به خودت ایمان داشته باش
با تشکر از خانم نیلوفر مومن خانی
معیارهای بزرگی برای خودت در نظر بگیر .
تولیاقت بهترین ها را داری .
برای به دست آوردن آن چه که خواهان آن هستی تلاش کن .
و هرگز به کمتر از آن قانع نشو
به خودت ایمان داشته باش .
مهم نیست چه چیزی را انتخاب کرده ای
در فکرت همیشه پیروز باش
به این ترتیب هیچ بازنده نخواهی بود
به سرنوشت خود فکر کن
اگر راهی را به اشتباه رفتی نگرانی به دل راه نده
چون آن چه مهم است تجربه ای است که آموخته ای
همه آن چه را که در خور توست با خود همراه کن
تا به همه آن چه که در توان توست تبدیل شوی
تا اوج ابرها پرواز کن
و بگذار رویاهایت تو را آزاد کنند .
وقتی تو بخواهی گلی زیبا بکاری .
وقتی تو بخواهی قایقی محکم بسازی
وقتی تو بخواهی به عیادت بیماری بروی
وقتی تو بخواهی برای یک بار هم که شده به شهر مورد علاقه ات سفر کنی
وقتی تو بخواهی دوست مورد علاقه ات را بعد از 20 سال پیدا کنی
وقتی تو بخواهی کار مورد علاقه ات را پیدا کنی
وقتی تو بخواهی گنجشک آسیب دیده ای را مداوا کنی
وقتی تو بخواهی سرپرستی کودک یتیمی را به عهده بگیری
وقتی تو بخواهی برای این که هم نوعت زیر باران خیس نشود او را در زیر چتر خودت پناه دهی
وقتی تو بخواهی که زندگی یکنواخت را به زندگی پر از شور و هیجان تبدیل کنی
وقتی تو بخواهی برای پاسداری از میهنت 2 سال هر روز 12 ساعت مداوم از مرزهای کشورت نگهبانی بدهی
وقتی تو بخواهی برای خوشحالی دخترکی خردسال از انتقام گرفتن از پدرش بگذری
وقتی تو بخواهی برای راحتی پرندگان اطراف خانه ات لانه ای برایشان درست کنی
وقتی تو بخواهی انسان های گریان دور و برت را از ته دل بخندانی … معلوم می شود که تو برای توانستن منظر هیچ کس نیستی .
وقتی تو بخواهی ناممکن ممکن می شود .تأثیر تقواى مادر برفرزند
شیخ مفید(ره) در خواب دید: فاطمه زهرا(س) در حالى که دست حسن(ع) و حسین(ع) را در دست داشت پیش آمد و رو به او فرمود: «یاشیخ، به این دو کودک، فقه را تعلیم بده.»
شیخ مفید از خواب بیدار شد. تعجب کرد از این که فاطمه زهرا(س) بههمراه حسنین بیاید و بگوید به آنها تعلیم بده.
روزى شیخ در جلسه درس نشسته بود. ناگهان زنى را دید که دستدو پسرش را در دست داشت و در برابرش ایستاده بود. زن به شیخ مفید گفت: «یا شیخ به این دو کودک (سید رضى و سید مرتضى)، فقه را تعلیمبده.»
شیخ مفید که تعبیر خوابش را دریافته بود، آن دو کودک را بهبهترین وجه پرورش داد تا جایى که سید رضى و سید مرتضى ازمفاخر جهان تشیّع گردیدند.
روزى شیخ مفید مقدارى سهم امام به این دو کودک داد که بهمادرشان بدهند. مادر آنها پول را قبول نکرد و گفت: «سلام مرا به شیخمفید برسانید و بگویید پدرمان مغازهاى به ارث گذاشته است. مادرمان، مال الاجاره این مغازه را مىگیرد و خرج مىکند، لذا احتیاج زیادى نداریم و با قناعت زندگى مىکنیم.»
تربیت فرزند در اسلام، ص 90
توجه به کودک
گروهى از کودکان مشغول بازى بودند. ناگهان با دیدن پیامبر(ص) کهبه مسجد مىرفت، دست از بازى کشیدند و به سوى حضرت دویدند و اطرافش را گرفتند. آنها دیده بودند پیامبر اکرم(ص)، حسن(ع) و حسین(ع) را به دوش خود مىگیرد و با آنها بازى مىکند. به این امید، هر یک دامن پیامبر را گرفته، مىگفتند: «شتر من باش»!
پیامبر مىخواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت بهمسجد برساند، اما دوست نداشت دل پاک کودکان را برنجاند. بلالدر جستجوى پیامبر از مسجد بیرون آمد، وقتى جریان را فهمید خواست بچهها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند. آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: «تنگ شدن وقت نماز براى من ازاین که بخواهم بچهها را برنجانم بهتر است.»
پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزى براى کودکان بیاورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو برگشت. پیامبر(ص) گردوها را بین بچهها تقسیم کرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغولشدند.(1)
P . نفایس الاخبار، ص 286. P(2)
بیان: توجه به نیاز و خواستههاى کودک از اصول اولیه تربیت است. آسانترین و پسندیدهترین راه، راضى کردن کودکان و همان روش متواضعانه پیامبر است که علاوه بر تأمین نیاز کودک، به آنها نوعى شخصیت نیز مىبخشد.
2- مسؤولیت پدران
روزى عدّهاى از کودکان در کوچه مشغول بازى بودند. پیامبر(ص) در حین عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسؤولیت سنگین آنها را در رشد کودک به همراهانشان گوشزد کند.
فرمود:«واى بر فرزندان آخرالزّمان از دست پدرانشان.»
اطرافیان پیامبر با شنیدن این جمله به فکر فرو رفتند. لحظهاى فکر کردند شاید منظور پیامبر، فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهى مىکنند.
عرض کردند: «یا رسول الّله، آیا منظورتان مشرکین است؟»
- نه، بلکه پدران مسلمانى را مىگویم که چیزى از فرایض دینى را بهفرزندان خود نمىآموزند و اگر فرزندانشان پارهاى از مسائل دینى را فراگیرند، پدران آنها،ایشان را از اداى این وظیفه باز مىدارند.
اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن، تعجب کردند که آیا چنین پدران بىمسؤولیتى نیز هستند.
پیامبر که تعجب آنها را از چهرهشان خوانده بود ادامه داد: «تنها بهاین قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزى را به دست آورند....»
آنگاه فرمود: «من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند.»(3)
P . مستدرک الوسائل، ج2، ص 625 . P(4)
بیان: در عصر حاضر، دلیل دور بودن و ناآگاهى قشر عظیمى از کودکان و نوجوانان از مسائل مذهبى، بىتوجهى والدینشان به این مسأله مهماست.
استعانت پیامبران از صلوات
1.
زنده شدن جوان مقتول
در میان بنى اسراییل ،شخصى کشته شد که قاتل او معلوم نبود. خداوند وحى فرستاد که گاوى را با صفات مخصوصى
کشته ،یکى از اعضاى او را بر بدن مقتول بزنند تا او قاتل خود دهد. آن گاه و نزد جوانى از بنى اسراییل بود که خداوند به این جوان عنایت کرد و صلوات را تعلیم داده بود.
آن جوان در خواب دید که به او امر شد که گاوش را نفروشد،مگر به امر مادرش . آن جوان از خواب برخاست ،بنى
اسراییل نزد او آمدند تا گاو را از او بخرند،مادر جوان گفت : باید پوست این گاو را پر از طلا کنید تا آن را به شما
بفروشیم . آن ها راضى شده ،گاو را خریدند،سپس او را کشته و یکى از عضوهاى بدنش را بر پیکر مرده زدند. آن مرده زنده شد و خبر داد که قاتل او پسر عمویش است .
بنى اسراییل گفتند: نمى دانیم که کدام عجیب تر است : زنده شدن این جوان یا ثروتمند شدن این مرد.
خداوند به حضرت موسى (ع )وحى کرد که : به بنى اسراییل بگو که اگر مى خواهند زندگى دنیایى آنها نیکو گردد و در
آخرت نیز بهشت نصیب آن ها گردد، ذکرى را بگویند که این جوان بدان تمسک جست و آن صلوات بر محمد و آل محمد علیه السلام مى باشد.
آن جوان به موسى (ع )گفت : من چگونه این اموال را از شر حسودانم و دشمنانم حفظ نمایم ؟
موسى گفت : بر اموالت صلوات بر محمد و اهل بیت طاهرینش بفرست تا خداوند ضرر هر دشمن را از تو دفع نماید.
بنى اسراییل نزد موسى آمدند و گفتند: ما همه اموال خود را به این جوان بخشیدیم ،دعایى کن که خداوند نیز به ما روزى گسترده عنایت فرماید.
موسى گفت : شمانیز به انوار مقدس اهل بیت توسل جویید و بر محمد و اهل بیت او صلوات بفرستید. آن ها نیز چنین
کردند،سپس حق تعالى وحى فرستاد به موسى (ع )که : در فلان خرابه هزاران دینار طلا وجود دارد،آن را میان خود قسمت نمایید.
این فراوانى مال ،به سبب برکت صلوات بر محمد و اهل بیت او حاصل شد.
2. سه بار بر محمد (ص ) صلوات بفرست
وقتى حضرت آدم (ع )وارد بهشت شد،در بهشت حوران پاکیزه سرشت بسیار بودند؛اما حضرت آدم با آن ها الفتى نداشت . وقتى حضرت حوا آفریده شد و آدم بر او نگریست از او پرسید: تو چه کسى هستى ؟
حوا شرمگین شد و چیزى نگفت ،جبرییل به آدم گفت : این حواست ،او را براى آفریده اند و او محرم و همدم توست .
حضرت آدم وقتى فهمید که حوا متعلق به اوست خواست به سوى او دست دراز کند جبریل گفت : اى آدم !اگر او را مى خواهى ، باید او را عقد
کرده و برایش مهریه تعیین کنى ؟
آدم فرمود: اى برادر! تو مى دانى که من پولى و نقدى ندارم چگونه او را عقد کنم ؟
جبرییل گفت : سه بار حبیب خدا محمد مصطفى (ص ) صلوات بفروشى تا حوا بر تو حلال شود.***
چند سال پیش وقتی برای اولین بار به هیئت فاطمیون قم رفتم، اتاق کوچکی کنار محل اصلی هیئت، توجهم را جلب کرد. در این اتاق کوچک، بچهها جمع شده بودند و یک خانم، مشابه مربی مهد کودک، بچهها را سرگرم میکرد و وسایل سرگرمی هم شامل یک سری دفتر نقاشی و مداد رنگی و اسباب بازی بود که مشخص بودند نو نیستند و گویا خود هیئتیها از خانهشان به همراه آورده بودند.
از آن جایی که برای بچههای کوچک، اسباب بازی جدید که هیچ اهمیتی هم ندارد نو باشد یا نه، و فقط همین که مال خودت نباشد، خیلی جالب و جدید است، حسابی با آنها سرگرم میشدند و با کلی ذوق و شوق از اسباب بازیها استفاده میکردند.
خیلی زیاد از این کار خوشم آمد و از دفعات بعد، من هم هر از گاهی، چیزی برای سرگرمی بچههای هیئتی میآوردم. از برچسب گرفته تا یک خوردنی کوچک یا برگه نقاشی و رنگ آمیزی و... گاهی خودم هم، همراه بچهام در آن اتاق به اصطلاح "مهد کودک" میماندم و گاهی حتی با بچهها سرگرم بازی میشدم.
حالا همه اینها، بهانهای بود برای گفتن این مطلب که چقدر خوب است همه مساجد ما، یاد بگیرند همین کار قشنگ را و برای قسمت بانوان، یک اتاقی شبیه به مهد کودک (حتی یک اتاق کوچک) در نظر بگیرند و برای هر مراسم و نماز جماعتی، یکی از خانمهای جوان و خوش ذوق، بچههای نمازگزاران را سرگرم کند و به این ترتیب برای بچهها، مسجد و مراسمهایی از قبیل سخنرانی و هیئت و اعتکاف، با خاطرهای خوش عجین شود و آنها را به چنین فضاهایی علاقمند کند.
امیدوارم این فرهنگ در جامعه نهادینه شود که نه تنها در مساجد، بلکه حتی در همایشهایی که بانوان در آنها حضور دارند هم، از اتاقکهای کوچک مهد مانند، استفاده شده و بدین ترتیب شاهد حضور فعالتر و با نشاطتر مادران فرزنددار و با تخصص باشیم. انشاءالله.
مطمئناً ثوابی که نصیب مربی مهد این چنینی میشود، کمتر از سایرین و شرکت کنندگان در مراسمها نیست. چرا که در این صورت، عده زیادی از خانمها که به خاطر فرزند کوچک از توفیق حضور در مسجد و بهره بردن از مراسمها محرومند هم، میتوانند حضور فعال و پرشوری داشته باشند. علاوه بر این که طی مدت مراسمها، قسمت بانوان هم از سکوت و نظم خوبی برخوردار میشود؛ چرا که وقتی خردسالان از مادران جدا باشند و محیط از سر و صدای کودکان پر نباشد، مادران هم به سختی جرئت سر و صدا و اخلال در نظم را پیدا میکنند!
متأسفانه گاهی شاهد تشر زدن و راندن بچهها از مساجد هستیم، آن هم به بهانه سرو صدا و شیطنتهای طبیعی و اقتضای سن خردسالان؛ و البته باز هم باید بگوییم که متأسفانه، امثال منها (مادران دارای فرزند کوچک) باید با این اعتراض، با چاشنی عصبانیت مواجه شویم و گاهی بشنویم که: شما که بچه خردسال داری، در نماز جمعه و جماعت شرکت نکن که آرامش نماز دیگران را هم بر هم بزنی!
تربیت بچهها از قانون معروف «پیشگیری بهتر از درمان است»، پیروی میکند. اگر بخواهید کودک، نوجوان یا جوان شما در زندگی آینده خود، موفقتر باشد، لازم است مربی و مکان تربیتی مناسبی مانند مسجد برای آنها مهیا شود تا به کمک آنها، هم به آموزش بچهها و هم به پرورش روح و روان آنها و حل مسائل سخت ویژه سن آنها بپردازید، اما برای اینکه بدانید بچهها را چطور به مسجد ببرید و چگونه آنها را جذب مسجد کنید، نیاز به راهکارهای عملی دارید. شما میتوانید برای رفت و آمد بچهها به مسجد، از این نکات کمک بگیرید.
مسجد، دوست بچهها میشود اگر...
وقتی بچهها در مسجد با هم بازی میکنند، شعر میخوانند، حتی گاهی دعوا و آشتی میکنند، بدون آنکه شما تلاش زیادی بکنید، در حال دوستی با مسجد و موضوعات مربوط به آن مثل نماز، آداب نماز جماعت، دعا کردن و شرایط آن، سلام کردن، احترام به بزرگترها و رعایت حقوق دیگران و... هستند. این معجزه آموزش غیرمستقیم است که بهترین، آسانترین و اثربخشترین راه برای تربیت کودکی دیندار است.
بچهها، بازی، همبازی و محل بازی خود را دوست دارند و کمکم نسبت به آن تعهد پیدا میکنند. دوستی با خانه خدا، با خودش، دوستی با آدمهای خوب و اخلاقهای خوب میآورد. مسجد میتواند برای بچهها در درجه اول به یک مکان بازی دوستداشتنی تبدیل شود، به طوری که در مراحل جلوتر، بچهها به همین مکان و آدمهای نسبتاً ثابت آن، علاقه نشان میدهند و میخواهند رفتار و اعمال خودشان را هر چه بیشتر به آنها شبیه کنند، برای مثال دخترها و پسرها از سن پایین با رفتوآمد به مسجد، مفاهیمی مثل حجاب، حیا، عفت و رعایت حریم بین زن و مرد و آداب نماز خواندن را به خوبی درک میکنند.
بچهها دوست دارند که دوست داشته باشند
در دنیای بچهها، تعداد دوستان، یکی از ابزارهای مهم قدرت داشتن است. دوستی میتواند زندگی بچهها را لذتبخش کند و آنها را به راههای خوب یا بد زندگی ببرد. برای بسیاری از والدین، آزمون و خطای بچهها برای دوستیابی، دغدغه بزرگی است، اما به کمک مسجد و فضای معنوی خاص آن، شما میتوانید با خیال راحت به بچهها آزادی عمل بدهید تا با کودکان دیگر تعامل داشته باشند. دوستیابی در مسجد، علاوه بر اینکه فضایی سالم دارد، این ویژگی را دارد که بدون دخالت مستقیم والدین، بچهها را با یکدیگر مأنوس میکند. بچهها را مجبور نکنید که در مسجد، فقط کنار شما بمانند. برای اینکه در این کار نتیجه بهتری بگیرید، خوب است در مناسبتهای مذهبی خاص که فضای مسجد شلوغتر از بقیه اوقات است و در وعدههای نماز جماعت، برای مدتی حضور منظم داشته باشید تا بچهها با دیدار مجدد و مکرر هم به دوستی با یکدیگر فکر کنند. همراه داشتن یک کتاب خوب یا وسیله بازی ساده برای بچههای کوچکتر، روند دوستی با بقیه بچهها را سریعتر میکند.
بچهها به شما نگاه میکنند
اگر با فرزندتان وارد مسجد شوید و به اطرافیان خود سلام کنید، از یکی سوال بپرسید و با یکی حال و احوال کنید و به دیگری شکلاتی تعارف کنید، با این کار، زمینه الگودهی به فرزندتان را آماده میکنید. در قدم بعدی میتوانید از کودکتان بخواهید که بین افراد حاضر در مسجد، کتابهای دعا را پخش کند. آنوقت است که به ازای هر کتاب دعا، تشکر و لبخندی از حاضرین در مسجد دریافت میکند و همین لبخندهای بهظاهر ساده، برای او تشویقی بسیار بزرگ محسوب میشود. همین تشویقها میتواند میل او را به حضور در اجتماع مسجد و کمک به مردم بیشتر کند.
به آنها اعتمادبهنفس بدهید
معمولاً مساجد با تلاش خودجوش مردم اداره میشوند. بچهها در آنجا این فرصت را پیدا میکنند تا با راهنمایی شما، به انجام وظیفهای مثل پخش یک بسته خرما به روزهدارها، تعارف آب و شربت، جمع کردن مهرهای اضافی و... بپردازد. هرکدام از این موفقیتها و فرصت ابراز خود، گامی مهم به منظور کمک به رشد اعتمادبهنفس بچههاست. فضای مسجد اگر با تدبیر شما همراه شود، میتواند طعم موفقیت و انجام درست وظیفه را به کوکان بچشاند. اینها فرصتهای تربیتی خوبی است که معمولاً در مسجد به بهترین شکل ممکن بروز پیدا میکند که نباید از آنها غافل شد.
بچهها را در فعالیتهای مسجد شرکت بدهید
به مسجد محل خود سری بزنید تا از برنامههای آموزشی و تفریحی مانند کلاسهای ورزشی، هنری، آموزشهای قرآنی، مهارتهای زندگی و... آن باخبر شوید. کلاسهای مهارتی مساجد، در بیشتر موارد در فضایی سالم و معنوی و اتفاقاً با هزینه اقتصادی مناسب برگزار میشوند.
به آنها مسئولیت بدهید
خانه خدا هم مانند خانه شما میتواند زمینه مسئولیتپذیری کودکتان را فراهم کند، اما نمیتوان یک تفاوت مهم را نادیده گرفت؛ زمانی که شما از کودکتان میخواهید که مسئولیت نظم یکی از قفسههای قرآن مسجد را بهعهده بگیرد، یا بهخاطر صدای زیبای او و با هماهنگی هیئت امنای مسجد، قرائت اذان یا اقامه یکی از روزهای هفته مسجد بهعهده فرزند شما باشد، احساس لذت و عزتنفس بالاتری به کودک یا نوجوان خود دادهاید.
مسجد را محلی برای تشویق بچهها قرار بدهید
امروزه خلاقیت پدر و مادرها برای تشویق فرزندان خود، بسیار کم شده است و در اغلب اوقات به هدیههای مادی محدود میشود. مسجد میتواند با توجه به اهمیتی که در نظر بچهها دارد، یکی از راههای تشویق کردن بچهها باشد. اگر بهدنبال تشویق فرزند خود مثلاً با هزینهای حدود 10 هزار تومان هستید، یکی از راهها این است که با امام جماعت مسجد محل خود هماهنگ کنید و چند هدیه مثلاً هزار تومانی مثل یک کتاب داستان کوچک برای بچهها بخرید و از امام جماعت بخواهید آن هدیهها را در مسجد، بین نماز جماعت و در مقابل تمام نمازگزاران به فرزند شما بدهد. این هدیه برای تمام عمر در ذهن فرزندتان خواهد ماند و به او عزتنفس خواهد بخشید؛ هدیههایی که ارزش و اعتبارش در چشم بچهها با هیچ تبلت و گوشی موبایل میلیونیای برابری نمیکند!
رابطه تنگاتنگ با مسجد
تمام ادیان الهی، مکانهای مقدسی برای خود دارند. خانوادههای مسلمان، مسیحی و... هرکدام وظیفه خود میدانند که بچهها را با مکانهای مقدس ویژه دین خود آشنا کنند. برای ما مسلمانان هم مسجد، احترام خاصی دارد، اما هنر آشتی دادن نسل جدید با مسجد، نزد آن دسته از بزرگترهایی است که بدانند نشاط و شیطنت بچهها، فارغ از ظاهر غیردینی خود، یکی از بهترین نشانههای دوستی بچهها با مسجد در آینده است. اگر بزرگترهای جامعه ما این هنر را میخواهند، باید صبور باشند و دیگر جملاتی مانند «پدر و مادر این بچهها کجایند که اینها شیطنت میکنند!» به گوش نرسد.
پیشنهادهای زیر برای حفظ فطرت بچهها برای دوستی با محیطهای معنوی، مفید است:
* اگر بچهها با اجبار به مسجد دعوت نشوند، نخستین زمینه جذب آنها فراهم میشود و در کنار آن، اگر قبل از دعوت بچهها برای حضور در مسجد، والدین مشتاق به مسجد باشند، اشتیاق بچهها برای دوستی با مسجد بالا میرود.
* اگر برگشتن پدر و مادرها از مسجد به خانه برای بچهها به معنی خوشحالی و خوشاخلاقی بیشتر والدین باشد، نیاز فطری بچهها برای دوستی با خدا جان میگیرد. سعی کنید برای ایجاد محبت فرزندان نسبت به مسجد، لباسهای زیبا و تمیز که در شأن فضای مسجد باشد برای آنها در نظر بگیرید. حتی کیف و مداد رنگی مخصوص مسجد که فقط هر بار بچهها در مسجد میتوانند از آن استفاده کنند تهیه کنید.
* لباسها و سجاده مخصوص نماز را همراه کودک به مسجد ببرید، حتی اگر از آن استفاده نکنند.
* دور از ذهن نیست که بازی بچهها در سنین پایین در مسجد، موجب اعتراض جمعی از نمازگزاران به بچهها میشود. برای حل این مشکل میتوانید با بقیه والدین هماهنگ کنید تا هر روز یکی از مادرها یا حاضرین در مسجد، مسئولیت نگهداری و بازی با بچهها را بهعهده بگیرد و برای آنها کتاب بخواند یا با بچهها نقاشی بکشد. با این کار، هم سروصدای بچهها تا حدودی کنترل میشود و هم اینکه بچهها فضای شادتری را در مسجد تجربه میکنند. ناگفته نماند آن فردی که مسئولیت نگهداری بچهها را قبول کرده است، ثواب متفاوتی را به نام خودش ثبت میکند.
* برای اینکه بچهها انگیزه بیشتری برای مسجد رفتن داشته باشند، بهتر است با دوستان و آشنایان خود که کودک هم سن و سال بچههای شما دارند، هماهنگ کنید و با آنها به مسجد بروید. با این کار، تجربه خوشایندی از رفتوآمد به مسجد برای بچهها میسازید.
* بچهها به ماندن در محیطی علاقه نشان میدهند که در آنجا چیزی متناسب با سن و شرایطشان باشد که آنها را جذب کند. با چند نفر از والدین صحبت کنید و برنامهای بریزید و با هیئت امنای مسجد حرف بزنید. میتوانید با مسئولین فرهنگی و هیئت امنای مسجد، پیشنهادات و طرحها و برنامههای عملی خودتان را برای جذب بچهها به مسجد مطرح کنید. اگر برای طرح کلاسهای آموزشی و فرهنگی با کمبود نیروی انسانی مواجه شدید، میتوانید از مهارتها و تواناییهای والدین استفاده کنید.
* خوب است که مسجد رفتن بچهها را برایشان به شیوه دیگری خوشایند کنید. بچهها خیلی دوست دارند با پدربزرگ و مادربزرگ، خاله یا عمه و افرادی که با آنها رابطه عاطفی خوبی دارند، فضای متفاوتی را تجربه کنند. با این افراد صحبت کنید و از آنها بخواهید اگر در توانشان هست، این کار را برای شما انجام بدهند.
حضرت یوسف علیه السلام در هیچ شرایطی ناامید نشد حتی هنگامی که توسط برادرانش در چاه فرو افتاد. ارتباط مستمر و پایدار و خالصانه با خدا، او را از قعر چاه به عزیز مصر رساند. و ناجی انسان های ناامید شد.
آنچه مسلم است، این است که قرآن یک کتاب قصه نیست، آنچه در قالب قصص قرآن آمده به عنوان پیام ها و درس های بزرگ زندگی برای همیشه تاریخ زندگی بشر می باشد. همه سرگذشت ها، حتی سرگذشت انسان های بسیار بزرگ جهان در بستر زمان از یادها رفته و بخشی از افکار و رفتار آنان مورد نقد واقع شده و می شود. امّا زندگی بزرگانی که در قرآن ترسیم و تدوین شده، سراسر درس زندگی و اخلاق و عرفان و بندگی و بالندگی است. هر چه بر علم و دانش و تجربه بشری افزوده می شود. برداشت ها و انبساط های عمیق تر و دقیق تری بدست می آید.
داستان زیبای حضرت یوسف صدیق (علیه السلام) یکی از آنهاست. در این نوشتار تنها به بخشی از نکته های اخلاقی و تربیتی این داستان می پردازیم:
1- مبارزه با یأس و ناامیدی
حضرت یوسف در هیچ شرایطی ناامید نشد حتی هنگامی که توسط برادرانش در چاه افتاد. ارتباط مستمر و پایدار و خالصانه با خدا، او را از قعر چاه به عزیزی مصر رساند. و ناجی انسان های ناامید شد.
2- دروغ باعث فراموشی می شود
برادران یوسف (علیه السلام) وقتی پیراهن خونین را نزد یعقوب پیامبر آوردند فراموش کردند که لااقل کمی از آن را پاره کنند. لذا یعقوب (علیه السلام) به محض رویت پیراهن دانست که گرگ او را ندریده چون پیراهن به طور ساختگی به خون آغشته شده بود.
3- عاقبت حسودان
حسادت برادران یوسف (علیه السلام) اگر چه هر دو طرف را به سختی های گزنده فرو انداخت. امّا در نهایت این برادران حسود بودند که در آتش حسادت خود سوختند و با حقارت به دست بوسی برادر آمدند. و عاقبت حسادت برادران، یوسف را در فرآیند تعالی رونقی بیشتر بخشید.
4- پدر محرم راز فرزند
یوسف (علیه السلام) خواب خود را که رازی محرمانه بود، تنها با پدر به عنوان مشاوری مورد اعتماد و اطمینان در میان گذاشت.
عشق زلیخا خیلی زود به زجر و زنجیر و زندان معشوق منجر شد. امروزه نیز مشابه آن را در برخی روابط دختران و پسران مشاهده می کنیم. اسیدپاشی- پخش کردن سی دی فیلم ها و عکس های حضوصی و راز و رمزها پنهانی دختر، توسط پسر ناکام و شکست خورده، تنها گوشه ای از پایان عشق های خیابانی و هوس انگیز است
5- گریز از خلوت، نامحرم
کم نیستند افرادی که در ارتباط با گروه های غیر همجنس می گویند مواظبیم، روابطی سالم و محترمانه داریم. امّا یوسف صدیق (علیه السلام) نه تنها نمی گوید مراقبم، بلکه فریاد بر می آورد که: به خدا پناه می برم. اگر خدا بر من رحم نکند خواهم لغزید. این تواضع در برابر خدا، از م?لفه های ممتاز انسان های وارسته و الهی است.
6- تفقد بر خطا کار
اغماض و تساهل در برابر خطای دیگران موجب رشد و تعالی هر دو طرف خواهد شد. گذشت و بخشندگی از صفات بارز خداست که به بندگان راستین خدا اهدا شده است. حضرت یوسف (علیه السلام)، پیراهن خود را که وسیله ای برای بینایی دیدگان پدر مقرر شده بود. به همان برادر می داد. که پیراهن خونین را به پدر (حضرت یعقوب (علیه السلام)) داده بود.
تا بدین وسیله گذشته به او را با خوبی بپوشاند. بدی در برابر بدی و خوبی در برابر خوبی کاریست که حتی از حیوانات نیز بر می آید. به طور مثال اگر گربه ای را مورد توجه و مراقبت قرار دهیم در کنار ما خواهد بود امّا اگر اذیت و آزاری ببیند، به اذیت کننده هجوم می آورد. یکی از وجوع تمایز انسان و حیوان در همین جاست. که انسان بر خلاف حیوانات در برابر بدی هم خوبی می کند. "ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ " (فصلت/34)
؛به نیکوترین وجه پاسخ ده.
7- عشق یا هوس
مرز بین عشق و هوس در این است که در عشق، عاشق خود را برای معشوق می خواهد. پروانه وار در عشق معشوق می سوزد. امّا در هوس، (به اصطلاح) عاشق، معشوق را فدای خود می کند. معشوق را برای تأمین نیازهای عزیزی و ناپایدار خود بود.
به همین دلیل عشق زلیخا خیلی زود به زجر و زنجیر و زندان معشوق منجر شد. امروزه نیز مشابه آن را در برخی روابط دختران و پسران مشاهده می کنیم. اسیدپاشی- پخش کردن سی دی فیلم ها و عکس های حضوصی و راز و رمزها پنهانی دختر، توسط پسر ناکام و شکست خورده، تنها گوشه ای از پایان عشق های خیابانی و هوس انگیز است.
8- رنگ نگرفتن حضرت یوسف (علیه السلام)
انسان های کوچک و ضعیف النفس رنگ محیط را گرفته و تابع جوّ و فضای حاکم می شوند. از خود اراده و استقلالی ندارند. امّا انسان های بزرگ و خود ساخته نه تنها رنگ محیط را نمی گیرند بلکه رنگ خود را به محیط می دهند.
حضرت یوسف پیامبر (علیه السلام) وقتی وارد کاخ شده کاخ نشینان را تغییر داد. زلیخای شهوت ران به (همسر) زلیخای پیامبر تبدیل شد. در زندان نیز زندانیان افسرده و شپش زده را متحول کرد. زندان را تبدیل به دانشگاه کرد. و آنگاه که در میان کشاورزان و مردم قرار گرفت انگیزه و امید و تلاش را در آنان تزریق کرد.
کم نیستند افرادی که در ارتباط با گروه های غیر همجنس می گویند مواظبیم، روابطی سالم و محترمانه داریم. امّا یوسف صدیق (علیه السلام) نه تنها نمی گوید مراقبم، بلکه فریاد بر می آورد که: به خدا پناه می برم. اگر خدا بر من رحم نکند خواهم لغزید. این تواضع در برابر خدا، از مولفه های ممتاز انسان های وارسته و الهی است
9- تلاش و کوشش دائمی
حضرت یوسف (علیه السلام) در هیچ شرایطی کوتاه نیامد. و هیچ گاه از تلاش و فعالیت توأم با نشاط و شادابی باز نایستاد. موجی بود که آرامش او در عدمش بود. همواره در حرکت و سازندگی بود.
10- توقع از دیگران ممنوع
حضرت یوسف (علیه السلام) هرگز از کسی توقع تلافی خوبی هایش را نداشت. مزدش را از خدا طلب می کردند نه از بندگان خدا. حتی در برابر آن همه خیانت ها و جنایت های برادرانش، کوچک ترین توقعی نداشت. آن گاه که به قدرت و عزت رسید و برادران در اوج ذلت و خواری بودند آنان را بخشید و آن همه بدی آنان را گذاشت و گذشت.
11- مثبت اندیش
سراسر سرگذشت نورانی حضرت یوسف (علیه السلام) مثبت نگری و دیدن خوبی ها و تمرکز بر زیبایی های رفتاری دیگران بوده است. گفته اند مومنان آسمانی انگشتان اشاره خداوند بر روی زمین اند. و پیامبران الهی نمایندگان واقعی خدا بر روی زمین، آیات الهی در بین انسان ها. لذا خدا گونه منبع و منشأ بخشندگی و مهربانی و زیبایی های اخلاقی و رفتاری اند. برادران یوسف بدترین جنایت ها را کردند. آدم ربایی، کودک آزاری، ضرب و شتم، خیانت در امانت... امّا حضرت یوسف (علیه السلام) همواره می گفت آنان برادران من اند. و در پایان همه را عفو نمود و بدی های آنان را با خوبی ها ذفن کرد.
اگر این گونه قرآن بخوانیم و قرآن را باید آیین نامه زندگی بدانیم و آن را تنها سه سفره عقد و بالای سر مسافر و کنار بالش بیمار و زیر سقف اتوموبیل و سر قبر اموات نگذاریم، با آن بیندیشیم. تدبیر کنیم، تصمیم بگیریم. ارتباط برقرار کنیم، عشق بورزیم، تربیت کنیم، و همه آسیب ها و آفت های ذهن و زندگی را بشناسیم و بدور بیندازیم.
از دوستان عزیز خواهشمندم، این مطالب را بخوانند تا متوجه شوند که چرا می گوییم مرگ بر امریکا یا مرگ بر سایر رژیم های مستکبر.
آثار محبت به خدا
1- دوستی با دوستان خدا:
وقتی محبت خداوند در دلی خانه کرد، آن دل محبت همه ی کسانی را که رنگ و نشانی از او دارند، در خود می یابد و به مقداری که این رنگ و نشان بیش تر و قوی تر باشد، علاقه و محبت نیز فزون تر می شود. در منظومه ی عاشقان و دوستان الهی که بر گرد کعبه ی وجود او حلقه زده اند، نزدیک ترین آن ها، رسول خدا (ص) و اهل بیت ایشان (ع) هستند که مظهر تمام و کمال حق و جلوه ی زیبایی های اویند. هرکس این خانواده را بشناسد و با فضائل اخلاقی آنان آشنا گردد، عشق به آنان را در خود می یابد.
2- پیروی از خداوند:
نمی شود انسان از صمیم دل کسی را دوست داشته باشد اما از فرمانش سرپیچی کند. این سرپیچی نشانه ی عدم صداقت در دوستی است. در شعری منسوب به امام صادق(ع) آمده است.:
خدا را نافرمانی کنی و اظهار دوستی با او نمایی؟
به جان خودم این رفتاری شگفت است.
اگر دوستی ات راستین بود، اطاعتش می کردی؛
زیرا دوستدار، مطیع محبوب خود است.1
برخی می گویند: قلب انسان با خدا باشد، کافی است و عمل به احکام دین ضرورتی ندارد، اعمال ظاهری و ظاهر انسان مهم نیست، آن چه اهمیت دارد، درون و باطن انسان است.
قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعونى یُحبِبکُمُ اللهُوَ یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم و اللهُ غَفورٌ رَحیمٌ(2)
بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز دوستتان بدارد و گناهانتان را بیامرزد، و خدا آمرزنده ی مهربان است.
این توجیه، با کلام خداوند سازگار نیست. خداوند می فرماید اگر مرا دوست دارید و اگر محبت من در قلب شما قرار گرفته، شایسته است از دستورات من پیروی کنید. چگونه ممکن است کسی به دیگری اظهار ارادت و علاقه قلبی کند اما برخلاف خواسته ی او عمل نماید؟
امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:
ما اَحَبَّ اللهَ مَن عَصاهُ 3 - کسی که از فرمان خدا سرپیچی می کند، او را دوست ندارد.
خواسته و فرمان خداوند، یعنی ((دین))، همان برنامه ی سعادت و راه رستگاری و کمال ماست. او نیازی ندارد تا به ما فرمان دهد و نیازش را برطرف کند. خداوند، در فرمان هایش فقط و فقط به مصلحت ما نظر دارد. مانند دوست ریاکاری نیست که فقط به خواسته ی دل ما توجه کند. او ناصحانه به ما هشدار می دهد که چه بسیار چیزهایی که شما خوشتان می آید ولی به ضرر شماست و چه بسیار چیزهایی که بدتان می آید اما به نفع شماست. حتی اگر احساس کنیم برخی دستور های خداوند سخت است، باید مطمئن باشیم که این دستور برای سعادت ما ضروری است. باید بگذاریم عشق به سعادت حقیقی در دل ما جوانه بزند، آن گاه خواهیم دید که سختی بر ما آسان خواهد شد.
امام سجّاد (علیه السّلام) در ابتدای یک مناجات، به خدا عرض می کند:
(( خدایا! کیست که شیرینی دوستی با تو را چشیده باشد و غیر تو را طلب کند؟))
آن گاه، پس از مقداری راز ونیاز، می گوید:
((ای آرزوی دل مشتاقان
و ای نهایت آرمان دوستان
دوستی تو را از تو می خواهم
و دوستی هر که تو را دوست می دارد
و دوستی هر کاری که مرا به تو نزدیک می کند.))4
3- بیزاری از دشمنان:
عاشق روشنایی، از تاریکی می گریزد. دوستدار زندگی و بقا، از نیستی و نابودی متنفر است. دل بسته ی عدالت و آزادی و صداقت و وفا، از ظلم و استبداد و ریا و بی وفایی بیزار است و آن کس که به دوستی با خدا افتخار می کند، با هر چه ضد خدایی است، مقابله می نماید. او دوستدار حق و دشمن باطل است.
لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِرِ یُوادّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسولَه وَ لَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَؤ اِخوانَهُم اَؤ عَشیرَتَهُم5
هیچ قومی را نمی یابی که به خدا و روز واپسین ایمان آورده باشند در حالی که با کسانی که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند دوستی کنند، هر چند آنها پدران یا پسران یا برادران یا خویشانشان باشند.
حضرت علی(ع) در یکی از مراسم حج، که مسلمانان از نقاط مختلف به مکه آمده بودند، از طرف رسول خدا(ص) مأموریت یافت این خبر را به مردم برساند که خدا و رسولش از مشرکین بیزارند و به مشرکین اعلام کند که بهتر است توبه کنید و خود را از گمراهی نجات دهید6
4- مبارزه با دشمنان خدا:
عاشقان خدا پرچمدار مبارزه با زشتی ها، ستم و ستمگران بوده اند. همه ی پیامبران، از حضرت نوح(ع) و حضرت ابراهیم(ع) تا پیامبر اسلام ( صَلّی الله علیه و آله) زندگی خود را در مبارزه ی با ستم و پلیدی گذراندند و پرچم مبارزه را از نسلی به نسل بعد منتقل کردند. نمی شود کسی را دوستدار فضیلت ها و کرامت ها باشد و در جهان زشتی و نامردمی و ستم ببیند و در عین حال بتواند قرار و آرام بگیرد.
قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَه اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنا بُرَءاءُ مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللههِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدابَینَنا و َ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغضاءُ اَبَدًا حتّی تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه7
همانا برای شما در (حالات) ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق خوبی است، آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جای خدا می پرستید بیزاریم و (آیین) شما را منکریم، و میان ما و شما برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا وقتی که به خدای یگانه ایمان بیاورید.
از این رو ((جهاد در راه خدا)) در برنامه ی تمام پیامبران الهی بوده و بیش تر آنان در حال مبارزه ی با ستمگران به شهادت رسیده اند. امروزه نیز وقتی به حوادث جهان می نگریم، مشاهده می کنیم که مستکبران و ستمگران برای رسیدن به منافع و لذایذ دنیایی خود حقوق ملت ها را زیر پا می گذارند و حتی از داشتن یک سرزمین برای زندگی شرافت مندانه محروم می کنند. رنج و محرومیت مردم فلسطین نمونه ی آشکاری از رفتار مستکبران است که جز با مبارزه، برطرف نخواهد شد.
نتیجه این که:
دینداری با دوستی خدا آغاز می شود و برائت و بیزاری از باطل و دشمنان خدا را به دنبال دارد. به همین جهت اگر کسی بخواهد قلبش را خانه ی خدا کند باید شیطان و امور شیطانی را از آن بیرون نماید. جمله ی ((لا اِلهَ اِلَّا اللهُ)) که پایه و اساس بنای اسلام است، مرکّب از یک نفی و یک اثبات است: ((نه)) به هر چه غیر خدایی است و ((آری)) به خدای یگانه.8
پس دینداری بر دو پایه استوار است: تولّی (دوستی با خدا) و تبرّی (بیزاری از باطل) و به میزانی که دوستی با خدا عمیق تر باشد نفرت از باطل هم عمیق تر است.
امام خمینی((رحمة الله علیه)) در پیام ارزشمندی، بعد از تبیین دقیق مرزهای دوستی و بیزاری می گوید: (( مگر تحقق دیانت، جز با اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود.))9
بر مبنای همین تحلیل، ایشان به مسلمانان جهان سفارش می کنند: (( باید مسلمانان، فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند.))10
(1): جاذبه و دافعه ی علی (علیه السّلام)، استاد شهید مرتضی مطهری،ص60
(2): آل عمران،31
(3): امالی شیخ صدوق،ص369
(4): مفاتیح الجنان، مناجات المحبّین از مناجات های خمس عشرة
(5): مجادله،22
(6): توبه،1تا3
(7): ممتحنه،4
(8): سیری در نهج البلاغه،استاد شهید مرتضی مطهری،ص285
(9)و(10): پیام امام خمینی رحمة الله علیه به مناسبت حج 1407 ه.ق برابر با 1366 ه.ش
حاج آقای رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی موضوع عبادت و بندگی و تقوا و ایمان و اینطور واژههای ارزشی پیش میآید، فوراً ذهن ما به این سمت میرود که خوب یک فضای خاصی برای انجام اینها هست. یعنی کسی که میخواهد عبادت کند باید مسجد برود. اگر کسی میخواهد تقوا داشته باشد، باید حتماً در یک فضای خاصی باشد. اگر کسی میخواهد ایمانش را حفظ کند باید در یک ایام خاصی باشد، و غالباً شما هم دیدید اینطور بحثها را شبهای احیاء و در ماه رمضان، ایام اعتکاف، بحث توبه و عبادت و بندگی را مطرح میکنیم. این نگاه، نگاه نادرستی است. برای اینکه عبودیت و بندگی یک حقیقتی است که زمانبر و مکانبر نیست. بله، ممکن است در یک زمان و مکانهایی به دلایلی نمرهی عبودیت بالا باشد. مثلاً شب قدر «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) شود. مثلاً در حرم امام حسین(ع) ثواب نماز اینقدر بیشتر باشد. در مسجد الحرام ثوابش بیشتر باشد. اما بحث من روی نمادهای عبودیت نیست. اصل بنده بودن، مطیع بودن، پیرو خدا بودن، زمانبر و مکانبر نیست. نباید منحصر کرد. و آنقدر اسلام دایرهی عبادت را بالا دیده است که گاهی ممکن است انسان اصلاً هیچ کاری نکند و در حال عبادت باشد. من میخواهم این را امروز یک مقداری عرض کنم. عنوانش را هم میخواستم عبادت آسان بگذارم. واقعاً خیلی عبادتها ممکن است بسیار ساده و آسان باشد، بعضی ثواب جمع کردنها بسیار ساده و آسان باشد و ما هم راحت از کنارش عبور میکنیم و غفلت میکنیم.
قبل از آنکه آن عبادت آسان را بگویم، دو نکته عرض میکنم. 1- اصلاً چرا عبادت کنیم؟ قرآن کریم دلیلش را در آیات متعددی بیان کرده است. از جمله این آیه که میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» (بقره/21) مردم خدا را بپرستید، «الَّذی خَلَقَکُمْ» چون شما را آفریده است. مثل اینکه به دانشآموزی میگوییم: این آقا را احترام کن، چون معلم توست. این آقا را احترام کن چون پدرت است. میگوید: خدا را بپرستید چون شما را آفریده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. ندای فطرت به شما این را میگوید. نیاز شما این را میگوید. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15) در واقع عبادت یک اهرم است. اهرمی است که در همین دنیا انسان از آن برای رشد و تعالی کمک میگیرد. اینطور نیست که شما فکر کنید عبادت یک صندوقچهای در قیامت است، اینها را ما در آن صندوقچه جمع میکنیم، روز محشر به درد ما میخورد. نه! قرآن کریم میفرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) در همین دنیا از نماز کمک بگیرید. از روزه کمک بگیرید. این نکتهی اول است.
نکتهی دوم که خدمت بینندگان عزیز عرض کنم این است که یکوقت یک کسی خدمت امام صادق(ع) آمد. گفت: حقیقت عبودیت چیست؟ جوهرهاش و مواد اصلیاش، چه کسی عبد واقعی خداست؟ امام صادق فرمود: اگر کسی سه چیز را معتقد باشد، او بندهی واقعی است. این سه مورد که عرض میکنم تمام عبودیتها در این سه مورد گنجانده شده است وجوهرهی همهی عبودت و بندگ همین است. به عبارت علمیتر این همان دیدگاه نظری میشود. پشتوانهی بحث است. نماز و روزه و اینها نمودهای عبادت است. این باوری که من الآن عرض میکنم، این باور در واقع اصل عبودیت و اصل بندگی است. خوب این سه مورد چیست؟ اولین مورد را فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکا» (بحارالانوار/ج1/ص224) اولین مورد این است که انسان خودش را مالک چیزی نداند. این خودش عبودیت است. لذا در قرآن هم هیچجا نداریم که از مال خودتان انفاق کنید. داریم از مال خدا انفاق کنید. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (بقره/3) این اولین نمود است که انسان «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» بگوید. اگر این اعتقاد پیدا شد، آدم راحت انفاق میکند. اگر مال از دستش رفت، غصه نمیخورد. اگر مال به او روی آورد، بالا وپایین نمیپرد. صندوقدارهای بانک را دیدهاید، همینطور هستند. خودشان را مالک نمیدانند.
دوم اینکه امام صادق فرمودند: «اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا» انسان خودش را مدبّر و برنامهریز نهایی نبیند. انسان برنامهریزی کند. خوب هم هست. اما نگوید: من این کار را میکنم. بگوید: انشاءالله اگر خدا بخواهد.
حضرت سلیمان خیلی وضع مالی خوبی داشت. چند همسر داشت، خانه و امکانات داشت. پادشاه بود. پیغمبر بود. باد در اختیارش بود. جن در اختیارش بود. مشکل نداشت، آزاد بود و گرفتاری نداشت. همهی دنیا به او روی آورده بود. آنوقت ایشان با این رویکرد یکوقتی به او گفتند: تو که بچه نداری! فرزند نداری. فرمود: کاری ندارد. بندهی خدا گفت: دزد حاضر و بز حاضر! کاری ندارد. من امکانات و ثروت دارم، همسر هم که دارم. چندین فرزند شجاع و جنگجو تحویل خواهم داد تا دیگر کسی این حرف را پشت سر من نزند. سلیمان تا آخر عمر بچهدار نشد! خدا یک بچه به او داد، آن هم جسد بود. فلج بود. روی تخت افتاده بود. داریم این را میگوییم. نمیخواهم بگویم: اعوذ بالله سلیمان مرتکب گناه شد. نه گاهی انبیای ما ترک اولی میکنند ولی گناه نمیکنند. عرض من اینجاست که تا گفت: چنین خواهم کرد، نشد! لذا بینندگان عزیز بدانند دومین نشانهی عبودیت این است که انسان بگوید: آنچه خدا بخواهد.
یک آقایی چند روز قبل پیش من آمد، گفت: حاج آقا، بچهی اول من دختر بوده است. خانم من دومی را هم باردار است. ما مرتب دعا میکنیم که خدایا پسر شود. این خلاف رضای الهی نباشد. گفتم: نه! بگویید: خدایا پسر دوست داریم، ولی آنچه تو میپسندی. این مهم است. خواست خدا مقدم باشد. دومین عبودیت این است که خواست خدا را مقدم بدانیم.
سوم که شاه بیتش است. «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ» در زندگی همه اشتغال داریم. جنابعالی و من از صبح تا شب که میآییم هرکسی به یک نحوی مشغول است. کارهایی هم انجام میدهیم، فرمود: عبودیت این است که آن کارهایی که انجام میدهیم، نهی خدا روی آن نباشد. امر خدا روی آن باشد یا لااقل به تعبیر بنده مباح باشد. این حرفهایی که امروز میزنم، نهی خدا رویش نباشد. اگر غیبت باشد، نهی خدا روی آن است. اگر دروغ باشد نهی میشود. تجسس اگر باشد، سوءظن اگر باشد، فحش اگر باشد، این حقیقت عبودیت میشود. انسان خودش را مالک نداند. خودش را برنامهریز نهایی نداند و بگوید: آنچه خدا میخواهد. و سوم اینکه کارهایی که انجام میدهد مورد نهی الهی نباشد. این دو نکتهای بود که در رابطه با عبادت بود.
اما میخواهم عبادت را یک دستهبندی کنم. ما 1- عبادت جسمی دارم. یعنی برای گوش است، چشم است، دست است، پا است. 2- عبادت قلبی دارم. یعنی کارهایی در قلب ما باشد این عبادت است. 3- عبادت فکری داریم. 4-عبادت اقتصادی داریم. 5- عبادت اجتماعی داریم. 6- عبادت سلبی داریم. یعنی هیچ کاری انجام نمیدهی و عبادت میکنی.
1- عبادت جسمی؛ این جسم، غیر از نماز را میگویم. اینکه جای خود است. مثال میزنم، اگر به قرآن نگاه کردی عبادت است. کار سختی نیست. آقا در مسجد نشستم دارند قرآن میخوانند، من اصلاً سواد ندارم. یا حال خواندن را ندارم. همینطور به قرآن نگاه میکنم. نگاه به قرآن عبادت است. ایام نوروز و عید است، به پدر و مادرت سر میزنی. همینطور به پدرت نگاه میکنی، این عبادت است. این خرج ندارد، آسان است. نگاه به عالم میکنی، این عبادت است. «وَ النَّظَرُ إِلَى الْأَخ» (بحارالانوار/ج38/ص196) نگاه کردن به برادر دینی، افراد مؤمن در جامعه به خاطر خدا، این عبادت است. پس عبادت جسم را مثال زدیم. عبادت چشم است.
بنده منبر رفتم. جنابعالی دارید حدیث میخوانید، یک نفر دارد نصیحت میکند. یک شعر پر محتوا را میخواند. ما گوش میدهیم. استماع موعظه عبادت است. هزینه هم ندارد. شما در ماشین میروید، ترافیکهای تهران هم طولانی است. رادیو قرآن را باز کردی، قرآن گوش میدهی. این عبادت است. عبادت گوش است. اگر او میخواند و شما هم بگویی، این عبادت زبان میشود. «لا اله الا الله»، «سبحان الله»!
روایتی در بحار داریم که یهودیها و منافقین در ذهن مسلمانها شبهه ایجاد میکردند، مسلمانها به هم میریختند.الآن هم بعضی گرفتار این مسأله هستند. پای اینترنت مینشیند. یا شبکهی ماهواره را میزند. با یک شبههای ذهنش بر هم میریزد. خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما با شبهاتمان چه کنیم؟ میدانیم حرف ما درست نیست، ولی ذهنمان را مشغول کرده است. شبهه اینطور است که اگر شما عسل میخوری، کسی بگوید: عسل تلخ است، احساس تلخی میکنی. حضرت فرمود: یک چیزی به شما یاد بدهم که شبهات اذیتتان نکند. گفتند: بله یا رسول الله! فرمود: «الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِه»(بحارالانوار/ج45/ص206) صلوات بر محمد و آل محمد. شما پشت فرمان میتوانید عبادت کنید، چون موعظه گوش میدهی، عبادت است. به پدر و مادر نگاه میکنی، عبادت است. صلوات میفرستی، عبادت است. شب زیر آسمان میایستی و به ستارهها نگاه میکنی و میگویی: خدایا چه خلقتی داری؟ به زبان فارسی میگویی. اگر عربی بلد بودی، میگویی: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار» (بقره/164) اینها همه مصادیق عبادت میشود.
یک مورد دیگر هم در عبادت جسمی بگویم که بینندگان ببینند گاهی کار چقدر آسان است. رسول خدا فرمود: «علی اخبرکم بایسر العباده» بگویم: آسانترین عبادت چیست؟ «و اهونها علی البدن» خیلی برای بدن راحت است. فرمود: «السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُق» سکوت و خوش اخلاقی! سکوت عبادت است. خوش اخلاقی عبادت است.این روایت در محجة البیضاء است. پس یکی از اقسام عبادت، عبادت جسمی شد.
دست یک نفر را میگیری و به آن طرف خیابان میبری. امام سجاد در کوچههای مدینه میرفت، سوار اسب بود. عدهای هم پشت سر او بودند، یک کلوخی وسط کوچه بود. پیاده شد، کلوخ را برداشت و یک طرف انداخت. آقا فرمود: این عبادت است. یک پوست موزی جلوی راه بچهها در کوچه است، برمیداری. پس عبادت جسمی چشم دارد. گوش دارد، زبان دارد و همینطور که مثال زدم.
قسم دوم عبادت، عبادت قلب است. قلب هم عبادت دارد. در روایت داریم، محبت اهلبیت در هر قلبی باشد، عبادت است. من امام حسین را دوست دارم. من اصلاً نتوانستهام مشهد و کربلا بروم، اما امام حسین و امام رضا را دوست دارم. این خودش یکی از عبادتهای بسیار مهم است. من از دشمنان اهلبیت بدم میآید. من میشنوم مثلاً در فلان منطقهی دنیا دارند مسلمانها را قتل عام میکنند، ناراحت میشوم. من میشنوم که یک جایی که مسلمان را سر بریدند. به خانهاش حمله کردند. ناراحت میشوم یعنی احساس انزجار میکنم از کسی که آن کار را کرده است. این هم تولی و تبری است. پس عبادت قلبی هم داریم.
عبادت فکری؛ ما در فکر هم عبادت داریم؟ بله! حسن ظن به مردم عبادت است. تا کسی خانه خرید، نگویی: از کجا آورد؟ تا کسی تصادف کرد، حتماً یک گناهی کرده بود، تصادف کرد. تا ورشکست شد، حتماً مال مردم را بالا کشیده است. نه! حسن ظن به مردم، عبادت میشود. نقطهی مقابلش «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» (حجرات/12)
تفکر؛ جنابعالی یک گوشهای نشستی، عصر جمعه است، هیچ کاری هم نمیکنی. ما الآن چهل سالمان است.چند گناه کردیم؟ چقدر عبادت کردیم؟ چقدر توشه اندوختیم؟ پشت سر چه کسانی صحبت کردیم؟ من در حالات یکی از فرماندهان شهید که ما مدیون همهی این شهدا هستیم، خواندم ایشان یک برگهای درست کرده بود، به زیردستانش داد. ایشان فرمانده بود. بالای این برگه نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» یعنی خودتان را محاسبه کنید، قبل از آنکه دیگران شما را محاسبه کنند. سی چهل مورد گزینه نوشته بود. مثلاً غیبت، دروغ، قضا شدن نماز صبح، نگاه به نامحرم، میگفت: اینها خصوصی است، به کسی نشان ندهید. افشای گناه حرام است. پیش خودتان نگه دارید، تا یک دروغ گفتید، یک علامت بزنید. تا یک روز صبح نمازتان قضا شد، علامت بزنید. عصر جمعه که میشود، این برگه را باز کنید و بشمارید. دو تا دروغ، سه تا غیبت، دو تا نگاه به نامحرم، قضا شدن نماز صبح، در مجموع 15 گناه میشود. در یک هفته من 15 گناه کردم. آنوقت خودتان را محاسبه کنید. استغفار کنید، هفتهی دیگر بگویید: خدایا انشاءالله کنار میگذاریم. ممکن است هفتهی دیگر که باز میکنیم، ممکن است 18 تا شده باشد، ممکن است 12 تا شده باشد. اگر 12 تا شده باشد، آدم خوبی هستی. پس تفکر و اندیشه هم عبادت است.
مورد چهارم، عبادت اجتماعی است. عبادت اجتماعی را کلی و برای همیشهی سال عرض میکنم. روایتش را هم اینجا نوشتم. امام باقر(ع) فرمود: «إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» مهمترین اعمال نزد خدا که عبادت است، «إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (کافی/ج2/ص189) شما مسلمانی را شاد کنید. خوشحال کنید. «وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ» (وسایلالشیعه/ج16/ص349) خدا به چیزی بهتر از شاد کردن مؤمنین عبادت نشده است. البته ادخال السرور با لغو و لهو و دست انداختن و تمسخر فرق میکند. ادخال السرور این است که شما به کسی که جهیزیه میخواهد، مشکل مالی دارد، اقتصادی دارد، کمک کنی. یا نه شما می روی به خانهی پسرعمویت که تازه ازدواج کرده است، یک سری میزنی و یک کادویی میبری. چقدر خوشحال میشوند! این ادخال السرور است. صلهی رحم، ادخال السرور است. احوال هم را پرسیدند، در جشنها همدیگر را دعوت کردند. پس این عبادت، عبادت اجتماعی است. یک بخشی از عبادت اجتماعی امر به معروف است، نهی از منکر است. یک بخشی مشورت کردن است. مشورت دادن به دیگران است. این هم عبادت اجتماعی است.
مورد پنجم عبادت مالی است. همان زکات و صدقه و کمک به مردم و رفع نیاز از مردم است که در روایات ما روی این تأکید شده است.
اما مورد ششم که عبادت سلبی است. گاهی هیچ کاری نمیکنیم و این عبادت میشود. نمونههایی فراوانی هم در منابع روایی ما دارد، من یک موردش را با یک داستان خدمت شما عرض میکنم. شخصی خدمت امام باقر(ع) آمد. گفت: یابن رسول الله من یک آدم کم عملی هستم. زیاد نماز بخوان و زیاد روزه بگیر، نیستم. واجبات را انجام میدهم. ولی دو ویژگی دارم. یکی عفت شکم است، یکی عفت قوای جنسی است. یعنی حرام نمیخورم، از راه حرام هم غرایزم را ارضاء نمیکنم. آیا این کار من عبادت است؟ آقا فرمود: این بالاترین عبادت است. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» (کافی/ج2/ص79) قرآن به جوانان میفرماید: اولاً ازدواج کنید. خدا به جوانها نمیگوید ازدواج کنید. به مردم میگوید: جوانها را زن بدهید. دخترها را شوهر بدهید. این وظیفهی اجتماعی است. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُم وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» ایامی جمع اَیّم است. اَیّم آدم بدون زن است. بدون شوهر است. «وَ أَنْکِحُوا» مردم، شما بیزنها و بیشوهرها را همسر بدهید. بعد میفرماید: اگر به هر دلیلی زن پیدا نکردید، مجوز گناه است، مجوز حرام است، خیلیها این را میپرسند. آقا من سی سال سن دارم، ازدواج نکردم. آیا این مجوز میشود که همسر پیدا نمیشود، کسی خواستگاری من نمیآید، یک آقا پسر زن پیدا نمیکند، مرتکب حرام شود؟ نه،قرآن می فرماید: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحا» (نور/33) آنهایی که همسر پبدا نمیکنند، باید عفت بورزند. لذا نگاه یک جوان به نامحرم میافتد، چشمش را پایین میاندازد.کاری هم نکرده است. فقط سرش را پایین انداخت، این عبادت میشود. در جلسهای غیبت میشود، بلند میشود. آقا خداحافظ! طوری که ناراحت هم نشوند و به هم بریزد. یک تذکری هم میدهد و بلند میشود. همین قدر که بلند میشود، این عبادت است. ترک گناه خود عبادت است. پس ملاحظه فرمودید، دایرهی عبادت در اسلام خیلی گسترده است.
این نکته را برای دانشجوها، طلبهها و کسانی که دنبال کسب علم میروند، میگویم. «من خرج یطلب بابا من العلم» کسی از خانهاش بیرون برود و یک مسألهی علمی یاد بگیرد. حالا ممکن است دانشجو باشد، طلبه باشد یا نه، یک آقایی الآن راه میافتد در خانهی مرجع تقلید برود. دفتر آقا برود. در مسجد نزد امام جماعت، یک شبهه و یک سؤالی را بپرسد. «من خرج یطلب بابا من العلم» بیرون از خانه میرود یک چیزی را یاد بگیرد. امشب مسجد برویم ببینیم آقا چه میگوید؟ چه نصیحتی دارد؟ امام فرمود: اگر کسی «کان عمله کعبادة أربعین عاما« (منیة المرید/ص101) عمل او مثل عبادت چهل سال است. برود یک مطلبی را یاد بگیرد. پس خود طلب علم، کسب علم یکی از مصادیق عبادت و بندگی خداست.
من اخیراً داشتم مفاتیح را نگاه میکردم. در حاشیهی مفاتیح فکر میکنم صفحهی 217، 218 بود. دیدم یک روایتی از معصوم است که مرحوم شیخ عباس در حاشیه آورده است، از شیخ طوسی هم نقل میکند. اگر کسی صبح به صبح بگوید: «سبحان ربی العظیم و بحمده» عبادت چند سال را خدا برای او مینویسد. واقعاً بهانه گذاشتهاند. یکوقتهایی انسان توفیق همینها را هم ندارد. به شما میگوید: سه «قل هو الله» بخوان، ثواب یک ختم قرآن است. میگوید: با وضو بخواب، تا صبح در حال عبادت هستی. چون در آستانهی جمعه هستیم این جمله را عرض میکنم. «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ» (بحارالانوار/ج52/ص125) همین قدر که شما صبحت را با امام زمان آغاز کنی. صدقهای به نام او بدهی. دعایی کنی.
اینطور نیست که ما در اسلام عبادت را محدود به مسجد کنیم، یا محراب کنیم، یا در حرم و شب و بیست و یکم ببندیم. نه! ممکن است بعضی ادیان اینطور باشند. بگوید: یک شنبه کلیسا میروم. ولی اسلام دایرهی عبادت و بندگی را به حدی وسیع دیده است که شما در خوابیدن هم می توانی عبادت کنی. با وضو میخوابی، عبادت است. در نگاهت میتوانی عبادت کنی. در سخنت، در گوش کردنت، در سکوتت، در ترکت، در خوابت، ولذا این دایره خیلی گسترده است. اینها دائم الذکر هستند. کسانی که همواره به یاد خدا هستند. «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه» (نور/37) چطور میشود بیع و تجارت مانع ذکر نشود؟ دارد کاسبی میکند. همینقدر که دروغ نمیگوید. انصاف را رعایت بکند، مگر نداریم «التاجر الصدوق یحشر مع الشهداء» کاسبی که راست میگوید، با شهید محشور میشود.
الآن ایام مسافرت است. کسی برای عبرت سفر میرود. برای انرژی گرفتن برای کار سفر میرود. برای سر زدن به فامیل سفر میرود. همهی اینها عبادت میشود. ما این انگیزه را باید در خودمان ایجاد کنیم و با این نگاه انشاءالله وارد زندگی شویم.