سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا زبان سریانی را یاد بگیرم . [زیدبن ثابت]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :136
بازدید دیروز :26
کل بازدید :342249
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/1
9:30 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

ای امانت دار کوثر کی تو میآیی ز در؟

وی وصی آل حیدر کی تو میآیی ز در

مصحف زهراست نزدت، تیغ حیدر همچنین

وارث بابا و مادر کی تو میآیی ز در

چشم امید تمام انبیاء و اولیاء

بر ظهور تست آخر کی تو میآیی ز در

هستی از هست تو هستی یافت ای هست خدا

وی همه هست پیمبر کی تو می آیی ز در

دیدگان اشکبار شیعیان می خواندت

کای به عالم میرو رهبر کی تو می آیی ز در

هر سحر گوید مؤذن با نوای تازهای

مجری احکام داور کی تو میآیی ز در

کربلا، مکّه، مدینه، کاظمین، مشهد، نجف

سامرا، گویند یکسر کی تو میآیی ز در

روشنی بخش قلوب مؤمنین و مؤمنات

منجی دلهای مضطر کی تو میآیی ز در؟


  
  

جمعه یعنی یک بغــــل دلواپسی     

                                               جمـــعه یعنی گــــریه‌های بی‌کسی

جمعه یعنی روح سبـــز انتـــظار       

                                               جمعه یعنی لحــــظه‌های بی‌قــرار

بـی‌قـــــرار بی‌قـــــراری‌های آب      

                                               جمــعه یعنی انتــــــــظار آفــــتاب

جمعه یعنی ندبه‌ای در هجر دوست     

                                               جمعه خود ندبه‌گر دیــدار اوست!

جمعه یعنی یک کـــــویر بی‌قرار

                                               از عطش سرخ و دلش در انتظار

انتــــظار قطـــــره باران عشــق

                                               تا فروشوید غم هجــران عشــــق

جمعه یعنی بغــض بی‌رنگ غـزل

                                               هـــق هــق بارانی چنــگ غـــزل

زخمه‌ای از جنس غم بر تار دل

                                               تا فرو شویَد غـــــم هجــــران دل

جمعه یعنی روح سبــز انتـــظار

                                               جمعه یعنی لحــظه‌های بـی‌قـــرار

بـــی‌قرار بی‌قـــــــراری‌های آب

                                               جمعه یعنی انتـــــــظار آفــــــتاب


  
  

یامهدی(عج) 

خدایا , به روی درخشان مهدی --- به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش , که دریای داغ است --- به چشمان از غصه گریان مهدی

به لب های گرم علی یا علی اش --- به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به دست کریم و نگاه رحیمش --- به چشم امید فقیران مهدی

به حال نیاز و قنوت نمازش --- به سبحان سبحان سبحان مهدی

به برق نگاه و به خال سیاهش --- به عطر ملیح گریبان مهدی

به حج جمیلش , به جاه جلیلش --- به صوت حجازی قرآن مهدی

به صبح عراق و شبانگاه شامش --- به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش --- به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان --- مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما , بر این بنده بی سر و پا

مرا همدم و محرم و هم رکابه.. --- سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

یا...مهدی..یا..مهدی ...مددی

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟


  
  

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری 

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ 

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی 

ای آنکه در حجابت دریای نور داری 

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟ 

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری 

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما 

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟ 

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت 

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟


  
  

باید به استقبال نیمه شعبان رفت. این شب بسیاربزرگ است و در ضمن تعلق به امام زمان (صلوات الله وسلامه علیه) دارد، و ما همه می گوییم منتظرامام زمان هستیم. اگر کسی مسافری داشته باشد وانتظار بازگشت او را بکشد، انتظار وقتی صدق می کند که برای آمدن مسافر خود، کاری بکند. کسی مثلا به مکه رفته ومیخواهد مراجعت بکند، شخصی که منتظر اوست فرشها و پرده ها وشکل ظاهری خانه را درست و منظم میکند، شربت می جوشاند، شیرینی می گذارد، وسایل را کماهو فراهم میکند.

حضرت امام باقر(علیه الصلاة والسلام) می فرمایند: چنانچه شما انتظار امامتان را می کشید، می بایست رفتارتان در واجبات، و در ترک محرمات، و تخلق به اخلاق حسنه در آن حد که توان دارید باشد. باید کوشش کنید، باید در حد توان کوشش کنید که مورد پسند و رضای آن حضرت باشید.

در دعای امشب است که می فرماید:« الهی تعرّضَ لک فی هذااللیل المتعرّضُون» این دعا را مرحوم نراقی شرح کرده است که باید شرحش را بخوانیم. « وقصَدَک القاصدون وأمّل فضلک ومَعروفک الطالبون» الهی در این شب متعرضان، خویش را در معرض رحمت تو قرار دادند و قصدکنندگان، قصد تو کردند و طالبان، آرزوی بدست آوردن فضل و نیکی های تو را داشتند. و بعد می فرماید: « ولک فی هذااللیل نفحَاتٌ» در این شب برای تو نفحات است. نفحات جمع نـَـفـْحه است که باید معنا بشود « و جوایزٌ و عطایا و مواهب تمُنّ بها علی مَن تشاء مِن عبادک و تـمْـنعُها» و برای تو در این شب نفحه هاست که منت می گذاری آن را بر آن کس که می خواهی و منع میکنی آن را. تمنعُهاهم دارد. یعنی هر کسی قابلیت برای پوشش این لباس گران مایه را ندارد، بلکه باید صفات و خصوصیاتی داشته باشد تا لیاقت پیدا کند. اگر واقعاً آن صفات حسنه ای که منظور اهل بیت است واجد باشد، مورد این جوایز است، واگر نباشد نیست. بعضیها از سه ماه پیش خالص می کردند اعمالشان را که بتوانند این شب را درک بکنند.

مرحوم نراقی درشرح این دعا میفرماید مقصود از نفحات همان چیزی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله میفرمود« کما أشار صلی الله علیه وآله وسلّم» که برای شما در دوران عمرتان نفحه ها از جانب خداوند است بکوشید خود را در معرض آن قرار دهید « إنّ لِـرَبّـکم فی أیّام دَهْرکم نفحات ألا فـتـَعرّضوا لها» معنا می فرمایند که این نفحه چیست؟ نفحه آن افاضات معنویه و ربانیه است. « المُراد من النـّـفحات هی الإفاضات المعنویّة» إفاضات هم جمع إفاضه است. إفاضه ریزش است، ریزش آن روحیات و حالات معنویه و یقین و اطمینان و امید به قلب شماست. البته این قلب باید تصفیه شده باشد تا امکان این ریزش پیدا بشود. در آن کبر نباشد. عُجب نباشد. بخل نباشد. بلکه جمیع مکارم اخلاق را در حدّ توان واجد باشد، واگر ندارد از پروردگار درخواست بکند، و برای آن به درگاه او تضرع کند.

حضرت آیت الله بروجردی(قدس سرّه الشریف) می فرمودند: مراد از این نفحه وإ‌فاضه این است که قلب ما در معرض وزش نسیمهای رحمت الهی قرار میگیرد. نراقی در ادامه تعرض به نفحات را معنا میکند:« فإنّ التّعرّض إنّما هو بتَطهیرالقُلوب مِن الکُدورات الحاصِلةِ مِن الأخلاق الرّذیلَة». این تعرض چیست؟ متعرضون چه کسانی هستند؟ تعرض یعنی این که قلب را از اخلاق بد خالی کنی، ومتعرض کسی است که دل را از بدیها پاک کرده باشد. او فقط در این صورت خود را درمعرض وزش نسیم رحمت قرار داده است.

 

جای دلدار است دل                           نی جای اغیار است دل

« قلبُ المؤمن حرمُ الله » قلب مؤمن حرم خداست، باید خدا در او باشد. پاک کردن دل از غیر خدا نهایت پاکی دل است.

وقتی از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال میکنند یا رسول الله أین الله؟: خدا کجاست؟ حضرت فرمودند: در قلب تو؛ البته حضرت حق إحاطه قیومی دارد. آن نفس ناطقه ای که از بالا آمده است با این قلب صنوبری گوشتی رابطه دارد، وپروردگار با آن إحاطه قیّومیه اش، باآن إحاطه علمیش، بردل محیط است این بجای خود امّا

اگرچه ذات پاکش لامَکان است / چو نیکو بنگری در دل نهان است

دل صاحبدلان اینقدر توسعه داردکه فرمود جای من درسماء نیست در أرض نیست.

دلی در سینه ی صاحب دلان است/ که آن دل جای آن آرام جان است

جای پروردگار در آن دلی است که از اغیار خالی باشد. ای رفقای عزیز إن شاءالله کوشا باشید که همین ساعت، ازهمین جا شروع کنید. تصمیم بگیرید. جوان تصمیمش هم جوان است، قاطع است، قاطعیت دارد. تصمیم میگیرد که من باید از إ‌فاضات آن شب برخوردار بشوم.

«فکلّ إقبال ٍعلی طاعةٍ» یعنی هر روآوردی به بندگی« وإعْراض عَن سیّئةٍ یوجبُ جَلا ئاً ونوراً للقلب» وهر رو گرداندن از معصیت یک قدم است برای برخورداری از إفاضات نیمه شعبان.

خدایا من تا حالا بخیل بودم، من تا به حالا حسود بودم، من تا به حالا بدعمل بوده ام، محض استقبال این شب و این روز خودم را مهیّا میکنم. این إقبال به طاعت و این إعراض از معصیت، قلب را جلا میدهد و منوّر میکند.

 

جوانی که تمام غرایزش مشتعل و شعله ور است، یک تصمیم قاطع میگیرد که من نمی کنم. من برخلاف مقررات شرع هیچ عملی انجام نمیدهم. هرچقدر هم بدهید نمیکنم. خب این قلب منوّر میشود، وآمادگی پیدا میکند برای پذیرش علم یقینی « یستعدّ لإفاضة علم یقینی» یعنی نه آن علمی که از روی استدلال درست شده باشد، که یکی تا تشکیک بکند، علم شما برود وشک پیدا بشود، خیر! علم یقینی یعنی به او علم شهودی میدهند، ولذا قال سبحانه وتعالی « والذین جاهَدوا فینا لنَهدینّهم سُبُلنا»اگر گیوه ها را ور کشیدی، اگر حرکت کردی، اگرمجاهده کردی، طرُق و راههایی که به خدا میرسد برایت باز میشود. نگو من این همه زحمت کشیدم، هنوز راه درست را پیدا نکرده ام. چون درتحت رهبری استاد خبیر نبوده است، اینطور شده است. وقتی که شخصی زحمت لازم را تحت نظر استاد خبیر کشید، آن وقت پروردگار« لنهدینّهم سُبُلنا»البته راهها را به او نشان می دهد.

باید زحمت بکشی. حضرت یونس دردهان ماهی به زندان رفت من هم در زندان چاه طبیعت گرفتارم « فلولا أنه کان مِن المُسَبّحین»اگر تسبیح ما را نمی کرد « للبثَ فی بَطنِه إلی یوم یُبْعَثون»تا روز قیامت درشکم ماهی مانده بود. شماهم باید زحمت بکشی، داداش جان عزیز من، خودت را از چاه درآوری.

هستی اسیر چاه طبیعت چگونه باز / قرب ومقام موسی ِعِمرانت آرزوست

باید زحمت بکشی. ببین باز در این حاشیه نوشته ام، خدا محتاج به تسبیح من نیست اما من باید زحمت بکشم. زیاد زحمت بکشم. زحمتها تحت نظر استاد خبیر باشد. آن حرفهای دیگر بیخود است. باید خودت جدیت بکنی، دعای سحرخیزان هم درعقب سر تو باشد.

همّت حافظ و أنفاس سحرخیزان بود/ کـه ز بنـد غـم أیـّام نجاتـم دادند

یعنی هم خودم همت کردم، و زحمت کشیدم به توفیق پروردگار، وهم دعای سحرخیزان در عقب سر من بود.

حالا برویم سراغ یادداشتهای کتابچه ی دوم، البته روایت را خوانده ام؛ اما ما طلبه ها معتقدمان این است که کلام وفرمایش اهل بیت، خواندنش یک حلاوت دیگری دارد، تا بعد معنا ومفهومش را برای شما بیان کنم، روایت درکتاب الاحتجاج (ج2 ص50 چاپ نجف1386) وکتاب بحار آمده است. از أبی حمزه است. از حضرت علی بن الحسین زین العابدین(علیهم الصلاة والسلام) : « فإنّ أهلَ غیبتِه»اهل غیبت مثل ماها که درزمان غیبت واقع شده ایم « القائلونَ بإمامتِه المُنتَظرونَ لِظهوره»امام علیه السلام موقعیت شما را بیان فرموده اند. یعنی آن اشخاصی که اهل غیبت اند، یعنی درزمان غیبت امام زمان واقع شده اند وقائل به امامت آن ولی امر هستند، ومنتظر ظهورش هستند،« أفضلُ أهل ِکلّ زمان ٍ» اینها از اشخاصی هستند که از اهل همه زمانهای دیگر برترند. حالا ببین چقدر باید شما موقعیت خودتان را قدردانی کنید. بعد هم دلیل آن را توضیح میدهد:« لأنّ الله تعالی ذکره، أعطاهُم مِن العُقول والأفهام والمعرفة» یعنی اینقدر به اینها عقل میدهد ومعرفت، وشناخت به ولی امر را مرحمت میکند« ماصارتْ به الغیبة عندهم بمَنزلةِالمُشاهدة» که اصلاً غیبت برایشان مفهوم ندارد. غیبت برای آنها معنا ندارد.

 عرض کردم درآن هفته های قبل، خدارحمت کند مرحوم آقا حاج شیخ مرتضی(رضوان الله تبارک وتعالی علیه) جدّ آقای جاودان گفت من یک حاجتی داشتم، و یک کاغذ وعریضه ای به محضر امام زمان نوشتم. دیدم من این وقت را ندارم که بروم مثلاً بیندازم در آن چاه هایی که در امامزاده أبوالحسن است. یا کسی در دسترسشان نبوده است که آن کاغذ را بگیرد، ودر حرم ثامن الحجج علیه السلام بیندازد. یک نهری بود در همین بازار حلبی سازها که دهانه اش هم هنوز باز است، من رفتم، وآنجا عریضه را انداختم، وتمنا کردم که هرچه زودتر از حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)پاسخی برسد. عصر همان روز، جواب نامه آمد، و حاجت برآورده شد.

حالا واقعاً ما باید این مسئله را تحلیل بکنیم . بعضی از این جوانها می آیند در همین عریضه ها ونامه هایی که روی کاغذ، چاپ شده، حاجت مینویسند. امام پدر امّت است. جوان حاجتش را برمیدارد مینویسد، یک دفعه، دو دفعه، إن شاءالله الرحمان دفعه سوم جواب می آید. امام عصر ولی امر است. حیّ وحاضر است.

«وجعَلهُم فی ذلک الزّمان بمَنزلةِ المُجاهِدین بینَ یَدیْ رسول الله بالسّیف»این مردمان را پروردگار قرار داده است در آن زمان به منزله مجاهدین در پیشروی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)، یعنی مقام ومعنویتشان به درجه ای است که هر کدام مثل اشخاصی هستند که در رکاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) جهاد می کردند، به همراه پیغمبر به جهاد می رفتند. امام مبالغه گویی نمی کند. قول وفعل ائمه حجت است. فرمایشات ایشان برای ما حجت است. می فرماید: « اولئک المُخلصون حقّاً» واقعاً این اشخاص کسانی هستند که به مقام اخلاص رسیده اند، و إلّا مورد نظرآن سرور واقع نمی شدند « وشیعَتُنا صِدقاً والدّعاة إلی دین الله عزّوجلّ سِرّاً وجَهراً»اینها شیعیان واقعی هستند، واینها کسانی هستند که مردم را حقیقتاً دعوت میکنند در سرّ وعَلن، درخفا وظاهر به دین پروردگار؛ پس حالا باید چقدر قدر بدانیم.

امام أبوجعفرباقر علیه السلام فرمود:« یأتی علی النّاس زمانٌ یَغیبُ عنْهُم إمامُهم فیا طوُبی لِلثابتینَ علی أمْرنا فی ذلک الزمان » خوشابه حال اشخاصی که ثابت قدم هستند در زمانی که امام زمانشان در غیبت است:« طوبی لهُم! طوبی لهُم! طوبی للثابتین علی أمرنا فی ذلک الزمان»خوشا به حال آن اشخاصی که در زمانی که امام (علیه الصلاه والسلام).درپس پرده غیبت است، استقامت در دینشان دارند، وغیرممکن است خلافی عمداً - خدانکند إن شاءالله – از آنها سربزند این آخر عرض بنده است در این حدیث. مثل این که تقریبا بیست دقیقه شده است « وإنّ أدنی مایَکونُ لهُم مِن الثواب» کمت رثوابی که برای آنها هست« أنْ یُنادیهِم الباری عبادی» همیشه شما مورد این خطاب هستید.

باری تعالی میفرماید: ای بندگان من « عبادی آمَنتمْ بسِرّی»آنها ایمانشان به غیب است یعنی همان« والذین یؤمنون بالغیب»وتصدیق امام زمان را میکنند که درپس پرده غیبت است. «وصَدّقتم بغیبی فأبْشِروا بحُسن الثواب مِنّی »

بشارت باد شما را البته من پاداش واجرشمارا به أعلی درجه خواهم داد«فأنتم عبادی وإمائی حقاً». تقدیم ما حَقّه التأخیر یُفیدُ الحَصر. یعنی شما جزو عباد اختصاصی من هستید چه مردان، وچه آن بانوهای محترمه که خودشان را پابست اسلام کرده اند « مِنکم أتقبّلُ»از شما قبول میکنم اعمال را، از شماعفو میکنم گناهان گذشته را، هرچه که باشد إن شاءالله « ولکم أغفرُ» وشمارا می آمرزم « وبکُم أسْقی عبادی الغیثَ» شما اشخاصی که فرمان بردار من هستید و در زمان غیبت به این بین الدفتین کتاب بین دوجلد یعنی قرآن ایمان آورده اید، من به سبب شما بلا را از سایر مردم رفع و دفع میکنم« ولولاکُم »اگر وجود شما ثابتین دردین نبود « لأنزَلتُ علیْهم العذابَ »البته عذابم را بر اینها نازل می کردم.

« قال جابر:یابن رسول الله ماأفضل ما یسْتعْمِلهُ المؤمن فی ذلک الزمان؟» چه عملی بهترین اعمال است درآن زمان؟ حضرت فرمود: زبانشان را حفظ بکنند. خدا میداند من با بعضی از این آقایان که در حال مراقبه هستند صحبت میکنم خیلی جواب من را با تأنّی میدهند. گفتم: چرا جواب مرا به این شکل میدهید؟ گفت: آقا من باید فکر کنم که جوابی که به شما میدهم، برخورد با کسی نداشته باشد، مذمتی نباشد، درست صحبت بکنم، درست برخورد بکنم. پس اول حضرت فرمود زبان را باید درهمانجا که پروردگار قرارداده غل وزنجیربکنند.

« حفظ اللّسان» و لزوم بیت یعنی ماندن درخانه دارد. اما لزوم بیت را معنا فرموده اند که یعنی باب معاشرت را توسعه ندهید. خدا رحمت کند حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره الشریف)میفرمود: « المَرءُ لنفسِه مالمْ یُعْرفْ فإذا عُرف صارَ لغیْره» همین که شناخته شدی نه به تحصیلاتت میرسی، نه به امور زندگیت میرسی. قانون معاشرت وحق معاشرت در حد اختصار به این شکل است که باید به خانواده برسی. حقوق مردم را هم بدهی. کارهایت را هم بکنی. آن اندازه ای که زیاد می آید إن شاءالله برای خودت نسبت به معاشرتت با أبناء نوع قراربدهی.

خوب فهمیدید رفقا باید زبانتان را حفظ بکنید زبانتان را. فردا برمیخورید به عید نوروز ودر این مجلس ودرآن مجلس خواهیدرفت. دیگران نوعاً زبانشان آزاد است ولی« إذا تمّ العقلُ نقصَ الکلامُ »امیرالمؤمنین فرمود علامت کمال عقل این است که کم حرف میزند. عرض نکردم لقمان حکیم که باید دائماً صحبت بکند « ساکتاً سکّیتاً » ساکت بود، بسیارسکوت میکرد. فقط در موقع لزوم سخن میگفت. خدا رحمت کند علامه طباطبایی( رضوان الله تعالی علیه)همین طور که نشسته بودند اگر آقایان سؤالی داشتند راجع به فلسفه، عرفان، اخلاقیات، سیروسلوک، تفسیر و عقاید سؤال میکردند و ایشان جواب میفرمودند بعد به محض اینکه جواب تمام میشد، باز شروع میکردند به ذکر گفتن، هیچ صحبت نمیکرد تا مادامی که صحبت دیگر لازم باشد.

 

 


  
  

 حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود عابدى از بنى اسرائیل مدت سه سال پیوسته دعا مى کرد تا خداوند به او پسرى عنایت کند، ولى دعایش ‍ مستجاب نمى شد. روزى در ضمن مناجات عرض کرد یا رب ابعید انا منک فلا تسمعنى ام قریب فلا تجیبنى خدایا من از تو دورم که سخنم را نمى شنوى یا تو در نزدیکى ولى جوابم را نمى دهى .
در خواب به او گفتند مدت سه سال است خداى را با زبانى که به فحش و ناسزا عادت کرده و قلبى آلوده به ستم و نیت دروغى مى خوانى اگر مى خواهى دعایت مستجاب شود فحش و ناسزا را رها کن .، از خدا بترس ‍ قلبت را از آلودگى پاک نما نیت خود را نیز نیکو بگردان .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود به دستورات عمل کرد آنگاه دعا نموده خداوند اجابت نمود و پسر به او داد.
(1)
و نیز آنجناب فرمود روزى حضرت موسى (علیه السلام ) پیروان خود را موعظه مى کرد. یکى از شنوندگان چنان تحت تاءثیر گفتار موسى (علیه السلام ) قرار گرفت که از جا حرکت کرده پیراهن خود را چاک زد. خداوند به حضرت موسى (علیه السلام ) وحى کرد به او بگو لاتشق قمیصک ولکن اشرح لى عن قلبک نمى خواهد پیراهنت را چاک زنى قلبت را برایم بشکاف (و محبت دیگران را خارج نما.)
حضرت صادق (علیه السلام ) در پایان گفتار فرمود یک روز حضرت موسى (علیه السلام ) به مردى از پیروان خود گذشت که در حال سجده بود، از آنجا رد شد. پس از انجام دادن کار خود برگشت ، باز او را در حال سجده دید به آن مرد گفت اگر حاجت تو به دست من بود برآورده مى کردم .
به موسى (علیه السلام ) خطاب شد لو سجد حتى ینقطع عنقه ما قبلته حتى یتحول عما اکحره الى ما احب اگر آنقدر سجده کند که گردنش ‍ قطع شود از او نمى پذیرم مگر اینکه قلب خود را پاک کند. آنچه من دوست دارم او نیز دوست بدارد و از آنچه بى میلم نسبت به آن او هم بى میل شود.
(2)


1- اصول کافى ، ج 2، ص 325 و 326.
2- روضه کافى ، ص 128 و 129.


  
  

 در زمان فرعون رود نیل فرو نشست ، مردم مصر پیش او آمده تقاضا نمودند که آب رود را به جریان اندازد. فرعون گفت من از شما راضى نیستم . رفتند مرتبه دوم آمده درخواست کردند باز همان جواب را داد. در مرتبه سوم نیز به همان جواب آنها را برگردانید. چهارمین بار گفتند. فرعون ! حیوانات ما مى میرد و زراعتهایمان خشک مى شود اگر رود را به جریان نیندازى خداى دیگرى انتخاب مى کنیم .
فرعون گفت همه در بیابان جمع شوید، خودش نیز با آنها بیرون شد ولى در محلى که نه آنها او را مى دیدند و نه صدایش را مى شنیدند صورت بر روى خاک گذارده با انگشت شهادت اشاره نمود شروع به درخواست و دعا مى کرد. مى گفت پروردگارا مانند بنده اى خوار و ذلیل که بسوى آقاى خود بیاید در پیشگاه تو آمده ام . مى دانم کسى جز تو قدرت ندارد رود نیل را به جریان آورد به لطف و کرم خویش آن را به جریان انداز.
رود نیل به طورى جارى شد که پیش از آن سابقه نداشت . فرعون به مصریان گفت من رود را جارى کردم و به این وضع در آوردم . همه به سجده افتاده مراسم پرستش را تجدید نمودند. جبرئیل به صورت مردى پیش فرعون آمد، گفت پادشاها بنده اى دارم که او را بر سایر بندگان خود امتیاز داده ام اختیار آنها را به او سپرده کلید خزائن و اموالم در دست اوست ولى آن بنده با من دشمنى مى کند. کسى را که من دوست دارم با او دشمن است . هر که را من نمى خواهم با او دوستى مى نماید. کیفر چنین بنده اى چیست ؟ فرعون گفت بسیار بنده ناپسند و بدى است اگر در اختیار من باشد او را در دریا غرق مى کنم . گفت اگر باید چنین شود تقاضا دارم قضاوت خود را برایم بنویسد. فرعون نوشت سزاى بنده اى که با آقاى خود مخالفت کند، دوستانش را دشمن بدارد و با دشمنانش دوست باشد فقط غرق نمودن در دریا است ، به دست او داد. جبرئیل گفت خوب است این نامه را با مهر خود امضاء کنید. فرعون نوشته را گرفت و امضاء کرد. آنروز که خداوند اراده کرد فرعون و فرعونیان را غرق نماید، جبرئیل همان نامه را به دستش داده گفت اینک قضاوتى که درباره خود کردى انجام مى شود باید غرق شوى .
(1)


1- علل الشرایع جلد اول چاپ قم ، ص 55.


  
  

 مرحوم آیت الله آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل کرد که من با آقاى میرزا على آقا (آقا زاده میرزاى شیرازى ) و آقا سید محمد سنگلجى در سامرا شب بالاى پشت بام خدمت مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى درس مى خواندیم . در بین درس استاد بزرگ ما مرحوم سید آقا محمد فشارکى تشریف آورد. آثار گرفتگى و ناراحتى از چهره اش کاملا هویدا بود.
معلوم شد این انقلاب و گرفتگى به واسطه بروز و با در عراق است که در همان روزها خبرش منتشر شده بود. فرمود شما مرا مجتهد مى دانید. همه عرض کردیم بلى . سوال کرد عادل مى دانید؟ جواب دادیم آرى . فرمود پس من به تمامى شیعیان سامرا زن و مرد حکم مى کنم که هر یک از آنها یک فقره زیارت عاشورا را به نیابت بى بى نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام ) بخوانند آن بانوى بزرگ را پیش ‍ فرزندش شفیع قرار دهند تا آن حضرت نزد خداوند عالم شفاعت کند و خدا شیعیان سامرا را از این بلا نجات دهد.
این حکم که صادر شد چون مقام بیم و ترس نیز بود همه شیعیان اطاعت کرده زیارت عاشورا را به همان قرار خواندند. به واسطه این ترس یک نفر شیعه در سامرا تلف نشد با اینکه هر روز ده تا پانزده نفر از غیر شیعه مى مردند.
(1)

 

الهى توئى آگه از حال من

عیانست پیش تو احوال من

توئى از کرم دلنواز همه

به بیچارگى چاره ساز همه

بود هر کسى را امیدى بکس

امید من از رحمت توست و بس

الهى به عزت که خوارم مکن

بجرم و گنه شرمسارم مکن

اگر دعوتم رد کنى ور قبول

من و دست و دامان آل رسول


 


1- الکلام یجر الکلام ، ج 1، ص 55.


  
  

 روزى ابراهیم ادهم در بازارهاى بصره عبور مى کرد. مردم اطرافش را گرفته گفتند ابراهیم ! خداوند در قرآن مجید فرموده (ادعونى استجب لکم ) مرا بخوانید جواب مى دهم شما را، ما او را مى خوانیم ولى دعاى ما مستجاب نمى شود. ابراهیم گفت علتش آن است که دلهاى شما به واسطه ده چیز مرده است (دعایتان صفائى ندارد و دلها پاک و بى آلایش نیست ) پرسیدند آن ده امر چیست ؟
1. گفت اول آنکه خدا را شناختید ولى حقش را ادا ننمودید.
2. قرآن را تلاوت کردید ولى عمل به آن تکرار نکردید.
3. ادعاى محبت با پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نمودید ولى با اولادش دشمنى کردید.
4. ادعا کردید با شیطان عداوت داریم ولى در عمل با او موافقت نمودید.
5. مى گوئید به بهشت علاقمندیم اما براى وارد شدن در بهشت کارى انجام نمى دهید.
6. گفتید از آتش جهنم مى ترسم ولى بدنهاى خود را در آن افکندید.
7. به عیب گوئى مردم مشغول شدید و از عیوب خود غافل ماندید.
8. گفتید دنیا را دوست نداریم و ادعاى بغض آن را نمودید ولى با حرص ‍ جمعش مى کنید.
9. اقرار به مرگ دارید ولى خویشتن را مهیا براى آن نمى کنید.
10. مرده گان را دفن نمودید اما از آنها عبرت و پند نگرفتید.
این علل ده گانه است که باعث مستجاب نشدن دعاى شما مى شود.
(1)
محدث قمى ((رحمة الله علیه )) در تتمة المنتهى ص 155 مى نویسد مضمون این کلام از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل شده شاید ابراهیم از آنجناب اخذ نموده .

 

اى یک دله صددله ، دل یکدله کن

صراف وجود باش و خود را چله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کام تو نیاید آنگه گله کن (2)


 


1- روضات الجنات لفظ ابراهیم .
2- ابو سعید ابوالخیر.


  
  

 امام ششم حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود: روزى ابراهیم خلیل اطراف کوه بیت المقدس براى یافتن چراگاهى گردش مى کرد تا گوسفندان خود را به آن ناحیه برد. در این هنگام صدائى به گوشش رسید نگاه کرد مرد بلند قامتى را مشاهده کرد که مشغول نماز است . سوال نمود بنده خدا نماز براى که مى خوانى ؟ جواب داد براى پروردگار آسمان . پرسید از بستگان و خویشاوندان تو کسى باقیمانده ؟ پاسخ داد نه . ابراهیم (علیه السلام ) گفت از چه محل غذا تهیه مى کنى . اشاره به درختى نموده گفت میوه این درخت را مى چینم و براى زمستانم ذخیره مى نمایم . از منزلش سوال کرد کوهى را نشان داده گفت در آنجا است . پرسید ممکن است مرا به منزل خود برى و یک شب مهمان تو باشم . پیرمرد گفت در جلوه راه منزلم آبى است که عبور از آن مشکل است .
سوال کرد خودت چگونه مى گذرى پاسخ داد من از روى آب مى گذرم . گفت دست مرا هم بگیر شاید خداوند به من نیز قدرت دهد تا از آب بگذرم . پیرمرد دست ابراهیم خلیل (علیه السلام ) را گرفته هر دو از آب گذشتند وقتى به منزل رسیدند. حضرت ابراهیم پرسید کدام روز بزرگترین روزها است . گفت روز قیامت که خداوند پاداش اعمال مردم را در آنروز مى دهد.
گفت خوب است با هم دعا کنیم که از شر آن روز خداوند ما را ایمن دارد.
(1) پیر گفت دعا را چه مى خواهى به خدا قسم سه سال است دعائى کرده ام و حاجتى خواسته ام هنوز مستجاب نشده . ابراهیم فرمود مى خواهى بگویم چرا اجابت دعایت به تاءخیر افتاده . زیرا خداوند وقتى بنده اى را دوست داشته باشد اجابت دعایش را به تاءخیر مى اندازد تا مناجات کند و طلب نماید چون راز و نیایش او را دوست دارد، اما بنده اى که خدا بر او خشمگین است اگر چیزى درخواست کند، در برآوردن حاجت او تعجیل مى کند یا قلبش را از آن خواسته منصرف نموده ماءیوسش مى کند تا دیگر درخواست ننماید آنگاه پرسید حاجت تو چه بوده ؟
پیرمرد گفت سه سال پیش گله گوسفندى از اینجا گذشت جوانى زیبا صورت که دو رشته موى بر دو طرف سر داشت گوسفندان را سرپرستى مى کرد. از او پرسیدم این گوسفندها متعلق به کیست ؟ گفت از ابراهیم خلیل الرحمن . آنروز درخواست کردم خدایا اگر در روى زمین خلیل و دوستى دارى به من نشان بده .!
ابراهیم گفت خدا دعایت را مستجاب نموده من ابراهیم خلیلم . پیر حرکت کرده او را در آغوش گرفت . حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود چون پیغمبر اکرم محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) مبعوث شد، دستور داد مومنین مصافحه نمایند.
(2)


1- در روایت روضه کافى ص 392 چاپ آخوندى حضرت باقر (علیه السلام ) مى فرماید ابراهیم گفت دعا کنیم براى معصیت کاران . آن دعا هنوز براى شیعیان ما اثر دارد.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 248.


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >