قربانگاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت که برق طمعها بر آن تافت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :111
بازدید دیروز :100
کل بازدید :343330
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/8
10:52 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

گاهی خداوند در زندگی برای ما، فرصت های ویژه برای بازگشت می گذارد مثلا بعضی مغازه ها در زمان هایی جنس هایشان را تخفیف می دهند. خداوند در بعضی از مناسبت ها به بهشت چوب حراج می زند و بهشت را ارزان در اختیار انسان قرار می دهد. این زمینه سازی گاهی مکانی است مثلا زیر قُبه ی امام حسین (ع)دعا مستجاب است یا ثواب نماز در مسجدالحرام چند برابر است. گاهی این زمینه سازی زمانی است مثلا ثواب عبادت در شب قدر  بیشتر از هشتاد سال است یا روزه ی ماه رجب ثواب زیادی دارد.

خداوند سه ماه از سال ( به تعبیری سه تا سرازیری) را برای صلح و آشتی قرار داده است  :رجب ،شعبان و رمضان .در ماه رجب شب لیلةالرغائب، اولین شب جمعه ماه رجب،شب اول ماه ،سیزده رجب بیست و هفت رجب و اعتکاف را داریم .در ماه شعبان شب نیمه شعبان و مناسبت های مختلف را داریم . در ماه رمضان تمام نفس های ما عبادت و خواندن یک آیه قرآن ثواب تلاوت تمام قرآن را دارد.

کتاب چهل حدیث امام خمینی کتاب خوبی است. در این کتاب امام می فرماید: گاهی اوقات تور می اندازند که ماهی بگیرند یا برای پرنده دانه می پاشند تا در دام بیفتند، این ایام، ایام دانه پاشی است مثلا نماز شب اول رجب فلان قدر ثواب دارد یا روزه ماه رجب ... شما با این کار به تور خدا می افتید و با خدا رفیق می شوید. این ثواب ها وسیله ی آشتی شما با خدا می شود و انسان صید خدا می شود. حتی مشرکین قبل از اسلام هم انتظار ماه رجب را می کشیدند زیرا اولین ماه حرام ماه رجب بود.( ماه های حرام دیگر ذی القعده، ذی الحجه و محرم است) آنها در این ماه به آرامش می رسیدند. ماه رجب به معنای ریزش رحمت است.

کتاب المراقبات فی الاعمال السنه ( سلوک عارفان )نوشته ی میرزا جواد آقای ملکی است که ایشان در قبرستان شیخان قم دفن است .ایشان شخص عارف و عالمی بود. در این کتاب به ما می گوید که در هر ماه چطور از خودمان مراقبت کنیم. مراقبات ماه رجب و رمضان از همه پربارتر است.

در این کتاب روایتی از پیامبر داریم: خداوند یک فرشته ای بنام داعی( دعوت کننده ) دارد که در آسمان هفتم است ، وقتی ماه رجب می شود در همه ی شب های ماه رجب از اول شب تا بامداد ندا می دهد ای ذاکران ،ای مطیعان، ای مستغفران مژده مژده ،خدا می فرماید که من همنشین آنم که با من همنشین شود، من بخشنده ی آنم که از من بخشش بخواهد، ماه ماه من است ، بنده هم بنده ی من است و رحمت هم رحمت من است. هر کسی مرا در این ماه بخواند پاسخش را می دهم و هر کسی خواسته ای از من بخواهد خواسته اش را برآورده می سازم. کسی که در این ماه با خدا ارتباط برقرار کند رشته ی میان خدا و بنده برقرار می شود. این یک فراخوان است ولی ضوابط و شرایطی دارد.

میرزا جوادملکی قبل از اینکه این حدیث را توضیح بدهد می نویسد: آه، آه با این همه ناسپاسی و بد بندگی ،باز ما را دعوت کرده ؛کجایند سپاسگزارا؟ کجایند حق شناسان ؟کجایند تلاش گران ؟

اعمال این ماه در کتاب مفاتیح الجنان نوشته شده است. یکی از اعمال در شب اول ماه رجب است که احیاء این شب مستحب است و روزه ی اول ماه رجب هم مستحب است. در شب اول ماه دو رکعت نماز از پیامبر رسیده است که اگر کسی این دو رکعت نماز را بخواند مثل روزی است که از مادر متولد شده است. رکعت اول نماز بعد از حمد یک بار سوره الم نشرح و سه بار قل هو الله خوانده می شود و در رکعت دوم بعد از حمد، یکبار الم نشرح ، یک بار قل هوالله ،ناس و فلق خوانده می شود.

سی شب این ماه، دو رکعت نماز دارد: هر رکعت بعد از حمد ،سه بار قل یا ایهاالکافرون

 و یک بار قل هوالله خوانده می شود، این نماز در شب خوانده می شود. اگر کسی این 60 رکعت نماز را بخواند، ثواب 60 عمره را می برد.

در تمام ماه رجب امام سجاد(ع) در سجده های نماز این ذکر را می گفتند: عَظم ذنبُ من عبدک فالیَحسُن العفو مِن عندک( خدایا گناه بنده بزرگ است ولی عفو تو نیکوتر است) در ماه رجب ذکر لاالله الا لله خیلی ثواب دارد . خواندن ده هزار مرتبه سوره قل هوالله وارد شده است. همچنین ذکرهای استغفرالله ربی واتوب الیه و صلوات وارد شده است.

دعای ماه رجب یا من ارجوه لکل خیر .. است( ای خدایی که من درهمه ی خوبی ها به تو امید دارم) امید مهمترین سرمایه است .در روایت داریم که امید بزرگترین داشته ی یک انسان است. فردی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت که گروهی در منطقه ی ما هستند که اهل گناه هستند و می گویند که امید ما به خداست . امام فرمود: به خدا قسم دروغ می گویند. هر کس دنبال چیزی است آنرا طلب می کند. ما امید صادق و امید کاذب داریم. امیرالمومنین می فرماید: بپرهیز از امید دروغین .در دعا داریم: خدایا پناه می برم از امیدی که دروغین است .خواندن سوره کهف در شب های جمعه مستحب است. امام حسن (ع) هر شب این سوره ی را می خوانده و گریه می کرده است. در آیه 110 سوره کهف داریم :هر کس امید ملاقات به خدا را دارد عمل صالح انجام بدهد.

حکمت 150 امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید :سی تا کار را انجام ندهید .سید رضی در ذیل این حکمت می نویسد که اگر از نهج البلاغه هیچی نمانده بود جز این حکمت ، برای موعظه کافی بود. حضرت امیر می فرماید: از کسانی نباشید که به خد امید دارند ولی عمل نمی کنند.

پس ماه رجب، ماه امید است و به امید تاکید شده است :یا من ارجوه لکل خیر .... ولی ما باید زمینه ی خیر را فراهم کنیم. فردی نزد پیامبر آمد و گفت که من از مرگ می ترسم .پیامبر فرمود :آیا ثروت داری ؟ او گفت :بله. پیامبر فرمود :ثروت خودت را به عالم دیگر بفرست و وقتی به آنجا بروی به ثروت خودت می رسید و دیگر از مرگ نمی ترسی .وقتی انسان مالش را وقف کند یا به فقرا کمک کند و ... و بداند که مالش در آن دنیاست ،دیگر از مرگ ترسی ندارد زیرا می داند که در آن دنیا دستش پر است. پس کسی امید دارد که برای چیزی کار کرده باشد. ما امید به خیر مثل بهشت داریم ولی باید در این دنیا برای خیر کاری بکنیم.

را وقتی ما می خواهیم گوسفندی را سر ببریم باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم؟ روایت داریم :هر کاری که بدون بسم الله شروع بشود ناقص است. در سوره آل عمران داریم :کسانی که خدا را چه ایستاده، چه نشسته و چه خوابیده ذکر می کنند. سوره انفال آیه 55 می فرماید: ای مومنان اگر به جبهه رفتید ثابت قدم باشید و خدا را زیاد ذکر کنید. .

سوره نساء آیه 133 می فرماید: وقتی نمازتان تمام شد ذکر خدا کنید. سوره نساء آیه 142 می فرماید: وقتی منافق نماز می خواند با کسالت می خواند و یاد خدا را کم می کند. در آیه بعدی می فرماید: چرا شیطان به شما می گوید گناه کنید. آیه 91 سوره مائده می فرماید :شیطان می گوید که گناه کنید تا ذکر خدا از زندگی شما دور بشود.

پس خدا می فرماید که در همه جا ذکر کنید ،شیطان و منافق می خواهند انسان را از ذکر باز دارند. چرا این همه تاکید می کنند که ذکر خدا را بگویید؟ زیرا ذکر در برابر غفلت و نسیان است.  ذاکر کسی است که غافل نیست. پس وقتی ذاکر باشید غافل نیستید ؛ گناه نمی کنید و به سقوط نمی افتید. تاکید ذکر در قرآن بخاطر این است که یادمان کنید تا یادتان کنیم و کسی که از یاد من اعراض می کند یک زندگی سختی دارد.

خواندن ذکر قل هوالله و لااله الاالله برای خدا تاثیری ندارد و خواندن بسم الله در سر سفره تاثیری برای خدا ندارد ولی وقتی شما کاری را با بسم الله شروع می کنید یعنی می گویید که من به قانون خدا احترام می گذارم و سعی می کنید که غذایم تان حلال باشد. ذکر، حالت توجه برای انسان ایجاد می کند. پس در مسیر بندگی باید ذاکر باشیم .

امام سجاد(ع) پانزده مناجات دارد بنام مناجات خمسه عشر، مرحومه مجلسی برای سیر و سلوک تاکید می کردند که این مناجات خوانده شود. بعضی از علماء در نماز شب در قنوت این دعا را می خواندند. امام در مناجات ذاکرین می فرماید : خدایا خودت ذکرت را به دل ما الهام کن در تنها و در حضور مردم، در شب و روز ،در پنهان و آشکار، در سختی و خوشی و به ما انس بده ذکر قلبی (باور)را .

در دعای جوشن داریم: ای خدایی که تو بهترین ذاکر هستی و بهترین یاد کننده هستی. ای کسی که یادت شیرین است ،ای کسی که  ذکر تو برای ذاکر افتخار است.


  
  

ولادت حضرت امیرالمومنین و روز پدر را تبریک می گوییم. برای بیان کردن فضایل امیرالمومنین باید از قرآن و روایات گفت. امام علی (ع) یک شخصیت استثنایی است ، جامع الاضداد است یعنی صفاتی در آن حضرت دیده می شود که در ظاهر با هم جور در نمی آیند. معمولا افرادی که خیلی سیاسی و حکومتی هستند کمتر احساسی هستند. امام علی(ع) همان طور که حکومت می کرد و در میدان جنگ با شمشیر می جنگید، اشک یتیم او را به درد می آورد و بخاطر خوف خدا اشک می ریخت. در طول تاریخ دوستان حضرت از روی ترس و دشمنانش از روی غرض، فضائل او را پوشاندند.

در طول تاریخ سعی کردند حضرت را از تاریخ حذف کنند با سب کردن حضرت ،جعل حدیث و ... ولی با این وجود مسلمان ها و غیرمسلمان ها از فضیلت حضرت تعریف کرده اند.

در زیارت غدیر، بخشی عمده ای از فضائل حضرت از زبان حضرت هادی (ع) آورده شده است. اما هادی(ع) در مضامین بلند این زیارت می فرماید :ای علی، تو کسی هستی که خدا فضیلت های تو را گفته است. شبی که جای پیامبر خوابیدی آیه نازل شد :و من الناس من یشری نفسه وابتغاء مرضات الله، آن روزی که در نماز انگشتر دادی آیه نازل شد: الذین یوتون الزکات و هم راکعون، آنروزی که بعنوان ولی خدا در کنار پیامبر قرار گرفتی آیه نازل شد: الیوم اکملت دینکم. یا علی، تو مصداق نبأ عظیم و آیه اِن الله اشتری هستی .این زیارت در مفاتیح نوشته شده است .

روایات بی شماری از رسول خدا در مورد حضرت علی(ع) رسیده است. در حالیکه پیامبر فرمود :من تمام صفات تو را نمی گویم زیرا می ترسم که افرادی از امت تو را خدا بدانند.

یکی از علمای اهل سنت (قرن 4) کتابی بنام فضائل علی بن ابیطالب دارد که ترجمه شده است. یکی از علمای دمشق کتابی بنام تاریخ دمشق دارد که سه جلد کتاب در مورد مناقب علی بن ابیطاب است. چند نفر از بزرگان اهل سنت بر نهج البلاغه شرح نوشته اند.

در تاریخ بعضی ها طاقت عدل حضرت را نداشتند و به معاویه می پیوستند ولی در دربار معاویه از علی تعریف می کردند. نجاشی در ماه رمضان به منزل یکی از دوستانش دعوت شد که در آنجا سفره ی شراب پهن بود. او وسوسه شد و شراب خورد. او را نزد امیرالمومنین آوردند و حضرت برای او صد ضربه شلاق نوشت.( هشتاد ضربه بخاطر خوردن شراب و بیست ضربه بخاطر ماه رمضان) بعد از شلاق خوردن آبروی او رفت و در شام به معاویه پیوست و به معاویه گفت :ازعدل علی به ظلم تو پناه آورده ام.

معاویه قاتل حجر بن عدی است. و فردی ریاست طلب بود و برای بدست آوردن دنیا هر کاری می کرد. و راحت آدم می کشت.ولی با این وجود گاهی فضائل حضرت علی(ع) را می گفت .فردی پیش معاویه آمد .معاویه پرسید که از کجا می آیی؟ او گفت: از نزد بخیل ترین انسانها علی بن ابیطالب. معاویه گفت: ساکت باشد، اتاق کاه با اتاق طلا برای علی فرقی نمی کند. حضرت علی(ع) می فرماید: طلا ، نقره و خاک برای من یکی است.

کتاب فروغ ولایت آیت الله سبحانی یک دوره تاریخ زندگانی حضرت امیر را به رشته ی تحریر کشیده است. کتاب علی از گهواره تا گور مرحوم آیت الله قزوینی (که از علمای بزرگ قم است)هم درمورد فضایل علی است. در مجموعه هزار و یک فضیلت هم بخشی از فضائل حضرت آورده شده است .

پیامبر به حضرت علی(ع) فرمود که هفت ویژگی در تو وجود دارد: اولین کسی هستی که ایمان آورده ای ،وفادارترین مردم به عهد خدا هستی، استوارترین به امر خدا و با عدالت ترین مردم هستی.

در ادامه پیامبر می فرماید: بصیرترین مردم در قضاوت هستی .در قدیم قضاوت کردن خیلی سخت تر از الان بود. مثلا فردی یک فرزند شش ماهه بدنیا آورده بود و طرف می گفت که این فرزند من نیست. حضرت با استناد به دو آیه ی قرآن( که می فرماید :دوره ی حمل و شیردادن سی ماه است و بچه ها را تا دو سال شیر بدهید، فاصله ی بین سی و بیست و چهارماه می شود شش ماه . پس از نظر قرآن اقل حمل شش ماه است.) او را راضی کرد.  بسیاری از خلفاء در مورد قضاوت ها به حضرت مراجعه می کردند. و حضرت را ملاک قرار می دادند. حضرت احاطه ی زیادی بر روی قضاوت ها داشتند.

حضرت در ادامه می فرماید: عادل ترین مردم نسبت به مردم هستی .عدالت حضرت به این صورت بود که می فرمود: فرزندم با بقیه ی مردم برای من فرقی نمی کند. روزی یکی از فرزندان حضرت از بیت المال ( با اجازه )مقداری عسل گرفته بود. حضرت ناراحت شد و گفت که اگر این کار با اذن نبود، تو را مجازات می کردم . حضرت بلافاصله پول دادند و عسل را ازبیت المال خریدند.  وقتی عقیل برادر حضرت در مضیقه ی مالی بود و از بیت المال درخواست پول بیشتری داشت حضرت در مقابل او ایستاد. حضرت حتی در مقابل دشمن هم عدالت داشت.

درجنگ صفین ،وقتی به میدان جنگ رسیدند سپاه معاویه آب را بسته بودند. حضرت خطبه ای خواند و گفت که باید آب را آزاد کنید ،با شمشیرها خون راه بیندازید و با سپاه بجنگید . بالاخره آب را محاصره کردند. یکی از افراد سپاه گفت که ما هم مقابله به مثل کنیم و آب را بر آنها ببندیم ولی حضرت قبول نکردند و به سپاه معاویه پیغام دادند که اگر آب می خواهید بردارید و نترسید .

کاندیداهای ریاست جمهوری باید عدالت را با عمل در جامعه پیاده کنند و وعده هایی به مردم ندهند که برای رای آوردن باشد ،به مردم راست بگویید تا مردم خودشان انتخاب کنند.

در ادامه حضرت فرمود :مقرب ترین افراد نزد خدا هستی. روزی حضرت از پیامبر خواست که برایش دعا کنند ،پیامبر فرمود: خدایا به حق علی،علی را بیامرز. بعد از رسول خدا، کسی بالاتر ازعلی نیست. او شخصیتی است که دشمنانش زبان به مدح و ستایش او بگشودند. آیت الله مکارم هم شرحی بر نهج البلاغه نوشته اند.

انشاءالله خداوند در ظهور امام عصر تعجیل بفرماید و همه ی ما را از پیروان خوب ثقلین مقرب بگرداند.

حضرت به یکی از استاندارهایش نوشت :من از شما توقع ندارم که مثل من لباس بپوشید و مثل من غذا بخورید ولی من را با تقوا، تلاش ،محکم بودن و عفت تان یاری کنید.

رسول خدا فرمود: هر کس می خواهد عزم نوح ،علم آدم، حلم ابراهیم و زهد عیسی را ببیند، به علی نگاه کند. حضرت ،امیر نیکی هاست. ائمه می گفتند که علی از ما افضل است. حضرت شخصیتی است که پیامبر در مورد او روایات زیادی گفته است.

پیامبر با حضرت علی(ع) صحبت های زیادی داشته است. شیخ صدوق گفتگوهای حضرت علی (ع)با پیامبر را جمع آوری کرده است. پیامبر به امیرالمومنین فرمود که تو هفت ویژگی داری: ایمان تو از همه بالاتر است(حضرت علی(ع) فرمود که اگر همه ی پرده های کنار برود در ایمان من تغییری ایجاد نمی شود . پس ما هم ایمان مان را قوی کنیم با خواندن قرآن، دعا ، مطالعه وعبادت)، تو وفادارترین مردم هستی به عهد خدا (عهد خدا با ما این است که شیطان را عبادت نکنیم ، بنده ی خدا باشیم. ما هم باید با عهدمان به خدا وفا کنیم)،در هر کاری امر خدا را پیاده می کنی( درجنگ جمل ،حضرت محمد حنفیه را به جلو فرستاد تا آرایش جنگی دشمن را بهم بزند . او به جلو رفت ولی موفق نشد. حضرت شمشیر را گرفت و خودش به قلب دشمن زد و فقط صدای الله اکبر شنیده می شد. فردی گفت که بالاخره آرایش نظامی لشکر بهم ریخت. وقتی حضرت برگشت ما دور حضرت حلقه زدیم و امام فرمود: به خدا قسم ،فقط برای خدا به قلب دشمن زدم.

بعد از کشتن خلیفه ی سوم،حضرت علی(ع) به خلافت رسید البته خلافت با امامت فرق می کند. ابن عباس می گوید که من در مکه بودم وقتی از مکه به مدینه آمدم به من گفتند که خلیفه ی سوم کشته شده و مردم امیرالمومنین را به خلافت رساندند. وقتی به خانه ی حضرت رسیدم مغیره را دیدم که از خانه حضرت بیرون می آمد .او مخالف اهل بیت بود. خدمت آقا رفتم و آقا فرمود که او به من گفت که به حکومت شام و معاویه کاری نداشته باش ولی من قبول نکردم .ابن عباس گفت: این فکر بدی نیست ولی حضرت کسی نبود که بخاطر اینکه حکومت خودش محکم بشود حکومت ظالمی را بپذیرد.

در حنگ جمل فردی به امام گفت که توحید یعنی چه ؟ ابن عباس گفت که الان جای این سوال نیست. امام فرمود :سوالی که این فرد می کند همان چیزی است که ما داریم برای آن می جنگیم (تا آنها موحد بشوند.) پس باید جواب سوال او را بدهیم. امام حتی در جنگ هم نگاهش به آسمان بود تا نماز اول وقت را از دست ندهد. ما هم باید کارها را بخاطر خدا انجام بدهیم. خدا سبقت الله است و ماندنی است.)، در تقسیم اهل عدالت هستی.( حضرت داشت بیت المال را تقسیم می کرد که خواهرش آمد. حضرت مبلغ سی درهم به او داد. همان موقع خانم دیگری آمد و حضرت سی درهم به آن خانم فارس داد. خواهر امام اعتراض کرد و گفت که من هم خواهر خلیفه و هم عرب هستم. حضرت فرمود: این دو ویژگی که می گویی در قرآن نوشته نشده است، ان اکرمک عندالله اتقیکم.

الان از سراسر دنیا برای یادگیری مسائل دینی به ایران می آیند. بخشی از آنها به دانشگاه ها مثل دانشگاه بین المللی امام خمینی می آیند و درس می خوانند. بخشی از آنها در حوزه ی علمیه قم تحصیل می کنند و بخشی از آنها هم بصورت کوتاه مدت می آیند. یعنی گروهی بزرگی برای مدت یک ماه به قم می آیند تا با حضرت علی(ع) و معارف آشنا بشوند و برگردند. بعضی مواقع تعامل مردم با آنها خوب نیست. مثلا طرف چهره اش سیاه یا سرخ است. اگر فرزند شما فرزند آنها را در مدرسه اذیت کنند آنها هیچ وقت یادشان نمی رود و همیشه از شیعه خوش شان نمی آید. بعضی از این افراد وقتی به کشورهایشان بر می گردند در دانشگاه تدریس می کنند یا مراکز تحقیقی می زنند. و اهل بیت را برای مردم تعریف می کنند. این کار مهمی است. مردم باید آنها را بیشتر تحویل بگیرند زیرا آنها میهمان هستند. مخصوصا کسانی که ازنظر چهره با ما تفاوت دارند. امیرالمومنین دنباله رو پیامبر بود. پیامبر در فتح مکه به بلال گفت که اذان بگو و عده ای اعتراض کردند و آیه نازل شد که همانا بهترین شما نزد خدا باتقواترین شماست .


  
  

حاج آقای رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی موضوع عبادت و بندگی و تقوا و ایمان و اینطور واژه‌های ارزشی پیش می‌آید، فوراً ذهن ما به این سمت می‌رود که خوب یک فضای خاصی برای انجام اینها هست. یعنی کسی که می‌خواهد عبادت کند باید مسجد برود. اگر کسی می‌خواهد تقوا داشته باشد، باید حتماً در یک فضای خاصی باشد. اگر کسی می‌خواهد ایمانش را حفظ کند باید در یک ایام خاصی باشد، و غالباً شما هم دیدید اینطور بحث‌ها را شب‌های احیاء و در ماه رمضان، ایام اعتکاف، بحث توبه و عبادت و بندگی را مطرح می‌کنیم. این نگاه، نگاه نادرستی است. برای اینکه عبودیت و بندگی یک حقیقتی است که زمان‌بر و مکان‌بر نیست. بله، ممکن است در یک زمان و مکان‌هایی به دلایلی نمره‌ی عبودیت بالا باشد. مثلاً شب قدر «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) شود. مثلاً در حرم امام حسین(ع) ثواب نماز اینقدر بیشتر باشد. در مسجد الحرام ثوابش بیشتر باشد. اما بحث من روی نمادهای عبودیت نیست. اصل بنده بودن، مطیع بودن، پیرو خدا بودن، زمان‌بر و مکان‌بر نیست. نباید منحصر کرد. و آنقدر اسلام دایره‌ی عبادت را بالا دیده است که گاهی ممکن است انسان اصلاً هیچ کاری نکند و در حال عبادت باشد. من می‌خواهم این را امروز یک مقداری عرض کنم. عنوانش را هم می‌خواستم عبادت آسان بگذارم. واقعاً خیلی عبادت‌ها ممکن است بسیار ساده و آسان باشد، بعضی ثواب جمع کردن‌ها بسیار ساده و آسان باشد و ما هم راحت از کنارش عبور می‌کنیم و غفلت می‌کنیم.

قبل از آنکه آن عبادت آسان را بگویم، دو نکته عرض می‌کنم. 1- اصلاً چرا عبادت کنیم؟ قرآن کریم دلیلش را در آیات متعددی بیان کرده است. از جمله این آیه که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» (بقره/21) مردم خدا را بپرستید، «الَّذی خَلَقَکُمْ» چون شما را آفریده است. مثل اینکه به دانش‌آموزی می‌گوییم: این آقا را احترام کن، چون معلم توست. این آقا را احترام کن چون پدرت است. می‌گوید: خدا را بپرستید چون شما را آفریده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. ندای فطرت به شما این را می‌گوید. نیاز شما این را می‌گوید. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه‏» (فاطر/15) در واقع عبادت یک اهرم است. اهرمی است که در همین دنیا انسان از آن برای رشد و تعالی کمک می‌گیرد. اینطور نیست که شما فکر کنید عبادت یک صندوقچه‌ای در قیامت است، اینها را ما در آن صندوقچه جمع می‌کنیم، روز محشر به درد ما می‌خورد. نه! قرآن کریم می‌فرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) در همین دنیا از نماز کمک بگیرید. از روزه کمک بگیرید. این نکته‌ی اول است.

نکته‌ی دوم که خدمت بینندگان عزیز عرض کنم این است که یکوقت یک کسی خدمت امام صادق(ع) آمد. گفت: حقیقت عبودیت چیست؟ جوهره‌اش و مواد اصلی‌اش، چه کسی عبد واقعی خداست؟ امام صادق فرمود: اگر کسی سه چیز را معتقد باشد، او بنده‌ی واقعی است. این سه مورد که عرض می‌کنم تمام عبودیت‌ها در این سه مورد گنجانده شده است وجوهره‌ی همه‌ی عبودت و بندگ همین است. به عبارت علمی‌تر این همان دیدگاه نظری می‌شود. پشتوانه‌ی بحث است. نماز و روزه و اینها نمودهای عبادت است. این باوری که من الآن عرض می‌کنم، این باور در واقع اصل عبودیت و اصل بندگی است. خوب این سه مورد چیست؟ اولین مورد را فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکا» (بحارالانوار/ج1/ص224) اولین مورد این است که انسان خودش را مالک چیزی نداند. این خودش عبودیت است. لذا در قرآن هم هیچ‌جا نداریم که از مال خودتان انفاق کنید. داریم از مال خدا انفاق کنید. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (بقره/3) این اولین نمود است که انسان «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» بگوید. اگر این اعتقاد پیدا شد، آدم راحت انفاق می‌کند. اگر مال از دستش رفت، غصه نمی‌خورد. اگر مال به او روی آورد، بالا وپایین نمی‌پرد. صندوق‌دارهای بانک را دیده‌اید، همینطور هستند. خودشان را مالک نمی‌دانند.

دوم اینکه امام صادق فرمودند: «اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا» انسان خودش را مدبّر و برنامه‌ریز نهایی نبیند. انسان برنامه‌ریزی کند. خوب هم هست. اما نگوید: من این کار را می‌کنم. بگوید: انشاءالله اگر خدا بخواهد.

حضرت سلیمان خیلی وضع مالی خوبی داشت. چند همسر داشت، خانه و امکانات داشت. پادشاه بود. پیغمبر بود. باد در اختیارش بود. جن در اختیارش بود. مشکل نداشت، آزاد بود و گرفتاری نداشت. همه‌ی دنیا به او روی آورده بود. آنوقت ایشان با این رویکرد یکوقتی به او گفتند: تو که بچه نداری! فرزند نداری. فرمود: کاری ندارد. بنده‌ی خدا گفت: دزد حاضر و بز حاضر! کاری ندارد. من امکانات و ثروت دارم، همسر هم که دارم. چندین فرزند شجاع و جنگجو تحویل خواهم داد تا دیگر کسی این حرف را پشت سر من نزند. سلیمان تا آخر عمر بچه‌دار نشد! خدا یک بچه به او داد، آن هم جسد بود. فلج بود. روی تخت افتاده بود. داریم این را می‌گوییم. نمی‌خواهم بگویم: اعوذ بالله سلیمان مرتکب گناه شد. نه گاهی انبیای ما ترک اولی می‌کنند ولی گناه نمی‌کنند. عرض من اینجاست که تا گفت: چنین خواهم کرد، نشد! لذا بینندگان عزیز بدانند دومین نشانه‌ی عبودیت این است که انسان بگوید: آنچه خدا بخواهد.

یک آقایی چند روز قبل پیش من آمد، گفت: حاج آقا، بچه‌ی اول من دختر بوده است. خانم من دومی را هم باردار است. ما مرتب دعا می‌کنیم که خدایا پسر شود. این خلاف رضای الهی نباشد. گفتم: نه! بگویید: خدایا پسر دوست داریم، ولی آنچه تو می‌پسندی. این مهم است. خواست خدا مقدم باشد. دومین عبودیت این است که خواست خدا را مقدم بدانیم.

سوم که شاه بیتش است. «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ» در زندگی همه اشتغال داریم. جنابعالی و من از صبح تا شب که می‌آییم هرکسی به یک نحوی مشغول است. کارهایی هم انجام می‌دهیم، فرمود: عبودیت این است که آن کارهایی که انجام می‌دهیم، نهی خدا روی آن نباشد. امر خدا روی آن باشد یا لااقل به تعبیر بنده مباح باشد. این حرف‌هایی که امروز می‌زنم، نهی خدا رویش نباشد. اگر غیبت باشد، نهی خدا روی آن است. اگر دروغ باشد نهی می‌شود. تجسس اگر باشد، سوءظن اگر باشد، فحش اگر باشد، این حقیقت عبودیت می‌شود. انسان خودش را مالک نداند. خودش را برنامه‌ریز نهایی نداند و بگوید: آنچه خدا می‌خواهد. و سوم اینکه کارهایی که انجام می‌دهد مورد نهی الهی نباشد. این دو نکته‌ای بود که در رابطه با عبادت بود.

اما می‌خواهم عبادت را یک دسته‌بندی کنم. ما 1- عبادت جسمی دارم. یعنی برای گوش است، چشم است، دست است، پا است. 2- عبادت قلبی دارم. یعنی کارهایی در قلب ما باشد این عبادت است. 3- عبادت فکری داریم. 4-عبادت اقتصادی داریم. 5- عبادت اجتماعی داریم. 6- عبادت سلبی داریم. یعنی هیچ کاری انجام نمی‌دهی و عبادت می‌کنی.

1- عبادت جسمی؛ این جسم، غیر از نماز را می‌گویم. اینکه جای خود است. مثال می‌زنم، اگر به قرآن نگاه کردی عبادت است. کار سختی نیست. آقا در مسجد نشستم دارند قرآن می‌خوانند، من اصلاً سواد ندارم. یا حال خواندن را ندارم. همینطور به قرآن نگاه می‌کنم. نگاه به قرآن عبادت است. ایام نوروز و عید است، به پدر و مادرت سر می‌زنی. همینطور به پدرت نگاه می‌کنی، این عبادت است. این خرج ندارد، آسان است. نگاه به عالم می‌کنی، این عبادت است. «وَ النَّظَرُ إِلَى الْأَخ‏» (بحارالانوار/ج38/ص196) نگاه کردن به برادر دینی، افراد مؤمن در جامعه به خاطر خدا، این عبادت است. پس عبادت جسم را مثال زدیم. عبادت چشم است.

بنده منبر رفتم. جنابعالی دارید حدیث می‌خوانید، یک نفر دارد نصیحت می‌کند. یک شعر پر محتوا را می‌خواند. ما گوش می‌دهیم. استماع موعظه عبادت است. هزینه هم ندارد. شما در ماشین می‌روید، ترافیک‌های تهران هم طولانی است. رادیو قرآن را باز کردی، قرآن گوش می‌دهی. این عبادت است. عبادت گوش است. اگر او می‌خواند و شما هم بگویی، این عبادت زبان می‌شود. «لا اله الا الله»، «سبحان الله»!

روایتی در بحار داریم که یهودی‌ها و منافقین در ذهن مسلمان‌ها شبهه ایجاد می‌کردند، مسلمان‌ها به هم می‌ریختند.الآن هم بعضی گرفتار این مسأله هستند. پای اینترنت می‌نشیند. یا شبکه‌ی ماهواره را می‌زند. با یک شبهه‌ای ذهنش بر هم می‌ریزد. خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما با شبهاتمان چه کنیم؟ می‌دانیم حرف ما درست نیست، ولی ذهنمان را مشغول کرده است. شبهه اینطور است که اگر شما عسل می‌خوری، کسی بگوید: عسل تلخ است، احساس تلخی می‌کنی. حضرت فرمود: یک چیزی به شما یاد بدهم که شبهات اذیت‌تان نکند. گفتند: بله یا رسول الله! فرمود: «الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِه‏»(بحارالانوار/ج45/ص206) صلوات بر محمد و آل محمد. شما پشت فرمان می‌توانید عبادت کنید، چون موعظه گوش می‌دهی، عبادت است. به پدر و مادر نگاه می‌کنی، عبادت است. صلوات می‌فرستی، عبادت است. شب زیر آسمان می‌ایستی و به ستاره‌ها نگاه می‌کنی و می‌گویی: خدایا چه خلقتی داری؟ به زبان فارسی می‌گویی. اگر عربی بلد بودی، می‌گویی: «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار» (بقره/164) اینها همه مصادیق عبادت می‌شود.

یک مورد دیگر هم در عبادت جسمی بگویم که بینندگان ببینند گاهی کار چقدر آسان است. رسول خدا فرمود: «علی اخبرکم بایسر العباده» بگویم: آسان‌ترین عبادت چیست؟ «و اهونها علی البدن» خیلی برای بدن راحت است. فرمود: «السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُق‏» سکوت و خوش اخلاقی! سکوت عبادت است. خوش اخلاقی عبادت است.این روایت در محجة البیضاء است. پس یکی از اقسام عبادت، عبادت جسمی شد.

دست یک نفر را می‌گیری و به آن طرف خیابان می‌بری. امام سجاد در کوچه‌های مدینه می‌رفت، سوار اسب بود. عده‌ای هم پشت سر او بودند، یک کلوخی وسط کوچه بود. پیاده شد، کلوخ را برداشت و یک طرف انداخت. آقا فرمود: این عبادت است. یک پوست موزی جلوی راه بچه‌ها در کوچه است، برمی‌داری. پس عبادت جسمی چشم دارد. گوش دارد، زبان دارد و همینطور که مثال زدم.

قسم دوم عبادت، عبادت قلب است. قلب هم عبادت دارد. در روایت داریم، محبت اهلبیت در هر قلبی باشد، عبادت است. من امام حسین را دوست دارم. من اصلاً نتوانسته‌ام مشهد و کربلا بروم، اما امام حسین و امام رضا را دوست دارم. این خودش یکی از عبادت‌های بسیار مهم است. من از دشمنان اهلبیت بدم می‌آید. من می‌شنوم مثلاً در فلان منطقه‌ی دنیا دارند مسلمان‌ها را قتل عام می‌کنند، ناراحت می‌شوم. من می‌شنوم که یک جایی که مسلمان را سر بریدند. به خانه‌اش حمله کردند. ناراحت می‌شوم یعنی احساس انزجار می‌کنم از کسی که آن کار را کرده است. این هم تولی و تبری است. پس عبادت قلبی هم داریم.

عبادت فکری؛ ما در فکر هم عبادت داریم؟ بله! حسن ظن به مردم عبادت است. تا کسی خانه خرید، نگویی: از کجا آورد؟ تا کسی تصادف کرد، حتماً یک گناهی کرده بود، تصادف کرد. تا ورشکست شد، حتماً مال مردم را بالا کشیده است. نه! حسن ظن به مردم، عبادت می‌شود. نقطه‌ی مقابلش «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم‏» (حجرات/12)

تفکر؛ جنابعالی یک گوشه‌ای نشستی، عصر جمعه است، هیچ کاری هم نمی‌کنی. ما الآن چهل سالمان است.چند گناه کردیم؟ چقدر عبادت کردیم؟ چقدر توشه اندوختیم؟ پشت سر چه کسانی صحبت کردیم؟ من در حالات یکی از فرماندهان شهید که ما مدیون همه‌ی این شهدا هستیم، خواندم ایشان یک برگه‌ای درست کرده بود، به زیردستانش داد. ایشان فرمانده بود. بالای این برگه نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» یعنی خودتان را محاسبه کنید، قبل از آنکه دیگران شما را محاسبه کنند. سی چهل مورد گزینه نوشته بود. مثلاً غیبت، دروغ، قضا شدن نماز صبح، نگاه به نامحرم، می‌گفت: اینها خصوصی است، به کسی نشان ندهید. افشای گناه حرام است. پیش خودتان نگه دارید، تا یک دروغ گفتید، یک علامت بزنید. تا یک روز صبح نمازتان قضا شد، علامت بزنید. عصر جمعه که می‌شود، این برگه را باز کنید و بشمارید. دو تا دروغ، سه تا غیبت، دو تا نگاه به نامحرم، قضا شدن نماز صبح، در مجموع 15 گناه می‌شود. در یک هفته من 15 گناه کردم. آنوقت خودتان را محاسبه کنید. استغفار کنید، هفته‌ی دیگر بگویید: خدایا انشاءالله کنار می‌گذاریم. ممکن است هفته‌ی دیگر که باز می‌کنیم، ممکن است 18 تا شده باشد، ممکن است 12 تا شده باشد. اگر 12 تا شده باشد، آدم خوبی هستی. پس تفکر و اندیشه هم عبادت است.

مورد چهارم، عبادت اجتماعی است. عبادت اجتماعی        را کلی و برای همیشه‌ی سال عرض می‌کنم. روایتش را هم اینجا نوشتم. امام باقر(ع) فرمود: «إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» مهم‌ترین اعمال نزد خدا که عبادت است، «إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (کافی/ج2/ص189) شما مسلمانی را شاد کنید. خوشحال کنید. «وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ» (وسایل‌الشیعه/ج16/ص349) خدا به چیزی بهتر از شاد کردن مؤمنین عبادت نشده است. البته ادخال السرور با لغو و لهو و دست انداختن و تمسخر فرق می‌کند. ادخال السرور این است که شما به کسی که جهیزیه می‌خواهد، مشکل مالی دارد، اقتصادی دارد، کمک کنی. یا نه شما می روی به خانه‌ی پسرعمویت که تازه ازدواج کرده است، یک سری می‌زنی و یک کادویی می‌بری. چقدر خوشحال می‌شوند! این ادخال السرور است. صله‌ی رحم، ادخال السرور است. احوال هم را پرسیدند، در جشن‌ها همدیگر را دعوت کردند. پس این عبادت، عبادت اجتماعی است. یک بخشی از عبادت اجتماعی امر به معروف است، نهی از منکر است. یک بخشی مشورت کردن است. مشورت دادن به دیگران است. این هم عبادت اجتماعی است.

مورد پنجم عبادت مالی است. همان زکات و صدقه و کمک به مردم و رفع نیاز از مردم است که در روایات ما روی این تأکید شده است.

اما مورد ششم که عبادت سلبی است. گاهی هیچ کاری نمی‌کنیم و این عبادت می‌شود. نمونه‌هایی فراوانی هم در منابع روایی ما دارد، من یک موردش را با یک داستان خدمت شما عرض می‌کنم. شخصی خدمت امام باقر(ع) آمد. گفت: یابن رسول الله من یک آدم کم عملی هستم. زیاد نماز بخوان و زیاد روزه بگیر، نیستم. واجبات را انجام می‌دهم. ولی دو ویژگی دارم. یکی عفت شکم است، یکی عفت قوای جنسی است. یعنی حرام نمی‌خورم، از راه حرام هم غرایزم را ارضاء نمی‌کنم. آیا این کار من عبادت است؟ آقا فرمود: این بالاترین عبادت است. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» (کافی/ج2/ص79) قرآن به جوانان می‌فرماید: اولاً ازدواج کنید. خدا به جوان‌ها نمی‌گوید ازدواج کنید. به مردم می‌گوید: جوان‌ها را زن بدهید. دخترها را شوهر بدهید. این وظیفه‌ی اجتماعی است. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُم‏ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» ایامی جمع اَیّم است. اَیّم آدم بدون زن است. بدون شوهر است. «وَ أَنْکِحُوا» مردم، شما بی‌زن‌ها و بی‌شوهرها را همسر بدهید. بعد می‌فرماید: اگر به هر دلیلی زن پیدا نکردید، مجوز گناه است، مجوز حرام است، خیلی‌ها این را می‌پرسند. آقا من سی سال سن دارم، ازدواج نکردم. آیا این مجوز می‌شود که همسر پیدا نمی‌شود، کسی خواستگاری من نمی‌آید، یک آقا پسر زن پیدا نمی‌کند، مرتکب حرام شود؟ نه،قرآن می فرماید: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحا» (نور/33) آنهایی که همسر پبدا نمی‌کنند، باید عفت بورزند. لذا نگاه یک جوان به نامحرم می‌افتد، چشمش را پایین می‌اندازد.کاری هم نکرده است. فقط سرش را پایین انداخت، این عبادت می‌شود. در جلسه‌ای غیبت می‌شود، بلند می‌شود. آقا خداحافظ! طوری که ناراحت هم نشوند و به هم بریزد. یک تذکری هم می‌دهد و بلند می‌شود. همین قدر که بلند می‌شود، این عبادت است. ترک گناه خود عبادت است. پس ملاحظه فرمودید، دایره‌ی عبادت در اسلام خیلی گسترده است.

این نکته را برای دانشجو‌ها، طلبه‌ها و کسانی که دنبال کسب علم می‌روند، می‌گویم. «من خرج یطلب بابا من العلم» کسی از خانه‌اش بیرون برود و یک مسأله‌ی علمی یاد بگیرد. حالا ممکن است دانشجو باشد، طلبه باشد یا نه، یک آقایی الآن راه می‌افتد در خانه‌ی مرجع تقلید برود. دفتر آقا برود. در مسجد نزد امام جماعت، یک شبهه و یک سؤالی را بپرسد. «من خرج یطلب بابا من العلم» بیرون از خانه می‌رود یک چیزی را یاد بگیرد. امشب مسجد برویم ببینیم آقا چه می‌گوید؟ چه نصیحتی دارد؟ امام فرمود: اگر کسی «کان عمله کعبادة أربعین عاما« (منیة المرید/ص101) عمل او مثل عبادت چهل سال است. برود یک مطلبی را یاد بگیرد. پس خود طلب علم، کسب علم یکی از مصادیق عبادت و بندگی خداست.

من اخیراً داشتم مفاتیح را نگاه می‌کردم. در حاشیه‌ی مفاتیح فکر می‌کنم صفحه‌ی 217، 218 بود. دیدم یک روایتی از معصوم است که مرحوم شیخ عباس در حاشیه آورده است، از شیخ طوسی هم نقل می‌کند. اگر کسی صبح به صبح بگوید: «سبحان ربی العظیم و بحمده» عبادت چند سال را خدا برای او می‌نویسد. واقعاً بهانه گذاشته‌اند. یکوقت‌هایی انسان توفیق همین‌ها را هم ندارد. به شما می‌گوید: سه «قل هو الله» بخوان، ثواب یک ختم قرآن است. می‌گوید: با وضو بخواب، تا صبح در حال عبادت هستی. چون در آستانه‌ی جمعه هستیم این جمله را عرض می‌کنم. «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ» (بحارالانوار/ج52/ص125) همین قدر که شما صبحت را با امام زمان آغاز کنی. صدقه‌ای به نام او بدهی. دعایی کنی.

اینطور نیست که ما در اسلام عبادت را محدود به مسجد کنیم، یا محراب کنیم، یا در حرم و شب و بیست و یکم ببندیم. نه! ممکن است بعضی ادیان اینطور باشند. بگوید: یک شنبه کلیسا می‌روم. ولی اسلام دایره‌ی عبادت و بندگی را به حدی وسیع دیده است که شما در خوابیدن هم می توانی عبادت کنی. با وضو می‌خوابی، عبادت است. در نگاهت می‌توانی عبادت کنی. در سخنت، در گوش کردنت، در سکوتت، در ترکت، در خوابت، ولذا این دایره خیلی گسترده است. اینها دائم الذکر هستند. کسانی که همواره به یاد خدا هستند. «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه‏» (نور/37) چطور می‌شود بیع و تجارت مانع ذکر نشود؟ دارد کاسبی می‌کند. همین‌قدر که دروغ نمی‌گوید. انصاف را رعایت بکند، مگر نداریم «التاجر الصدوق یحشر مع الشهداء» کاسبی که راست می‌گوید، با شهید محشور می‌شود.

الآن ایام مسافرت است. کسی برای عبرت سفر می‌رود. برای انرژی گرفتن برای کار سفر می‌رود. برای سر زدن به فامیل سفر می‌رود. همه‌ی اینها عبادت می‌شود. ما این انگیزه را باید در خودمان ایجاد کنیم و با این نگاه انشاءالله وارد زندگی شویم.


  
  

حاج آقای رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیده. السلام علیک ایها الحورا الانسیة، شهادت صدیقه‌ی طاهره، ام ابیها، بضعة الرسول، حضرت زهرا(س) را به پیشگاه فرزند بزرگوارشان حضرت بقیة الله الاعظم و همه‌ی علاقمندان به حضرت تسلیت می‌گویم. عرض سلام دارم خدمت بینند‌گان عزیز، امیدوارم انشاءالله پیروان خوبی برای حضرت زهرا باشیم و انشاءالله زندگی‌مان فاطمی شود که اگر فاطمی شد، هم حسینی است و هم مهدوی است و هم در رأی انشاءالله محمدی است. چون حضرت زهرا حلقه‌ی وصل رسول خدا و ائمه است، اگر کسی زندگی‌اش را فاطمی کرد، مطمئن باشد به سیره‌ی همه‌ی ائمه عمل کرده است.

آقای شریعتی: خیلی مقدمه‌ی خوبی بود، با همین مقدمه انشاءالله وارد بحث امروز شویم. خوشحال هستیم که فضای برنامه ما معطر و منور به عطر نام و یاد زهرا(س) است. در خدمت شما هستیم و بحث شما را می‌شنویم.

حاج آقای رفیعی: برای مقدمه دو سه جمله از فضایل حضرت زهرا(س) را از زبان پدر بزرگورشان و از زبان همسر و فرزندانشان یک اشاره‌ی مختصری به خاطر آن نتیجه‌ای که می خواهم بگیرم، بکنم. می‌دانید یکی از آیاتی که در قرآن مورد بحث در فضایل اهلبیت است، آیه‌ی تطهیر در سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب است. این آیه که بین آیاتی و بین جملاتی واقع شده است که راجع به زنان پیغمبر است و جالب است بیش از بیست مرتبه در این سوره و این آیه و آیات قبل و بعدش ضمیر مؤنث است. یعنی ضمیر «کُنَّ» مثلاً فرض کنید «فی بیوتِکُنَّ»، ضمیرهای مؤنث آمده است. اما یک مرتبه عوض می‌شود می‌فرماید: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (احزاب/33) یعنی «کُم» می‌شود. معلوم می‌شود این «کُن» غیر از «کُم» است. معلوم می‌شود این «بیوت، اهل البیت» غیر از «بیوت» است و خیلی روشن است کسی یک خرده با سیاق عربی و ادبیات آشنا باشد با بلاغت و فصاحت متوجه می‌شود این اهلبیت، ایم «کُم» غیر از آن «بیوت» و غیر از آن «کُن» است. این راجع به خاندان خاص پیامبر یعنی زهرای مرضیه(س)، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین است.

به مصداق آیه‌ی تطهیر، حضرت زهرا معصوم است. چرا؟ چون ما چند گونه طهارت داریم. یک موقع انسان دستش را با آب می شوید. این را طهارت می‌گویند. یک وقت کسی کافر است، مسلمان می‌شود، این طهارت اعتقادی می‌شود. یکوقت شما زکات می‌دهی، مالت پاک و طاهر می‌شود. توبه می‌کنی، قلبت پاکیزه می‌شود، اما این طهارتی که می‌گوید: «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» خدا شما را پاکیزه قرار داد، همه‌ی پلیدی‌ها را از زندگی شما برد. چو خلاقیت داشتید، چون زمینه‌اش در شما بود، مثل عصمت می‌ماند. عصمت هم خدادادی است. زمینه‌اش در معصوم است. خدا شما را پاکیزه قرار داد. اگر حضرت زهرا طاهره شد، طیبه، مطهره، سیره‌ی  او حجت است. اگر او سکوت کرده جت است. اگر دفاع کرده، حجت است. امام او کیست،حجت است. یعنی دیگر این مبنا را اول درست می‌کنیم. دلیل دیگر برای اینکه آنچه حضرت زهرا می‌گوید، حجت است و سیره‌ی او برای ما الگوست، این حدیث نورانی است که رسول خدا فرمود. این حدیث در منابع اهل سنت هم آمده است. فرمود: وقتی قرار شد، من پیغمبر مباهله کنم، پیامبر با مسیحی‌ها در 24 ذی الحجه مقابل هم قرار گرفتند، اسقف بزرگ مسیحی‌ها و رسول خدا، قرار شد همدیگر را نفرین کنند. حالا پیغمبر باید چه کسی را بیاورد؟ عزیزترین کس‌ها و برترین‌ کس‌ها را بیاورد. فرمود: اگر خدا از این چهار مورد برتر رو کره‌ی زمین سراغ داشت، می‌گفت: پیامبر آنها را ببر. علی را ببر که جان تو است. فاطمه، فرزندانت، امام حسن و امام حسین. «لو علم الله» اگر خدا می‌دانست، «ان فی الارض اکرم» روی کره‌ی زمین از این چهار نفر بالاتر است، امر می‌کرد. پس این هم دلیل دوم برای اینکه اینها برترین موجودات عالم هستی بعد از رسول خدا هستند.

نکته‌ی سوم که نکته‌ی ساده‌ای نیست و نمی‌شود از کنار آن به راحتی عبور کرد، این است که فرمود: غضب فاطمه، غضب من است. رضای فاطمه، رضای من است. اینکه غضب رسول خدا غضب خدا است، رضای رسول خدا، رضای رسول خداست، این روشن است. این را قرآن می‌فرماید و شکی نیست. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه‏» (حشر/7) هرکسی زهرای من از او ناراحت است، من ناراحت هستم و خدا هم ناراحت است. هرکسی زهرا از او راضی است، من راضی هستم، خدا هم راضی است. مجموع اینها را که روی هم بریزیم، خیلی زیاد است. من برای نمونه می‌گویم.

چهارم اینکه ائمه‌ی ما فرمودند: مادر ما صدیقه است. صدیقه یعنی چه؟ در قرآن کریم کلمه‌ی صدیقه راجع به چه کسی آمده است؟ راجع به حضرت مریم آمده است. صدیقه یعنی کسی که هرچه می‌گوید، درست است. صدیق صیغه‌ی مبالغه است. غیر از صادق است. صادق به معنی راستگو و راست کردار است. اما صدیق یعنی خیلی اهل درستی و راستی. صدیق یعنی تمام موضع گیری‌هایش براساس حق است، صحیح است. پس باز با این تعبیر ما برای حجیت سیره و سخنان حضرت زهرا(س) استفاده می‌کنیم.

آقای شریعتی: ما در رویات هم داریم که اهلبیت(ع) فرزندان حضرت زهرا بگویند: مادر ما حجت ما است؟

حاج آقای رفیعی: این را هم شنیدم و یک روایتی از امام عسگری است که «فاطمة حجت الله علینا» حالا من هم به آن روایت استناد نمی‌کنم. چون اینقدر منابع داریم که استناد کنیم، آن هم کمک بحث می‌شود. در واقع مجموعش را روی هم می‌ریزیم و استفاده می‌کنیم. ولی روایتی هم در تفسیر اطیب البیان داریم.

نکته‌ی بعدی این است که ائمه‌ی ما تحقیقاً همه‌ی آنها حضرت زهرا را به عنوان یک محور و الگو و یک وسیله‌ی افتخار مطرح کردند. این حرف ساده‌ای نیست. یعنی کسانی که خودشان الگوهای عالم هستند و معصوم هستند، نمونه‌اش را عرض می‌کنم. امیرالمؤمنین(ع) نامه‌ی 28 نهج البلاغه را به معاویه نوشته است. می‌گوید: «منا سیدة النساء العالمین». جای دیگر می‌گوید: من به زهرا و پدرش می‌بالم.

نمونه‌ی دیگری که باز قابل توجه و تأمل است، این است که امام سجاد روی منبر شام وقتی می‌خواست خودش را معرفی کند، سیده‌ی نساء العالمین از ماست. یعنی مورد افتخارشان بود. تا آنجا که حتی امام باقر وقتی تب دارد، آب بر سر و صورتش می‌زند، که یک خرده تبش پایین بیاید، می‌گوید: یا فاطمه! نام مادرشان را می‌برند. این نکته‌ای دارد. خیلی از اوقات در نظراتی که ائمه می‌دادند، می‌فرمودند: در مصحف مادر ما فاطمه این مطلب آمده است. پس حضرت زهرا برای ما سیره‌شان حجت است.

ایشان در زمان پیغمبر خیلی نمود نداشتند، یعنی اظهار کلام و سخن، چون پیغمبر بود. نه ایشان، حضرت امیر(ع) همه ‌سخنرانی‌‌ها و خطبه‌هایش برای بعد از پیغمبر است. حضرت زهرا نمود علمی‌شان که به هر حال کلمات و مطالبشان باشد، بیشتر بعد از رحلت رسول خداست. این هم خیلی کوتاه بوده است. تا شش ماه هم گفتند ولی بیشتر از این را کسی نگفته است. خطبه‌ی حضرت زهرا دو خطبه است. یک خطبه‌ی فدک است، یک خطبه با زنان مهاجر و انصار است. این نخستین خطبه‌ی رسمی است که از طرف خاندان رسالت صادر شده است.

یکوقتی آیت الله العظمی صافی فرمودند: این خطبه بر خطبای نهج‌البلاغه مقدم است. چون هنوز خطبه‌های نهج‌البلاغه صادر نشده بود. در این خطبه غوغا کرده است. کسی می‌خواهد خط حضرت زهرا را بشناسد، ببیند در خطبه‌ی فدک ایشان از چه کسی دفاع کرده است. و لذا من گاهی به دوستان می‌گویم: اگر کسی از شما سؤال کرد، آقا دلیل شما برای اینکه بعد از رسول خدا، امیرالمؤمنین (ع) امام و حجت خداست، دلیل شما چیست؟ خیلی دلیل داریم. بگویید: غدیر، حدیث منزلت، آیه‌ی اکمال، اصلاً همه‌ی اینها را یک گوشه بگذارید. خیلی ساده وخودمانی، اگر یک کسی این حرف را بزند، بگوید: دلیل من این است، حضرت زهرا نزدیک‌ترین آدم به پیغمبر بود. ایشان در خانه‌ی پیغمبر بزرگ شده بود. از کودکی با پیامبر بوده است. ام ابیها است. «فداها ابوها» است. کسی است که در این خانه رشد کرده است، بعد از عروسی هم ارتباطش با پیغمبر قطع نشده است. مرتب حضرت آمده و رفته و سرزده و درخانه‌شان آمده است. ایشان بالاخره می‌داند نظر پیامبر راجع به امام پس از او چیست؟ شما به ما جواب بدهید که حضرت زهرا بعد از رحلت پیغمبر، شما که العیاذ بالله نمی‌توانی بگویی: فاطمه‌ی زهرا بی‌امام از دنیا رفت. این را که کسی نمی‌تواند بگوید. حضرت زهرا یک صدیقه است. فاضله و عالمه و محدثه و معصوم است. عصمت الله است. عرض من این است، شما سؤال مرا جواب بدهید که امام ایشان بعد از رسول خدا که بود؟ از چه دفاع کرد؟ برای چه فریاد زد؟همین کافی است. من نمی‌گویم سلمان و مقداد، شاید شما بگویید: سلمان و مقداد نمی‌‌دانستند. اشتباه کردند. اما حضرت زهرا می‌داند پیغمبر نظرش روی چه کسی بوده است. می‌دانید که پیغمبر هم در قضیه‌ی امامت امر به دست خداست. فقط وظیفه‌اش ابلاغ است.اگر حضرت زهرا(س) ذره‌ای احتمال دیگری در ذهنش بود، اینطور دنبال امیرالمؤمنین دفاع نمی‌کرد. کسی که از نامحرم نابینا رو می‌گیرد، قانوناً شاید وظیفه نباشد، اما می‌خواهد این رسم حفظ شود. بالاخره این مرد است. کسی که خوشحال می‌شود وقتی به او می‌گویند: کار خانه با تو، کار بیرون با امیرالمؤمنین باشد. کسی که می‌فرماید: بهترین چیز برای این زن این است که نامحرم او را نبیند، چرا باید در مسجد بیاید و خطبه بخواند؟ مردها هم بودند. البته حجاب کامل بود. خمار بود، روسری بلند داشتند، جلباب بود که حتی زیر پای حضرت کشیده می‌شد. در مسجد پرده زده شده بود. زنان بنی هاشم بودند ولی حضرت زهرا خیلی برایش سخت است. به هر حال این حضور که کنار قبر حمزه بیاید و گریه کند. دفاع کند، شب در خانه‌ی مهاجر و انصار برود. این چیزی نیست جز اینکه در دفاع از ولایت و امامت احساس وظیفه کرد.

صدیقه است، طاهره است، مصداق مباهله است، مبارکه است، غضب و رضایش، موضع‌گیری‌هایش درست مثل موضع‌گیری‌های رسول خداست. احدی نمی‌تواند بگوید: حضرت زهرا در این سه، چهار ماه موضع‌گیری خلاف این داشته است. شما شاهدی پیدا نمی‌کنید. این برای باور دینی که ما معتقد باشیم به امامت امیرالمؤمنین(ع) و فرزندانش کافی است. صدهاد دلیل دیگر هم فرض کنید نداشته باشیم که داریم. حدیث لوح را داریم. «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ» (فقیه/ج4/ص179) امامان بعد از من، دوازده نفر داریم. اگر یک کسی گفت: آقا من یک دلیل ساده دارم، ساده‌ترین دلیل همین حضور حضرت زهرا است.

آنچه می‌خواهم امروز خدمت بینندگان عزیز عرض کنم القاب و اوصافی دارد. بعضی‌ها دیدم تا 135 مورد اینها را رسانده‌اند. چون نام ایشان هم به ابجد 135 می‌شود تا 135 لقب و اسم است. البته اسامی شاید چند مورد بیشتر نباشد، ولی بقیه‌اش در همین زیارت‌نامه‌شان هم آمده است. «المحدثه، العلیمه، الفاضله، الرشیده، سیدة النساء العالمین، بضعة الرسول» من سه، چهار مورد از اینها را می‌خواهم برای بینندگان عزیز معنا کنم. حضرت زهرا را از این منظر بشناسند.

یکی از آنها همان است که در مفاتیح آ شیخ عباس قمی اول زیارت حضرت زهرا آورده است. «یا ممتحنه» سلام بر تو ای کسی که مورد امتحان الهی قرار گرفتی. همه‌ی ما در معرض امتحان هستیم. «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» (عنکبوت/2) مردم فکر کردید ایمان بیاورید، کافی است، امتحان نمی‌شوید. امتحان دو نوع است. «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئات‏» (اعراف/168) یعنی گاهی سخت است و گاهی آسان است. حسنات یعنی عافیت، سلامت، رزق، پول. سیئات فقر و نداری و مرگ و میر است. هردو رقمش است. سلیمان شانس‌اش به حسنات افتاد. ایوب صیاد بود و فقر و گرفتاری بسیار داشت. آنچه مهم است و من می‌خواهم خدمت بینندگان عزیز عرض کنم، این است که مردم در مقابل امتحان الهی سه دسته هستند. یک دسته جزوع هستند. تا امتحان سخت می‌آید داد و فریاد می‌کنند. «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» (معارج/19 و20) چرا من اینطور شدم؟ این بد است.

دسته‌ی دوم صبور هستند، می‌گویند: خدا خواسته، صبر می‌دهد. شاید ته دلش هم ناراحت است ولی خدا خواسته و صبر می‌دهد. گاهی شما دیدن یک بیمار در بیمارستان می‌روید، می‌گویید: احوالتان چطور است؟ می‌گوید: حالا که روی تخت بیمارستان هستیم، انشاءالله صبور هستیم. هرچه خدا بخواهد. صبر خوب است، منتهی گاهی ممکن است در این صبر، گله‌ای هم باشد.

سوم شکور و راضی بودن است. حضرت زهرا ممتحنه‌ای است که راضیه است. یعنی می‌گوید: پسندم آنچه را، زهرا پسندد. لذا وقتی رسول خدا به خانه آمد و دید، فقر در خانه است و حضرت زهرا واقعاً اذیت می‌شود، بچه روی پایش است. زبانش به ذکر است. حضرت علی(ع) به یکی از قری فرمود: آنقدر فاطمه در خانه‌ی من مشک به دوش کشید که جای بند مشک به بدنش ماند. آنقدر با دستش آسیاب کرد، که دستش تاول زد. خانم‌ها الآن که ازدواج می‌کنند، تا هفت، هشت سال بچه‌دار نمی‌شوند. بعد هم می‌گویند: یک بچه کافی است. حضرت زهرا چهار بچه پشت سر هم در یک خانه‌ی ساده دارد. نگویید: آقا او زهرای مرضیه بود. این فرافکنی خیلی بد است. ما گاهی به بعضی‌ها می‌گوییم: پیغمبر گرامی اسلام بخشید. او که پیغمبر بود. اگر قرار بود من هم اینطور باشم، پیغمبر می‌شدم. به او می‌گفتم: عزیز من، قرآن نمی‌گوید: او پیغمبر بود. قرآن می‌گوید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب/21) این فرافکنی خیلی بد است. آقا به آنها خدا صبر داده بود! نه بابا شکم آنها از غذای بهشت سیر بود! نه بابا اینطور نیست. سه شب گرسنه خوابیده و به مسکین و یتیم و اسیر نان داده است. بشر است! رسول خدا در خندق، از شدت گرسنگی به شکم سنگ می‌بستند. همان آغاز خدا به او چهار فرزند داده همه هم کوچک هستند، فقیر هم هستند و امکانات امروزی هم نیست ولی راضی است. پس ممتحنه یعنی کسی که در معرض امتحان قرار می‌گیرد. آنوقت در این ممتحنه آدم صبور، جزوع یا راضی باشد؟ بهترینش این است که راضی باشد. حضرت زهرا راضیه‌ی مرضیه هستند. این یک صفت است.

لقب دوم هم عرض کنم، واژه‌ی «حانیه» است. «حانیه» با «ح» به معنی مهربان است. «المشفق علی زوجها و اهلها» حضرت زهرا حانیه بود. یعنی مهربان بود. می‌خواهم بگویم: یک خانم هر موقعیتی در خانه دارد، پزشک متخصص است، سرش هم شلوغ است، هفته‌ی پنج عمل هم دارد، استاد دانشگاه است، هیأت علمی است و استاد تمام است. وزیر است، وکیل است، معاون است. هرچه می‌خواهی باش. در خانه برای شوهرت زن هستی. برای بچه‌هایت مادر هستی. برای پدر و مادرت دختر هستی. این را می‌گویم، چون یکوقت آقایان دیپلم هستند و سطح سواد خانم‌ها در جامعه بالا می‌رود، اما دلایل مختلفی هم دارد، خوب است و بد است و من نمی‌خواهم بحث کنم. فقط این را بگویم یکوقت به هوای فوق لیسانس و دکترا از ازدواج باز نمانید. دکترا را می‌گیرید، اما زندگی را از دست دادی. ازدواج کن، بعد دکترا بگیر. حاج آقای قرائتی بارها فرموده: من همه‌ی دخترانم را دوران دبیرستان، قبل از دانشگاه شوهر دادم، همه‌ی دخترانم هم بعد از ازدواج دانشگاه رفتند و لیسانس و مدارک بالا گرفتند. حانیه یعنی مهربان، زهرا مرضیه کسی است که فرشته در مقابلش زانو می‌زند. کسی است که فرشتگان می‌‌گویند: مشتاق به دیدار تو هستیم. کسی است که امام(ره) فرمودند: بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام، در این سه ماهی که حضرت زهرا بود، ارتباط جبرئیل با این خانه قطع نشد. این خیلی حرف است! حورا است، حوریه است که انسیه شده است. اما با این حال مطیع امر همسر است.

وقتی امیرالمؤمنین کنار بستر حضرت زهرا نشست، حضرت زهرا عرض کرد: «یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً» (بحارالانوار/ج43/ص191) تا به حال نه به تو دروغ گفتم و نه خیانت کردم. «وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی‏» از روزی که دست من در دست تو آمد، با تو مخالفت نکردم. شما تاریخ را نگاه کنید، دو نفر در خانه‌ی حضرت زهرا آمدند، ایشان را ملاقات کنند. حضرت به این ملاقات راضی نبود. به خاطر حوادثی که پیش آمده است. امیرالمؤمنین(ع) آمد و فرمود: فاطمه جان به ملاقات آمدند. می‌خواهند با شما گفتگو کنند. حضرت زهرا راضی نبود. عدم رضایتش را هم اعلام کرد. وقتی هم آمدند، فرمود: از شما راضی نیستم. اما وقتی آمدند، حضرت زهرا چه گفت؟ خیلی مهم است. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء» (نساء/34) نمی‌گوید: مرد به زن زور بگوید. می‌گوید: خانم مدیریت مرد را در خانه بپذیر. قوام خانه به مرد است. مرد را در خانه خرد نکنید. بگذار بچه‌هایت بر مرد یک جایگاه ویژه‌ای قائل باشند. این برای تو خوب است و به نفع تو است. اگر مدیر کل اداره را کوبیدی، شما که معاونش هستی لطمه می‌خوری. بگذار مدیر کل، مدیر کل بماند. امروز جامعه‌ی ما در این آیه « الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء» کمرنگ شده است.

وقتی قرآن می‌گوید: رجال باعث قوام است، یعنی بگذارید ستون در خانه حفظ شود. این استواری در خانه حفظ شود. حضرت زهرا است، ملاقات ایشان آمدند، به این ملاقات هم راضی نیست. اما به امیرالمؤمنین چه گفت؟ «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاء» (بحارالانوار/ج43/ص197) خانه، خانه‌ی تو است و من هم زن تو هستم. هرطور دلت می‌خواهد تصمیم بگیر. این کم حرفی نیست. «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاء» این  یک خط دهی و یک اساس است. و لذا امیرالمؤمنین این شب‌ها می‌سوخت. شب‌ها کنار قبرش می‌آمد و می‌سوخت. می‌فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا» (بحارالانوار/ج43/ص134) به خدا قسم یکبار ناراحتش نکردم. «وَ لَا أَغْضَبَتْنِی‏» یکبار مرا ناراحت نکرد. وقتی به امیرالمؤمنین رو می‌کند، چه می‌گوید. می‌گوید: «روحی لروحک الفداء». کدام زنی با مردش اینگونه سخن می‌گوید؟ علی جان روحم فدای تو باشد. فدای تو شوم! «وَ نَفْسِی لِنَفْسِکَ وقاء» هستی من به پای تو باشد. «ان کنت فی خیر کنت معک، ان کنت فی شر کنت معک» هرکجا بروی پشت سر تو می‌آیم. خیر باشد یا شر باشد. معلوم است که حضرت امیر در شر نمی‌رود. منظور این است که دارا و ندار باشی، سالم باشی یا بیمار باشی، خوش باشی و ناخوش باشی همراه تو هستم! یک روز از احد می‌آیی، هفتاد زخم برداشتی، هستم. یک روز هم می‌گویی: فاطمه جان! صحرا برویم. ائمه‌ی ما تفریح هم داشتند. این را باید برای مردم بگوییم. خرما می‌خوردند، مقداری خرما برداشتند و هر دو با امام حسن و امام حسین بیرون می‌رفتند. در صحرا با تو هستم. در احد با تو هستم. تنها باشی، با تو هستم. لذا وقتی خبر شهادتش را به حضرت علی(ع) دادند، اول حرفی که زد این بود: من دیگر با چه کسی حرف بزنم؟ با چه کسی درد دل کنم؟ فرمود: هروقت از در خانه داخل می‌آمدم و به فاطمه نگاه می‌کردم، غم‌های دلم می‌رفت. این صفت حانیه است که به معنای مهربان و دوست‌داشتن است.

آقای شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. و من فکر می کنم انشاءالله به برکت نام حضرت زهرا (س) همه‌‌ی ما در مسیر یک زندگی فاطمی، در این بهاری که مزین به نام حضرت زهرا است، گام برداریم. از جناب آقای دکتر رفیعی خیلی خیلی متشکرم. دعای بفرمایید و همه‌ی ما آمین بگوییم.

حاج آقای رفیعی: فاطمه‌ی زهرا(س) متعلق به همه‌ی مردم است. یعنی اینطور نیست که در انحصار شیعه باشد. نه دختر پیامبر است. همه‌ی عالم باید او را تکریم کنند. دعا می‌کنیم که خدایا همه‌ی ما، نسل ما و فرزندان ما را از فاطمه‌ی زهرا و پدر بزرگوارش و فرزندانش جدا مگردان. حشر و نشر ما را با آنها قرار بده و در طهور آخرین فرزندش حجت‌ابن الحسن (ع) تعجیل بفرما.


93/4/22::: 5:10 ع
نظر()
  
  

«مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ  وَ مَن تَوَلىَ‏ فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا(80) وَ یَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِکَ بَیَّتَ طَائفَةٌ مِّنهُْمْ غَیرَْ الَّذِى تَقُولُ  وَ اللَّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ  فَأَعْرِضْ عَنهُْمْ وَ تَوَکلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ  وَ کَفَى‏ بِاللَّهِ وَکِیلاً(81) أَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ  وَ لَوْ کاَنَ مِنْ عِندِ غَیرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا(82) وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ  وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ  وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَنَ إِلَّا قَلِیلًا(83) فَقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ لَا تُکلََّفُ إِلَّا نَفْسَکَ  وَ حَرِّضِ المُْؤْمِنِینَ  عَسىَ اللَّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ  وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا(84) مَّن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنهَْا  وَ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا  وَ کاَنَ اللَّهُ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ مُّقِیتًا(85) وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهَْا أَوْ رُدُّوهَا  إِنَّ اللَّهَ کاَنَ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ حَسِیبًا(86)»

ترجمه آیات:

«هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. و آنان که سرباز زنند، پس ما تو را به نگهبانى آنها نفرستاده‏ایم. (80) مى‏گویند: فرمانبرداریم. و چون از نزد تو بیرون شوند گروهى از ایشان به شب خلاف آنچه تو مى‏گویى اندیشه‏اى در دل مى‏پرورند. و خدا آنچه را شب در خاطر گرفته‏اند مى‏نویسد. پس، از ایشان اعراض کن و بر خداى توکل کن که او کارسازى را کافى است. (81) آیا در قرآن نمى‏اندیشند؟ هر گاه از سوى دیگرى جز خدا مى‏بود در آن اختلافى بسیار مى‏یافتند. (82) و چون خبرى، چه ایمنى و چه ترس به آنها رسد، آن را در همه جا فاش مى‏کنند. و حال آنکه اگر در آن به پیامبر و اولو الامرشان رجوع مى‏کردند، حقیقت امر را از آنان درمى‏یافتند. و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندکى، همگان از شیطان پیروى مى‏کردید. (83) پس در راه خدا نبرد کن که جز بر نفس خویش مکلف نیستى، و مؤمنان را به جنگ برانگیز. شاید خدا آسیب کافران را از شما باز دارد و خشم و عذاب خدا از هر خشم و عذاب دیگرى سخت‏تر است. (84) هر کس در کار نیکى میانجى شود او را از آن نصیبى است و هر کس در کار بدى میانجى شود او را از آن بهره‏اى است. و خدا نگهبان بر هر چیزى است. (85) چون شما را به درودى نواختند به درودى بهتر از آن یا همانند آن پاسخ گویید. هرآینه خدا حسابگر هر چیزى است. (86)»

آقای براتی: در این آیات نورانی که از کلام الله مجید تلاوت شد، چه نکاتی را آقای دکتر رفیعی برای ما بیان می‌کنند.

حاج آقای رفیعی: می‌فرماید: «وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» بعضی‌ها تا یک خبر ناراحت کننده یا یک خبر امید بخش می‌شنوند، «أَذَاعُواْ بِهِ» فوراً شایعه و پخش می‌کنند، صبر کنید. حتی خبر خوب را هم ندهید. یکی از عوامل ناامنی اجتماعی، شایعه پراکنی است و گناه بسیار بزرگی است. قرآن کریم می‌فرماید: لعنت خدا و عذاب دردناک بر کسانی که دوست دارند «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ» (نور/83) دوست دارند با شایعه پراکنی و گسترش فحشا در جامعه، عذاب الیم و دردناک دارند. خیلی عجیب است، این آیه می‌فرماید: عده‌ای وقتی خبری به آنها می‌رسد، یا امید بخش «مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» یا نگران کننده، «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ» اگر به کارشناسش برگردند، نزد پیغمبر بروند، خدمت آقا برسند، یا به اولی الامر و پیشوایان به کسانی که خبر دارند، قصه را به آنها برگردانند، می‌فرماید: «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ» آنهایی که آگاه هستند، خبر دارند، از قضیه با خبر می‌شوند و می‌گویند: این درست بود، این غلط بود. این خیلی نکته مهمی است.

یکی از عوامل ناامنی را قرآن می‌فرماید: قضاوت زود و سریع است. دامن زدن که در کشور ما هم زیاد است. یکی از غصه‌هایی که من می‌خورم همین روزنامه‌ها است. که امروز می‌نویسند و فردا تکذیب می‌کنند. می‌گوید: این طرفش اشتباه بود. آن کسی که گفته بود، اینقدر را دروغ گفته بود. یعنی من این را مکرر دنبال می‌کنم. سعی کنیم همیشه در هر کاری به کارشناس اصلی‌اش رجوع کنیم. دامن نزنیم و در واقع خودمان هم توجه داشته باشیم.

یکی از علما از جایی عبور می‌کرد، دید دو جوان کم سن و سال با هم صحبت می‌کنند و می‌گویند: می‌دانید دختر فلانی خیلی طلا دارد. سینه ریز فلان دارد. ایشان آمد جلو گفت: شما تا به حال حمام زنانه رفته‌اید؟ گفتند: ما که حمام زنانه نمی‌رویم. گفت: پس این طلاهایی که می‌گویید، چون دختر من پوشیه هم می‌زند و از خانه بیرون می‌آید، یعنی حجاب کامل دارد. گفتند: آقا کسی به ما گفته است. بسیاری از اخبار را وقتی دنبال می‌کنیم، می‌بینیم منشأ آن یک منشأ واقعی و حقیقی نیست، هواس ما جمع باشد. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» (علق/14) خدا می‌بیند، ناظر است.

علامه طباطبایی وقتی از نجف خواستم بیایم خدمت قاضی طباطبایی رفتم. گفتم: یک نصیحتی کنید. آقا فرمودند: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» همیشه این در ذهنت باشد. امام می‌فرمود: عالم محضر خداست.

کلمه سکینه به معنی آرامش است و شش مرتبه هم در قرآن آمده است. اول من خواستگاه قرآنی بحث را بگویم. قرآن کریم می‌فرماید: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین‏» (توبه/26)

واژه‌ی دیگری که این معنا را در قرآن می‌رساند واژه اطمنیان است که شما آیه را خواندید. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یا «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/27) یا «وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‏» (بقره/260) همین دو واژه کافی است. واژه سکینه و واژه اطمینان دو واژه عربی است که به معنای آرامش است.

یک راه کسب آرامش خود دعاست. زیارت امین الله را زیاد بخوانید. مخصوصاً در حرم‌های ائمه، سیزده دعا در زیارت امین الله است. زیارت امین الله از امام سجاد(ع) است. از آن زیارت‌های کم سلام هم است که خیلی سلام ندارد. اولین دعایی که می‌کنیم «فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏» خدایا به من آرامش بده، بدانم تو برنامه‌ریز هستی. وقتی تو برنامه‌ریز هستی من دیگر نگران نیستم. تقدیر توست. البته نمی‌نشینم گوشه‌ای و نظاره‌گر باشم. تلاشم را می‌کنم.

پسر امام صادق(ع) مریض بود. می‌رفت و می‌آمد و تلاش می‌کرد. همه کوشش‌ها را کرد و این مریض را خوب کرد. یکوقت یک کسی کنار آقا آمد و گفت: بچه از دنیا رفت. امام صادق نشست و آرام شد. گفتند: چه شد؟ فرمود: «إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ الْمُصِیبَة» (کافی/ج3/ص225) ما همه تلاشمان قبل از واقعه است. «فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِینَا» حالا که اتفاق افتاد، دیگر صبور هستیم. «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏»

دعایی هم یاد بدهیم که ساده هم هست. یکی از صلوات‌هایی که نقل شده همین تعبیر آمده است.«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَة» (بحارالانوار/ج94/ص378) این حدیث از امام باقر(ع) است. در کتاب تهذیل الاحکام شیخ طوسی دیدم، که ساده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَة» خود همین آرامش می‌آورد.

دو، سه شب قبل یک خانم و آقایی جلوی مرا گرفتند، خیلی زوج موفق و مهربانی بودند. گفت: حاج آقا زندگی ما خیلی گرم است. خیلی همدیگر را دوست داریم، ولی احساس می‌کنیم به ما حسادت می‌شود، چشممان می‌زنند. از همین هم نگران هستیم. خود همین یک اضطراب است. همین ما را به هم می‌ریزد، چه کار کنیم؟ گفتم: صبح به صبح، سوره ناس و فلق را بخوانید و یک صدقه هم برای سلامتی امام زمان بگذارید. ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را هم بخوانید. آرامش می‌دهد. حتماً نباید نزد دعا نویس بروند.

در روایت دیدم کسانی که از چشم زخم می‌ترسند، این هم خودش یک عامل اضطراب است. سه مرتبه داریم که بگویید: «ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم». یک راه دعاست.

دومین راه کسب آرامش حسن ظن است. ما سه نوع حسن ظن داریم. یکی خوب نیست و دو تا خوب است. حسن ظن به خود خوب نیست. آدم همیشه باید به خودش بدبین باشد. این چه وضع سخنرانی بود من کردم. این چه حرف‌هایی است من می‌زنم؟ اینقدر بهتر از من هست که حرف‌های خوب بزند. چرا این باید باشد که آدم را غرور نگیرد.

وقتی دکتر حجازی از امام(ره) تعریف کرد، فرمود: می‌ترسم اینها را باور کنم. این است که انسان به خودش با همه این تلاشش که برای نهضت و انقلاب انجام داد، فرمود: رهبر من طفلی است که زیر تانک رفت. این خیلی حرف مهمی است.

در دعای کمیل، در دعاهای امام سجاد(ع)، مناجات شکایت کنندگان در مفاتیح هم هست. مناجات خمسه عشرف اصلاً آدم تعجب می‌کند که امام با آن مقام که راوی می‌گوید: وقتی من دیدم امام سجاد در زیر ناودان طلا می‌گوید: من حجم تمام شده بود، داشتیم برمی‌گشتیم، دیدم همینطور مثل باران اشک می‌ریزد، رفتم جلو گفتم: شما دیگر چرا؟ ما اگر گریه کنیم حق داریم. جد شما رسول خدا، پدرت امام حسین، مادرت حضرت زهرا است، رحمت خدا و شفاعت را دارید. فرمود: طاووس یمانی اینها را کنار بگذار. روز قیامت با خود من کار دارند. امام اینها را برای چه می‌گوید؟ برای همان که انسان به خودش باید سوء ظن داشته باشد.

در خطبه‌ی متقین نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین وقتی صفات متقین را می‌شمرد یکی این است. «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُون‏» (شرح نهج‌البلاغه/ج10/ص132) اینها خودشان همیشه متهم هستند.

اما دو حسن ظنی که خوب است. یکی حسن ظن به مردم است. اگر شما به مردم حسن ظن داشتی، ناآرام نمی‌شوی. آقای عزیز که تا طرف می‌آید با همه سلام می‌کند، به شما یادش می‌رود، شما می‌گویی: می‌خواست کم محلی کند! اگر حسن ظن داشته باشی، بگویی: یادش رفت، حمل بر صحت است و خودت هم اذیت نمی‌شوی. اگر آقای داماد به پای همه بلند شد، شما را ندید. چقدر الآن اختلاف در خانواده‌ها سر همین موضوعات است. حاج آقای قرائتی می‌فرمود: چقدر افراد قهر هستند برای اینکه می‌گویند:ما را شب عروسی سوار مینی‌بوس کرد، فلانی را سوار، سواری کرد. حسن ظن به مردم خوب نیست. نه این می‌خواست ما را تحقیر کند. این می‌خواست ما را بکوبد. نه عزیز من شاید قصد خیر داشت. در بعضی روایات داریم محمل‌های متعدد پیدا کنید. محمل‌های متعدد پیدا کنید برای اینکه پیش نیاید.

یکوقت یکی از علمای بزرگ، پای منبر من نشسته بود. من فکر کردم ایشان رفته است. چون ایشان کار داشت و هرروز می‌رفت. به خاطر کهولت سن هرروز می‌رفت. آن روز احترام کرده بود و نشسته بود. من از روی منبر پایین آمدم، نمی‌دانم ایشان نشسته است. مثل روزهای عادی از مسجد بیرون آمدم. یک نفر کاغذی داد و گفت: آقا چرا شما تکبر داری؟ این آقای بزرگ و این مرجع تقلید نشسته بود. گفتم: مگر ایشان نشسته بود؟ گفتم: والله من ایشان را ندیدم. بالله ایشان را ندیدم. خوب یک احتمال هم بده که آقای رفیعی ایشان را ندید. چرا حمل بر تکبر می‌کنید؟ فردای آن روز رفتم و یک ربع قبل از نماز ایشان در محراب نشستم. دستش را بوسیدم، بنده خدا یادش هم نبود. گفت: شما چه می‌گویی؟ گفتم: من دیروز از جلوی شما رد شدم، مردم حساس شدند این خیلی مهم است. ما اگر این را داشته باشیم نهایتاً نسبت به هم این بدبینی را پیدا نمی‌کنیم. البته این نکته را هم بگویم، در روایت داریم در موضع تهمت قرار نگیرید.

سومی حسن ظن به خداست. اگر شما حسن ظن به خدا داشتی، چرا من یک پسر خواستم، دختر دادی؟ برای اینکه رشدم در دختر است. برای اینکه شاید آن پسر به صلاحم نبود. این همان قصه‌ی حسن ظن خدا است. و خدا در قرآن کریم چند گروه را لعنت کرده، یکی «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/6) کسانی که به خدا سوء ظن می‌ورزند. پس دو عامل را برای کسب آرامش گفتیم.

عامل سومی که آرامش می‌آورد کاهش دلبستگی است. هرچه شما دلبستگی‌ات را به همسر و فرزند و دنیا کمتر کردی، آرامتر هستی. کاری که بچه‌های ما در جبهه می‌کردند. عزیزی شهید شد. انشاءالله خدا همه آنها را با رسول الله محشور کند. 19 ساله بود. خواهرش یک لحظه گفت: این آخری‌ها با ما بداخلاقی می‌کرد. گاهی روی ما دست بلند می‌کرد. می‌گفت: من می‌گفتم فلانی از تو بدم می‌آید، می‌گفت: بدت بیاید. بعد می‌گفت: وصیت‌نامه‌اش را که باز کردیم از همه ما عذرخواهی کرد. نوشته بود من می‌خواستم این محبت شما از دل من کمرنگ شود که در جبهه من اثر نگذارد. شما نگویید: چرا نمی‌آید و شش ماه دیر کرد؟

فرزند یکی از علمای بزرگ مریض شد. خیلی حالش بد بود و امام جمعه هم بود. نماز جمعه آمدند و ایستادند و شروع به خواندن سوره منافقون کردند. آن آیه‌ای که در سوره منافقون راجع به اولاد و اموال آمده است. می‌گویند: ایشان سه مرتبه این را در نماز تکرار کرد. همه تعجب کردند که آقا فراموش کرده بود. بعد از نماز به آقا گفتند. فرمود: من این را سه بار تکرار کردم، گویی سه بار جلوی چشمانم جنازه‌ی فرزندم را دیدم. یعنی فکر کردم اگر مُرد هم دیگر اتفاقی نیفتد. این خیلی مهم است. صاحب جواهر پسرش از دنیا رفت. کنار بدن پسرش کتاب جواهرش را نوشت. میرزا جواد آقای ملکی صبح عید غدیر پسرش فوت کرد و در آب خفه شد. گفت: جنازه را در زیر زمین بگذارید، عید مردم را خراب نکنید.

پسر حاج شیخ عباس قمی، می‌گفت: پدر در بستر در حال احتضار بود. صدایم زد و گفت: میرزا علی آقا این کتاب را از این اتاق بیرون ببر. گفتم: چرا؟ فرمودند: این کتاب را خیلی دوست دارم. می‌ترسم همین باعث شود که عزرائیل وقتی می‌آید وابستگی به این کتاب باعث شود من بیمار از دنیا بروم. این خیلی مهم است. گاهی می‌بینی کسی یک وابستگی ساده دارد، شیطان هنگام جان دادن وابستگی‌ها را جلوی چشم آدم می‌آورد. این بچه تو است، پس بگو: خدا نیست تا بچه‌ات نجات یابد. بگو دین نیست. سومین عامل کاهش دلبستگی‌ها است.

عامل چهارم ذکر خداست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن دعا باز غیر از این ذکر است. این ذکر همیشه می‌شود باشد. «خوشا آنان که الله یارشان بی *** و ذکر قل هو الله کارشان بی»، «خوشا آنان که دائم در نمازند» الآن ماه رجب است. در این ماه ده هزار «قل هو الله» وارد بود، چند مورد را خواندید؟ خود ذکر آرامش می‌آورد. خدا قسمت نکند که در هواپیما باشید و نقصی رخ بدهد، خیلی سخت است. در هواپیمای اخیر در زاهدان بعضی گفتند: مرگ جلوی چشمانمان بود. اما بعضی همان لحظه آرام هستند. شما که ذکر می‌گویید با آن کسی که آرام است، هیچ فرقی نمی‌کنید. بیفتد هردو می‌میریم، نیفتد هم هردو زنده می‌مانیم. فقط او آرام است و شما ناآرام هستی.

راه پنجم آرامش که در روایت ما آمده است، بحث مقایسه است. سعدی گفت: کفش نداشتم، غصه می‌خوردم. نگاه کردم دیدم یک نفر پا ندارد. گفتم: پس اوضاع من بهتر است. من که کفش ندارم اوضاعم بهتر از کسی است که پا ندارد. نگاه کردن به اینگونه افراد هم مؤثر است.

من در اولین منبر سال 63 این روایت را خواندم. «علامة الشقاوة اربعه» چهار چیز نشانه بدبختی است. «نسیان الذنوب الماضیه» فراموش کردن گناه، «ذکر الحسنات» خوبی‌هایت را به رخ دیگران بکشی. اینها عامل بدبختی است. سوم «نظره فی الدین إلى من هو دونه‏» (مجموعه ورام/ج1/ص169) در امور دینی به پایین دستت نگاه کنی. این عامل بدبختی است، رشد نمی‌کنی. من وقتی به شما می‌گویم: چرا فوق دیپلم داری؟ می‌گویی: فلانی سیکل هم ندارد، فوق دیپلم می‌مانید. ولی اگر گفتید: دکترا، رشد می‌کند. حداقل ارشد می‌گیرد. چهارم «نظره فی الدنیا الی من هو فوقه» آدم در امور دنیا به بالا دست نگاه کند احساس ضعف و شقاوت می‌کند. مقایسه کنیم. مردم خیلی مشکلات دارند.

دختر خانمی برای من نوشته بود، که به اردویی رفته بودند تا جانبازان قطع نخاعی را ببینند. گفت: ما رفتیم به اینها روحیه بدهیم، روحیه گرفتیم. جانباز پ5 سال در رختخواب افتاده بود. به دختری گفت: برای چه افسرده هستی؟ چه مشکلی داری؟ سالم و سر پا هستی. اگر جای من بودی چه می‌کردی؟ من از مدارس خواهش می‌کنم یکبار هم بچه‌ها را به جاهایی مثل موزه عبرت ببرید. اینها در روحیه‌شان اثر می‌گذارد.

همراه داشتن تربت اباعبدالله هم آرامش می‌آورد. یا همراه داشته باشد، یا سجده بر این تربت کند. مقید باشید که نماز شما در تربت اباعبدالله باشد. امام سجاد تربت ابا عبدالله را در کیسه داشت وموقع تربت بر آن سجده می‌کرد.

ائمه ما انگشتر داشتند. غالباً روی انگشترشان هم نشانه‌ای بوده است. مثلاً امام کاظم(ع) آرم انگشترش حسبی الله بود. و لذا اینطور چیزها آرامش بخش است. چرا امام جواد برای امام رضا حرز نوشتند؟ حرز چه بود؟ دعایی که آقا همراه داشتند. خود اینها یک احساس آرامشی به انسان می‌دهد.

عامل بعدی توبه و استغفار است. شما هرچه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگویی، قلبت نورانی می‌شود. هرچه استغفار کنی، احساس گناه از تو دور می‌شود.

یکی از عوامل اصلی «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» (بقره/197) شخصی خدمت رسول خدا آمد گفت: از مرگ می‌ترسم. این هم خودش یک احساس ناآرامی است. بعضی می‌گویند: از مرگ و برزخ و قیامت و حشر و نشر می‌ترسیم. حضرت فرمود: پول دارید؟ پول دارم، پول برای آرامش دنیاست. آقا فرمودند: آن عالم فرستاده‌ای؟ مشهد هتل کرایه‌ کرده باشی و پول هم داشته باشی که نگران نیستی. کسی نگران است که بلیط هتل ندارد. منظور حضرت انفاق و صدقه و کمک به مردم بود. اگر فرستادی ناراحت نباش، چون آدم حداقل پول خودش را دوست دارد و بخاطرش می‌رود و نگران نیست. یکی از عوامل نگرانی دست خالی بودن است.     «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏» به رحمت خدا امید داشته باشیم. خوف هم داشته باشیم. تلاش کنیم و افکار بیهوده هم به خودمان راه ندهیم.

یکی از چیزهایی که الآن خیلی‌ها را به هم ریخته است، این عرفان‌های کاذب است. عرفان‌های حلقه، افرادی که دفتر و دکان باز کردند. خودشان بعضی اعتقاد ندارند. خود اینها آدم‌هایی هستند که بعضی از اینها در اثر بیماری‌های حرام در غرب از دنیا رفتند. بدانید راه همان است که رسول خدا فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن‏» (وسایل‌الشیعه/ج27/ص33) قرآن و عترت! امام سجاد فرموده: همه دنیا از بین برود، بمیرند، من یک قرآن داشته باشم، وحشت نمی‌کنم.

خیلی از افراد در ازدواجشان تأخیر می‌افتد، می‌گویند: ما را بستند، ما را سحر کردند، اینطور ترس‌ها را دارند. این ترس ناشی از هر عاملی باشد، راهکارش یکی است. مراجعه به قرآن و عترت و روایات اهل‌بیت، دعا و ذکر، که انشاءالله مرتفع خواهد شد.


  
  

آقای براتی: محور بحث امروز ما «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) با همه امکانات و توانایی‌هایی که باعث آرامش ما می‌شود اما ما در زندگی دچار نگرانی و تشویش هستیم. امروز می‌خواهیم علل یا عوامل آرامش موانع آن را بگوییم و از کلام نورانی قرآن و معصوم (ع) و بیانات دکتر رفیعی راهکارهایی را به کار ببندیم، که « أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ» باعث «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» برای همه ما شود.

حاج آقای رفیعی: یکی از بیشترین کتاب‌هایی که در بازار فراگیر شده است، کتاب‌هایی با این موضوع است. آرامش، مبارزه با اضطراب، راه موفقیت، حالا چه دانشمندان غیر مسلمان نوشته باشند، چه مسلمان نوشته باشند. من نمی‌خواهم اسم کتابی را ببرم که اینجا تبلیغ شود ولی بعضی از کتاب‌هایی که در غرب هم نوشته شده، میلیون‌ها چاپ خورده و دلیلش هم همین عنوان و بحث آرامش است. از این معلوم می‌شود که یک نیاز ضروری است. این یک ضرورت است که همه دلشان می‌خواهد آرام باشند، وقتی انسان آرام باشد، جسمش هم سالم است. من در گزارشی خواندم که 75 مریض زخم معده را که بررسی کردند، گفتند: 65 نفر به خاطر استرس و مشکلات روحی و روانی است. به همین دلیل هم هست که ما می‌بینیم در منابع دینی و در آیات و روایات ما روی این بحث خیلی تأکید شده است. وقتی آرامش نباشد، طرف کارگر و کارمند خوبی نیست، مدیر خوبی نیست. مرد خوبی نیست، زن خوبی نیست، دانش‌آموز خوبی نیست. نمی‌تواند درس خوب بخواند. و لذا ما که در شهرستان‌ها مراجعه می کنیم، می‌گویند: حاج آقا! مشکل مالی ندارم، همسر هم دارم ولی به هم ریخته هستم. احساس به هم ریختگی می‌کنم.

من اجازه می‌خواهم از دو منظر در این بحث وارد شوم. اول علل ناآرامی را بگویم. چرا ما به هم ریخته هستیم. چرا در زندگی آرامش نداریم؟ من پنج علت را یادداشت کردم، نمی‌خواهم به همین پنج مورد هم بسنده کنم. شاید موارد دیگری هم باشد. ولی من با توجه به تفحص‌هایی که در آیات و روایات داشتم، فکر می‌کنم دلیل ناآرامی ما یکی از این پنج احساس باشد.

اول احساس گناه و معصیت است. خیلی‌ها به خاطر گذشته نادرستشان ناراحت هستند. مثلاً فحشایی مرتکب شده است، گناه زشتی مرتکب شده است، دروغی گفته و سر کسی کلاه گذاشته است، حتی گذشته‌ی خطرناکی داشته باشد. دو شب پیش جوانی هراسان پیش من آمد، گفت: چهار سال دزدی می‌کردم. توبه کردم و کنار گذاشتم و دیگر دزدی نمی‌کنم. مردم هم تقریباً با این موضوع کنار آمدند. ولی خودم با خودم کنار نمی‌آیم. به هم ریخته هستم. چرا؟ چون یک سابقه‌ی دزدی دارد. قرآن کریم طبیعتاً برای این مطلب پاسخ دارد. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»(زمر/53)

یک زمانی به آقا امام سجاد(ع) گفتند: کسی یک جمله‌ای می‌گوید. «العجب کل العجب، من من نجا کیف نجا» تعجب است که آدم با این همه عذاب نجات پیدا کند؟ آقا فرمود: اشتباه است! باید بگویید: «العجب کل العجب من من هلک کیف هلک مع سعة رحمة الله» اگر کسی هلاک شود خیلی عجیب است. خداوند آنقدر مبادی ورودی گذاشته است.

به امام کاظم(ع) گفتند: فلانی ماه رمضان روزه نمی‌گیرد. ظهرها ناهار می‌خورد. به او می‌گویند: چرا روزه نمی‌گیری؟ می‌گوید: من خیلی جنایت کردم. برای چه روزه بگیرم؟ من آب از سرم گذشته است، چه یک وجب، چه صد وجب! آقا فرمودند: من اینقدری که از یأسش می‌ترسم، از گناهش نمی‌ترسم. پس اول احساس گناه است.

راه غلبه بر احساس گناه چیست؟ اگر حق الناس است، خرد خرد بپردازید. اگر حق الله است، یواش یواش ادا کنید. اگر گناهانی است که قابل جبران نیست. مثلاً کسی می‌گوید: آقا من یک فحشایی مرتکب شدم. بروم به مردم بگویم، خوب نیست. بروم به قاضی بگویم، آبروریزی است و جایز نیست. بروم به خانواده طرف بگویم، یک خانواده‌ای به هم می‌ریزد. نه! اینطور جاها جای همان استغفار و توبه و بیان نکردن مطلب است. البته نقطه مقابلش را باید انجام داد. تویی که این کار را کردی، دیگر به نامحرم نگاه نکن. تو که این کار را کردی، دیگر فکر گناه را هم نکن.

کسی خدمت رسول الله آمد و گفت: دختر زنده به گور کردم. پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: مادر داری؟ اگر مادر داری، احترامش کن. دخترهایی که زنده به گور شدن، دیگر زنده نمی‌شوند. اسلام هم که بن بست ندارد، بگوییم: اِ... تو پنج دختر زنده به گور کردی، دیگر آخرش جهنم است.

بعضی‌ها می‌گویند: توبه آدم را جَری می‌کند. اتفاقاً من عکسش را می‌گویم. می‌گویم: اگر خدا می‌گفت، که خوارج نهروان این را می‌گفتند، هرکسی یک گناه مرتکب می‌شود، کافر می‌شود دیگر فایده ندارد، دنیا را جنایت برمی‌داشت. چرا؟ چون شما می‌گفتی: حالا که قرار است من جهنم بروم، بگذار به او بیارزد . لااقل چهار گناه دانه درشت انجام بدهیم.

دومین عامل اضطراب در زندگی احساس نارضایتی است. یعنی اینکه شما ماشین داری، من ندارم. شما فرزند داری، من فرزند ندارم. فلانی سالم است، من بیمار هستم. این حسی که مرتب مقایسه می‌کنیم، قرآن کریم در سوره‌ فجر می‌فرماید: وقتی به انسان نعمت می‌دهیم، می‌گوید: خوب خدایی است. «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) اما وقتی به او سخت می‌گیریم، «فَیَقُولُ رَبىّ‏ِ أَهَانَنِ» (فجر/16) می‌گوید: خدا ما را فراموش کرد. در جای دیگر هم گله می‌کند، می‌فرماید: «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21)

کتاب کامل الزیارات، کتاب هزار ساله ما است و ابن قولویه کنار قبر شیخ مفید در کاظمین است. ایشان آخر کتاب کامل الزیارات یک روایتی نقل می‌کند. می‌گوید: شب معراج خدا به پیغمبر فرمود: پیامبر من سه جا می‌خواهم تو را امتحان کنم. «إن الله تبارک و تعالى یختبرک فی ثلاث‏» (کامل الزیارات/ص332) پیغمبر اکرم به خدا عرض کرد: این سه تا چیست؟ فرمود: «الجوع و الأثرة على نفسک‏» اولی گرسنگی و ایثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابی طالب از گرسنگی سنگ به شکم می‌بست. اولی گرسنگی است. پیغمبر عرض کرد: «قبلت یا رب و رضیت و سلمت» قبول کردم، راضی و تسلیم هستم. دومین مورد «فالتکذیب و الخوف الشدید» تکذیب می‌کنند، دیوانه و مجنون می‌گویند. کاهن و ساحر می‌خوانند. باز عرض کرد «قبلت یا رب و رضیت و سلمت‏ و منک التوفیق و الصبر‏» توفیق را تو باید بدهی. اما سومین مورد که بسیار سخت است، ما اگر بشنویم تحمل نمی‌کنیم، خطاب شد پیامبر سومی‌اش حوادثی است که برای عطرتش پیش می‌آید. «أما أخوک علی‏» برادرت امیرالمؤمنین کشته می‌شود. دخترت فاطمه اینطور می‌شود. من دیگر در جزئیاتش وارد نمی‌شوم. پیامبر یک جمله اضافه کرد و فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون‏ قبلت یا رب و سلمت و منک التوفیق و الصبر» ما فکر می‌کنیم همه‌ی اولیاء و انبیاء در رفاه بودند. نه داغ دیدند، نه مریضی دیدند، نه سختی دیدند.

بیمارستانی بودم، یک نفر بچه‌اش فوت کرده بود. ایستاده بود و داد می‌زد، خدایا حاشا به کرمت! چرا باید اینطور می‌‌کردی؟ پس دومین مورد احساس نارضایتی است. راه حلش هم همان است که راضی باشید. گله‌مند نباشید. «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ، ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» (فجر/27 و28)

سومین عامل ناآرامی که شاید در بین موحدین خیلی کمتر باشد، احساس پوچی و بی‌هدفی است. این به آینده برمی‌گردد، برخلاف قبلی‌ها که به گذشته برمی‌گشت، طرف نگاه می‌کند که حالا چه می‌شود. کجا برویم؟ مخصوصاً اگر اعتقاد به معاد نداشته باشد. قرآن کریم می‌فرماید: اینطور نیست، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُم‏ عَبَثا» (مؤمنون/115) شما فکر می‌کنید ما شما را بیهوده خلق کردیم.

چهارمین عامل احساس ناکارآمدی و شکست است.آقا رفته ازدواج کرده، منجر به طلاق شده است. حالا افسرده و به هم ریخته شده است. در کنکور شرکت کرده، رتبه لازم را نگرفته است. یک جایی برای شغلی نیرو می‌خواستند، همه قبول شدند، ایشان قبول نشدند.

در زمان امام صادق یک کاسبی بودند، ورشکست شده بود، به هم ریخته بود. خدمت امام صادق(ع) آمد. آقا فهمید مشکلش چیست؟ ورشکستگی یک وضع است، خودباختگی یک بحث است. یک وقتی شما تصادف می‌کنی و یک وقتی خودت را در تصادف می‌بازی. این مهم است که بتوانید مدیریت کنید. آقا به او فرمود: بلند شو برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان، در مغازه‌ات را باز کن. رفت و کارش هم درست شد.

احساس پنجمی که باعث می‌شود انسان در زندگی‌اش گاهی احساس گناه کند و اضطراب داشته باشد و آرامش لازم را نداشته باشد، یأس و ناامیدی است. این احساس یأس و ناامیدی ممکن است در زمینه‌های مختلفی باشد. همینطور ناامید است، مثلاً احساس می‌کند که به خیلی از خواسته‌های نرسیده است.

آیت الله مکارم جمله‌ی قشنگی را می‌فرمود: بشر آنچه را مصرف می‌کند، بیست درصدش نیاز است. یعنی واقعاً می‌خواهد. اگر نداشته باشد، می‌میرد. بنده به چند لیوان آب نیاز دارم، اگر نخورم می‌میرم. غذا را نیاز دارم، سید درصد مطابق امیال است. یعنی 20 درصد اصل است و ان سی درصد میل من است. درست است من با نان و پنیر هم سیر می‌شوم، دلم می‌خواهد یک مغز گردو و خیار هم کنارش باشد. درست است این برنج مرا سیر می‌کند، می‌خواهم یک سالاد هم کنارش باشد. میل من به دوغ است، بیاورید. نباشد نیاز نیست، من با آن غذا سیر می‌شوم. جالب است که می‌فرمودند: پنجاه درصدش هوس است. من خواهش می‌کنم بینندگان همین الآن به خانه‌هایشان نگاهی بیاندازند. وسایلی که در خانه است چند موردش نیاز است. چند موردش مطابق میل است، چند موردش مطابق هوس است؟ انواع و اقسام چینی‌ها، کریستال‌ها، لباس‌ها، فرش‌ها در خانه است. با فاصله گرفتن از اوایل انقلاب ان بحث پنجمی خیلی زیادتر شد. یعنی این دختر خانمی که می‌بینی با هزار مکافات و قرض پدرش این یخچال دوقلوی هفت، هشت میلیونی را برای این خریده است، نیاز این دختر است؟ نیازش با آن یخچال ساده هم برطرف می‌شود. بعضی اوقات این اضطراب‌ها به خاطر بلند پروازی‌های ما است.


93/4/22::: 5:7 ع
نظر()
  
  

السلام علیک یا سید الساجدین (علیه السلام)

1- قالَ الاْمامُ عَلىّ بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین (عَلَیْهِ السَّلام) :

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ مِنَ الْمُؤمِنینَ کانَ فی کَنَفِ اللّهِ، وَأظَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فی ظِلِّ عَرْشِهِ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ الْیَوْمِ الاْکْبَرِ:

مَنْ أَعْطى النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، ورَجُلٌ لَمْ یَقْدِمْ یَداً وَرِجْلاً حَتّى یَعْلَمَ أَنَّهُ فى طاعَهِ اللّهِ قَدِمَها أَوْ فى مَعْصِیَتِهِ، وَرَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أخاهُ بِعَیْب حَتّى یَتْرُکَ ذلکَ الْعِیْبَ مِنْ نَفْسِهِ.([1])

امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهى مى باشد و از سختى ها و شداید صحراى محشر در امان است:

اوّل آن که در کارگشائى و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.

دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتى بیندیشد که کارى را که مى خواهد انجام دهد یا هر سخنى را که مى خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودى خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او مى باشد.

سوّم قبل از عیب جوئى و بازگوئى عیب دیگران، سعى کند عیب هاى خود را برطرف نماید.

 

2- قالَ(علیه السلام): ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ، وَ إشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ، وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلى خَطیئَتِهِ.([2])

فرمود: سه چیز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشت زبان از بدگوئى و غیبت مردم، خود را مشغول به کارهائى کردن که براى آخرت و دنیایش مفید باشد.

و همیشه بر خطاها و اشتباهات خود گریان و ناراحت باشد.

 

3- قالَ(علیه السلام): أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ إسْلامُهُ، وَ مَحَصَتْ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راض: وِفاءٌ لِلّهِ بِما یَجْعَلُ عَلى نَفْسِهِ لِلنّاس، وَ صِدْقُ لِسانِه مَعَ النّاسِ، وَ الاْسْتحْیاء مِنْ کُلِّ قَبِیح عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ النّاسِ، وَ حُسْنُ خُلْقِهِ مَعَ أهْلِهِ.([3])

فرمود: هرکس داراى چهار خصلت باشد، ایمانش کامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتى خداوند را ملاقات مى کند که از او راضى و خوشنود است:

1 ـ خصلت خودنگهدارى و تقواى الهى به طورى که بتواند بدون توقّع و چشم داشتى، نسبت به مردم خدمت نماید.

2 ـ راست گوئى و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگى.

3 ـ حیا و پاکدامنى نسبت به تمام زشتى هاى شرعى و عرفى.

4 ـ خوش اخلاقى و خوش برخوردى با اهل و عیال خود.

 

4- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَم، إنَّکَ لا تَزالُ بَخَیْر ما دامَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَما کانَتِ الْمُحاسَبَهُ مِنْ هَمِّکَ، وَما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعاراً.([4])

فرمود: اى فرزند آدم، تا آن زمانى که در درون خود واعظ و نصیحت کننده اى دلسوز داشته باشى، و در تمام امور بررسى و محاسبه کارهایت را اهمیّت دهى، و در تمام حالات ـ از عذاب الهى ـ ترس و خوف داشته باشى; در خیر و سعادت خواهى بود.

 

5- قالَ(علیه السلام): وَ أمّا حَقُّ بَطْنِکَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعاءً لِقَلیل مِنَ الْحَرامِ وَ لا لِکَثیر، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِى الْحَلالِ.([5])

فرمود: حقّى که شکم بر تو دارد این است که آن را ظرف چیزهاى حرام ـ چه کم و چه زیاد ـ قرار ندهى و بلکه در چیزهاى حلال هم صرفه جوئى کنى و به مقدار نیاز استفاده نمائى.

 

6- قالَ(علیه السلام): مَنِ اشْتاقَ إلى الْجَنَّهِ سارَعَ إلى الْحَسَناتِ وَسَلاعَنِ الشَّهَواتِ، وَمَنْ أشْفَقَ مِنَ النارِ بادَرَ بِالتَّوْبَهِ إلى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَراجَعَ عَنِ الْمَحارِمِ.([6])

فرمود: کسى که مشتاق بهشت باشد در انجام کارهاى نیک، سرعت مى نماید و شهوات را زیر پا مى گذارد; و هرکس از آتش قیامت هراسناک باشد به درگاه خداوند توبه مى کند و از گناهان و کاهاى زشت دورى مى جوید.

 

7- قالَ(علیه السلام): طَلَبُ الْحَوائِجِ إلىَ النّاسِ مَذَلَّهٌ لِلْحَیاهِ وَمَذْهَبَهٌ لِلْحَیاءِ، وَاسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَهُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرِ، وَقِلَّهُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَى الْحاضِر.([7])

فرمود: دست نیاز به سوى مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خوارى در زندگى و در معاشرت خواهد بود.

و نیز موجب از بین رفتن حیاء و ناچیز شدن شخصیت خواهد گشت به طورى که همیشه احساس نیاز و تنگ دستى نماید.

و هرچه کمتر به مردم رو بیندازد و کمتر درخواست کمک نماید بیشتر احساس خودکفائى و بى نیازى خواهد داشت.

 

8- قالَ(علیه السلام): اَلْخَیْرُ کُلُّهُ صِیانَهُ الاْنْسانِ نَفْسَهُ.([8])

فرمود: سعادت و خوشبختى انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است.

 

9- قالَ(علیه السلام): سادَهُ النّاسِ فى الدُّنْیا الأَسْخِیاء، وَ سادَهُ الناسِ فی الآخِرَهِ الاْتْقیاءِ.([9])

فرمود: در این دنیا سرور مردم، سخاوتمندان هستند; ولى در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزکاران خواهند بود.

 

10- قالَ(علیه السلام): مَنْ زَوَّجَ لِلّهِ، وَوَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بِتاجِ الْمَلَکِ یَوْمَ الْقِیامَهِ.([10])

فرمود: هرکس براى رضا و خوشنودى خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند مى گرداند.

 

11- قالَ(علیه السلام): مَنْ زارَ أخاهُ فى اللّهِ طَلَباً لاِنْجازِ مَوْعُودِ اللّهِ، شَیَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَک، وَهَتَفَ بِهِ هاتِفٌ مِنْ خَلْف ألاطِبْتَ وَطابَتْ لَکَ الْجَنَّهُ، فَإذا صافَحَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَهُ.([11])

فرمود: هرکس به دیدار دوست و برادر خود برود و براى رضاى خداوند او را زیارت نماید به امید آن که به وعده هاى الهى برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند کرد، همچنین مورد خطاب قرار مى گیرد که از آلودگى ها پاک شدى و بهشت گوارایت باد.

پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه کند مورد رحمت قرار خواهد گرفت.

 

12- قالَ(علیه السلام): إنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلى یَسارِکَ فَاعْتَذَرَ إلَیْکَ فَاقْبَلْ مِنْهُ.([12])

فرمود: چنانچه شخصى تو را بدگویى کند، و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهى و پوزش او را پذیرا باش.

 

13- قالَ(علیه السلام): عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ، کَیْفَ لایَحْتَمى مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ.([13])

فرمود: تعجّب دارم از کسى که نسبت به تشخیص خوب و بد خوراکش اهتمام مى ورزد که مبادا ضررى به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و دیگر کارهایش اهمیّت نمى دهد، و نسبت به مفاسد دنیائى، آخرتى روحى، فکرى، اخلاقى و… بى تفاوت است.

 

14- قالَ(علیه السلام): مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِناً مِنْ جُوع أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّهِ، وَمَنْ سَقى مُؤْمِناً مِنْ ظَمَأ سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ، وَمَنْ کَسا مُؤْمِناً کَساهُ اللّهُ مِنَ الثّیابِ الْخُضْرِ.([14])

فرمود: هرکس مؤمن گرسنه اى را طعام دهد خداوند او را از میوه هاى بهشت اطعام مى نماید، و هر که تشنه اى را آب دهد خداوند از چشمه گواراى بهشتى سیرآبش مى گرداند، و هرکس برهنه اى را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتى ـ که بهترین نوع و رنگ مى باشد ـ خواهد پوشاند.

15- قالَ(علیه السلام): إنَّ دینَ اللّهِ لایُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَهِ، وَالاْراءِ الْباطِلَهِ، وَالْمَقاییسِ الْفاسِدَهِ، وَلایُصابُ إلاّ بِالتَّسْلیمِ، فَمَنْ ـ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، ومَنِ اهْتَدى بِنا هُدِىَ، وَمَنْ دانَ بِالْقِیاسِ وَالرَّأْىِ هَلَکَ.([15])

فرمود: به وسیله عقل ناقص و نظریه هاى باطل، و مقایسات فاسد و بى اساس نمى توان احکام و مسائل دین را به دست آورد; بنابراین تنها وسیله رسیدن به احکام واقعى دین، تسلیم محض مى باشد; پس هرکس در مقابل ما اهل بیت تسلیم باشد از هر انحرافى در امان است و هر که به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت خواهد بود.

و شخصى که با قیاس و نظریات شخصى خود بخواهد دین اسلام را دریابد، هلاک مى گردد.

 

16- قالَ(علیه السلام): الدُّنْیا سِنَهٌ، وَالاْخِرَهُ یَقْظَهٌ، وَنَحْنُ بَیْنَهُما أضْغاثُ أحْلامِ.([16])

فرمود: دنیا همچون نیمه خواب (چرت) است و آخرت بیدارى مى باشد و ما در این میان رهگذر، بین خواب و بیدارى به سر مى بریم.

 

17- قالَ(علیه السلام): مِنْ سَعادَهِ الْمَرْءِ أنْ یَکُونَ مَتْجَرُهُ فى بِلادِهِ، وَیَکُونَ خُلَطاؤُهُ صالِحینَ، وَتَکُونَ لَهُ أوْلادٌ یَسْتَعینُ بِهِمْ.([17])

فرمود: از سعادت مرد آن است که در شهر خود کسب و تجارت نماید و شریکان و مشتریانش افرادى صالح و نیکوکار باشند، و نیز داراى فرزندانى باشد که کمک حال او باشند.

 

18- قالَ(علیه السلام): آیاتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، کُلَّما فُتِحَتْ خَزانَهٌ، فَیَنْبَغى لَکَ أنْ تَنْظُرَ ما فیها.([18])

فرمود: هر آیه اى از قرآن، خزینه اى از علوم خداوند متعال است، پس هر آیه را که مشغول خواندن مى شوى، در آن دقّت کن که چه مى یابى.

 

19- قالَ(علیه السلام): مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَکَّه لَمْ یَمُتْ حَتّى یَرى رَسُولَ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم)، وَیَرَى مَنْزِلَهُ فى الْجَنَّهِ.([19])

فرمود: هر که قرآن را در مکّه مکرّمه ختم کند، نمى میرد مگر آن که حضرت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم); و نیز جایگاه خود را در بهشت رؤیت مى نماید.

 

20- قال(علیه السلام): یا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ یَحِجَّ اسْتَبْشَرُوا بِالْحاجِّ إذا قَدِمُوا فَصافِحُوهُمْ وَعَظِّمُوهُمْ، فَإنَّ ذلِکَ یَجِبُ عَلَیْکُمْ تُشارِکُوهُمْ فى الاْجْرِ.([20])

فرمود: شماهائى که به مکّه نرفته اید و در مراسم حجّ شرکت نکرده اید، بشارت باد شماها را به آن حاجیانى که بر مى گردند، با آن ها ـ دیدار و ـ مصافحه کنید تا در پاداش و ثواب حجّ آن ها شریک باشید.

 

21- قالَ(علیه السلام): الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ، مِنْ أعْلى دَرَجاتِ الْیَقینِ.([21])

فرمود: شادمانى و راضى بودن به سخت ترین مقدّرات الهى از عالى ترین مراتب ایمان و یقین خواهد بود.

 

22- قالَ(علیه السلام): ما مِنْ جُرْعَه أَحَبُّ إلى اللّهِ مِنْ جُرْعَتَیْنِ: جُرْعَهُ غَیْظ رَدَّها مُؤْمِنٌ بِحِلْم، أَوْ جُرْعَهُ مُصیبَه رَدَّها مُؤْمِنٌ بِصَبْر.([22])

فرمود: نزد خداوند متعال حالتى محبوب تر از یکى از این دو حالت نیست: حالت غضب و غیظى که مؤمن با بردبارى و حلم از آن بگذرد و دیگرى حالت بلا و مصیبتى که مؤمن آن را با شکیبائى و صبر بگذراند.

 

23- قالَ(علیه السلام): مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیِهِ.([23])

فرمود: هرکس مردم را عیب جوئى کند و عیوب آنان را بازگو نماید و سرزنش کند، دیگران او را متهّم به غیر واقعیّات مى کنند.

 

24- قالَ(علیه السلام): مُجالَسَهُ الصَّالِحیِنَ داعِیَهٌ إلى الصَّلاحِ، وَ أَدَبُ الْعُلَماءِ زِیادَهٌ فِى الْعَقْلِ.([24])

فرمود: هم نشینى با صالحان انسان را به سوى صلاح و خیر مى کشاند; و معاشرت و هم صحبت شدن با علماء، سبب افزایش شعور و بینش مى باشد.

 

25- قالَ(علیه السلام): إنَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْب حَزین، وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْد شَکُور.([25])

فرمود: همانا خداوند مهربان دوست دارد هر قلب حزین و غمگینى را (که در فکر نجات و سعادت خود باشد); و نیز هر بنده شکرگذارى را دوست دارد.

 

26- قالَ(علیه السلام): إنَّ لِسانَ ابْنَ آدَم یَشْرُفُ عَلى جَمیعِ جَوارِحِهِ کُلَّ صَباح فَیَقُولُ: کَیْفَ أصْبَحْتُمْ؟

فَیَقُولُونَ: بِخَیْر إنْ تَرَکْتَنا، إنَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِکَ.([26])

فرمود: هر روز صبحگاهان زبان انسان بر تمام اعضاء و جوارحش وارد مى شود و مى گوید: چگونه اید؟ و در چه وضعیّتى هستید؟

جواب دهند: اگر تو ما را رها کنى خوب و آسوده هستیم، چون که ما به وسیله تو مورد ثواب و عقاب قرار مى گیریم.

 

27- قالَ(علیه السلام): ما تَعِبَ أوْلِیاءُ اللّهُ فِى الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْیا لِلاْخِرَهِ.([27])

فرمود: دوستان و اولیاء خدا در فعالیّت هاى دنیوى خود را براى دنیا به زحمت نمى اندازند و خود را خسته نمى کنند بلکه براى آخرت زحمت مى کِشند.

 

28- قالَ(علیه السلام): لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فِى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْبِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.([28])

فرمود: چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مى دانستند هر آینه آن را تحصیل مى کردند گرچه با ریخته شدن و یا فرو رفتن زیر آب ها در گرداب هاى خطرناک باشد.

 

29- قال(علیه السلام): لَوِ اجْتَمَعَ أهْلُ السّماءِ وَ الاْرْضِ أنْ یَصِفُوا اللّهَ بِعَظَمَتِهِ لَمْ یَقْدِرُوا.([29])

فرمود: چنانچه تمامى اهل آسمان و زمین گِرد هم آیند و بخواهند خداوند متعال را در جهت عظمت و جلال توصیف و تعریف کنند، قادر نخواهند بود.

 

30- قالَ(علیه السلام): ما مِنْ شَیْىء أحبُّ إلى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّهِ بَطْن وَفَرْج، وَما شَیْىءٌ أَحَبُّ إلى اللّهِ مِنْ أنْ یُسْألَ.([30])

فرمود: بعد از معرفت به خداوند چیزى محبوب تر از دور نگه داشتن شکم و عورت ـ از آلودگى ها و هوسرانى ها و گناهان ـ نیست، و نیز محبوبترین کارها نزد خداوند مناجات و درخواست نیازمندیها به درگاهش مى باشد.

 

31- قالَ(علیه السلام): إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّهُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ.([31])

فرمود: با فضیلت ترین ومهمترین مجاهدت ها، عفیف نگه داشتن شکم و عورت است ـ از چیزهاى حرام و شبهه ناک ـ .

 

32- قالَ(علیه السلام): إبْنَ آدَم إنَّکَ مَیِّتٌ وَمَبْعُوثٌ وَمَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلّ مَسْؤُولٌ، فَأعِدَّ لَهُ جَواباً.([32])

فرمود: اى فرزند آدم! (اى انسان! تو) خواهى مُرد و سپس محشور مى شوى و در پیشگاه خداوند متعال جهت سؤال و جواب احضار خواهى شد، پس جوابى (قانع کننده و صحیح در مقابل سؤال ها) مهیّا و آماده کن.

 

33- قالَ(علیه السلام): نَظَرُ الْمُؤْمِنِ فِى وَجْهِ أخِیهِ الْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّهِ وَالْمَحَبَّهِ لَهُ عِبادَه.([33])

فرمود: نظر کردن مؤمن به صورت برادر مؤمنش از روى علاقه و محبّت عبادت است.

 

34- قالَ(علیه السلام): إیّاکَ وَمُصاحَبَهُ الْفاسِقِ، فَإنّهُ بائِعُکَ بِأکْلَه أَوْ أقَلّ مِنْ ذلِکَ وَإیّاکَ وَمُصاحَبَهُ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى کِتابِ اللّهِ.([34])

فرمود: بر حذر باش از دوستى و همراهى با فاسق چون که او به یک لقمه نان و چه بسا کمتر از آن هم، تو را مى فروشد; و مواظب باش از دوستى و صحبت کردن با کسى که قاطع صله رحم مى باشد چون که او را در کتاب خدا ملعون یافتم.

 

35- قالَ(علیه السلام): أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعات: السّاعَهُ الَّتى یُعایِنُ فیها مَلَکَ الْمَوْتِ، وَالسّاعَهُ الَّتى یَقُومُ فیها مِنْ قَبْرِهِ، وَالسَّاعَهُ الَّتى یَقِفُ فیها بَیْنَ یَدَیِ الله تَبارَکَ وَتَعالى، فَإمّا الْجَنَّهُ وَإمّا إلَى النّارِ.([35])

فرمود: مشکل ترین و سخت ترین لحظات و ساعات دوران ها براى انسان، سه مرحله است:

1 ـ آن موقعى که عزرائیل بر بالین انسان وارد مى شود و مى خواهد جان او را برگیرد.

2 ـ آن هنگامى که از درون قبر زنده مى شود و در صحراى محشر به پا مى خیزد.

3 ـ آن زمانى که در پیشگاه خداوند متعال ـ جهت حساب و کتاب و بررسى اعمال ـ قرار مى گیرد و نمى داند راهى بهشت و نعمت هاى جاوید مى شود و یا راهى دوزخ و عذاب دردناک خواهد شد.

 

36- قالَ(علیه السلام): إذا قامَ قائِمُنا أذْهَبَ اللّهُ عَزَوَجَلّ عَنْ شیعَتِنا الْعاهَهَ، وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کُزُبُرِ الْحَدیدِ، وَجَعَلَ قُوَّهَ الرَجُلِ مِنْهُمْ قُوَّهَ أرْبَعینَ رَجُلاً.([36])

فرمود: هنگامى که قائم ما ( حضرت حجّت، روحى له الفداء و عجّ) قیام و خروج نماید خداوند بلا و آفت را از شیعیان و پیروان ما بر مى دارد ودل هاى ایشان را همانند قطعه آهن محکم مى نماید، و نیرو و قوّت هر یک از ایشان به مقدار نیروى چهل نفر دیگران خواهد شد.

 

37- قالَ(علیه السلام): عَجَباً کُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَتَرَکَ دارَ الْبقاء.([37])

فرمود: بسیار عجیب است از کسانى که براى این دنیاى زودگذر و فانى کار مى کنند و خون دل مى خورند ولى آخرت را که باقى و ابدى است رها و فراموش کرده اند.

 

38- قالَ(علیه السلام): رَأْیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِى قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فِى أیْدِى النّاسِ.([38])

فرمود: تمام خیرات و خوبى هاى دنیا و آخرت را در چشم پوشى و قطع طَمَع از زندگى و اموال دیگران مى بینم (یعنى قناعت داشتن).

 

39- قالَ(علیه السلام): مَنْ لَمْ یَکُنْ عَقْلُهُ أکْمَلَ ما فیهِ، کانَ هَلاکُهُ مِنْ أیْسَرِ ما فیهِ.([39])

فرمود: کسى که بینش و عقل خود را به کمال نرساند ـ و در رُکود فکرى و فرهنگى بسر برد ـ به سادگى در هلاکت و گمراهى و سقوط قرار خواهد گرفت.

 

40- قالَ(علیه السلام): إنَّ الْمَعْرِفَهَ، وَکَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَقِلَّهُ ریائِهِ، وَحِلْمُهُ، وَصَبْرُهُ، وَحُسْنُ خُلْقِهِ.([40])

فرمود: همانا معرفت و کمال دین مسلمان در گرو رهاکردن سخنان و حرف هائى است که به حال او ـ و دیگران ـ سودى ندارد.

همچنین از ریا و خودنمائى دورى جستن; و در برابر مشکلات زندگى بردبار و شکیبا بودن; و نیز داراى اخلاق پسندیده و نیک سیرت بودن است.

 

———————————————————————

پی نوشت ها :

[1] ـ تحف العقول: ص204، بحارالأنوار: ج 75، ص 141، ح 3.

[2] ـ تحف العقول: ص 204، بحارالأنوار: ج 75، ص 140، ح 3.

[3] ـ مشکاه الأنوار: ص 172، بحارالأنوار: ج 66، ص 385، ح 48.

[4] ـ مشکاه الأنوار: ص 246، بحارالأنوار: ج 67، ص 64، ح 5.

[5] ـ تحف العقول: ص 186، بحارالأنوار: ج 71، ص 12، ح 2.

[6] ـ تحف العقول: ص 203، بحارالأنوار: ج 75، ص 139، ح 3.

[7] ـ تحف العقول: ص 210، بحارالأنوار: ج 75، ص 136، ح 3.

[8] ـ تحف العقول: ص201، بحارالأنوار: ج 75، ص 136، ح 3.

[9] ـ مشکاه الأنوار: ص 232، س 20، بحارالأنوار: ج 78، ص 50، ح 77.

[10] ـ مشکاه الأنوار: ص 166، س 3.

[11] ـ مشکاه الأنوار: ص 207، س 18.

[12] ـ مشکاه الأنوار: ص 229، س 10، بحارالأنوار: ج 78، ص 141، ح 3.

[13] ـ أعیان الشّیعه: ج 1، ص 645، بحارالأنوار: ج 78، ص 158، ح 19.

[14] ـ مستدرک الوسائل: ج 7، ص 252، ح 8.

[15] ـ مستدرک الوسائل: ج 17، ص 262، ح 25.

[16] ـ تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 343، س 20.

[17] ـ وسائل الشیعه: ج 17، ص 647، ح 1، ومشکاه الأنوار: ص 262.

[18] ـ مستدرک الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.

[19] ـ من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 146، ح 95.

[20] ـ همان مدرک: ج 2، ص 147، ح97.

[21] ـ مستدرک الوسائل: ج 2، ص 413، ح 16.

[22] ـ مستدرک الوسائل: ج 2، ص 424، ح 21.

[23] ـ بحار الأنوار: ج 75، ص 261، ح 64.

[24] ـ بحارالأنوار: ج 1، ص 141، ضمن ح 30، و ج 75، ص 304.

[25] ـ کافى: ج 2، ص 99، بحارالأنوار: ج 71، ص 38، ح 25.

[26] ـ اصول کافى: ج 2، ص 115، وسائل الشّیعه: ج 12، ص 189، ح 1.

[27] ـ بحارالأنوار: ج 73، ص 92، ضمن ح 69.

[28] ـ اصول کافى: ج 1، ص 35، بحارالأنوار: ج 1، ص 185، ح 109.

[29] ـ اصول کافى: ج 1، ص 102، ح 4.

[30] ـ تحف العقول: ص 204، بحارالأنوار: ج 78، ص 41، ح 3.

[31] ـ مشکاه الأنوار: ص 157، س 20.

[32] ـ تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 70، ص 64، ح 5.

[33] ـ تحف العقول: ص 204، بحارالأنوار: ج 78، ص 140، ح 3.

[34] ـ تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 74، ص 196، ح 26.

[35] ـ بحار الأنوار: ج 6، ص 159، ح 19، به نقل از خصال شیخ صدوق.

[36] ـ خصال: ج 2، ص 542، بحارالأنوار: ج 52، ص 316، ح 12.

[37] ـ بحارالأنوار: ج 73، ص 127، ح 128.

[38] ـ اصول کافى: ج 2، ص 320، بحارالأنوار: ج 73، ص 171، ح 10.

[39] ـ بحارالأنوار: ج 1، ص 94، ح 26، به نقل از تفسیر امام حسن عسکرى (علیه السلام).

[40] ـ تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 2، ص 129، ح 11.

 


  
  

شرایط قبولى اعمال عبارت است از:
الف) نیت خالص،
ب ) تقوا در امور و پرهیز از گناهان،
ج ) همراهى عمل با علم و یقین،
د ) عمل را صحیح انجام دادن،
ه ) محبت و ولایت اهل بیت(ع) .
نشانه‏هاى قبولى عمل نیز عبارت است از:
الف) شامل شدن توفیق الهى بر اعمال خیر،
ب ) داشتن حالت توجه و انابه در عبادات و... .
قبولی نماز:
گفتنی است؛ برگزاری نماز همراه با شرایط آن، مجموعه ای از آموزه ها و رفتارهای اسلامی و انسانی را تشکیل می دهد. به طور مثال از شرایط نماز، طهارت است که مجموعه بهداشت بدن و لباس و مکان را شامل می شود و یا از شرایط نماز، غصبی نبودن لباس و مکان و آب وضو است و یا از شرایط قبولی نماز عدم آزار به دیگران و رسیدگی به مستمندان و پرداخت زکات است و یا برگزاری نماز به صورت جماعت، نمادی از وحدت اجتماعی را به نمایش می گذارد و... لذا درباره اینکه شرط قبولی سایر اعمال انسان، قبولی نماز است، اخبار و روایتهای زیادی رسیده است از جمله امیرمؤمنان در نامه 27 نهج البلاغه می فرمایند: } «... و اعلم ان کل شی من عملک تبع لصلاتک» { و بدان که محور قبولی تمام کارهای تو نماز است» چون نماز از ارکان اسلام و دارای آثار تربیتی بسیاری است. انسان اگر در هر زمینه زندگی قصور و کوتاهی داشته باشد، اهتمام به نماز آن را جبران می کند. حتی نماز بعنوان یک عامل «گناه زدا» بر شمرده شده است چنانکه امیر مؤمنان می فرماید: }«و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق؛ { نماز گناهان را مثل برگ درختان می ریزد و گردن انسان را از ریسمان گناه آزاد می کند. آنگاه در ادامه تشبیهی جالب از پیامبر اکرم(ص) نقل می فرماید که: «رسول خدا(ص) نماز را به چشمه آب گرم تشبیه فرموده که بر در خانه انسانی باشد و شبانه روزی پنج مرتبه در آن شستشو کند، پس (معلوم است) دیگر بر چنین کسی چرک باقی نخواهد ماند». (نهج البلاغه، خ 199)
هدف این روایات یادآوری اهمیت و ارزش و تأثیر عمیق نماز در روح و جان آدمی و ایجاد توفیق برای انجام کارهای خیر دیگر است نه کم ارزش جلوه دادن کارهای خیر دیگر، مانند خانه ای که اگر سقف نداشته باشد هر چقدر درونش نیز زیبا باشد باران آن را خراب می کند هر چند چیزهای درون آن ارزنده باشد.
پس نماز که از ارکان اسلام است، تا زمانی که با دقت و سر وقت خوانده شود؛ کوتاهی در سایر کارهای انسانرا جبران می کند ولی اگر نماز ضایع شود (مثلاً شخص مسائل نماز را نداند یا گاهی آنرا ترک کند یا بطور عادت آنرا در آخر وقت بجا آورد) هیچ عمل دیگری نمی تواند نماز را جبران بکند.
بهتر است که ما این دستورالعمل خداوند را سرمشق خود قرار دهیم. «واستعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین»از صبر و نماز در برخورد با مشکلات نیرو بگیرید؛ همانا نماز سنگین است مگر برای خاشعان (سوره بقره، آیه 45)
خلاصه این که از روایات فهمیده می شود که اگر نماز کسی قبول شود کارهای نیک دیگرش قبول می شود و اگر قبول نشود کارهای دیگر او قبول نمی گردد و توضیح این نکته ضروری است که این مسأله موجب نمی شود که اگر کسی نماز مقبول نداشت یا اصلا نماز نخواند دست از سایر تکالیف خود بردارد زیرا روایت می فرماید اعمال دیگر او قبول نمی شود نه این که صحیح نمی باشد. پس ممکن است اعمال دیگر انسان صحیح باشد گرچه مقبول نباشد یعنی در روز قیامت او را به جهت نپرداختن خمس و انجام ندادن حج و امر به معروف یا روزه مجازات نمی کنند زیرا این اعمال را به شکل صحیح انجام داده و تکلیف او ساقط گشته گرچه به خاطر کوتاهی در نماز مزد یک عمل مورد قبول را به او نمی دهند.
در منابع اسلامی برای قبولی عبادات و به ویژه نماز که نمونه بارز عبادت و تجسم عبادت و بندگی است، شرایطی بیان شده است که رعایت آنها شرط پذیرفته شدن و قبولی عبادت و نماز است. به برخی از این شرایط در ذیل اشاره می شود:
1. داشتن تقوا و ورع: این شرط مهم ترین شرط قبولی عبادت و نماز است. تقوا و ورع معنای وسیعی دارد که دوری از گناهان و محرمات و انجام واجبات الهی شاخه ای از درخت تنومند و شعبه ای از شعبه های آن است. در روایتی از پیامبر اسلام(ص) چنین آمده است: اگر به قدری نماز بخوانید تا چون تار باریک و لاغر شوید و به اندازه ای روزه بگیرید که تا چون کمان خم و منحنی شوید خداوند آن را از شما نمی پذیرد مگر آن که تقوا و ورع داشته باشید.(میزان الحکمه، ج5، ح10322، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی)
2. حقی از مردم به گردن نداشتن: در روایتی آمده است که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: « خداوند به من وحی کرد که ای برادر پیامبران و ای برادر انذار دهندگان! قومت را انذار کن و بیم ده که وارد خانه ای از خانه های من برای عبادت داخل نشوند در حالی که حق و مظلمه ای از بندگانم برعهده و گردن آنها است، چون اگر با برگردن داشتن حقی از بندگانم مشغول عبادت گردد. تا وقتی که مشغول نماز است او را لعنت می کنم مگر آن که حق مردم را اداء کند.(همان، ح10324)
3. حلال بودن لباس نمازگزار و محل نماز او: در روایتی آمده است: نگاه کن در چه لباسی و بر چه چیزی نماز می خوانی، اگر این دو مباح و حلال نباشد، نمازت پذیرفته نیست.
4. داشتن ولایت اهل بیت(ع) و برائت و بیزاری از دشمنان آنان: در روایتی وقتی از حضرت سجاد(ع) درباره سبب قبول نماز پرسیده شد، حضرت(ع) فرمود: «ولایتنا و البراءه من اعدائنا»؛ یعنی ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما، عامل قبول نماز است.(همان، ح 10326)
5. تواضع در برابر عظمت خداوند و خودداری از خواهش های نفس و به یاد خدابودن در طول روز و تکبر نورزیدن با خلق خدا و گرسنه را سیر کردن و برهنه را پوشاندن و مهربانی و دلسوزی با گرفتاران و غریبان را پناه دادن، این عوامل در روایات از عوامل قبولی نماز شمرده شده است.(همان، ح10327)
در روایاتی برخی امور، مانع قبولی نماز شمرده شده است که به آنها اشاره می شود:
1. مخالفت با پدر و مادر
2. غیبت کردن
3. سبک شمردن نماز و مواظبت نکردن بر آن
4. شرابخواری(رجوع کنید به میزان الحکمه، باب موانع قبول الصلاه، ج5، ص387، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی)
5. اقبال نداشتن و حضور نداشتن در نماز: در روایتی آمده است: «لایقبل الله صلاه عبد لایحضر قلبه مع بدنه»؛ خداوند نماز کسی را که قلبش در کنار بدنش حضور ندارد، نمی پذیرد.(همان، ح10335)
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
- نماز، محسن قرائتی
- حضور قلب در نماز، علی اصغر عزیزی تهرانی
- صلاه الخاشعین، شهید دستغیب شیرازی.


93/3/5::: 5:50 ع
نظر()
  
  



پیامبر (ص ) :لا یقبل الله صلاة خمسة نفر. الابق من سیده و امرأة لا یرضی عنها زوجها و مدمن الخمر و العاق و اکل الربا

خداوندنماز پنج گروه را نمی پذیرد:1- بنده ای که از نزد مولای خود فرارکرده است .2- زنی که شوهرش از وی راضی نیست .3- شرابخوار و دائم الخمر.4- کسی که عاق والدین شده است .5- رباخوار.

( مستدرک الوسائل ، ج ,13 ص 332 )


93/3/5::: 5:47 ع
نظر()
  
  

 

سوال – چرا بعضی ها نماز نمی خوانند ؟

پاسخ – من در سایه ی گفتن کلمات قرآن ، امیدوارم که این کلمات در خودم هم اثر کند. ما نباید مثل لوله ی سیمانی باشیم زیرا لوله ی سیمانی آب را رد می کند ولی آب در آن نفوذ نمی کند. اگر حرفهای من در خودم اثر نکرد من مثل لوله ی سیمانی هستم . خوب است که اگر انسان حرفی می زند خودش هم عامل باشد. فردی به سخنرانی گفت که آیا شما به تمام حرفهایی که می زنید عمل می کنید ؟ سخنران پرسید که شما چکاره هستید ؟ فرد گفت : کفاش . سخنران پرسید : آیا شما تمام کفش هایی که می دوزید خودتان به پا می کنید؟ اگر ما به تمام حرفهای مان عمل نکنیم دوست داریم که به مقداری از آنها عمل کنیم . دوست داشتن نعمت است .در قرآن داریم : دوست دارند که پاکیزه بشوند. به فردی گفتند که شما خودت را عادل می دانی ؟ آن فرد گفت: من دوست دارم که عادل باشم. اگر شما از پیشنماز گناه کبیره نبینید می توانید پشت سر او نماز بخوانید و لازم نیست که پیش نماز خودش را عادل بداند.
همه ی نمازخوان ها سهمی در مورد نخواندن نماز دیگران دارند. فردی می گفت که من دوستی داشتم که نماز می خواند و فحش هم می داد، از آن موقع به بعد از نماز بدم آمد. اگر روحانی بد رانندگی کند، همه از روحانی بودن او بدشان می آید .یعنی بد رانندگی کردن یک روحانی باعث می شود که ما دیگر به حرفهای او گوش ندهیم .اگر در سوپرمارکتی فقط دو تا از اجناس آنها خراب باشد شما دیگر به آن سوپر مارکت نمی روید. گاهی اوقات بعضی از نماز خوان های ما بد رفتار می کنند. در قرآن داریم که نمازگزارها باید چطور باشند. در سوره ی مومنون داریم که مومنان باید خاشع باشند، به فقرا کمک می کنند و از لغو دوری می کنند. بعضی از افراد در صف اول نماز هستند ولی هیچ کمکی به کسی نمی کنند. وقتی جوانی این فرد را می بیند، با خودش می گوید که من نمی خواهم اینگونه باشم و نماز بخوانم . البته این فکر غلط است و تعمیم دادن کار اشتباهی است .اگر کسی جلوی مردم شراب می خورد، می گویند که فلانی شراب خوار است ولی نمی توان گفت که فلانی دزد هم هست. شما می توانید گناه علنی را که دیده اید، بگویید. پدری نماز می خواند ولی بداخلاق است و پسرش سرلج می افتد و می گوید: حالا که پدرم بداخلاق است من نماز نمی خوانم. اگر شما بدی از فرد نماز خوان دیدید ، آنرا بحساب نماز خواندنش نگذارید. اگر یک فرد ایرانی خطایی کرد نباید آنرا بحساب کشورش بگذارند و به آن توهین کنند. زمانی گفتند که آخوندی دزدی کرده است و آقا فرمودند که بگویید :دزدی، لباس آخوندی به تن کرده است .
نمازخوان ها معصوم نیستند، بدی نمازگزار را نباید پای نماز گذاشت بلکه باید پای خود نمازگزار گذاشت .من از طرف امام خمینی نماینده ی نهضت سواد آموزی شدم ، در منزلی میهمان بودم و به آنها گفتم که برای نماز صبح مرا بیدار کنید . آنها گفتند که شما نماینده ی امام هستید ،آیا ما باید شما را برای نماز بیدار کنیم ؟ من گفتم که من خودم نماینده امام هستم ولی خوابم نماینده امام نیست .مردم چنین توقعی دارند. گاهی وقتی به نظام جمهوری اسلامی ایراد می گیرند می
گویند که فلانی چرا اینکار را کرد یا ... ؟ وقتی شما می خواهید سوار اتوبوسی بشوید باید راننده اتوبوس خوب باشد و اتوبوس سالم باشد، نباید از مسافرها ایراد گرفت و اِلا نمی توانید ماشین پیدا کنید. در انقلاب اسلامی، ماشین (انقلاب) و راننده (امام) سالم است. اگر کسی پارتی بازی کرد یا احتکار کرد یا کلاهبرداری کرد، ربطی به انقلاب و امام ندارد . در طب تخصص داریم ولی در نماز این طور نیست که بگوییم ما متخصص در نماز هستیم بلکه باید تمام کارهای ما اعم از زن داری ،بچه داری ،شوهرداری و ... درست باشد .اگر کسی تمام داروهایی که دکتر برایش تجویز کرده است را نخورد، خوب نمی شود و نمی تواند بگوید که من فلان دارو را می خورم و فلان دارو را نمی خورم .این برای کسانی است که یک درمیان نماز می خوانند.

سوال – در قرآن داریم که نماز انسان را از بدی ها باز می دارد، پس چرا نماز ما را از بدی ها باز نمی دارد ؟

پاسخ – منظور این نیست که نماز مانع فحشا است و انسان نماز خوان نمی تواند فحشا کند یا دروغ بگوید. وجود پلیس به انسان می رساند که نباید خلاف کرد ولی معنایش این نیست که با وجود پلیس نمی توان خلاف کرد .ممکن است که فردی در چراغ قرمز با وجود پلیس ، باز خلاف کند. ممکن است که فردی نماز بخواند ولی باز خلاف کند. این آیه می فرماید که نماز هشدار می دهد که خلاف نکن و اگر خلاف کردی دوباره برگرد و توبه کن. در واقع این یک تلنگر است .نماز مانع خلاف نیست بلکه هشدار دهنده است. اذان دعوت به نماز است ولی انسان را مجبور به نماز نمی کند. در روز قیامت جهنمیان به شیطان می گویند که تقصیر توست که ما به جهنم می رویم زیرا تو ما را وسوسه کردی .شیطان می گوید :تقصیر خودتان است زیرا من فقط شما را دعوت کردم و شما آنرا پذیرفتید. پس نماز گزارها با بدی هایشان، مردم را از نماز دور می کنند. پس انسانی که نماز می خواند باید کارهایش درست باشد. کسی که نماز می خواند الگوی تمام عیار نیست. ما درس را از استاد می گیریم ولی ممکن است که عقاید او را قبول نداشته باشیم. اخلاق نمازگزار و عمل او خیلی مهم است. فردی تعریف می کرد که من پنج ریال به فرزندم دادم .او این پول را به فقیر داد و من طبق آیه قرآن ،ده برابر پول را به فرزندم برگرداندم و این آیه را به او نشان دادم . این بچه با این روش می تواند تفسیر قرآن را یاد بگیرد. اگر عمل ما خوب باشد می توانیم بچه ها را جذب کنیم. یکی از روحانیون تهران می گفت که هنگام خروج از مسجد دیدم که بچه ای گریه می کند وعلت را پرسیدم و بچه گفت که کفشم در مسجد گم شده است و اگر بدون کفش به خانه بروم مادرم مرا دعوا می کند. من برای او کفشی خریدم و او را به خانه فرستادم. این بچه حتما نمازخوان می شود. در شیراز مزارعی وجود دارد که بادام و گردوی آن وقف بچه هایی است که به مسجد می آیند. اینها کارهای عملی و ملموس است .اگر نماز خوانی عصبانی شد و به فرزند و خانمش حرفی زد باید عذرخواهی کند تا این در بچه اش اثر نگذارد. تشویق مادی و معنوی خیلی خوب است . پیامبر به مسجد آمد و دید که عده ای عبادت می کنند وعده ای گفتگوی علمی می کنند، حضرت فرمود که کار هر دو گروه درست است ولی من داخل گروهی می روم که گفتگوی علمی می کنند. در یکی از جنگ ها امیرالمومنین خیلی خوب جنگید و پیامبر عمامه اش را به ایشان داد. خوب است که به بچه بگوییم که در راه مسجد برای تو یک گوشواره می خرم .باید به بچه ها احترام گذاشت. آیت الله خامنه ای می فرمودند که در مشهد جوانی با لباس رنگی وارد نماز جماعت شد. یکی از پیرمردها گفت که تو خجالت نمی کشی که با این لباس به مسجد آمده ای؟ ایشان به پیر مرد گفتند که چرا شما اسلام را این طور معرفی می کنید؟ برخوردها خیلی مهم است . اگر ما وسیله ای برای بچه مان می خریم آنرا به دین وصل کنیم. امام رضا(ع) در عید غدیر، انگشتر می دادند. خوب است که مسجد نزدیک منزل باشد. یکی از مشکلات ما مسجدهای بزرگ سلطنتی است. مسجد کوچک آجری خوب است که هر دو تا کوچه، یک مسجد داشته باشد. خطبه های نماز باید کوتاه باشد. گاهی آنقدر خطبه ی نماز جمعه طولانی است که مردم ناراضی می شوند. روایت داریم که یکی از زمان هایی که نماز قبول نمی شود زمانی است که مردم پشت سر آقایی نماز بخوانند که از او ناراضی باشند. اسلام می خواهد که مردم راحت باشند. اسلام در نماز واجب به ما آزادی داده است که در بین نماز جماعت قصد فرادا کنیم. پس بهتر است که ما دو نماز را با هم بخوانیم و بعد از آن دعا بخوانیم .ما باید مردم را آزاد بگذاریم .گاهی ما مردم را در فشار و رودربایستی قرار می دهیم .قرائت خوب امام جماعت خیلی تاثیر دارد .شرکت مسئولین هم مهم است .مسئولین رتبه بالا هم باید در نماز جماعت شرکت کنند. نباید نماز را طول داد. در نماز جماعت نظم و سر وقت آمدن امام مهم است. امام جماعت باید برای مسجد وقت بگذارد .پس حرف اول را اخلاق نمازگزار، امام جماعت ،هیئت امناء و خادم می زنند. گاهی ما چهار سال در مورد دین صحبت می کنیم و کسی را جذب نمی کنیم ولی فرد دیگری با یک عمل و اخلاق خوب آنها را جذب می کند. در آموزش نماز به بچه ، باید واجبات را گفت تا بچه خسته نشود. گاهی بچه را به اردو می برند و در آنجا برایش دعای عارفانه می خوانند بجای اینکه با او توپ بازی کنند و تخمه بشکنند. اگر رفتار مسلمانان و خرافات را از اسلام جدا کنیم، اسلام پیش می رود. مردم دین را می خواهند ولی چیزهایی که به دین اضافه می شود، آنها را زده می کند. دین قانون خداست .انسان بی دین وجود ندارد. هر راهی که انسان می رود دین اوست. انسان نمی تواند بی قانون باشد و بهترین قانون، قانون خداست. زیرا خدا سازنده ی من است و دفترچه ی من دست خداست.

سوال- آیا اینکه می گویند: مبلغین دینی، خوب دین را برای ما توضیح نداده اند درست است ؟

پاسخ – تا مقداری این حرف درست است. ممکن است که یک پیش نماز جواب شما را نمی دهد ولی شما می توانید به مسجد دیگری بروید. اگر شما از یک روحانی خوشتان نیامد دنبال روحانی دیگری بروید. همه مقصر هستند. تلویزیون باید یک دوره ی آموزش نماز بگذارد. البته این آموزش نباید بصورت مصنوعی باشد و باید در سریال ها آنرا نشان بدهند.
آیا تمام شاعرها در مورد نماز شعر گفته اند ؟آیا ما یک مترمسجد ساخته ایم ؟ کسی که می نشیند و می گوید که برای ما مسجد بسازید، مسجدی نیست. زیرا هر کاری تلاش می خواهد. قرآن می فرماید که آدم اراده نداشت که گندم را خورد.

سوال – می گویند که خدا از حق خودش می گذرد .اگر خدا از حق خودش می گذرد چرا شما این قدر در مورد نماز اصرار می کنید ؟

پاسخ – خدا از حق خودش نمی گذرد .امام صادق (ع) در لحظه شهادت همه اقوام را جمع کرد و فرمود :به خدا قسم ،من شفاعت نمی کنم کسی را که حق نماز را ضایع کند. اگر ما برای امام حسین (ع) سینه بزنیم و نماز نخوانیم، امام ما را شفاعت نمی کند. در قرآن داریم کسانی که به جهنم می روند به خاطر چند چیز است : نماز نخواندن، کمک نکردن به فقرا و ...
کسی که همه ی نعمت های خدا را نادیده می گیرد و نماز نمی خواند ، خدا خلاف او را جدی می گیرد. راه ما راه دعوت و اخلاق است .در قرآن داریم که اگر می خواهید مردم را از ظلمات به نور برسانید راه آن تشویق است ولی در اسلام ،تنبیه هم داریم .

سوال – صفحه 68 قرآن را توضیح بفرمایید.

پاسخ – درجنگ فردی فریاد زد که محمد کشته شد. عده ای از مسلمانان فرار کردند و این آیه نازل شد که اگر پیامبر زخمی یا کشته شد،آیا شما باید فرار کنید ؟ این آیه می گوید که تشکیلات جامعه ی اسلامی باید به گونه ای باشد که حتی اگر رهبر جامعه از دنیا رفت، نظام آن از هم نپاشد . این آیه جهت تشکیلات نظام است .


  
  
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >