سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که سپاس نیکى تو را نگزارد ، مبادا به نیکویى کردنت بى‏رغبت گرداند ، چه بود که کسى تو را بدان نیکى سپاس دارد که سودى از آن برندارد ، و بود که از سپاس سپاسگزار بیابى بیش از تباه کرده کافر نعمت غدار ، « و خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :35
بازدید دیروز :26
کل بازدید :342148
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/1
4:17 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

نویسنده خانم مریم عامری

قناعت از ماده قنع گرفته شده است .
از نظر لغوی : به معنای اکتفا کردن به اندک از آنچه مورد نیاز انسان است.1
به معنای زیاد دیگری نیز آمده است : راضی شدن به اندازه نیاز بسنده کردن و صرف کردن . زیاده طلبی نداشتن در خرج و صرف مال و هر چیزی اندازه نگه داشتن و .... و همچنین به معانی صرفه جویی – روحیه بی نیازی – حرص و طمع نداشتن و ضد اسراف کاری می باشد.
در اصطلاح شرعی : صفتی است که با تکرار و تمرین در انسان بصورت ملکه ای درمی آید که باعث خشنودی و راضی شدن به چیز کم و نگه داشتن نفس از زاده خواهی می شود. شرع مقدس حد و حدود هر چیزی را در مصرف شخص معین کرده است. باید توجه داشت که بیشتر از آن حدی که معین شده و بیشتر از حد لزوم صرف و خرج نشود. به بیان دیگر می توان گفت : قناعت : رضایت به کم و حسن تدبیر معاش است بدون دوست داشتن زیاده از حد زندگانی و اعتدال و میانه روی نیز می باشد.
قناعت در آیات و روایات به معانی و تعابیر بسیار جالب اشاره شده است از جمله :

1-حیاه طیبه

« مَن عمل صالحاً من ذکرٍ او اُنثی و هو مومنَ فلنحییَّهُ حیاهً طیبه2
هر مرد و زن با ایمانی که کار نیکی انجام دهد او را زندگی پاکیزه خواهیم بخشید.
از حضرت علی علیه السلام پرسیدند که منظور خداوند از حیاه طیبه چیست فرمودند : هی القناعهِ.

2-رستگار شدن

پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: خوشا بحال آنکه با اسلام هدایت شود ومعیشت او به حد کفاف باشد و قناعت کند3

3-راضی شدن خدا به عمل اندک

امام صادق علیه السلام می فرمایند : هر که به معاش اندک خدا راضی گردد خدا هم به عمل اندک او راضی شود. 4
امام رضا علیه السلام فرموده اند : کسیکه جز به روزی زیاد قناعت نکند ، جز عمل بسیار او را بس نباشد و هر که روزی اندک کفایتش کند عمل اندک هم کافیش باشد. 5

4-قناعت موجب سرافرازی و عزت انسان می شود.

همان طور که حضرت علی علیه السلام می فرمایند : عزّت و سربلندی نتیجه قناعت است. 6
پس میوه قناعت عزت و آبرو برای انسان است.

5-قناعت موجب سبکی حساب روز قیامت می شود.

حضرت علی علیه السلام فرموده است :
اِقنَع بِما اوتیتَهُ َحِفَّ علیکَ الحسابُ 7
به آنچه داده شدی قناعت ورز تا حساب روز قیامت بر تو سبک و آسان گردد.

6-قناعت باعث بی نیازی انسان از مردم می شود.

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند : هر که خواهد بی نیازترین مردم باشد باید به آنچه در دست خداست اعتمادش بیشتر از آنچه در دست دیگرانست بوده باشد. 8
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرموده اند :
مردی از اصحاب پیغمبر علیه السلام حال زندگیش سخت شد. همسرش گفت : ای کاش خدمت پیغمبر می رفتی و از او چیزی می خواستی . مرد خدمت پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم آمد و چون حضرت او را دید فرمود : هر که از ما سوال کند به او عطا می کنیم و هر که بی نیازی جوید خدایش بی نیاز می کند. مرد با خود گفت : مقصودش جز من نیست پس بسوی همسرش آمد و به او خبر داد. زن گفت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم هم بشر است و از حال تو خبر ندارد، او را از حال خودت آگاه کن، مرد خدمتش آمد و چون حضرت او را دید فرمود : هر که از ما سوال کند به او عطا می کنیم و هر که بی نیازی جوید خدایش بی نیاز می کند. تا سه بار آن مرد چنین کرد. سپس رفت و کلنگی عاریه کرد و به جانب کوهستان رفت. از بالای کوه مقداری هیزم جمع آوری کرد و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد . فردا هم رفت و هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار می کرد و اندوخته می نمود تا اینکه خودش کلنگی خرید. باز هم کار کرد تا دوشتر و غلامی خرید و ثروتمند بی نیاز گشت.9
حضرت علی علیه السلام می فرمایند :
القناعهُ راسِ الغِنی 10
قناعت راس بی نیازی و ثروت است.

7-قناعت ثروت بی پایانی است.

حضرت علی علیه السلام فرموده اند : هیچ گنجی غنی تر از قناعت نیست.11
واژه هایی هم معنا و هم مفهوم با قناعت ذکر کرده اند که عبارتند از کفاف، اقتصاد، اقتصادر، زهد.
کفاف از ریشه کف به معنی آنچه حاجت آدمی را برمی آورد و مانع درخواست و تمنای از غیر می گردد. به زبان ساده تر می توان گفت به معنی کفایت کردن یا کافی بودن است.
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : خوشا بحال کسی که به یاد معاد و بازگشت باشد برای روز حساب کار کند و در زندگی به اندازه کفایت قناعت کند و از خدا راضی باشد. 12
امام صادق علیه السلام می فرمایند : خدایا ! به محمد و آل محمد و دوستانش پاکدامنی و به اندازه کفایت روز مرحمت فرما و به دشمنان آنها مال و فرزند بده 13
اقتصاد از ریشه قصد گرفته شده به چندین معنی آمده است از جمله : میانجی شدن. میانه رو بودن ، به اعتدال خرج کردن و ...
رسول خدا فرموده اند :
ما عالَ مَنِ اقتَصَد 14
هرکسی میانه روی کند محتاج نشود.
اقتصاد داشتن مایه اعتدال ، بی نیازی ، تنگدشت نشدن ، مانع فقر و مایه نجات می شود.
اقتصار از ریشه لغوی قصر است به معنای کوتاه و کم . به فلان چیز اکتفا و بسنده کرد.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند :
کلُّ مُقتَصِرِ علیه کاف 15
چیزی که به آن می توان اداره کرد زندگانی را بس است.
حضرت مولا امیرالمومنین در وصیتی به پسر گرامیشان می فرمایند :
والاقتصار علی ما فرضه الله علیک
اکتفا کردن به آنچه خدا به تو واجب گردانیده است.
زهد : مصدر الزهاده است. به معنی به اندازه کفایتت بگیر یا بردار.
ممکن است کسی در عمل به ناچار مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی قناعت پیشه باشد ولی در اصل قلب او راضی نباشد چنین فردی قناعت عملی در زندگی ندارد . اگر از دنیا روی گردان بود و به آن وابسته نبود قلبش نیز راضی و خشنود و قانع باشد زاهد است.
زهد مانند سدّی است یا نیرویی است در جلوی هوسها و خواهشهای افراط طلبانه نفس که مزاحم سیر تکاملی انسان به سوی کمال است می ایستد. زهد همانند قناعت است ازاین جهت که به انگیزه رسیدن به کمالات بالاتر از کمالات دنیوی است .حضرت علی علیه السلام می فرمایند : کسی که غم گذشته نخورد و از آینده خوشحال نشود هر دو جانب زهد را در اختیار گرفته است.16 (کنایه از اینکه حقیقت زهد ترک تمام وابستگی های گذشته و آینده است)
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند :
مَن زَهِدَ فی الدنیا هانت علیه المصائب 17
کسی که در دنیا زاهد باشد گرفتاریها برایش آسان شود.
دل کندن از این دلبستگی های دنیا و دل بستن به جهان آخرت موجب رستگاری انسان می شود بنا به فرموده حضرت علی علیه السلام : خوشا آنانی که دل از این جهان کندند و به آن جهان بستند.18
قناعت در دنیای امروز جایگاهی ندارد ! چرا که فزون طلبی و زیاده خواهی به عنوان یک ارزش و اصل مطرح است و این تفکر اشتباه ترویج می شود . چرا این قدر انسان گرفتار یک نوع زیاده خواهی حریصانه و سیر نشدنی شده است ؟!
دنیای مدرن و مصرف گرای امروز ملاک ارزش و برتری انسان را پایمال کردن حقوق دیگران و رسیدن به خواسته های خود انسان می داند و این اعتقاد در غرب بسیار رواج دارد و به نهایت اوج خود رسیده است . مثل مستکبرین و استعمارگران انسان و منابع طبیعی از جمله آمریکا و انگلیس و فرانسه و همان طور که در تاریخ ملتها از جمله خود کشور عزیزمان نشانه ترکه استثمار و استعمار آنان هنوز به جای مانده و زخمهای کاری آنها در حال خوب شدن است.
چنین دولت هایی از قناعت و اعتدال و را رفتن در خط میانه بسیار بسیار دور هستند . در عوض افراط داشتن در طمع و آز را می پسندند و رسیدن به خواسته های خودشان از هر چیزی حتی ارزشهای انسانی و اخلاقی و دینی و حتی از جان انسانها می گذرند تا به خواسته های پلید خودشان برسند و از هیچ چیز در راه رسیدن به فزون طلبی دریغ نمی کنند . با ترویج چنین تفکر و اعتقادی در میان افراد آنان را حریصانه و آزمندانه به جان منابع انسانی و طبیعی دنیا چنگ انداخته اند و دارند مانند زالو خون آن را می مکند. با این کار آنان را مصرف گرا و پر خرج پرورش می دهند که از هر لحاظ به نفع خودشان است.
قناعت با موضوعاتی از جمله رزق، تلاش، حرص و طمع و تقدیر و سرنوشت نیز ارتباط دارد.
دین مبین اسلام فرد را برای بدست آوردن رزق و روزی خود ترغیب به تلاش و سعی می کنند . از طرفی فرموده است خداوند روزی همه مخلوقات را بر عهده دارد و روزی همه جنبندگان را خداوند می رساند . خداوند در قرآن کریم می فرماید : فرزندانتان را از ترس گرسنگی نکشید ما روزی آنها و شما را می دهیم. 19
خداوند متعال فرموده است : به راستی خداوند تنها روزی دهنده صاحب قوت و قدرت است. 20
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : روزی شما را خداوند ضمانت کرده است و شما مامور به عمل هستید. 21
شرع مقدس از طرف دیگر مردم را همان طور که تشویق به سعی و تلاش می کند از طرف دیگر می فرماید که جلوی حرص و از را باید بگیرند و تلاش در روزی شما را به فزون طلبی نکشاند. باید به آنچه که شرع دستور داده از راه حلال به دست آورد و قانع و راضی باشد و طمع نکندو زیادی اموال خود را خمس و زکات و انفاق و ... بدهد.
و کسی نمی تواند بگوید چون خداوند روزی من را مقدر کرده و برایم می فرستد پس من تلاش نکنم. نه این طور نیست تضمین روزی بدان معنی نیست که هر کس در خانه اش بنشیند تا روزی او را به درخانه اش بیاورند یا از اسمان برای او مائده نازل می کنند. بلکه مقصود این است که در عالم طبیعت ، منابع تامین کننده روزی جانداران پیش بینی شده است. همان طوری که خداوند روزی نوزادی که به دنیا می آید در پستان مادر قرار داده است. و دیگر اینکه اگر کسی بگوید روزی من بیشتر ازاین نمی شود و سرنوشت و تقدیر من این است پس تلاش من چه فایده ای دارد ؟ در جواب می گوییم انسان باید تلاش خود را انجام دهد و خداوند به اندازه تلاش او به او روزی می دهد و بیشتر از آن حدی که خداوند تکلیف کرده از او نمی خواهد.
چنانچه که در قرآن فرموده است :
و اِنَّ لیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ماسَعی 22
برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست.
همان طور که می دانید فقیر بودن با قناعت داشتن فرق می کند . ممکن است فردی باشد و دارای بهره ها و برخوردار از متاع دنیا باشد در عین حال قناعت پیش هاست . حساب دخل و خرج خود را دارد و به تعبیر دیگر حسن تدبیر در معاش دارد ولی فردی هست که محروم است از چیزهایی که مورد احتیاج او است. اگر احتیاج بطور اعم باشد و مختص به مال نباشد.
همانا انسانها و موجودات در پیشگاه خداوند فقیر و محتاج هستند . غنی مطلق خداوند است و بس ! اوست که افاده وجود می کند به موجودات و مخلوقات خود.
اگر احتیاج تنها به مال اختصاص بدهیم همه مردم فقیر نیستند بلکه نسبت به آن مالی که نیاز دارند فقیر هستند ولی اگر فراتر از مال بگیریم همه محتاج یکدیگر هستند و به دلیل احتیاج و نیازی که دارند انسانها در کنار هم زندگی می کنند.
دل بستگی و وابستگی انسان به متاع دنیا از آفات و خطرهای بزرگ تکامل انسان و رسیدن به قرب الی الله است. مال، ثروت، مقام ، فرزند، ماشین و .. از وابستگی های انسان و متاع دنیایی محسوب می شوند.
کسی که دلبسته شد دچار حرص، طمع و آز می شود و تمام تلاش خود را در این زمینه صرف می کند و از به کمال رسیدن خود بسوی حق تعالی باز می ماند. لذا دین مبین اسلام رهنمودهایی و سفارشهایی در این زمینه برای انسان دارد که باید آنها را بشناسد و در راه عمل به آن کوشش کند.
یکی از آن راهها همان زهد و دل بریدن از دنیا بود. راه دیگر تاثیر پذیری الگوهایی موفق و همیشه زنده تاریخ که در قرآن فراوان نمونه هایی از انها بیان شده است . از جمله رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم حضرت ختمی مرتب ، حضرت علی ، ائمه هدی علیهما السلام . سایر پیامبران و انبیاء و اولیای خداوند همه و همه نمونه های عملی در زندگی هستند که با سرمشق گرفتن از زندگانی و روش ساده زیستی آنها می توانیم به جایگاه رفیع انسانی برسیم.
مثلا رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در اوج قناعت ، فداکاری ، گذشت و .. بودید.
اگر پول و ثروت و مقام برای انسان شهرت و شخصت و بزرگی می آورد چرا پیامبر اسلام که در نهایت ساده زیستی و قناعت بودند نامدار و دارای شخصیت عظیم انسانی به عنوان الگوی همیشه تاریخ بشر هستند ؟!
یا حضرت علی علیه السلام که به مردمان نان و گوشت می خوراند و خودش ازنان جو و نمک استفاده می کرد. با این حال همیشه در همه زمانها و عصرها نام ایشان به عنوان اول مرد تاریخ برده می شود. در حالی که ایشان نه ثروت داشتند و نه کاخهای بزرگ و گرانقیمت و حتی بیشتر ازیک دست لباس نداشتند. چگونه نام ایشان از 1400 سال پیش تاکنون مانند خورشیدی می درخشد و مریدان و پیروانی در تمامی دنیا دارند. همین طور ائمه معصومین نیز با ساده زیستی و قناعت و اعتدال در زندگی اسوه و الگو برای همه انسانا در هر زمان هستند .
در احادیث و روایات از افراد قانع به عنوان سپاسگزارترین کردم یاد شده است و نشانه های دیگری نیز عنوان شده است از جمله : آزادگی، مردانگی و همت بلند . افرادی که قناع هستند دارای همت بلند هستند.
حضرت علی علیه السلام فرمودند : قانع ترین مردم باش تا شکرگزارترین آنان باشی. 23
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : زندگی با قناعت نشانه همت بلند است. 24
رهنمود بعدی که سفارش شده است . حفظ آبروی خویش و نگه داشتن عزّت نفس است .بدترین وضع آن است که داشتن حرص و طمع و زیاده خواهی انسان را وادارکند که آبرویش را از دست بدهد. همین طور پا روی عزت نفس خود بگذارد. چرا که طلب و خواستن پل ذلت است مانند پلی است که از آبرو و شخصیت و عزت نفس خود می گذرد.
مگر پول و مقام چقدر مقدس است که انسان عزّت نفس خود را با آن معامله می کند ؟!
مگر دنیا چه اندازه ارزش دارد که انسان اعتبار و ابرو و شرف خود را از دست بدهد ؟!
زیاده خواهی انسان را به نابودی و تباهی می کشاند . به تدریج در این راه که وارد شود دیگر غرق در آن می شود و بیرون آمدن از آن سخت تر می شود مانند باتلاق است که اگر وارد آن شوی در آن فرو می روی و هر چه دست و پا بزنی بیشتر در آن فرو می روی و غرق می شوی.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : خویشتن را از هر چه که پست باشد بالاتر بدان و پرهیز کن هر چند تو را به خواسته ها و آرزوهایت برساند چرا که تو هرگز از آنچه از خویش می دهی چیزی عوض نخواهی یافت. 25

نشانه های قانع بودن:

ذلت و خواری ،نگرانی و تشویش خاطر ،چشم طمع داشتن به مال دیگران ،عدم امنیت در معیشت،احساس حقارت .کسی که به آنچه خداوند به او داده راضی نباشد خواه ناخواه دست نیاز به سوی دیگران دراز می کند که باعث باعث ذلت و خواری او می شود.
انسان حریص و طمعکار همیشه نگران است و خاطر ناراحت دارد . نگران سرنوشت مال و ثروتش است نگران وضعیت و مقام و منصب خود است لذا همیشه پریشان خاطر است.
فردی که حرص و طمع دارد همیشه احساس نا امنی در معیشت و زندگی می کند. فکر می کند باید هر چه بیشتر بدست آورم برای روز مبادا . در حالی که غافل از این است که خداوند روزی همه را تضمین کرده است. مورد بعدی این است که احساس حقارت می کند. اگر ساده زیست باشد و به دور از تجملات و چزهای پرخرج و به درد نخور و دکوری باشد فکر می کند تحقیر شده و چیزی از شخصیت و کلاسش کم شده است. ولی در اصل دین مبین اسلام چنین روشی پسندیده نیست. انسان حریص مریض است و باید آن را درمان کرد یا خودش برای درمان بیماریش که بسیار خطرناک نیز هست تلاش کند.
یکی از راههای درمان اعتماد کردن به قدرت و رزاقیت خداوند است که ثمره چنین اعتمادی در سلامت و عافیت بودن است هم از نظر فکری و روحی و هم روانی.
راههایی که در کتب اخلاقی و آیات و روایات برای درمان حرص و طمع گفته شده است. از جمله راه علمی است.
راه علمی : باید به عاقبت ثروتمندان و مردمان مال اندوز فرومایه بنگرد که در صفات چهارپایان دست و پا می زنند. مثل چهارپایان حریص شکم و شهوت و .. هستند.عاقبت عبرت آموز قارون را همه می دانند.
دیگر اینکه به شرافت و عزت انسانی و نفسانی و آزادگی از قید و بندهای دست و پاگیر دنیا که در قناعت نهفته است بیندیشد.
به رزّاق بودن خداوند اعتقاد و ایمان داشته باشد و بیشتر از حد خود تجاوز نکند.
علاج عملی : درراه تحصیل معاش اعتدال و میانه روی پیشه کند و مخارج غیر ضروری را از زندگی خود حذف کند . جلوی اسرافها و تبذیرها را بگیرد و با این عمل بیماری مزمن و خطرناک حرص مبارزه کند تا به پیروزی برسد.
خودش عمل کننده به دستورات دینی باشد و همین طور مشوّق خانواده خود و الگو باشد و آنان را به این روش ساده زندگی کردن در عین حال برخوردار بودن امکانات مورد لزوم عادت دهد.
و چشم طمع به مال دیگران نداشته باشد و به بالا دست خود نگاه نکند. اگر به بالاتراز خودش بنگرد گرفتار طمع می شود و شیطان در این موقع او را متوجه دنیا و متاع دنیا می کند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید : هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروههایی از مردم داده ایم میفکن که اینها شکوفه های زندکی دنیا است و برای آن است که آنان را با این بیازماییم و روزی پروردگارت پایدار است. 26
حضرت علی علیه السلام فرموده اند : قناعت بهترین عامل برای سامان دادن به نفس و اصلاح آن است. 27
قناعت در فرهنگ غنی اسلام یکی از شاخصهای بالندگی و آفرینندگی و خلاقّیت و عزّت است که ممکن است در فرد یا یک ملت تحقق طابد.
هر کس می تواند با توجه به شرایط و وضعیتی که در آن قرار دارد طبق این اصل الهی رفتار کند. و به اقتصاد جامعه کمک کند. در مشاغل تولیدی، خدماتی، مدارس، مخصوصا حوزه های علمیه ، اداره ها و ... فرهنگ غنی قناعت مفهوم واقعی خود را پیدا کند و جا بیفتد و در این زمینه کار شود. می توان به آن مدینه فاضله ای که مقصود است برسیم. حضرت علی علیه السلام سفارشات زیادی به کارگزاران و فرمانداران خود نسبت به پرهیز از اسراف و تبذیر دارند و آنان را ملزم به صرفه جویی و صحیح مصرف کردن بیت المال می کند.
می فرمایند : نوک قلمها را باریک و فاصله سطرها را کم کنید و از زیاده روی در هزینه نمودن بیت المال بپرهیزید زیرا که اموال مسلمانان نباید متحمل ضرر شود. 28
و نیز فرموده اند :
کفی بِالقَناعَهِ مُلکاً و بِحُسنِ الخلقِ نعیما 29
پادشاهی در قناعت است و حسن خلق برای انسان کفایت می کند.
قناعت دارای آثاری است آثار فردی و اجتماعی که به اقتصار برمی شماریم.

آثار فردی :

سلامت در دین، اصلاح نفس، راضی بودن به رضای خدا ، عزت و سربلندی، بی نیازی، زندگی پاک، آسایش و آسودگی .
کسی که قناعت دارد وینش و ایمانش از رذایل اخلاقی و آفات و خطرات بیماریهایی همچون حرص، طمع، آز، افزون خواهی، ایمان کردن حق دیگران و ... در امان می ماند. کسی که قناعت پیشه است می تواند نفس خود را اصلاح کند و چه چیزی بالاتر از این که نفس سالم باشد.
و به آنچه که خداوند به او داده است خشنود و راضی باشد چرا که در مقابل خداوند نیز به عمل کم او هم خشنود و راضی می شود و عزت و سربلندی در بین مردم بدست می آورد. احساس بی نیازی نسبت به مردم می کند. می تواند زندگی پاک داشه باشد به از راه حلال و مشروع روزی خود را بدست آورد. و آسودگی خاطر دارد دیگر دقدقه حفظ پول، خانه و ثروت را ندارد که بعد از مرگ او چه خواهد شد یا در اثر معامله ای آن را از دست بدهد.

آثار اجتماعی : (عدالت اجتماعی، جامعه معتدل)

اگر در افراد جامعه ای فرهنگ غنی قناعت رواج داشته شود به مدینه فاضله ای که مدّ نظر اسلام است می رسیم . دیگر حق محرومان ، مستضعفین و بقیه مردم ضایع نخواهد شد.
در سایه چنین فرهنگی با جامعه معتدل و میانه رو دست پیدا می کنیم. همه به حق و حقوق فردی راضی هستند و دیگر ولع و طمع آنها را در دام خود اسیر نمی کند که باعث ناامنی در جامعه یا رکود اقتصادی ویا مشکلات فراوان دیگر شوند. چرا که هدف از زندگی اجتماعی رعایت حقوق دیگران و عمل کردن به وظایف اجتماعی است که با عمل کردن به دستورات دین انسان ساز اسلام می توانیم به سرمنزل مقصود برسیم.

پی نوشتها:

1- مفردات راغب ، کتاب قاف ، ص413
2- سوره نحل . آیه 97
3- نهج الفصاحه . شماره 1980
4- اصول کافی. ج3 . ص207 . حدیث 3
5- اصول کافی ج 3. ص 207. حدیث 5
6- میزان الحکمه . ج8 . ح 16860
7- میزان الحکمه . ج8 . ص 283 - 282
8- اوصل کافی .ج3 . ص 209 . حدیث 8
9- اصول کافی .ج3 . ص 208 . حدیث 7
10- میزان الحکمه ص 281 - 208
11- جلوه های حکمت . اصغر ناظم زاده. ص 447
12- نهج البلاغه فیض الاسلام حکمت 41
13- اصول کافی. ج3 . باب کفاف. حدیث 3
14- نهج الفصاحه . ص538 . حدیث 2601
15- الحدیث . گفتار حکیمانه. مرتضی تنکابنی. ص 440
16- جلوه های حکمت. اصغر ناظم زاده. ص 279
17- نهج الفصاحه . ص281 . شماره 17
18- جلوه های حکمت. اصغر ناظم زاده. ص 279
19- سوره اسراء . آیه 31
20- سوره ذاریات . آیه 58
21- نهج البلاغه. صبح صالحی. خطبه 114
22- سوره نجم . آیه 39
23- ارشاد القلوب . جزء اول . ص 118
24- میزان الحکمه . ج2 . ح 16863
25- نهج البلاغه فیض الاسلام نامه 31 . ص 929
26- سوره طه. آیه 131
27- میزان الحکمه . ج8 . ح 16861
28- بحارالانوار. ج41 . ص 105
29- نهج البلاغه فیض الاسلام . حکمت 220


  
  

سوال - درباره ی آداب اسلامی غذا خوردن توضیح بفرمایید .
پاسخ - در بحث آداب اسلامی و مسلمانی در بعضی از روایت داریم که مواظب باشید که دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند . ما دستور دینی در آداب خوردن ، آشامیدن ، خوابیدن ، در میهمانی رفتن و در عیادت بیمار داریم . دیگرانی که قرآن را قبول ندارند یا حتی آنرا ندیده اند ، روی جنبه های فطری شان رعایت کنند ولی ما که مسلمان هستیم این ها را رعایت نکنیم ، این خیلی بد است . در روایات داریم که ائمه میگویند که زینت ما باشید . کسی شما را می بیند مشخص باشد که پیرو اهل بیت هستید . ما همه مسلمان هستیم . اسلام یک دین مهمی در دنیاست . منتها در بین مردم یک چیزهای پیش پا افتاده مثل آداب خوردن ، انسان روزی سه بار غذا می خورد یا خوابیدن و حمام رفتن یا لباس پوشیدن . بعضی ها می گویند که مگر اسلام برای این حرفها هم مطلب دارد . اسلام در باره ی مبدا و معاد عدل است . نه اتفاقا اینها خیلی مهم است چون رفتار یک شخص نشان دهنده ی شخصیت اوست . رفتار یک شخص نشان دهنده دین ، آیین و مرام اوست . ما چقدر در قرآن و روایات راجع به مستحبات ، واجبات و آداب چقدر توصیه داریم . در کتب فقهی ما کتاب اطعم و اشرب داریم . یعنی خوردنی ها و آشامیدنی ها . قرآن کریم در آیات متعددی بحث خوردن را مطرح کرده است . در کنار این توصیه هایی هم کرده که من این چند توصیه را عرض می کنم . این آیه در چند جا تکرار شده است که ای مردم هرچه روی زمین است شما می توانید استفاده کنید یکی اینکه حلال باشد و یکی اینکه پاکیزه باشد . این دو با هم فرق می کند . در اسلام یک چیزهایی حلال است . ممکن است که ما فلسفه ی حرمتش را بدانیم یا اینکه فلسفه ی حرمتش را ندانیم . ما در فروع دین به دنبال این نیستیم که الزاما بدانیم که اگر این گوسفند رو به قبله یا پشت به قبله ذبح بشود ، چه تاثیری از نظر جسمی روی انسان می گذارد . ما به این ها کاری نداریم . ما دینی داریم که اصولی دارد که آنرا با تحقیق پذیرفته ایم و فروع آن هم مسلم حکمت دارد . منتها ممکن است آن حکمت را بدانیم یا ندانیم . پس می فرماید : اول حلال باشد . پس چیزهایی که حرام است مثل شراب نخورید . آیه صریح قرآن است که شراب ، قمار و بت پرستی ، این ها رجس و پلید است ، از آنها دوری کنید . حالا شاید بگویند که این مال قدیم بود . خیر ، حلال محمد تا قیامت حلال است و حرام محمد تا قیامت حرام است . اگر کسی شراب بخورد ، حرام مرتکب شده است . حالا سوال می کنند که این کار توبه هم دارد؟ بله . توبه اش این است که دیگر نخورید . بعضی ها میگویند که اگر بخوریم تا چهل روز می توانیم نماز نخوانیم . اینجور روایات که میگوید مثلا لقمه ی حرام تا چهل روز نمی گذارد دعا بالا برود و یا خوردن شراب باعث میشود تا چهل روز نماز شما قبول نباشد ، این ها می خواهد اهمیت حرمت را بگوید نه اینکه بگوید نماز نخوان . بله در هنگام مستی نماز درست نیست . یکی از احکام نماز این است که انسان مست نباشد . ولی وقتی اینحالت تمام شد ، باید نمازش را بخواند . اگر در آن چهل روز ، توبه نکند و ادامه بدهد ، این نماز ثوابش کم میشود ولی تکلیف سرجای خودش می ماند . بعضی مواقع شراب می خورند و دهانشان را آب می کشند . نجاست با حرمت فرق میکند . این نجاست است که باید با آب شسته شود تا پاک شود . ولی این یکی حرام است . یکی از مصادیق حرام شراب و گوشت مردار است . شما به خارج از کشور می رویید و گوشتی که ذبح اسلامی نشده می خورید ، این حرام است . این ها هم نجس است و هم حرام . بعضی چیزها پاک است ولی از راه حرام بدست آمده است . این آیه می خواهد بگوید که از راه حرام هم بدست نیاورید ، از راه شرعی بدست بیاورید . بعضی ها می گویند که لقمه ی حرام یعنی چه ؟ فکر می کنند از دیوار مردم بالا رفتن و سرقت است . خیر ، پزشک و کارمند از کارشان کم بگذارند ، حقه بازی ، خدعه ، ربا و دغل باشد ، احتکار باشد و یا جنسی را بی دلیل در بازار گران کنند ، کم فروشی و گران فروشی هم از مصادیق حرام است . در این آیه می گوید که آنچه می خورید پاکیزه هم باشد . یعنی همان جنبه های بهداشتی در آن رعایت شده باشد . یک چیزی ممکن است پاک هم باشد ، حلال هم باشد ولی بهداشتی نباشد ، آلوده باشد . وقتی اصحاب کهف از خواب چند ساله بیدار شدند ، پول به یکی از آنها دادند و گفتند که غذا تهیه کن و در قرآن داریم که گفتند : ببین کدام غذا پاکیزه تر است ، آنرا تهیه کن . قرآن چیزهایی که می گوید حکمت دارد . مثلا در قرآن هیچ گاه سن یوسف را نگفته است یا آن چاهی که در آن افتاد چند متر بود را نگفته است . جنس عصای موسی چه بود را نگفته است ، این ها مهم نیست . آن که اثر تربیتی دارد مهم است . آیه دوم سوره یس که قلب قرآن است و توصیه به خواند آن شده است ، می فرماید : بخورید از انگور ، خرما و باغ ها ولی تشکر کنید . پس بعد از حلال و پاکیزه بودن شکر و سپاس گزاری است . سومین نکته می گوید به غذا دقت کنید . به حلال بودن و پاکیزه بودن و خالق آن دقت کنید . من فقط کشت کردم ، زارع کسی دیگر است. در روایت داریم که نان را تکریم کنید. قدیم پدران ما تا نان را می دیدند آنرا می بوسیدند و می خوردند یا کنار میگذاشتند . نان ما بین زمین و آسمان روی آن کار شده است . نانی که می خوری مابین آسمان و زمین است بله ابر و باران و خورشید و نانوا هم در کار بوده است . سوره مومنون آیه 51 آمده است که بخورید ولی عمل صالح انجام بدهید . حَجاج غذا می خورد و آدم می کشد ، این غذا خوردن مقدمه ی حرام است . چرا بعضی ها همه ی آن ها را رعایت می کنند ولی نتیجه ای نمی گیزند و عده ای هیچ کدام از این ها را مراعات نمی کنند ولی زندگی خوب و خوشی دارند ؟ ما همیشه نمی خواهیم نتیجه ی کارهای مان را در این دنیا بگیریم . کسی نماز می خواند و طرف می گفت : حتما نماز می خوانی ، وضعت خوب است و هر چه بخواهی خدا به تومی دهد . بعضی ها فکر میکنند که کارگری است . نه نماز برای تشکر از خداست . نماز یک وظیفه و غذای روح است . کسی که بهداشت را رعایت می کند یا پدرش را احترام می کند ، بخاطر این نیست که حتما یک آثاری را از آن بگیرد . در مسائل پاکیزگی این امکان دارد . کسی در این دنیا حرام می خورد ولی زندگی خوبی دارد . او در همین دنیا هم محرومیت هایی دارد ، او از لذت عبادت محروم است . ما نباید لذت ها را فقط در ماشین و خانه ببینیم و آنرا محدود کنیم . کسی گناه می کرد و بد مستی می کرد ، حضرت موسی به میقات می رفت . او گفت : به خدا بگو من که این همه گناه میکنم ، هنوز اتفاقی برای من نیفتاده است که این قدر هم تهدید میکنی . موسی وقتی به میقات آمد ، خجالت کشید که این را با خدا مطرح کند و وقتی خواست برگردد ، خدا گفت : بنده ای به تو پیغام داد ، به او بگو که تو از شیرینی ذکر من محروم هستی . حضرت ابراهیم می گفت : من حاضرم همه ی زندگی ام را بدهم و یک بار دیگر در نیمه شب صدای یا سبوح یا قدوس را بشنوم . امام صادق (ع) می فرماید : دو رکعت نماز در دل شب از همه دنیا برای من زیباتر است . کسی که حرامی میخورد از ذکر ، مناجات ، حلاوت و شیرینی صحبت با خدا محروم میشود . محرومت های او بیشتر معنوی است و این مهم است . حالا از قبر و قیامت نگویید که کسانی که حرام می خورند شکمشان پر از آتش میشود . لقمه ی حرام آثار منفی در جهنم دارد . اینها همه بماند .


کتاب من لا یحذروه الفقیه که احادیثی از کتب چهار گانه ی ماست . چهار کتاب اصلی ما بنام کافی ، تهذیب ، استبصارو من لا یحذرووه الفقیه که مال شیخ صدوق است . این چهار تا کتاب اصلی حدیثی است و علما ما در کنار قرآن با این احادیث فتوا می دهند . بعضی ها می گویند که علمای ما از کجا فتوا می دهند زیرا اینها در قرآن نیست . نماز صبح هم در قرآن نیست که چند رکعت است . در این کتاب روایت خیلی زیبایی است . پیامبر به علی فرمود که سفره 12 تا آداب دارد . انسان مسلمان سزاور است یاد بگیرد وقتی سر سفره می نشیند . فرمود که چهار تا از این ها لازم است یعنی ضرورت است . مثل نماز صبح نیست که اگر ترک کند گناه کرده است . چهارتای آن مستحب است و چهار تای آن آداب است . یعنی چهار تای آن اهمیتش بیشتر است. چهار تا از این ها خوب است که رعایت بشود . چهارتای آن هم نشانه ی ادب است. از این دوازده تا هیچ کدام لزوم شرعی نیست . چهارتایی که لازم و ضروری است این است که چیزی را که می خورد بشناسد . منظور از معرفت یعنی بشناسید که این را از چه راهی بدست آمده باشد یعنی حلال و حرام . خانمی شیری برای رسول اکرم توسط فرزندش فرستاد ، پیامبر گفت : بگو که این شیر از کجاست . یعنی می خواست بداند که از راه حلال بدست آمده است و مادر کودک گفت : بگو این حلال است ما خودمان گاو داریم و شیر آنرا دوشیده ام . پیامبر فردا او را دید و تشکر کرد و فرمود : ناراحت نشو ، ما انبیاء جز حلال چیزی نمی خوریم . دوم نام خدا را بردن . ای کاش در میهمانی یک نفر با صدای بلند بگوید . سوم شکر گفتن است و چهارم راضی بودن . یکی داشت کنار کسی که چلو کباب می خورد ، نان خشک می خورد و می گفت : الهی شکر الهی شکر . یکی گفت : این الهی شکر گفتن شما از صد تا ناسزا گفتن به خدا بدتر است . راضی بودن باید قلبی باشد . یکی از اصحاب اکرم می گوید که ما ندیدم پیامبر به غذایی عیب بگیرد ، اگر غذایی را دوست داشت می خورد و اگر دوست نداشت ساکت بود و عیب روی غذا نمی گذاشت . حالا شما جایی میهمان هستید و آن غذا را دوست ندارید ، عیب نگیرید و اشتهای دیگران را کور نکنید . . این حدیث در 1400 سال پیش گفته شده و در آن موقع قاشق ،چنگال ، میز و مبل نبوده است . فرض می کنیم ما با هم اردویی می رویم که در آنجا قاشق و چنگال نیست و می خواهیم آنرا بخوریم . این روایت زمان صدورش در چنین شرایطی است . چهارتای آن ادب است . یکی لقمه را کوچک گرفتن ، خوب جویدن غذا ، شستن دستها و نگاه نکردن به صورت کسی که غذا می خورد .

سوال - برای هر لقمه ای که می خوریم و یا هر نذری که می آورند ، آیا باید برای حلال بودن آن تحقیق کنیم ؟
پاسخ - ما یک قواعد فقهی داریم که برای تسهیل در امور و زندگی است . مثلا یکی از این قواعد ، قاعده ی سوق است . یعنی قاعده ی بازار مسلمانان . الان شما از مرغ فروشی مرغ می خرید ولی لازم نیست تا دام پزشکی پیش بروی و ببینی که کسی که این مرغ را کشته بسم اله گفته و یا رو به قبله بوده یا خیر . قاعده ی سوق می گوید که این برای شما حلال است . شما هتل می روی و در اینجا مسلمان می آید ، لازم نیست که شما سوال کنید که آقایی که قبل از من در این اتاق بودند، بچه ی کوچک داشتند که اینجا را کثیف بکند یا خیر ؟ خیر ، این ها لازم نیست . یکی دیگر از این قواعد ، قاعده ی حلیت است . هر چیزی که شما می بینید پاک است مگر اینکه به حرمت آن یقین کنید . الان من را به میهمانی دعوت می کنند . در سر سفره لازم نیست که من بپرسم آقا شما خمس می دهید یا نه ؟ این از در آمد این ماه شماست یا خیر ؟ در کارت کم کاری نکرده ای ؟ شما غذا را بخور و تشکر کن و بیرون بیا . من از یکی از بزرگان سوال کردم که ما منزل یکی از اقوام می رویم که یقین دارم خمس نمی دهد و اصلا خمس را قبول ندارد . ایشان فرمودند که خمس پولی است که باید یکسال از آن بگذرد . شما یقین داری که پول این غذا را از درآمد سال گذشته خرج کرده است ؟ شاید از درآمد این ماه باشد . البته احتیاط یک بحث دیگری است . بعضی ها می خواهند احتیاط کنند و لقمه ی شبهه ناک هم نخورند ولی ما احتیاط را نمی توانیم یک نسخه ی عمومی قرار بدهیم . عموم مردم باید با قضایایی که سر و کار دارند راحت باشند . خدا کارها را آسان گرفته است . آقایی را در مسجد الحرام دیدم که پلاستیکی پایش کرده است و گفت : دیدم اینجا خونی ریخته و آنها پاک کرده اند . من گفتم که ما تابع قانون این ها هستیم و این ها این جوری پاک میکنند ، اینجا مسجد الحرام است و آنها ابن جوری پاک میکنند . من مراجع بزرگ را دیده ام که در اینجا نماز خوانده اند . مادر شیخ انصاری می گوید : بدون وضو به بچه ام شیر نداده ام و نگذاشته ام که بچه ام غذای کس دیگری را بخورد و خودم هم این غذا را درست کرده ام ، بعضی ها این احتیاط ها را میکنند . این یک بحث دیگری است . این نمی تواند یک برنامه ی عام و فراگیر باشد . بیشتر بحث معرفت من روی خودمان بود . من که برای خانوده ام غذا تهیه می کنم حواسم جمع باشد که حلال باشد




  
  

بسیاری از مردم واژه بخشایش را دوست ندارند. بخشایش یعنی رها کردن و چیز مثبتی را جایگزین چیز منفی کردن. پالایش نیز نوعی بخشایش است و همه ما به آن نیاز داریم.

اگر پالایش را در پیش بگیریم هرگز چیزی را از دست    نمیدهیم. هرگز آنچه را که عالیترین خیر و صلاحمان باشد از دست نمیدهیم.هروقت ان طور به نظر برسد که چیزی را از کف داده ایم، تنها به اینعلت است که دیگر برایمان سودمند یا موهبتی بی نظیر نبوده است   .البته شایدخودمان فکر کنیم که بهترین بوده است اما عملاً آن را پشت سر گذاشته و به آن احتیاج زیاد     نداریم. با این شناخت میتوان کم دست از سرش برداری دم و ذهن و دلمان را برای دریافت     موهبت تازه بزرگتر خود بگشاییم.

آزادکردن دیگران به معنی آزاد کردن خودمان است   .هرگاه نسبت به دیگران ، بهگرایشها و رفتارها و شکوه زندگی آنها احساس دلبستگی می کنیم شاید به این دلیل است که    ناخودآگاه احساس وابستگی میکنیم و از اسارتی که خود آفریده ایم ساییده میشویم. وقت    شخصی ما مسأله ای اوضاع و شرایطی را که احساس میکنیم ما را در فشار قرار داده رهامیکنیم، کلید را به سوی آزادی می چرخانیم.یادمان باشد ما حاکمموقعیتها هستیم نه برده آنها.

وقتی در کمال جرأت و شهامت، چیزی که ما را به اسارت درمیآورد رها میکنیم، به جای اینکه قربانی باشیمقادرمیشویم. اگر توانسته ایم که خودمان را به اسارت درآوریم پس میتوانیم خودمان را ازاین اسارت آزاد کنیم.

اگر مردم به جای واداشتن دیگران بهاینکه به دلخواهشان یا به گونه یی خاص رفتار کنند ، آنها را به حال خود رهامیکردند، بیشتر مسائل مربوط به روابط انسانی حل میشد.

اگر بخواهیم خود را از هرگونه مشکل ذهنی و جسمی رها کنیمو در زندگی با کوچکترین مسأله ناخوشایند روبرو نشویم  باید دیگران را رها کنیم تااز راهی که دوست دارند به دنبال خواسته هایشان بروند. آنگاه راه گشوده میشود تا همهبتوانند از این خوان نعمت عالیترین سهمی را که دارند برگیرند. آزادی و آسایش ما وعزیزانمان به این عمل ما بستگی دارد.

بیشتر مواقعی که دعاهایمان مستجاب نمیشود به این دلیل استکه هنوز راه پالایش: آزاد گذاشتن دیگران و رها کردن بسیاری از موقعیتها ( مشکلمالی، بیماری،...) را در پیش نگرفته ایم.به محض در پیش گفتن راه پالایش، مسأله مانحل میشود و خیر و صلاحمان پدیدار میشود.

امت فاکس میگوید:اگر به چیزی یا کسینفرت بورزید، با حلقه ای کیهانی به او متصل میشوید و به بند او درمی آیید: به اسارت زنجیری راستین ، هر چند ذهنی. اگر در تمام دنیا تنها یک نفر باشد که بهراستی از او خوشتان نیاید همانا او کسی است که با حلقه ای محکمتر از فولاد خودتانرا به او وصل کرده اید.

دلیل اینکه گاه مردم ما را می آزارنداین است که روح آنها توجه الهی و دعای خیر ما را میجوید.اگر برای آنها برکتو آمرزش بطلبیم، دیگر آزارمان نمیدهند. از زندگیمان بیرون میروند و خیر و صلاحشانرا جایی دیگر می یابند.

تنها علاج قطعی برای رستاخیز سلامت وثروت و سعادت، به کار گرفتن قدرت شفابخش محبت از راه بخشایش و پالایشاست.

 


93/5/13::: 7:27 ع
نظر()
  
  

چی شده پکری . حالت سر جاش نیست مدام آه می کشی و خاطره های خوش گذشته رو تو دنیای رویاهات مرور می کنی انگار همه چیز برات رنگ غم داره حتی صدای قناری رو هم با ملودی غمناک لحظه هات یکی می کنی درسته قناری توی قفس واسه آزادی می خونه اما همیشه امیدواره امیدواره فردا روز دیگه ای باشه شاید فردا در قفس باز بشه .اگه قناری امید نداشت هیچ وقت نمی خوند تو که آزادی تو که آزاد آفریده شدی تا زندگیت رو خودت اون جوری که دوست داری بسازی پس چرا غمبرگ زدی ؟ تو که از پرنده توی قفس کمتر نیستی !

می دونم تا حالا این شعر رو زیاد شنیدی که می گن با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن . تا حالا شده واقعا به این بیت شعر عمیقا فکر کنی تفسیر تو از این بیت شعر چیه ؟ !

نکنه فکر کنی اونایی که تو ناز و نعمت و بهترین امکانات زندگی می کنن با خدا بودن ، در حالی که شاید هیچ وقت سر سجاده نیایش با خدای خودشون راز و نیاز نکردن و حتی نمی دونن قبله از کدوم طرفه . برعکس یه نفر به ظاهر هیچی نداره اما همیشه احساس خوشبختی می کنه می دونی چرا ؟ بهت می گم چون اون همه چی رو از خدا می خواد از خود خدا .

چشماش رو به دستای دیگرون ندوخته می دونه هر چی از اون بخواد بهش می ده و اگه نده ایمان داره بهترین رفیق زندگیش صلاحش رو می خواد برای انجام کارهای بزرگ و کوچیک به خودش توکل می کنه مثلا می گه خدایا من می خوام ازدواج کنم نمی دونم طرف مقابلم آیا اونچه که به ظاهر می گه هست یا نه ؟ اما تو خوب می دونی همه چی رو خودت درست کن     .

اون آدم راه رفاقت با خدا رو بلده خوشبختی رو تو چیزای دیگه جست و جو می کنه نه اون چیزایی که به اصطلاح آرامش و رفاه گفته می شه اگه از این آدم بپرسی تو زندگیت چی کم داری می دونی چی بهت می گه ؟ می گه هیچی کم ندارم ای بابا این چی می گه ماشین آخرین سیستم که نداره ویلا نداره ، حتی یه خونه هم نداره ، سفر خارج از کشورم که نرفته .اون می گه من همه چی دارم توی این زندگی به ظاهر ندار اون همه چی داره چون خدا رو داره رفیق، می دونی بهترین رفیق آدما کیه ؟ فقط خداست . باهاش رفاقت کن . تو زندگیت هر چی می خوای از خودش بخواه ، به خودش توکل کن حرفامو باور نداری بذار یک حدیث قدسی برات بگم .

(( هر بنده ای از بندگانم اگر به من اعتصام ورزد ( چنگ زند ) و از دیگران قطع امید نماید و من این مطلب را از نهاد دل او بدانم اگر همه آسمان ها و زمین و تمام مخلوقات ساکن در آن ها برای او بخواهند دامی بنهند من راه فراری برایش باز خواهم کرد ))

حالا اینو گفتم بذار اینو هم بگم اگر عکس این قضیه عمل کنی یعنی به غیر خدا چشم بدوزی خدا اسباب آسمان ها و زمین رو از دستت می گیره و زمین رو زیر پاهات خالی می کنه .

این طوری می شه که حتی تو ناز و نعمتم احساس خوشبختی نمی کنی چون یه جایی رو اشتباه رفتی برگرد به همون جایی که بودی از خودش آدرسو بخواه نشونی دوست ، پیش خودشه .


  
  

امروزه اخلاق یکی از اصول مهم در کار به شمار می رود و باید تاکید زیادی بر آن انجام شود اگر اخلاق را به عناصر تشکیل دهنده آن تجزیه کنیم می توانیم با یکی از عناصر آن به نام صداقت شروع کنیم آیا کارکنان    می توانند یاد بگیرند که در محیط کار صادق باشند ؟ قبل از اینکه خودتان به این سئوال پاسخ دهید از کسانی که خود را صادق می دانند این سئوال را بپرسید آنها بدون شک می گویند مطمئنا !!

    حال باید پرسید تاکنون واقعا چه بر سر افراد صادق در شرکت های معتبر آمده است ؟ پاسخ این است که هیچ ! آنها همچنان فقط صادق هستند حداقل محیط از آنها این طور برداشت می کند زیرا وقتی از این افراد سئوالی می شود حقیقت را می گویند البته همه ما این طور نیستیم بسیاری از ما یاد گرفته ایم که کی و کجا زبان خود را نگه داریم .

 اکنون شما چه فکر می کنید ؟ اگر شما هم صادق باشید چه چیزیبیشتری به دست خواهید آورد ؟ به محض اینکه یک سئوال دو پهلو از شما بکنند فکر نمی کنید که ممکن است پاسخ صادقانه موجب دلخوری شود ؟ با توجه به آنچه گفته شد چگونه می توان درباره صداقت فکر کرد و آن را رشد داد ؟ آیا این تلاش ها ارزش دارد ؟ شرط می بندیم که ارزش دارد .

صداقت زیر بنای همکاری است .

همه می دانیم مطالعات زیادی در مورد گرایش به کار گروهی ، افزایش نو آوری ، ارتقای بهره وری و غیره در اثر صداقت انجام شده است .(البته اگر این مطالعات لازم باشد !) اما وقتی 50 درصد یا بیشتر کارکنان خود را هر ساله از دست می دهید آن وقت چه پیش خواهد آمد ؟ در مورد تغییر شرایط اقتصادی و شدت یافتن رقابت بین سازمان های پیشرو بسیار صحبت شده است مطالعات وسیعی که در آمریکا بین 40000 کارگر در 350 شرکت انجام شده نشان می دهد آنچه کارکنان می خواهند رهبری است که بتوانند به او اعتماد کنند و در عوض او نیز با آنها خوب رفتار کند و درباره آنها حساس باشد و شرایط مناسبی برای نگهداری آنها فراهم کند .

در راس قابلیت های یک رهبر برای نگهداری نخبگان خود از توان ایجاد اعتماد ، قابلیت ایجاد ارزش و همچنین توان ایجاد فضای مناسب نام برده شده است

رهبرانی که این قابلیت ها را دارند راه هایی را ایجاد   می کنند تا با فراهم کردن محیطی مناسب فضای احساس مسئولیت ، آزادی عمل و شایسته بودن را به وجود آورند .

از دیدگاه کارکنان ، صداقت موجب ایجاد روابط رضایت بخش تری است که سبب می شود تنش ها و نگرانی ها برطرف شوند همه ما می توانیم به گسترش صداقت کمک کنیم پس باید بدانیم چگونه می توان صداقت را آموزش و توسعه داد .به این پیشنهادات توجه کنید :

صداقت را تعریف کنید : اولین گام در آموزش صداقت تعریف کردن آن است برای رسیدن به هدف (ارتقای سازمان و همکاران )باید صداقت را به عنوان روشی برای نگهداری و مراقبت سازمان و کارکنان در نظر بگیریم همچنین باید در همکاران این باور را به وجود آوریم که عدم مشارکت در امور یک نوع بی صداقتی است برای آموزش صداقت ابزارهای متعددی وجود دارند از جمله استفاده از فیلم های ویدیویی ، شبیه سازی ها ، دوره های on-line و بازسازی از وقایع حقیقی تا رفتارهای اخلاقی آموزش داده شوند .

صداقت را ایجاد کنید : برای اینکه کارکنان در ابراز صداقت مشارکت کنند باید محیط کاملا سالمی ایجاد کنیم تا آنها به راحتی حقیقت را بگویند بیشتر ما علاقه داریم دیگران ما را قبول کنند و دوست داشته باشند پس ساده تر است که ساکت بمانیم تا اینکه در اثر صداقت بد جلوه کنیم یا به احساسات دیگران لطمه وارد کنیم .

به صداقت پاداش دهید : صحبت از ناگفتنی ها برای بیشتر مردم کاری سخت است و فقط افراد با شهامت این کار را می کنند شنیدن انتقاد از جانب همکاران نیز کاری سخت است و نحوه واکنش شما در این مورد است که سبب می شود همکاران صداقت را امری با ارزش بدانند . پس سعی کنید صداقت را آموزش بدهید و اطرافیان خود را تشویق کنید به افراد صادق پاداش دهند یکی از راه های نگهداری کارکنان این است که قلبا از آنها برای بیان عقاید شان قدردانی کنیم .

صداقت را نشان دهید : روزی گاندی گفت (آن تغییری را که می خواهید در دنیا شاهدش باشید باید اول در خود به وجود آورید ))داشتن صداقت در محل کار قابل توصیه و یا کنترل نیست بلکه باید توسط رهبران و همکاران صادق تشویق و نشان داده شود . 

به جای موعظه کردن در مورد صداقت آن را از طریق رفتارهای شخصی خود در محل کار به نمایش بگذارید در این صورت همه همکاران از آن تبعیت خواهند کرد . بررسی های انجام شده توسط ( موسسه ملی اخلاق در محیط کار ) در سال 2003 حاکی از آن بود که از بین کارکنانی که معتقد بودند رفتار مدیریت اخلاقی است فقط 15 درصد رفتار غیر اخلاقی را در اداراتشان مشاهده کرده بودند و از بین کارکنانی که معتقد بودند گفتار مدیریت اخلاقی است ، 65 درصد رفتار غیر اخلاقی مشاهده کرده بودند پس همیشه نسبت به ابراز احساسات و ادای جملات و انجام اعمال خود به ویژه درمورد ذکر دروغ های بدون منظور آگاه باشید وقتی واقعا نمی دانید چه موقع کارهایتان تمام خواهد شد هرگز به همکارتان نگویید من یک دقیقه دیگر با شما صحبت خواهم کرد !

در سازمان ها چون زمان منبع بسیار با ارزش و محدودی است پیدا کردن حقیقت موجب صرفه جویی در زمان می شود باید این گفته را به خاطر بیاوریم که        (( آموزش فقط یادگیری علم نیست بلکه روشن کردن آتش است .) )

پس اگر شما می خواهید امری مهم و بحرانی مانند صداقت را آموزش دهید باید انتظار شرایط ناخوشایند و اجتناب ناپذیر ناشی از تعصبات انسانی را که قطعا رخ خواهد داد داشته باشد .

با این حال تلاش برای آموزش صداقت بسیار با ارزش است در دنیای پیچیده ای که مازندگی می کنیم با وجود تغییرات مهم و رقابت های پیچیده دیگر فقط استراتژی ها یا نظام های سازمان ها کلید رسیدن به موفقیت نیستند این شخصیت رفتار و مهارت های رهبران ، مدیران و کارکنان سازمان هاست که باید آنچه را موعظه می کنند خود نیز انجام بدهند و نقش خود را در پالایش ارزش ها و رفتارهای درست بشناسند .

وقتی صداقت و بازده طبیعی آن یعنی اعتماد در روابط درون سازمان ها به وجود آید تقریبا همه امور به طور ساده و با انگیزه به اجرا در خواهند آمد و این امر راه را برای رفتار اخلاقی تر در محیط کار آماده می کند


  
  

شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت : درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد که خیلی فقیر و تنگدستم .امام فرمود : هرگز دعا نمی کنم

پرسید : چرا دعا نمی کنید

امام پاسخ داد برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کنید و طلب نمایید اما تو می خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی


  
  

   شیخ ما گفت وحی آمد به موسی (ع) که بنی اسرائیل رابگوی که بهترین کس اختیار کند صد کس اختیار کردند وح یآمد که از این صد کس بهترین اختیار کند ده کس اختیارکردند وحی آمد که از این ده ، سه اختیار کنید سه کس اختیار کردند وحی آمد که از این سه کس بهترین اختیار کنید یکی اختیارکردند وحی آمد که این یگانه را بگویید تابدترین بنی اسرائیل را بیارد او چهارروز مهلت خواست وگرد عالم می گشت که کسی طلبکند روز چهارم به کویی فرو می شد مردی را دید که به فساد وناشایستگی معروف بود وانواع فسق وفجور دراو موجود. چنان که انگشت نمای گشته بود خواست که اوراببرد اندیشه ای به دلش درآمد که به ظاهر حکم نباید کرد روا بود که او راقدری وپایگاهی بود به قول مردمان خطی به وی فرنتوان کشید وبه این که مرا اختیارکردند که بهترین خلقی غرّه نتوان گشت چون هرچه کنم به گمان خواهدبود این گمان درحق خویش برم بهتر.دستار درگردن خویش انداخت وبه نزد موسی آمد وگفت هرچند نگاه کردم هیچ کس رابدتر از خود ندیدم وحی آمد به موسی که آن مرد بهترین ایشان است نه به طاعت اوبیش است بلکه به آن که خویشتن را بدترین دانست.

‹‹اسرار التوحید شیخ ابوسعید ابوالخیر››


  
  

مشق زندگی

درکلاسی به وسعت زندگی درس می خوانیم وبه درازای عمرمان مواد درسی مان عقیده است وعمل ! معلم ما تکالیف شبانه روزی داده است به صورتهای مختلف .اگر هر روز هم دفتر مشقمان را نبیند بالاخره روزی خواهددید اصلا نیازی به دیدن نیست با چشم خاصی که دارد همان لحظه که می نویسیم می بیند یعنی دفتر وکاغذ وکتاب ودست وانگشتانمان همه وهمه پیش چشم او گشوده می شود .

اگر هم تقلب کنیم می فهمد .اگر هم کم بنویسیم یا جا بیندازیم یا00000 همه را می داند.مشق ما همان تکلیف ماست ما مکلف هستیم وچه خوب!

به کسانی تکلیف نمی دهند وبه حال خودشان می گذارند که از رشد علمی وانسانی وپیشرفت وآینده آنها مأیوس باشند می گویند : بگذارید به حال خودشان بگردند .اما 0000از کسانی هم سختگیری می کنند که آنان راشایسته ، دارای زمینه ، مستعد وقابل بشناسند.هرچه زمینه رشد وقابلیت بیشتر باشد تکالیف سنگین تر وکنکور وپذیرش سخت تر .

پس چه جای ناراحتی است ؟ تکلیف پیامبران وامامان واولیاء خداسنگین تر از همه بوده است درکارگزینی خدا مورااز ماست می کشند .حساب خیلی دقیق است .چرا انجام تکالیف برایمان سخت باشد؟ واصلا چرا فرار از برنامه ودستور ؟مگر نه اینکه نتیجه اش عاید خودمان می شود؟ بچه هایی که مشق نمی نویسند یادرنوشتن دقت کافی ندارند وبد خط وغلط می نویسند ضررش را خودشان می بینند .باید متواضعانه از استاد سرمشق گرفت .شب وروز ودرسفر وحضر ودرخانه واداره وبازار ومدرسه آن الگو را همراه داشت ونوشت ونوشت وتمرین کرد وممارست داشت تااین مشق نویسی دست ما رابه عمل صالح عادت دهد وچشممان خوب ببیند وگوشمان خوب بشنود وخوبیها راهم بشنود وخطمان درست باشد نه کج ومعوج !.

البته معلممان مهربان است وباانصاف .تکلیف ومشق رابه اندازه توان وطاقتمان می دهد اگر هم گاهی جریمه می کند تقصیر خودماست تازه آن هم به نفع ماست هم مواظب تر می شویم هم پخته تر .

به هرحال مانیازمند تمرین هستیم این تمرینها گاهی وقت گیر است وانسان راازبرخی بازیها وتفریحات وفیلمها وتماشاها بازمی دارد ولی .همه اش که نباید بازی کرد وتماشاکرد آن هم حد ومرزی دارد.معلممان نمی خواهد چنان به نوشتن وانجام تکلیف سرگرم باشیم که از محتوای مشق غافل شویم هدف خودنوشتن نیست نتیجه آن مقصود اصلی است .

چسبیدن به پوست ورها کردن مغز درست نیست حتی مشق نماز پوستی دارد ومغزی تکلیف قرائت قرآن هم همچنین ظاهری دارد وباطنی .کلا دین که مشق زندگی ماست پوستی دارد ومغزی ونباید ظاهر آن مارااز درون ومغز غافل سازد دینداری همان بیست گرفتن درکلاس زندگی است تا می توان نمره 20 گرفت چرا صفر بگیریم ؟ روزی هم کارنامه به دستمان خواهند داد خداکند آن روز شرمنده نباشیم وبتوانیم کارنامه قبولی خودرا درکلاس زندگی ودردرسهای استاد آفرینش به همه نشان دهیم وافتخار هم کنیم .                        استاد جواد محدثی ، از همدلی تا همراهی        


  
  

بخشش و گذشت

آیا می خواهی به خودت کمکی فوری برسانی ؟ با دیگران بخشنده باش تا ببینی چه احساس بزرگی پیدا می کنی .

آیا با تو رفتار بدی شده است ؟ دیگران را ببخش و ببین که با چه سرعتی از آن فکر منفی و مخرب خلاص می شوی .

آیا می خواهی امروز را به روزی واقعا عالی تبدیل کنی ؟ پس سعی کن امروز به پیشرفت دیگران کمک کنی .

تو برای بخشندگی به پول زیاد ، وقت اضافی یا مهارت بالا نیاز نداری برای بخشش صادقانه در هر موقعیت و در تمام روز فرصت وجود دارد .

با گذشت و بخشش ، زندگی به سطح بالاتری از زیبایی صعود خواهد کرد هر لحظه زندگی با بخشش ، یک لحظه زندگی با شادی واقعی و بادوام خواهد بود .این موهبت را به خودت عطا کن و از ارزش واقعی آن شگفت زده شو            


93/5/6::: 5:16 ع
نظر()
  
  
   1   2      >