارد؟ به او بگو درباره زندگی حضرت زینب(س) بنویس، درباره زندگی حضرت فاطمه(س) بنویس. نقش زن در انقلاب را بنویس. آدم یک چیزی که یاد می گیرد باید یک نتیجه ای هم داشته باشد.
حدیث داریم: «مَنْ خَرَجَ یَطْلُبُ بَاباً مِنْ عِلْمٍ لِیَرُدَّ بِهِ بَاطِلًا إِلَی حَقٍّ أَوْ ضَلَالَةً إِلَی هُدًی کانَ عَمَلُهُ ذَلِک کعِبَادَةِ مُتَعَبِّدٍ أَرْبَعِینَ عَاماً»(امالی طوسی، ص118) کسی که سراغ علم برود اما چه علمی و علمی که جلوی باطل را بگیرد و ظلالت و گمراهی را از انسان دور کند. اگر سراغ علم باردار رفتیم آن وقت یک کار مهمی کرده ایم. ارزش یک روز چنین علمی از یک دانشجو یا طلبه از چهل سال عبادت بیشتر است.
برای این که خداوند می خواهد فاطمه زهرا را به پیغمبر دهد سفارش می کند. پیغمبر شما چهل روز از خدیجه دور باش. چرا برای این که می خواهم یک غذای جدیدی به تو بدهم. یک غذایی است که باید نطفه زهرا از آن درست شود. چون مسئله تربیتی است باید مخلوط با غذاهای عادی نباشد، چه گفتم: چهل. آدم اگر40 ساله شد، فرشته ها به او سخت می گیرند. برادران و خواهرانی که حرف مرا می شنوند کسانی که چهل سالتان است مواظب باشید دیگر مثل دیگران نباشید. حرفتان، فکرتان، نمازتان، قبلاً آنطور نماز می خواندی دیگر چهل سالت است درست نماز بخوان. دیگر نماز خواندن کاری ندارد، نماز 15 کلمه است در هر خانه ای باسواد هست این کلمه را درست کن. می گویند:«نستغین» میگوییم: بگو «نَسْتَعینُ» میگوید: نستغین. میگوید: «الحمدرله» میگوییم: بگو «الحمدلله». چهل سالش است باز هم اشتباه می گوید، این خیلی بد است، دیگر بیایید به مادران و خواهران کمک کنید. شب های زمستان طولانی است. پنج، پنج و نیم غروب می شود. نه و نیم، ده و نیم می خوابیم. این چهار ساعت را شبی یک ساعت همه ایران مدرسه بشود. تو چه چیزی یاد گرفتی؟ نمازت را بخوان ببینم. قل هو الله ات را بخوان ببینم. می توانی قرآن بخوانی؟ سواد داری؟ امشب این کلمه را یاد بدهیم. خاطره که بلدیم یاد دهیم و استفاده کنیم. درباره آخرت هم داریم که فقرا، چون فقرا خوب درونشان است، آدم هایی که وضع مالیشان خوب است در آنها هم خوب هست. منتها آدم پولدار خوب کم است ولی باز هم پیدا می شود. اگر در روز قیامت آدمی بود که وضع مالیش خوب بود و آدم خوبی بود. باز فقیر چهل سال روزتر از پولدار به بهشت می رود با این که هر دو آدم خوبی هستند یعنی خوب ها هم به خاطر بار مالی خوبی که دارند، مسئولیت جیبش را دارد، معطلی شان بیشتر است.
حدیث داریم کسی که چهل حدیث حفظ کند روز قیامت جزو گروه فقها محشور می شود. درباره مسائل خانوادگی داریم که تا چهل روز.. . همین که آیه نازل شد «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ»(شعرا، آیه214) به پیغمبر گفت: اول از همه خویش و قوم هایت را دعوت کن، تبلیغ کن. و پیغمبر چهل نفر از فامیلش را دعوت کرد. حضرت امیر فرمود: اگر چهل یار می داشتم حقم را می گرفتم. امام زمان(عج) وقتی ظهور می کند در قیام یک مرد چهل ساله است. امام سجاد چهل بار به مکه رفت، اما حتی یک شلاق هم به حیوانش نزد. وقتی مادر امیرالمومنین فاطمه بنت اسد از دنیا رفت، احترام گرفت و پیغمبر نماز میت را که40 الله اکبر دارد به این جنازه به خاطر مقام فاطمه بنت اسد و این که مادر علی بن ابیطالب است خواند، چهل الله اکبر گفت و کسی که قسم دروغ بخورد چهل روز نشده سیلی آن را می خورد. ابن اساکر کتابی نوشته است که در آن چهل حدیث از چهل عالم در چهل شهر نقل شده است. شخصی از علماء کمر همت را بسته تا 40 شهر پهلوی چهل عالم رفته است و از هر عالمی یک حدیث پرسیده است. کتاب های زیادی درباره اربعین نوشته شده است از هر طرف تا چهل خانه همسایه هست.
کسی که غیبت یک مسلمانی را بکند چه زن مسلمان چه مرد مسلمان. «مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَی صَلَاتَهُ وَ لَا صِیَامَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَةً إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ»(جامع الخبار، ص146) اگر کسی غیبت یک زن و شوهر مسلمان را بکند. نماز او تا چهل روز قبول نیست و ما کتاب های زیادی داریم. کتابی به نام اربعین نوشته شده است و
سراج الدین سکاکی از علمای اسلام بوده و در عصر خوارزمشاهیان می زیسته و از مردم خوارزم بوده است. سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند. در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علما است. از کار خود متأسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: می خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی کنم به جایی برسی، یهوده عمرت را تلف مکن. ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ضعیف بود که استاد به او گفت: این مساله فقهی را حفظ کن: «پوست سگ با دباغی پاک می شود» وی بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود» استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند. اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دلتنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جایی رسید که قطره های آب از بلندی بروی تخته سنگی می چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود. مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جایی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می نگریستند. او بعدها کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار می رود.
قرآن مجید در زمینه وجوب خمس می فرماید: "بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است، ... " [1] نحوه تعلق خمس و کیفیت دریافت و پرداخت و موارد مصرف خمس به صورت مشروح در روایات ما وارد شده است. اکثر این روایات در جلد 9، وسائل الشیعه (کتاب الخمس) آمده است. همچنین همه فقهاء شیعه به پیروی از روایات و با استناد به آنها در مباحث فقهی خود متعرض مباحث متنوع خمس شده و به صورت کاملاً استدلالی تمام مسائل آن را مورد بحث و بررسی دقیق و اسنباط قرار داده اند که خوشبختانه تمامی مباحث و ادله آن در کتب فقهی ما منعکس شده است. برخی این منابع را معرفی می کنیم:
1- شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج1، ص: 162به بعد.
2- المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، ج1، ص: 555 به بعد.
3- مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، ج4، ص: 292 به بعد.
4- مدارک الأحکام فی شرح عبادات شرائع الإسلام، ج5، ص: 357 به بعد.
5- مستند الشیعة فی أحکام الشریعة، ج10، ص: 5 به بعد.
6- جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج16، ص: 2 به بعد.
7- المستند فی شرح العروة الوثقى، ج3، ص: 10 به بعد.
8- موسوعة الإمام الخوئی، ج25، ص: 2 به بعد.
9- وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام)، ص: 301
10- منهاج الصالحین (للسید محمد سعید)، ج1، ص: 397 به بعد.
11- الخمس و الأنفال (للفاضل)، ص: 7 به بعد.
اطلاعاتی در مورد ماهواره
لغت ماهواره طبق تعریف , به سفینه ای گفته می شود که درمداری به دوریک سیاره معمولا زمین درحال گردش باشد. در عصری که ما در آن زندگی می کنیم ماهواره وتکنولوژی وابسته به آن آنچنان درتاروپود جوامع بشری نفوذکرده وبه پیش می تازدکه نقش تعیین کننده آن درسیرتحولات تمدن بشری ,قابل توجه است .
بخشی ازتحقیقات وپژوهشهای علمی -تخصصی که درآزمایشگاههای مسقر در فضا انجام می شود , هرگز نمی توانست روی کره زمین جنبه عملی به خود گیرد. این تحقیقات که بسیارمتعدد ومتنوع است ,درتخصصهای پزشکی , داروسازی , مهندسی مواد, مهندسی ژنتیک ودهها مورددیگر, تا به حال دستاوردهای بسیار ارزنده ای را به جوامع بشری عرضه کرده است .
ماهواره ها که در فضا درحال گردشند, می توانند اطلاعات باارزشی در اختیارانسان قراردهند که منجربه تحولات شگرفی در زمینه های گوناگون شود. ماهواره های کشف منابع زمینی هواشناسی , مخابراتی , پژوهشی ونظامی ازاین نوعند.
این ماهواره هابسیاری ازناشناخته های جهان آفرینش را آشکار ساخته اند و تسهیلات گوناگونی نصیب جوامع بشری کرده اند. در دنیای پرتحول وپرتحرک امروز, انسان کنجکاووجستجوگرهمواره درپی یافتن پاسخ به نیازهای خوداست واگر نتواند خواسته های خودرادرروی زمین بیابد, آنها رادرقعر دریاها, اقیانوسها یا درفضای بیکران جستجو خواهدکرد.
این تلاش پیوسته وپیگیر این نوید را به ما می دهد که درآینده , بسیاری از رازهای نهفته دیگرآشکار و درمسیر رشد وتکامل نوع بشر به کارگرفته می شوند. امیداست که دسترسی به این آیات الهی که ذره ای درمقابل بینهاین است ,انسان رابه عظمت وشکوه خالق این .شگفتیها آگاه سازد واورادرارتقای جلوه عبودیت خویش راهنما باشد .
اجزای سیستم ماهواره ای مخابرات
سیستم ماهواره ای مخابرات مجموعه ای است از ایستگاههای فضایی و ایستگاههای زمینی به منظور ایجادارتباطات رادیویی .بخشی ازاین سیستم ماهواره ای می تواند تنها ازیک ماهواره و ایستگاههای زمینی مربوطه تشکیل می شود. این مجموعه , یک ( شبکه ماهواره ای ) نامیده می شود .
ایستگاههای فضایی
ایستگاه فضایی شبکه ماهواره ای مخابرات , از ماهواره ( بخش اصلی شبکه ) و دستگاههای جانبی تشکیل شده است .
ساختمان ماهواره
ماهواره از دوبخش تجهیزات مخابراتی وغیرمخابراتی تشکیل شده است . زیرسیستمهای مخابراتی , آنتنها و تکرارکننده ها هستند. در بخش مخابراتی , دستگاهی وجود دارد که وظیفه تکرارکننده های رله رادیویی را انجام می دهد و ( ترانسپاندر ) نام دارد .ترانسپاندرها سیگنالهای فرستاده شده از زمین را دریافت وپس ازتقویت وتغییرفرکانس آنها را به زمین می فرستند.
آنتنهای مربوط به این ترانسپاندرها طوری طراحی شده اند که فقط قسمتهایی ازسطح زمین را کهدرون شبکه ماهواره ای قرار دارند, پوشش می دهد. یک ماهواره معمولا آنتنی همه جهته دارد که برای دریافت سیگنالهای فرمان صادره از زمین به کارمی رود زیرا آنتنهای دیگر ماهواره احتمال دارد به سوی زمین نباشند .
آنتن همه جهته همچنین برای کنترل سیستمهای فرعی در زمان پرتاب ماهواره و تعیین موقعیت آن به کارمی رود.بخش غیرمخابراتی ماهواره که در واقع قسمت پشتیبانی فنی آن است شامل سیستم کنترل حرارتی , سیستم کنترل موقعیت ومدار, ساختمان مکانیکی ,سیستم منبع تغذیه وموتور اوج است .
سیستم کنترل حرارتی ماهواره
این سیستم باید درجه حرارت دستگاهها و تجهیزات دورن ماهواره را در حد متعادل و متعارف حفظ کند.
سیستم کنترل موقعیت ومدار
کنترل موقعیت ماهواره آن است که جهت تابش پرتو فرکانسهای رادیویی آنتن را برای منطقه موردنظر درروی زمین ثابت نگه می دارد.
ساختمان مکانیکی
ساختمان ماهواره باید به گونه ای طراحی شده باشد که بتواند نیروهایی را که بر اثر فشارهای دینامیکی در هنگام روشن شدن موتور و پرتاب وارد می شود , تحمل کند.
بدنه ماهواره معمولا از آلیاژ آلومینیوم سبک ساخته می شود که شامل سلولهای خورشیدی و منعکس کننده های آنتن نیز هست این قسمت ازترکیب موادی مانند فیبرکربن که دارای استحکام وثبات ساختمانی خاصی است ساخته می شود.
سیستم منبع تغذیه
منبع اصلی تغذیه معمولا سلولهای خورشیدی هستند. انرژی خورشیدی جذب شده برای شارژکردن .باتریهای ذخیره نیزمورداستفاده قرارمی گیرد.این باتریهاازنوع نیکل -کادمیم هستند.
موتوراوج
نقش موتوراوج ایجاد مدار دایره ای شکل وجلوگیری ازانحرافات مداری ماهواره است .بعضی مواقع با استفاده ازموتوراوج , ماهواره هارادرمدار ثابت مستقرمی کنند.
ایستگاههای زمینی
ایستگاههای زمینی سیستمهای ماهواره ای مخابرات براساس نوع استفاده ازآنهاعبارت اند از:
ایستگاههای ثابت ,ایستگاههای سیار.ایستگاههی زمینی ماهواره معمولا ازچند قسمت تشکیل شده اند. آنتن , فرستنده , گیرنده , سیستمهای کنترل برقراری ارتباط ومنابع تغذیه مورد لزوم ایستگاه هر یک ازاجزای فوق شامل قسمتهای مختلفی اند که متناسب با نوع ایستگاه زمینی , حجم وتجهیزات آنها متفاوت خواهدبود.
آنتن ایستگاههای زمینی
به طور کل آنتن فرستنده , انرژی الکتریکی حاصل از یک منبع را در فضا به صورت امواج الکترومغناطیسی پخش می کند. سپس آنتن گیرنده این امواج رامی گیردوبه انرژی الکتریکی تبدیل می کند .
در هر سیستم مخابرات رادیویی , آنتن نقش حساس و مهمی دارد, زیرا با انتخاب آنتنهای مناسب ونصب وتنظیم صحیح آنهامی توان تاحدزیادی بازدهی سیستم رابالا برد. علایم و سیگنالهای فرستاده شده از ماهواره توسط آنتنهای بزرگ یا کوچک دریافت می شودوسپس به دستگاه تقویت کننده انتقال می یابد. ایستگاههای زمینی دارای دو نوع آنتن فرستنده و گیرنده به صورت بشقابی در اندازه های مختلــــــف هستنــــد .
این آنتنها اطــــلاعات را به صورت امواج رادیویی به فضا می فرستند یا از فضا دریافت می کننـــد. آنتن ایستگا ههای زمینی در ابعــــاد بزرگ و ساختمان مکانیکی معینی ساخته می شوند که قطرنوع قدیمی آنها به بیش از 300تن می رسد . از آنجا که فرکانس مورد نظر برای سرویس ثابت ماهواره درمحدوده فرکانسهای مگاهرتزوگیگاهرتزاست , آنتنهای مورداستفاده .ماهواره تقریباهمه ازنوع آنتنهای منعکس کننده هستند.
سیستم های کنترل وردیابی فضایی
این سیستمهابه طورکلی چهارعمل راانجام می دهند :
فرمان ازراه دور :
عبارت است ازفرستادن سیگنال جهت انجام کارهایی که ماهواره به وسیله فضایی برای آن تنظیم شده است , مثلا برای راه اندازی یک قسمت خاص یا فرمان برای تغییر مسیر یا پرتاب یک موشک .
اندازه گیری از راه دور :
عبارت است ازسیستمی که اطلاعات دریافت شده ازماهواره یاسفینه های فضایی رابه صورت علامتهایی مخصوص و قابل درک برای تجهیزات زمینی در می آورد واز این طریق , اندازه گیری ازمسافتهای خیلی دورانجام می شود .
ردیابی :
بااین کارموقعیت مداری وسرعت ماهواره ومشخصه های دیگرآن گزارش می شود .
کنترل :
عبارت است ازهدایت وسایل وبالارودنده های فضایی وماهواره هادرمدار, به وسیله شبکه ایستگاههای زمینی بخصوصی که کنترل , یکی از کارهای آنهاست ماهواره ها دقیقا در موقعیت خودنسبت به زمین ثابت نیستند و برای اینکه بتوان آنها را در موقعیت فضایی از پیش تعیین شده خود ثابت نگه داشت , باید از ایستگاههای زمینی به طور مرتب تنظیمهایی بروی موقعیت آنهاانجام گیردتابتوان ازانحراف مسیرماهواره جلوگیری کرد .
عوامل موثردرهزینه تجهیزات ایستگاه زمینی
قطرآنتن مهمترین عاملی است که هزینه آنتن راتعیین می کند, چون بابزرگ بودن قطر, وزن آنتن سنگین ترمی شود و احتیاج به نگهدارنده هایی قویتر پیدامی کند وهمچنان که شعاع کم می شود تجهیزات ردیاب پیچیده تر می شود. برای آنتنهای بزرگ مثلا 11متری و 13متری سیستمهای دریاب کامپیوتری موردنیازوسیستم هدایت امواج آنتن , بزرگتروپیچیده تر می شود .در سیستم ارسال , قدرت لازم برای تقویت کننده های سیگنال , یک عامل تعیین کننده در قیمت فرستنده است .
نه تنها قیمت این تقویت کننده های سیگنال گران است , تامین قدرت موردنیاز آن نیز در مناطق دورافتاده باید در نظر گرفته شود, زیرا بیشترین قدرت مصرفی در سیستم , صرف تغذیه تقویت کننده های سیگنال می شود. پس عوامل عمده ای که درهزینه تجهیزات یک ایستگاه زمینی موثرندعبارتنداز: قطرآنتن , مقدارقدرت تقویت کننده های سیگنال , سیستمهای جایگزین تجهیزات اصلی وقطعات یدکی .
منبع:Asemoni.com
«الحمد لله رب العالمین، هنیئا للآکلین و برکة للباذلین، زاد الله النعم، دفع الله النقم، بحرمة سید العرب والعجم، اللهم تقبل هذا الاحسان من محسنها، بحرمة محمد و آل محمد و بحرمة سورة الفاتحة مع الصلوات».
الهی به این سفره برکت بده ..... به این مائده شکر نعمت بده
همه شاد گردیم در این زندگی ..... به بانی این سفره رحمت بده
به آشپز و میزبان و هم میهمان ..... تن سالم و شان و شوکت بده
نصیب همه دوستان علی(ع) ..... زحق سفره ی خیر قسمت بده
الهی به روز جزا بهر ما ...... طعام بهشتی ز جنت بده
چاه زمزم
چاه مقدس آبی است در مسجدالحرام واقع در شهر مکه. چاه زمزم یکی از آثار مسجد الحرام است که با نامهای چاه اسماعیل، حفیرة عبدالمطلب، شفاء سُقم، عافیه، مَیمونه، طُعم، بَرکة، بَرّة، شناخته میشود. در «کتاب مقدس» نام این مکان (که طبق متن کتاب مقدس یک چاه است) «بِئِر شَبَع» میباشد. این چاه در نزدیکی مقام ابراهیم و در هجده متری کعبه، در زیرزمین واقع است و آب آن توسط پمپ از طریق لوله کشی به زائرین میرسد. این چاه در قسمت شرقی مسجدالحرام قرار دارد و همانند دیگر مشاهد حج، از آثار ابراهیم، اسماعیل و هاجر است. به عقیده مسلمانان این چاه به صورت معجزهآمیزی هزاران سال پیش توسط جبرئیل در زمان ابراهیم برای نوزاد تشنه او اسماعیل به وجود آمدهاست. سالیانه میلیونها نفر در زمان حج واجب یا عمره به دیدن چاه زمزم میروند تا از آب آن بنوشند. بر اساس قانون عربستان سعودی، آب چاه زمزم به هیچ صورت در خارج از عربستان اجازه فروش ندارد، ولی به دلیل درخواستهای زیاد فروش آبهای قلابی زمزم رونق خاصی دارد.
پیرامون واژه [ویرایش]واژه? «زم» در زبانهای اوستایی و پهلوی به معنی زمستان و سردی است.[1] واژه? زمین (گاه به صورت مخفف «زمی») از همین زم ساخته شدهاست با پسوند «ین»، چراکه جوهر زمین سرد انگاشته میشده، و زمیک پهلوی (به معنی زمین) نیز از همان ریشه است، که در اوستایی به صورت «زم» آمدهاست.[2]
چگونگی به وجود آمدن [ویرایش]بر اساس متن قرآن، پس از آنکه ابراهیم، همسر و فرزندش را ترک کرد، تشنگی بر آنها چیره شد، هاجر به دنبال آب میان کوه صفا و کوه مروه دوید. سرانجام جبرئیل بال و یا پاشنه پای خود را بر زمین کوفت و زمزم جوشید، برای حفظ جان اسماعیل و هاجر پدید آورد.
تاریخچه [ویرایش]مدتی بعد از پدیدار شدن چاه، آثار چاه از میان رفت تا آن که عبدالمطلب بار دیگر آن را حفر نمود و از آن زمان تا کنون حاجیان از این آب بهرهمند میشوند. در توسعه اخیر سالنهای جداگانهای برای زنان و مردان، در طبقه زیرزمین مطاف، در کنار چاه ساخته شده و زائران از شیرهای آبی که در آنجا نصب شده و نیز از ظرفهای ویژهای که در نقاط مختلف مسجد الحرام از آب زمزم پر میشود استفاده میکنند. این چاه در آغاز، منبع تأمین آب مکه بود و پس از آن چاههای دیگری در مکه و اطراف آن ایجاد شد. عربها برای این چاه تقدس بسیار قائل بودند.
در اصل در زمان اولیه چاه زمزم دو مخزن داشت، یکی برای نوشیدن و دیگری برای شستشو. در آن زمان چاه زمزم فقط یک چاه ساده با دوری پوشیده از سنگ بود. بعد در زمان خلیفه عباسی ابوجعفر منصور (149هجری قمری) یک قبه کاشیکاری شده با مرمر بر روی چاه درست کردند. در سال 153هجری قمری، خلیفه المهدی چاه را بازسازی کرد و قبه را با استفاده از چوب درخت ساج ساخت و آن را با موزاییک پوشاند. یک گنبد چاه بر روی چاه قرار دارد و گنبدی بزرگتر اتاق زایران را میپوشاند. در سال 213هجری بازسازی بیشتری بر روی چاه صورت گرفت و در زمان خلافت معتصم گنبد را با سنگ مرمر تذیین کردند.
فهد بن عبدالعزیز در دوران پادشاهی اش دستور داد که آب زمزم از مکه به مسجد النبی در مدینه ببرند ودر اختیار حجاج بگذارند تا اینکه در مسجد النبی هم مانند مسجد الحرام حجاج آب زمزم بنوشند، این عملیه تا این روز هم ادامه دارد وآب زمزم از مکه بهوسیله تانک به مسجد النبی رسانده میشود.اهمیت [ویرایش]وجود این چاه و اهمیت آن برای مردم مکه سبب شده بود تا در قریش منصب «سقایت» به وجود آید. این منصب در اوان ظهور اسلام، در دست عباس عموی محمد بود.در روایات اهل بیت، نوشیدن از آب زمزم سفارش شده و همه مسلمانان به متبرک بودن آن باور دارند. علی، امام اول شیعیان، گفت: «مَاءُ زَمزَمَ خَیرُ مَاءٍ عَلَی وَجهِ الأَرضِ»[3]؛ «آب زمزم، بهترین آب روی زمین است.[4]»
درباره اهمیت آب زمزم و فضیلت نوشیدن آن روایات زیادی نقل شدهاست. پیامبر اسلام گفته: زمزم بهترین چاههای دنیاست. خود او اغلب از این آب استفاده کرده و از آن مینوشید و در هر جا بود دستور میداد که اصحاب این آب را برای آشامیدن و وضو ساختن او فراهم آورند[5][6].
جملاتآموزنده در رابطه با تعلیم و تربیت
- در طبیعت و اخلاق انسانی هیچ ضعف وانحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود.
دلهایی که روی آن کلمه تقوی و محبت نوشته شده به هر جایی که بخواهند پرواز می کنند و کائنات در مقابل آنها سرتعظیم فرود می آورند.
- از دانش آموزی که فکر روشن دارد، ناامید مشو.
- معلم پرورنده ی روان است و پدر و مادر پروش دهنده جان.
- علم بزرگترین هدیه ای است که مردم نیکوکار می توانند به گدایان و بینوایان بدهند.
-آن که از دست روزگار به خشم می آید هر چه آموخته بیهوده بوده است.
- - قرض پدر و مادر به فرزندان علم و ثروت نیست، تربیت و اخلاق است.
- بهترین زمان برای تربیت اراده ، ایام جوانی است.
- استعداد چیزی است که در جوانی پیدا می شود، اگر آن را تربیت کردید و درصدد تقویت آن بر آمدید مانند بذری که در مزرعه خوب کاشته شده باشد، محصول خواهد داد و اگر آن را به حال خود گذاشتید و آن را تربیت نکردید مانند تخمی که در زمین شوره زار افتاده باشد ، از بین می رود و محصول نمی دهد.
- اساس آموزش و پرورش ساختن ماشین نیست، بلکه ساختن انسان است.
- اگر امروز حتی یک کلمه از دیروز بیشتر بدانید مسلماً شخص دیگری هستید.
- آموزش و پرورش البته مهم است ، ولی زندگی کردن خیلی از آن مهمتر است . بنابراین هدف آموزش و پرورش صحیح باید در مرحله اول بهبودی وضع زندگی باشد.
- تربیت ، علم زندگی و هنر خوب زیستن است.
- فکر ساخته ی تعلیم و تربیتی است که تا امروزه گرفته ایم ، برای فکر بهتر باید از فردا تعلیم و تربیت بهتری بگیریم .
- اگر بزرگان ، خویش را خوب تربیت کنند ، کودکان خوب بزرگ می شوند.
- تعلیم و تربیت علم است و معلمی هنر .
- اگر در خانواده ، با محبت محاکمه شویم در جامعه با خفت مجازات نمی شویم .
- قبل از آن که کودک را کتک بزنید یقین حاصل کنید که خود سبب خطای او نبوده اید.
- کسی که از ادب و تربیت پدر بهره ندارد روزگار او را تربیت خواهد کرد .
- بهتر است پدر و مادر را مسبب مسائل و مشکلات خود ندانید . آنها آنچه می دانستند در حق شما انجام دادند ، ناامیدی شما ناشی از این است که تصور می کردید آنها انسان های کاملی هستند .
- دشواری های خود را با فرزندانتان در میان بگذارید و آنها را از کوچکی متعهد و مسئول بار بیاورید.
- تعلیم و تربیت باید در جهت انسان سازی باشد نه پرورش انسان نماهای تحصیل کرده .
- بکوشید فرزندانتان را از کودکی با واقعیات آشنا نمایید و یک مرتبه و بی تجربه و ناآگاه در صحنه اجتماع ، آنها را رها نکنید
- به جای دستوردادن ، با بچه ها ارتباط قلبی برقرار کنید . خودتان را تا سطح آنها پایین بیاورید ، خود را به جا و در سن آنها تصور کنید ، به آنها گوش کنید و به احساساتشان احترام بگذارید .
- مربیان باید از گفتارهای سرزنش آمیز، ترساندن ، تهدید ، رشوه دادن ، مسخره کردن و پندهای دستوری تا آنجا که ممکن است پرهیز نمایند .
- به بچه ها بیاموزید بین عشق و نومیدی ، عشق را انتخاب کنند ، چون از دست دادن عشق به منزله از دست دادن زندگی است .
- یادگیری روندی دلخواه و داوطلبانه است .
- بچه ها بیشتر از روی الگو و نمونه های عملی ، مطالب را فرا می گیرند تا از طریق کتاب و قلم .
- با مشاهده ، دیدن ، انتخاب کردن و با تمرین می توان دانش آموخت .
- ما از فرزندان خود انتظار داریم انسان های مسئول ، متوجه ، متعهد و پرمهری باشند در حالی که نمونه های صحیحی در اختیار آنها قرار نمی دهیم . کودکان آنچه می بینند یاد می گیرند و به آن عمل می کنند .
- بچه ها از کودکی باید به ارزش و شخصیت خود پی ببرند و یاد بگیرند که به خود احترام بگذارند.
- به فرزندان خود بیاموزید که در زندگی فرصت های بی شماری در اختیار دارند . البته هنگامی این باور را می پذیرند که فرصتی در اختیار آنها گذاشته شود .
- کوشش کنید حس تعاون و همکاری و احساس مسئولیت را از کودکی در فرزندانتان تقویت کنید.
- بعد از تنبیه کردن بچه ها، آنها را در آغوش بگیرید و نوازششان کنید.
- به بچه ها بگویید که خیلی فوق العاده اند و به آنها اعتماد دارید.
- انسان شدیداً نیازمند به تربیت و اصلاح خویش است ، همان گونه که کشتزار تشنه آب باران است.
- به فرزندان خود هنر و تقوی بیاموزید، چون آنها زنده نگه دارنده ی نام هستند.
- بهترین میراثی که پدران برای فرزندان خود می گذارند، تربیت نیکو است .
- یتیم آن نیست که پدرش مرده باشد ، بلکه آن است که از علم و ادب بی بهره باشد .
- تربیت زیباترین چیزی است که مردان بزرگ ذخیره می کنند.
- کودکان به نمونه و سرمشق بیش از انتقاد نیازمندند.
- نگذارید بچه ها گریه کنند زیرا باران هم غنچه را ضایع می کند.
- آنچه را که فرزند در توان داشته و انجام داده از او بپذیر و از او کارهای طاقت فرسا مخواه.
- وقتی خونسردی خودتان را از دست می دهید – به خصوص در مورد فرزندان– فوراً عذر خواهی کنید.
- یادگرفتن در کودکی مانند نقش روی سنگ ، ثابت و راسخ می ماند.
- دوست آن است که در نبودن انسان ، حق دوستی را رعایت کند .
- غریب کسی است که دوست نداشته باشد .
- زندگی صحنه تلاش و بالندگی و لحظه های آن چون رودی در گذر است ، رودی مواج که در تلاطمش ، انسانها ساخته می شوند ، پس تا دمی باقی است از لحظات دیگران عبرت بگیریم :
-کودکان خود را برای زمانی غیر از روزگار خویش پرورش دهید ، چراکه آنان در روزگاری که با دوران شما متفاوت است به وجود آمده اند . ( امام علی علیه السلام(
-بهترین ارثی که پدران می توانند به فرزندان خویش بدهند ادب و تربیت صحیح است . ( حضرت علی علیه السلام(
-مردی از فرزند خود به حضرت امیر المومنین (ع ) شکایت کرد . حضرت فرمود : فرزندت را نزن ، بلکه برای ادب کردنش ، با او قهر کن ، اما مراقب باش ، قهرکردن تو با چندان طول نکشد و هر چه زودتربا او آشتی نما . ( حضرت علی علیه السلام)
-پدر در ولایتی که به فرزند دارد مسئول است که طفل را مؤدب و با اخلاق پسندیده پرورش دهد و او را به پرستش خداوند بزرگ راهنمایی نماید .
(امام سجاد علیه السلام)
-دربرنامه ی درسی نباید چیزی گنجانده شود ، مگر اینکه در آینده به کار آید . ( تافلر)
-آنچه مدرسه می تواند و باید در زمره ی خود بشناسد ، این است که قدرت تفکر شاگردان را تکامل بخشد . ( دیوئی)
-فهمیدن ، همیشه بهتر از آموختن است . ( لوبون)
-هدف نهایی آموزش و پرورش ، آموختن طریقه صحیح استفاده از اوقات فراغت است . ( ارسطو)
-از طرز دعوای زن و شوهر ، به خوبی می توان فهمید که میزان تربیت ، فهم و فرهنگ آنها ، تا چه اندازه است . ( برنارد شاو)
-با تلقینات منفی ، روح ِ شکوفایی را در بچه خواهید کـُشت ، با عسل تعداد بیشتری مگس خواهید کشت تا با سرکه . (بوسکالیا)
- بدترین پاداش یک استاد ، این است که شاگردانش تا ابد در حال شاگردی وی باقی مانند . ( نیچه)
-تربیت کودک را باید بیست سال پیش از تولدش آغاز کرد . ( ناپلئون)
-تربیت پس از نان ، نخستین احتیاج بشر است . (دالتون)
-در تربیت فرزند ، زیاد سختگیر نباش . باغبان ، درخت جوان را که هنوز خوب ریشه ندوانیده ، به شدت تکان نمی دهد
گاهی سوال می شود که چرا زن نمی تواند در مقام امام جماعت یا در رتبه مرجع تقلید قرار گیرد، این سوال را می توان در سه مرحله جداگانه چنین پاسخ داد:
1- امامت:
امام صادق