سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! با رحمت خود که با آن، همه نیکی هارا برای اولیائت گِرد آورده ای و با آن، بدی ها را از دوستانت دور ساخته ای، مرا دریاب . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :61
بازدید دیروز :175
کل بازدید :342868
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/5
11:1 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

ما هنوز شهادتی بی درد می‌طلبیم، غافل از اینکه شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند.

آنانکه یک عمر مرده‌اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد.

اصلا مگر مرده‌گان هم شهید می‌شوند که ما شهید بشویم!؟

شهادت تنها برای زنده‌هاست

شهادت را نه در جنگ بلکه در مبارزه می‌دهند

آنچه ما در اوج دانستنمان می‌دانیم، شهید در حضیض لذتش می‌بیند.


  
  

 

آثار و برکات تربت پاک سیدالشهدا (ع)

فضیلت و آثار و برکاتى که براى تربت حسینى است، براى هیچ تربتى و قطعه اى از قطعات زمین نیست. خاک کربلا قطعه اى از بهشت است که خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از یک فداکار در راه دین که تمام هستى خود را فدا کرده، در آن خاک، برکت و فضیلت و شفا قرار داده است .

تأثیر تماس اعضاى بدن با تربت

یکى از آثار و برکات تربت سیدالشهدا علیه السلام این است که متبرک نمودن بدن و صورت با آن تربت شریف تأثیر معنوى زیادى بر انسان خواهد گذاشت، از این رو از بعضى بزرگان دین و امامان معصوم نقل شده که بعد از نماز، بدن و صورت خویش را با مهر کربلا متبرک مى کنند. و نیز دستور داده اند که قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسیده و با اعضاى بدن تماس داده شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسین علیه السلام را شفاى هر درد، و ایمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه یکى از شما خواست از آن خاک تناول کند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر سایر اعضاى بدنش تماس دهد...»

سجده بر تربت

یکى دیگر از برکات و آثار خاک مزار امام حسین علیه السلام این است که سجده بر آن تربت پاک حجاب هاى ظلمانى را کنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است. امام صادق علیه السلام در این باره مى فرماید: «همانا سجود بر تربت حسین علیه السلام حجاب هاى هفتگانه را پاره مى کند.»

لازم به ذکر است که مراد از «حجاب» در کتاب و سنت، همان حجاب هایى است که بین بنده و خالق حایل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد که در مرحله اول، حجاب هاى ظلمانى و در مرحله دوم، حجاب هاى نورانى برطرف مى شود اما مراد از حجاب هاى هفتگانه، ظاهراً حجاب هاى ظلمانى است. سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام این خاصیت را دارد که در صورت معرفت به حق حضرت و ولایت او، حجاب ها را دریده و راهگشاى وصول به کمالات انسانى باشد.

سجده بر خاک سر کوى تو آرند خلایق جان فداى تو که هم قبله و هم قبله نمایى

و اما در خصوص این که در میان شیعه معمول است از خاک مقدس کربلا یعنى تربت کنار قبر سیدالشهدا علیه السلام خاک برداشته و با آن مُهر درست کرده و غالباً در نماز، به آن سجده مى کنند بدین خاطر است که از خاک زمین بوده و به تمامى خاک ها مى توان سجده کرد، و از طرفى خاک کربلا به لحاظ شهادت امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش شرافت پیدا کرده است، به طورى که اهل بیت علیهم السلام نیز به ما فرموده اند در هر نمازى که سجده بر تربت کربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مى کند. چنانکه حضرت صادق علیه السلام از خاک کربلا درون کیسه اى ریخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن کیسه را باز مى کرد و بر آن سجده مى نمود.

 

 

 

 

 

 

شفا یافتن

از جمله آثار و برکات قطعى تربت پاک سیدالشهدا علیه السلام شفا بودن آن براى دردها و آلام انسان است. روایاتى که دلالت بر این امر دارند به سه دسته تقسیم مى شوند:

 

1- روایاتى است که شفا بودن را براى تربتى که از خود قبر شریف برداشته شود مخصوص کرده است، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «به درستى که نزد سر حسین علیه السلام تربت سرخى است که شفاى هر دردى غیر از مرگ مى باشد.»

2- روایاتى است که با تعبیرات مختلف توسعه اى از بیست ذراع تا پنج فرسخ و یا ده میل را براى آن قائل است. چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «حریم مزار حسین علیه السلام پنج فرسخ از چهار جانب قبر است.»

3- روایاتى است که به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نموده اند. چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «خاک مزار امام حسین علیه السلام براى هر دردى شفاست.»

تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را در حریم وصل خود خاک شفا دارد حسین

و نیز امام رضا علیه السلام فرمود: «خوردن گِل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوک، حرام است مگر گِل مزار حسین علیه السلام، به درستى که در آن شفاى هر درد و امنیت از هر ترسى است.» 

تأثیر کام برداشتن اطفال با تربت

کام برداشتن اطفال با تربت امام حسین علیه السلام موجب ایمنى کودک مى شود چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود:

«کام فرزندانتان را با تربت حسین علیه السلام باز کنید که آن امان است.»

تأثیر تربت حسین ، همراه جنازه

صاحب کتاب «مدارک الاحکام» مى نویسد: در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زاینه اى بود، بچه هایى که از زنا به دنیا مى آورد در تنور مى انداخت و مى سوزانید. وقتى که مُرد، پس از غسل و کفن او را به خاک سپردند، اما زمین جنازه اش را بیرون انداخت. جاى دیگر او را دفن کردند باز زمین او را نپذیرفت تا سه مرتبه، آنگاه مادرش به امام صادق علیه السلام متمسک شد: اى پسر پیغمبر به فریادم برس.

فرمود: کارش چه بود؟ عرض کردند زنا و سوزاندن بچه هاى حرامزاده. فرمود: هیچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض کرد حالا چه کنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسین علیه السلام با او در قبر بگذارید. تربت حسین علیه السلام امان است. همراهش گذاشتند زمین او را پذیرفت.

در توقیع مبارک حضرت حجة بن الحسن(عج) نیز اذن داده شده است. یکى از شیعیان به حضرت (در زمان غیبت صغرى توسط نایب خاص حضرت) مى نویسد: آیا جایز است ما تربت حسین علیه السلام را با میت در قبر بگذاریم، یا با تربت حسین روى کفن بنویسیم؟

حضرت در پاسخ مرقوم مى فرمایند: هر دو کار پسندیده است. البته باید رعایت احترام تربت بشود. مُهر یا تربت، مقابل یا زیر صورت میت باشد، بلکه به برکت خاک قبر حسین علیه السلام قبر میت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد.


  
  

کلامی درباره ایثار

از ایثار، ما بسیار شنیده بودیم اما نمونه هایی چند آن هم در صدر اسلام رفتار پیامبر و معصومین و معدود یارانشان سرمشقی بود از ایثار بر صفحه تاریخ و صفحه سفید مانده بود تا به حال، جز سیاه مشقی چند و پراکنده تاشما آمدید و هر روزبر این لوح، خطی از ایثار زیباتر از هر روز قلم زدید و لحظه به لحظه به آن سرمشق های خدایی تقرب جستید. 

انگار آمده بودید که گرد از آن سرمشق های الهی ایثار بزدایید و پیکر نیمه جان و رو به موت شهامت را حیات و طراوت ببخشید.  

اعلام کردند که:

" طعمه ای می باید مر دشمن را در جبهه ای، تا بدان سرگرم شود و عزیزانی دیگر از دیگر سوی به نان حمله ور گردند. از آنجا که شهادت، سرنوشت محتوم این حمله ناگزیر است پس هر کس را نشاید و فقط داوطلب می طلبد."

غلغله افتاد در میان جمع.

کدام عاشق صادق دلباخته ایست که از آغوش معشوق بگریزد؟

کدام واله و شیدا و مشتاقی است که دست های محبوب را گشاده ببیند و به دامنش نگریزد؟  

برای این که از شمار داوطلبان کاسته گردد، چنین گفته شد:

"دل خوش نکنید، شهادتی از آن دست که تصور می کنید نیست، به عبور از میدان مین نمی ماند که بی درنگ دیدار حسین را بدنبال داشته باشد."

این جا زخم برداشتن و دویدن،

تیر خوردن و نیفتادن، قطره قطره خون را در خشاب کردن و لحظه لحظه و با تأنی ماشه چکاندن،

حتی تن مجروح را به اسارت دشمن سپردن، اینجا شهادت را جرعه جرعه نوشیدن ارزشمند است.    

به نظرمی رسید این ترفند کارساز بیفتد و هجوم داوطلبان را مانع شود و از التهاب بکاهد.

درهای بهشت با تمام وسعت، تنگی می کرد و هر کس در این تلاش بود که خود را به درون خانه، راهی بگشاید.

اما این در مدخل همگان نبود، مرکب محدود بود و سوارانی محدود می طلبید.

انتخابی می بایست و جز خدا هیچ کس شایسته این گزینش نبود، در آن رونق بازار شهادت و جز به فتوای خدا هم کسی سر نمی سپرد و تن در نمی داد.

بی تردید منتخبین را خدا برگزید، با دست های خودش.

یکی می گفت تو بزرگتری، تو همیشه گذشت می کردی، این بار هم جایت را به من واگذار و بگذر و پاسخ می شنید که همه برای اینجا بود!

اما ایثار در اینجا را نمی توانم،خودخواهی هم اگر هست باشد!

خودخواهی شیرینی است!

سی مرغ ازمیان این پرندگان حرم در آمدند که هر یک سیمرغی بودند به تنهایی و منفرد.

ابتدای این مسیر جانسوز فراق را وداعی می بایست.

وداعی می بایست که بغض های در گلو مانده را به گریه بنشاند و اشک اشتیاق یکی را به اشک حسرت دیگری درمیزد.

اینجا قلم را از شرم پنهان باید کرد و در اقیانوس بی انتهای معنویت گم باید شد.

سنگینی هر کوله باری - حتی قلم- را بر زمین باید گذاشت تا پرواز در آبی آسمان عشق میسر گردد.

اینجا فقط گریه می تواند راه دل بگشاید. 

یکی به شهیدان رفته سلام می رساند،

دیگری تقاضای شفاعت می کند و

سومی التماس دعای شهادت دارد.    

اینان چگونه و کی دل از دنیا کنده اند که هیچ کلام زمینی ندارند،

پیغامی...                            سفارشی...                         ماندن و نگریستن،

تنها حسرت قلم را بر می انگیزد و اعتراف به عجزش را. خود را گم باید کرد در این دریای پر تلاطم اشک.

ملائکه را نگاه ،که به پیشواز این شهیدان می آ یند بی شک پرو بالشان از اشک های این وداع تر خواهد بود، اگر که آتش این عشق به پرو بالشان نگرفته باشد


  
  

اردیبهشت؛ عملیات بیت المقدس

 

10 اردیبهشت 1361

 

این عملیات در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361، با قرائت رمز « بسم الله الرحمن الرحیم. بسم الله القاصم الجبارین، یا علی بن ابیطالب(ع)» آغاز شد. شهید آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، پیامهایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند. این عملیات در چهار مرحله به اجرا درآمد.

 

1-   مرحله اول از روز 9 تا 16 اردیبهشت : در این مرحله رزمندگان اسلام ضمن تصرف و تحکیم سر پل، تلاش کردند تا نیروهای عراقی را در جبهه کرخه کور و فکه درگیر نگه دارند. دشمن با شروع مرحله اول عملیات اقدام به اعزام نیرو به منطقه و تقویت نیروهایش در شلمچه و خط مرزی کرد و ابتدا تلاش نمود که با انجام یک تک، منطقه سر پل را باز پس گیرد و یا حداقل سازماندهی نیروهای خودی را بر هم بزند و مانع از تثبیت منطقه سر پل و انجام مرحله دوم عملیات شود.

 

2-   مرحله دوم از 17 تا 21 اردیبهشت : تاکتیک رزمندگان اسلام در عبور از رودخانه، دشمن را کاملاً غافلگیر کرد، به گونه ای که دشمن دچار آشفتگی و در شرایط بحرانی قرار گرفت و رزمندگان اسلام به پیشروی خود ادامه داده و با موفقیت قسمتی از خط مرز را تأمین، و نیروهای دشمن را منهدم ساختند، و دشمن از جبهه کرخه کور عقب نشینی کرد، و قرارگاه نصر تلاش کرد تا خرمشهر را احاطه کند. در شرایط بوجود آمده دشمن از سه طرف احساس خطر می کرد. بدین ترتیب که عقبه لشگرهای 5 و 6 در معرض تهدید جدی قرا داشت، عقبه کلیه نیروهایی که در خرمشهر استقرار داشتند، تهدید می شد، همچنین در شرایطی که هیچ گونه مواضع دفاعی مستحکمی برای حفظ شهر بصره وجود نداشت، این شهر در برابر رزمندگان اسلام قرار گرفته بود.

 

3-   مرحله سوم عملیات از 22 تا 31 اردیبهشت: پس از مرحله دوم عملیات، برتری رزمندگان اسلام نسبت به دشمن قطعی شد و ابتکار عمل به طور کامل در اختیار رزمندگان اسلام قرار گرفت. از این پس تصمیم گیری در جبهه خودی به آسانی و در جبهه دشمن با سختی و سردرگمی صورت می گرفت. نیروهای اسلام پیشروی می کردند و دشمن، مردد و مرتب در حال عقب نشینی و فرار بود.

 

4-   مرحله چهارم عملیات از 1 تا 4 خرداد 1361: سرانجام در ساعت 22:30 اول خرداد 1361 تلاش رزمندگان اسلام برای آزاد سازی خرمشهر با رمز « بسم الله القاصم الجبارین یا محمد بن عبدالله » آغاز شد.

 

در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از 2830 نفر تجاوز کرد و یگانهایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند.

 

علی رغم حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیز پرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یگانهای رزمنده، در صحنه عملیات بیت المقدس حضوری فعال داشتند و ضمن مقابله با هواپیماهای دشمن، با بمباران پل شناور عراقیها بر روی شط العرب[1] و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده ای در آزاد سازی خرمشهر ایفا کردند.

 

سرانجام در ساعت 3 بامداد روز 3 خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند، و جمعی از نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفتند و غرق شدند.

 

نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا یک و نیم بعد از ظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه 3 بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن تلفات و خساراتی عقب نشینی کردند. در ساعت 11 صبح روز 3 خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایران و عراق در شمال نهر خین جریان داشت و دشمن درصدد شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود. رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند، و سرانجام در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق نیز وارد شهر، و نیروهای بعثی پس از 24 ساعت محاصره که راهی جز اسارت و یا کشته شدن نداشتند، گروه گروه به اسارت درآمدند.

 

در ساعت 2 بعد از ظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی بر فراز « مسجد جامع» خرمشهر به اهتزاز درآمد. در این عملیات 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور اسلامی آزاد شد و شهر خرمشهر از اشغال نیروهای عراقی درآمد و 19 هزار نفر اسیر و 16 هزار نفر به هلاکت رسیدند. همچنین 60 فروند هواپیما، 3 فروند هلی کوپتر، 418 دستگاه تانک و نفربر، 30 قبضه توپ و 49 دستگاه خودرو از تجهیزات دشمن منهدم شد و یک فروند هلی کوپتر، 105 دستگاه تانک و نفربر و 56 دستگاه خودرو به غنیمت نیروهای اسلام درآمد.

 

بخشی از پیام امام (ره) به مناسبت عملیات بیت المقدس

 

..... مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنائم بی پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسی دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی این ابر جنایتکار دهر به تباهی کشیده شدند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی هدیه آوردید و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره درخشنده پیروزیهای آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد و مبارک باد بر ملت عظیم الشان ایران. این چنین فرزندان سلحشور جان برکفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه جنگ با دشمنان باطنی و دشمن ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتشی، سپاهی، بسیجی، ژاندارمری، شهربانی و کمیته ها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز ، هشیار باشید که پیروزی هر چند عظیم و حیرت انگیز است، شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور فتح شما را به خود جلب نکند که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان به سراغ آدم می آید و برای اولاد آدم تباهی می آورد و من با آنکه به همه شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، از تذکری که برای مؤمنان نفع دارد باید غفلت نکنم ......[2]

 

 

1-       آبهای دو رودخانه دجله و فرات تا قبل از تلاقی با آب رودخانه کارون، شط العرب نامیده می شود.

 

2-       صحیفه نور، ج 16، ص 154.


  
  

 

 

                اوج گرمای اهواز بود.

      

          بلند شد، دریچه کولر اتاقش

 

         را بست. گفت: به یاد بسیجی هایی

 

         که زیر آفتاب گرم می جنگند.

 

شهید حسن باقری

 


  
  

به پسرم ودخترم واقعیت را بگوئید، بگوئید بخاطر اسلام و نشر قرآن خمپاره ی دشمن سینه پدرت را نشانه رفت، اما هنوز ایمان پدرت در تمامی جبهه ها می جنگد.

 

 

از وصیت نامه شهید حسن ابرقویی


92/7/8::: 6:13 ع
نظر()
  
  

اسرار عرفانی حجّ         

اما اسرار عرفانی آن که صورت همه عبادات دینیه الطاف و نمودار مقامات غیبیه و مراتب باطنیه انسان است به خصوص که جامعترین عبادات است پس باید دانست که انسان با آن که یکی است، چندین هزارست بلکه بی شمار است ولی منقسم به دو قسم ظاهر و باطن است.

ظاهرش که مقامات نباتی و حیوانی است به منزله سایر بلاد است که شرعا حل گویند و باطنش که اطوار سبعه قلبیه نامیده می شود و در طول یکدیگرند و متدرج و مترغبند به منزله حرمست که عموما حرم نامند مقابل حل و خصوصا به سه اسم نامند.

1. کعبه که خصوص خانه معظمه است که بر کنج دیوار حجر اسود منصوب است. 2. مسجد که فضای اطراف این خانه است منتهی می شود به طاق نماها و درهای خروج که 7 در است یکی باب السلام است که حجاج ایرانی غالبا از آن در داخل می شوند..

 3. حرم که بیرون مسجد است تا چند میل مسافت و همه خانه های مکه و زمین های بیرون مکه و منی و مشعر و عرفات داخل حرم است یعنی شکار و کشتار در آن زمین ها حرام است مگر چند ساعتی که برای پیغمبر خاتم حلال شد در روز فتح مکه و بعد از آن تا قیامت به حرمت باقی است و حضرت حسین (ع) برای همین در موسم حج ترک حج نموده از مکه عازم کربلا شد که مبتلا به قتال در آنجا نشود.

و اول مقام باطن انسان که نفس گویند و بشر نامند و صدر نیز خوانند و وصل به مقام حیوانی است اگر منشرح به اسلام شده باشد و قبول دین الهی کرده باشد به منزله حرم خواهد بود و طرف بالای همین نفس و صدر منشرح که وصل به دل می شود

 که مرتبه دوم باطن انسان باشد به منزله مسجد است و خود دل به منزله کعبه است که بیت الله حقیقی نامند « ما وسعنی ارضی و سمایی و لکن وسعنی قلب عبدی المومن » و احرام اشاره به آنست که هر کسی استطاعت علمی دارد و امر دین را بداند باید منضجر از ظاهر حیوانیت و عازم به باطن انسانیت گردد.

 و محرمات احرام 24 چیز است و احتیاطا 30 چیز است همه مشتهیات نفس است که اشتغال به آنها مانع اصل وصول به باطن است یا مانع تکمیل باطن است به اختلاف اشخاص و تکبیرات در راه که در ضمن لبیک گفته می شود اشاره به آنست که شخص مادام که بمقام باطنی نرسیده باید خود را به تکلیف وادارد به اظهار و اقرار عظمت و کبریاء حق تعالی و وقتی که به باطن رسید عظمت حق تعالی او را فرو می گیرد حاجت به اظهار و اقرار نیست بلکه ممکن نیست.

زیرا فرو گرفتن عظمت به غناء انانیت است و التفات بخود کاشف از فرو نگرفتن عظمت است پس تکبیر گویی هشیار باقی نمانده و طواف اشاره به آنست که به حقیقت دل رسیدن دشوار است اول باید مدتها در دل گردش نمود بلکه باز بمقام نفس بازگشت که صفا به منزله طرف اعلای نفس است و مروه طرف ادون و هفت بار که عدد کامل است باید میان آن دو طرف تردد نمود و آخر در مروه محل شد.

 یعنی عمل عمره را که به منزله مقدمات موقته است ختم نمود و به مقام حیوانیت بازگشت و نفس حیوانی را طعمه ای از مشتهیات داد که به کلی بی قوه نشود و از کار نیفتد چون که وجودش لازم است و جان کاملا پیدا نمی شود مگر به قوه حیوانی بنابر آن که جان انسان جسمانی الحدوث باشد

 پس باید آن قدر قوه حیوانی باقی بماند تا تمام جان از قشر آن بر آید مانند بیرون آمدن میوه از درخت که اگر میوه تمام رس نشده درخت بخشکد میوه ناقص خواهد ماند و دیگر از آن میوه درخت سیر نمی شود.

 پس از چندی تمتع باز مجددا از مکه احرام بندد که یک منزل ترقی کرده کامل شده که از حل به حرم رسیده احرام عمره را از حل بست و داخل حرم شد حالا اهل حرم است باید در حرم سیر کامل نماید مانند سفر سیم نفس که بالحق فی الحق است.

 و فاصله شدن تمتع از لذائذ حیوانی میانه عمره و حج وجه تسمیه حج تمتع است و خلیفه ثانی تن به این تمتع نمی داد گویا از غلبه تقیه به دیانت و عبادت جرات نمی نمود که بین الاحرامین اظهار محل بودن نماید و می گفت

 مرا شرم می آید از این جسارت پس غرضش انکار حکم الهی نبود بلکه اظهار شرم طبیعی بود و بهتر آن که در مسجد سر چاه زمزم احرام حج بندد و از آب زمزم غسل احرام نماید تا اشاره به آن باشد که به سبب اعمال عمره از حل گذشته باشد به درجه متوسطه حرم که مسجد است رسیده ام.

و حالا می خواهم سیر تفصیلی در همه زوایای با مزایای حرم نمایم تا اهل دل بودن من کامل شود و آن زوایا منی و عرفات و مشعر است که اشاره به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین است و توقف مدتی در هر یک از این سه موقف اشاره به تکمیل تحقق است که محض عبور و حال نیست بلکه به درجه اقامت و مقام رسیده و اهل آن مقامات گردیده و بعض کاملین نفس آن مقامات می گردند پس آنها را منی و مشعر توان نامید.

 مانند قبول امام سجاد (ع) در خطبه در مسجد شام (انا ابن مکه و منی بی) آن که تاویل شود (بمن تشرفت به عنی) زیرا هر یک از این امکنه شریفه روحی دارند مکلوتی و ممکن است که انسان در ترقی خود به ملکوت با آن روح متحد یا مساوق شود یا احاطه به آن روح یا ارواح دیگر پیدا کند

 مانند احاطه نفس ناطقه بر قوای دماغیه که نفس ناطقه بی آن که مقام تجرد خود را باخته باشد تنزل نموده و قوای دماغیه گشته و خود را برای اعضاء بدن و کثرات خارج از بدن نمودار کرده با آن که در مقام تجرد هم کاملا نمودار است برای همدمان مجرد خود. و این دو نموداری مخل و رقیب یکدیگر نیستند.

 و این احاطه را احاطه ذاتیه گویند که عین محیط بسط به خود داده و محاط پیدا شده پس بسط او که فعل اوست ذات محاط گشته و محاط سابقا ذاتی نداشت و هیچ نبود و حالا هم ذاتش همان فعل محیط است که بسط و تنزل او باشد مانند سایه افتادن از شاخص و تا محیط ترک بسط و تنزل نماید محاط فورا معدوم است

 دیگر نه ذات از او باقی ماند نه اثر (لاتبقی و لاتذر) - ای لا تبقی عینا و لا تذرا ثرا - مانند رو برگرداندن شاخص از نمایشگاه سایه و اینست حقیقت دوزخ چنان که حقیقت بهشت بودن شاخص است در نمایشگاه سایه ها تماما اهل بهشتند به تفاوت درجات قرب و بعد و همین تقریر را در احاطه ذاتیه حق تعالی بر اشیاء توان نمود با ترس از قصور و ترس از وقوع در تشبیه اما بیانی نزدیکتر و بی آلایشتر از این پیدا نمی شود.

 پس وقوف در منی و عرفات و مشعر را نماینده همین بسط و تنزل و احاطه ذاتیه توان دانست و چون که افعال واقعه در زمان مجتمع الوجود نیست مانند اجزاء زمان پس در یک زمان توقف در هر سه مکان نیست باید متعاقب و انصرامات متوالیه باشد و از این جهت تشبیه اش به احاطه ذاتیه ناقص است زیرا محیط در هر آن از همه اجزاء محاط نمودار و در همه آنها وقوف و اقامت دارد زیرا آن وقت محتاج به زمان نیست و وقوف در امکنه محتاج به زمانست.

 و این سه مکان از اعضاء رییسه حرمند بعد از مرتبه کعبه و مسجد که آنها به منزله قلب و دماغند و این سه به منزله کبد و ریه و طحالند و صفا و مروه به منزله ریه و کلیه اند و اعضاء رییسه در بدن هر حیوان همین هفت عضو است

 اما به ترتیب و تفاوت مرتبه مگر میان قلب و دماغ که معلوم الترتیب نیست بعضی قلب را اول دانند و بعضی دماغ را اما در کعبه و مسجد معلوم است که کعبه اولست و مسجد دوم و درون کعبه همه را راه نیست و اگر کسی رفت دیگر آنجا قبله شرط نیست.

 زیرا آنجا همه قبله است اما درون مسجد همه را راه است و همه محتاج به قبله اند که باید محاذی یک طرف کعبه باشند زیرا اجزاء مسجد هیچ کدام قبله نیست و اشاره بدینست آن که آخر اعمال حج طواف کعبه است که رسیدن به مقام دل و ختم شدن امر است به خلاف اعمال عمره که در مروه به تقصیر ختم می شود چون که عمره مقدمه است نه مقصود اصلی و حج مقصود اصلی است پس فعلیت اخیره حاج عموما طواف کعبه است.

 و خصوصا برای کاملین دخول در جوف کعبه است و بالاتر از این مقامی نیست و تا کسی استحقاق دخول کعبه نداشته باشد اگر داخل شود بی ثمر است و خطاست و مانند ارتماس صائم است که حرام و مبطل صوم است تا صوم کاملا به انتها نرسد جای ارتماس نیست و اگر از روی استبداد و پندار اتمام صوم ارتماس نماید ضرر کرده نه نفع مانند طفل شیرخوار که کباب زیاد بخورانندش به قصد تقویت که زود بزرگ شود.

پس دخول کعبه برای کسی است که به مقام دل خود رسیده باشد و متمکن گشته باشد بی بیم زوال و چون دل کعبه صغیر است برای تطبیق عالم صغیر با عالم کبیر رواست که داخل کعبه شود تا منکشف و ظاهر شود که صاحبدل بوده است نه آن که دخول کعبه او را صاحبدل خواهد کرد.

و همچنین است در همه اشارات عبادتی که صورت آن عبادت را بجا آوردن او را به حقیقت نمی رساند زیرا صورت اشاره به حقیقت است و اشاره به غیر وصول است بلکه رهنماست (غرض از کعبه نشانی است که ره گم نشود) و همین اشاره بودن را لطف نامند و گویند لطف بر خدا لازم است یعنی عبادت های صوری را چنان مقرر و مرتب فرماید که هوشمندان از آنها پی به حقایق وجودیه خود برند و درصدد تحصیل حقایق بر آیند (العبادت الطاف فی الحقایق) شریعت آینه حقیقت است.

 و برای حاج پس از تکمیل حج مستحب است که مدتی در مکه بماند و همه را به طواف و قرآن مشغول باشد که بهترین عمل است برای مقیم در حرم و افضل از نماز مندوب است برای آن که طواف مکه شود و شخص متمکن در مقام دل گردد و هم زوال نباشد و بهتر آن که 366 طواف کامل بجا آرد با نماز و محاذات حجر و اگر توانست اقلا 366 شوط بجا آرد که هر هفت شوط یک طواف کامل است و این عدد هفت شوط اشاره به 7 مرتبه غیب و باطن انسان است که صدر و قلب و روح و عقل و سر و خفی و اخفی باشند.

 و نیز مستحب است که در آن روزها که پس از اتمام حج در مکه مانده چند بار و اقلا یکبار عمره مفرده بجا آرد به این که از شهر مکه بیرون نرود تا به آخر حرم و اول حل برسد و از زمین حل احرام بسته با غسل و نماز و دعا برگردد به مکه و اعمال عمره بجا آورده محل شود تا اشاره باشد به این که من بعد از تکمیل باز اعمال ابتدائیه را از دست نمی دهم و خود را مبتدی می شمارم (که دراز است ره مقصد و من نو سفرم).

 و نیز به فقراء مجاورین مکه تا تواند احسان نماید و منت نگذارد و خود را محتاج به آنها داند نه آنها را محتاج به خود چنان که غیب و مراتب غیبیه محتاج به شهود و عوارض شهودیه نیستند و شهود محتاج به غیب است که اگر غیب نباشد شهود وجود ندارد و اگر شهود نباشد غیب ظهور ندارد

 اما وجود دارد و وجود اعم از ظهور است پس محتاج به ظهور نیست بلی مشتاق به ظهور است که (پری رو تاب مستوری ندارد) و خیلی فرق است میان احتیاج و اشتیاق (ظهور تو به من است و وجود من از تو فلست تظهر لولای اکن لولاک) و قول خواجه حافظ:

 سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد      ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

 را دلیل بر مساوات احتیاج و اشتیاق نباید گرفت بلکه اشاره به یک مطلب دقیق عالی باید دانست که فقط احتیاج ما کافی و موثر در افتادن سایه نیست و اگر اشتیاق او موثر نمی شد تا شام ابد سایه بامدادان از دل بر ما نمی افتد و لونا له محتاجانه ما به فلک بر می شد.

 پس واجب رو به ممکن آمده به وجه تنزل نه آن که ممکن رو به واجب رفته باشد به نحو ترقی بلی همان تنزل واجب عین ذات ممکن و ترقی ممکن است و اعیان ثابته و مهیات مقرونه و فیض اقدس همین تنزل است. پس ترقی ممکن فعل واجب است نه فعل خود ممکن زیرا ممکنی نبود و خودی نداشت تا ترقی کند و حالا هم بعد از ترقی نه بود نه خودی و هر چه هست مال واجب است و شئون ذاتیه اوست.

 اما مردد است میان دو احتمال و دو تعبیر که چون می خواست تنزل کند این را ترقی داد یا چون می خواست این را ترقی دهد خود را تنزل داد و تعبیر اول اولی است زیرا ثانی ثابت می کند یک عین ثابته ای را برای ممکن قبل از تنزل و اراد? واجب و این خطاست زیرا اعمال ثابته قائم بخود نیستند بلکه قائم به فیض اقدسند که ظهور به نفسه لنفسه و تجلی حقیقت وجود بر خودش باشد.

 و نتیج? این تجلی پیدا شدن اسماء و صفات است برای حقیقت وجود و از پیدا شدن اسماء پیدا می شود ماهیات ممکنه به نحو ثابت و تقرر و امتیار علمی نه به نحو وجود و امتیاز مقداری تا چه رسد به امتیاز عینی و تعیین تام چنان که اعیان موجوده قائم به فیض مقدسند که ظهور به نفسه لغیره و تجلی وجود بر مهیت باشد و نتیج? این تجلی و این فیض پیدا شدن افعال و صفات فعلیه است.

 از ثبوتیه و سلبیه برای حقیقت وجود و پائینتر از فعل دیگر مقامی نیست و بعد از فعل باید تجلی ها برگردند و عود و صعود نمایند که فعل مبدل شود به علیت غائیه و این عود و صعود و علت غائیه نامش انسان است که عرفا حضرت الانسان نامند که ششم یا پنجم حضرات خمسه شهودیه است

 و جزء مراتب تنزلات وجودیه نیست بلکه بازگشت تنزل است به مبدأ تنزل و نتیجه تنزل است و این نتیجه در غیر انسان یافت نمی شود زیرا غیر انسان هر چه هست مراتب تنزل وجود است یا درجات صعودیه است اما هنوز وصل به مبدأ نمی شود که علت غائیه نمایان شود مگر به وجود انسان.

 پس اگر انسان نبود عالم هستی که مراتب وجود باشد ناقص بود و خدای کامل فعل ناقص نمی کند پس اگر انسان نبود هیچ نبود نه اعیان ثابته و نه اعیان موجوده و نه حضرات خمسه بلکه حقیقت وجود کنز مخفی بود. پس انسان سلسله جنبان ظهور شد و حلقه بر در زد تا در امکان بروی ماهیات باز شد.

 پس همه طفیل و زنده شده انسانند حتی اسما و صفات الله و اعیان ثابته و عقول طولیه و عرضیه و افلاک شامخه و جنان عریضه و دوزخ تنگنا و همین کعبه و حرم که اکنون مطاف و مسعای انسان گشته و سبب تکمیل او و تقرب او به حق تعالی شده اند و همین تکمیل و تقرب خدمتی است که آنها به انسان می نمایند چنان که انسان مسبب وجود اشیاء شده اشیاء نیز سبب کمال و ظهور حقایق انسان می شوند.

 اما آن انسان که سبب است نوع انسانیت و مرتبه عالیه و فعلیت اخیره انسان است و این انسان که مستکمل به اشیاء است اشخاص بشریه و مراتب دانیه و قوه استعداد انسان است چنان که نفس ناطقه در این نشاه مستکمل به آلات بدنیه و قوای دماغیه است

 با این که آلات و قوای تنزلات و سایه های نفسند و چون حیثیت و نشا? مختلف است پس استکمال به نفس لازم نمی آید و عالم اسباب تشکیل نمی شود مگر به سبب همین اختلاف حیثیات که اگر نظرها همه فقط به حقایق باشد نظم این عالم از هم می پاشد و سلسله از جریان می افتد.

 و عالم اسباب در مقام تکوین به منزله شرایع و صور ادیان است در تکلیف (لو ظهرات الحقایق لبطلت الشرایع) و چیزی که خیلی مهم و نافع است برای حاج آنست که چند ختم قرآن در مکه و اقلا یک ختم نماید که خود بخواند به دقت و تدبر نه آن که نائب بگیرد

 و این اشاره به سیر تفضیلی در زوایا و مزایای دل است بعد از رسیدن به دل و استقصاء همه زوایا و اینجا جای تاویل و تدبیر نیست که بگوید 3 اخلاص حکم ختم قرآن دارد یا 3 جزء قرآن بخواند و بگوید که ثواب سی جزء دارد به حکم « من جاء بالحسنه فله عشر امثالها » که حسنات چون در مقام صعودند آحاد عشرات می شوند و قبائح چون در مقام نزولند ترقی نمی نمایند آحاد همان آحاد است.

 و نائب گرفتن هم از جهت دیگر نافع و ضروری است که از چند نفر خواهش نموده پول قابلی هم به آنها بدهد که در عرض سالی هر یک یک ختم قرآن به نیابت او بجا آرند که سبب تذکر او و بقاء صورت خیالیه او در مکه باشد و نیز بدین وسیله خودش در هر جا باشد توجهی به مکه خواهد نمود و صورت خیالیه مکه در ذهن او خواهد آمد.

 و نیز خدمات ظاهر? مسجد و حرم را از قبیل جاروب کردن مباشر شود و بعد از خود هم نائب گیرد و خادمی را اجیر کند که هر روز از جانب او جاروب کند تا یاد او در ذهن خادم در آید در آن مکان بلکه یک دانه جاروب بخرد و بدهد به خادمی و با وجه نیابت کامل که با عین همان جاروب بروبد که این هم اثر دیگری دارد و هر که ثروتی دارد در مکه خانه ای بخرد و فقرا و زهاد در آن سکنی دهد که بهتر یاد آوری خواهد بود گر چه بعض فقهاء در خرید و مالک شدن خانه های مکه اشکال می نمایند.

 اما به این قصد بخرد که رایگان سکنی دهد اشکالی ندارد و نیز تا در مکه هست به لذائذ طبیعیه نپردازد مگر به قدر ضرورت و التذاذ معنوی و سیر روحانی را مهمتر شمارد و جویا شود که در هر گوشه مکان متبرکی یابد برود و چند ساعت آنجا اقامت نماید با توجه تام به روحانیت آن مکان مثل مقابر قریش و مزار ابوطالب و مولد النبی و زوایایی که محل ریاضت عباد و زهاد بوده تا آنکه نقشه شهر مکه را در صفحه ذهن خود جا دهد با تذکر معانی و حقائق آن نقشه.

 وقت بازگشت حاج از مکه باید ملتفت باشند که تن از شهر مکه خارج شود نه دل از روحانیت مکه و نیز به جسم رو به وطن خود رود و به روح رو به کعبه باشد و در هر قدم عازم عود به مکه باشد و اخذ توفیق حج مکرر بخواهد که هر سال نائل شود. این بود مجملی از اسرار عرفانی حج به فکر و سلیق? نگارنده و هر کس را فکری و سلیقه ای است « قل کل یعمل علی شاکلته » و غرض نگارنده نشان دادن راه فکر بود نه دعوت اذهان و دعوی انحصار به همین فکر.

منبع : www.iranayin.com

 


  
  

 

اللّهم اشرح صدورَنا بالقرآن

و أصلِح أمورنا بالقرآن

و فرِّج همومَنا بالقرآن

و أدِّ دیونَنا بالقرآن

و استُر عیوبَنا بالقرآن

و اغفِر ذنوبَنا بالقرآن

و عجّل فی فرج مولانا و صاحِبنا بالقرآن

-------------------------


اللّهم نوّر قلوبَنا بالقرآن

وانصر جیوشَنا بالقرآن

و ثبّت أقدامَنا بالقرآن

و قوِّم دیننا بالقرآن

و اخذُل أعدائَنا بالقرآن

و أیِّد قائدَنا بالقرآن

و احفَظ علمائِنا بالقرآن

و اقضِ حوائجَنا بالقرآن

و حسِّن أخلاقَنا بالقرآن

و زَیِّن أبصارَنا بالقرآن

و اغفِر لِمَوتانا بالقرآن

و ارحَم شهدائَنا بالقرآن

و سلِّم مسافرینا بالقرآن

 

 


  
  

 

«الحمد لله رب العالمین، هنیئا للآکلین و برکة للباذلین، زاد الله النعم، دفع الله النقم، بحرمة سید العرب والعجم، اللهم تقبل هذا الاحسان من محسنها، بحرمة محمد و آل محمد و بحرمة سورة الفاتحة مع الصلوات».

الهی به این سفره برکت بده ..... به این مائده شکر نعمت بده

همه شاد گردیم در این زندگی ..... به بانی این سفره رحمت بده

به آشپز و میزبان و هم میهمان ..... تن سالم و شان و شوکت بده

نصیب همه دوستان علی‌(ع) ..... زحق سفره ی خیر قسمت بده

الهی به روز جزا بهر ما ...... طعام بهشتی ز جنت بده


  
  
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >