سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این قرآن ریسمان خدا و نور روشن گر و درمانی سودبخش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :57
بازدید دیروز :46
کل بازدید :335639
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/2/29
11:14 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[103]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

حماد بن عیسی گفت : در محضر امام صادق علیه السّلام بودم، به من فرمود: آیا می توانی نماز را خوب بخوانی ؟ عرض کردم : چگونه نمی توانم و حال آنکه کتاب حریز را که درباره نماز نوشته شده است ، از حفظ دارم . حضرت فرمود: برای تو ضرر ندارد، برخیز و نمازی بخوان تا من ببینم که چگونه می خوانی .

حسب الامر حضرت رو به قبله ایستادم و شروع به خواندن نماز کردم . تمام نماز را از نظر رکوع و سجود به جای آوردم ، اما حضرت آن را نپسندید و فرمود: نماز را خوب نخواندی . واقعا چقدر زشت است برای مردی که شصت هفتاد سال از عمرش می گذرد و حال آنکه نمی تواند یک نماز کامل با مراعات حدود کامله آن بخواند. من خجالت کشیدم و خود را کوچک دیدم .

عرض کردم : فدایت شوم ، شما نماز را به من تعلیم دهید. پس ، امام علیه السّلام رو به قبله راست ایستادند و دستهای خود را آزاد گذاردند و انگشتهای دست آن حضرت به هم گذارده شده بود و مابین دو قدم آن حضرت از سه انگشت باز، و بیشتر فاصله نداشت و انگشتهای پای خود را رو به قبله کردند و تا آخر نماز هم رو به قبله بود و با تواضع و حضور قلب گفتند: اللّه اکبر و سوره حمد و توحید را با ترتیل (به آرامی و خوبی) خواندند و بعد از تمام شدن سوره توحید، به قدر یک نفس کشیدن صبر کردند. بعد دست خود را بلند کرده تا مقابل صورت بردند و در حالی که ایستاده بودند گفتند: اللّه اکبر و پس از آن به رکوع رفتند و کف دست را به سر زانو گرفتند. انگشتان آن حضرت از هم باز بود. زانو را به عقب دادند، چنانکه پا راست شد و پشت آن حضرت طوری مساوی شد که قطره آبی بر آن می گذاشتند، به هیچ طرفی نمی ریخت . گردن خود را کشیده و سر به زیر نینداختند و چشم را بر هم گذاردند و سه مرتبه به آرامی گفتند: سبحان ربّی العظیم و بحمده.

بعد راست ایستادند و چون خوب ایستادند، گفتند: سمع اللّه لمن حمده و در همان حال که ایستاده بودند، دست را تا مقابل صورت خود بلند کردند و گفتند: اللّه اکبر و بعد به سجده رفتند. دو کف دست را پیش ‍ زانوها، مقابل صورت خود بر زمین گذاردند و انگشتان آن حضرت به هم گذارده شده بود. سه مرتبه گفتند: سبحان ربّی الاعلی و بحمده . اعضای بدن خود را از یکدیگر باز گرفته و بر هم نگذارده بودند (در حال سجده دست را به بدن نچسبانیده و بدن را بر پا نگذارده بودند) و بر هشت موضع بدن خود که به زمین گذارده بودند، سجده کردند که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا و سر بینی باشد.

بعد از نماز فرمودند: گذاردن هفت موضع در وقت سجده به روی زمین واجب است که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا باشد. و اما گذاردن بینی بر زمین سنت (مستحب) است و آنها همان مواضع است که خدا در قرآن فرموده است : و انّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا و مسجدها از آن خداست و با وجود خدای یکتا کسی را به خدایی مخوانید. پس از آن سر از سجده برداشتند و وقتی نشستند گفتند: اللّه اکبر و به ران چپ نشسته ، پشت پای راست را بر کف پای چپ گذاردند و گفتند استغفر اللّه ربّی و اتوب الیه و دوباره در حالی که نشسته بودند. گفتند: اللّه اکبر و بعد به سجده دوم رفتند و مانند سجده اول ، سجده دوم را تمام کردند. و در رکوع و سجود هیچ یک از اعضای بدن را بر یکدیگر نگذارده بودند و موقع سجده آرنج دست خود را باز نگاه داشته و به زمین نگذارده بودند. در حال تشهّد خواندن ، انگشتان دست آن حضرت از یکدیگر باز بود و به این کیفیّت دو رکعت نماز خواندند و چون از تشهّد فارغ شدند، فرمودند: ای حماد، این چنین نماز بخوان.

 منبع: چهل داستان درباره نماز و نمازگزاران؛ یدالله بهتاش


  
  

خداوند متعال خواست سه نفر را که یکی، بیماری پیسی داشت و دیگری، کچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش، قرار دهد. پس فرشته ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی بر او کشید و بیماری اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند».

سپس، فرشته نزد مرد کَچل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا که مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی به سرش کشید. در نتیجه، آن حالت، بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه، فرشته پرسید: کدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند، روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینای اش را به او باز گردانید. آنگاه، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد.

 آنگاه آن شتر وگاو وگوسفند، زاد و ولد کردند طوریکه نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر، و دومی، یک دره پر از گاو، و سومی، یک دره پر از گوسفند، شد.

سپس، فرشته به شکل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز، بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت کرده است به من شتری بده تا بوسیله ی آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را از نیاکانم به ارث برده ام. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه، فرشته به شکل فرد کَچل، نزد او رفت و سخنانی را که به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول، به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سر انجام، فرشته به شکل مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو می توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینائی ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می خواهی، بردار. سوگند به خدا که امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش، قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت، ناراضی شد».


  
  

پیرمردى داراى یک بوستان و باغ بزرگ پرمیوه بود، ولى هنگام رسیدن محصول ، از میوه آن چیزى به منزل نمى برد تا حقوق فقرا و هر صاحب حق را ادا کند.

پیرمرد از دنیا رفت ، ورثه او که پنج پسرش بودند، صاحب آن باغ شدند، اتفاقا در آن سالى که پدرشان مرد، محصول و میوه هاى باغ بقدرى زیاد شده بود که آنها هیچ سالى بیاد نداشتند که آن باغ آنهمه محصول بدهد.
ولى آن برادران بجاى شکر نعمت دهنده خداى بزرگ ، غرق در غرور و عیش و نوش شدند و حتى تصمیم گرفتند، حق مستمندان را ندهند و به همدیگر گفتند:
پدر ما پیرمرد سالخورده و خرفت و بى عقلى بود، بیائید با هم پیمان ببندیم که امسال به هیچکس از مستمندان ، چیزى ندهیم ، تا کاملا ثروتمند بى نیاز شویم و بر اموال او بیفزاید، سپس در سالهاى آینده آن اموال را در کارهاى دیگر، بکار اندازیم .
چهار نفر از پسران ، این پیشنهاد را پذیرفتند، ولى یک نفر از آن ها آنرا رد کرد و از آن پیشنهاد ناراحت شد.
و این شخص همانست که خداوند در سوره قلم آیه 27 از او یاد کرده (چنانکه ذکر خواهد شد)
آرى به آنها گفت : از خدا بترسید و روش پدر را تعقیب کنید، تسلیم خدا باشید تا خداوند شما را از نعمت هایش بهره مند سازد، آن ها نسبت به این برادر، خشمگین شدند و سخت او را کتک زدند، تا حدى که وقتى آن برادر یقین کرد که آنها مى خواهند او را بکشند، در مشورت آنها وارد شد، در حالى که کار آنها را ناپسند مى دانست و از آنها اطاعت نمى کرد.
خلاصه همگى به منزلهاى خود رفتند و با هم ، هم سوگند شدند که صبح زود تا کسى از فقرا و تهیدستان مطلع نشده به باغ بروند و میوه هاى آن را بچینند، ولى در گفتار خود انشاءالله (اگر خدا خواست ) نگفتند، خداوند آنها را به خاطر این دو گناه (1- ندادن حقوق فقرا 2- نگفتن انشاءالله ) گرفتار ساخت و آنهمه نعمت هاى آن باغ بزرگ را از آنها گرفت به گونه اى که همه باغ سوخت و همچون سیاهى شب تاریک گردید.
آنگاه پشیمان شدند و خود را گمراه خواندند و خویش را سرزنش مى کردند که چرا فرمان خدا را انجام ندادند و به این روز سیاه مبتلا گشتند.
یکى از آنها که عاقل ترین بود به آنان گفت :
(مگر من به شما نگفتم به یاد خدا باشید و او را تنزیه و تسبیح کنید).
آنها همدیگر را سرزنش مى کردند و خود را ظالم مى خواندند و فریاد مى زدند: واى بر ما که راه طغیان را پیش گرفتیم امیدواریم که خداوند به ما عوض دهد.
آرى این است عذاب دنیا براى مجرمان با توجه به اینکه عذاب آخرت بزرگتر است

 

 


  
  

در پی اسائه ادبی که  به ساحت پاک پیامبر اعظم(ص) صورت گرفت نویسنده در این نوشتار کوشیده است با بررسی سیر اهانت ها به ساحت مقدس رسول اکرم(ص) از صدر اسلام تاکنون به دلایل این هتک حرمت ها بپردازد و درنهایت برای مقابله با این هجمه های شیطانی عوامل استکبار و صهیونیست ها، راهکارهایی را نیز مطرح نموده است که اینک از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.

با تدبر در آیات اولیه نازل شده بر پیامبر اکرم (ص) معلوم می شود که به صراحت به رأفت خداوندی تأکید شده و سنت افرینش انسان که مصداق بارز رحمانیت و اکرام الهی است به عنوان پروردگاری که همه چیز از آن اوست قلمداد شده است . همان آفرینشی که نقطه پیدایش عشق میان محب و محبوب حقیقی است . و از طرفی وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) که مخاطب خاص وحی الهی است و تنها پذیرنده بار سنگین وحی الهی است جز برای ابلاغ پیام رحمت عام و فراگیر الهی مبعوث نشده است . قرآن کریم می فرماید : « و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین ».

در این آیه کریمه خداوند می فرماید که ای پیامبر، تو رحمت هستی برای عالمیان ، و می بینی اهل مخالفت با ایمان و کافران را که در کفر خود به غایت رسیده اند و اگر تو رحمتی برایشان باشی همگی هدایت شده و از عذاب دوزخ رهایی می یابند پس خداوند تبارک و تعالی تو را پیامبر رحمت برای عالمیان قرار داده است. در این آیه مراد همه جمعیتهای بشری است زیرا عالمیان را با الف و لام آورده است . و این علاوه بر مقتضای رسالت است که باید جهان شمول باشد .

سؤال اینجاست که آیا پیامبری که رحمت است برای عالمیان و رحمت بودن آن اختصاص به مسلمانان ندارد ، شایسته است که چنین مورد بی احترامی قرار گیرد ؟

« رحمت متقابل و بررسی آیه 108 سوره انعام «

دین اسلام بر مبنای احترام به دیگران بنا شده است . دلیل قوی بر این مدعی آیه 108 سوره انعام می باشد که حتی احترام در مقابل کافران و مشرکان را نیز توصیه می کند زیرا هر کس به دیگران احترام بگذارد متقابلا احترام می بیند . در این آیه آمده است :

« و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم «کذلک زینا لکل امه عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فینبهم بما کانوا یعملون » 5در معجم الوسیط معنای « سب » چنین آمده است : « سب به معنی شتم ، یعنی قطع »

در منجد الطلاب نیز «سب » به معنای دشنام داد و بند پاره کردن معنی شده است .

در این آیه خداوند به طور مطلق هرگونه دشنام دادن را منع کرده است خصوصا دشنام به الله و معبود را ممنوع کرده است ادب دینی این آیه بیانگر آن است که اسلام ، دین ارزشها است و بر این نکته تأکید می کند که باید به دیگران احترام گذاشت زیرا هرگونه بی احترامی ، متقابلا بی احترامی به دنبال دارد و این دقت در خصوص مقدسات و اعتقادات طرف مقابل بیشتر باید رعایت شود و باید دقت شود که به اعتقادات فرد مقابل هتک حرمت نشود .

توجه به این نکته لازم است که راستی چرا دشمنان اسلام ، برای رسیدن به هدف خود از راه دشنام دادن و هتک حرمت به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) وارد می شدند ؟ اسلامی که دشنام دادن به مقدسات دین آنها را به پیروان خود اجازه نمی دهد و به طریق اولی هرگونه توهین به ادیان الهی و پیامبران عظیم الشان در پیشگاه خدای متعال و مردم جهان مردود و عملی مطرود شمرده می شود ؟

« پیامبر اسلام از دیدگاه دانشمندان معاصر »

چنانکه گفتیم پیامبر اکرم (ص) برای همه جهانیان ، پیامبر رحمت هستند و این اختصاص به مسلمانان ندارد . جایگاه ویژه حضرتش در میان ادیان الهی و پیروان آن ادیان چیزی نیست که بتوان آن را انکار کرد.

در این مجال هرچند به اختصار ، نظر دانشمندان غربی را در مورد حضرت رسول (ص) بیان می کنیم و بر این نکته اذعان داریم که این مختصر فقط مشتی است از خروار :

آنیه بسانت ( یک مصلح اجتماعی و فیلسوف مشهور ایرلندی ) :در خصوص رسول اکرم (ص) چنین می گوید : غیر ممکن است کسی زندگی و شخصیت پیامبر بزرگ را مطالعه کند و او را تکریم نکند .

هیوتسن اسمیت (دانشمندی بزرگ که به مطالعه ادیان جهان و عرفان مشغول است ): پیامبر در دنیای اسلام بستر ظهور و تجلی وجود مطلق در زندگی بشر است . او الگویی الهی و آسمانی است که عقل و اراده مسلمانان را متوجه خود می سازد .

لوئی توماس ( نویسنده مشهور آمریکایی ) : محمد (ص) با قدرت و اعمال نفوذ در میان عرب وحدت ایجاد نکرد بلکه بر اثر کلام شیرین و اخلاق نیک خود قلوب این قوم را تسخیر کرده تا آنان از روی میل از او پیروی کرده و به گفته هایشان ایمان آورند .

گوستاو لوبون ( خاورشناس فرانسوی ) : اگر بخواهیم ارزش اشخاص را به کردار و آثار نیک آنان بسنجیم به طور مسلم حضرت محمد (ص) بزرگ ترین مرد تاریخ است .

تولستوی ( نویسنده روسی ) :در کتاب خود به نام « محمد » می گوید : جای هیچ گونه شبهه و تردید نیست که پیامبر اسلام از بزرگ ترین معلمین دنیا است . آن هم معلمی که به جامعه بشریت خدمات شایانی کرده است .

کاندیس دنیز ( محقق آمریکایی و استاد دانشگاه جونزهاپکینز) : پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) صاحب نخستین قانون شناخته شده در جهان بوده و این قانون را در شهر مدینه تدوین کرده است . . . باید توجه داشت که در کنار سایر قوانین این قانون وجود دارد که باید به همه ادیان احترام گذاشته شود و حمایت از پیروان آنان واجب است .

مستر هوبرت ویل (نویسنده مشهور ) : نویسنده کتاب« المعلم الاکبر» است . ویل چنین می گوید : محمد (ص) 600 سال بعد از مسیح ظهور کرده و با نیرویی خدایی که داشت توانست اوهام را برطرف سازد و بت پرستی را براندازد.

آنچه از بیان این دانشمندان به نظر می رسد این است که اخلاق و کردار پیامبر (ص) بیشتر تأثیر را روی طرفداران دیگر ادیان داشته است چنانکه اکثر آنها خردمندی و اخلاق حسنه ایشان را مثال می زنند و متذکر می شوند که پیامبر اکرم (ص) با کمترین امکانات دست به بزرگ ترین اصلاحات زده است و دینی الهی به جهانیان معرفی کرده و قوانین اسلام را ارائه کرده است .

بررسی دلایل هتک حرمت به پیامبر اکرم (ص)

در پشت پرده اهانت به حضرت رسول اکرم (ص) دلایل گوناگونی وجود دارد که دشمنان اسلام برای دست یافتن به این اهداف دست به هرگونه هتک حرمتی می زنند . در این مجال به بررسی دلایل هتک حرمت به پیامبر اکرم (ص) می پردازیم :

1 مبارزه با موج اسلام گرایی

مهم ترین دلایل برای اهانت به اسلام و مقدسات دین اسلام ، مبارزه با موج اسلامی گرایی در دنیای غرب است . بر اساس آمار در سال های اخیر تعداد زیادی از اروپایی ها به اسلام مشرف شده اند که اکثر این افراد را بانوان تشکیل می دهند . بر این اساس موج اسلام گرایی در اروپا به حدی شدید است که پیش بینی می شود تا چند سال آینده مسلمانان اکثریت اروپا را تشکیل دهند .

2 ایجاد تفرقه میان مسلمانان و مسیحیان

این هتک حرمت توسط آمریکا و صهیونیست برای مرزبندی میان تمدن اسلام و مسیحیت است و آنان به خوبی می دانند که نزدیکی اسلام و مسیحیت ، قطعا به حذف صهیونیست منجر خواهد شد . لذا پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 رسانه های غرب به ویژه رسانه های وابسته به صهیونیست ها تهاجم تبلیغاتی گسترده ای را برای ترسیم یک چهره خشن از اسلام آغاز کردند که این اهداف پس از انفجارات لندن و مادرید جدی تر شد به طوری که مسلمانان مقیم آمریکا و اروپا به شدت تحت فشار قرار گرفتند و حملات گسترده ای به مساجد مسلمانان در آمریکا و اروپا صورت گرفت . بنابراین هدف آنها تروریسم جلوه دادن اسلام بدان جهت که میان اسلام و مسیحیت تفرقه ایجاد کنند .

3 بالا بردن پرچم آزادی اندیشه هرچند به ناحق

هدف دیگری که در هتک حرمت به ساحت مقدس نبوی دنبال می شود بالا بردن پرچم آزادی اندیشه است . چنان که سفیران 11 کشور اسلامی از جمله مصر ، فلسطین ، ترکیه ، پاکستان ، ایران ، بوسنی ، هرزگوین و اندونزی طی نامه ای به نخست وزیر دانمارک اعتراض خود را اعلام کرده و خواستار عذرخواهی شدند . « آندرسن فوک راهموسن» نخست وزیر دانمارک در پاسخی مکتوب اظهار داشت در این امور به علت آزادی بیان دخالت نمی کند ! حتی 5 ماه پس از انتشار کاریکاتور های توهین آمیز روزنامه دانمارکی این مجموعه مجددا چاپ شد و به دنبال آن در مجلات و روزنامه های سوئد ، فرانسه ، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی نیز به چاپ رسید و حتی روزنامه های دانمارکی با دفاع از اقدام توهین آمیز به بهانه آزادی بیان مسابقه ای را با عنوان « از محمد (ص) چه تصویری دارید آن را بکشید و جایزه بگیرید » برگزار کرد که البته این توهین مجددا خشم مسلمانان را دوچندان کرد .

4 اندازه گیری میزان حساسیت مسلمانان

غربی ها می خواستند با این کار میزان حساسیت و واکنش مسلمانان را اندازه گیری کنند تا از این طریق برای توطئه های بعدی خود برنامه ریزی کنند .

به هر حال غربی ها باهر هدفی که اقدام به توهین به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) کرده باشند هیچ یک از اهدافشان بدست نیامده است و تکرار این اهانتها خود دلیل محکمی است برای اینکه آنها به اهداف خود نرسیده اند زیرا اگر به هدفشان رسیده بودند دست از تکرار بر می داشتند .

? « سبقه تاریخی هتک حرمت به پیامبر اکرم (ص) »

اهانت به ساحت مقدس انبیاء الهی ریشه ای تاریخی دارد . چنانکه با مرور اجمالی بر احوالات انبیاء الهی در می یابیم که همه آنها مورد اهانت و هتک حرمت واقع شده اند . وقتی کفار خود را از مقابله با ایشان ناتوان می دیدند دست به تخریب شخصیت ایشان می زدند و نسبتهای ناروایی را به ایشان می دادند تا جایی که می گفتند که این فرستادگان الهی ساحر و مجنون هستند . قرآن کریم می فرماید : « کذلک مآ أتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون »

پس این اهانتها و هتک حرمت ها در زمان نبی مکرم اسلام نیز رواج داشته است . نمونه های تاریخی زیادی وجود دارد که قرآن کریم به برخی از این موارد اشاره می کند :

1 سوره کوثر

هنگامی که عبدالله بن رسول الله (ص) که از خدیجه بود از دنیا رفت . عاص بن وائل سهمی (پدر عمرو عاص ) پیامبر اکرم را به هنگام خروج از مسجد دید و در آنجا با هم صحبت کردند . عده ای از بزرگان قریش در مسجد الحرام نشسته بودند چون عاص پیش آمد گفتند : با چه کسی صحبت می کردی ؟ گفت با آن ابتر .

پاسخ این اهانت به ساحت مقدس نبوی را قرآن کریم به زیبایی بیان می دارد و به صورتی اعجازگونه می فرماید : « ان شانئک هو الابتر »  چنان که می بینیم در این گونه اهانتهای لفظی خداوند خود عهده دار پاسخگویی می شود و جواب دشمنان را می دهد . ناگفته نماند که این وعده یک اعجاز است که اکنون مشاهده می شود وعده خدا عملی شده ، اسلام گسترش پیدا کرده و نسل آن حضرت از فاطمه زهرا (س) همه جا را پر کرده است .

2 سوره همزه

در شأن نزول این سوره مبارکه آمده است که این سوره درباره برخی سران قریش نازل شده است که به عیب جویی از پیامبر (ص) و مسلمانان می پرداختند و البته برخی نیز نزول این سوره را در خصوص یکی از سران کفار دانسته اند که پشت سر پیامبر (ص) غیبت می کردند و در پیش روی آن حضرت تعریف می کردند . در این سوره به صراحت بیان می گردد که آتش عذاب برای عیب جویان ابتدا در دلهای ایشان افکنده می شود . یکی از ویژگی های مهم این سوره تنبیه و توبیخ عیب جویان است و عبارت « همزه لمزه » اشاره به این موضوع دارد .

اساسی موضوعات مطرح شده در این سوره عبارت ست از :

در این سوره به دو ویژگی از افراد عیب جو اشاره می شود اول اینکه ایشان با اعمال فشارهای روانی سعی می کنند تا ایشان را آزاردهند و این درست خلاف دستور اسلام است که هیچ کس حق ندارد دیگری را تحت فشار قرار دهد و دوم اینکه این افراد ثروت اندوزی می کنند و گمان می کنند که این ثروت جاودانه است .

نام اصلی این سوره همزه است و همزه به معنای شکستن می باشد ، از آنجا که افراد عیب جو و غیبت کننده شخصیت دیگران را در هم می شکنند از عیب جویی به همزه تعبیر شده است .

نام دیگر این سوره حطمه می باشد و به معنای آتش عظیمی است که عیب جویان در آن افکنده می شوند .

3 سوره حجرات

در آیات سوره حجرات ادب حضور در محضر نبوی به مسلمانان یادآوری می شود و آنان را از هرگونه بی احترامی برحذر می دارد . در مورد شأن نزول آیه دوم از سوره حجرات گفته اند که : گروهی از طایفه بنی تمیم و اشراف آنها وارد مدینه شدند هنگامی که داخل مسجد پیامبر (ص) شدند صدا را بلند کرده و از پشت حجره هایی که منزل پیامبر (ص) بود فریاد زدند : یا محمد اخرج الینا ! این سر و صدا و تعبیرات غیر مؤدبانه پیامبر (ص) را ناراحت کرد .

چنان که گفتیم سوره حجرات یک سری از مباحث اخلاقی و دستورات انضباطی نازل شده در خصوص نبی مکرم اسلام را بیان می کند که به طور اختصار عبارتند از : نخست تقدم نیافتن بر خدا و پیامبر (ص) و دوم در محضر پیامبر (ص) سر و صدا و قال و غوغا راه نینداختن . و عدم رعایت ادب در حضور نبی اکرم اسلام را از علل حبط اعمال بر می شمارد یعنی رعایت ادب در برابر ساحت مقدس نبوی آن قدر مهم است که هرگونه بی احترامی باعث حبط اعمال می گردد .

و در مقابل نیز بیان می دارد که آنهایی که ادب را در محضر حضرت رسول (ص) رعایت می کنند خداوند قلوبشان را برای تقوا خالص و گسترده ساخته و برای آنها آمرزش و پاداش عظیمی را فراهم ساخته است .

? جنگهای صلیبی

از دیرباز کارشناسان غربی همیشه بر این باور بودند که پیروی از تفکر اسلام ناب برای دنیای غرب خطر دارد اگر در یکصد سال اخیر تاریخ دنیا را ورق بزنیم جنگهای صلیبی اوج کشمکش دول غربی با مسلمانان بوده است که البته در نهایت به ضرر مسلمانان تمام شد و از همان زمان اذهان عمومی بسوی بدنام کردن مسلمانان و در نهایت دین اسلام معطوف شد .

راه های هتک حرمت در جهان کنونی

در جهان کنونی طرق هتک حرمت با قدیم متفاوت است . در حال حاضر به زبان بسیار ساده و در مدتی بسیار کوتاه و با توجه به زمان محدود مردم برای مطالعه و با توجه به مشغله های انقلاب صنعتی راههایی را در پیش می گیرند که در کمترین زمان و هزینه ، بیشترین تأثیر را داشته باشد . برخی از این راهها عبارتند از :

1 کتاب

الف : تدوین کتاب آیات شیطانی توسط سلمان رشدی نویسنده هندی تبار مقیم انگلیس در سال 1988 نمونه بارز این نوع از اهانت است . این نویسنده مرتد و محدور الدم در سال گذشته قبل از چاپ کاریکاتورها در روزنامه های اروپایی ، رمانی با عنوان شالیمار دلقک به چاپ رسانده که داستان یک نوجوان مسلمان است که یک روحانی تندرو او را تحت آموزش هایی قرار می دهد تا به اقدامات تروریستی دست بزند . این کتاب در بازارهای غربی با 35% تخفیف و با قیمت 21 یورو و 69 سنت عرضه شده است . این کتاب دین اسلام را دینی آمیخته با سحر ، جادو مارگیری ، قتل ، غارت ، ترور ، جنگ و خشونتهای جنسی نشان می دهد و بر روح و جان خواننده تاثیری شگرف می گذارد .

با توجه به آنکه چاپ کتاب اخیر سلمان رشدی دقیقا چند ماه قبل از چاپ کاریکاتورها است به نظر می رسد جهان اسلام با حرکتی کاملا برنامه ریزی شده روبه رو است .

ب. کتاب های «خشم و غرور » و « قدرت تعقل »

اوریانا فالاچی ، معروف ترین خبرنگار ایتالیایی که به دلیل فعالیتهای روزنامه نگاری جهانی اش مشهور است بعد از 11 سپتامبر 2001 اتهاماتی را بر مسلمانان وارد کرد که مورد اعتراض مسلمانان نیز واقع شد. برخی از اظهار نظرهای وی در کتاب « خشم و غرور» توهین مستقیم به مسلمانان محسوب شده و در کتاب « قدرت تعقل » نیز کلیسای کاتولیک را متهم می کند که در برابر جهان اسلام ضعف نشان می دهند .

یک سازمان مخالف نژاد پرستی در فرانسه خواستار منع انتشار این کتاب شد اما درخواست وی مورد موافقت قرار نگرفت .

2 نمایشنامه

ولتر نویسنده فرانسوی در سال 1763 میلادی تحت تاثیر نوشته های مغرضانه مسیحیان قرار گرفته و نمایشنامه « فناتیسم » که یک اثر ضد اسلامی بود را به تصویر کشید ولی او چند سال بعد در سال 1776 میلادی در حالی که از کرده خود پشیمان بود ، همه کتابهایی که مسیحیان درباره مسلمانان نوشته بودند را در خانه آتش زد و گفت که بی گمان محمد مرد بسیار بزرگی بوده است و مردان بزرگی نیز در دامان خود پرورش داده است

3 فیلم

نمایش فیلم های ضد اسلامی امروزه و در دنیای کنونی بسیار رواج دارد در ادامه به چند نمونه اشاره می کنیم :

الف فیلم تسلیم

5 سال پیش یک کارگردان هندی با استفاده از یک دختر هنرپیشه مسلمان مراکشی فیلم ضد اسلامی تسلیم را ساخته است اما به علت انکه گسترش چندانی نداشت پیامدهای محسوسی نیز نداشت . در این فیلم دختر مسلمان نماز را به زبان انگلیسی و به عنوان درد دل با خدا به جای می آورد و در این درد دل تمامی آیات قرآن را زیرسؤال می برد .

ب فیلم اسامه

این فیلم متأسفانه به علت جهل برخی از افراد در ایران نیز تبلیغ شده است در حالی که در این فیلم با وجود اینکه طالبان را زیر سؤال می برد اما در حقیقت اصل و ریشه اسلام را می زند

ج کارتون پارک جنوبی متعلق به شرکت کمدی سنترال در این فیلم هم به ساحت پیامبر اعظم توهین شده بود و هم به حضرت مسیح

د فیلم تئوون گوگ فیلم ساز هلندی (در سال 2004 در یکی از خیابانهای آمستردام به قتل رسید)

ه فیلم «معصومیت مسلمانان» : سم باسیل نویسنده و کارگردان یهودی آمریکایی که اهل کالیفرنیا و شاغل در بخش مستغلات است در این فیلم دو ساعته شخصیت پیامبر اکرم (ص) به طنز گرفته شده است . سم باسیل که هم اینک در مخفیگاه به سر می برد به «وال استریت جورنال» گفته است که «بیش از 100 یهودی با اعطای 5 میلیون دلار» در تأمین مالی این فیلم کمک کرده اند . این فیلم با شرکت 60 هنرپیشه و 45 نفر پشت صحنه در سه ماه ساخته شده است .

4 کاریکاتور

12 کاریکاتورهای توهین آمیز نخستین بار در روزنامه یولندپستن دانمارک در ماه سپتامبر منتشر شد و پس از آن چندین روزنامه در سراسر اروپا اقدام به چاپ مجدد این تصاویر موهن کرده و موجبات خشم مسلمانان سراسر جهان را فراهم آوردند . روزنامه جیلاندزبوستن دانمارک در 30 سپتامبر میلادی مجددا این 12 کاریکاتور را به چاپ رساند و با موج جدیدی از اعتراضات روبه رو گردید .

5 زیر سؤال بردن دین اسلام توسط بزرگان ادیان الهی

در تاریخ شهریور ماه 1385 پاپ در سفر خود به آلمان طی سخنانی اسلام را دین خشونت معرفی کرد . این سخنان آن قدر غیر معمول بود که دوباره موجی از اعتراضات جهانی را به دنبال آورد . گفتنی است چنان که مطرح خواهیم کرد بزرگان ادیان الهی و سران اروپایی هرگونه اهانت به دین مقدس اسلام را محکوم کرده بودند .

6 تبلیغات

همان طور که دیدیم بسیاری از هتک حرمتها به علت اینکه نمود زیادی ندارد و اسلام از آنها نیز برحذر نیست ، چنانکه اروپائیان در بسیاری از تبلیغات خود مسلمانان را تروریسم بیان می کنند ، و امام زمان (عج) را فردی معرفی می کنند که جنگ و خونریزی را در جهان به پا می کند و از اسلام دینی خشن ترسیم می کنند و به صورت منفی در تبلیغات خود اسلام را معرفی می نمایند . مثلا برای تبلیغ استحکام یک ماشین فرد مسلمانی که خودروی خود را کنار یک رستوران پر از جمعیت پارک کرده نشان می دهند اتومبیل آتش می گیرد و آن فرد مسلمان درون اتومبیل می سوزد بدون آنکه خسارتی متوجه اتومبیل شود . خلاصه هرجا تصویر از جنگ و خونریزی است پرچم اسلام در حال حرکت است .

 


93/11/6::: 5:21 ع
نظر()
  
  

 

 قسمتی از سخنان آیت الله بهجت با موضوع لزوم همدردی با مردم و مومنان و نیز یکی از نشانه های ظهور حضرت ولی عصر(عج) را به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وی بخوانید.

سعدى مى گوید:
بنى آدم اعضاى یکدیگرند - که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار
مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى در سفینة البحار روایتى نقل مى فرماید که گویا این شعر اقتباس از آن است.(1 )
اگر کسى در امثال و حِکَم و اشعار تتّبع کند، مى تواند مجموعه ى بزرگى از آثار جمع آورى نماید. در روایت این مضمون آمده است که:

گاهى مؤمن به غصّه و اندوه مبتلا مى شود و سبب آن را نمى داند. سبب آن ابتلا مؤمن دیگرى است به بلایى در اقصى نقطه هاى عالم. و گاهى رفع بلا از او، موجب شادى مؤمنین دیگر است. و گاهى یک مؤمن موجب رحمت و برکات براى مؤمنین دیگر مى شود.

آیا با این همه بلاها که براى مسلمانان به خصوص براى شیعه وارد مى شود، ما نباید هیچ غم و اندوه داشته باشیم؟ آیا باید بى تفاوت باشیم؟! یا باید حال ما در نگرانى و ناراحتى مثل این باشد که بلا بر سر خود ما مى بارد؟!

یکى از علایم آخرالزّمان و قیام و ظهور حضرت مهدى ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ آن است که: «عِنْدَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ» هنگام سنگدلى مردم. (2)

در توقیع شریف به نقل از حضرت حجّت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ به این صورت آمده است: «وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاْءَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلوُبِ وَامْتِلاءِ الاْءَرْضِ جَوْرا.»؛ (ظهور بعد از گذشت زمان طولانى و سنگدل شدن مردم و پُر شدن زمین از ستم، خواهد بود.) در هر حال، با ما اتمام حجّت کرده اند که اگر در این زمان تکلیف خود را بدانیم و بدان عمل نماییم، باید از خوشحالى کلاهمان را به هوا بیندازیم، و در مواردى که اصالت برائت جارى نیست ـ مثل موارد دِماء و اموال خطیره و اَعْراض، و اسلام و ضروریات دین ـ به احتیاط عمل کنیم.

 پی نوشت ها:

 1. تا آن جا که ما تفحّص کرده ایم، این مضمون به صورتهاى مختلف در جوامع روایى آمده است، ولى در همه ى آنها سخن از مؤمنان است، نه همه ى انسانها و بنى آدم. بنابر این، این روایات بیانگر ارتباط روحى شدید میان خصوص مؤمنان مى باشد، نه همه ى انسانها. ر.ک: اصول کافى، ج 2، ص 166؛ بحارالانوار، ج 20، ص 127؛ ج 58، ص 148 و 150؛ ج 71، ص 234، 268، 274، 277 و 280 ؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 217 و 424.

2. ر.ک: بحارالانوار، ج 51، ص 163؛ ج 52، ص 151؛ ج 53، ص 318؛ احتجاج، ج 2، ص 478؛ اعلام الورى، ص 445؛ خرائج، ج 3، ص 1129؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 236؛ غیبة الطوسى، ص 395؛ و کمال الدّین، ج 2، ص 516.

منبع: پایگاه اینترنتی مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله بهجت


93/10/20::: 6:29 ع
نظر()
  
  
آخرالزمان

 

آخرالزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزمان است؟ همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین کرد. . .

طی بررسی آیات و روایات مربوط به آخرالزمان و ظهور، به وقایعی برمی‌خوریم که در نشئه دنیا رایج نیست، یعنی اینکه به وسیله قوانین حاکم در نشئه فعلی، بروز چنین اتفاقاتی عادی و ممکن نیست. این موضوع این س?ال را بر می‌انگیزد که آیا در زمان ظهور، نشئه اول تمام و نشئه‌ای دیگر برپا می‌گردد؟ در جواب این پرسش برخی معتقدند وقایع عجیب و غیرعادی که در این روایات مطرح شده است، همگی در چارچوب قوانین فعلی مادی امکان وقوع دارند اما توسط فناوری‌های بسیار پیشرفته‌ای که در آینده ابداع خواهد شد. لذا این گونه افراد دوران حکومت حقه در زمان ظهور را ادامه نشئه فعلی می‌دانند. اگر چنین جوابی صحیح و منطبق بر واقعیت باشد می‌توان همین موضوع را برای قیامت قائل شد و مطرح نمود که تمام اتفاقات غیر عادی که در قیامت رخ می‌دهد توسط فناوری فوق مدرنی است که در آینده اختراع خواهد شد، و سپس این استدلال را دائما تکرار کرد و تا درجه انتهایی بهشت همه چیز را تکنولوژیک تصور نمود! اما چنین فرضیه‌ای توسط هیچکس مطرح نمی‌شود و غالبا قیامت نشئه‌ای جدید قلمداد می‌شود.

 مقدمه

"آخرالزمان" یا پایان دوران همان گونه که از نام آن برمی‌آید به انتهای یک دوره اطلاق می‌شود و مقطعی از زمان است که در آن تغییر از یک دوره به دوره‌ای جدید رخ می‌دهد. از آنجا که اکنون دوره دنیا برپاست آخرالزمان به انتهای دوره دنیا مربوط می‌شود.

بنابراین، آخرالزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزمان است؟ همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین کرد، همانطور هم نمی توان آخرالزمان را محدود و معلوم کرد. البته از یک طریق می توان تا اندازه ای معنی کلمه آخر الزمان را دریافت و آن این است: وقتی اکثر علاماتی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و آل اطهر آن حضرت خبر داده اند، عملی شوند

آخرالزمان از دیدگاه ادیان به دورانی گفته می‌شود که وقایعی عظیم و عجیب در آن رخ می‌دهد و حاکی از انتهای زندگی به شیوه فعلی بر روی زمین است. انتظار می‌رود با سپری شدن آخرالزمان دوره جدیدی فرا برسد که بسیار با وضعیت پیشین آن متفاوت باشد. همچنین در این زمان است که ادیان الهی به ظهور مردی بشارت داده اند که ظلم و جور را از زمین بر می‌چیند و آن را پر از عدل و داد می‌سازد. نمونه چنین بشارت هایی در کتب آسمانی آمده است.

در این تحقیق به بیان علائم آخرالزمان و نشانه های زمانی آخرالزمان و اوصاف مردم آخرالزمان و علائم ظهور که به دو دسته حتمی و غیرحتمی تقسیم می شوند، با بهره گیری از احادیث و روایات گردآوری کردیم و در آخر به وظائف شیعه در آخرالزمان می پردازیم.

 

معنای کلمه آخرالزمان:

معنی کلمه آخرالزمان از معانی نسبی به شمار می رود، مثلا: زمان فعلی را که مدت یک هزار و چهارصد و اندی سال از هجرت پیامبر اکرم(ص)می گذرد، نسبت به آن زمانی که آن حضرت مبعوث به رسالت و پیغمبری شده می توان گفت: آخرالزمان است و مدت 500 یا یک هزار یا 2 هزار سال آینده را نسبت به زمان فعلی ما می توان گفت آخر الزمان است و...

بنابراین، آخرالزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزمان است؟ همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین کرد، همانطور هم نمی توان آخرالزمان را محدود و معلوم کرد. البته از یک طریق می توان تا اندازه ای معنی کلمه آخر الزمان را دریافت و آن این است: وقتی اکثر علاماتی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و آل اطهر آن حضرت خبر داده اند، عملی شوند. می توان به آن زمان آخرالزمان گفت و در انتظار ظهور مهدی(عج) بود. و لذا بر منتظران ظهور لازم است که با نگاهی به روایات معصومین(علیهم السلام) با این علامات آشنا شوند تا هم با شرایط زمانی و مکانی و هم به وظایف خود در این زمینه آشنا شوند.(1)

مسجد

 


علائم آخرالزمان:

در روایات اسلامی برای دوره آخرالزمان علایم و نشانه هایی ذکر شده که با تحقق این علایم و نشانه ها، پی می بریم که هم اکنون در دوره آخرالزمان قرار داریم. اینک به برخی از این علایم و نشانه ها اشاره می کنیم:

1- گسترش ترس و ناامنی

امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید: "لایقوم القائم إلا علی خوف شدید..."؛(2) "حضرت قائم(عج) قیام نمی کند مگر در دورانی پر از بیم و هراس." و نیز فرمود: "مهدی(عج) هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد."(3)

2- تهی شدن مساجد از هدایت

پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره وضعیت مساجد در آخرالزمان می فرماید: "مساجدهم عامره و هی خراب من الهوی"(4)؛ "مسجدهای آن زمان آباد و زیباست. ولی از هدایت و ارشاد و در آن خبری نیست."

آخرالزمان از دیدگاه ادیان به دورانی گفته می‌شود که وقایعی عظیم و عجیب در آن رخ می‌دهد و حاکی از انتهای زندگی به شیوه فعلی بر روی زمین است. انتظار می‌رود با سپری شدن آخرالزمان دوره جدیدی فرا برسد که بسیار با وضعیت پیشین آن متفاوت باشد. همچنین در این زمان است که ادیان الهی به ظهور مردی بشارت داده اند که ظلم و جور را از زمین بر می‌چیند و آن را پر از عدل و داد می‌سازد. نمونه چنین بشارت هایی در کتب آسمانی آمده است

3- سردی عواطف انسانی

حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) در این باره می فرماید: "فلا الکبیر یرحم الصغیر و لا القوی یرحم الضعیف، و حینئذ یأذن الله له بالخروج"(5)؛ "در آن روزگار، بزرگترها و به زیر دستان و کوچکترها ترحم نمی کنند و قوی بر ضعیف ترحم نمی نمایند. در آن هنگام خداوند به او [مهدی(عج)] اذن قیام و ظهور می دهد.»

4- گسترش فساد اخلاقی

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمایند: "قیامت بر پا نمی شود تا آن که زنی را در روز روشن و به طور آشکار گرفته، در وسط راه به او تعدی می کنند و هیچ کس این کار را نکوهش نمی کند".

محمدبن مسلم می گوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام فرمود: "إذا تشبه الرجال بالنساء، و النساء بالرجال، و اکتفی الرجال و بالرجال، و النساء بالنساء"؛(6) "هنگامی که مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان کنند. آن گاه که مردان به مردان اکتفا کرده و زنان و به زنان اکتفا کنند."

5- آرزوی کمی فرزند

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: "رستاخیز برپا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی 4 فرزند کند. و آن که 4 فرزند دارد می گوید: کاش 3 فرزند داشتم و صاحب فرزند آرزوی دو فرزند دارد. و آن که دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند بنماید. و کسی که یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت".(7)

6- مرگ های ناگهانی

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: "قیامت برپا نمی شود، تا اینکه مرگ سفید ظاهر شود. گفتند: ای رسول خدا! مرگ سفید چیست؟ فرمود: مرگ ناگهانی".(8)

7- جنگ و کشتار

امام رضا(علیه السلام) فرمود: "پیش از ظهور امام زمان(عج) کشتارهای پیایی و بی وقفه رخ خواهد داد."(9)

 

پی نوشت ها:

1- محمدجواد مهری؛ نشانه های شگفت آور آخرالزمان، ص 33

2- الغیبه، نعمانی، ص 235

3- ملاحم، ابن طاووس، ص 77

4- بحارالانوار، جلد 2، ص190

5- همان جلد 52، ص 380

6- کمال الدین، جلد 1، ص 331

7- فردوس الاخبار، ج 5، ص227

8- الفائق، جلد 1، ص141

9- الغیبه، نعمانی، ص 271

 


  
  
قیمت تو به اندازه خواست توست،اگر خدا را بخواهی،قیمت تو بی نهایت است و اگر دنیا را بخواهی،قیمت تو همان است که خواسته ای رجبعلی خیاط

 

دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود،ولی دو چیز کم دارد:یکی اخلاص و دیگری،دوستی خدای متعال رجبعلی خیاط

 

هی نگو دلم اینطور می خواهد،ببین خدا چه می خواهد. رجبعلی خیاط

 

خدا همه عالم را برای شما و شما را برای خودش آفریده است.ببینید که چه مقام و منزلتی برای شما آفریده است. رجبعلی خیاط

 

قاشق برای خوردن غذل خوب است و فنجان برای چای نوشیدن و...انسان هم تنها برای آدم شدن خوب است. رجبعلی خیاط

 

مقدسها همه کارشان خوب است فقط باید منیت خود را با خدا عوض کنند. رجبعلی خیاط

 

اغلب مردم اظهار میدارند که ما امام زمان را از خودمان بیشتر دوست داری،حال که اینطور نیست زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشم،باید برای او کار کنیم،نه برای خود رجبعلی خیاط

 

اگر چشم برای خدا کند می شود(عین اللّه) و اگر گوش برای خدا کار کند می شود(اذن اللّه) و اگر دست برای خدا کار کند می شود(ید اللّه) تا می رسد به قلب انسان که جای خداست. رجبعلی خیاط

 

همه خودهای انسان از خودپرستی است.تا خداپرست نشوی به جایی نمی رسی. رجبعلی خیاط

 

فرهاد هر کلنگی که می زد به یاد شیرین و به عشق او بود.هر کاری انجام می دهی تا پایان کار،باید همین حال را داشته باشی.همه فکر و ذکرت باید خدا باشد،نه خود... رجبعلی خیاط

 

از کلمه (ما) بگذرید،آن جا که در کارها کلمه(من) و (ما) حکومت می کند،شرک است. رجبعلی خیاط

 

وقتی خدا را شناختی،هر چه می کنی باید خالصانه و عاشقانه باشد.حتی کمال خود را هم در نظر نگیر.نفس بسیار زیرک و پیچیده است و دست بردار نیست.به هر نحو شده میخواهد خود را وادار کند. رجبعلی خیاط

 

در هر نفس کشیدن،امتحانی است.ببین با انگیزه رحمانی آغاز می شود یا با انگیزه شیطانی آمیخته می گردد. رجبعلی خیاط

جملات حکیمانه

 

 


مطالب مرتبط:
شیخ رجبعلی خیاط کیست؟

  
  

 

سیره نویسان در اشاره به سلسله نسب اویس آورده اند: اویس، پسر عامربن جزءبن مالک بن عمروبن سعد بن عصوان بن قرن بن ردمان بن ناحیه بن مراد بن مالک بن اددبن مذحج(1) است. برای اویس چند لقب برشمرده اند: به سبب اینکه جد ششمش «قَرن» نام داشت، او را «قَرَنی» و به موجب آنکه جد نهمش، «مراد» نام داشت، «مرادی» و از آنجا که دوازدهمین جدش «مَذحج» بود، او را «مذحجی» خوانده اند.
برخی بر این باورند او را از آن روی قرنی لقب داده اند که در منطقه ای به نام «قَرن المنازل»، از سرزمین یمن زندگی می کرد.(2)
آورده اند که وقتی آیین اسلام در مکه آشکار شد، خاندان اویس به اسلام گرویدند و از دو قبیله ی این دودمان، مذحج و مراد، شخصیت های بزرگی همچون مالک اشتر و کمیل بن زیاد نخعی ظهور یافتند. خاندان مذحج، چنان از اسلام حمایت می کردند و در راه حاکمیت آن، رشادت و فداکاری نشان می دادند که رسول اکرم(ص) درباره ی ایشان فرمود: «بیشترین افراد قبایل در بهشت، مردم قبیله ی مذحج اند».(3)
به گواهی تاریخ، در یکی از روزهای جنگ صفین، حدود هشت صد تن از خاندان مذحج، به فرماندهی مالک اشتر با شهامت و شجاعت بسیار به دشمن تاختند و صفوف مشرکان را درهم شکسته، بیش از 180 شهید، به اسلام تقدیم کردند.(4)
آورده اند که گروهی از مردم یمن، در سال دهم هجری، به هنگام تبلیغ حضرت علی(ع) در این سرزمین، به اسلام گرویدند که گویا در این زمان، اویس در حدود چهل سالگی اسلام آورده است. بنابراین، سیره نویسان تاریخ تولد اویس را حدود سی سال پیش از هجرت دانسته اند.

نور اویس در خانه ی پیامبر خدا(ص)

آورده اند که اویس انسانی وارسته بود. چنان که با شنیدن ویژگی ها و آموزه های پیامبراسلام، به حقانیت آن حضرت ایمان آورد. او پیش از اسلام آوردن نیز مردی پاک اندیشه و پاک رفتار بود. وی همواره به ارزش های والای اخلاقی و انسانی احترام می گذاشت و در همه ی عرصه های زندگی، این ارزش ها را رعایت می کرد. اویس در زادگاه خود سرگرم کار بود و مادری پیر داشت که احترام و نگه داری او را بر همه ی کارها مقدم می شمرد. وی هرگز از دستورهای مادرش سر نمی پیچید؛ تا آنجا که برای خدمت به مادر و تنها نگذاشتن او، حتی به سفر نمی رفت.
روزی هجران رسول خدا(ص) او را بسیار بی تاب کرد. از این روی، نزد مادر رفت تا از او اجازه بگیرد و برای دیدار پیامبر به مدینه برود. مادر چون به وجود اویس و کمکش نیاز داشت، به او گفت: «برو، ولی زود بازگرد. بیش از نصف روز، در مدینه نمان». اویس با اشتیاق بسیار، برای دیدن پیامبر به سوی مدینه شتافت. چون به این شهر رسید، باخبر شد که رسول خدا(ص) به سفر رفته است. اصحاب به او گفتند: «امشب را نزد ما بمان تا پیامبر از سفر بازگردد». اما اویس گفت: «به مادرم قول داده ام که زود برگردم، اینک ناچارم که به یمن بازگردم. شما سلام مرا به محبوبم، رسول اکرم برسانید». سپس عازم یمن شد. هنگامی که پیامبر از مسافرت بازگشت، اصحاب به ایشان گفتند: «بیابان گردی به نام اویس از یمن آمده بود [تا شما را ببیند] و چون شما در مدینه نبودید، به شما سلام رساند و بازگشت». پیامبر خدا فرمود: «آری، این نور اویس است که در خانه ی ما بر جای مانده است».(5)

اویس در کلام پیامبر خدا(ص)

اویس، انسانی پاک سرشت، مؤمن و بااخلاص بود. از این روی، پیامبر اسلام او را بسیار دوست می داشت و گاهی میان اصحابش از او یاد می کرد. پیامبر چنان درباره ی اویس سخن می گفت که همگان می فهمیدند اویس، بنده ی بزرگوار خداوند است و نزد خدا و رسولش جایگاه والایی دارد. حتی رسول اکرم(ص) بارها از اشتیاقش برای دیدار او سخن گفت. روزی آن حضرت به یاد اویس افتاد و فرمود: «نسیم خوش بهشت، از سوی قرن (یمن)، در حال وزیدن است. آه! ای اویس قرنی، چقدر من مشتاق دیدار تو هستم. ای مردم، هر کس او را دید، سلام مرا به وی برساند». شخصی از حاضران پرسید: «ای رسول خدا، اویس قرنی کیست» پیامبر خدا فرمود: «او کسی است که اگر از نزد شما برود، از او سراغی نمی گیرید، و اگر روزی میان شما حاضر شود، به وی اعتنایی نمی کنید»؛ یعنی او به سبب ساده زیستی، نظر کسی را به سوی خدا جلب نمی کند و بسیاری از افراد به دلیل ساده بودن زندگی اش، به او اعتنا نمی کنند، ولی در پیشگاه خداوند، جایگاه بالایی دارد. حضرت همچنین در توصیف بزرگی و جایگاه والای اویس در روز قیامت فرمود: «در نتیجه ی شفاعت اویس، جمعیت بسیاری [به شمار همه ی افراد دو قبیله ی پرجمعیت ربیعه و مُضَر]، به بهشت وارد خواهند شد. او با اینکه مرا ندیده، به من ایمان آورده است و پس از من، در رکاب جانشینم، علی بن ابی طالب(ع)، در جهاد با دشمنان [خدا] به شهادت می رسد».(6)

التماس دعای رسول خدا(ص) از اویس

برخی افراد گمان می کنند صرف دیدن پیامبران و اولایی الهی، ارزش است، ولی حقیقت آن است که تنها دیدن حجت ها در رسیدن به کمال حقیقی، آن چنان که باید، کارساز نیست. چه بسیار انسان هایی که پیامبر خدا و جانشینان ایشان را زیارت کردند، ولی چون از رهنمودهای ایشان پیروی نکردند، از برکت های وجود مبارکشان بهره ای نبردند. در برابر، انسان هایی نیز بودند که توفیق زیارت پیامبر اکرم(ص) و ائمه ی اطهار(ع) را نیافتند، ولی به سبب ایمان آگاهانه به حجت های الهی و پیروی از آموزه های زندگی بخش آنان، به جایگاه های معنوی بسیار بزرگی دست یافتند. یکی از این انسان های سعادتمند، اویس قرنی است. این مرد بزرگ، با اینکه هم عصر رسول خدا(ص) بود، توقیق دیدار آن حضرت را نیافت. با این حال، چنان در ایمان به آیین اسلام و علاقه به رسول اکرم(ص) ثابت قدم بود که پیامبر خدا چندین بار او را ستود.
آورده اند: روزی پیامبر در مدینه فرمود: «نسیم دل انگیز و پرنشاط خدای رحمان را، از سوی یمن استشمام می کنم». سلمان با شنیدن سخن پیامبر پرسید: «ای رسول خدا، مگر چه کسی در یمن زندگی می کند که چنین نعمتی در آنجا تحقق یافته است؟» پیامبر اعظم(ص) فرمود: «در یمن شخصی زندگی می کند که نام او اویس قرنی است. او روز قیامت یک تنه همچون امتی، محشور خواهد شد و جمعیت بسیاری با شفاعت او به بهشت وارد می شوند». سپس خطاب به حاضران فرمود: «آگاه باشید! اگر یکی از شما اویس را دید، حتماً سلام مرا به او برساند و از وی بخواهد که برای من دعا کند».(7)

اویس؛ دوست رسول خدا(ص)

روزی رسول اکرم(ص) میان اصحاب خود، درباره ی ویژگی های پاکان برگزیده ی الهی نکته هایی را برشمرد. چون سخن پیامبر به پایان رسید، حاضران از ایشان خواستند فردی را که در زمان آنان زندگی می کند و این ویژگی ها را دارد، به ایشان معرفی کند. پیامبر فرمود: «اگر مثالی برای این ویژگی ها می خواهید، چنین شخصی در زمان شما، اویس قرنی است». اصحاب پرسیدند: «اویس قرنی کیست؟» رسول خدا(ص)، نخست همه ی مشخصه های جسمانی و ظاهری و سپس ویژگی های معنوی او را برای حاضران شرح داد. از جمله فرمود:
او چشمانی سیاه، مایل به کبودی، چهره ای تقریباً گندمگون، قامتی معتدل و... دارد. وقتی قرآن می خواند، اشک از چشمانش جاری می شود. لباس ساده می پوشد. اویس در زمین گمنام، ولی نزد اهل آسمان، معروف و شناخته شده است. اگر سوگندی یاد کند، سوگندش پذیرفته است و به نتیجه ی آن می رسد. در قیامت به بندگان شایسته ی خدا گفته می شود: «به بهشت وارد شوید»، ولی به اویس می گویند: «ای اویس، بایست و شفاعت کن». خداوند، شفاعت او را در حق انسان های بسیاری می پذیرد.(8)
سخنان دیگری نیز از پیامبر خدا درباره ی اویس باز گفته اند. ایشان در جایی می فرماید: «اویس قرنی، از این امت، دوست من است».(9) رسول خدا(ص) با عبارت هایی چون: بهترین و برترین فرد از تابعان، شفاعتگر والامقام، محبوب رسول خدا(ص) و نفس رحمان [صاحب نفس ملکوتی و قدسی]، از اویس یاد کرده است.

فرار از شهرت

یکی از ویژگی های برجسته ی اویس قرنی، شهرت گریزی وی بود. وی در عصر رسول خدا(ص) و پس از ایشان، به گونه ای زندگی می کرد که کسی او را نشناسد؛ زیرا شهرت در میان مردم، انسان را از توفیق انجام دادن بسیاری از کارها و عبادت ها محروم می سازد. آورده اند روزی اویس در مدینه با عمربن خطاب برخورد کرد. عمر به سبب سخنانی که از پیامبراکرم(ص) درباره ی اویس شنیده بود، وی را بسیار گرامی داشت و حتی سمت فرمانداری کوفه را به او پیشنهاد کرد. اویس پاسخ داد: اَکونُ فی غَبراء النّاسِ اَحَبَّ اِلی؛(10) «در میان توده های مردم بودن را بیشتر دوست دارم».
همچنین روایت شده است که عمر در زمان خلافتش، بسیار از اویس پرس و جو می کرد. این کار، سبب شهرت اویس میان مردم شد. این پیشامد خوشایند اویس نبود. بنابراین، روزی به عمر گفت: «تو مرا میان مردم مشهور ساختی و با این کار، نابودم کردی».
حتی بارها از اویس شنیدند: «از سوی عمر، بدی و زیانی به من رسید(یعنی عمر سبب شهرت من میان مردم شد».(11)
اویس برای فرار از شهرت، به افرادی که سخنان پیامبر را درباره ی وی برای مردم بازگو می کردند، می گفت: «هرچه از پیامبر درباره ی من شنیدی، برای کسی بازگو نکن». خود نیز تا آنجا که می توانست، از مردم کناره گیری می کرد تا به صورت فردی ناشناخته، وظایفش را انجام دهد.(12)
اویس زاهدی گوشه گیر و دور از اجتماع نبود، بلکه زهد او در عشق به خدا و وارستگی از دل بستگی های مادی و دل سوزی به حال محرومان اجتماع جلوه گر می شد. او خود را دربرابر خدا و اجتماع، مسئول و متعهد می دانست و در دفاع از حق و رسیدگی به حال نیازمندان، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. اویس در پاسخ شخصی که از حالش پرسید، گفت:
سوگند به خدا، مرگ و اندوه و رنج های آن و بیم از روز رستاخیز، برای فرد با ایمان، جای خوش حالی باقی نگذاشته؛ پرداخت حقوق الهی برای ما، درهم و دیناری، نیندوخته و طرف داری از حق و حقیقت، یک تن دوست میان مردم برای ما به جای نگذاشته است؛ زیرا وقتی آنها را به نیکی ها دعوت و از بدی ها نهی می کنیم، از ما می رنجند و به هزار عیب و گناه متهم می کنند. عده ای مردم بی ایمان نیز در این کار با آنان همکاری می کنند، ولی هرگز نمی توانند از مبارزه ی ما برای احقاق حق و نابودی باطل جلوگیری کنند.(13)
اویس قرنی در زندگی خویش، عارفی زهد پیشه بود. او تلاش برای معاش را عبادت می دانست و با سستی و تنبلی و تن پروری مبارزه می کرد. او گاه شتربان بود و زمانی هسته های خرما را جمع می کرد و شب هنگام آنها را می فروخت و از دسترنج خویش، زندگی ساده ای را برای خود و مادر ناتوانش فراهم می آورد. باقی مانده ی دستمزدش را نیز در راه خدا انفاق می کرد. اویس دیگران را به خود ترجیح می داد و گاه حتی لباسش را به نیازمندان می بخشید. پیامبراکرم(ص) درباره ی ایثار اویس می فرماید: «در میان امت من، کسانی هستند که به دلیل نداشتن لباس نمی توانند در مسجد حاضر شوند و ایمانشان به آنان اجازه نمی دهد که از مردم درخواست کنند. از آن شمار، اویس قرنی و فرات بن حیان اند».(14)

خلیفه ی دوم، در پی اویس قرنی

همان گونه که اشاره شد، رسول خدا(ص) درباره ی اویس فرمود: «نسیم رحمانی را از سوی یمن استشمام می کنم. آگاه باشید! اگر یکی از شما اویس را دید، حتماً سلام مرا به او برساند و از وی بخواهد که برای من دعا کند».(15)
به همین دلیل بود که پس از رحلت پیامبر خدا(ص)، عمر چند بار در پی پرسش از احوال او برآمد.
1. هرگاه از سوی یمن جمعیتی می آمد، عمر از ایشان می پرسید: «آیا اویس بن عامر با شماست؟» تا اینکه یکی از گروه های یمنی، اویس را به عمر معرفی کردند و عمر خطاب به او گفت: «آیا تو اویس، فرزند عامری؟»
اویس پاسخ داد: «من همان اویسم».
عمر پرسید: «از طایفه ی قرنی؟»
اویس گفت: «آری، از همان طایفه ام».
عمر پرسید: «آیا زمانی به بیماری برص دچار بودی که صحت یافتی و تنها به مقدار درهمی از آثار آن در بدنت باقی است؟»
اویس گفت: «بلی، چنین است که گفتی».
عمر پرسید: «مادر داری؟»
اویس گفت: «آری، مادر پیری دارم».
عمر گفت: «از پیامبر خدا(ص) شنیدم که می فرمود: "اویس، فرزند عامر، جزو جمعیت های یمن نزد شما خواهد آمد. او به برص دچار بوده و از خداوند خواسته تا او را شفا دهد، مگر به مقدار درهمی [که در بدنش باقی مانده است]. مادری دارد که به او بسیار نیکی می کند. اگر بر امری سوگند یاد کند، خداوند تعالی به واسطه ی انجام مقصودش، از پیامدهای آن رهایی اش می بخشد. پس اگر توانستید از او بخواهید که برایتان از خداوند بخشایش بطلبد"».
سپس عمر خواست که برایش بخشایش بطلبد و اویس از درگاه خداوند برای عمر، مغفرت طلب کرد.
عمر پس از یادآوری حدیث رسول خدا(ص) به اویس گفت: «به کجا خواهی رفت؟» اویس پاسخ داد: «می خواهم به کوفه بروم».
عمر گفت: «آیا می خواهی برای سفارش تو، نامه ای به حاکم کوفه بنویسم؟»
اویس گفت: «هم نشینی با فقرا نزد من محبوب تر است و من به آن افتخار و مباهات می کنم».(16)
2. گروهی از اهالی کوفه در مدینه نزد عمر رفتند. عمر پرسید: «از اهل قرن کسی اینجاست؟» شخصی خودش را قرنی معرفی کرد.
عمر گفت:
پیغمبر خدا(ص) به ما خبر داد که از یمن، مردی به نام اویس قرنی نزد شما می آید و جز مادرش کسی را ندارد. در بدنش سفیدی ای بود که خدا را خواند و تنها به اندازه ی یک درهم از آثار برص در بدنش به جای مانده است. هر کس او را دید از او بخواهد تا برایش مغفرت بطلبد.
زمانی بر ما وارد شد. درباره ی او تحقیق کردم، و علامات و نشانه هایی را که پیامبر(ص) فرموده بود با او تطبیق دادم. همه ی آنها درست بود. از او خواستم برایم آمرزش بطلبد. سپس پیشنهاد کردم نزد ما بماند، اما او نپذیرفت و به کوفه رفت.
آن شخص که همواره اویس را مسخره می کرد، با خود گفت: «شگفتا! اویس چنین مقامی داشته و ما او را نمی شناختیم». سپس به عمر گفت: «نزد ما مردی است به نام اویس».
عمر گفت: «اویس بن عامر. قدر او را بدان، هر چند تصور نمی کنم که مقامش را بشناسی».
آن شخص، هنگام بازگشت به کوفه، پیش از آنکه به خانه اش برود، نزد اویس رفت و از او پوزش خواست. اویس گفت: «رفتار تو با من جز این بود. چه شده است که دگرگون شده ای؟»
آن مرد گفت: «در مدینه نزد عمر بودم و او چنین و چنان گفت. اینک از تو می خواهم که مرا ببخشایی و برایم آمرزش بخواهی».
اویس گفت: «برایت آمرزش می خواهم، به شرط آنکه چیزهایی که از عمر شنیده ای، برای کسی بازگو نکنی».(17)
3. عمر در مسافرت به کوفه، در پی اویس گشت، اما او را نیافت. تصمیم گرفت در مراسم حج به دیدارش برود تا اینکه در ایام حج اویس را در هیئتی زیبا و جامه ای کهنه و مندرس یافت. آن گاه از او پرسش کرد.
حاضران، عمر را سرزنش کردند و گفتند: «از چیزی سؤال می کنی که سزاوار نیست شخصی مثل تو که خلیفه ی مسلمانان است، از او پرسش کند!»
عمر گفت: «چرا؟»
گفتند: «زیرا او مردی گمنام و بی عقل است و حتی گاهی بچه ها او را به بازی می گیرند و مسخره می کنند».
عمر گفت: «او برای من محبوب تر است». سپس در برابر او ایستاد و گفت: «ای اویس! رسول خدا(ص) به من سفارش کرد که پیامش را به تو برسانم. پیامبر به تو سلام رساند و به من خبر داد که به اندازه ی دو قبیله ی «ربیعه» و «مضر» شفاعت می کنی».
ناگهان اویس بر زمین افتاد و سجده کرد و مدتی طولانی در آن حال ماند تا اینکه از گریه ایستاد و خاموش شد؛ چنان که مردم گمان کردند او مرده است!
به او گفتند: «ای اویس، این خلیفه ی مسلمانان است».
پس اویس سر از سجده برداشت و گفت: «آیا اشتباه نمی کنی و خودت آن سخنان را شنیده ای؟»
عمر گفت: «آری ای اویس. پس مرا نیز شفاعت کن».
سپس مردم نیز از او شفاعت درخواست کردند و به او تبرک می جستند که اویس گفت: « ای خلیفه، مرا مشهور کردی و به هلاکت رساندی!»(18)
4. عمر یکی از سال ها در موسم حج گفت: «ای مردم بایستید». همه برخاستند. سپس گفت: «همه بنشینند، مگر کسانی که از اهل یمن اند».
گروهی نشستند. عمر گفت: «بنشینید، مگر کسانی که از قبیله ی مرادی اند». عده ای نشستند. عمر گفت: «همه بنشینید، مگر کسانی که از قرن اند». همه نشستند جز یک تن که عموی اویس قرنی بود.
عمر گفت: «آیا قرنی هستی؟» پاسخ داد: «بلی».
عمر گفت: «آیا اویس قرنی را می شناسی؟»
عموی اویس گفت: «شما چرا از او می پرسید و سراغش را می گیرید. به خدا سوگند که در میان ما کسی از او بی عقل تر، نادان تر و فقیرتر نیست».
عمر پس از شنیدن این سخنان گریه کرد و گفت: «به تو یادآور می شوم خودم از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: "با شفاعت او افرادی به اندازه ی قبیله ی «ربیعه» و «مضر» به بهشت وارد می شوند"».(19)

اویس؛ شیعه ی علی بن ابی طالب(ع)

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، اویس همچنان گمنام زندگی می کرد تا اینکه نوبت به خلافت امیرمؤمنان، علی(ع) رسید. وی برای یاری علی(ع) به پا خاست و در زمره ی یاران ویژه ی ایشان درآمد. اویس همواره مردم را به همراهی با امیرمؤمنان، علی(ع) فرامی خواند. آورده اند که مردی به اویس گفت: «مرا موعظه ای کن». اویس پاسخ داد: «تو را سفارش می کنم به کتاب خدا [قرآن] و سنت پیامبران الهی و همراهی با صالح مؤمنان [علی بن ابی طالب(ع)]».(20) وقتی جنگ های جمل و صفین بر امام علی(ع) تحمیل شد، اویس قرنی لباس رزم پوشید و خلیفه ی برحق رسول خدا(ص) را تا پای جان یاری کرد.
اویس قرنی آن قدر لیاقت داشت که حضرت علی(ع) در جنگ صفین به انتظارش نشست و او را ستایش کرد. او تنها یکی از یاران معمولی امام علی(ع) نبود، بلکه از حواریون آن حضرت به شمار می آمد. پیشوای هفتم، امام موسی کاظم(ع) فرمودند: «روز رستاخیز منادی الهی ندا می دهد: "حواریون محمد(ص) که از پیروی او دست نکشیدند و بر سر پیمان خود باقی ماندند، کجا هستند؟" در این هنگام چهره های درخشانی مانند سلمان، ابوذر، و مقداد از جای برمی خیزند و خود را معرفی می کنند. بار دیگر منادی ندا می دهد: "حواریون علی(ع) کجایند؟" در این هنگام، گروهی از یاران برجسته ی امیرمؤمنان، علی(ع) مانند محمد بن ابی بکر، میثم تمار و اویس قرنی برخاسته، از دیگران مشخص می شوند».(21)

پیوستن اویس به لشکر علی(ع)

آورده اند: چون امام علی بن ابی طالب(ع)، در ماجرای تحمیل جنگ جمل به ایشان به سوی بصره حرکت کرد، در نزدیکی بصره در منطقه ی «ذیقار» توقف کرد. آن گاه افرادی چون امام حسن مجتبی(ع)، عمار یاسر و مالک اشتر را برای جذب نیرو به کوفه فرستاد. سفیران مولا علی(ع)، افراد بسیاری را از کوفه برای کمک، به سوی ذیقار رهسپار کردند.
شیخ مفید(ره) می گوید: حضرت علی(ع)، برای گرفتن بیعت از یارانش در ذیقار نشسته بود که فرمود: «امروز از سوی کوفه، هزار مرد بدون کم و زیاد می آیند و تا پای جان با من بیعت خواهند کرد».(22) عبدالله بن عباس می گوید:
من در این پیش گویی حضرت دقیق شدم. چون مردم کوفه به سوی لشکر امیرمؤمنان، علی(ع) آمدند، همه را شمردم. اما هنگامی که شمار آنان به 999 تن رسید، دیگر کسی نیامد. من در شگفت شدم و نگران که مبادا یک تن نیاید و این موضوع، بهانه ای برای سرپیچی بدخواهان از فرمان امام شود. همچنان در این اندیشه بودم که ناگاه، شخصی را دیدم که از کوفه به سوی ما می آید. وقتی نزدیک شد، مردی را دیدم که جامه ای مویین برتن، و شمشیر و سپر در دست دارد. وقتی به لشکر رسید، نزد امام علی(ع) آمد و عرض کرد: «[ای امیرمؤمنان]، دستتان را بدهید تا با شما بیعت کنم». علی(ع) فرمود: «با من به چه چیزی بیعت می کنی؟» اویس گفت: «بیعت بر شنیدن سخنانت و پیروی از فرمانت و جنگیدن در رکابت تا پای جان». علی بن ابی طالب(ع) فرمود: «نام تو چیست؟» اویس گفت: «من اویس قرنی هستم». امیرمؤمنان از این پیشامد بسیار خوش حال شد و فرمود: «الله اکبر، حبیبم رسول خدا، به من خبر داد که مردی را از امت ایشان که به وی اویس قرنی می گویند، خواهم دید. [وی] از افراد حزب خدا و حزب رسول خداست. وی در پایان عمر مبارکش به شهادت می رسد و در روز قیامت، به اندازه ی افراد دو قبیله ی ربیعه و مضر، [انسان ها] را شفاعت خواهد کرد».
ابن عباس می گوید: «به خدا سوگند، با آمدن اویس و تکمیل شدن هزار تنی که امام علی(ع) پیش گویی کرده بود، اندوه و نگرانی من برطرف شد».(23)

اویس؛ سند حقانیت علی(ع)

یکی از شخصیت های بزرگی که حضور او در سپاه امیر مؤمنان، علی(ع) نقش مؤثری ایفا کرد، اویس قرنی بود؛ زیرا مردم هنوز محبت پیامبر اسلام(ص) را به اویس فراموش نکرده بودند. هنوز سخنان درخشانی که رسول اکرم(ص) درباره ی اویس قرنی فرموده بود، در گوش مسلمانان طنین افکن بود. از این روی، طرف داری اویس از امیرمؤمنان، سند زنده ی دیگری بر حقانیت آن حضرت و بی اساس بودن ادعاهای معاویه و طرف داران او به شمار می آمد. از این روی، جای شگفتی نیست که در جنگ صفین، برخی از مردم شام، پس از آنکه شنیدند اویس میان سپاه امام علی(ع) است، از معاویه بریدند و به سپاه حق پیوستند.
ابونعیم اصفهانی می نویسد: «در یکی از روزهای جنگ صفین شخصی از میان سپاه شام بیرون آمده و در برابر سپاه عراق با صدای بلند گفت: "آیا اویس قرنی در میان شماست؟" گفتند: "بلی، منظورت چیست؟" گفت: "از پیامبر شنیدم که فرمود: اویس بهترین و نیکوکارترینِ تابعین است".
مرد شامی این را گفت و از سپاه شام جدا شد و به سپاه عراق پیوست».(24)

شهادت طلبی اویس

اویس قرنی، با همه ی توان در جنگ جمل، امیرمؤمنان، علی(ع) را یاری کرد، ولی تقدیر الهی این بود که در این جنگ، به وی هیچ آسیبی نرسد. وی در میدان جنگ جمل، بارها در حال نیایش، این عبارت را زمزمه می کرد: اللهُمَّ الرزُقنی شهادَهً تُوجِبُ لی الجَنَّهَ؛(25) «خدایا، مقام شهادت را که موجب وارد شدن به بهشت توست، نصیب من کن».
اویس، جهاد در راه خدا را بالاترین عبادت می دانست. در تاریخ حبیب السیر آمده است: «روزی اویس کنار فرات (در کوفه)، وضو می گرفت که ناگهان، صدای طبلی را شنید. پرسید: "این صدا برای چیست؟" گفتند: "آواز طبل سپاه امیرمؤمنان، علی(ع) است که عازم جنگ با معاویه است". اویس گفت: "هیچ عبادتی نزد من، بهتر از پیروی از علی بن ابی طالب(ع) نیست". پس بی درنگ به سوی سپاه علی(ع) حرکت کرد و به ایشان پیوست».(26)

شهادت اویس در صفین

اصبغ بن نباته نقل می کند:
علی بن ابی طالب(ع) را هنگام جنگ صفین دیدم که خطاب به یاران خویش فرمود: «چه کسی حاضر است تا پای جان با من بیعت کند؟» بی درنگ 99 تن از یاران، به حضور امام رسیدند و با ایشان بیعت کردند. امام فرمود: «کیست که این رقم را تکمیل کند که پیامبر خدا، به من خبر داده است [شمار] بیعت کنندگان با من در این روز، صد تن خواهند بود». در همین هنگام، مردی که لباس های بسیار ساده ای بر تن داشت، پیش آمد و برای بیعت با امام علی(ع) آماده شد.(27)
در جای دیگری آمده است: «چون این مرد(اویس) نزدیک تر آمد، امیرمؤمنان، علی(ع) فرمود: "اویس باش!" او عرض کرد: "من همان اویس قرنی ام"».(28)
اسیر بن جابر نیز می گوید:
وقتی در جنگ صفین، منادی سپاه علی فریاد زد: «ای سپاه خدا، نبرد را آغاز کنید»، اویس را دیدم که شمشیرش بر اثر شدت ضربه هایش شکست. سپس شمشیر را بر زمین انداخت و فریاد زد: «ای مردم، از این قوم هیچ هراسی به دل راه ندهید. پیش بروید که خدا با ماست». بدین ترتیب، سپاهیان امیرمؤمنان را تشویق می کرد که ناگهان تیری به قلبش خورد و همان جا بر زمین افتاد و شهید شد. پس از جنگ، امام علی(ع) بر جنازه ی اویس نماز خواند و وی را دفن کرد. آن گاه بر سر تربتش نشست و به یاد او گریست.(29)
نقل است که پس از شهادت اویس، نزدیک به چهل و چند زخم نیزه و تیر در بدن او به چشم می خورد.(30)
مرقد پاک اویس، در سمت چپ قبر عمار یاسر در شهر رقه ی سوریه قرار دارد. مزار شریف او گنبد و بارگاه و حرمی کوچک دارد و بر روی سنگی که نیمه ی بالای قبر را گرفته، به خط کوفی نام اویس نوشته شده است. کسانی که از شهر رقه به شام می روند و کنار قبر پاک اویس می ایستند، به یاد زندگی بی آلایش او و زهد راستینش، و خاطره ی جانبازی او در رکاب مولایش امام علی(ع) می افتند و بی اختیار سرشک از دیده می ریزند.

سخنان و پندهای اویس

هَرِم بن حیان می گوید: «نزد اویس رفتم. پرسید: "چه حاجتی داری؟" گفتم: "آمده ام تا با تو انس بگیرم". گفت: "من هیچ کس را نمی شناسم که پروردگارش را شناخته باشد و با غیر او انس بگیرد"».(31)
روزی مردی نزد اویس رفت و گفت: «مرا موعظه کن».
اویس گفت: «تو را سفارش می کنم به کتاب خدا، قرآن و به سنت پیامبران مرسل و به صالح مؤمنان، علی، و بر تو باد که یاد مرگ را فراموش نکنی و به اندازه ی یک چشم بر هم زدن، قلبت را غافل نگذاری. خیرخواه همه ی امت باش و از پراکندگی و جدایی از جماعت مسلمانان بپرهیز که موجب جدایی از دین خواهد شد؛ درحالی که تو نتیجه ی جدایی از دین را نمی دانی و در نتیجه، به دوزخ وارد می شوی».(32)
روزی مردی نزد اویس رفت و از او خواست، برایش دعا کند. اویس این گونه دعا کرد: «خداوند، تو را تا زنده ای، حفظ کند و به اندکی از دنیا خشنودت سازد و در برابر آنچه به تو عنایت کرده است، سپاسگزارت کند».(33)
همچنین هرم بن حیان را این گونه پند داد: «ای هرم بن حیان، بترس از شبی که صبح آن قیامت است. از جماعت مسلمانان جدا نشو که موجب جدایی از دین خواهد شد. هنگامی که خوابیدی، بالش خواب را بالش مرگ بدان. وقتی ایستادی، مرگ را در برابرت ببین. به کوچکی گناه خود نگاه نکن، بلکه بنگر که هنگام گناه از چه کسی نافرمانی می کنی. اگر گناه [خود] را کوچک شماری، خداوند را کوچک شمرده ای».(34)
روزی مردی از اویس پرسید: «حالت چگونه است؟»
اویس در پاسخ گفت:
چگونه است حال کسی که صبح می کند و می گوید: تا شب زنده نیستم. شب که فرا می رسد، می گوید: معلوم نیست، تاصبح زنده باشم. بهشت را به خود مژده می دهد، ولی برای آن عمل نمی کند. از دوزخ می ترسد، ولی عوامل رفتن به دوزخ را ترک نمی کند.
سوگند به خدا، مرگ و اندوه های آن و یاد وحشت های روز قیامت برای مؤمن، شادی و انجام دادن حقوق الهی برای وی، مال و ثروت و اجرای حق در میان مردم، برای وی دوستی باقی نمی گذارد. ما آنان را امر به معروف و نهی از منکر می کنیم، ولی در مقابل به ما بد می گویند و نسبت های ناروا به ما می دهند و فاسقان را حمایت می کنند. ولی هیچ یک از این کارشکنی ها، مانع از انجام دادن وظایفی که بر دوشمان است، [سبب] و شانه خالی کردن از ادای حقوق الهی نمی شود.(35)
روزی اویس قرنی گروهی را پند داد و گفت: «کسانی که در این مجلس اند، سه گروه اند: مؤمن آگاه، مؤمن ناآگاه، و منافق.
مؤمن آگاه همانند بارانی است که بر درخت بانشاط میوه می بارد و موجب زیبایی و طراوت آن می شود. مؤمن ناآگاه مانند بارانی است که بر درخت بی میوه می بارد و سبب افزایش طراوت و زیبایی آن و سرسبزی شاخ و برگش می گردد. منافق نیز مانند بارانی است که بر گیاه خشک و شکسته می بارد و موجب خرد شدن و متلاشی شدن آن می شود».(36)
اویس قرنی خطاب به هرم بن حیان، مرگ را پدیده ای همگانی معرفی می کند و می گوید:
ای هرم بن حیان، می بینی که انسان ها یکی پس از دیگری از دنیا می روند. پیامبر که اشرف مخلوقات است، از این جهان سست بنیان رفت. پدرت آدم نیز مرد. مادرت حوا هم مرد. نوح، پیامبر خدا نیز مرد. ابراهیم، خلیل خدا مرد. حضرت موسی و داوود، خلیفه الرحمن نیز از این جهان رخت بربست. من و تو نیز فردا جزو مردگانیم. فریفته ی دنیا مشو. خود را دریاب و آماده ی مرگ باش و برای این سفر دور، مرکب راه تهیه کن که سفری بس دراز در پیش داری. تو نیز مردم را از عذاب الهی بترسان. مبادا از دین خارج شوی.(37)
اویس قرنی، سخنی حکمت آمیز برای رسیدن به فضیلت دارد. او می گوید: «چه نیکوست ایمان که آن را دانش بیاراید و چه نیکوست دانش که آن را عمل بیاراید و چه نیکوست عمل که آن را حلم بیاراید و چه نیکوست حلم و صبری که با دانش بیامیزد».(38)
اویس قرنی درباره ی آثار هم نشینی با قرآن می گوید: «هیچ کس با قرآن همدم نمی شود، مگر آنکه وقتی برخاست، بر کمالش می افزاید یا از کوردلی و انحرافش کاسته می شود. قرآن مایه ی شفا و رحمت مؤمنان است، ولی برای ستمگران، چیزی جز زیان و خسارت نیست».(39)
از دیدگاه اویس، قرآن، عامل رشد و قوت و کمال مؤمنان و زمینه ساز ضعف و تباهی و شکست ستمکاران است. اویس بهترین همدم و مونس خویش را قرآن کریم قرار داده بود و آن گاه که رسول اکرم(ص) نشانه های اویس را برشمرد، چنین فرمود: «اویس قرآن می خواند و بر خویش می گرید».(40)

پی نوشت ها :

1- در نام پدر او اختلاف است. برخی او را عامر و بعضی عمرو و بعضی دیگر عروه و گروهی نیز انیس خوانده اند.
2- عباس بن محمد رضا قمی، سفینه البحار، ج1، ص53.
3- محمد رضا یکتایی، زندگی پرافتخار اویس قرنی، ص18.
4- عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج5، ص199.
5- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص280.
6- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص155.
7- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص208.
8- سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج3، ص513.
9- محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج6، ص113.
10- ملاعلی علیاری تبریزی، بهجه الامال، ج2، ص366.
11- سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج3، ص514.
12- همان، ص515.
13- عباس بن محمدرضا قمی، سفینه البحار، ج1، ص53.
14- محمد معصوم شیرازی، طرائق الحقایق، تصحیح: محمد جعفر محجوب، ج2، ص46.
15- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص208.
16- عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص153.
17- همان، ص151.
18- همان.
19- ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن الجوزی، صفه الصفوه، تحقیق محمد فاخوری و...، ج3، ص48؛ امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج2، ص148، با اندکی تفاوت.
20- ملاعلی علیاری تبریزی، بهجه الامال، ج1، ص367.
21- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص342 و ج34، ص275.
22- البته مورخان درباره ی آنکه این موضوع به جنگ جمل مربوط بوده است یا صفین اختلاف نظر دارند.
23- محمد بن محمد بن النعمان الشیخ المفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج1، ص316؛ امین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص173؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص147.
24- مهدی پیشوایی، شخصیت های اسلامی شیعه، ج1، ص92؛ ابونعیم اصبهانی، حلیه الاولیاء، ج2، ص86.
25- سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج3، ص512.
26- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص281.
27- ابوعبدالله الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص403.
28- عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن محمد بن الاثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص151؛ شهاب الدین احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج1، ص120.
29- سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج3، ص512- 516.
30- محمد تقی التستری، قاموس الرجال، ج2، ص131.
31- عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج10، ص43.
32- ملاعلی علیاری تبریزی، بهجه الامال، ج2، ص367.
33- همان.
34- سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج3، ص516.
35- شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج1، ص53.
36- سید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج3، ص516.
37- همان، ص515.
38- محمدرضا یکتایی، زندگی پرافتخار اویس قرنی، ص124- 127.
39- سید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج3، ص516.
40- همان، ص513.


  
  
آیت الله فاطمی نیا نقل کردند:مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط(عارف بزرگ) با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنها یک زن و شوهری بودند.یک روز که پس از زیارت از حرم بیرون آمده و برمیگشتند، این زن و شوهر با فاصله زیادی از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند، در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزاردهنده به وی می گوید.هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبول می گوید، به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!

آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟ من این همه راه آمده ام کربلا، مگر من چکار کرده ام؟!

فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!



منبع : نکته ها از گفته ها، دفتر اول، صفحه 121

 



  
  

آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی Nokhodakiدر حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خمینی: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید روایت اول: (به نقل از فرزندآیت الله موسی شبیری زنجانی) خبرنگار البرز می‌گوید : مطلبی را درباره منزلت و جایگاه آیه سوم سوره طلاق " ویرزقه من حیث لایحتسب ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لک شی قدرا" با یکی از روحانیون سرشناس تهران بحث می‌کردیم و چون در تاکید بر قرائت این آیه به همراه بخشی از آیه دوم همین سوره تردید وجود داشت از ایشان خواستیم در سفر امسال حج از علمای حاضر در این خصوص سوال نمایند. ایشان پس از بازگشت از سفر در همین خصوص می‌گوید: با فرزندآیت الله موسی شبیری زنجانی این مطلب را در میان گذاشتیم و مطلبی که در خصوص دیدار ایشان و شیخ حسنعلی نخودکی مطرح بود را مورد سوال قرار دادیم .ایشان در تماس تلفنی با این مرجع تقلید اصل ماجرا را جویا شده و به شرح ذیل بیان می‌کنند. مطلب مذکور در نشریه زائر منتشر و در اختیار حجاج بیت الله الحرام قرار می‌گیرد و از آنجا که دارای اهمیت خاصی از جهات نمایش اوج عرفان این شیخ فاضل ،صداقت امام خمینی (ره)در کلام و ...می‌باشد بر آن دیدیم تا با انتشار آن در ترویج آن قدمی برداشته باشیم . شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان این‌گونه نقل می‌شود که :shobeiri در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی. و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی. و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛ (سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.) را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است. روایت دوم: آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی:shobeiri2 امام و مرحوم ابوی بالا سر حضرت امام رضا علیه‌السلام، آشیخ حسنعلی را می‌بینند. می‌آیند که با ایشان صحبت کنند، ایشان زیارت می‌خواندند و اشاره می‌کنند بروید جلوی مدرسه حاج ملا جعفر، زیارت را که خواندم، به آنجا می‌آیم. به آنجا می‌آیند و ظاهراً امام به ایشان می‌گویند: «شما را به این حضرت رضا علیه‌السلام قسم می‌دهیم که علم کیمیا را به ما یاد بدهید». ایشان می‌گویند: «اگر همه کوه‌های عالم را طلا کنید، آیا اطمینان دارید که از آنها سوء استفاده‌ای نشود؟» امام می‌گویند: «نه، اطمینان نداریم.» می‌گویند: «پس چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید». این را نشنیده بودم، بعداً از اخوی بزرگ حاج آقا موسی شنیدم و کاملش را برایم بیان کردند. ایشان می‌گویند آشیخ می‌گفتند اول آیة‌الکرسی می‌خوانید، بعد تسبیحات حضرت زهرا«سلام الله علیها»، بعد سه تا قل هو الله و سه صلوات و سه مرتبه « وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا » ( سوره طلاق، آیات 2 و 3). پدرم می‌فرمودند بعد از آن دیگر هیچ وقت محتاج نشدم. روایت سوم: (به نقل از آیت الله بهجت ره)Ayat-Allah-Bahjat آیت الله محمدی ری شهری: در تاریخ 19/3/1383 (25 شوال 1425 ) خدمت مرحوم آیت الله بهجت رسیدم. حال ایشان بهتر از ملاقات قبلی بود. فرزند ایشان گفت که ماه رمضان را روزه گرفته‌اند. در مورد دیدار امام خمینی با شیخ حسنعلی نخودکی در جوانی و دستور العمل ایشان به امام – که بعد از هر نماز، سه بار سوره توحید و سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله ...» را قرائت کند – پرسیدم. پاسخ دادند : «ایشان با سید احمد زنجانی، پیش آقای شیخ حسنعلی نخودکی می‌روند و از او علم کیمیا می‌خواهند. ایشان جواب می‌دهد که : آیا متعهد می‌شوید که آن را در غیر آنچه مرضی خداوند متعال است، مصرف نکنید؟ هیچ یک، متعهد نمی‌شوند. بعد می‌گوید : چیزی می‌دهم که بهتر از کیمیا باشد. و آن دستور العمل را می‌دهد». آیت الله بهجت، ترتیب اذکار را دقیق به یاد نداشتند؛ ولی فرمودند : «در بحار هست؛ اما مرحوم نخودکی، بخشی از آن را اخذ کرده است». آیت الله بهجت اضافه کردند : «شاید اگر آقای خمینی به آقای نخودکی می‌گفتند که کیمیا را با استخاره مصرف کنیم، به آنان می‌داد». شیخ حسنعلی به امام فرموده بود که این دستورالعمل برای انجام شدن هر خواسته‌ای، مناسب است. روایت چهارم: (به نقل از آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی ره)Mostafa این جانب (آیت الله محمدی ری شهری) قبلاً از برادر بزرگوارم حجت الاسلام و المسلمین آقای علی اکبر الهی خراسانی شنیده بودم که با یک واسطه از آیة الله حاج آقا مصطفی خمینی نقل کردند که : امام خمینی در جوانی همراه با یکی از رفقایش در مشهد با شیخ حسنعلی نخودکی، ملاقاتی داشته و از ایشان تقاضایی نموده است. آقای نخودکی هم به ایشان گفته : پس از هر نماز واجب، سه مرتبه سوره توحید را بخوان و سه بار صلوات بفرست و سه بار آیه «و من یتق الله یجعل له مخرجا» و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا «را قرائت کن.». امام فرموده بوده که : رفیق ما به صورت منقطع به این توصیه عمل کرد؛ ولی من از آن موقع تاکنون، آن‌را ادامه داده‌ام و هر چه دارم، از آن دارم. البته در نقل از حاج آقا مصطفی، رفیق همراه امام، سید محمد صادق لواسانی گزارش شده؛ اما نقل صحیح، همان است که آیت الله بهجت فرموده‌اند. روایت پنجم: (به نقل از آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی)shobeiri آیت الله محمدی ری شهری: همچنین در تاریخ 1383/12/8، تلفنی از حضرت آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی جریان درخواست امام و مرحوم شیخ حسنعلی در حرم حضرت رضا «علیه‌السلام» را پرسیدم. ایشان فرمود : «خودم این جریان را از پدرم (آیت الله سید احمد زنجانی) نشنیده‌ام؛ ولی طلبه‌ای به نام سید صادق ... نقل کرد که : خوابی دیدم و به نماز پدرتان رفتم. دیدم که بر سر قبر قطب راوندی، برای ایشان فاتحه می‌خواند. به ایشان گفتم : شنیده‌ام کیمیا دارید؟ فرمود : بیا برویم صبحانه منزل! با هم رفتیم. بعد برایم تعریف کردند که یک سال با آقای خمینی، در مشهد بودیم. حرم، مشرف شدیم. شیخ حسنعلی هم مشغول بود و از روی مفاتیح _ که گویا تازه چاپ شده بود _ زیارت می خوند. ایشان (آیت الله خمینی) به او گفت : تو را به این حضرت، حاجتی دارم. شیخ گفت : سید بگذار زیارت کنم. بعد... قرار شد سر قبر شیخ حر عاملی با هم صحبت کنیم. شیخ وقتی زیارتش تمام شد، آمد.». خواسته آیت الله خمینی گویا کیمیا بوده است. شیخ پرسید : اگر علم کیمیا داشتید و قدرت این را داشتید که کوه‌های دنیا را طلا کنید، مطمئن هستید که از این علم، سوء استفاده نمی‌شود؟ ایشان جواب دادند : نه. ایشان فرمود: اگر مطمئن نیستید، من چیزی را می‌گویم که {دیگر } مشکل مالی نداشته باشید و خطر هم نداشته باشد: بعد از هر نماز، سه بار «قل هو الله احد» را بخوانید. بعد، سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله» تا «قد جعل الله لکل شیء قدرا» را تلاوت کنید. حاج آقا موسی اضافه کردند که : پس از این جریان، یک وقت پدرم این جریان را برای کسی نقل می‌کرد که من، آخرهای آن را از ایشان شنیدم. روایت ششم: (به نقل از آقای مقدادی (ره) فرزند مرحوم نخودکی)Meghdadi آیت الله محمدی ری شهری: یک نکته هم اضافه می‌کنم که از پسر شیخ نخودکی، آقای مقدادی (حاج شیخ علی مقدادی اصفهانی- متوفای 1388/12/27) با واسطه شنیدم که قبل از سوره توحید، آیة الکرسی را اضافه کنند و گفتند که این مطالب در روایتی آمده است. اگر چه برخی، این اضافه را از فرزند مرحوم نخودکی نقل کرده‌اند، ولی آقا (آیت الله بهجت)، فرمود : «به گمانم او در شرحی که برای پدرش نوشته، این اضافات را نیاورده است» و مقصودشان کتاب نشان از بی نشان‌ها بود. تایپ مطالب نقل شده از کتاب زمزم عرفان توسط عباس- پایگاه صالحات منابع : روایت اول: سایت خبری تحلیلی البرز روایت دوم: سایت رجانیوز به نقل از مجله پاسدار اسلام - مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان با آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی روایت سوم، چهارم، پنجم و ششم: کتاب زمزم عرفان، نوشته آیت الله محمدی ری شهری .


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >