- گویند از علی(ع) مخرج کسرهای مشترک کسرهای نه گانه را پرسیدند، فرمود: روزهای سال را در روزهای هفته ضرب کن. 2520 = 360 ×7
کشکول شیخ بهایی , صفحه 301
2- دانش آدم پست را بلندمرتبه می کند و فروگذاشتن آن بلندمرتبه را پست می گرداند.
امام علی(ع) میزان الحکم , جلد8 , حدیث 13648
3- هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را پست گرداند، او را از علم بی بهره سازد.
امام علی(ع) منتخب میزان الحکم - حدیث 4461
4- گناهی که بر اثر آن ناراحت شوی نزد خدا بهتر از کار نیکی است که تو را دچار خودپسندی و غرور
کند.
امام علی(ع) میزان الحکم , جلد7 , حدیث 11824
5- از سیری ناپذیری و طمعکاری زیاد در کسی، می توان به بدی او پی برد.
امام علی(ع) میزان الحکم , جلد6 , حدیث 9351
6- امام علی(ع) در پاسخ با این پرسش که بدبخت ترین مردم کیست؟ فرمود: کسی که دین خود را به
دنیای دیگری بفروشد.
میزان الحکم , جلد6 , حدیث 9554
7- شادی تو بیشتر به خاطر کار خیری باشد که انجام داده ای و اندوهت بیشتر برای کار خیری که از دست
داده ای.
امام علی(ع) میزان الحکم , جلد5 , حدیث 8454
8- کسی که نمازش را ضایع کند، اعمال دیگرش را بیشتر ضایع خواهد کرد.
امام علی(ع) مستدرک الرسایل , جلد 1 , صفحه 172
9- بهترین و شایسته ترین مطالبی که لازم است جوانان یاد بگیرند چیزهایی است که هنگامی که مردان
بزرگ سال شدند به آنها نیاز دارند.
امام علی(ع) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی , ج 20 , ص 333 , حکمت 817
حضرت رسول اکرم در وادی خم در حالیکه امیر المؤمنین را بر روی دست بلندکرده بودند،
ضمن خطبه ای طولانی خطاب به مسلمانان نموده ، فرمودند : آیا مقام اختیار من بشما از
اختیار شما بجانهای خودتان بیشتر نیست؟ همه گفتند: بلی ، آنحضرت فرمود : کسیکه من
اختیار تصرف در امور او را دارم ،پس این علی اختیار تصرف او راداشته و ولیٌ اوست، بار پروردگارا
دوست بدار کسیکه علی را دوست دارد ، و دشمن دار کسیکه علی را دشمن دارد ،و یاری کن
کسیکه علی را یاری کند، و خوار کن کسیکه علی را خوار کند.
با قلبی خرم و دلی شاد تبریکات صمیمانه خود را بپاس بزرگ موهبت الهی: تبلیغ رسول اکرم
مقام خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را در غدیرخم بعموم مسلمین
جهان ابراز می داریم ،و از خدای منان ظهور فرزند برnومندش حضرت قائم آل محمد را تمٌنا
می نمائیم.
خداوندا این عید را بر همه مبارک گردان،و آنان را به پیروی از هدف مقدٌس آنحضرن و استقامت
در راه وصول بمقصد اعلای آن سرور تأیید فرما.
ای غدیر!
تو دیگر یک برکهی خاموش نیستی،
تو مادر اقیانوسهایی.
تک درخت کنارهی آبگیر!
سایهات را بگستران!
ما آمدهایم بیعت کنیم.
که امروز هم دیر نیست ...
اکنون به شکرانهی پیوند غدیر با قلبهایمان،
در جشن ولایت علی علیه السلام به شادی می نشینیم.
بعد از توحید و در راستای نبوت، هویت دینی ما در ولایت است و غدیر مشعل همیشه فروزان این باورهای جاوید است. غدیر آهنگ بیداری تشیع است. غدیر آهنگ هوشیاری و تحرک است. و غدیر، زنگ تداوم امامت با ظهور پیروز مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله است.
در هفته رویدادهای شگفت تاریخ همچنان غدیر و مباهله به نشانه برادری و به یاد تلاشهای غدیری، خرسندیم در شادمانی این ایام در نشستی معرفتی در کنار شما باشیم.
آفتاب تند نیمروز به آبگیری کوچک اما دریایی، در میان بیابان تفت و ریگزاران قهر آلود بدخویی، آن روز از پی هجده طلوع پر غروب می تابید....
و در آن هنگامه، به کوهی، بر ستیغ کوه و نوری بر بلندای نور می نگریست، و بدان درگاه نماز روشنایی می گزارد.
آری، در آن پگاه آیت کمال غدیر تفسیر شد و در پس آن تا دیری پیمان شکنان نا استواردل، به همهمه بیعت غریدند.
ما اما، به راستی نقد مزجات جان به سودای بیعت می بریم. باشد که خریدارمان بپذیرد.
بر ما مرزبانان حماسه ولایت بایسته تر است که این یادمان بزرگ را بشکوه تر بداریم و باعهدی و سپاسی دیگر، دیگر بار استوارش داریم و با ترانه نام بلند محبوب، فرشتگان را به وجد آریم و با هم بسراییم:
"الحمدُ اللهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتِمَسِّکینَ بِولایَهِ عَلیِّ بنِ اَبی طالِب"
از حجه الوداع می آییم؛ همپای رسول،
آکنده از رحمت بعثت؛
اما عطشناک ماندگاری آن
در رایحه امامت.
غدیر، تموّج تاریخ نبوت است در جاودانگی ولایت؛ که زلال پرشکنجش، نای جان را می نوازد و التهاب راه دشوار آینده را فرو می نشاند.
ما با پیامبر و علی همراهیم و جبرئیل را در پیام رسانی خدای و در خاتمیت بعثت می نگریم و نوای:
"بَلِّغ ما انزل الیک..."
را ترنم خوشنوای همیشه تاریخ تشیع می شنویم.
غدیر، گشاینده افق روشنی شد که نوید ماندگاری امیر المومنین (ع) بر فراز تارک تابناک اهل بیت علیم السلام در همت تاریخ قرآن بود.
به انگیزه بزرگداشت این باشکوهترین فراز تاریخ، از شما دعوت می کنیم در محفلی که قطره ای از چشمه سار ولایت مولا را به کام جان می چکانیم، حضور یابید تا میثاق مودت خود را به پیشگاه باری شکر بگذاریم.
غدیر، فریاد تمامت بعثت و تداوم تاریخ انسان ساز انبیاء الهی است.
غدیر، آخرین منزلگاه اتمام حجت خدا و اولین سرای ساکنان حریم امن است.
غدیر، برکه ای که قطره قطره آن ضامن تموّج دریادلان عاشقی است که امامت و ولایت را تنها در برگزیدگان بر حق خدا می بینند.
غدیر، سر آغاز تاریخ امت؛ تاریخ امامت بر حق اسلام.
غدیر، الگوی خدایاورانی است که بر تمسک به حبل الله المتین ولایت خاندان پیامبر مستحکم دانسته اند.
غدیر، تمامیت تاریخ شیعه است.
وما، هم اینک در غدیری دگرباره به لبیک می نشینیم.
مقام معظم رهبری:هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این
جوانان شهیداست.
مقام معظم رهبری:نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.
مقام معظم رهبری:امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.
مقام معظم رهبری:هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.
درپایان سخنی از پیامبر رامینویسم که می فرمایند:شهیدهفتاد نفراز بستگان خود را شفاعت می کند.
بازماندگان و عزیزان شهدا باید همواره شکرگزار خداوند باشند.
پیام شهداى هفدهم شهریور حفظ اسلام، قرآن و حدیث است.
خاطرهى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.
رسم شهادت و سنت الهى قتل فىسبیلاللَّه، با نظام اسلامى زنده شد.
زنده نگه داشتن یاد شهداى انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است.
شهادت، بالاترین پاداش و مزد جهاد فىسبیلاللَّه است.
شهادت، مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است.
شهادت، نشانهى استوارى است.
شهادت، یعنى وارد شدن در حریم خلوت الهى.
شهداى ما مظهر عقلانیت دینى و مدافع حقانیت و عدالت بودند.
عزت امروز اسلام و مسلمین ثمره خون شهدا است.
عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان این ملت است.
یاد شهدا باید همیشه در فضاى جامعه زنده باشد.
شهادت، مرگ تاجرانه است
مقام معظم رهبری
پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز درگوشه وکناردنیا برافراشته می شود درحقیقت پرچم امام ما وشهیدان اوست .آنها زنده اند وروز به روز زنده تر خواهند شد .
:هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهیداست.
مقام معظم رهبری:آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.
نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.
:هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.
شهادت بالاترین پاداش و مزد فی سبیل الله است.
گزیده بیانات مقام معظم رهبری درباره دفاع مقدس
هفته دفاع مقدس یادآور حادثهاى عظیم و به بار نشستن نتایجى عظیمتر در سیر انقلاب ملت ماست و هیچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.
هفتهى جنگ در حقیقت هفتهى ایثار است، هفتهى فداکارى است، هفتهاى است که در آن بزرگترین آزمایش فداکارانهى ملت ما شکل گرفته است.
این جنگ آنقدر حرف گفتنى دارد که اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوشذوق و با ابتکار بنشینند و در جزء جزء آن کار کنند، باز هم حرفهاى گفتنى خواهند داشت.
ما جنگِ با این عظمت و پُر از حماسه و حقیقتاً پُر از جلوههاى زیبا و بىنظیر داشتهایم؛ نسل جدید هم از آن خبر ندارد؛ باید اینها احیاء، بازیابى و بازسازى شود و در معرض دید قرار گیرد.
این جنگ [جنگ هشت ساله]، مظهر و تجلى همهى روحیات خوب و سازندهاى است که یک ملت و یک کشور را مىتواند به تعالى حقیقى برساند.
حماسه ملت ایران در دفاع مقدس، نمایشگر قله ظرفیتهاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است
فداکاریهاى هشت سال دفاع مقدس توانست یک نظام الهى و معنوى و متّکى بر تفکّر و اندیشه درست و برخاسته از ایمان را تحکیم کند.
این تجربهى درسآموز [دفاع مقدس]، سرمشق همیشگى ملت بزرگ ایران و الگوى موفقى در برابر چشم همهى ملتهاى مسلمان است.
مقام معظم رهبری
1- شهادت دُرّ گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند.
2- ما فقه بـه معنـای واقعی کلمـه و قرآنی آن را در میدان جنگ آموخته ایم .
3- امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملتها آبرو و عزت را این گونه باید پیدا کنند.
4- شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است.
5- همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته اند، مخصوصا خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده اند .
6- فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام، در چشم شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند.
7- ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و با عظمتی است. این همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.
8- شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.
9- شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، که زبانها و قلمها از توصیف آن و چشم و دلها از مشاهده آن ناتوانند، مشعلدار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است.
10- پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می شود، در حقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آنها زنده اند و روز به روز زنده تر خواهند شد.
11- من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسراء و مفقودین درود می فرستم و اعلام می کنم که آنان در رتبه و شان معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند.
12- هر چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاری هاست، به برکت روحیه شهادت طلبانه است.
13- اساسا جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه ای از اخلاصها و توجه ها و جز با حرکت به سمت “انقطاع الی الله” حاصل نمی شود.
14- اگر مجاهدت فداکارانه جوانان این مرز و بوم که به این شهادتها منتهی شده است نمی بود، همه روزهای این ملت، در زیر چتر سیاه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ایران، به شبهای تار بدل می گشت.
15- فداکاری شهیدان و گذشت خانواده ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود.
مقام معظم رهبری مدظله العالی
1-در عالم ملکوت، علما و بزرگان و زهاد و عبّاد با حسرت به جایگاه شهدا نگاه مىکنند.
2-ارزش شهادت بالاترین ارزشهاست و زمان، همه چیز به جز خون شهید را کهنه مىکند.
3-بازماندگان و عزیزان شهدا باید همواره شکرگزار خداوند باشند.
4-پیام شهداى هفدهم شهریور حفظ اسلام، قرآن و حدیث است.
5-خاطرهى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.
6-رسم شهادت و سنت الهى قتل فىسبیلاللَّه، با نظام اسلامى زنده شد.
7-زنده نگه داشتن یاد شهداى انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است.
9-شهادت، مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است.
10-شهادت، نشانهى استوارى است.
11-شهادت، یعنى وارد شدن در حریم خلوت الهى.
12-شهداى ما مظهر عقلانیت دینى و مدافع حقانیت و عدالت بودند.
13-عزت امروز اسلام و مسلمین ثمره خون شهدا است.
14-عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان این ملت است.
15-یاد شهدا باید همیشه در فضاى جامعه زنده باشد.
16-شهادت، مرگ تاجرانه است
1- شهادت دُرّ گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند.
2- ما فقه بـه معنـای واقعی کلمـه و قرآنی آن را در میدان جنگ آموخته ایم .
3- امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملتها آبرو و عزت را این گونه باید پیدا کنند.
4- شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است.
5- همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته اند، مخصوصا خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده اند
.
6- فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام، در چشم شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند.
7- ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و با عظمتی است. این همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.
8- شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.
9- شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، که زبانها و قلمها از توصیف آن و چشم و دلها از مشاهده آن ناتوانند، مشعلدار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است.
10- پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می شود، در حقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آنها زنده اند و روز به روز زنده تر خواهند شد.
11- من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسراء و مفقودین درود می فرستم و اعلام می کنم که آنان در رتبه و شان معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند.
12- هر چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاری هاست، به برکت روحیه شهادت طلبانه است.
13- اساسا جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه ای از اخلاصها و توجه ها و جز با حرکت به سمت “انقطاع الی الله” حاصل نمی شود.
14- اگر مجاهدت فداکارانه جوانان این مرز و بوم که به این شهادتها منتهی شده است نمی بود، همه روزهای این ملت، در زیر چتر سیاه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ایران، به شبهای تار بدل می گشت.
15- فداکاری شهیدان و گذشت خانواده ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود.ا و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود.
زنده نگه داشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است
شهادت خلعت ذىقیمتى است که خداى متعال بر تن خاصان مىپوشاند.
دشمنان هم بدانند که به توفیق الهى نمىگذاریم و این ملت هم نمىگذارد که نام شهید و نام شهادت در این کشور فراموش شود
آنچه باید به عنوان بالاترین ارزشها محسوب بشود، همین ارزش شهادت و فداکارى شهیدان عزیز ماست.
شهادت بالاترین ارزش عاشورایى انسان و بالاترین ارزش در معیار ارزشهاى معنوى است.
جهاد و شهادت، دو فصل بزرگ حرکت بسیجى است.
یاد شهیدان را باید گرامى بدارید و زنده نگه دارید.
از نام شهید و از افتخار به شهید هرگز غفلت نکنید.
معیار اسلامى، «شهید» را از زمرهى مردم معمولى بیرون مىبَرد و در کنار اولیا و صدیقین قرار میدهد.
خداى متعال، بزرگترین لطف را در حقّ شهید کرده است.
لحظه شهادت، جزو شیرینترین لحظات هر شهیدى است.
همه باید پاسدار خون شهید باشند و از آن حفاظت کنند.
هر چه انقلاب اسلامی دارد، از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
خانواده شهدا، چشم و چراغ این ملتند. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
ای بازماندگان شهدای به خون خفته! و ای معلولان عزیزی که حیات جاوید را با نثار سلامت خود بیمه کرده اید! مطمئن باشید که ملت شما مصمم است پیروزی را تا[اقامه] حکومت الله و تا ظهور بقیة الله _ روحی فداه _ نگهبان باشد. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
هان ای شهیدان! در جوار حق تعالی آسوده خاطر باشید؛ که ملت شما پیروزی شما را از دست نخواهد داد. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
شما(جانبازان) خودتان زبان گویای افتخار هستید، زبان گویای اسلام هستید. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
درود بر شما معلولان و مصدومان که اعضا و سلامت خود را در راه اعتلای قرآن کریم از دست دادید. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
مجروحین و معلولین خود چراغ هدایتی شده اند که در گوشه گوشه این مرز و بوم، به دین باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
مبادا یک وقتی یک کلمه درشتی گفته بشود به این بازماندگان شهدا یا به این معلولین و مجروحین. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
سلام گرم و محبت خالصانه ام را به این سرمایه های گرانبهای انقلاب، این یادگاران معلمین جاوید دانشگاه عشق و شهادت ابلاغ نمایید. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
مفقودین عزیز محور دریای بی کران خداوندی اند، و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
کارنامه نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما، گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است، که با مهر رضایت خدا امضا شده است؛ و کارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
شما فرزندان شاهد، گواهان صادق و یادگاران عزمها و اراده های استوار و آهنین، نمونه ترین بندگان مخلص حقید. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان، زبان گویایی است که به عظمت روح جاوید آنان شهادت می دهد. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
این جانب هر وقت با این عزیزان معظّم(خانواده شهدا) بر خورد می کنم یا وصیتنامه انسان ساز شهیدی را می بینم، احساس حقارت و زبونی می کنم. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
خدمت به خانواده های شهدا، خدمت به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، خدمت به انبیاست. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
شهدای انقلاب بزرگ، چون شهدای صدر اسلام، در پیشگاه مقدس ربوبی، ارزشمند و مورد عنایت حق تعالی و اولیای اسلام ارزشمند خواهد بود. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
شما خانواده های شهدا و معلولین و مجروحین، نشان دادید که هرگز اجازه نمی دهید استعمار بر مقدرات این کشور سایه افکند. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
خانواده های شهدا و اسرا و مفقودین و جانبازان، خود حافظ و نگهبان ارزش شهادت و ایثار بوده اند و بعد از این نیز _ به یاری خدا _ پاسدار آن خواهند بود. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
امید است شما عزیزان خردسال، که یادگار فداکاران در راه خداوند تعالی و اسلام عزیز هستید، چون پدران بزرگوار خویش خود را برای دفاع از اسلام بزرگ و میهن عزیز مهیا سازید. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
شما خانواده های شهدا، با شهادت افتخار آفرینان این مرز و بوم، به جهان فهماندید که از همه عزیزان در راه اسلام خواهید گذشت. امام خمینی(ره)
--------------------------------------------------------------------------------
ما از خدا هستیم همه، همه عالم از خداست، جلوه خداست؛ و همه عالم به سوی او برخواهد گشت.پس چه بهتر که برگشتش اختیاری باشد و انتخابی، و انسان انتخاب کند شهادت را در راه خدا، و انسان اختیار کند موت را برای خدا و شهادت را برای اسلام. امام خمینی(ره
نمازهای مقبول و مردود
یک نمازهایی است که خدا گفته این چه نمازی است؟ده رقم نماز قبول میشود. و از آن تجلیل شده است، ده رقم نمازی است که از آن انتقاد شده است. عنوانش این است که مردم و نماز، نمازهای مقبول، نمازهای مردود. خوب مردم و نماز.
اما نمازهای مثبت. قرآن میفرماید که: «یُقیمُونَ الصَّلاة» در نماز دائم کلمهی «اَقام» را گفته است. یعنی به پاداشتن. نمیگوید: خواندن. نمیگوید: «یَتْلُون الصلاة» نماز را تلاوت میکنند. نمیگوید: «یَقْرَؤُن الصلاة» نماز میخوانند. میگوید: «یُقیمون» اقامه. اقامه یعنی به پا داشتن. به پا داشتن معنایش این است که نماز را با شرایط خواندن. نماز سه رقم شرایط دارد.
1- شرایط صحّت، قبولی و کمال نماز
شرایط نماز: یک شرایط صحت است. یک شرایط قبولی است. یک شرایط کمال است. بعضی شرط صحت است. یعنی اگر نباشد نماز صحیح نیست. مثلاً نماز بیوضو صحیح نیست. وضو شرط صحت است. نماز رو به قبله نباشد. صحیح نیست. قبله شرط صحت است. با لباس دزدی، نماز صحیح نیست. با آب دزدی، در مکان غصبی، یک سری از شرایط شرط صحت است. اینها را بلد هستید. بعضی شرایط، شرایط قبولی است. یعنی نماز صحیح است اما قبول نیست. بعضی وقتها یک خانه سقف ندارد، بعضی نه خانه سقف دارد، شما نمیخری. خانه خانه است. نمیخواهم!
نماز سه شرط دارد، شرط صحّت. بعضیها شرط قبولی است. یکوقت کسی مرده است که هیچ! یکوقت نه زنده است. میگوید: من این را نمیخواهم. برای انتخاب همسر میگویی: زنده است ولی او را نمیخواهم. او را نمیخواهم. قبول نمیشود. مثل نماز بیزکات. نماز بیزکات قبول نمیشود. کسی که ادرارش را نگه میدارد، میگوید: حالا وضو دارم تا وضو دارم نماز بخوانم. در حال نگهداشتن ادرار نماز میخواند. نمازش درست است ولی قبول نیست. حتی اگر جماعت از دستت میرود، غصهی جماعت را نخور. دستشویی برو و دوباره وضو بگیر. نماز را فرادی بخوان. بهتر از این است که در جماعت بیایی و در حال نگهداشتن بول باشی.
اگر یک کسی یک جایی پیش نماز است. این مردم پیش نماز را دوست ندارند، این با زور ایستاده است. نماز آن پیشنماز هم قبول نیست. مردم باید پیشنماز را دوست داشته باشند.
بعضی وقتها نماز هم صحیح است و هم قبول است. کامل نیست. مثل اینکه میگویند: اگر همسایهی مسجد نمازش را در خانه نخواند، «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِی الْمَسْجِد» (بحارالانوار/ج80/ص379) تو که همسایهی مسجد هستی چرا نمازت را در خانه میخوانی؟ خوب برو مسجد بخوان. شرط کمالش است. اگر میخواهی نمازت کامل شود مسجد برو. میخواهی نمازت کامل شود خوب لباس خوب بپوش. چرا با این لباس آمدی؟ تو حاضر هستی با این لباس در کوچه بروی؟ حاضر هستی با این لباس در اداره بروی؟ چرا وقت نماز پستترین لباس، بدترین حالات، نماز کامل این است که انسان با مستحباتش باشد. عطر بزند.
امروز حدیثی را شنیدم. امام صادق (ع) ظاهراً به حمادبن عیسی گفت: بلند شو نماز بخوان ببینم. گفت: خجالت میکشم. گفت: خجالت ندارد. خوب بلند شو بخوان. ایشان هم بلند شد نمازی خواند. امام صادق فرمود: آخر از تو این نماز زشت است. میدانی سن تو چقدر است؟ این نماز در شأن تو نیست. بعد امام فرمود: بایست من نماز بخوانم. آنوقت نماز خواند،
2- قصد قربت، شرط اولیه نماز
آداب نماز از اول قصد قربت باشد. یکجای نماز قصد قربت نباشد نماز قیچی میشود. مثلاً آدم مکانش برای خدا نیست. مثلاً میرود یک جایی میایستد که مردم او را ببینند. یا دوربین او را نشان بدهد. ولو برای خدا نماز بخواند. اما مکانش برای خدا نیست. نماز باطل است. یک کسی نماز میخواند، یک مرتبه در قنوتش دید دوربین جلوی او است. وسط قنوتش چنین کرد. (خنده حضار) اگر کسی مکانش برای خداست، زمانش برای خدا نباشد، مثلاً اول وقت نماز میخواند تا بگوید: من آدم خوبی هستم. باز نمازش باطل است. اگر قیافهای که میگیرد برای خدا نباشد. گردنش را کج میکند. عبا روی دوش میگیرد. باز نمازش باطل است. اگر یکی از واجبات برای غیر خدا باشد. باز نماز باطل است. اگر یکی از مستحبات برای غیر خدا باشد. باز نماز باطل است. یعنی چطور توپ فوتبال و والیبال را هرجایش را یک سوزن بزنی، بازی لغو است. نمیشود گفت: حالا ما یک سوزن به زیرش زدیم. حالا یا به زیرش بزنیم،یا به رویش، یا به سمت راستش، یا به سمت چپش، به هرجایش سوزن بزنی این بادش در برود نماز باطل است. حالا واجبات است. یک واجب، یک مستحب، یک قیافه، حالا مکانش غیر خدا بود. زمانش غیر خدا بود. این قصد قربت است. بعد امام صادق در برابر حماد بن عیسی، یک نمازی خواند.
حدیث داریم کسی آمد نماز خواند، حضرت فرمود: این مثل کلاغ به زمین نوک زد. سجده بود؟ «نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَاب» (بحارالانوار/ج81/ص234) قشنگ نماز بخوان. خوب این اقامه نماز. در قرآن غیر اقامه نماز چیزهای دیگر هم داریم، چهار تا اقامه در قرآن است. یعنی باید به پا داشت. یکی عدالت، «وَ أَقیمُوا الْوَزْن» (الرحمن/9) عدالت را باید به پا داشت. یکی کتاب آسمانی، «أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِل» (مائده/66) تورات و انجیل و «وَ ما أُنْزِل» که قرآن است. کتاب آسمانی را باید «أَقامُوا» یعنی به پا داشت. یکی «أَقیمُوا الدِّین» (شوری/13) در قرآن داریم. یکی هم «أَقامُوا الصَّلاةَ» دین، نماز، عدالت، اینها به پا داشتنی است. «یُقیمُونَ الصَّلاة» اینها از مثبتها.
3- رعایت خشوع و ادب در نماز
دوّم، مسئلهی دوم که نماز مثبت است، «فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون» (مومنون/2) در نماز خشوع دارند. یک کسی نماز میخواند، ضمناً با ریشهایش هم ور میرفت. میگفت: «مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (فاتحه/5) «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (فاتحه/6) «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم...» یا مثلاً با سیبیلش ور میرفت. امام نگاه کرد، فرمود: اگر این خشوع داشت این رقمی نماز نمیخواند. ما نماز میخوانیم میگوییم: الله اکبر! بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله ... «غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّین» خودمان را ماساژ میدهیم. عطسه میکنیم. دست در گوش و بینی میکنیم. ساعت میبینیم. اصلاً سر نماز حرف میزنیم. هر حرکتی که با ادب نمیسازد خشوع نیست. خشوع! «عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ» (معارج/34)
در قرآن دو چیز را گفتند باید حفظ کرد. یکی نماز، یکی شهوت. «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» یعنی شهوتشان را حفظ میکنند. نمازشان را حفظ میکنند. این شهوت و نماز چند جا با هم آمده است. مثلاً حدیث داریم پیغمبر فرمود: من دو چیز را دوست دارم. یکی همسر را دوست دارم، یکی نماز را. همسر را دوست دارد و نماز را. اینها چه ربطی دارند؟ هر دو آدم را از فحشا و منکر باز میدارد. کسی که همسر دارد، خیلی گناهها را نمیکند. «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه» (بحارالانوار/ج100/ص219) اگر آدمهای عادی ازدواج کنند، 50 درصد دینشان را حفظ کردند. اگر جوان، دختر جوان، پسر جوان، زود ازدواج کند، دو سوم دینش را حفظ کرده است. نه نصف دین. بیشتر از دو نصف است. «فقد احرز ثلثی دینه» «تَزَوَّجَ فِی حَدَاثَةِ سِنِّه» (بحارالانوار/ج100/ص221) یعنی نو نو است. دختر مثلاً سیزده ساله، چهارده ساله، خواستگار آمده او را شوهر بده. اِ...! دختر عموهایش ازدواج نکردند. دختر خالههایش، چه کار به دختر عموهایش و دختر خالههایش داری؟ در مدرسهی من هیچکس ازدواج نکرده است. آقا چه کار داری؟ آن کسی که شما را خلق کرده است، دستور داده اگر کسی در سن سی، چهل سالگی ازدواج بکند، نصف دینش را حفظ کرده است. اما اگر زود ازدواج کند، دو سوم دینش را حفظ کرده است.
4- سرچشمه گناهان، غفلت و شهوت
گناهانی که گرفتارش میشویم از دو تا سوراخ است. از دو منبع است. یکی غفلت، یکی شهوت. غفلت را از راه نماز درمان کنید. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری» (طه/14) نماز بخوان تا غافل نباشی. شهوت را از راه ازدواج، غفلت، شهوت، داروی غفلت نماز است. داروی شهوت ازدواج است. پیغمبر فرمود: من زن و نماز را دوست دارم. چون هردو دو تا، سدسازی میکند. هر دو را هم باید حفظ کرد. «لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» شهوت را حفظ میکنند. شهوتشان را حفظ میکنند. «صَلاتِهِمْ یُحافِظُون» (معارج/34) نمازشان را حفظ میکنند. یعنی هر دو حفاظت میخواهد. «عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُون» (انعام/92) داریم. «عَلى صَلَواتِهِم» (مومنون/9) داریم. «عَلى صَلاتِهِم» داریم. یعنی هم جمع آمده و هم مفرد. این سه بار در قرآن تکرار شده است. بر نمازشان حفاظت میکنند. یعنی وقتی بخواهد مسافرت برود، میگوید: به نمازمان میخورد یا نمیخورد؟ این سفر نمازمان را کجا بخوانیم. آقا این قطار حرکت میکند، این پرواز حرکت میکند، نمازمان چه میشود؟ مسئلهی نماز باید محور باشد. کشور اسلامی کشوری است که مردم آن با اذان از خواب بیدار شوند. بازار اسلامی بازاری است که وقت نماز بازار را ببندند. یا لا اقل چراغ را خاموش کنند، یک پرده بکشند. همانجا در مغازه نماز بخوانند. در همین شهر شما امروز به من خبر دادند، یک جوانی است کنار خیابان اول اذان در همان مغازهاش نماز میخواند. گفتیم: جلوی راهمان است؟ گفتند: بله! رفتیم و دیدیم بله یک جوانی است خیلی هم جوان! گفتم: شما؟ گفت: بله مسجد دور است، یا نمیتواند مغازهاش را ببندد در مغازهاش...
بعضیها نسبت به نماز، از نماز کمک میگیرند. «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» یعنی وقتی گیر میکنند، بوعلی سینا هروقت در یک مسئلهی علمی فکر میکرد به جایی نمیرسید بلند میشد وصل به خدا میشد. حدیث داریم شخص پیغمبر حضرت محمد (ص) (صلوات حضار) و شخص امیرالمومنین (صلوات الله علیه) هروقت این دو عزیز بزرگوار خسته میشدند، به اینها فشار میآمد، نماز اهرم است. بار نیست اهرم است. اهرم است یعنی چطور یک چیزی را جرثقیل و یک چیزی را میخواهی بلند کنی با اهرم بلند میکنی. قرآن میگوید: فشار که روی شما آمد از نماز کمک بگیرید.
افرادی نزد من آمدند که آقا مشکلات فکری مرا اذیّت میکند. چه و چه و چه؟ من پهلوی چند مشاور رفتم. پهلوی چند تا پزشک روانشناس رفتم. خوب که حرفهایش را گوش دادم. گفتم: آقا تو نماز هم میخوانی؟ آدمی که مضطرب است، یعنی یک بچه که میترسد، یک زن در خانه میترسد. اگر همسرش بیاید. یک بچه در کوچه میترسد. اگر دستش را در دست پدرش گذاشت، جگر پیدا میکند. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (رعد/28) من دیگر خدا دارم. «إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدین» (شعرا/62) به موسی گفتند: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: خدا دارم. خدا دارم. کسی که خدا دارد چه ندارد؟امام حسین (ع) روز عرفه یک دعا دارد، یک جملهاش این است. «ماذا فَقَدَ من وَجَدَک» هرکس خدا دارد چه ندارد؟ بعد میفرماید: «و ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَک» هرکس خدا ندارد کسی که خدا ندارد چه چیزی دارد؟«وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (بقره/256) «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» کسی که دستش به طناب است «فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» «عُروه» یعنی طناب. «وثقی» یعنی محکم. «لاَ انْفِصامَ لَها» (بقره/256) طناب محکمی که دیگر جدا نمیشود. کسی که دستش به یک طناب است هرچه هم موج بیاید دستش به طناب باشد خیالش راحت است. خوب مثل را ولو تکراری است بشنوید.
5- تمسّک به قرآن و عترت در برابر خطرات و انحرافات
یکی از دوستان میگفت، پدر و مادرها و بچهشان به پارک برای تاب بازی بروند. این بچه را روی تاب مینشانند. به بچه میگوید: محکم این زنجیرها و این طناب را بگیر. اگر دو تا طناب را محکم بگیرد، هرچه هم خود پدر تکان بدهد، خود بچه، دیگران هرکس بیاید این تاب را تکان بدهد حرکت بدهد.اگر بچه دستش به این طناب باشد خیال پدر راحت است. اما اگر دستش را از هر دو بردارد، یا از یکی بردارد خطر پیش میآید. ولذا پیغمبر فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» (بحارالانوار/ج2/ص103) بعد میگوید: «إن تمسکتم بهما» محکم بگیرید. قرآن و اهل بیت، اگر محکم بگیرید «لَن تَضِلُّوا» اگر محکم بگیرید، «لَن تَضِلُّوا» ضلالت و گمراهی نیست. شما در نماز میگویی: «غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّین»، «وَ لَا الضَّالِّین» یعنی خدایا من جزء ضالین، منحرفین نباشم. «لا» یعنی گمراه نمیشوی. «لَن تَضِلُّوا» یعنی هرگز گمراه نمیشوید. ضلالت همان ضالیّن است. «تَضِلُّوا» ضلالت یعنی گمراهی، «فی ضَلالٍ مُبین» (آلعمران/164) میگوید: اگر میخواهید هیچوقت گمراه نشوید، قرآن و حدیث. ببخشید! قرآن و عترت، اگر قرآن و سنت را بگیرید، قرآن و عترت را بگیرید، هرگز گمراه نمیشوید. پس در نماز میگویی: خدایا! ما را جزء ضالیّن قرار نده. یعنی جزء آنهایی نباشم که یا «کتاب الله» را گرفتند، به عترت بیاعتنا هستند. یا نه اهل بیت را گرفتند، به قرآن بیاعتنا هستند. و تا طناب، «کتاب الله و عترتی» اگر دستمان به اینها بود دیگر پدر دلواپس نیست.
روایت زیادی داریم که پیغمبر فرمود: من نگران شما هستم. «إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم» (بحارالانوار/ج3/ص248) «إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم» یعنی من نگران شما هستم. ولی اگر دستمان به این دو تا طناب باشد دیگر پدر نگران نیست. بعضیها از نماز کمک میگیرند. نماز به قدری است که انسان را وادار میکند که یک امدادهای غیبی شود. حضرت مریم وقت نماز برایش مائدهی آسمانی میآمد. حضرت زکریا پیر شده بود بچهدار نمیشد. زنش هم نازا بود. خودش هم پیر بود. ولی سر نماز به او بشارت دادند که خدا به تو یک اولاد میدهد. یعنی نماز مثل آنتنی است که به سمت جهت، جهتگیری میشود. آنوقت یک امواجی را میگیرد. اگر این آنتن نباشد و آن جهت تنظیم نشود، یک امدادهای غیبی در سایهی نماز است. داریم بعد از نماز واجب دعا مستجاب میشود. بعضیها میگویند: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» میدود. حدیث داریم آنهایی که تا نماز میخوانند میدوند، خدا به فرشتهها میگوید: ببین این دارد میدود. کجا میروی؟! کجا میروی؟ یک دقیقه با من حرف نمیزنی. 5 دقیقه پشت چراغ قرمز میایستی. در صف جماعت نیستی، باید بروی در صف حلیم و عدسی بایستی. در صف تخم مرغ و شیر بایستی. «هل جزا الصف الا الصف»، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ» (الرحمن/60) حدیث داریم کسانی که خمس و زکات ندهند امام کاظم فرمود: خدا چنان زندگیشان را تاب میدهد، که دو برابر آن مبلغ را در راه باطل خرج کنند. یعنی یک میلیون در راه حق خرج نمیکند. خدا یک خرج دو میلیونی در سفرهاش میگذارد. حدیث داریم و حدیث داریم امام جواد فرمود: من امام جواد هستم. ضامن هستم اگر خمس بدهید مالتان کم نشود. در جلسهی قبل گفتم. روایات داریم هرجا حادثهای بر مال شما وارد شد، حوادث غیر مترقّبه، به خاطر این است که زکات ندادید. بعد از نماز دعا کنید. دعا بعد از نماز مستجاب میشود. این خیلی مهم است.
6- وظیفه خانواده در دعوت فرزندان به نماز
نماز مثبت؛ «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاة» (مریم/55) قرآن میگوید: پیغمبرها بچههایشان را به نماز دستور میدادند. داریم بچه را سه سالش که شد اول بگو: لا اله الا الله. برایش بس است. هفت ماه و بیست روز صبر کن. حالا این هفت ماه و بیست روز چه نقشی دارد، این را باید یک تحقیق علمی، پژوهش علمی باید بکنند. چرا هفت ماه و بیست روز؟ خیلی خوب، هفت ماه و بیست روز... بعد دومین کلمه میگوید: محمداً رسول الله! (صلوات حضار) بعد او را بنشان، نماز که میخوانی او را بنشان نماز خواندن تو را ببیند. همینطور به نماز نگاه کند. با چشمهایش فیلمبرداری میکند این اثر دارد. نماز خیلی مهم است.نماز یک سرش زایشگاه است، یک سرش قبرستان است. در زایشگاه بچه متولد میشود در گوش راست او اذان، در گوش چپ او اقامه، «حی علی الصلاة» در قبرستان هم که میخواهند او را خاک کنند، نماز به او بخوان و خاکش کن. نماز مرده.
از امام سؤال میکنند مردهها را 5 بار الله اکبر میگویند. نماز مرده 5 تا الله اکبر دارد. چرا؟ امام میفرماید: چون اسلام بر 5 پایه است. «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْس» (کافی/ج2/ص18) یعنی بنای اسلام روی 5 چیز است. نماز، زکات، حج، روزه، ولایت. چون بنای اسلام روی 5 چیز است، ما 5 تا الله اکبر میگوییم. بیان دیگر این است که چون 5 نماز واجب داریم صبح، ظهر، عصر، مغرب، عشا، 5 تا الله اکبر هر الله اکبر اشاره به یکی از آنها باشد. اینها کد آنها است. مثل اینکه میگوییم: شما میگویی: هما، اینکه میگویی: هُما، «ه» برای هواپیمایی است. «م» برای ملی است. «الف» برای ایران است. «هواپیمایی ملی ایران» این هما شده است. یا کلماتی مثلاً مثل ناجا، نمیدانم ساجا، چیزها هست. نیروهای انتظامی، ناجا میگویند دیگر؟ ناجا، «ن» برای نیروی، «الف» برای انتظامی، «ج» برای جمهوری اسلامی ایران، برای اینکه بگویند: نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، میگویند: ناجا. حالا ما هم همینطور ناجا میگوییم. الله اکبر! این الله اکبر یعنی ناجای ما این است. سؤال میکنند.
7- نماز شکر، نماز رشد، نماز انس، نماز قرب
چهار رقم نماز داریم. انواع نمازها. یک نماز داریم نماز شکر. یک نماز داریم نماز رشد. یک نماز داریم نماز انس. یک نماز داریم نماز قرب. این برای کلاس اول، این برای کلاس بعد است. این برای مرحلهی بعد است. این برای مرحلهی نهایی است. نماز شکر چیست؟ چرا نماز میخوانیم؟ خدا به ما چشم داده، گوش داده، اکسیژن داده، هوا داده، درخت داده، خورشید داده، ماه داده، اصلاً خودمان، هستی ما، عمر ما، روح ما، فکر ما، حافظهی ما، هرچه داریم از اوست. پس شکر کنیم. قرآن بخوانم. قرآن میگوید: «فَلْیَعْبُدُوا» (قریش/3) چرا عبادت کنیم؟ «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف» (قریش/4) نانت داد. آبت داد. این نماز تشکر است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» چرا؟ «الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (بقره/21) پس یک نماز، نماز تشکر از خداست. نماز تشکر از خداست. خدا به نماز و تشکر ما نیاز دارد؟ نه! اگر این محصّل، خوب درس بخواند، خوب درس خواندن تشکر از زحمات استاد است. اما فایدهی تشکر، به نفع خود شاگرد است. شاگرد خوب درس بخواند یا خوب درس نخواند معلّم حقوقش را میگیرد. منتهی تو اگر خوب درس بخوانی تشکر از زحمات من کردی و این سود تشکر به نفع خودت است. این نماز کلاس اول.
نماز کلاس دوم نماز رشد است. میگوید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/45) نماز شما را از فحشا و منکر باز میدارد. یعنی من که عمامه سرم هست در خیابان نمیدوم. میگویم: تو آقا هستی. «ان العمامه تنهی از دویدن» یعنی همین که عمامه سر گرفتم دیگر خودم در خیابان نمیدوم. یک استاد دانشگاه هیچوقت حاضر نیست سوار موتور گازی شود چرخ موتور هم در خیابان بالا کند. بابا تو استاد دانشگاه هستی. یک امیر و تیمسار و سرلشگر حاضر نیست تخمه بشکند. ولو غیر ماه رمضان. یعنی خود... لباس سفید بپوشی خودت دیگر در زمین سیاه نمینشینی. خود لباس سفید تو را حفظ میکند. دیگر روی زمین کثیف نمینشینی. میگویی: با این لباسها دیگر روی زمین نمینشینم. یعنی خود نماز آدم را حفظ میکند. «تنهی» معنایش این نیست که آدم نماز خوان هیچ وقت گناه نمیکند. ممکن است جوانی نماز بخواند گناه بکند، ولی وقتی گناه کرد دائم «تنهی» تنهی یعنی هی، هی میزند. تو نباید این کار را بکنی. این حرف را نباید بزنی. این حرف تو مورد رضای خدا نبود. این عمل تو مورد رضای خدا نبود. این «تنهی» یعنی هی، هی میزند. چرا این کار را کردی؟ بالاخره آنقدر هی میزند تا این را وادار به استغفار کند. خدایا یک غلطی کردیم ما را ببخش. نمیگوید: «ان الصلاة تمنع عن الفحشا» اگر میگفت: «ان الصلاة تمنع عن الفحشا و المنکر» یعنی نماز مانع فحشا و منکر است. نماز، ممکن است آدم نماز بخواند خلاف هم بکند، منتهی خلاف که کرد چون ایمان به خدا دارد و رابطه با خدا دارد، آن نماز هی هی به این میزند. یک سری عبادات را مانع است، اصلاً مثلاً با لباس دزدی نماز نمیخواند. میگوید: خوب تومیخواهی نماز بخوانی که با اسب و خر دزدی که نمیشود مکه رفت. با الاغ دزدی، هم نماز آدم را از فحشا باز میدارد. و هم اگر دسته گلی آب داد این نماز هی به او هی میزند. که این کار را نباید بکنی. خوب این نماز رشد است.
یک نماز هم داریم نماز انس است. خدا به موسی میگوید: موسی «أَقِمِ الصَّلاة»َ بلند شو نماز بخوان. بعد میگوید: «لِذِکْری» میخواهم یاد من باشی. نمیگوید: موسی نماز بخوان «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف» موسی نماز بخوان، نان به تو دادم. آب به تو دادم. زشت است خدا به موسی بگوید: نانت دادم. آبت دادم. آدم به پسر 25 سالهاش نمیگوید: ببین! نانت دادم. آبت دادم. پدر به پسر هم چنین حرفی نمیزند. به پسر برمیخورد. به موسی نمیگوید: نانت دادم. آبت دادم. به موسی نمیگوید: نماز بخوان برای اینکه «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» حضرت موسی میگوید: بارک الله! مگر ما اهل فحشا و منکر هستیم؟ موسی اهل فحشا و منکر نیست. که بگویی: موسی نماز بخوان تا فحشا و منکر را انجام ندهی. به موسی میگوید: «أَقِمِ الصَّلاة» برای نان و آب نه! «أَقِمِ الصَّلاة»َ برای اینکه... به موسی میگوید: «أَقِمِ الصَّلاة لِذِکْری» تو پیغمبر هستی نماز بخوان تا ذکر، یاد من باشی. ذکر چه فایده دارد؟ «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» اطمینان چه فایدهای دارد؟ «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ» (فجر/27و28) یعنی سه تا پله است. پلهی اول میگوید: «اقم الصلاة» این پلهی اول است. نماز اقامه کن. برای چه؟ «لذِکِری» یاد من باشی. خوب «لذِکِری» چه فایدهای دارد؟ میگوید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» ... چه؟ «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» یاد تو آرامش میدهد. اطمینان چه فایدهای دارد؟ «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ» (فجر/27) «ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة» (فجر/28) یعنی سه تا پله است. «أَقِمِ الصَّلاة لذِکِری»، «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ» به اطمینان، «اِرجِعی»
یک نماز داریم نماز کلاس آخر، آخرین نماز است. آن دیگر نمازش از نماز موسی و عیسی بالاتر است. برای شخص پیغمبر است. به پیغمبر... این را نمیتوانم بخوانم. اگر آیهاش را بخوانم همه باید سجده کنید. سورهی اقراء آیهی آخر سجدهی واجب دارد. من نمیتوانم بخوانم برای اینکه هرکس بشنود باید سجده کند. فقط اشاره میکنم. به پیغمبر میگوید: وسیلهی قرب به من اگر میخواهی به من نزدیک شوی، راه قرب به من سجده است. سجده کن تا قرب به من پیدا کنی. این ترجمهی آن آیه است. پس چهار تا نماز داریم. نماز شکر، خدا به من چیزی داده است. به شکرانهی او میخواهم نماز بخوانم. سگ را یک لقمه نان میدهی، تکان میدهد. اگر یک خرده در خانه سگ یک چیزی بخورد، یک دزد در خانه بیاید جلوی دزد را میگیرد. از خانه حفاظت میکند. سگ را نان میدهی دم تکان میدهد. درخت را آب میدهی میوه میدهد. میوه ندهد سایه و چوب میدهد. ماشین را بنزین میزنی برایت راه میرود. یعنی من این همه نعمت بگیرم هیچی! باید دبیرستانیهای ما نمازشان بهتر از راهنماییها باشد. دانشجوهای ما باید نمازشان بهتر از دبیرستانیها باشد. چون هرچه دریافت نعمتها بیشتر است، شکرش هم بیشتر است. خدا به پیغمبر میگوید: به تو کوثر دادم، «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) کوثر نمیگوید کثیر. کوثر یعنی خیر زیاد. کسی که به او خیر زیاد دادم، نمیگوید: «فصل لربک فذبح» ذبح نه، گوسفند را میشکافی نه، «وانحر» نحر، شتر، کسی که خیر زیاد دادیم، هرکه برف... هرکه بامش بیش برفش بیشتر. کسی که به او فاطمه دادیم، باید شتر بکشد گوشتش را بین مردم تقسیم کند. دانشجو فرهیخته است. استاد دانشگاه فرهیخته است. افراد فرهیخته افرادی که مال بیشتر، فکر بیشتر، توان بیشتر، مغز بیشتر، عقل بیشتر، اعتبار بیشتر، آبروی بیشتر دارند، اینها باید حضورشان در مسجد بیشتر باشد. اینها نمازهای مثبت. میخواستم منفیها را هم بگویم وقت تمام شد.
خوب منفیها را جلسهی بعد میگوییم. خدایا اگر کسی کسی را دوست داشته باشد، با او حرف میزند. اینهایی که نماز نمیخوانند، راستش را میخواهی خدا را دوست ندارند. شما به عروس میگویی: عروس سلام! من تو را دوست دارم ولی با من حرف نزنی. (خنده حضار) اگر او را دوست داری باید با او حرف بزنی. چطور میتوانی بگویی: خدا را دوست داری، نعمتهای ما از اوست ولی نمیخواهم با تو حرف بزنم؟ کسی که خدا را دوست دارد، باید با خدا حرف بزند. ماه رمضان وقت خوبی برای بازنگری به نمازهایمان است. نماز ما چه نمازی است؟ در مسجدها برویم. بعضیها نمازشان دو تا غلط دارد. آدم تحصیلکرده در 5 دقیقه الی ده دقیقه نمازش را درست میکند. زشت است یک عمری آدم نماز بخواند بعد بفهمد غلط است. هم نماز، در هر خانهای یک کتابی راجع به فایده و اسرار و آثار نماز باشد. رابطهمان را با نماز گرم کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد مزهی نماز را در دعاها داریم، «حلاوت» حلاوت یعنی شیرینی، ببین یک دانشمند وقتی یک چیزی را میفهمد لذت میبرد. لذت میبرد. بوعلی سینا باشد اصلاً لذت می برد کنار بوعلی سینا بنشیند. اصلاً در جوار بوعلی سینا لذت دارد. چون میفهمد بوعلی سینا یک وجود برتری است. همین که کنار یک وجود برتر نشست، افتخار میکند. ارتباط با خدا. خدای بوعلی سینا، خدای ملاصدرا، خدای همهی زیباییها، در فیلم زلیخا میگفت: والله این پرستیدنی است، ولی این دارد یک کس دیگری را میپرستد. او دیگر چه کسی است؟ زلیخا میگفت. میگفت: او چه کسی است که این دارد به او سجده میکند؟ هرچه زیبایی هست خالق زیبایی چه کسی است! به چه گلی! به چه طاووسی! به چه خانهای! به چه ماشینی! به چه تفکری! به چه پیشنهادی! به! هرچه میخواهی بگویی: به!به این که به میگفتی بگو، اما بگو: این به از یک کس دیگر است. خالقش را فراموش نکن. نگو: ماشاءالله، ماشین لباسشویی چه قشنگ، لباسها را تمیز کرد. به به! بابا این برقش از کجاست؟آن کسی که این را ساخت، مخترعش چه؟ انرژی هستهای کشفی بود؟ اختراعی بود؟الحمدلله! چه کسی این انرژی را در هستی گذاشت؟چه کسی این جوان را هدایت به این کرد؟ نکند ما سرگرم مخلوق باشیم، از خالق غافل باشیم. خدایا شیرینی عبادت و معرفت را به همهی ما و نسل ما بچشان. غفلتهای گذشته را ببخش و بیامرز.
فلسفه شکرگزاری
می خواستم بدونم اگر انسانها عقل دارند خودشان تصمیم می گیرند فقط باید به خاطر عقلشان از خداوند تشکر کنند پس چرا می گویند هر چه داریم از خداوند است من شاید نتونم سوالم را مطرح کنم. یعنی اگه قراره انسانها خود تصمیم بگیرند پس حکمت دعاهای ما برا خودمان یا دیگران چیست؟
1ـ نعماتی که خداوند به انسان داده دو گونه اند. برخی از آنها با عمل اختیاری خود انسان حاصل می شوند ؛ امّا برخی دیگر ربطی به اختیار ما ندارند. مثلاً ما دست داریم ، پا داریم ، زبان داریم ، شنوایی و بینایی داریم ؛ در کشور اسلامی زندگی می کنیم ، رهبر خوب داریم ، از والدین مسلمان زاده شده ایم و ... . اگر توجّه نماییم می بینیم که همه این نعمتها را ندارند. البته دیگران نیز نعمتهای دیگری دارند که چه بسا ما نداشته باشیم. روشن است که وجود عقل و اختیار دخلی در این گونه نعمتها ندارد. و هر نعمتی نیز شکری را طلب می کند. به قول شخ اجلّ سعدی: « هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. از دست و زبان که بر آید ؛ کز عهده ی شکرش بدر آید. بنده همان به که ز تقصیر خویش ، عذر به درگاه خدای آورد». اگر عمیق نگاه کنیم هزاران نعمت آشکار و نهان است که نه بسته به عقل ما هستند نه در اختیار ما ؛ که باید شکر همه را به جای آورد.
امّا آن نعماتی که از راه اختیار ما به دست می آیند ، برخی در پرتو عقل حاصل می شوند و برخی دیگر در پرتو دیگر قوای وجودی ما همچون بینایی ، لامسه ، شنوایی ، بویایی ، چشایی ، قوّه ی خیال ، قوّه وهم ، قوّه ی شهوت ، قوّه ی غضب ، عواطف و احساسات و ... . همان گونه که عقل نعمتی است خدادادی این قوا نیز نعمتند. مثلاً هنرها و اختراعات در پرتو قوّه ی خیال پدید آمده اند. ریاضیّات از همکاری عقل و قوّه ی وهم نمودار گشته است ؛ و وهم قوّه ای است پایین تر از عقل و بالاتر از خیال. اخلاق و عرفان از همکاری عقل و قلب ظهور یافته اند. خانواده از معبر قوّه ی شهوتی که عقل مدار است پدید آمده ؛ دفاع از خود و همنوعان در پرتو همکاری عقل و قوّه ی غضب حاصل می شود. و ... .
پس تک تک این قوا نیز شکری را طلب می کنند. کما اینکه خود اختیار و اراده نیز نعمتند و باید شکرشان را به جای آورد.
حال سوال این است که: آیا نعماتی که از رهگذر این قوا و با اختیار خود انسان حاصل می شوند نیز اقتضای شکر دارند؟
پاسخ این است که: آری ، اینها نیز نعمتند و اقتضای شکر دارند. چون صِرف وجود اختیار و عقل و دیگر قوا کافی نیست تا ما بتوانیم نعماتی را به دست آوریم. اگر خدا موادّی چون آهن و آلومینیوم و موادّ نفتی و ... را در اختیار ما قرار ندهد ، عقل و خیال ما چگونه می خواهد چیزی را اختراع نماید؟ اگر عقل و وهم کافی است برای پدیدار شدن ریاضیّات ، پس چرا قدما این حدّ از ریاضیّات را نداشتند؟ مگر آنها فاقد عقل و وهم بودند؟ حقیقت این است که علوم را نیز خداوند متعال القاء می کند ؛ و عقل چیزی را پدید نمی آورد ، بلکه عقل ، نقش پذیرندگی دارد. اگر عقل ، نقش ایجاد کنندگی داشت همه ی عقلا باید دانشمند می شدند یا همه ی دانشمندان باید توفیق کشف جدید می یافتند ، ولی چنین نیست. وجود عقل و تلاش فراوان لازم است تا علمی به دست آید ؛ ولی اگر خدا علم را افاضه نکند نه وجود عقل تولید علم می کند نه تلاش هزاران ساله. لذا فرمودند: « العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء ـــ علم نوری است که خداوند در قلب هر که بخواهد می افکند».
اگر خدا گیاهان و میوه ها را نرویاند تلاش ما در مسیر کشاورزی ما به چه دردی می خورد؟ اگر خدا افاضه ی روح نکند، ازدواج زن و مرد کی موجب تولّد فرزند می شود؟ لذا خداوند متعال فرمود: « ماییم که شما را آفریدهایم، پس چرا تصدیق نمىکنید؟ (57) آیا آنچه را [که به صورت نطفه] فرو مىریزید دیدهاید؟ (58) آیا شما آن را خلق مىکنید یا ما آفرینندهایم؟ (59) ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کردهایم و بر ما سبقت نتوانید جست (60) [و مىتوانیم] امثال شما را به جاى شما قرار دهیم و شما را [به صورت] آنچه نمىدانید پدیدار گردانیم. (61)و قطعاً پدیدار شدنِ نخستین خود را شناختید پس چرا سَرِ عبرت گرفتن ندارید؟ (62) آیا آنچه را کِشت مىکنید، ملاحظه کردهاید؟ (63) آیا شما آن را [بىیارى ما] زراعت مىکنید، یا ماییم که زراعت مىکنیم (می رویانیم) ؟ (64) اگر بخواهیم قطعاً خاشاکش مىگردانیم، پس در افسوس [و تعجّب] مىافتید. (65) [و مىگویید:] «واقعاً ما زیان زدهایم، (66) بلکه ما محروم شدگانیم.» (67) آیا آبى را که مىنوشید دیدهاید؟ (68) آیا شما آن را از [دلِ] ابرِ سپید فرود آوردهاید، یا ما فرودآورندهایم؟ (69) اگر بخواهیم آن را تلخ مىگردانیم، پس چرا سپاس نمىدارید؟ (70) آیا آن آتشى را که برمىافروزید ملاحظه کردهاید؟ (71) آیا شما [چوبِ] درختِ آن را پدیدار کردهاید، یا ما پدیدآورندهایم؟ (72) ما آن را [مایه] عبرت و [وسیله] استفاده براى بیابانگردان قرار دادهایم. (73) پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى! » (سوره الواقعه)
اگر خدا خورشید را فروزان نسازد با کدام عقل می توان حیات را در سطح زمین حفظ نمود؟ اگر ماه را از مدارش خارج سازد فصول زمین به هم می خورد و جذر و مدّ دریاها از بین می رود و در اندک مدّتی حیات از روی زمین رخت برمی بندد. و ... .
نتیجه آنکه حتّی نعمات حاصل از قوا و اختیار خودمان نیز در حقیقت از طرف خداست ؛ و وجود عقل و دیگر قوا و تلاش اختیاری، تنها نقش قابلی و پذیرندگی دارد. به این فکر کنید که یک لیوان آب که می خورید چه پروسه ای را طی می کند تا شما با اختیار خود آن را در لیوان ریخته و بخورید! خورشید و ماه و ابرها و دریاها و بادها و کوهها و رودها و هزاران عامل دیگر دست به دست هم می دهند تا آن یک لیوان آب در معرض اختیار ما قرار گیرد. به قول شیخ اجلّ سعدی:« ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند ــ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری».
پس اختیار و عقل کافی نیست تا ما بتوانیم به نعمتی برسیم ؛ بلکه هزاران عامل آشکار و نهان دیگر نیز در کارند که از اختیار ما بیرونند. لذا باید عقل و اختیار را به کار گرفت و تلاش لازم را کرد و در عین حال باید از خدا نیز با دعا طلب نمود تا آن عوامل خارج از اختیار ما را با اختیار ما همسو گرداند. هنگام بیماری باید به پزشک مراجعه نمود و داروها لازم را مصرف نمود ولی باید از خدا نیز خواست تا عوامل دیگر را در مسیر بهبودی ما یا دیگری به کار اندازد. بسیار دیده ایم که افراد مبتلا به سرطان درمان شده اند و افرادی در اثر ابتلا به سرماخوردگی مرده اند. پزشک و دارو برای درمان لازمند امّا کافی نیستند. این حقیقتی است که بسیاری از پزشکان نیز در اثر تجربیّات سالیان به آن رسیده اند؛ لذا در سر برگ نسخه ی برخی پزشکان ذکر « هو الشافی» را می توانید ببینید. پزشکی که مطبّ او نزدیک حرم یکی از معصومین(ع) بود روی تابلوی مطبّش نوشته بود:« دوا اینجا شفا آنجا ».
2ـ چرا خدا را شکر کنیم؟
در اینکه خدا کمال محض بوده ، بی نیاز مطلق است ، شکّی نیست. لذا محال است چیزی از جانب مخلوقش عائد او گردد. پس اگر از ما خواسته تا شکرش نموده ، عبادتش را به جای آوریم ، برای خود ماست نه برای خودش. « وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ ـــــــــ ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور! و هر کس شکرگزارى کند ، پس تنها برای خویش شکر کرده ؛ و آن کس که کفران کند، پس همانا خداوند بىنیاز و ستوده است » (لقمان:12)
اینکه خداوند متعال از ما خواست تا شکر او را به جای آوریم ، مقصود این نیست که ما صرفاً در زبان سپاس او بگوییم ؛ بلکه مراد آن است که متوجّه امکانات داده شده از سوی او باشیم و بدانیم که آن امکانات برای ترقّی وجود ما داده شده اند. پس همانگونه که خدایی خدا ایجاب می کند که تمام امکانات لازم برای رشد حقیقی و الهی را در اختیار بنده اش قرار دهد ، بنده بودن بنده نیز ایجاب می کند که از آن امکانات کمال بهره را ببرد و خود را ترقّی دهد و الّا شرط بندگی را به جا نیاورده است. لذا فرمود: « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ــــــ ما راه را به او نشان دادیم ، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند» (الإنسان:3) ؛ یعنی من هدایت نمودن را که لازمه ی خدایی من است به جا آوردم ، پس اگر شما آن را پذیرا شدید شکر این نعمت را به جای آورده اید و در غیر این صورت کفران نعمت نموده اید. و در هر دو صورت نتیجه به خود انسان بر می گردد نه به خدا ؛ چرا که او غنیّ محض می باشد و محال است خیری از دیگری به او برسد. پس اگر کسی شکر نعمت را به جا آورد و از آن در مسیر درستش ، که خدا مشخّص نموده ، بهره گرفت ، خودش در مراتب وجود بالا رفته به مرتبه ی عبد شکور می رسد. پس شکر نعمت برای این است که خود انسان بزرگ شود ؛ لذا خداوند متعال فرمود: « وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ ؛ وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمید ــــــــــ و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعا سپاسگزارى کنید ، قطعاً شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى کنید عذاب من بسیار سخت است. و موسى(به بنى اسرائیل) گفت: «اگر شما و همه ی مردم روى زمین کافر شوید ، خداوند ، بىنیاز و ستوده است» (إبراهیم: 7ـ 8). این آیه ی شریفه را اکثر مترجمین نادرست معنا نموده و چنین گفته اند: « ... قطعاً (نعمت ) شما را افزون خواهم کرد ... » ؛ در حالی که چنین مطلبی در آیه مطرح نیست. در این شریفه سخن از افزودن خود فرد شاکر است نه نعمت او ؛ یعنی اگر شکرگزار باشید (نعمت را درست و طبق فرمان خدا به کار گیرید) خداوند متعال به واسطه ی این شکرگزاری وجود خود شما را وسعت می دهد و رتبه ی وجودی خود شما را بالا می برد. البته این امر اختصاص به شکر ندارد بلکه تمام عبادات چنین می کنند. لذا هر که نماز را آنچنان که شایسته است به جای آورد ، به ملکوت و جبروت عالم راه می یابد ؛ چرا که « الصّلاة معراج المؤمن ». بر این اساس ، می توان انجام هر تکلیف شرعی را از مصادیق شکر نعمت شمرد.
نعمت از نعم است به معنی خیر و خوبی ، و هیچ چیزی برای آدمی نعمت نیست مگر اینکه عین ذات او گردد. چون آنچه نپاید ، دلبستگی را نشاید. پس نعمت حقیقی همانا کمالات وجودی شخص می باشد که در قوس نزول برای او مقرر شده است. و من باب «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم ــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست ، و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم معیّن » (الحجر:21) ، خداوند متعال آن کمال را دم به دم به سوی صاحبش نازل می کند ، لکن هر کمال که به سوی مادّه ی شخص نازل می شود ، در مسیر نزول ، متکثّر می گردد و در عالم مادّی به صورت اسباب و زمینه های کسب کمال نمود می یابد. لذا هر شرائطی که شخص در آن واقع می شود ، لازمه ی وجود اوست ؛ و تا در آن شرائط قرار نگیرد ، امکان کسب جمیع کمالاتش برای او ممکن نیست. از طرف دیگر ، خداوند متعال شریعت را ارسال فرمود که دستور العمل و دفترچه ی راهنمای استفاده از آن امکانات و شرائط می باشد. حال اگر کسی طبق شرع با اسباب و علل و شرائط کمالات خود به درستی برخورد نمود ، او شاکر نعمت است و الّا کافر نعمت خواهد بود.
پس شکر نعمت در حقیقت یعنی عمل درست به کتاب راهنمای انسان که به ضمیمه ی یک انسان کامل و متخصّص انسان سازی ، از سوی سازنده اش فرستاده شده است. پس اگر کسی به این کتاب درست عمل نمود ، به نفع خود شکر نموده و در غیر این صورت سیم ارتباطی خود را به جای زدن به پریز الهی ، می زند به پریز شیطان و ذات و کمالات خود را می سوزاند ؛ و جهنّم یعنی همین. البته آدمی تا در دنیاست گارانتی هم دارد ، یعنی می تواند خود خراب شده اش را به خدا برگرداند تا تعمیرش کنند یا خود تازه ای به بدهند ؛ و این یعنی توبه و انابه ؛ چون معنی لغوی توبه و انابه یعنی بازگشت. البته خود خداوند رحیم نیز توّاب می باشد ؛ یعنی دائماً به بندگانش ، که آنها را با دست جلال و جمالش آفریده ، رجوع می کند تا اگر نیاز به کمک داشتند کمکشان کند. و همه ی اینها نیز لازمه ذات کامل اوست و اگر غیر این بود ، خدا نبود. البته افراد بعد از ورود به جهنّم نیز به کلّی نابود نمی شوند ، بلکه آنجا نیز کارخانه بازیافت انسان می باشد ؛ لذا عدّه ای بعد از برهه ای تحمّل عذاب نجات می یابند. لکن نه به صورت یک انسان کامل بلکه در حدّ موادّ و قطعات خام انسانی که اصطلاحاً فطرت انسانی گفته می شوند. اهل بهشت نیز بسته به این که تا چه اندازه خود را بر اساس کتاب راهنمای انسان ، مونتاژ نموده و طبق آن از خود کار کشیذه اند ، درجاتی از انسانیّت را خواهند داشت.
خلاصه حالات یازدهمین معصوم ، نهمین اختر امامت، حضرت جوادالائمه (ع)
آن حضرت طبق مشهور، شب جمعه ، دهم ماه رجب ، سال 195 هجرى قمرى (2) در مدینه منوّره دیده به جهان گشود.
نام : محمّد(3) صلوات اللّه و سلامه علیه .
کنیه : ابوجعفر ثانى و ابوعلى .
لقب : جواد، قانع ، مرتضى ، نجیب ، تقىّ، منتخب ، هادى القضاة ، سیّدالهداة ، مصباح المتهجّدین ، جوادالا ئمّه و... .
پدر: امام علىّ بن موسى الرّضا، مُغیث الشّیعة والزّوّار علیهماالصلاة والسّلام .
مادر: از خانواده ماریه قبطى بوده ، و به چند نام و لقب معروف است : درّه ، سبیکه ، ریحانه ، خیزران و ... .
دربان : عمر بن فرات ، عثمان بن سعید سمّان را گفته اند.
پس از آن که حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام توسطّ ماءمون عبّاسى مسموم و به شهادت رسید؛ مردم ، مخصوصا سادات بنى الزّهراء نسبت به جنایات خلیفه آگاه شدند، ماءمون از خطرات احتمالى بیمناک شد.
و بدین جهت ، امام محمّد جواد علیه السلام را از مدینه احضار کرد و در بغداد کنار دربار خود منزلى برایش تهیّه نمود تا از هر جهت امام علیه السلام تحت نظر باشد.
و در ضمن نیز جلب توجّه عامّه مردم شود؛ چون در ظاهر امام علیه السلام را بسیار مورد احترام و تکریم قرار مى داد.
برهمین اساس ، پس از گذشت مدّتى ، ماءمون جهت تداوم سیاست عوام فریبانه خود و نجات از خطرات احتمالى ، دخترش ، امّالفضل را به ازدواج آن حضرت در آورد، تا هم جلب توجّه افکار عموم را نموده باشد.
و هم تمام موارد زندگى و حرکات آن حضرت را تحت کنترل خود در آورد، به طورى که هر لحظه چنانچه کوچک ترین اتّفاقى رخ مى داد، بلافاصله ماءمون توسّط ماءمورین و جاسوسان خود از آن آگاه مى گشت ، آن هم با تحریفات مختلف و جعلیات و به عبارت دیگر، یک کلاغ چهل کلاغ شدن -.
و چندین مرحله نیز به جهت گزارشات کذب و بى مورد جاسوسان حکومتى و خصوصا همسر آن حضرت امّ الفضل -، آن امام مظلوم مورد شکنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت .
و طبق روایت علىّ بن ابراهیم ، مردم از اقشار و طبقات مختلف به محضر مبارک و پُر فیض حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام وارد مى شدند و پیرامون مسائل و فنون مختلف از آن حضرت سؤ ال مى کردند؛ و جواب مى گرفتند.
و حتّى در دوران ده سالگى ، در یک مجلس ، سى هزار مسئله از آن حضرت سؤ ال شد؛ و در همان مجلس نیز تمامى آن مسائل را، به طور کامل پاسخ فرمود.
مدّت امامت : بنابر مشهور، آن حضرت در روز جمعه یا دوشنبه ، آخر ماه صفر، سال 203 یا 206 هجرى قمرى پس از شهادت مظلومانه پدر بزرگوارش به منصب والاى امامت و خلافت نائل آمد؛ و حدود هیجده سال امامت و رهبرى جامعه اسلامى را بر عهده داشت .
مدّت عمر: حضرت مدّت هفت یا هشت سال و چهار ماه در زمان حیات پدر بزرگوارش ؛ و پس از شهادت و رحلت پدر نیز حدود هیجده سال به عنوان رهبر و امام مسلمین ، هدایت گرى جامعه را عهده دار بود.
بنابر این ، عمر شریف و مبارک آن حضرت را حدود 25 سال گفته اند.
مشهور، روز سه شنبه ، پنجم ماه ذى الحجّه ، سال 220(4) در زمان حکومت معتصم و به دستور او در بغداد به وسیله زهر توسّط همسرش - امّ الفضل - مسموم شده و به شهادت رسید؛ و پیکر مطهّرش در قبرستان بنى هاشم کنار قبر مقدّس جدّش ، امام موسى کاظم علیه السلام دفن گردید.
خلفاء هم عصر: امامت آن حضرت هم زمان با حکومت ماءمون عبّاسى و معتصم مصادف گردید.
تعداد فرزندان : طبق آنچه مورّخین آورده اند: حضرت داراى دو فرزند پسر و سه دختر بوده است .
شهادت امام جواد(ع) رابه شیفتگان وارادتمندان آن امام بزرگوار تسلیت عرض می نمائیم .
روستای باشتن کنونی پس از یکصد و بیست سال استیلای قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، قیامی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ظلم و تعدی حاکمان مغول و عاملان مزدور آنان به وقوع پیوست. این نهضت که به قیام "سربداران" شهرت یافته است، از لحاظ وسعت، بزرگترین، از نظر تاریخی مهم ترین جنبش آزادی بخش خاورمیانهدر قرن هشتم هجری بود. تلاش پیگیر رهبران آزاده و متدین این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهم ترین ویژگی های این حکومت عبارت بود از: تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی. نخستین حاکم سلسله ی سربداران، "عبدالرزاق باشتینی" بود که به مدت دو سال و چهار ماه حکومت کرد. پس از وی، "برادرش وجیه الدین امیر مسعود" به حکومت رسید. امیرمسعود با این که در مردم داری و مبارزه با حاکمان مغول و تثبیت حکومت سربداران، دارای موفقیت های بالایی بود، لیکن به خاطر اختلاف با شیخ حسن جوری(رهبر روحانی نهضت سربداران) و توطئه در قتل او، پایگاه مردمی خویش را از دست داد و حکومتش به تدریج رو به ضعف نهاد. به همین جهت سپاهش در نبرد با امرای مازندران متحمل شکست گردید و خود وی کشته شد. پس از مرگ امیر مسعود، 10 تن دیگر از این سلسله به حکومت رسیدند که معروف ترین آنها عبارتند از: شمس الدین علی، خواجه یحیی کرابی و خواجه علی مؤید. فقیه نامور شیعه شهید اول، معاصر با خواجه علی مؤید بود که در پی دعوت خواجه از وی، کتاب شریف "اللمعه الدمشقیه" را در فقه امامی تدوین و به همراه نماینده ای به سوی خواجه علی مؤید در سبزوار فرستاد. سرانجام در پی هجوم "امیر ولی" به سبزوار و محاصره ی چهار ماهه ی این شهر در سال 783 قمری، خواجه علی مؤید، دست نیاز به سوی "تیمور لنگ گورکانی" دراز کرد، و از او یاری خواست. با تسلیم شدن خواجه علی مؤید به تیمور لنگ، پرونده ی حکومت سربداران نیز برای همیشه بسته شد و منطقه ی خراسان پس از 46 سال رهایی از یوغ استعمار مغولان، مجدداً مقهور و مغلوب آنان گردید |
عطر دل انگیز نیمه اردیبهشت ماه، شمیم دل نواز روز و هفته ای مبارک را به همراهمی آورد که یادآور قلم است ( ن و القلم و ما یسطرون) و تعلیم و تعلم (یزکیهم ویعلمهم الکتاب) . یعنی همه انچه که آفرینش بر آن بنا نهاد شده است و تمام آنها در یک کلام خلاصه مشود، «معلم».
معلم اسطوره جهاد است و ایثار – دلسوزی است و ازخود گذشتگی – تعلیم است و تعلم و ...
و اینک یاد باد آن روزگارانی که قلب و دلپاک و مملو از عشق به تربیت و تحصیلمان را صادقانه و خالصانه در محضر معلم قرار میدادیم و تعالی خود و ایران اسلامیمان را در گرو اطاعت از او می دانستیم، و امروز چهشیرین است تجلی آن ارتباط صمیمانه و تعامل دوستانه.
روز و هفته معلم را کههمزمان با شهادت معلم بزرگ انقلاب اسلامی، مطهری عزیز می باشد به یکایک معلماندیروز و امروز و فردا از اعماق وجود تبریک گفته ، بر دست مهربان و سرشار از محبت وعشق آنها بوسه می زنم و به آن افتخار می کنم و مراتب علمی امروز و پست خدمتگزاریحال را مرهون معلمان خود می دانم که بی ادعا در مقاطع مختلف در رشد و تعالی اینجانب کوشیدند و گمنام در حال تربیت نسل بعدی ایران سرافراز می باشند.
وزارتارتباطات و فناوری اطلاعات با تمام توان آماده ارائه هرگونه خدمات تخصصی خود به قشرفرهیخته معلمان گرامی بوده و از پیشنهادهای کاربردی در این زمینه استقبال مینماید.
شمع همیشه فروزان
نویسنده : زهرا رضاییان
معلم، معمار قلب هاست
چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمهالله دستمایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسانساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دلها میافشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس میبرد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلبها فردا را پیوند میزند. معلم را توقع نام و نان نیست. این گمنام، هر روز از تنور داغ جانش، هزاران نان بر سفره گرسنه دلها میبخشد و از علقمه قلبش، هزاران مشک به خیمههای عطش میرساند. تجلیل معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تأمین، و سلامت امانتهایی را که به دستش سپردهاند، تضمین میکند.
اهمیت علم
آموختن، تنها مورد تأکید مکتب والای اسلام نیست؛ بلکه بسیاری از فرزانگان غیر مسلمان هم چون سقراط، افلاطون، نیوتن و... نیز بر اهمیت آن صحّه گذاشتهاند. از دیدگاه اسلام، انسان آگاه با انسان نااگاه مساوی نیستند. کسی که بدون آگاهی گام در راهی میگذارد و عملی را انجام میدهد، به بیراهه رفته است و هر چه در این بیراهه پیش رود، از مقصد خویش بیشتر فاصله میگیرد. شاید به همین دلیل است که حضرت علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ گنجی سودمندتر از علم نیست؛ در فراگیری آن بکوشید که فراگرفتنش نیکوست». و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فراگرفتن علم را بر هر مسلمان واجب میداند و تأکید میکند که ارجمندترین مردم، دانشمندان آنان و کم ارجترین، کم دانشترینشان است.
اهمیت تعلیم و تربیت و آثار آن
داشتن علم، به تنهایی ارزش نیست. هستند کسانی که دانش فراوان دارند، ولی مانند ظرفی پر از عسل اند که هیچ منفذی برای استفاده از عسلها در آنها نیست. علم دانشمند زمانی اهمیت دارد که آن را به دیگران منتقل کند و البته زکات دانش، آموختن آن به بندگان خداست. عنایت خداوند متعال به معلم پاک نهاد و ایجاد توفیقات بسیار زیاد برای او در صحنههای گوناگون زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... و نزدیکی به امامان معصوم علیهمالسلام یکی از آثار تعلیم است. به اعتراف بسیاری از معلمان، یاد دادن به دیگران، بهترین عامل برای جایگزین شدن مطالب علمی در ذهن است؛ زیرا معلم در مقام تعلیم، راهبر و راهنمای علمی افراد زیادی است و این موقعیت حساس، سبب تلاش او در حل مشکلات علمی میشود که نتیجهاش، بالا رفتن سطح علمی وی نیز خواهد بود. دانش شخصی که بیاموزد ولی تربیت نشود، مانند اسلحهای است که با آن جان انسانها را به خطر میاندازد. در قرآن کریم که از تعلیم و تربیت به عنوان هدف پیامبران ذکر شده، در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم گردیده و تنها در یک آیه تعلیم بر تربیت مقدم شده است.
ارزش و مقام معلم
سخنی زیبا از امام صادق علیهالسلام ارزش و مقام معلم خوب را روشن میسازد. حضرت میفرماید: «تمامی جنبندگان روی زمین و ماهیهای دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان خدا، برای آموزگار خوب طلب آمرزش میکنند». معلم، شاگردانش، این امانتهای الاهی را از آلودگیها و تباهیها حفظ کرده و سعی میکند با تعلیمات خود و تربیت آنان، زمینه رشد و کمالشان را فراهم آورد. انتظار جامعه از افراد به اندازه ارزش و مقام آنان است و بنابراین، معلمی که این چنین مقامی دارد، هیچ گاه مرتکب اعمال ناشایست نمیشود.
تأثیر معلم بر شاگرد
شاگردان به خاطر نفوذ روحی و معنوی معلم، تأثیرات شگرفی از او میگیرند که گاهی سرنوشت ملتی را تغییر میدهند. بیشتر انسانهای موفق، کامیابی خود را مدیون معلمان خود میدانند و نیز افرادی هستند که سرخوردگی و شکستهای زندگیشان، ناشی از برخورد بد معلمان است. استاد شهید مطهری رحمهالله درمورد تأثیر معلم خود حاج آقا میرزا علی شیرازی میگوید: «او بزرگ مردی بود. مرا برای اولین بار با نهجالبلاغه آشنا کرد و درک محضر او را همواره یکی ازذخایر گران بهای زندگی خود میشمارم که حاضر نیستم آن را با هیچ چیز معاوضه کنم و شب و روزی نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نشود و یادی از او نکنم و نامی نبرم».
سوز و گداز معلم
نخستین و اساسیترین نشانه معلم نمونه، برخورداری او از سوز و گداز «انسانسازی» است. تنها عده معدودی از انسانها هستند که همه وجودشان سرشار از سوز و گداز سازندگی است. این افراد عاشق تربیت هستند. قویترین انگیزه در آنها، سوز و شوق انسانسازی است. این افراد، از هدایت فردی به شادی و خرسندی دست مییابند. سوز و گداز، اساسیترین و ضروریترین ویژگی معلم نمونه است. چنین معلمی به مدرسه و کلاس عشق میورزد؛ زیرا او در چنین محیطی بهتر و کاملتر میتواند به هدف انسان سازی خود برسد. یکی از ویژگیهای یگانه معلم نمونه انسان، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سوز و عشق به هدایت و ارشاد انسانها بود.
هنرمندی معلم
معلم بودن، تنها در انحصار معلومات نیست، بلکه افزون بر معلومات و تخصص، هر معلم باید با هنر معلمی آشنا باشد؛ یعنی بداند چگونه از معلومات خود بهره بگیرد و به عبارت دیگر، با چه زبانی با شاگردان سخن بگوید، چه شیوه هایی را در ارتباط با شاگردان در نظر بگیرد و چگونه با شاگردان ارتباط برقرار سازد. معلم نمونه با بهرهگیری از فنون روانشناسی، با قدرت و مهارت، امواج متلاطم کلاس را آرام کرده، تسلط و توانایی اداره کلاس را عملاً عرضه میدارد. این روانشناسی معلم برای اداره هر کلاس، شیوه خاصی را در نظر میگیرد ؛ چنان که در خصوص تک تک شاگردان نیز رفتار خاصی را انتخاب میکند. به رعایت همه این اصول، «هنر معلمی» میگویند.
اخلاق معلم
انسانها به طور فطری عاشق کمال هستند و بیاختیار در برابر کمال به خضوع درآمده، جذب آن میگردد. وقتی شاگردی جذب کمالی از کمالات معلم شود، به سوی آن کمال و صاحب کمال کشیده خواهد شد. تغییرات اخلاقی، با گفتار و پند و اندرز صورت نمیپذیرد، بلکه کردار و رفتار انسانهاست که موجب دگرگونی در دیگران میگردد.
امام صادق علیهالسلام در سخنی ارزشمند میفرماید: «مردم را با اعمال و رفتار خود به خوبیها دعوت نمایید و توجه داشته باشید که دعوت زبانی، فاقد ارزش و بها است». هر معلمی «مربی» است و بر این اساس، اخلاق و خوی معلم انسان را میسازد و درس و بحث علمی، بهانهای بیش نیست.
فروتنی معلم
سزاوار است که معلم خوش خلق و فروتن باشد و با رفق و مدارا با شاگردان ارتباط برقرار سازد. از امام صادق علیهالسلام نقل شده که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «دانشمندان واقعی سه ویژگی دارند: دانش و بینش، حلم و بردباری، سکوت و آرامش و وقار». کسانی که عقل و خرد بیشتری دارند، قدرت کنترل نفس آنان در مقایسه با دیگران زیادتر است. وقتی بین دو انسان رابطه عاطفی و صمیمی نباشد، خود به خود جدایی بینشان به وجود خواهد آمد؛ زیرا نزدیکی و صمیمیت، بسیاری از توهمات و پیش داوریها را از بین میبرد. معلم متواضع با فروتنی خود، راه ارتباطی را به روی شاگرد میگشاید و شاگرد از این فرصت استفاده کرده، بسیاری از دشواریهای فکری و روحی خود را حل خواهد کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه میفرماید: «به شاگردانی که درس میدهید و با آنان که از آنها درس میآموزید، با نرمی و ملایمت رفتار کنید».
ویژگیهای معلم موفق
1- ایمان و توکل به خدا
انسان برای پرواز به سوی کمال، به دو بال علم و ایمان نیاز دارد و معلم که جاده کمال را به شاگردانش مینمایاند، بیش از دیگران نیازمند این دو گوهر است، معلمی که به خدا ایمان ندارد، تنها آگاهیهای خود را به شاگردانش منتقل میکند و شاگردان از آن دانشها در امور دنیایی خود استفاده میکنند، ولی اثری در کمال انسانی آنها نخواهد داشت. دانشمندان حقیقی، خداپرست و با ایمان بودهاند. بعضی از این دانشمندان، مشکلات علمی خود را با استمداد از خدای بزرگ و راز و نیاز به درگاهش حل میکردند.
امام جواد علیهالسلام در این زمینه میفرماید: «ما وسیله و ابزاری بیش نیستیم و معلم واقعی خداست؛ پس باید در کارمان به او توکل کنیم».
2- اخلاص
معلم در خدمت مقدس خود، لازم است اندیشهاش را از هر چه غیر خداست پاک کند. معلمی که به خاطر پول، مقام، شهرت و... میآموزد، پاداش او همینها خواهد بود و این امور در مقابل خشنودی خداوند متعال و پاداش بزرگ او بیارزش است. عمل مخلصانه و قیام خدایی، موعظه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در قرآن کریم است که میفرماید: «ای رسول ما! (به امت) بگو که من به یک سخن شما را پند میدهم (و آن سخن این است) که برای خدا قیام کنید».
3- هدایتگری و مدیریت
هدف از بعثت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هدایت مردم به سوی خدا بوده است؛ چنان که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «ای رسول ما! تو را فرستادیم تا به اذن خدا مردم را به سوی او دعوت کنی». معلم نیز به پیروی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شاگردانش را به سوی هدایت و نور دعوت، و آنان را از تاریکیهای گمراهی و جهل، به روشنایی علم و تقوا هدایت میکند. همچنین معلم موفق کسی است که در کنار هدایت شاگردان، توانایی اداره کلاس را نیز داشته باشد. عواملی هم چون شوخی زیاد، مجال و میدان دادن بیش از حد به شاگردان، گفتگوی یک جانبه معلم و بیروح بودن کلاس و...به مدیریت او صدمه میزند. با پرسش از دانشآموزان و ایجاد تنوع گفتاری و رفتاری برای رفع خستگی شاگردان و آمادگی روحی و جسمی آنان به صورتهای مختلف، میتوان کلاس را به خوبی مدیریت و اداره کرد.
4- استقامت و پشتکار
معلم موفق در راه تعلیم شاگردان و از بین بردن جهل آنان، ثابت قدم و استوار میباشد. ممکن است او بارها و بارها مطلبی را به شاگردان خود، به ویژه کودکان کم سن و سال بگوید، ولی آنان نیاموزند. در این راه باید صبر کرد و دانست که نتیجه صبر، موفقیت است. دلهای شاگردان کند ذهن، از سنگ سختتر نیست و همان گونه که قطرات آب با گذشت زمان دل سنگ را میشکافد، تکرار و یادآوری مطالب توسط معلم نیز دلهای سخت را خواهد شکافت.
5- داشتن بیان و قلم خوب
ابزار اصلی کار معلم، گفتار و سخن اوست و نیکوست از گفتاری گیرا و پرجاذبه برخوردار باشد. تحولات بزرگ جهان توسط کسانی صورت گرفته که دارای بیانی قوی بودهاند. خطبهای کوتاه و شورانگیز از امام علی علیهالسلام در جنگ صفین، روحی تازه در کالبد بیجان لشکر دمید و توانستند دشمن را تار و مار کرده و شریعه فرات را از سپاهیان معاویه باز پس گیرند. خطبههای پرشور امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام در مرکز قدرت معاویه و یزید، آنچنان تکان دهنده و شورآفرین بود که تبلیغات چندین ساله آلابوسفیان را نقش بر آب ساخت. اهمیت شیوه سخن گفتن برای معلم، کمتر از توان علمی او نیست. داشتن شیوه نگارشی خوب نیز برای معلم لازم است و از نظر درجه اهمیت، در درجه بعد از سخن گفتن قرار دارد؛ زیرا تهیه جزوه، طرح سؤال برای امتحان و...، به روش نوشتاری خوب نیاز دارد.
وظایف معلم
1- ایجاد روحیه تفکر و تعقل
رکن اساسی در تعلیم و تعلم، فکر کردن است که در دین مبین اسلام، اهمیت فراوانی دارد. امام علی علیهالسلام میفرماید: «هیچ دانشی هم چون اندیشیدن نیست». از اینرو، معلم میتواند روحیه تفکر را در شاگردان خود ایجاد کرده و از تکلیف و درس زیاد که فرصتی برای تفکر به آنان نمیدهد، بکاهد.
2- بالابردن توان علمی خویش
توقف در یک حد از دانش و آگاهی، نقص بزرگی برای معلم است. لازم است معلم همراه با زمان و پیشرفت علوم بر دانش خود بیفزاید. استفاده از تجارب دیگران در زمینه تدریس برای معلم مفید است و بر معلومات او میافزاید. نیوتن، کاشف جاذبه زمین میگوید: «علت ترقی من در کارها این بود که روی شانه غولهای علم ایستادم و جهان را بهتر نگریستم». همچنین لازم است یک معلم موفق، از فراگیری مهارتهای آموزشی نوین، غفلت نورزد.
3- وفای به عهد و عمل به گفتهها
شاگردان در مورد وعدههای معلم، حساساند و قولهای او را هرگز از یاد نمیبرند. بنابراین، نوشتن وعدهها و تصمیمهای روزانه در دفتر کوچکی و عمل کردن به آنها، نشان از دقت معلم و راهی برای جلب اعتماد شاگردان دارد. معلمی که خود به گفتهها و نکات اخلاقی که بیان میکند عمل ننماید، سخنانش تأثیری نخواهد داشت و دانش وی بیارزش خواهد بود. عالم بیعمل به «درخت بیبر» یا «ابر بیباران» میماند. عیسی بن مریم علیهالسلام فرمود: «بدبختترین مردم کسی است که او را دانشمند بشناسند، ولی عملی در او دیده نشود». راهنماییهای معلم در زمینههای مختلف در صورتی اثربخش است که خود در عمل به آن گفتهها از شاگردان پیشی گرفته باشد. باید از امام علی علیهالسلام درس بگیریم که فرمود: «ای مردم! به خدا قسم شما را به هیچ اطاعتی ترغیب نمیکنم، مگر آن که خود در عمل به آن پیشی گرفته باشم».
4- آگاهی دادن و ایجاد انگیزه درسی
معلم سخت کوش، افزون به تدریس ماده درسی، دانشپژوهان را با اوضاع و احوال جهان امروز آشنا میکند تا نگرششان به جهان وسعت یابد. انسانی که محدوده فکری اش از چهار دیواری روستا یا شهرش آن طرفتر نمیرود، نمیتواند انسان ارزشمندی شود. خدمت به مردم، کشور و دین دیدی وسیع میخواهد. یک عامل مؤثر در بیرغبت بودن بعضی از شاگردان به ماده درس، انگیزه و هدف نداشتن است که معلم میتواند با معرفی موضوع درس و شناساندن جایگاه آن در بین علوم دیگر، این انگیزه و هدف را به وجود آورد. اگر شاگردان هدف از یادگیری درس مورد نظر و فایده آن را بشناسند، با رغبت بیشتری آن را دنبال میکنند