سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داناترین مردم کسی است که شکّ یقینش را زایل نکند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :60
کل بازدید :335644
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/2/30
12:17 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[103]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

آیةاللهالعظمی آقا سیدجمالالدین گلپایگانی(ره) شاگرد برجسته و از اصحاب خاص آیةاللهالعظمی میرزای نائینی(ره) بود و همیشه در سمت راست ایشان مینشست. آیةاللهالعظمی نائینی(ره) با اشخاصی چون آقا سیدجمالالدین گلپایگانی، آقا سیدمحمد شاهرودی و... در شبانهروز دو مرتبه در مسایل علمی به تبادلنظر میپرداخت و علاقهمند بود شاگردانش از جهت علم و تقوا ممتاز و نخبه بار آیند و از این روی این افراد و عده ای دیگر به مقام والای فقاهت و مرجعیت رسیدند. آن فقیه سترگ به آقا سیدجمالالدین گلپایگانی و سیدعبدالغفار مازندرانی (امام جماعت مسجد بزرگ هندی نجف) گوشزد مینمود: «شما نزد خداوند مسئول هستید اگر از من خطایی سر بزند، به من تذکر ندهید و مرا از هواها و لغزشها متوجه نسازید و چشمپوشی کنید.»

منبع: پاسدار اسلام، شماره 239


  
  

 شیخ اعظم انصاری(ره) دارای همتی بلند و اخلاقی نیکو بود و به امور طلاب شخصاً رسیدگی می کرد و مانند پدری مهربان آنان را تحت تربیت خود قرار داده بود. چند روزی، شیخ دیرتر از وقت مقرر برای تدریس حاضر میشد، از ایشان سبب را پرسیدند، فرمود: یکی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل گشت و این امر را با چند نفر در میان نهاده تا درس مقدمات برایش گویند، ولی هیچیک حاضر نشدند و شأن خود را بالاتر دیدند، بدینجهت خود متصدی این امر شده، درس او را به عهده گرفتم».

منبع: زندگی و شخصیت شیخ انصاری


93/6/12::: 5:0 ع
نظر()
  
  

 از مرحوم آیةاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی(ره)، نقل شده است:

اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همهروزه عدهای می‌‌مردند.

روزی در منزل استادم، مرحوم سیدمحمد فشارکی، عدهای از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا میرزا محمدتقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.

مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلی. فرمود: من حکم می‌‌کنم که شیعیان سامرا از امروز تا دهروز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجسخاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجتبنالحسن(علیهما السلام) هدیه نمایند تا این بلا از آنان دور شود.

اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردای آن روز تلفشدن شیعه متوقف شد.

شهید دستغیب/ داستان‌های شگفت/ 273 و 274


  
  

لذّت نماز


مرحوم سیدمرتضی (ره) در هنگام مرگ وصیت کردند که: «تمام نمازهای که در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید.»

وقتی از علت آن سؤال کردند، اینطور جواب فرمودند: «من علاقهمند به نماز و عاشق راز و نیاز با خدا بودم و از آن لذت فراوان میبردم و همیشه قبل از رسیدن وقت نماز برای آن، لحظه شماری میکردم. به همین دلیل شاید نمازهای من صددرصد خالص برای خدا نبوده و لذت روحی خودم در بهجاآوردن آنها نقش داشته و نمازی که یکدرصد هم برای غیر خدا باشد، شایسته درگاه خدا نیست.

منبع: سیدمرتضی، پرچمدار علم و سیاست


  
  

نقل است جوانی نزد عالم ربانی، حضرت آیةالله شیخ حسنعلی اصفهانی «نخودکی» آمد و گفت: سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم!      

قفل اول: دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم؛

قفل دوم: دوست دارم کارم برکت داشته باشد؛

قفل سوم: دوست دارم عاقبت به خیر شوم.

آیةالله اصفهانی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

آیةالله اصفهانی(ره)فرمود: نماز اول وقت شاه کلید است.

نشریه افق حوزه یکشنبه 9 تیر 1392 به نقل از شیعه نیوز


93/6/12::: 4:59 ع
نظر()
  
  


پاسخ – یکی دیگر از ویژگی آن حضرت این بود که نگاه هایش را میان اصحابش تقسیم می کرد . اعتدال در همه امور خوب است حتی در نگاه کردن . همه را بصورت مساوی نگاه می کرد . این را برای خانواده هایی که بین فرزندانشان فرق میگذارند می گویم . بعضی ها بین عروس بزرگ و کوچک فرق می گذارند . اگر پدر شوهر و مادر شوهری صدای ما را می شنوند می گوییم که عروس ها و پسرها باهم فرقی ندارند. نباید عروس اول را رها کنید و عروس آخر را تکریم کنند . بین خواهر و برادران هم نباید تفاوت بگذارند . دیگر اینکه حضرت هیچ گاه در برابر اصحابش پایش را دراز نکرد . یعنی پیامبر ادب می کرد . حالا اگر کسی پایش درد می کند ، عذرخواهی بکند و پایش دراز کند . و اگر دست می داد دستش را رها نمی کرد . و وقتی اصحاب این را متوجه شده بودند ، خودشان دستشان را رها میکردند زیرا می دانستند که پیامبر این کار را نمی کند . نکته ی مهم دیگر این است که رسول خدا شوخی می کرد ولی جز حق نمی گفت. در قول دیگری دارد که من شوخی می کنم ولی دروغ نمی گویم .پس شوخی و مزاح یک نوع تفریح در زندگی است . در زندگی لازم و ضروری هم هست . انسان نمی شود که در خانه یا جامعه همیشه اخم هایش درهم باشد . شوخی باعث خنده می شود و خنده یک نوع ورزش برای روان و روح انسان است . شوخی غیر از دروغ و سرکار گذاشتن و تمسخر است. اگر من یکی را مسخره کنم و همه بخندند ، این شوخی نیست . پیامبر شوخی می کرد که در آن تحقیر و ناسزا نبود . شخصی می گوید از امام رضا (ع) پرسیدم که فردی میان کسانی زندگی می کند که اهل شوخی هستند . آیا این درست است ؟ امام فرمود :اشکال ندارد اگر نباشد. فهمیدم که منظور امام این است که در آن فحش و ناسزا نباشد . دیگر اینکه هرگز بخاطر خود انتقام نگرفت . بخاطر خدا از کسانی که توطئه می کردند انتقام می گرفت اما بخاطر خودش هرگز انتقام نگرفت بلکه همیشه می بخشید . و خطاکار را عفو می کرد . وقتی مکه را فتح کرد در مقابل موج مخالفین ، همه را آزاد کرد . عده ای خدمت ایشان رسیده بودند که       جرم های بزرگی داشتند و قاتل بعضی اصحاب بودند ولی پیامبر آنها را عفو می کرد . در آستان میلاد پیامبر و امام صادق (ع) هستیم . سیره ی ایشان هم چنین بود . فردی پیش امام صادق (ع) رسید و گفت که پسر عموی شما پشت سر شما چنین و چنان گفته است  . امام وضو گرفت و نماز خواند . و فرمود : خدایا یک حقی من داشتم گذشتم و یک حقی هم توداری ، تو هم بگذر . در اینجا می توانیم نتیجه بگیریم که گذشت را در زندگی خودمان زیاد کنیم . شما به این خانم زندگی می کنی و همسر شماست . حالا متوجه  شد و چیزی گفت . یا آقا اشتباهی در مورد خانواده ی شما انجام داد ، دیگر به رُخش نکش . قهر نکنید . چقدر خانواده ها بخاطر مسائل جزئی و پیش پا افتاده قهر هستند . خدا بهانه جویی را دوست ندارد . بعضی  خانواده ها بهانه جو هستند . یعنی دنبال عاملی می گردد که یک ماه با شما قهر کند و رفت و آمد نکند . می گویند که بره ای در برف راه می رفت و گرگ دنبال بهانه ای می گشت که آن را بخورد . به بره گفت که گرد و خاک نکن . بره گفت که اینجا که خاک نیست که من گرد و غبار نکنم . اگر می خواهی ما را بخوری بخور . بعضی ها می خواهند خانه ی طرف نروند می گویند که چرا این طور شد ؟ چرا فلانی را دعوت کرد ؟ چرا من را دیر گفت ؟ آقایی می گفت که ما فامیلی داریم که اگر به کارت دعوت بدهیم ، می گوید که ما را غریبه حساب کردید . اگر تلفن بزنیم ، می گوید که ما را آدم حساب نکردی که کارت بدهید . ما نمی دانیم به کدام ساز او بسازیم . انسان های بهانه جو هم خودشان را اذیت می کنند و خانواده هایشان را اذیت می کنند . دوستی می گفت که یک نفر با ما قهر است .می گوید که شب عروسی همه با سواری رفتند و ما با مینی بوس رفتیم و شما به ما تعارف نکردی . آن شب این بنده ی خدا باید حواسش به چهارصد نفر میهمان باشد . شما یکی که نیستی . بعضی ها به ما سلام می کنند و ما متوجه سلام آنها نمی شویم و گله می کنند و من می گوید که اصلا شما را ندیدم . آنهایی که دنبال بهانه می گردند برای اختلاف قضیه ی گرگ و بره است . اینها ویژگی اجتماعی پیامبر بود . حالا اشاره ای به ویژگی عبادی پیامبر بکنیم . همسر پیامبر می گفت که پیامبر با ما حرف می زند و همین که صدای اذان بلند می شد، با ما بیگانه می شد . همین پیامبر مهربان موقع نماز کسی را نمی شناخت . بینندگان ، صدای اذان که بلند می شود با همه چیز بیگانه بشوید . با غذا دوست تلفن بیگانه بشوید . گاهی موقع اذان است و با تلفن صحبت   می کنید . از طرف عذر خواهی کنید و بعد از نماز با او صحبت کنید . اینها آثار تربیتی دارد . همسر پیامبر می گفت که دیدم پیامبر به خاک افتاده و دارد دعا        می کند. می فرمود : خدایا من را مورد شماتت دشمنان قرار نده ، خدایا نعمت هایی که به من دادی ، از من نگیز ، خدایا گناهانی را که مرتکب نشده ام باز هم توفیق بده که مرتکب آنها نشوم ، خدایا یک لحظه من پیامبر را به خودم واگذار نکن . همسرش به پیامبر گفت که مگر شما هم به خودت واگذار می شوی ؟ تو که معصوم هستی . فرمود : برادرم یونس یک لحظه به خودش واگذار شد و در شکم ماهی افتاد. قرآن می فرماید : یونس در تاریکی آن قدر فریاد زد : لا اله الا انت سبحانک کنت من الظالمین. همه می توانند در زندگی دچار این آفت بشوند . می فرماید : پیامبر اسوه شماست . بعضی ها می گویند پیامبر کجا و ما کجا ؟ اخلاق پیامبر را خیلی عرشی نکنید که نتوانیم فرشی به آن عمل کنیم . وقتی خدا می فرماید که او الگوه ی شماست. پس ما نیم خواهیم صددرصد مثل پیامبر نماز بخوانیم ولی خیلی هم سبک نماز نخوانیم . هرچه قدر می توانیم خودمان را در آن مسیر قرار بدهیم .


  
  

پاسخ – در سایر برنامه ها دوستان به سیره ی رسول اکرم پرداخته اند منتها این ظرافت ها این قدر در زندگی رسول اکرم زیاد است که هر چه هم به آن پرداخته بشود ، بازهم جای صحبت دارد. بخشی از آیات قرآن به معرفی شخصیت پیامبر پرداخته است . آیات آخر سوره ی توبه خدا         می فرماید: این پیامبر از جنس خود شماست . این پیامبر نسبت به شما مهربان است . درد شما را درد خودش  می داند . این پیامبر حرص دارد بر راهنمایی شما مردم . در جای دیگر می فرماید: این پیامبر بر اعمال شما گواه است . این پیامبر نذیر و بشیر است یعنی شما را بشارت میدهد و از عذاب         می ترساند. این قدر پیامبر نسبت به امت مهربان بود که در بعضی از نقل ها خدا می فرماید: این قدر خودت را به زحمت نینداز ، پیامبر بعضی از این ها قابل هدایت نیستند . داریم که گاهی به آن حضرت سنگ می زدند و او مجروح می شد و خون از بدن شان جاری می شد . همسرشان می گفتند که من می دیدم که پیامبر زخمی شده ولی گوش های نشسته و زمزمه می کند و می فرماید : خدایا این مردم را هدایت کن . همه ی تلاشش این بود که مردم را هدایت کند و هیچ گاه از تلاشش ناامید نشد . به ایشان سنگ و چوب زدند و به ایشان تهمت زدند و مسخره اش می کردند ولی هیچ گاه از کار هدایت دست برنداشت . به گونه ای که روز را از شب نمی شناخت ، شب را از روز          نمی شناخت . یک وقتی پیامبر دیدن یک نوجوان یهودی آمد . حضرت آن را دعوت به اسلام کرد . آن نوجوان داشت جان می داد در حال احتضار بود . نوجوان مسلمان شد . نوشته اند آن قدر پیامبر خوش حال شد وقتی از خانه بیرون آمد خدا را شکر کرد که امروز توانسته یک نفر را هدایت کند . این در واقع  بخشی از آیات قرآن همان طور که اشاره کرده ام است که به معرفی شخصیت و تلاش ایشان  پرداخته ، از طرفی  قرآن کریم آیات متعددی به مردم توصیه کرده که هر چه پیامبر می گوید گوش کنید . حرفهای پیامبر وحی است . هرچه پیامبر برای شما آورده آنرا بگیرید . منظورش فقط قرآن نیست . اطیعوا الله و اطیعوالرسول : هرچه پیامبر میگوید اطاعت کنید . خدا می فرماید که هر چقدر که من را دوست دارید حرف پیامبر را گوش بدهید . در قرآن در آیات متعدد می فرماید که هر چه پیامبر بگوید حجت است . ارشاد پیامبر در جامعه بیشتر عملی بود . مثلا در مورد نماز فرمودند که همان طور که من نماز می خوانم نماز بخوانید. در سال آخر که به حج آمد ، مردم احکام حج را یاد گرفتند . چند روز در منا و چند روز در عرفات توقف کردند ؟ چه جور طواف کردند ؟ تمام اینها را یاد گرفتند و اینها اعمال حج شدند . پس سیره ی پیامبر بر دو بخش است . بخشی که لازم و واجب است یعنی باید و نباید است . اینکار را انجام بدهید یا ندهید . بخش دوم سیره واجب نیست ولی خوب است که انسان آنها را یاد بگیرد . اگر کسی آنها را رعایت نکند ، روز قیامت محاکمه نمی شود . بقول یکی از نویسندگان ،انسان در زندگی اش باید زنبورصفت باشد . نه اینکه مثل بعضی ها بوقلمون صفت باشد ، که تغییر رنگ می دهند یا مگس صفت باشد که بدنبال نقطه های منفی       می روند . حضرت علی (ع) می فرماید : در زندگی مثل زنبور عسل باشید زیرا او سراغ شهد گل می رود .  اگر ما بخواهیم در زندگی رفتار کسی را الگو قرار بدهیم ، شهد گل ما چیست ؟ انک علی خلق عظیم . از امام صادق (ع) روایت داریم که وقتی پیامبر مبعوث شد آیه ای برای ایشان نازل شد . ای پیامبر از خطاکاران بگذر یا طلب عفو و مغفرت کن . اگر کسی خطایی کرد از او اِعراض کن . وقتی پیامبر اینها را عمل کرد آیه نازل شد : انک علی خلق عظیم . پس ما باید عفو و گذشت را از زندگی پیامبر درس بگیریم . سیره ی پیامبر از همان قرن اول مورد توجه مورخین بوده است . کتابهای تاریخ که نوشته می شده ، اسم آن را سیره می گذاشتند . خوشبختانه آن قدر اصحاب دقیق بودند که حتی شمایل پیامبر را هم نوشته ا ند . الان کتابهایی بنام شمایل النبی داریم که قد ،قیافه ، چشم و ابروی پیامبر را توصیف کرده است. حتی راه رفتن و غذا خوردن پیامبر هم نوشته اند . کتاب سنن النبی مرحوم علامه ی طباطبایی کتاب خوبی است که رفتار پیامبر و آداب او را نوشته است البته بطور مختصر و اگر کسی کامل بخواهد باید کتاب های تاریخی را بخواند . من بخشی از آنها را از این کتاب برای شما نقل می کنم . پیامبر اسلام کارهای خودش را خودش انجام می داد . لباس وصله می زد ، کفش تعمیر می کرد و از گوسفند شیر می دوشید . این خیلی مهم است . بعضی از آقایان می گویند که زن را برای همین کارها گرفته ایم . می گویند که من کفش تمیز کنم یا لباس اتو بزنم ؟ یا فلان کار را انجام بدهم ؟ گروهی از مکه خدمت امام صادق (ع) آمدند . یک نفر از کسی شروع به تعریف کرد . فلان شخص همه اش مشغول نماز ، دعا ، قرآن و طواف بود . وقتی حرفهای شخص تمام شد ، پیامبر پرسید : پس کارهای او را چه کسی انجام میداد ؟ چه کسی اسب او را تیمار می کرد و برایش غذا تهیه می کرد ؟ گفت : ما کارهای او را می کردیم .  پیامبر فرمود که شما به مراتب بهتر از او هستید . روایت داریم : خدا لعنت کند کسی را که بارش بر دوش جامعه باشد . پیامبر با برده ها غذا می خورد و روی زمین می نشست . بعضی ها می گویند که کلاس ما به فلانی نمی خورد . او دیپلم است و من دکتر هستم . این توهین به پیامبر است که بگوییم او بی سواد بود ، پیامبر استاد ندیده بود . اُمی یعنی کسی که مکتب نرفته بود . پیامبر فرمود : خدا چهل سال من را تربیت کرد . نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ، به غمزه مسئله آموز صد مُدرس شد . با این جایگاهی که داشت ، با برده ها هم غذا می شد . وقتی سوار مرکب بود دیگری را هم سوار      می کرد . اگر شما سوار ماشین خالی بودی و کسی جلوی شما را گرفت ، او را سوار کن . نگویید که مگر من مسافرکش هستم و در شأن من نیست . از اینکه شخصا برای رفع نیاز به بازار برود هیچ عبایی نداشت . امام صادق (ع) چیزی برای خانه اش خریده بود و داشت می برد . اصحاب گفتند که بدهید ما بیاوریم . امام فرمود که من خودم صاحب عیال هستم و سزاوار هستم ، پس به من می رسد. بعضی ها فکر می کنند که اگر پست و منصبی دارند دیگر نباید به بازار یا پارک پا بگذارند یا بچه را به تفریح ببرند . پیامبر شخصا به بازار می رفت و خرید منزل را انجام می داد . دیگر اینکه هر چه به او تعارف می شد کوچک نمی شمرد . در هدیه ، به خود هدیه دهنده نگاه کن نه به خود هدیه . کسی پیش امام صادق (ع) آمد و امام دو حبه انگور به او داد . شما به دو تا حبه نگاه نکن به خود امام نگاه کن . اگر کسی به حضرت هدیه ی کوچکی می داد ، نمی  گفت که این چیست ؟ حتی اگر نامرغوب ترین خرما بود . نفس عمل برای پیامبر مهم بود . همواره لبخند به لب داشت . پیامبر فرمود : ای مردم هر روز صدقه بدهید . یک نفر گفت : یا رسول الله ما نمی توانیم هر روز صدقه بدهیم . فرمود : تبسم در چهره ی مردم صدقه است . اینکه دیگر هزینه ندارد . بعضی ها دنبال عبادتهای ارزان می گردند . لبخند صدقه است . غمگینی درونش از چهره اش معلوم هویدا نبود . متواضع بود . داریم که جهنم بدجایگاهی برای انسانهای متکبر است. از میان صفات رذیله ، بدترین آن تکبر است . ما درس آیت الله مظاهری که از مراجع تقلید هستند می رفتم . ایشان چند جلسه ای درباره ی تکبر صحبت می کردند . ایشان فرمودند : تکبر از میان صفات رذیله بدترین است زیرا با خدا در افتادن است. روایت داریم : عظمت زیبنده ی خداست و کسی که من می گوید یعنی با خدا در می افتد و عبودیت را نادیده می گیرد . خودپسندی و خودبینی یعنی خدا نبینی . چون خودبینی یعنی خدا نبینی ، بنابراین خدا بدش می آید . ویژگی دیگر آن حضرت این بود که اهل اعتدال بود. هرگز اسراف نمی کرد . الان ما در جامعه مان دچار اسراف هستیم . اعتدال یعنی میانه روی . البته بخیل بودن هم صفت خوبی نیست . در عین حال که گشاده دست بود مُسرف نبود . سیره دیگر پیامبر   سیره ی ظاهری بود . بعضی از خانم ها می گویند که شوهر ما به خودش نمی رسد . لباس خوب نمی پوشد و ژولیده بیرون می آید . وقتی می خواهیم بازار برویم ، خجالت می کشیم که با او  به بازار برویم . پیامبر مرتب در آینه نگاه می کرد . و موهایش را شانه می زد و مرتب می کرد .    می فرمود که خدا دوست دارد که بنده در هنگام بیرون رفتن ، خودش را برای برادر مومنش بیاراید . معطر و زیبا بودن خوب است . مشکلی که ما در مساجدمان داریم این است که بوی پا در فضای مسجد می پیچد . طبق شرع و علمای ما مَس پا برای وضو کافی است . خدا می فرماید که سر و پا را مس کنید . نمی گوید که بشویید . مَس مانع از شستن نیست . خوب است بعد از مس پا ، آن را بشویید و جوراب تمیزی بپوشید . در بعضی مساجد خیلی بوی پا انسان را اذیت می کند. این نکته ی مهمی است . دیگر اینکه حضرت به هر کوچک و بزرگی سلام میکرد . یک روز پیامبر شیطان را دیدند . گاهی اوقات شیطان برای انبیاء مجسم می شده است. شیطان بر انبیاء مسلط نبوده است . نه اینکه سراغشان نمی آمده بلکه حریف شان نمی شده است . در قرآن داریم که اگر کسی ایمان داشته باشد شیطان حریف او نمی شود . گاهی شیطان به انبیاء می گفت که من می خواهم به شما نصیحتی بکنم . پیامبر به شیطان گفت که چه چیزی تو را ضعیف و لاغر می کند ؟ شیطان گفت : چند چیز من را لاغر می کند. یکی اینکه وقتی مردم به هم سلام می کنند . شیطان از کینه و بخل خوشش    می آید. این صریح قرآن است که می فرماید : شیطان میخواهد بین شما کینه و دشمنی بیندازد . وقتی ما به یکدیگر سلام می کنیم ، مودت می آورد . مودت نقطه ی مقابل بغض است . بخاطر همین شیطان لاغر می شود . دیگر اینکه وقتی با یکدیگر مصافحه می کنند و احوال پرسی هم می کنند . شیطان گفت که این دیگر من را خیلی حرص می دهد و لاغر می کند. دیگر اینکه در شروع کارهایشان بسم الله الرحمن الرحیم می گویند . این کلمه یاد کردن از خداست. چقدر قشنگ است که وقتی سفره را می اندازیم بسم الله بگوید و بقیه همه با هم بسم الله بگویند . و وقتی هم که غذا تمام شد همه با هم الحمدلله بگویند . دیگر اینکه ذکر استغفرالله ربی و اتوب الیه من را لاغر می کند . دیگر اینکه صلوات بر محمد و آل محمد من را لاغر می کند . وقتی نام پیامبر را ببری و استغفار کنی تقویت کننده ایمان است . لذا یکی از ویژگی های پیامبر این بود که به کوچک و بزرگ سلام        می کرد .      دکتررفیعی


93/6/11::: 5:50 ع
نظر()
  
  
روزی که امام رضا(ع) به ایران آمدند، کسی فکر نمیکرد که قرار است برای همیشه امام مهمان ایرانیان شوند، اما خداوند خواست تا امام بماند. نسل ها آمدند و رفتند و به تاریخ پیوستند. اما... امام ماند و خواهد ماند.
 

 

 


93/6/9::: 5:34 ع
نظر()
  
  

شناسنامه سریال

سربداران یکی از پرشورترین نهضت های بیگانه ستیز اسلامی و انقلابی تاریخ ایران

کارگردان : محمد علی نجفی

نویسنده و مشاور کارگردان : کیهان رهگذر

مدیر فیلمبرداری : محمد زرفام

موسیقی : فرهاد فخرالدینی

سال تولید : 1363

بازیگران : امین تارخ – سوسن تسلیمی – افسانه بایگان – علی نصیریان – محمد علی کشاورز – فتحعلی اویسی – رضا کرم رضائی – چنگیز وثوق – فیروز بهجت محمدی

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت اول

 شیخ خلیفه "شیخ خلیفه مازندرانی" در سبزوار مجلس درس داشت وشاگردان و مریدان زیادی داشت. مردم را به مساوات و برابری فرا می خواند و آنها را از پرداخت خراج به مغولان منع می کرد. سبزوار در آن زمان شهری بود که از هیچ ایلخان مغولی فرمان نمی برد و مردم خود عهده دار شهر بودند. مغولان می ترسیدند که شیخ خلیفه علیه آنها حکم جهاد صادر کند. سلطان ابوسعید ، خاقان خراسان فرستادگانی را به باشتین فرستاد تا نامه ای را به طوغای ایلخان گرگان برسانند. در نامه چنین نوشته شده بود :

شنیده ایم قصد ریختن خون شیخ خلیفه را دارید و برای مرگش از شیوخ به زور تیغ فتوی گرفته اید. ما نیک می دانیم که ریختن خون شیخ خلیفه گران است ، پس او را دربند کرده ، نزد ما به کرمان بفرستید.

طوغای در پاسخ نامه نوشت : ما خون شیخ خلیفه را نخواهیم ریخت.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت دوم

 شیخ خلیفه را در مسجد جامع سبزوار بردار کردند. شیخ خلیفه قبل از مرگش به موذن مسجد جامع پیام داد تا مردم پس از مرگش به شیخ حسن جوری که در باشتین به سر می برد اقتدا کنند.

در باشتین شیخ خلیفه را ملحد خواندند و گفتند که مجنون شده و خود خویش را بر دار کرده است. موذن مسجد جامع سبزوار را نیز پس از آنکه پیام شیخ خلیفه را به گوش مردم باشتین رسانید کشتند. حال در باشتین مغولان خانه به خانه به دنبال شیخ حسن جوری می گردند.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت سوم

 پس از اینکه محمد هندو وزیر سلطان ابوسعید از بردار شدن شیخ خلیفه باخبر شد ، برای طوغای پیام فرستاد که یا سر قاتل شیخ خلیفه را همراه پیک گسیل کن و یا اگر من خود به باشتین بیایم جز برای آوردن سر تو نخواهم آمد. در باشتین پانزده  نفر از کسانی که به قصد حمایت و حفاظت از شیخ حسن جوری خود را شیخ حسن نامیده بودند همگی بر دار شدند. شیخ حسن هم از باشتین خارج شد.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت چهارم

طوغای به قصد تفریح و شکار از باشتین خارج شده است. در این هنگام پیک سلطان ابوسعید به باشتین آمده و سر قاتل شیخ خلیفه را می خواهد. خان باشتین از نبود طوغای سوء استفاده کرده و بر تخت او تکیه زده است.

قاضی شارح ، قاضی مخصوص طوغای و مسئول حساب و کتاب او بر خان باشتین تمکین نکرد و خان باشتین تصمیم گرفت قاضی شارح را به عنوان قاتل شیخ خلیفه معرفی کند. قاضی شارح پیکی را به سمت طوغای گسیل کرد تا او را از این وقایع آگاه سازد.

در میدان باشتین جلسه محاکمه قاضی شارح و گردن زدن اوبرپا بود که یکباره سربازان طوغای به باشتین و جلسه محاکمه حمله ور شدند. حال ورق برگشته و قاضی شارح قصد دارد پیک سلطان ابو سعید و خان باشتین را محاکمه کند.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت پنجم

خان باشتین به شفاعت اعیان باشتین بخشوده شد اما پیک سلطان ابوسعید از باشتین اخراج شد. از سویی شیخ حسن جوری راهی نیشابور است و از سویی دیگر ایلچیان طوغای در باشتین جار زدند که شیخ حسن در بیابان مرده است و جسد او طعمه لاشخوران شده است. مردم باشتین این امر را باور نکردند و زنی از زنان باشتین (سوسن تسلیمی) که از مریدان شیخ حسن جوری است در جستجوی شیخ شبانه از باشتین گریخت چرا که او در مقابل مغولان ایستاد و مورد تهدید آنها قرار گرفت.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت ششم

پیش قراولان سپاه محمد هندو در راه سبزوار و باشتین به مردم اطلاع می دهند که محمد هندو وزیر ایرانی سلطان ابوسعید که چندی است از دنیا رفته عازم باشتین است تا با طوغای که نافرمانی کرده پیکار نماید.

هر آنکس می خواهد به سپاه ایشان بپیوندد . از طرفی دیگر مردم نیشابور در مدخل ورودی شهر روزهاست که در انتظار رسیدن شیخ حسن جوری به سر می برند. خان باشتین خود را سراسیمه به روستای اباحمزه رسانید تا به قاضی شارح  پیغام دهد که محمد هندو در راه باشتین است و طوغای دستور داده که قاضی شارح به باشتین برگردد چرا که طوغای مرد جنگ است و مرد اندیشه نیست. قاضی هم برای طوغای پیغام داد که گاهی لازم است مرد جنگ مرد فرار هم باشد و گفت که از ترس جانش به باشتین برنخواهد گشت.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت هفتم

 از سویی محمد هندو و از سوی دیگر ارغون شاه مغول در راه رسیدن به نیشابورند. جنگ این دو بر سر مسند خراسان است. طوغای از باشتین گریخته و پیک سلطان ابوسعید که روزی از باشتین رانده شد بر مسند باشتین نشسته و خان باشتین را گردن زد. از سوی دیگر شیخ حسن جوری به نیشابور رسید اما خود را معرفی نکرد تا اوضاع را دریابد.خواجه نیشابور که از دوستان محمد هندوست در حال ترغیب مردم جهت بیعت با محمد هندو می باشد و ادعا می کند که اگر شیخ حسن نیز بیاید با محمد هندو بیعت خواهدکرد. شیخ حسن که در حال شنیدن این سخنان است تاب نیاورده و به عنوان یک درویش ساده سخن می گوید که شیخ حسن با هیچ شاه و شاهزاده ای بیعت نخواهدکرد و خطاب به مردم می گوید شما بیش از اندازه شیخ حسن را بزرگ کرده اید. او هم بنده ایست از بندگان خدا و چه بسا هر یک از شما در درگاه خداوند از شیخ حسن عزیز تر باشید. مردم ازشنیدن این سخنان خشمگین شده و به درویش که همان شیخ حسن جوری است حمله ور شده و او را کتک می زنند.از طرفی هم قاضی شارح خود را به نیشابور رسانیده و خود را در دل خواجه نیشابور جا می کند.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت هشتم

 شیخ حسن جوری به طور مخفیانه در مسجد جامع نیشابور سکنی گزیده تا شرایط را بررسی کند . یکی از مریدان وی او را می شناسد و شیخ به کمک او مریدان خود را در نیشابور سازماندهی می کند. قاضی شارح در نیشابور خبر مرگ شیخ حسن را اعلام می نماید و از مردم می خواهد که برای شیخ خدا بیامرز بگویند.

شیخ هم در اعلامیه ای خبر مرگ خود را تکذیب و اعلام می دارد کا صبح روز جمعه در مسجد جامع نیشابور با مردم سخن خواهد گفت.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت نهم

 ارغون شاه مغول به نزدیکی نیشابور رسیده است، قاضی شارح که مردی است سالوس ، چرب زبان و هرهری مذهب ، آماده است تا کمر خدمت بر آنکس که صاحب قدرت است ببندد. خود را به نزد ارغون شاه رسانده و به او می گوید که حامل خبری است و خبر این است که محمد هندو قرار است از روبرو و از پشت سر به سپاه او حمله کند. از سوی دیگر قاضی شارح در نیشابور خود را دوست و موافق خواجه نیشابور و محمد هندو نشان می دهد. خلاصه در نیشابور بلوایی است و همه منتظرند تا شیخ حسن در مسجد جامع با آنها سخن گفته و تکلیف مسلمانان را مشخص سازد.

 

 سریال سربداران – خلاصه قسمت دهم

 در مسجد ابتدا خواجه نیشابور سخن گفت و بار دیگر از مردم خواست تا با محمد هندو بیعت کنند. هنگام صحبت کردن شیخ حسن به ترفند قاضی شارح در مسجد هیاهو به راه انداختند و نگذاشتند شیخ سخن بگوید

و تنها شیخ در جمله ای کوتاه خطاب به آنها فریاد زد ای کوفیان. امام حسین علیه السلام با یزید بیعت نکرد. مگر نه آنکه هر دو عرب بودند.

خان باشتین به روستای اباحمزه رفت و از مردم طلب شراب و شاهد و زن کرد. پسران اباحمزه این امر را تاب نیاورده و او را کشتند . سایر اها لی روستا نیز در یاری آنها بقیه مغولها را کشتند. حال مانده بودند که در ازای این امر چه بلایی از سوی مغولان بر سرشان خواهد آمد. آنها خود را سربدار نامیدند. کفن پوشان ، حیدر گویان و سلاح به دست به سمت باشتین رفتند و آنجا را تسخیر کردند. باشتین را ازمغولان پاکسازی کردند وزندانیان را نیز آزاد کردند. در این میان تعدادی آز آنها نیز به شهادت رسیدند.

 

 سریال سربداران – خلاصه قسمت یازدهم

 ارغون شاه مغول  در نیشابور مستقر شد . قاضی شارح قاضی القضاه او شد و در دم ، خواجه نیشابور را به جرم حمایت از محمد هندو بر دار کردند. شیخ حسن جوری و یارانش از شهر خارج ودر کوه سکنی گزیدند.

در نیشابور قاضی شارح شایعه کرد که شیخ حسن جوری با ارغون شاه بیعت کرده است و در دربار شاه به سر می برد و اکنون در بستر بیماری است. یاران شیخ حسن این امر را به گوش وی رساندند و گفتند که به اسم شیخ حسن ، مغولان در شهر فساد می کنند و به چه دلیلی شیخ حاضر نشد با محمد هندو وزیر ایرانی بیعت کند. شیخ در پاسخ گفت هم اکنون شیخ حسن را تباه کردند و اگر وزیر ایرانی می آمد خدا را تباه می کردند.

 

سریال سربداران – خلاصه قسمت دوازدهم (قسمت آخر)

 قاضی شارح از ارغون شاه خواست تا در نیشابور در جمع مردم ظاهر شده و با آنها ملایمت نماید.

هدف او از این امر دستگیری شیخ حسن جوری بود.هنگامی که شاه در بین مردم ظاهر شد ، به یکباره شیخ حسن در میان مردم آمد و بانگ زد ای مردم من در میان شمایم و در هیچ دربار و بستر بیماری نیستم. مغولان شیخ را دستگیر کرده و به در بار بردند.

ارغون شاه مغول  ابتداحکم به گردن زدن شیخ پیش چشم مردم داد. اما این امر را صلاح ندانسته و شیخ حسن را به جایی که بر همگان نامعلوم بود تبعید کرد.

زان پیش که سر بریدش از تن           آبی بدهیدش از دل من

 آبی که ز چشم عشق جوشید       آهوی دل منش بنوشید

  نوشید صدای عشق را جان           پرواز گرفت سوی جانان

  جانان من آفتاب فرداست               عشقم نفس صدای دریاست

  من آب ز چشم باغ نوشم              تن را به شب آفتاب پوشم


  
  


خبرگزاری میراث فرهنگی
درحالی که لوکیشن شهر باشتین سریال «سربداران» به سیاق نمونه‌های خارجی، این پتانسیل را داشت که مقصد گردشگران بسیاری شود، اما به دلیل ساخت دکور سریال «کلاه‌پهلوی» دکور شهر باشتین تخریب شد و شهرک سینمایی غزالی از داشتن یکی از میراث‌های سینما باز ماند.
دو سریال «هزاردستان» و «سربداران» را به نوعی می‌توان بنیان‌گذاران شهرک سینمایی غزالی دانست. احداث شهرک سینمایی غزالی در مرداد ماه سال 1358 به طرح و پیشنهاد شادروان علی حاتمی‌ به واسطه تولید سریال «هزاردستان» انجام شد. هرچند در آن زمان قرار بر شکل‌گیری شهرک سینمایی نبود ولی زیبایی و جذابیت سازه‌ها، سینماگران را برآن داشت تا شهرکی را برای لوکیشن‌های خود بنا کنند.
سریال «هزاردستان» با مضمون تاریخ سیاسی معاصر ایران بود که فاصله‌ای کوتاه از اوایل دوره پهلوی اول را در بر می‌گرفت. از این رو دکوری به مساحت ‌10 هکتار برای ساخت و بازسازی تهران قدیم در نظر گرفته شد. این دکور با توجه به اتودها و ماکتی که حاتمی از عکس‌ها و اسنادی که از شهرک سینمایی ایتالیا به نام چینه چیتا به همراه داشت و با الهام از آنها طرحی برای بازسازی تهران قدیم را در اراضی بزرگ راه تهران کرج داده بود احداث شد.
در همان سال‌ها علاوه بر نماهای مربوط به تهران قدیم‌، نماهایی از شهر باشتین و سبزوار به واسطه فیلمبرداری «سربداران» نیز احداث و به نمایش گذاشته شد که امروزه هیچ اثری از آن دکور باقی نمانده است. در سال‌های بعد نیز برای ساخت سریال‌هایی هم‌چون «امام علی(ع‌)» و «تنهاترین سردار» که در این مکان ساخته شدند‌ نماهایی از شهر کوفه‌ ساخته شد.
محمدرضا ورزی از جمله کارگردانان سریال‌های تاریخی تلویزیون است که طی چندسال اخیر مجموعه‌های «پدرخوانده»، «عمارت فرهنگی»، «سال‌های مشروطه» و «تبریز در مه» در کارنامه کاری او جای گرفته‌اند.
وی که به واسطه ساخت مجموعه‌های تاریخی به طور متناوب در شهرک غزالی حضوردارد درخصوص لوکیشن‌های این شهرک سینمایی گفت: «از اولین لوکیشن‌هایی که در شهرک سینمایی غزالی ساخته شد می‌توان به میدان توپخانه‌، ساختمان شهرداری ، لاله زار قدیم اشاره کرد که در این میان محله بازار و کوچه و پس کوچه‌های بازار و تکیه دولت قدیم را خراب کرده‌اند.»
حاتمی در آن دوره ماکتی از مخروبه تکیه دولت ساخته بود که به دلیل ساخت تکیه دولت واقعی آنرا خراب کردند. ولی درحال حاضر پس از گذشت بیش از 10 سال از آغاز ساخت این تکیه دولت واقعی با آنکه بدنه آن از بتن آرمه است، به دلیل نداشتن استانداردهای مهندسی دستور تخریب آن داده شده است. گویی ساخت این تکیه دولت واقعی نتیجه‌ای جز صرف هزینه‌های هنگفت و خراب کردن بازارچه قدیمی علی حاتمی نداشته است.
دکور بسیار زیبای «سربداران» که نمایی از شهر باشتین را به نمایش می‌گذاشت به دلیل ساخت دکور «کلاه پهلوی» خراب کردند این درحالی است که به گفته ورزی شهرک غزالی فضای کافی برای ساخت دکور این مجموعه را داشت ولی بنابر دلایلی دکور «سربداران» که اگر بود امروز بیش از 30 سال از دیدن آفتاب و مهتابش می‌گذشت و به نوعی تبدیل به میراث سینمایی ما می‌شد، تخریب شد.
دکور شهر باشتین شامل بازارچه، دکان آهنگری کلو اسفندیار، دروازه مسجد و میدان شهر، کوچه پس کوچه‌های نیشابور می‌شد.

  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >