دانشمند بر عابد هفتاد درجه برتری داده شده است که میان هر دو درجه به اندازه میان آسمان و زمین است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :104
بازدید دیروز :120
کل بازدید :347472
تعداد کل یاداشته ها : 423
03/11/28
8:37 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

چاه زمزم

چاه مقدس آبی است در مسجدالحرام واقع در شهر مکه. چاه زمزم یکی از آثار مسجد الحرام است که با نام‌های چاه اسماعیل، حفیرة عبدالمطلب، شفاء سُقم، عافیه، مَیمونه، طُعم، بَرکة، بَرّة، شناخته می‌شود. در «کتاب مقدس» نام این مکان (که طبق متن کتاب مقدس یک چاه است) «بِئِر شَبَع» می‌باشد. این چاه در نزدیکی مقام ابراهیم و در هجده متری کعبه، در زیرزمین واقع است و آب آن توسط پمپ از طریق لوله کشی به زائرین می‌رسد. این چاه در قسمت شرقی مسجدالحرام قرار دارد و همانند دیگر مشاهد حج، از آثار ابراهیم، اسماعیل و هاجر است. به عقیده مسلمانان این چاه به صورت معجزه‌آمیزی هزاران سال پیش توسط جبرئیل در زمان ابراهیم برای نوزاد تشنه او اسماعیل به وجود آمده‌است. سالیانه میلیون‌ها نفر در زمان حج واجب یا عمره به دیدن چاه زمزم می‌روند تا از آب آن بنوشند. بر اساس قانون عربستان سعودی، آب چاه زمزم به هیچ صورت در خارج از عربستان اجازه فروش ندارد، ولی به دلیل درخواست‌های زیاد فروش آب‍های قلابی زمزم رونق خاصی دارد.

پیرامون واژه [ویرایش]واژه? «زم» در زبان‌های اوستایی و پهلوی به معنی زمستان و سردی است.[1] واژه? زمین (گاه به صورت مخفف «زمی») از همین زم ساخته شده‌است با پسوند «ین»، چراکه جوهر زمین سرد انگاشته می‌شده، و زمیک پهلوی (به معنی زمین) نیز از همان ریشه است، که در اوستایی به صورت «زم» آمده‌است.[2]

چگونگی به وجود آمدن [ویرایش]بر اساس متن قرآن، پس از آنکه ابراهیم، همسر و فرزندش را ترک کرد، تشنگی بر آنها چیره شد، هاجر به دنبال آب میان کوه صفا و کوه مروه دوید. سرانجام جبرئیل بال و یا پاشنه پای خود را بر زمین کوفت و زمزم جوشید، برای حفظ جان اسماعیل و هاجر پدید آورد.

تاریخچه [ویرایش]مدتی بعد از پدیدار شدن چاه، آثار چاه از میان رفت تا آن که عبدالمطلب بار دیگر آن را حفر نمود و از آن زمان تا کنون حاجیان از این آب بهره‌مند می‌شوند. در توسعه اخیر سالن‌های جداگانه‌ای برای زنان و مردان، در طبقه زیرزمین مطاف، در کنار چاه ساخته شده و زائران از شیرهای آبی که در آنجا نصب شده و نیز از ظرف‌های ویژه‌ای که در نقاط مختلف مسجد الحرام از آب زمزم پر می‌شود استفاده می‌کنند. این چاه در آغاز، منبع تأمین آب مکه بود و پس از آن چاه‌های دیگری در مکه و اطراف آن ایجاد شد. عرب‌ها برای این چاه تقدس بسیار قائل بودند.

در اصل در زمان اولیه چاه زمزم دو مخزن داشت، یکی برای نوشیدن و دیگری برای شستشو. در آن زمان چاه زمزم فقط یک چاه ساده با دوری پوشیده از سنگ بود. بعد در زمان خلیفه عباسی ابوجعفر منصور (149هجری قمری) یک قبه کاشیکاری شده با مرمر بر روی چاه درست کردند. در سال 153هجری قمری، خلیفه المهدی چاه را بازسازی کرد و قبه را با استفاده از چوب درخت ساج ساخت و آن را با موزاییک پوشاند. یک گنبد چاه بر روی چاه قرار دارد و گنبدی بزرگتر اتاق زایران را می‌پوشاند. در سال 213هجری بازسازی بیشتری بر روی چاه صورت گرفت و در زمان خلافت معتصم گنبد را با سنگ مرمر تذیین کردند.

فهد بن عبدالعزیز در دوران پادشاهی اش دستور داد که آب زمزم از مکه به مسجد النبی در مدینه ببرند ودر اختیار حجاج بگذارند تا اینکه در مسجد النبی هم مانند مسجد الحرام حجاج آب زمزم بنوشند، این عملیه تا این روز هم ادامه دارد وآب زمزم از مکه به‌وسیله تانک به مسجد النبی رسانده می‌شود.اهمیت [ویرایش]وجود این چاه و اهمیت آن برای مردم مکه سبب شده بود تا در قریش منصب «سقایت» به وجود آید. این منصب در اوان ظهور اسلام، در دست عباس عموی محمد بود.در روایات اهل بیت، نوشیدن از آب زمزم سفارش شده و همه مسلمانان به متبرک بودن آن باور دارند. علی، امام اول شیعیان، گفت: «مَاءُ زَمزَمَ خَیرُ مَاءٍ عَلَی وَجهِ الأَرضِ»[3]؛ «آب زمزم، بهترین آب روی زمین است.[4]»

درباره اهمیت آب زمزم و فضیلت نوشیدن آن روایات زیادی نقل شده‌است. پیامبر اسلام گفته: زمزم بهترین چاه‌های دنیاست. خود او اغلب از این آب استفاده کرده و از آن می‌نوشید و در هر جا بود دستور می‌داد که اصحاب این آب را برای آشامیدن و وضو ساختن او فراهم آورند[5][6].


  
  













20

مقام معظم رهبری

ورزش دروازه صدور معنویت و ارزش های متعالی است.

21

مقام معظم رهبری

امر به ورزش امر به معروف است.

22

مقام معظم رهبری

ورزش یکی از شئون زندگی است .

23

مقام معظم رهبری

ایمان و تقوی و پاکدامنی روح ورزش است

24

مقام معظم رهبری

خدای متعال این جسم را جوری آفریده که اگر شما ورزش نکردید، مثل این است که نخوابیدید، مثل این است که غذا نخوردید، یعنی خلاف مقتضای جسم عمل کردید

25

مقام معظم رهبری

اگرخدای متعال می خواست این بدن تحرک نداشته باشد،او را عضلانی نمی آفرید.اورا با این مفاصل نمی آفرید.این مفاصل برای این است که باید تحرک ایجاد کند

26

مقام معظم رهبری

انسانی که راه نرود،خم و راست نشود،تکان نخورد،در میدان های سخت،بدن خودش رابکار نیندازد،جسم را معطل گذاشته است.

27

مقام معظم رهبری

همه آحاد مردم، باید ورزش را جدی بگیرند. همه باید برای سلامتی خودشان، ورزش را یک ضرورت و کار لازم به حساب بیاورند. جامعه ورزشکار، جامعه بانشاط، پرتلاش، زنده و کارآمد خواهد بود.

28

مقام معظم رهبری

برای جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک،همکاری اجتماعی،ورزش صحیح ومعقول و رعایت آداب وعادات پسندیده در زندگی، همه جزو اعمال خوب است.

29

مقام معظم رهبری

اگر در یک جمله‏ى کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه مى‏خواهید، خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش.

32

مقام معظم رهبری

آن هسته اصلی در ورزش،تربیت و پیشرفت جسمانی است.آدم های مریض، آدم های بی حوصله،آدم هایی که توانایی ها و قدرت هایی را که خدا در جسم یک انسان گذاشته،اصلاً نمی شناسند؛ چه برسد به اینکه بخواهند آن را در میدان های عمل بروز بدهند، خیلی ازشان امید کاری نمی شود داشت.

33

مقام معظم رهبری

همچنانی که اگرورزش نکنید،بدن شماآن رشدلازم رانمی کند،زیبایی هایی هم داردکه ورزش آنهاراآشکارخواهد کرد؛ بدون ورزش نمی شود روح شماهم عیناًهمین طوراست.بدون ورزش،بدون تمرین وریاضت،ممکن نیست شماقوی شوید.

34

مقام معظم رهبری

طلبه‏ها باید ورزش کنند؛ طلبه‏ها باید کوهنوردى بروند.

35

مقام معظم رهبری

کوهنوردى امتیازات برجسته و ممتازى دارد. مهمترینش همان عزم و اراده‏ى بین انسان و انگیزه‏هاى درونى خود او است.

36

مقام معظم رهبری

من ورزش را براى همه لازم مى‏دانم. [کوهنوردى‏] یک ورزش سنگین، خیلى باابهت و خوب است؛ بنابراین لازم است.

37

مقام معظم رهبری

ورزش کوهپیمایى و راهپیمایى کارى است که مى‏تواند عمومى، یعنى براى زن و مرد و بچه و بزرگ باشد؛ از همه‏ى ورزش هاى دیگر هم کم‏خرج تر است.

38

مقام معظم رهبری

ورزش، اطمینان و اعتماد نفس در انسان ایجاد مى‏کند. جوان را به خودش مطمئن و خاطر جمع مى‏کند.خاصیت طبیعى ورزش این است که آنها را از آن حالت خمود و رکود بیرون مى‏آورد.

39

مقام معظم رهبری

ای بسا انسان هایی هستند که با جسم های نیرومند و زیبا ، ولی با روحهایی لاغر،زشت، ناتوان و ضعیف؛این به درد نمی خورد.

40

مقام معظم رهبری

ورزش،درزمینه جسم وروح فضای جدیدی در زندگی انسان باز می کند وتوانایی و تندرستی واراده قوی به افراد می بخشند.

41

امام خمینی (ره)

ورزش تأمین کننده یکی از ابعاد وجودی انسان است ، یعنی پرورش استعدادهای جسمی.

42

امام خمینی (ره)

در ورزش ، قهرمانی مهم نیست ، اخلاق قهرمانی مهم است.

43

امام خمینی (ره)

شما ورزشکاران باید به علی (ع) اقتدا کنید.

44

امام خمینی (ره)

من ورزش را برای مرد و زن لازم می دانم.

45

امام خمینی (ره)

قهرمان کسی است که بر نفس اماره اش پیروز باشد.

46

امام خمینی ره)

ورزش و تربیت بدنی جزء عملی تعلیم و تربیت است.

58


  
  

1

سوره بقره آیه246

بگو همانا خداوند او را برگزیده و در دانش و توانایی و خوش اندامی و قوت جسم او را فزونی بخشید.

2

رسول اکرم (ص)

تفریح کنید، بازی کنید، زیرا دوست ندارم که درمیان شما خشونتی دیده شود.

3

پیامبر اکرم (ص)

به فرزندان خود قرآن را تعلیم دهید و نام نیکو برگزینید و شنا را به آنان بیاموزید.

4

پیامبر اکرم (ص)

بهترین سرگرمی مومن شنا کردن است.

5

پیامبر اکرم (ص)

مومنی که قوی و نیرومند باشد بهتر است از مومنی که ضعیف باشد.

6

پیامبر اکرم (ص)

خدا بنده قوی خود را دوست دارد.

7

پیامبر اکرم (ص)

بدن تو، بر تو حقی دارد.

8

پیامبر اکرم (ص)

به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید.

9

پیامبر اکرم (ص)

تیراندازی کنید و سوارکاری بیاموزید.

10

پیامبر اکرم (ص)

بهتر از دارایی فراوان ، تندرستی است.

11

پیامبر اکرم (ص)

نیرومند آن است که به خویشتن مسلّط شود.

12

پیامبر اکرم (ص)

زندگی بدون سلامتی لذّت بخش نیست.

13

حضرت علی (ع)

پروردگارا بدن مرا برای اطاعت خودت قوی گردان.

14

حضرت علی (ع)

دو نعمت است که ارزش آنها را نمی دانند مگر کسانیکه آنها را از دست داده باشند ،جوانی و تندرستی.

15

حضرت علی (ع)

تندرستی گواراترین لذّتهاست.

16

امام حسین (ع)

در تمامی عمر برای سلامتی و حفظ تندرستی بدن های خود کوشا باشید.

17

امام سجاد (ع)

پروردگار به من تن سالم و قوت و نیرو در بدن عنایت فرما.

18

امام رضا ع)

ورزش کنید، بازی کنید، زیرا من دوست ندارم بیحالی شما،‌ در امور دینی و شرعی اثر منفی بگذارد.


  
  

امر به ورزش امر به معروف است

ورزش یعنی زندگی

ورزشکاران ولایتمدارند

سکون سرطان زاست

پیاده روی و دویدن دکتر شماست

با ورزش استراحت کنید

ورزش آرام بخش است

ورزش دشمن اعتیاد است

ورزش چشمه آب حیات است

ورزش: اراده امروز ، نیروی فردا

لباس ورزش باید لباس تقوا باشد

پهلوانان مرشد مردمند

بدن معبد انسان است

ورزش حق بدن شماست

هنر ورزش در جذب و ارشاد است

قهرمانان ما باید پهلوان منش باشند

با ورزش از تنش های عصبی دور شوید

ورزش قسمت عملی تعلیم و تربیت است

حاصل ورزش: سلامتی ،تربیت و نیرومندی است

ورزش یک زبان بین المللی است که نیاز به ترجمه ندارد

ورزش بانوان قوی شدن مادران و نسل آینده را تضمین می کند


  
  

ملاک ارزیابی اعمال انسان، نماز است

حجت‌الاسلام علی بهجت افزود: انسانیت فقط به تحصیل علوم نیست. علوم ابزار است و با آن باید پرواز کنید. مراتب ترقی روحی را نیز باید پله پله بالا بروید. نشانه حرکت شما و اینکه به جایی رسیده اید، نماز شماست. نماز همان نمودار و تابلوی کارخانه شماست که اگر در جایی مشکل دارید آن را نشان می‌دهد. اگر نماز این ماه شما با ماه گذشته فرق کرد یعنی در حرکت هستید والا یا درجا زده‌اید و یا پایین آمده‌اید.

آیت‌الله بهجت با همه اهمیت دادن به نماز، وصیت کرد یک دور کامل نماز و روزه برایش بجا بیاورند

وی تأکید کرد: پدرم در نماز چنان بود که واقعا بی‌جان می‌شد. حتی در زمستان در هنگام نماز لباس ایشان خیس عرق می‌شد. نمازی که ایشان با این حالت می‌خواند و احساس می‌شد که اینقدر سختی و بی حالی به ایشان وارد می‌شود، آن وقت ببینیم حرفشان راجع به نماز چه بود. آیت الله بهجت می‌گفت: نماز لذیذترین لذایذ عالم هستی است.

وی گفت: خداوند در عالم هستی از نماز لذیذتر نیافریده است. اگر سلاطین عالم لذت نماز را چشیده بودند، به دنبال لذایذ دیگر و عشرتکده‌ها و شب نشینی‌ها و ... نمی‌رفتند. ایشان بعد از نماز تا چند دقیقه‌ای بی حال بود و کمی می‌نشست تا دوباره جان بگیرد. با وجود این نمازی که می‌خواند و درک می‌کرد، باز در وصیت خود گفت در کنار مراسم روضه‌ای که مداومت آن باید حفظ شود، یک دور کامل برای ایشان نماز و روزه بدهیم. اینقدر برای نماز اهمیت قائل بودند.


  
  

[1]. سوره بقره، آیه 61

[2]. بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ اللهوف، ص 160؛ مثیرالاحزان، ص 90

[3]. سوره حشر، آیه 19

[4]. سوره مجادله، آیه19

[5]. سوره حشر ، آیه 19

[6]. الارشاد، ج 2، ص 85؛ بحارالانوار، ج 44، ص 384

[7].غررالحکم، 2789

[8]. سوره زمر، آیه56

[9]. سوره فاطر، آیه 37

[10]. سوره حجرات، آیه 13

[11]. سوره قصص، آیه 83

[12]. سوره اسراء، آیه 82

[13]. سوره طور، آیات 7-8

[14]. تفسیر فی ضلال القرآن، ج 4، ص 422 ذیل آیه 38 سوره مبارکه یونس به نقل از تفسیر نمونه، ج 8، ص 292

[15]. سوره حج، آیه 24

[16]. سوره احزاب، آیه 70

[17]. سوره نساء، آیه 142

[18]. پیغمبر و یاران، ج 2، ص 157

[19]. بحارالانوار، ج 65، ص 149؛ اعلام الدین، ص 130، الخصال، ج 1، ص 130

[20]. سوره طه، آیه 124

[21]. سوره مائده، آیه 62

[22]. سوره آل عمران، آیه 114

[23]. سوره اعراف، آیه 179

[24]. سوره رعد، آیه 28

[25]. سوره فجر، آیات 27- 28

[26]. سوره انشقاق، آیه 6


  
  

علائم غفلت از یاد خدا

می دانید علامت های خدا فراموشی چیست؟ می دانید علامت آدم هایی که ارتباطشان با خدا ضعیف است چیست؟

1. ارتباط ضعیف با قرآن:  این افراد با قرآن خیلی ارتباط ندارند. قرآن می فرماید آدم هایی که ارتباطشان با خدا ضعیف است،«وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَاراً»؛[12]وقتی قرآن می خوانند بدشان می آید. علاوه بر اینکه ارتباط خودشان با قرآن ضعیف است اگر کسی هم قرآن می خواند در وجود آنها اثر نمی گذارد. سعی کنید ارتباطتان با قرآن قوی باشد، سعی کنید حداقل روزی 5 آیه بخوانید و حفظ کنید، از حافظه هایتان بهره بگیرید. جزء سی ام را که آیات کوتاهی دارد به خاطر بسپارید. قرآن نورانیت عجیبی در زندگی انسان دارد. قرآن خودش نور است، قرآن منشأ نور است، قرآن کتاب انسان سازی است، گاهی یک آیه انسان را زیر و رو کرده است. موارد بیشماری از تأثیرات قرآن در زندگی است که من لرای شما مواردی را عرض می کنم:

مورد اول:جُبِیر مشرک است، پسرش در مدینه به دست مسلمان ها اسیر شده بود. پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام کرد هر کسی که پول (فدیه) بیاورد اسیرش را آزاد می کند. جبیر هم مقداری پول برداشت و آمد که فرزندش را آزاد کند. وقتی به مسجد رسید موقع نماز بود، صبر کرد تا پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم نمازش تمام شود. اتفاقاً پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داشت سورة طور را می خواند، وقتی به این آیه رسید:«إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِع. مَالَهُ مِن دَافِع»[13]عذاب واقع شدنی است، هیچ برو برگردی ندارد و کسی نمی تواند جلوی آن را بگیرد، جرقه ای در دل جبیر زده شد خوش به حال آنهایی که از این جرقه ها در دلشان می زند، و خوش به حال آنهایی که نمی گذارند این جرقه ها خاموش شود. گاهی دیده اید که انسان می خواهد به گونه ای آتش روشن کند، کاغذ یا چیز دیگری می آورد که ابتدا یک آتش کوچکی ایجاد شود، مواظب است که این آتش کوچک خاموش نشود؟ من این را به شما بگویم که محرم همان جرقه است. ماه رمضان همان جرقه است، به قول آن شخصیت غربی که گفته بود دو چیز در شیعه جلوی فعالیت ما را گرفته، یکی مرجعیّت شیعه و دیگری امام حسین علیه السلام و عاشورا است. علت این که ما نتوانستیم بر شیعه غلبه کنیم یکی از دلایلش همین عاشورا و همین مجالس نصیحت و موعظه است. جبیر همین که این آیه را شنید جرقه ای در دلش زد. خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ، این چه بود خواندید؟ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: این آیة قرآن بود. گفت: می شود یک بار دیگر بخوانید؟ پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یک بار دیگر این آیه را خواند. گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ! من مسلمان شدم، همین یک آیه مرا بس است. مسلمان شد، مشرک آمد، مسلمان برگشت. مشرک آمد موحد برگشت، با چه چه چیزی؟ با یک آیه از قرآن.

مورد دوم: سید قطب، صاحب تفسیر «فی زلال القرآن»می گوید: من به همراه پنج نفر با کشتی از مصر به آمریکا به (نیویورک) می رفتیم، در مسیر راه گاهی روی عرشة کشتی نماز می خواندیم، روز جمعه به این فکر افتادم که نماز جمعه را بخوانم، نماز را که خواندیم یک خانم ایتالیایی گریه کنان آمد پیش من و گفت: آقا این چیزهایی که شما می خواندی چه بود؟ - خیلی هم عربی متوجه نمی شد- گفتم کدام را می گویی؟ وقتی اشاره کرد، متوجه شدم دیدم سورة جمعه را می گوید:«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ....»گفت: این سخنان در دلم نشست و اثر گذاشت. این خانم مسلمان شد و با شنیدن چند آیة قرآن فامیل هایش را هم مسلمان کرد.[14]امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: نگذارید دیگران در عمل به این قرآن بر شما سبقت بگیرند. ای عزیزی که در گفتار و کلامت تند هستی و نیش و ناسزا به کار می بری! این قرآن می گوید:«وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»[15]پاکیزه حرف بزنید. غیرمسلمانان گاهی به این توصیه عمل می کنند، اما ما عمل نمی کنیم. ای عزیزی که بدون استناد و بدون دلیل هر چیز را به هر کسی نسبت می دهی، قرآن می گوید:«قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً»[16]محکم و مستدل حرف بزنید. این ها آیات ماست، می گوید کم نگذارید، لقمة حرام نخورید، ربا نخورید. این ها همه آیات قرآن است. گاهی انسان نگاه می کند می بیند عملکرد غیر مسلمان نمی گویم همیشه اینگونه است- با بعضی از این آیات منطبق تر است. فرهنگ زندگی ما باید قرآنی باشد. من بارها این مطلب را در مجالس عرض کردم، مرحوم مجلسی می گوید من بیش از هزار مریض را با سورة حمد درمان کردم. چگونه است که یک سورة حمد می تواند این تأثیر را بگذارد؟! چگونه است که یک آیه می تواند یک انسان را زیر و رو کند، اما من یک عمر می خوانم و بر من اثر ندارد؟! علتش دوری از یاد خدا است. بحث ما این است، اولیت علت رویارویی سی هزار نفر با امام حسین علیه السلام ، اعراض از یاد خدا بود. امام حسین علیه السلام در صبح عاشورا فرمود: شما خدا را فراموش کرده اید که مقابل ولی خدا ایستاده اید، شیطان یاد خدا را از دل شما برده است که این گونه در مقابل من صف آرایی کرده اید. نشانه های کمرنگ شدن یاد خدا در زندگی چیست؟ یکی از آنها کمرنگ شدن قرآن در زندگی است.

2. قرآن می فرماید انسانی هایی که یاد خدا در زندگی شان کمرنگ است و ارتباطشان با خدا ضعیف است، نمازشان با کسالت و بی حالی است. «إِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ کُسَالَى»[17]نماز را با کسالت و بی حالی می خوانند. این را مخصوصاً برای نوجوان ها و جوانان عرض می کنم سعی کنید حلاوت و شیرینی نماز و حلاوت نماز اول وقت را بچشید. نماز برایتان آن قدر شیرین باشد که اگر یک روز برای نماز صبح خواب ماندید واقعاً آن روز برایتان سیاه و تاریک باشد. نماز حرف زدن و گفت و گوی با خداست، باید با علاقه خوانده شود. جعفر بن ابی طالب بعد از سال ها هجرت به حبشه، وقتی از آن جا برگشت، روز پیروزی جنگ خیبر با همسرش خدمت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد- آنها به دستور پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چندین سال به حبشه رفته بودند روزی که برگشتند تازه نبرد خیبر پیروز شده بود- پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بسیار خوشحال شد. جعفر برادر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و به جعفر طیّار معروف است. می گویند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) همین تعبیری را که راجع به حضرت علی (علیه السلام) دارد، گاهی دربارة جعفر ابن ابیطالب هم می فرمود؛ جعفر از من است و من از جعفرم. خیلی او را دوست داشت- وقتی برگشت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به استقبالش آمد و فرمود: من نمی دانم امروز برای پیروزی خیبر خوشحال باشم یا برای آمدن جعفر؟ یعنی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اینقدر خوشحال شد.حضرت فرمودند: ما می خواهیم به تو جایزه بدهیم، مأموریتت را به خوبی انجام داده ای، ما می خواهیم حق مأموریتت را بدهیم، چه می خواهی؟ - وضع مالی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم در آن زمان خوب بود، چون جنگ های زیادی شده بود و غنایم زیادی هم به دست آمده بود. مخصوصاً در خیبر هم غنائمی به دست آمده بود. حضرت فرمودند: چه می خواهی؟ ملک می خواهی به تو بدهیم، شتر و گوسفند در اختیارت بگذاریم؟ یا می خواهی به تو نمازی بیاموزم که این نمازت در تاریخ بماند؟ گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ، نماز را به من یاد دهید. اگر من باشم می گویم یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فعلاً مال دنیا را بده، نماز در جای دیگر هم پیدا می شود. او گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نماز را می خواهم.- نماز جعفر طیار خیلی هم وارد شده است، امام صادق (علیه السلام) فرمود: من هر مشکلی که داشتم با این نماز رفع کردم. این نمازی که شاید خواندنش 15 دقیقه یا 20 دقیقه وقت می گیرد برای حاجات و گره های بزرگ راه گشاست. او این نماز را بر همه چیز ترجیح داد.[18]کسی که این گونه انتخاب و گزینش می کند، ارتباطش با خدا قوی است، این نشانة بندگی خداست. عزیزان! دومین علامت افرادی که یاد خدا در زندگی شان کمرنگ است این است که به نماز بی توجهند، نماز برایشان سنگین است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «شیعه ما را سه جا امتحان کنید، 1- موقع نماز اول وقت. 2- برادری؛ یعنی چقدر در حق مردم کمک می کند و رفع نیاز می کند. 3- رازداری.[19]پس از کجا بفهمیم که یاد خدا در زندگی ما کمرنگ است، قرآن می گوید: 1- علامتش این است کسی که یاد خدا در زندگیش کمرنگ است خود فراموش است. دچار بحران هویت است. کلاف سردرگم است. و«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا»[20]2- علامت دیگر این است که ارتباطش با قرآن کم است. 3- نماز را با کسالت می خواند، از نماز لذت نمی برد.

3. خداوند در قرآن می فرماید:«یُسَارِعُونَ فِی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»[21]یک علامت دیگر این است که راحت به گناه تن می دهد و در مقابل گناه مقاوم نیست. مشاهده می کنید که بعضی ها در مقابل گناه زود خم می شوند، خاضع می شوند؛ در مقابل غیبت، تهمت، معصیت، لقمة حرام. اما بعضی ها مقاومند. بنابراین یک علامت کسی که از یاد خدا اعراض کرده این است که:«یُسَارِعُونَ فِی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»دنبال گناه می دود، به جای این که«یُسَارِعُونَ فِی الخیراتِ»[22]دنبال کار خیر بدود،«یُسَارِعُونَ فِی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ».

4. علامت دیگر این است که حق پذیر نیست، گویا کور و کر است«لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ»[23]چشم دارد ولی نمی بیند، گوش دارد ولی نمی شنود. بعضی ها فریاد اباعبدالله (علیه السلام) را در روز عاشورا نشنیده اند! فریاد اصحابش را نشنیده اند! فریاد فرزندانش را نشنیده اند! پس اگر کسی از یاد خدا اعراض کرد، یک علامتش این است که زیر بار حق نمی رود، حق پذیر نیست، امور برایش مشتبه می شود، حق و باطل را نمی تواند تشخیص بدهد، قدرت تشخیص از او سلب می شود. امان از زمانی که آدم، حق و باطل را خلط کند! در جنگ جمل کسی پیش امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، نگاهی کرد و گفت: حق با شماست یا با دشمن؟ آقا فرمود: چه سئوالی می کنی؟ - من این را عرض می کنم معلوم است، «علیّ مع الحقّوَ الحَقّ مَعَ علیّ» جای تردید ندارد. ابوموسی اشعری مردم را جمع کرد، گفت: مردم! جنگ علی (علیه السلام) با سپاه مقابلش یعنی سپاه عایشه، فتنه است. در خانه هایتان بنشینید، بیرون نیایید. این فرد مشکل دارد، این فرد نمی تواند حق و باطل را تشخیص دهد. سعد ابن ابی وقاص نزد حضرت علی (علیه السلام) رسید گفت: یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) ! برای من سخت است که با اینها بجنگم، این ها مسلمانند، نماز می خوانند. چرا برای او سخت است؟ چون تشخیص ندارد. اما عمار یاسر گفت: اگر آقا بگوید: «شمشیر را از این طرف بدنت فرو کن از آن طرف بیرون بیاور»، می گویم: چشم. به خود تردید راه نمی دهم. چرا؟ چون او حق را می شناسد.یکی از مشکلات عمدة مردم کوفه این بود که حق و باطل را نمی شناختند. می دانید که کوفه یک شهر جدید التأسیس بوده است. سال 17 هجری این شهر به دست خلیفة دوم سعد ابن ابی وقاص را بنا شد. یک جمعیت ترکیبی مهاجر در آنجاست. آنجا غالباً مهاجرین و افرادی از اهالی ایران و جاهای دیگر بودند، عرب ها هم زیاد بودند؛ اما مردمی بودند که اغلب آنها با مبانی دین آشنا نبودند و اشکال عمده این بود که نمی توانستند حق را از باطل تشخیص دهند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این شخص فرمود: این چه سئوالی است؟ گفت: اگر شما داماد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستید آن طرف هم که همسر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. اگر شما پسرعموی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستید، زبیر هم پسر عموی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است. پس هر دو فامیل هستید، هر دو آشنا هستید، هر دو هم نماز می خوانید، هر دو هم می گویید قرآن، هر دو هم می گویید خدا. می دانید چرا شبهه ایجاد کردند؟ گاهی می گویند مواظب باش برایت شبهه پیدا نشود، یا اگر شبهه پیدا شد آن را حل کن. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: شبهه را به این خاطر شبهه می گویند، که شخص باطل را شبه حق می کند. یک چهرة محقانه به آن می دهد و شما را دچار تردید می کند، به این خاطر به آن شبهه می گویند. این شخص نگاه می کند می بیند آن طرف نماز است این طرف هم نماز است، آن طرف قرآن است، این طرف هم قرآن است، برایش تردید پیدا شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: برو حق را بشناس، باطل را بشناس، بعد بیا این سئوال را از من بپرس.

بنابراین اگر کسی یاد خدا در زندگیش کمرنگ باشد، نشانه هایش عبارت است از: بحران هویت، خود فراموشی، بی توجهی به قرآن، سستی در نماز، کسالت در نماز و عبادت و عدم تشخیص حق و باطل، این ها آثار اعراض از یاد خداست؛ لذا قرآن می گوید: همیشه به یاد خدا باش. هر صفحه ای از قرآن را که باز می کنید، مرتب سخن از خداست: به سوی او برمی گردید، به سوی او رجعت می کنید،«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»،[24]«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة. ارْجِعِیإِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّة»[25]،«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ»[26]چرا هر صفحه ای از قرآن را که باز می کنید، به شکلی اسم خدا آمده است؟ چون این شاه بیت است و این کلید موفقیت انسان است و فراموشی اش نقطة سقوط انسان است. عرض من در اولین علت رویارویی یعنی اعراض از یاد خدا تمام شد، ان شاء الله عوامل دیگرش را در بحث های آینده خواهم گفت.

حجةالاسلام دکتر رفیعی


  
  

غفلت از یاد خدا، اولین عامل تحقق حادثه کربلا

نیاز ما به تحلیل ابعاد عاشورا

این که چرا جمعیت انبوهی در مقابل امام حسین (علیه السلام) ایستادند و چرا مردم کوفه، بصره و اطراف این دو شهر امام را یاری نکردند؟ و سؤال های مشابه این دو، پرسشهایی است که استخراج پاسخ آنها به درد امروز ما می خورد؛ چون هم بحث های اخلاقی و هم بحث های تربیتی است. همانگونه که قبلاً گفته شد شخصیت های تاریخ عوض می شوند، اما اصل جریان های حاکم بر تاریخ شبیه هم است. مثل واگن هایی که شبیه هم هستند اما مسافران آن فرق می کنند. همه روی یک ریل حرکت می کنند. قرآن کریم و روایات ما وقتی داستان های تاریخی را نقل می کنند، انسان می بیند از اول تاریخ تاکنون بسیاری از عوامل مشترک است، حوادث با هم تفاوت دارد و افرادش فرق می کنند، اما آن علل و ریشه هایی که حوادث را می آفریند شبیه هم هستند. شما ملاحظه کنید قرآن کریم دربارة قوم بنی اسرائیل می فرماید:«ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ»اینها ذلیل و خوار شدند، پست شدند، غضب خدا را برای خودشان خریدند؛ چرا قرآن اینچنین می فرماید؟ علتش چهار چیز است: اولاً: این ها به آیات خدا کافر شدند و نشانه های خدا را انکار کردند. ثانیاً می فرماید:«یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»انبیاء (علیه السلام) و شخصیت های بزرگ شان را از صحنه خارج کردند. ثالثاً می فرماید:«ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ»انسان های گنهکاری بودند، معصیت کار بودند. و در مقام چهارم می فرماید:«وَّکَانُواْ یَعْتَدُون»؛[1]تجاوزگر بودند. بنابراین چهار عامل کفر، آدم کشی، عصیان و روحیة تجاوزگری علت ذلت و خواری بنی اسرائیل بود. آیا امروز این روحیه در یهود و در اسرائیل نیست؟این خیلی مهم است که ما از تاریخ، ریشه های مشترک حوادث را استخراج کنیم. چه شد که چند هزار آدم مقابل پسر پیغمبر( صلی الله علیه وآله و سلم) ایستادند؟ چه شد که چند هزار آدم در یک شب دور مسلم ابن عقیل را خالی کردند؟ این ها دلایل و ریشه هایی دارد که اگر استخراج شود خیلی مفید و قابل استفاده است. این کار در زندگی ما آثار تربیتی دارد و برای ما درس می شود و عاشورا را کارآمد و امروزی می کند. ما که نمی خواهیم فقط یک تاریخی نقل کنیم و بگذریم. مصیبتی بخوانیم، اشکی بریزیم و بگذریم. زینب کبری (علیهاالسلام) در مجلس دشمن فرمود:«مَا رَأیتُ إلّاجَمیلاً»؛[2]کربلا برای ما زیبا بوده، شهادت برای ما زیبا بوده. ما باید جنبه های زیبای آن را استخراج کنیم. کدام جنبه های این مصیبت و این حادثة پر از غمی که در تاریخ اتفاق افتاد، زیبا بوده؟ چه درس هایی داشت؟ چه نکته هایی داشت؟ اینها مواردی است که برای امروز ما مفید است.

عوامل رویارویی مسلمین در مقابل اباعبدالله (علیه السلام )

بحث این است علل رویارویی با اباعبدالله (علیه السلام) در آن صف آرایی گسترده چه بود؟ چطور آنها توانستند سی هزار نفر را در مقابل امام حسین (علیه السلام) علم کنند؟ چطور امام حسین (علیه السلام) با این همه دعوت و نامه و پیام حدود هفتاد و چند نفر به همراه داشت؟- که تعداد زیادی از آنها هم بستگان خود امام (فرزندان، برادران و فرزندان عقیل) بودند و افراد غیرفامیل حدود نصف جمعیت؛ یعنی سی، چهل نفر را تشکیل می دادند؛ ولی آنها به سادگی توانستند افراد زیادی را جذب کنند؟ چرا امام با آن حقّانیّت و امامت و عظمتش با این جمعیت اندک در کربلا حاضر شد؟ ولی آنها با لشکری انبوه؟ این مسأله دو علت دارد: درونی و بیرونی. من ابتدا در چند جلسة آینده علت های درونی آن را عرض می کنم تا درآینده به علت های بیرونی آن برسیم. علت های درونی آن چیزی است که ما باید به آن توجه کنیم مخصوصاً به اثرهای اخلاقی آن برای خودمان. اولین علت، دوری از یاد خدا است. اگر در جامعه ای یاد خدا کمرنگ شود، آن جامعه به راحتی تن به گناه می دهد. افراد آن جامعه به راحتی معصیت می کنند. قرآن می فرماید:«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ»هر کس که در زندگی اش خدا را فراموش کند و یاد خدا را در زندگی اش کمرنگ کند چند نشانه دارد: 1-«فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»؛[3]خود فراموش می شود. می دانید خود فراموشی یعنی چی؟ یعنی دیگر برایش مهم نیست دنبال ابن زیاد باشد یا دنبال عمر سعد! وقتی انسان رها و بی هویت و تهی شد، موضع گیری هایش درست نیست. این آیه خیلی عجیب است. امام (رضوان الله تعالی علیه) در تفسیر این آیه می فرماید: اگر کسی خدا را فراموش کرد، خدا او را به خودش واگذار می کند. و وقتی که انسان به خودش واگذار شد راحت زیر بار شیطان می رود. راحت زیر بار ظلم می رود. به راحتی با امام حسین (علیه السلام) می جنگد و برایش هم مهم نیست. در صبح عاشورا امام حسین (علیه السلام ) در اولین خطبه ای که خواند همین مطلب را فرمودند:

«اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ»؛[4]

«ای جمعیتی که در مقابل من جمع شده اید، شیطان قلب هایتان را تسخیر کرده، خدا را فراموش کرده اید!»

لذا نور امام را نمی بینید. نور خدا را نمی بینید. نور دین را نمی بینید. من در اینجا مواردی از خود فراموشی برایتان ذکر می کنم:

مورد اول: عمر سعد در همین ده روز اول محرم که به کربلا آمده بود، چند ملاقات با افراد مختلف دارد که از او دعوت کردند جبهة دشمن را رها کند، اما نکرد. شخصی از قبیلة حمدان، که از اصحاب امام حسین (علیه السلام ) است، می گوید: به امام حسین (علیه السلام) عرض کردم: آقا اجازه بدهید من بروم با عمر سعد صحبت کنم. آقا فرمود: فایده ندارد؛ اما برو. اجازه گرفت و رفت. او با عمر سعد همشهری بود و با او سابقه دوستی داشت. می گوید: آمدم مقابل خیمة عمر سعد، دیدم نشسته و دارد شمشیرش را تیز می کند. ایستادم، هیچ نگفتم سرش را بالا گرفت و گفت: چرا سلام نمی کنی؟«اَوَلَسْتُ مُسلِما؟»مگر من مسلمان نیستم؟ به هر حال تو وارد شدی، هر کسی به جایی وارد می شود باید سلام کند. این شخص به عمر سعد گفت: واقعاً تو فکر می کنی مسلمانی؟!

«هذاماءُ الفُرات»؛ «این آب فرات است که دارد موج می زند،»«تشربُهُ الکِلاب و الخنازیر»؛«حیوانات، پرنده و چرنده دارند از آن می خورند،»

آب آزاد است همه دارند از آن می خورند، حال تو دور تا دور این آب را محاصره کرده ای و آب را بر فرزندان امام حسین (علیه السلام) بسته ای؟! شما با امام حسین (علیه السلام) جنگ دارید، بچة سه ساله و چهار ساله و هفت ساله چه گناهی کرده است؟ - این دیگر نهایت سبعیت (حیوانیت) است، این خوی اموی است. در جنگ صفین نیز معاویه آب را بست، دور تا دور آب را محاصره کرد. وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آنجا رسید دید دور آب محاصره شده، حمله کردند و آب را آزاد کردند. وقتی آب آزاد شد، شخصی آمد گفت: یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) شما هم آب را ببندید و مقابله به مثل کنید، آنها آب را بستند شما نیز آب را ببندید. امام فرمود: من این کار را نمی کنم. آب را بر دشمن نیز نباید بست، این ها تشنه می شوند و نیاز به آب دارند. می گوید، گفتم: عمر سعد واقعاً تو فکر می کنی مسلمانی؟ آب را به روی بچه های کوچک بسته ای؟ عمر سعد وقتی متوجه شد که چرا من به او سلام نکردم، سرش را بالا گرفت و گفت: می دانی چیست؟ تو که مرا می شناسی، همشهری هستیم، بردار حمدانی! من می دانم این ها اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستند، می دانم آزار این ها حرام است و جایز نیست. من مقام این ها را می دانم، اما چه کنم؟ من روی خون حسین (علیه السلام) با مُلک ری معامله کرده ام، با فرمانداری ری معامله کرده ام. اگر این معامله نبود آب را باز می کردم. او دید فایده ندارد و برگشت. وقتی این شخص برگشت امام حسین (علیه السلام) فرمود چه شد؟ صحبت کردی؟ عرض کرد: آقا صحبت کردم، اما عمر سعد روی خون شما معامله کرده است، لذا دیگر به خدا و دین و بچة کوچک فکر نمی کند و برایش مهم نیست. اعراض از یاد خدا سه چهار علامت و چند اثر در زندگی انسان دارد. من آنها را برای شما می شمارم تا ببینید چقدر یاد خدا در زندگی تان جا دارد. یک اثر اعراض از یاد خدا، خود فراموشی و بحران هویت است. بعضی از جوان ها می گویند کلاف سر درگم هستیم ، نمی دانیم در این دایره هستی کدام نقطه قرارگرفته ایم؟ نمی دانیم چرا احساس پوچی می کنیم؟ چرا احساس کم ارزشی و بی هویتی می کنیم؟ قرآن می گوید علت اصلی همة این ها قطع ارتباط انسان با مبدأ عالم و با خداست. می فرماید:«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ»از کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند«فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»[5]

«اینها خود فراموش شده اند،»

بحران هویت گرفته اند، رها شده اند و به خاطر همین راحت به هر کاری تن می دهند.

مورد دوم: حبیب ابن مظاهر می گوید: من جلوی خیمه نشسته بودم، دیدم کسی دارد از جلوی دشمن می آید. نگاه کردم، دیدمقُرَّه ابن قیس حَنزَلی است. حبیب ابن مظاهر می گوید من او را می شناختم، آدم بدی نبود. تعجب کردم که در سپاه ابن زیاد چه کار می کند؟ جلو آمد، وقتی رسید گفت: حبیب، می خواهم با امام حسین (علیه السلام) ملاقات کنم. گفتم با امام حسین (علیه السلام) چه کار داری؟ گفت: عمر سعد مرا فرستاده، برای امام حسین (علیه السلام) پیامی دارم، می خواهم به ملاقاتش بروم. به او گفتم شمشیرت را بگذار برو سلاحش را گذاشت و رفت. وقتی ملاقاتش با امام حسین (علیه السلام) تمام شد، آمد. من او را نگه داشتم و گفتم: قره ابن قیس من که تو را می شناسم، آدم بدی نبودی، چه شد به سپاه ابن زیاد پیوستی؟ من علتش را نمی دانم اما نصیحتی می کنم؛ حالا که آمدی دیگر نرو. حالا که به بهانة ملاقات با امام حسین (علیه السلام) آمدی دیگر برنگرد. بیا پیش ما بمان. من قول می دهم جدّش، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تو را شفاعت کند و بهشت را برایت آماده کند، دیگر نرو. خوشا به حال آنهایی که نصیحت پذیرند. خوشا به حال آنهایی که با یک موعظه، با یک تلنگر و با یک اتفاق بیدار می شوند. قدری تأمل کرد و گفت: من بروم. من پیام آور بودم، بروم پیغام امام حسین (علیه السلام) را برسانم برمی گردم. رفت و دیگر برنگشت.[6]گاهی بعضی فرصت ها دیگر به دست نمی آید. گاهی بعضی فرصت ها قابل جبران و قابل تدارک نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:«اِنَّ اللَّیلَ والنَّهار یعملان فیک فاعمل فیهما» شب و روز دارند روی شما کار می کنند. دیده اید تقویم چقدر تند جلو می رود، سال هشتاد و یک ، هشتاد و دو، هشتاد و سه، دائم ورق می خورد. همین که می خواهی تقویم را بخری، می بینی نصفش ورق خورده و تمام شده است- حضرت می فرماید: روی تو عمل می کنند، «یأخذان منک» وقت تو را می گیرند،«فَخُذْ منهُما»؛[7]تو هم از این فرصت ها استفاده کن، از شب و روزت بهره ببر، نگذار شب و روز واحدهای عمر تو را کم کنند اما تو نتوانی از شب و روز برای آیندة خودت استفاده کنی. قرآن مجید می فرماید: بعضی ها وقتی وارد صحرای محشر می شوند، وقتی عذاب و قیامت و حقایق را می بینند می گویند:«أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ»[8]ای وای بر ما! ما چقدر کوتاهی کردیم، وای بر ما! ما چقدر کم گذاشتیم؛ اما دیگر فایده ندارد. اگر کسی در آن جا متوجه شد دیگر جبرانش ممکن نیست.

شیخ بهایی می گوید وقتی وصیت نامة پدرم را باز کردم، دیدم پدرم در اول وصیت نامه اش نوشته: پسرم، سه آیه را به عنوان وصیت برایت می نویسم، تا عمر داری این سه آیه را فراموش نکن. این سه آیه چیست؟ 1-«أوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ؟»[9]ای انسان! مگر ما به تو عمر ندادیم؟ مگر ما به تو سرمایه ندادیم؟ آن را هدر نده. 2-«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»،[10]هر رتبه ای که داری؛ افسر نظامی هستی، کارمندی، کارگری، لیسانسی، دکترایی، خدا می فرماید: گرامی ترین شما نزد من باتقواترین است. یک وقت استاد نگاه می کند می بیند شاگردش دارد زودتر به بهشت می رود. یک وقت افسر می بیند یک درجه دار زودتر از او دارد به بهشت می رود. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ». می گوید سومین آیه را برایم نوشت:«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»؛[11]قیامت جای تفوّق طلبی و منیّت و غرور و هوی و کبر نیست.

هوی و کبر و عجب و شهوت و آز     دروغ و خشم و بخل و غفلت و ناز

همه سر در کمینت می گذارند     که تا چون بر تو ناگه دست یابند

ترک خشم و شهوت و حرص آوری     هست مردی و رگ پیغمبری

سهل دان شیری که صف ها بشکند     شیر آن است آن که خود را بشکند


  
  

 1-      بهترین و ارزنده ترین خصلت ها : انجام کارهای نیک، فریاد رسی بیچارگان و بر آوردن آرزوی آرزومندان است.[1]

 2-      از بخششی که زیان آن برای تو بیش از سودی است که به برادرانت میرسد خودداری کن.[2]

 3-      ایمان عبارت است از : اقرار به زبان ،‌شناخت با قلب و عمل نمودن با اعضاء و جوارح [3]

   4-      بالاترین درجه عقل خودشناسی است [4]

 5-      آن کس که برای رضای الله کسی را به برادری گزیند خانه ای را در بهشت بدست آورده است . [5]

 6-      بهترین ثروت شخص و برترین اندوخته اش صدقه است [6]   

7-      خوش خلقی دو گونه است : فطری و اختیاری ولی صاحب خلق خوش اختیاری برتر است[7] 

8-      شکیبایی بر بلا زیبا و پسندیده است ولی برتر از آن صبر در برابر محّرمات است [8]

9-      سرآمد طاعت الله تعالی صبر و رضاست [9]  

10-   عبادت به زیادی نماز و روزه نیست بلکه به اندیشیدن در امر پروردگار متعال است [10]  

11-   با دوستان فروتن باش ، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش [11]  

12-   در شگفتم از آن کس که بردگان را با دارایی خود می خرد و آزاد می‌کند چگونه آزادگان را با اخلاق خوش خود نمی خرد . [12] 

13-   بی اعتنایی به دارایی مردم ، بهتر از بذل و بخشش است [13] 

14-   یاری کردن ناتوان ، بهتر از صدقه دادن است [14] 

15-   بهترین مال و ثروت آن است که وسیله حفظ آبروی انسان شود . [15]  

16-   برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست [16]  

17-   آن کس که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او گمان بد برده است ملامت کند. [17]  

18-   کسی که بیدادگری پیشه کند ، از عقوبت ایمن نخواهد ماند . [18]

 19-   کسی که بخواهد بی نیازترین مردم باشد ، باید به آنچه نزد الله تعالی است اطمینان داشته باشد . [19] 

20-   آن که در راه حق صبر کند ، الله تعالی بهتر از آنچه در برابرش صبر کرده است بدو عوض خواهد داد . [20]

 

 

 

 

 

 

 

 

 


92/6/31::: 6:45 ع
نظر()
  
  

حدیث (24) امام صادق علیه السلام:

أصدَقُ القَولِ، وأبلَغُ المَوعِظَةِ، وأحسَنُ القَصصِ : کِتابُ اللّه؛

راست ترین سخن و رساترین پند و بهترین داستان، کتاب خداست.

(أمالی الصدوق، ج 1، ص 394 - منتخب میزان الحکمة، ص 600)

حدیث (25) امام علی علیه السلام:

الکَلامُ کالدَّواءِ قَلیلُهُ یَنفَعُ وَ کَثیرُهُ یُهلِکُ

سخن چون دواست، اندکش سودمند و زیادش کشنده است.

غررالحکم ح4081 ص211

حدیث (26) امام علی علیه السلام:

لا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن یُقالَ لَکَ؛

آنچه دوست ندارى درباره‏ات گفته شود، درباره دیگران مگوى.                                                                                                                                                                                                                        بحارالأنوار، ج 77، ص 132

حدیث (27) امام سجاد علیه السلام:

اَلْمُؤْمِنُ یَصمُتُ لِیَسلَمَ ویَنطِقُ لِیَغنَمَ

مؤمن سکوت می ‏کند تا سالم ماند و سخن می‏ گوید تا سود برد.

 الکافى، ج 2، ص 231

حدیث (28) امام علی علیه السلام:

إیّاکَ وَ ما یَستَهجَنُ مِنَ الکَلامِ فَإنَّهُ یَحبِسُ عَلَیکَ اللِّئامَ وَ یُنَفِّرُ عَنک الکِرامَ

از به زبان آوردن سخنان زشت بر حذر باش. زیرا فرومایگان را گرد تو جمع می کند و گرانمایگان را از تو فراری میدهد.

غررالحکم ح4174 ص214


  
  
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >