سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه شیفته بازی و دل باخته سرگرمی و طرب است، خردورزی نکرده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :42
بازدید دیروز :175
کل بازدید :342849
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/5
7:16 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عبادت زن و شوهری که همدیگر را آزار می دهند تا چهل روز پذیرفته نیست

اما در مسائل عبادی بگویم. زنی هم که شوهرش را اذیت کند و یا شوهری که زنش را اذیت کند، اگر هر یک از زن و شوهر همدیگر را اذیت کنند، عبادت هیچ کدام از زن و مرد قبول نمی شود. یعنی آزار به زن و آزار به شوهر نتیجه اش همان نتیجه شراب خوردن است.

زنی هم که شوهرش را اذیت کند و یا شوهری که زنش را اذیت کند، اگر هر یک از زن و شوهر همدیگر را اذیت کنند، عبادت هیچ کدام از زن و مرد قبول نمی شود. یعنی آزار به زن و آزار به شوهر نتیجه اش همان نتیجه شراب خوردن است. پس آدم هایی داریم که حزب اللهی هستند و عرق نمی خورد اما زنش را در خانه می سوزاند. نتیجه این با آدم شرابخوار یکی است. مواظب باشید. ببینید آدم گاهی آتش می گیرد. بالاخره گرانی هست و چیزی هم نیست. مشکلات زیاد است. آدم عصبانی می شود. اگر عصبانی شدید عذرخواهی کنید. نگویید مرد نباید از خانمش عذر خواهی کند. مرد باید از خانمش عذرخواهی کند. مرد باید از بچه اش هم عذر خواهی کند.

امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ قَدَّمَ أَرْبَعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ دَعَا اسْتُجِیبَ لَهُ»(الکافی، ج2، ص509) «مَنْ قَدَّمَ أَرْبَعِینَ» باز در اینجا کلمه اربعین است. تا چهل روز نمازش قبول نیست.

عبادت شرابخوار تا چهل روز پذیرفته نیست

پیغمبر به امیرالمومنین فرمود: «یَا عَلِیُّ شَارِبُ الْخَمْرِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَلَاتَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً»من لا یحضره الفقیه، ج4، ص352) کسی که اهل مشروبات الکلی باشد، اگر نمازخوان باشد، خدا نمازش را تا چهل روز قبول نمی کند. اگر هم نماز نمی خواند که برایش بدتر است. به یک عالمی گفتند: فلانی ساعت دو نصف شب دزدی کرده است. گفت: دو بعد از نصف شب دزدی کرده است؟ گفتند: بله. گفت: پس نماز شبش را چه کسی می خواند؟ گفتند: بابا دزد که نماز شب نمی خواند. حالا ما آدم هایی داریم که هم شراب می خورند و هم نماز می خوانند. یک کسی به کسی سفارش می کرد، می گفت: عرق می خوری بخور. قمار بازی می کنی، بکن. دزدی می کنی بکن. فحش می دهی بده. چاقو می کشی بکش، اما مسلمان باش. گفت که دیگر کجای این مسلمانی است؟ بالاخره ما آدم هایی داریم که مسلمان هستند و اهل عرق هم هستند. اگر کسی چنین باشد عبادتش تا چهل روز قبول نمی شود. این برای عرق خوردن بود. آدمی که شراب بخورد تا چهل روز نمازش قبول نیست.

دعا کردن به چهل مومن

اگر کسی می خواهد دعا کند اول به چهل مومن دعا کند. خداوند چون این خصلت را از او می بیند که این سوز دارد، می گوید: ملائکه این که دلش می سوزد و به چهل مومن دعا می کند، دعای خودش هم مستجاب شود. منتهی به شرط این که از روی سوز به چهل مومن دعا کنیم. نه این که برای چهل و یکمی، آن چهل نفر را دعا کنیم. آخر گاهی وقت ها آدم در یک گروهی می خواهد یک نفر را ببوسد ولی می ترسد که برایش حرف در بیاورند. این دو نفر را می بوسد، ولی نیتش آن آخری است. اینطور نباشد. واقعاً از روی علاقه باشد. گاهی آدم در صف نانوایی می رود و علاقه به نظم دارد. گاهی نه با تمام وجودش می خواهد در برود، ولی می ترسد خارج از نوبت به او فحش بدهند. برای همین از ترس در صف می رود. فرق بین کسی که به نظم علاقه دارد با کسی که از روی ترس در صف می رود چیست؟ هر دو در صف می روند اما این کجا و آن کجا. اگر کسی به چهل نفر از روی عشق و محبت دعا کند، به خاطر این خصلت و روحیه اش خدا دعای او را مستجاب می کند.

همه کارهایش برای خدا باشد، یعنی وقتی سر کار می رود، بگویند: آقا کجا کار می کنی؟ بنده کارمند راه آهن هستم. مثل شما الان کارمند راه آهن هستم. خوب چرا سر کار می آیی؟ یک وقت می گویی: بابا ما خرجی نداریم. یک وقت می گویی: بابا زن و بچه مسئولیت دارد و من واجب است خرجی زن و بچه ام را بدهم. به خاطر انجام این واجب کار می کنم.

سراغ نماز می آیم و نماز می خوانم. خوب نماز که می خوانم با مسواک زدن ثواب یک رکعت آن هفتاد رکعت می شود. با گلاب بروم نماز بخوانم، می خواهم با خدا که حرف می زنم بوی عطر از من بیاید. یک وقت می گوید: من از گلاب خوشم می آید. یک وقت می گوید: خدا راضی است و من خوشم می آید، فرق می کند. یک محصل برای نمره درس می خواند، یک محصل برای درس، درس می خواند. یک دانشجو دانشگاه می رود برای نمره گرفتن و به مدرک رسیدن و به زندگی رسیدن و لذا ببیند که در آلمان و فرانسه زندگیش بهتر است، فوراً در می رود. چون از اول که به دانشگاه رفته است می خواسته در حال رفاه باشد. هر جا ببیند رفاهش بیشتر است به آنجا میرود، یک کسی به رفاه کار ندارد، به این کار دارد که میخواهد یک مشکلی از مملکت باز کند، بنابراین به او هر چه هم چراغ سبز نشان دهند، خویش و قوم هایش هم هر چه نامه به او بنویسند، نمی رود. این بسیار فرق می کند.

چهل روز خالصانه برای خدا

«مَنْ قَدَّمَ أَرْبَعِینَ» خدا به حضرت موسی فرمود: 30 روز دعا کن ولی دید 30 روز کم بود. قرآن می گوید: «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ»(اعراف، آیه 141) مناجات حضرت موسی چهل شب بود. پیغمبر فرمود: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللّهُ یَنَابِیعَ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ»(عدة الداعی، ص232) اگر کسی چهل روز سعی کند برای خیر خدا کار کند هر کاری می کند برای خدا باشد، هر کس چهل شبانه روز فقط برای خدا کار کند خداوند یک حالت و بینشی به او می دهد که می فهمد حق با کیست. باطل کیست؟ دنیا چیست؟ عیب ها چیست؟ دواها چیست؟ آن وقت یک آدم حکیم و پخته ای می شود و حکمت او بر زبانش جاری می شود، یعنی اگر عوام هم باشد اگر درس نخوانده هم باشد. اگر چهل روز سعی کند همه کارهایش برای خدا باشد بعد از چهل روز حرف هایی که می زند حرف های پخته ای می زند. حکیم غیر دانشمند است. گاهی باسواد است و حرف هایش خام است، گاهی بیسواد است و حرف هایش پخته است. بیسواد است ولی حرف هایش پخته است.

اگر کسی برای خدا تا چهل روز کارهایش را انجام دهد این را خدا فرموده است ما او را حکیم می کنیم. یعنی اگر هیچ هم سواد ندارد حرف هایی که می زند بسیار پخته است، یک بینشی دارد.

یکی از دوستان می گفت: در ماشین نشسته بودم یک شعر خواندم، گفتم:

الهی جسم و جانم خسته گشته

در رحمت به رویم بسته گشته

یک عوامی نشسته بود و هیچی هم سواد نداشت. گفت: آقا جسم و جانت خسته گشته است خب برو دو ساعت بخواب. درِ رحمت خدا هم به روی هیچ کس بسته نگشته است. ایشان می گفت: ما مدیر کل بودیم و او هم یک آدم بیسواد است. می گفت: آنقدر من خجالت کشیدم. بله گاهی وقت ها عوام هستند اما یک حرفی که می زند که یک حرف پخته ای است. در یک باغی و در یک شهری رفتیم. به صاحب باغ گفتم: این همه درخت هیچ کدام میوه نمی دهد؟ گفت: این همه آدم هستیم و اینجا می خوابیم، یکی از ما نماز شب نمی خواند، خوب این به آن در.

چهل نفر در تشییع جنازه مومن

شیخ صدوق از امام صادق روایت کرده است که : «اذا مات‏ المؤمن‏، و حضر جنازته أربعون رجلا من المؤمنین، فقالوا: اللّهمّ لا نعلم منه الا خیرا و أنت أعلم به منا، قال اللّه تبارک و تعالی قد أجزت شهادتکم و غفرت له ما علمت ممّا لا تعلمون.»(عوالی الئالی، ج1، ص168)

اگر یک مومنی از دنیا رفت و چهل نفر گفتند: خدایا ما بدی از او ندیدیم، خدا می گوید: من که میدانم این چه کاره بود که مُرد، اما حالا که شما چهل مسلمان می گویید: ایشان آدم خوبی است، من به احترام گواهی شما از آنچه می دانم می گذرم. شهادت چهل مومن بر جنازه، این بسیار عجیب است و اگر کسی هم در تشییع جنازه اطراف جنازه را بگیرد، تشییع کند و جنازه را روی دوشش بگیرد خدا چهل گناه کبیره او را می بخشد. در کارهای عبادی اینها چهل بود. تشییع جنازه عبادت است. نماز عبادت است. مناجات موسی عبادت است. اخلاص برای خدا عبادت است.

یک وقت داشتم با ماشین در جاده، می رفتم سگی به ماشین حمله کرد، یک مقدار که رفتیم، دیگر سگ از منطقه خود دور شد، چون هر سگی یک منطقه ای دارد. فقط تا یک منطقه ای می آید که در دست اوست. بعد یکی از دوستان گفت: ببینید این سگ منطقه ای که برای خودش بود حفظ کرد، تو آن منطقه ای که داری حفظ می کنی به مسئولیتت عمل می کنی؟ نکند که ما از حیوان پست تر باشیم. چون مار سالی ده نفر را می گزد زبان ما روزی 10نفر را می گزد. الآن اگر به دادگاه تلفن کنید هیچ کدام از گرگ های عالم در آنجا پرونده ندارند ولی ببینید که ما آدم ها چه قدر در آنجا پرونده داریم. بنابراین اگر کسی خالص کار کند خداوند او را حکیم قرار می دهد.

عدد چهل در مسائل نظامی

 و اما در مسائل نظامی یک حدیث برایتان بخوانم. این برای بسیجی ها، ارتشی ها، کسانی که رزمنده هستند و برای هر نیرویی خوب است. پیامبر اکرم فرمودند: «إِنَّ صَبْرَ الْمُسْلِمِ‏ فِی‏ بَعْضِ‏ مَوَاطِنِ‏ الْجِهَادِ یَوْماً وَاحِداً خَیْرٌ لَهُ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِینَ سَنَةً.»(عوال اللئالی، ج1، ص282)

اگر یک نفر یک روز در جبهه باشد، ارزشش از چهل سال عبادت بیشتر است. یعنی یک مسلمان در بعضی مناطق جهاد مقاومت کند. مسلمان در جبهه جا دارد، اگر یک شبانه روز در بعضی از جاهای جنگ، در بعضی از قسمت های جبهه باشی، ارزشش از چهل سال عبادت بیشتر است. این هم برای ارزش جبهه بود. امام سجاد فرمود: یک کسی که به جبهه می رود، خدا چهل هزار فرشته را مأمور می کند، که از این رزمنده که می رود جبهه بدرقه کنید. حدیث هم داریم که امام فرمود: وقتی امام زمان(عج) ظهور می کند، یاران امام زمان چنان قدرت رزمی شان زیاد می شود که یک نفر مسلمان از یاران امام زمان، به اندازه چهل نفر زور دارد. پس در مسائل رزمی هم چهل بود. واقعاً همینطور است. شما حساب کن سخنرانی کسی مثل امام که این پیام برائت را داد، چقدر اثر دارد؟ یک روز سخنرانی امام به کل عمر همه ما می ارزد. علی اصغر شش ماهش بود، اما این شش ماهه به ششصد سال عمر ما می ارزد، چون سند بنی امیه را خون علی اصغر امضا کرد. چون اگر علی اصغر در کربلا نبود فایده اش اینقدر نبود. می گفتند: بابا سر حکومت دعوا کردند، حالا یکی هم آن یکی را کشت. می گفت: حالا فرض می کنیم، اینطور که تو می گویی بود، علی اصغر چه گناهی داشت. این علی اصغر آخرین چیزی است که این بنی امیه را در بن بست قرار می دهد، که می گوید: این دیگر چه گناهی کرده بود. گاهی یک کسی کوچک است ولی نقش بزرگی دارد.

عدد چهل در مسائل اقتصادی

در مسائل اقتصادی امام صادق علیه السلام فرمود: «الْحُکرَةُ فِی الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ یَوْماً وَ فِی الشِّدَّةِ وَ الْبَلَاءِ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ فَمَا زَادَ عَلَی الْأَرْبَعِینَ یَوْماً فِی الْخِصْبِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ وَ مَا زَادَ عَلَی ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْعُسْرَةِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ»(الکافی، ج4، ص165) اگر وضع مردم خوب باشد یک کسی چهل روز چیزی را انبار کند، محتکر است. آخر می گویند: اگر چند روز آدم انبار کند محتکر است. اگر سه روز نبود احتکار کرد، روز چهارم محتکر است. یک وقت یک چیزی نیست، اگر سه روز آن چیز نباشد و آن را انبار کند محتکر است و اگر یک چیزی چهل روز هست. خوب حالا اگر محتکر باشد چه؟ حدیث داریم پیغمبر فرمود: اگر کسی دزد باشد خدا بیشتر دوستش دارد تا محتکر باشد. چون دزد از پولداران می دزد، محتکر از گدا می دزد. فرض کنید محتکر از فقرا صابون می خواهد، تاید می خواهد او روغن نباتی می خواهد، اینهایی که می خواهند همه مثل خود شما از یک طبقه هستند. محتکر از طبقه محروم بر می دارد. دزد از پولدار می دزد. قالی ابریشمی، طلا، سکه و... می دزد. پیغمبر فرمود: «وَ لَأَنْ یَلْقَی اللَّهَ الْعَبْدُ سَارِقاً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یَلْقَاهُ قَدِ احْتَکرَ طَعَاماً أَرْبَعِینَ یَوْماً»(من لا یحضره الفقیه، ج3، ص158) اگر خدا با یک نفر سارق برخورد کند، او را بیشتر دوست می دارد تا کسی که احتکار کند. حالا اگر کسی احتکار کرد، گران شد بعد فروخت پولش را در راه خدا داد. امام می فرماید: اگر کسی جنسی را انبار کند که گران شود، بعد گران شد و فروخت و پولش را در راه جبهه داد، مثلاً باز هم گناه احتکارش را با این پول خرج کردن حل نمی کند. احتکار در زمان عادی در شرایط معمولی چهل روز است، ولی احتکار در شرایط داغ و حاد سه روز است. دزد از محتکر بهتر است. این هم یک حدیث است. حدیث دیگر این که اگر محتکر گران بفروشد و پولش را در راه خدا دهد، آن ثواب چاله آن گناه را پر نمی کند. حدیث ها از کتاب وسایل جلد 12 و سفینة البحار، جلد 1 بود. این یک حدیث برای مسائل اقتصادی بود.

عدد چهل در مسائل سیاسی

اما چهل در مسائل سیاسی را بگویم. پیغمبر فرمود: «یَوْمٌ وَاحِدٌ مِنْ سُلْطَانٍ عَادِلٍ خَیْرٌ مِنْ مَطَرٍ أَرْبَعِینَ یَوْماً»(مستدرک الوسائل، ج18، ص9) یک روز یک آدمی که رهبر و عادل باشد، نفع یک روز رهبر عادل از چهل روز بارندگی بیشتر است.

یک سخنرانی بود که وقتی من گوش دادم کلی پای رادیو گریه کردم. گفتم: خدایا این یک سخنرانی یک ساعته، به عمری سخنرانی ما می ارزد. چون حدیث داریم «إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ کلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»(الکلینی، ج5، ص59) یعنی بهترین جهاد این است که آدم پهلوی آدم های فاسد قرص حرف بزند. «کلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»«یَوْمٌ وَاحِدٌ مِنْ سُلْطَانٍ عَادِلٍ خَیْرٌ مِنْ مَطَرٍ أَرْبَعِینَ یَوْماً» از مطر بهتر است. مطر به معنی باران است.

«أَرْبَعِینَ یَوْماً» این هم برای یک رهبر عادل و ما باید افتخار کنیم که چنین رهبر عادلی داریم. البته من ضامن نیستم در مسئولین مملکت و هر که وزیر است، وکیل است، معاون است، مدیر کل است، همه را نمی دانم اما این را می دانم و اجازه دهید که بگویم، من از یکی از شخصیت های درجه یک که حالا نمی توانم اسمش را ببرم، ایشان گفت: بنده جز از گوشت یخی و جز کوپن استفاده نمی کنم. اصلاً گوشت گرم نمی خرم و ما باورمان نمی آید. ما پشت سر آقای خامنه ای نماز می خوانیم من از ایشان شنیدم که گفت: بنده فقط خوراکم با کوپن است و این هم گوشت یخی است. حالا اگر یک جایی به میهمانی رفتیم یک چیزی به ما دادند آن حسابش جداست.

قرآن هم می گوید: حضرت ابراهیم دو میهمان برایش آمد، ابراهیم یک شتر کشت و گوشتش را کباب کرد و از مهمان هایش پذیرایی کرد. یک وقت حساب یک میهمانی جداست. ما یک وقت یک جایی بودیم بعد از سخنرانی همه در صف رفتند، گفتند: آقای قرائتی اگر می خواهی عادل باشی تو هم باید در صف بیایی. گفتم: درست است، عدالت یعنی من هم در صف بروم. اما یک چیز دیگر هم باید بگویم و شما نمی دانید که میهمان باید پذیرایی شود، بی انصاف ها من میهمان شما هستم. دیگر چیزی نگفتند، احترام در صف رفتن همه یک اصل است. اما بالاخره احترام میهمان هم یک اصل است. من چون امروز میهمانتان هستم گفتند: خیلی خوب پس برو. در عین حال یک دقیقه ای در صف رفتیم و بعد هم بیرون رفتیم.

اجمالاً باید قاطی نکنیم گاهی وقت ها واقعاً یک فرصت هایی حیف است، مثلاً یک پزشک جراح که می تواند روزی ده نفر را در بیمارستان از مرگ نجات دهد، ایشان در صف تخم مرغ برود، این بسیار ظلم است. نه آقا تو عادل هستی تو باید در صف بروی، فلانی هم در صف برود. آقاجان فلانی از صبح تا شام از خطری دفاع نمی کند اما یک پزشک جراح، یک خلبان، یک مغز متفکر، یک استاد دانشگاه، یک آدم هایی هستند کارشان کیفی است. بعضی ها کارشان کیفی است. بین کیفی و کمّی فرق است. ما نمی گوییم: هر کس کیف دستش است از صف بیرون برود اما هر کس کارش کیفی است از صف بیرون برود. گناه است که پزشک جراح در صف برود، گناه است که خلبان در صف برود. آخر درست است یک شب او برود ولی «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».(سوره قدر،آیه3) قرآن هم می گوید: همه شب ها تاریک است. اما خوب شب قدر با باقی شب ها فرق می کند. البته باز نمی خواهم بگویم در مسئولین ما، ضامن دولت و رئیس مجلس و رئیس جمهور و امام و... اینها را زندگیشان را می دانیم. اما حالا فلان منطقه یک مسئول یک کاری کرد، من ضامن همه نیستم.

عدد چهل در مسائل تربیتی

در مسائل تربیتی باز عدد چهل چراغ می زند. این عدد چهل خیلی در حدیث ها چراغ می زند، حالا این چهل چیست این را دیگر نمی دانم. حدیث داریم که قرآن می گوید: «حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً»(سوره احقاف، آیه15) سن چهل سال اوج رشد انسان است و انبیاء ما اکثراً در سن چهل سالگی به مقام نبوت رسیدند از جمله پیغمبر خودمان که در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند. پیغمبر فرمود: اگر یک آدم مجرم را بخوابانند و شلاقش بزنند فایده اش از چهل روز بارندگی برای جامعه بیشتر است. بله نباید رحم کرد چون:

ترحم بر پلنگ تیز دندان

ستمکاری بود بر گوسفندان

اگر در یک شهری یا شهرکی یک دزدی را گرفتند، چهار تا انگشتش را قطع کردند دیگر مردم محله راحت می خوابند وگرنه اگر او را زندان بردند و برگشت باز همه مردم منطقه در ناراحتی و ناامنی به سر می برند. اگر ما خواسته باشیم به دزد رحم کنیم، ناامنی را در کل منطقه حاکم کردیم. اگر یک کسی خلاف کرد او را بخوابانند و شلاق بزنند. خوب شما در راه آهن رفتید، خیلی از زن ها بدون شوهرشان می آیند و بلیط تهیه میکنند و تنهایی از تهران به اهواز یا... می رود.

چرا یک زن تنهایی بلیط می گیرد و به مشهد می رود و بر می گردد؟ به خاطر این که مملکت امن است. اگر ناامن باشد خوب دلهره در همه جا ساکن می شود. بنابراین اگر دو مجرم را شلاق بزنند، ارزش امنیتش خیلی بیشتر از باران های مبارک است.

چهل سالگی

داریم آدم چهل ساله عصا دست بگیرد. رهبر کبیر انقلاب زمانی این را برای شاگردانش معنا کرده بود، یعنی هر کس چهل ساله شد عصا دست بگیرد. یعنی با احتیاط راه برو. آدم چهل ساله عصا دست بگیرد، یعنی عصای احتیاط دست بگیرد. یعنی تو دیگر بچه نیستی، تو دیگر هر چیزی را نگو. حالا تو چهل سالت شده است. حدیث داریم کسانی که چهل سالشان می شود تغییری پیدا نمی کنند، شیطان پیشانیش را می بوسد، می گوید: پدر و مادرم فدای تو، تو دیگر آدم حسابی بشو نیستی. چون وقتی تا چهل سال یک انسانی یک خطی را رفت، برگشتش محال نیست، اما تربیت این طرف مشکل است او چهل سالش است. البته محال نیست اما سخت است.

روایتی داریم خداوند تا چهل سال به مأمورین و فرشتگان می گوید: با مدارا رفتار کنید. اما همین که چهل سالش شد، گناهی می شود می گوید: «فَغَلِّظَا». «إِنَّ الْعَبْدَ لَفِی فُسْحَةٍ مِنْ أَمْرِهِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَرْبَعِینَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَکیْهِ قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِی هَذَا عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اکتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کثِیرَهُ وَ صَغِیرَهُ وَ کبِیرَهُ»(الکافی، ج8، ص108) دو فرشته ای که اعمال ایشان را می نویسید«فَغَلِّظَا» یعنی غلیظ برخورد کنید. برخورد را تند کنید، این دیگر چهل سالش شد باز هم گناه می کند «وَ شَدِّدَا» شدت عمل نشان دهید «وَ تَحَفَّظَا» مو را از ماست بکشید. چهل سالش شده ولی باز هم گناه می کند. «وَ اکتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کثِیرَهُ». قلیل کارش و کثیر کارش را کم و زیادش را بنویس. «وَ صَغِیرَهُ وَ کبِیرَهُ» یعنی وقتی انسان چهل سالش شد غسل بلد نیست. چهل سالش شده نماز بلد نیست. چهل سالش شده تکان نمی خورد، افسوس به حالش.

حالا اول مهر است این را بگویم: چهل سالش شده چهل تا یک روز سر کلاس های نهضت سوادآموزی نیامد تا دو کلمه یاد بگیرد. چهل سالش شده هنوز بلد نیست بنویسد، آدم یک روز نوشتن را یاد می گیرد. چهل سالش است هنوز با مدرسه موش ها نشسته است. نشسته پینوکیو تماشا می کند. خوب بابا تو که پای تلویزیون نشستی، می بینی بچه ات می گوید: آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین. تو هم همچنین می کنی تو چهل سالت است. آخر آدم چهل ساله که نباید برنامه کودک ببیند، گاهی آدم می نشیند ببیند با بچه اش چگونه حرف بزند، آن طوری نیست. اما اینجا باید دقت کنیم که اگر چهل سالمان شد یک خورده کوتاه بیاییم و به قول امام عصای احتیاط دست بگیریم. خدا فرشته ها را مأمور می کند که دیگر اغماض نکنند. حدیث داریم که پیغمبر فرمود: اگر کسی برود یک باب علمی را یاد بگیرد برای این که باطلی را به حق جلوه دهد یا گمراهی را به هدایت راهنمایی کند، این آقایی که تحصیل می کند جلوی باطل را بگیرد و حق را ترویج کند، کار این طلبه است که سراغ تحصیل علم برای ارشاد مردم برود. اگر کسی هجرت کند و برای تحصیل از خانه اش بیرون برود آن هم تحصیلی که بار داشته باشد، آخر بعضی تحصیل ها بار ندارد، خیلی چیزها که ما می خوانیم مسافرت هم می کنیم، ممکن است خارج هم برویم در دانشگاه هم برویم، چیزی هم حفظ کنیم، نمره هم بگیریم، کمک هم بگیریم اما بار ندارد. علم باید بار داشته باشد. بار یعنی چه؟ مثلا سوال ایدئولوژی می کنند. مسابقه است خوب بفرمایید. آیا خرمشهر در عملیات بیت المقدس یا فتح المبین یا دهه فجر یا مسلم بن عقیل آزاد شد؟ حالا این را بدانم چه می شود ندانم چه می شود؟ مثل این که بگوییم: آقا استاد شما 60 کیلو است یا 70 کیلو یا 80 کیلو، چند کیلو است؟ این چه باری دارد. باید بگوییم: خرمشهر چه طور سقوط کرد و چه طور آزاد شد؟ چه طورش را نمی دانم، حالا اسم عملیات هر چه می خواهد باشد. حسینیه جماران قالی است یا موکت یا زیلو است؟ این چه باری دارد. امام چه فرمود؟ بسیاری از چیزهایی که بچه های ما می خوانند هیچ بار علمی ندارد. یعنی بدانیم یا ندانیم اثری ندارد. در جغرافی می خوانیم که زیمباوه بادام زمینی دارد. خوب حالا به من چه؟ می خوانند و نمره هم می آورند. ولی هیچ بار علمی ندارد. به دبیرستان دخترانه گفته بودند که درباره زندگی ملاصدرا مقاله بنویس. آخر ملاصدرا یک فیلسوف بزرگوار به دختران دبیرستانی چه کار دارد؟ به او بگو درباره زندگی حضرت زینب(س) بنویس، درباره زندگی حضرت فاطمه(س) بنویس. نقش زن در انقلاب را بنویس. آدم یک چیزی که یاد می گیرد باید یک نتیجه ای هم داشته باشد.

حدیث داریم: «مَنْ خَرَجَ یَطْلُبُ بَاباً مِنْ عِلْمٍ لِیَرُدَّ بِهِ بَاطِلًا إِلَی حَقٍّ أَوْ ضَلَالَةً إِلَی هُدًی کانَ عَمَلُهُ ذَلِک کعِبَادَةِ مُتَعَبِّدٍ أَرْبَعِینَ عَاماً»(امالی طوسی، ص118) کسی که سراغ علم برود اما چه علمی و علمی که جلوی باطل را بگیرد و ظلالت و گمراهی را از انسان دور کند. اگر سراغ علم باردار رفتیم آن وقت یک کار مهمی کرده ایم. ارزش یک روز چنین علمی از یک دانشجو یا طلبه از چهل سال عبادت بیشتر است.

برای این که خداوند می خواهد فاطمه زهرا را به پیغمبر دهد سفارش می کند. پیغمبر شما چهل روز از خدیجه دور باش. چرا برای این که می خواهم یک غذای جدیدی به تو بدهم. یک غذایی است که باید نطفه زهرا از آن درست شود. چون مسئله تربیتی است باید مخلوط با غذاهای عادی نباشد، چه گفتم: چهل. آدم اگر40 ساله شد، فرشته ها به او سخت می گیرند. برادران و خواهرانی که حرف مرا می شنوند کسانی که چهل سالتان است مواظب باشید دیگر مثل دیگران نباشید. حرفتان، فکرتان، نمازتان، قبلاً آنطور نماز می خواندی دیگر چهل سالت است درست نماز بخوان. دیگر نماز خواندن کاری ندارد، نماز 15 کلمه است در هر خانه ای باسواد هست این کلمه را درست کن. می گویند:«نستغین» میگوییم: بگو «نَسْتَعینُ» میگوید: نستغین. میگوید: «الحمدرله» میگوییم: بگو «الحمدلله». چهل سالش است باز هم اشتباه می گوید، این خیلی بد است، دیگر بیایید به مادران و خواهران کمک کنید. شب های زمستان طولانی است. پنج، پنج و نیم غروب می شود. نه و نیم، ده و نیم می خوابیم. این چهار ساعت را شبی یک ساعت همه ایران مدرسه بشود. تو چه چیزی یاد گرفتی؟ نمازت را بخوان ببینم. قل هو الله ات را بخوان ببینم. می توانی قرآن بخوانی؟ سواد داری؟ امشب این کلمه را یاد بدهیم. خاطره که بلدیم یاد دهیم و استفاده کنیم. درباره آخرت هم داریم که فقرا، چون فقرا خوب درونشان است، آدم هایی که وضع مالیشان خوب است در آنها هم خوب هست. منتها آدم پولدار خوب کم است ولی باز هم پیدا می شود. اگر در روز قیامت آدمی بود که وضع مالیش خوب بود و آدم خوبی بود. باز فقیر چهل سال روزتر از پولدار به بهشت می رود با این که هر دو آدم خوبی هستند یعنی خوب ها هم به خاطر بار مالی خوبی که دارند، مسئولیت جیبش را دارد، معطلی شان بیشتر است.

حدیث داریم کسی که چهل حدیث حفظ کند روز قیامت جزو گروه فقها محشور می شود. درباره مسائل خانوادگی داریم که تا چهل روز.. . همین که آیه نازل شد «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ»(شعرا، آیه214) به پیغمبر گفت: اول از همه خویش و قوم هایت را دعوت کن، تبلیغ کن. و پیغمبر چهل نفر از فامیلش را دعوت کرد. حضرت امیر فرمود: اگر چهل یار می داشتم حقم را می گرفتم. امام زمان(عج) وقتی ظهور می کند در قیام یک مرد چهل ساله است. امام سجاد چهل بار به مکه رفت، اما حتی یک شلاق هم به حیوانش نزد. وقتی مادر امیرالمومنین فاطمه بنت اسد از دنیا رفت، احترام گرفت و پیغمبر نماز میت را که40 الله اکبر دارد به این جنازه به خاطر مقام فاطمه بنت اسد و این که مادر علی بن ابیطالب است خواند، چهل الله اکبر گفت و کسی که قسم دروغ بخورد چهل روز نشده سیلی آن را می خورد. ابن اساکر کتابی نوشته است که در آن چهل حدیث از چهل عالم در چهل شهر نقل شده است. شخصی از علماء کمر همت را بسته تا 40 شهر پهلوی چهل عالم رفته است و از هر عالمی یک حدیث پرسیده است. کتاب های زیادی درباره اربعین نوشته شده است از هر طرف تا چهل خانه همسایه هست.

کسی که غیبت یک مسلمانی را بکند چه زن مسلمان چه مرد مسلمان. «مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَی صَلَاتَهُ وَ لَا صِیَامَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَةً إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ»(جامع الخبار، ص146) اگر کسی غیبت یک زن و شوهر مسلمان را بکند. نماز او تا چهل روز قبول نیست و ما کتاب های زیادی داریم. کتابی به نام اربعین نوشته شده است و


  
  

قَال رَسُولُ الله (ص)

خَیرُ الرِّجالِ مِن اُمَّتىَ الَّذینَ لایَتَطاوَلُونَ عَلى أَهلیهِم وَیَحِنُّونَ عَلَیهِم وَلا یَظلِمُونَهُم.

بهترین مردان امّت من کسانى هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند و اهانت نکنند و دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند.

  «مکارم الاخلاق، صفحه 216»


93/2/27::: 4:43 ع
نظر()
  
  

صراط انسانیت دقیق و باریک است

بسیار اتفاق افتد که شخص ریاکار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایى و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدرى دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طورى نازک و تاریک است که تا انسان موشکافى کامل نکند نمى‏فهمد چه کاره است. خودش گمان مى‏کند کارهایش براى خداست، ولى براى شیطان است. انسان چون مفطور به حب نفس است، لهذا پرده خودخواهى معایب او را بر خود او مى‏پوشاند.

مثلاً تحصیل علم دیانت، که از مهمّات اطاعات و عبادات است، انسان گاهى مبتلا مى‏شود در این عبادت بزرگ به ریا، در صورتى که خودش هم ملتفت نیست، به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس. انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا و فضلا مطلب مهمى را حل کند به طورى که کسى دیگر حل نکرده باشد، و خود او متفرد باشد به فهم آن، و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج است، و هر کس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در بین جمعیت خجل و سرافکنده کند، و حرف خود را، حق یا باطل، به حلق خصم فرو ببرد، و بعد از غلبه یک نحو تدلل و فضل فروشى در خود ادراک مى‏کند، اگر یکى از رؤسا هم تصدیق آن کند نور على نور مى‏شود. بی‌چاره غافل از آنکه اینجا در نظر علما و فضلا موقعیت پیدا کرده، ولى از نظر خداى آن‌ها و مالک الملوک همه عالم افتاد، و این عمل را به امر حق تعالى وارد سجّین کردند. در ضمن، این عمل ریایى مخلوط به چندین معصیت دیگر هم بود، مثل رسوا کردن و خوار نمودن مؤمن، اذیت کردن برادر ایمانى، گاهى جسارت کردن و هتک کردن از مؤمن، که هر یک از آن‌ها از موبقات و براى جهنمى کردن انسان خود مستقل‌اند.

اگر نفس باز دام کید خود را بیافکند و به تو بگوید که مقصود من معلوم شدن حکم شرعى است و اظهار کلمه حق است، که از افضل طاعات است، نه اظهار فضیلت و خودنمایى، در باطن خود از او استفسار کن که اگر این حکم شرعى را رفیق و هم‌درجه من مى‏گفت و او حل این معضله را مى‏کرد و شما در آن محضر مغلوب شده بودید، آیا به حال شما فرقى نمى‏کرد؟! اگر چنین است، تو در این دعوى صادق هستى.

اگر باز از کید و مکرش دست نکشد و بگوید اظهار حق چون فضیلت دارد و ثواب پیش حق دارد، من مى‏خواهم به این فضیلت نایل گردم و دار ثواب اللَّه را تعمیر کنم، به او بگو اگر فرض شود که عین آن فضیلت را خداوند به شما عنایت کند در صورت مغلوبیت و تصدیق حق، آیا باز طالب غلبه هستى؟ پس، اگر رجوع به باطن ذات خود کردید دیدید باز مایل به غلبه هستید و اشتهار پیش علما به علم و فضل و این بحث علمى براى حصول منزلت بود در قلوب آن‌ها، پس شما بدانید که در این بحث علمى، که از افضل طاعات و عبادات است، مرائى هستید، و این عمل شما، به حسب روایت شریف کافى، در سجّین است و شما مشرک به خدا هستید. این عمل براى حب جاه و شرف است، که به حسب روایت از دو گرگ که در گله بى چوپان رها شود ضررش بیشتر است به ایمان. پس شما که اهل علم و متکفل اصلاح امتى و راهنماى آخرت و طبیب امراض نفسى، لازم است اوّل خود را اصلاح نمایى و مزاج نفس خود را سالم کنى تا از جمله عالمان بى‏عمل، که حالش معلوم است، نباشى.

  «شرح چهل حدیث حضرت امام خمینیM  u  N، صفحه 48»


  
  

فرهنگ استقامت در راه راست

یکی از پرسش های مطرح این است که آیا می شود انسان های معمولی و عادی نیز از فرشتگان و توجه و عنایت خاص خیرگونه آنان بهره مند شوند، چنان که برخی از مردم از کمک و یاری جنیان خوب و بد در زندگی دنیوی خویش بهره مند می شود و گاه حتی اولیای ابلیس نیز از ابلیس بهره مند شده و در مسیر شر و پلیدی از او سود می برند؟

در آیه 30 سوره فصلت به چند اثر مهمی که استقامت برای استقامت پیشه کنندگان به همراه دارد توجه می دهد که یکی از مهم ترین آن ها ناظر به پرسش فوق است. این نوشتار می کوشد تا از زوایای مختلف با توجه به تحلیل قرآنی آن را بررسی کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

ویژگی استقامت

یکی از ویژگی ها و صفات اصلی دین اسلام، استقامت است؛ از این روست که خداوند در قرآن از آموزه های و حیانی اسلام به صراط مستقیم یاد می کند. استقامت صفت راهی است که از آدم(ع) تا خاتم(ع) بر دینی که بر پیامبر آن فرو فرستاده شده، گذاشته شده است.

در این میان کسی که بر این دین پایداری ورزیده و در برابر مشکلات و فشارهای درونی و بیرونی صبر و شکیبایی پیشه کرده اند، صفت برازنده اهل استقامت گذاشته شده و خداوند در آیات بسیاری آنان را به عناوین مختلف ستوده و آثار و برکاتی که شامل آنان در دنیا و آخرت شده را ذکر کرده است.

از آثار بزرگی که بر اهل استقامت از سوی خداوند به شکل خاص نازل می شود و از رحمت رحیمی خداوند افزون بر رحمت رحمانی وی در همین دنیا سود و بهره می برند، در آیات 6 و 7 سوره فاتحه به عنوان منعم علیهم یاد شده است. این انعام خاص شامل اموری بسیاری است که از مهم ترین آنها می توان به امری یاد کرد که مفهوم خوشبختی را بیان می کند. به این معنا که از آثار استقامت دست یابی به خوشبختی در دنیا و آخرت است که خداوند در آیات بسیاری به این مساله اشاره می کند.

مفهوم شناسی استقامت

استقامت از واژه قوم به فتح واو گرفته شده که به معنای استمرار و پایداری (اساس اللغه ز مخشری ص 538)، راستی، ایستادن، راست شدن، راست ایستادن (لغت نامه دهخدا) و قرار داشتن در راه راست بی هیچ انحراف و کژی به سمت و سویی است. (مفردات راغب اصفهانی ذیل ماده قوم)

هنگامی که قرآن از استقامت سخن می گوید ناظر به راه مستقیمی است که از آن به اسلام یاد می کند. بر این اساس هرگونه عملی بیرون از دایره اسلام می تواند خروج معنایی از استقامت باشد. اما این همه کلام درباره استقامت ورزی نیست؛ زیرا آن چه در استقامت و معنابخشی مفهومی آن دخالت تمام و کاملی دارد، مفهوم پایداری است. به این معنا که استقامت پایداری بر راه راست است به گونه ای که هیچ عاملی نتواند آن را از مسیر اصلی بیرون برده و یا به سوی کژی بکشاند. از این روست که دو مفهوم پایداری و صبر از سویی و ماندن در مسیر راه راست و عدم تمایل به چپ و راست متناظر (مفهوم دیگری از راست در مقابل چپ) می باشد.

به سخن دیگر استقامت در مفهوم و کاربردهای قرآنی پایداری بر صراط مستقیم الهی است که همان اسلام می باشد که خط امتدادی آموزه های وحیانی خداوند از آدم (ع) تا خاتم(ص) را شامل می شود. از آن جایی که مفهوم اسلام در عصر پس از رسول اکرم(ص) به آموزه های وحیانی قرآن و نبوی تعلق گرفته است هرگونه عملی بیرون از این چارچوب نمی تواند مصداق اسلامی باشد که منظور و مراد خداوند است. بر این اساس پایداری بر دین اسلام همان معنای استقامت در دینی است که منظور و مراد این نوشتار است.

آثار استقامت

کسانی که در صراط مستقیم اسلام حرکت و عمل می کنند و سیر و سلوک خویش را براساس آموزه های شناختی و عملی آن تنظیم می کنند در حقیقت اهل اسلام هستند. اگر این اشخاص در مسیر خویش با هر وسوسه درونی و تهدیدات و وسوسه های بیرونی مقاومت کرده و مقابله نمایند به مقام اهل استقامت می رسند و از آثار خاص و ویژه ای در زندگی دنیوی و اخروی بهره مند می شوند.

از آن جایی که مفهوم استقامت بر صراط مستقیم به سختی می تواند تحقق خارجی یابد و دشواری های متعدد شمار کسانی که مصداق اهل استقامت هستند را به شدت تهدید و در معرض خطر و کاهش قرار می دهد یکی از فرمان های خاص خداوند به پیامبر(ص) قرار گرفتند و باقی ماندن وی به عنوان الگو و اسوه اهل استقامت در مسیر کاملی است. این مساله برای پیامبر(ص) دشوار نمی باشد؛ زیرا وی با تلاش های بسیار و سختی هایی که تحمل کرد به این مقام رسید. آن حضرت در این باره می فرماید: هیچ پیامبری در مسیر دعوت به اسلام و توحید همانند من اذیت و آزار ندید.

اما پیامبر(ص) از سوی خداوند ماموریت می یابد که افزون بر خود دیگران را نیز در مسیر استقامت نگه دارد. این مساله موجب می شود که آن حضرت می فرماید: شیبتنی سوره هود، سوره هودموی مرا سپید کرد؛ زیرا در آیه 112 این سوره خداوند می فرماید: فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغوا؛ چنان که مامور شدی و فرمان یافتی خود با کسانی که با تو توبه کرده و به سوی خداوند بازگشتند استقامت و پایداری در راه مستقیم اسلام کنید و طغیان نورزید.

آن حضرت با آن که در آیه 15 شورا نیز مامور به استقامت در دین شده بود و به فرمانی چنین خداوند می دهد که: فادع و استقم کما امرت و لاتتبع اهوائهم؛ آنان را به اسلام دعوت کن و در آن چه مامور شدی استقامت ورز و از هواهای نفسانی و خواسته های بیهوده ایشان پیروی مکن، با این همه آن حضرت نمی فرماید که آیه 15 شورا و یا آیات سوره های شورا و هود مرا پیر کرده است بلکه می فرماید که سوره هود و آیه 112 آن مرا پیر نموده است؛ زیرا وی خود توانایی و ظرفیت بالایی داشت که به انشراح صدر و صبر پیشه گی به دست آورده بود ولی مستقیم نگه داشتن یاران و پیروان به گونه ای که طغیانی نورزند و به راست و چپ و افراط و تفریط گرایشی نیابند و در مسیر کامل توحید و صراط مستقیم اسلام حرکت کنند، کاری بس دشوار و توان فرساست. از این روست که آن حضرت هنگامی که فرمان می یابد که چنین کاری را انجام دهد تحت فشار مضاعف قرار می گیرد و پیر و سپید موی می شود.

این مطالب بیان گر آن است که باقی و برقرار ماندن در مسیری که شخص را مصداق مفهوم مستقیم کند و اهل استقامت به شمار آورد بسیار سخت و دشوار و تا اندازه ای نشدنی است. به هرحال هر کسی در مسیر زندگی خویش هرازگاهی در امور ریز و درشت طغیانی می کند و عمل به کژی دارد هر چند که در توبه و بازگشت به سوی خدا و صراط مستقیم همواره تا دم مرگ باز است ولی دیگر چنین شخصی را نمی توان اهل استقامت و پایداری برشمرد. به ویژه اگر فشارهای اجتماعی و بیرونی زیاد باشد و شدت آن نیز فزونی یابد.

اگر کسی در مسیر استقامت قرار گیرد در زندگی دنیوی خویش آثاری را می بیند که وی را به برخی از چیز هایی می رساند که مصداق خوشبختی بلکه مولفه و عناصر اصلی آن است.

برخی از این آثار که برای اهل استقامت در آیات قرآن بیان شده می توان به پیروزی بر دشمنان (بقره آیات 249 و 251 و آل عمران آیه 146 و 148 و هم چنین آیه 152)، رستگاری (انفال آیه 45) و دست یابی به محبت خداوندی (آل عمران آیات 146 و 148 و صف آیه 4) اشاره کرد.

آثار استقامت در مسیر خوشبختی در دنیا

با نگاهی به آیات قرآنی و زندگی کسانی که اهل تقوا و عمل بودند و به عنوان اهل استقامت و صراط مستقیم شناخته و معرفی شده اند می توان گفت بخشی از آثار و برکات بسیاری از اعمال در دنیاخود را به نمایش می گذارد و آدمی آن را درک می کند.

در مسئله استقامت پیشه کنندگان نیز می توان به آیاتی اشاره کرد که به بازتاب و آثار و پیامدهای دنیوی چنین عملی پرداخته اند.

انسان همواره دوست می دارد که به شکل مستقیم پس از عملی از سوی نیکو شونده توجهی مبذول شده و گوشه چشمی به وی شود. اگر خداوند خود نمی تواند این نظر مستقیم را داشته باشد می تواند برخی از نمایندگان مقرب و متشخص خویش را برای نشان دادن توجه خود بفرستد. از این رو دیدار روی مهدی (عج) و یا فرشتگان امری است که بسیاری طالب آن هستند.

خداوند در آیه 30 فصلت می فرماید که فرشتگان بر اهل استقامت وارد می شوند و آنان را در مسیر زندگیشان یاری می رسانند و به آنان دلگرمی می بخشند.

بنابراین نه تنها انسان می بایست امیدوار دیدار آنان باشد بلکه می بایست امیدوار باشد که همواره آنان در هر شرایطی بر اهل استقامت نازل شده و آنان را یاری و دلداری دهند.

این فرشتگان چنان که خداوند می فرماید نه تنها یک بار بلکه بارها و بارها بر اهل استقامت وارد می شوند و به آنان کمک و یاری رسانده و خوف و ترس ایشان را از آینده و اندوه و غم ایشان از گذشته را از دل هایشان می زدایند و در همین دنیا آنان را به آرامش و آسایش خاصی می رسانند که نوعی بهشت پیش از موعد است.

به سخن دیگر، اهل استقامت با فرشتگان حشر و نشر دارند و از آنان در زندگی روزانه خویش بهره مند می شوند. از این روست که این افراد هرگز گرفتار اندوه و ترسی نیستند و چشم به بهشت دوخته و آن را می نگرند و از بوی بهشت بهره مند می گردند. این فرشتگان در هر مشکل و دشواری با نشان دادن بهشت برین می کوشند تا حزن از دست دادن چیزی و یا ترس از کف رفتن امری را با نشان دادن بهشت و پاداش از میان بردارند.

حضور فرشتگان در هر مشکل و دشواری در کنار این افراد موجب می شود تا در دل ایشان هیچ اندوهی نباشد و هیچ ترسی نداشته باشند. این حضور امری دایمی و همیشگی است.

فرشتگان چنان که آیا قرآنی بیان می کند در دو موضوع برای امور مختلفی نازل می شوند. همه فرشتگان خداوند در شب قدر بر امام معصوم وارد می شوند و مسایل هستی را به او گزارش داده و مقدرات هر کس و هر چیزی را به امام معصوم(ع) می رسانند و برنامه آینده هر کس و هر چیزی را به امام ارایه می دهند. این گروه از فرشتگان که با روح اعظم عالی ترین فرشته بر امام معصوم(ع) به عنوان انسان کامل و خلیفه ربوبی طولی الهی وارد می شوند. در این دیدار برنامه این ساله امام(ع) و وضعیت بخش مدیریتی هستی از سوی خلیفه معلوم و مشخص می شود.

مورد دیگری که فرشتگان به طور دایمی نازل می شوند و همراه با اشخاص هستند، فرشتگانی هستند که مأمورند تا با اهل استقامت باشند و به آنان روحیه مضاعف ببخشند و در مسیر استقامت و سیر و سلوک صراط مستقیم شریعت اسلام آنان را یاری برسانند. این فرشتگان مأمور هستند که افزون بر همراهی و همدلی و همکاری با اهل استقامت آنان را از هرگونه افسردگی و ناراحتی بیرون آورند و سرور و شادمانی باطنی را از راه بشارت به بهشت و نشان دادن نعمت های آن در دل هایشان شکوفا کنند.

بنابراین هر کسی که بخواهد از هم نشینی دایمی و همیشگی فرشتگان و هم چنین یاری و کمک های آن ها بهره مند شود و از حزن و اندوه و ترس و خوف رهایی یابد می بایست اهل استقامت شود.

اما پرسش این است که چگونه اهل استقامت شویم تا از این فرشتگان و هم نشینی و همراهی و همکاری آنان بهره مند گردیم؟

علل و عوامل تحقق استقامت در دین

برای دست یابی به این هدف می بایست شخص در مسیر صراط مستقیم الهی قرار گیرد که مصداق امروزین و عصری آن اسلام و شریعت پیامبر(ص) است. هرگونه طغیان و کژ روی از این مسیر موجب می شود که مصداق اهل استقامت نباشد و از دایره نام و نشان آنان بیرون رود.

از این روست که خداوند افزون بر اسلام، شرط ایمان واقعی را بیان می کند؛ زیرا ایمان چنان که آیات قرآنی توضیح می دهد پس از اسلام با انجام آزمون ها و ابتلائات و بلاهای مختلف به دست می آید. مؤمن کسی است که در یک فرآیند طولانی و گذر از آزمون ها و ابتلائات در خیر و شر خویش را در مسیر صراط مستقیم آموزه های وحیانی و نبوی نگه دارد و کوچک ترین خللی در ایمان وی پدیدار نشود. بسیاری از اهل اسلام با این که در مسأله و یا آزمونی از آزمون ها سربلند بیرون آمدند ولی در جایی دیگر لنگ زدند و از دایره ایمان بیرون رفتند. برخی از ایشان در هنگام جهاد و برخی دیگر در آزمون ولایت و برخی دیگر در آزمون دین و دنیا شکست خوردند. از این روست که انسان همواره در مرحله آزمونی است که پیش از آن تجربه نکرده است. بسیاری از مؤمنان عصر پیامبر(ص) در آزمون آخری ولایت پذیری امیرمؤمنان(ع) شکست خوردند و از دایره اهل استقامت بیرون رفتند.

خداوند در آیات قرآنی برای تحقق عنوان استقامت به دو دسته از علل و عوامل اشاره می کند. برخی از این علل و عوامل کلی و عام است که از آن میان می توان به اسلام و ایمان اشاره کرد. (آل عمران آیه139) ولی برخی دیگر علل و عوامل خاص می باشند. از این جمله این عوامل که موجب می شود تا شخص اهل استقامت گردد می توان به توکل بر خداوند در همه کارها به ویژه در هنگام سختی ها و دشواری ها اشاره کرد که خداوند در آیه 112 سوره آل عمران و نیز 172 و 173 همین سوره و هم چنین آیه 71 سوره یونس به این عامل مهم اشاره می کند و آن را در ایجاد تحقق مفهوم استقامت در شخص اصالت می بخشد.

از دیگر علل و عوامل مهم که در آیات 1 تا 10 سوره مزمل بدان اشاره می کند شب زنده داری است؛ زیرا شب زنده داری توانایی و ظرفیت بشری را برای دست یابی به استقامت افزایش می دهد و شخص را توانا می کند تا در برابر مشکلات و سختی ها مقاومت داشته باشد. اگر به کسانی که تحت شکنجه ها خود را می بازند توجه کنید بسیاری از آنان به سبب عدم تحمل بیداری بسیار است که خود را می بازند و در دام خواسته های دشمن می افتند. از این روست که شب زنده داری خود موجب تقویت روحیه و مقاومت پذیری انسان می شود. افزون بر این که شب زنده داری و تأمل در هستی و تدبر در آیات تکوین و یا آیات قرآنی می تواند آدمی را نسبت به وضعیت خود در هستی آگاه سازد و دیگر این که پذیرش مطالب سنگین و علمی را در وی افزایش دهد. در همین آیات مزمل برای شب زنده داری آثار و کارکردهای متنوع و متعددی برشمرده است که خود بیانگر ارزش ذاتی شب زنده داری است. مهم ترین اثری که می توان برای شب زنده داری بر اساس همین آیات برشمرد استقامت شخص است که برای دست یابی به امور مهم تر در زندگی همانند پله پرش است.

بهره مندی از آیات قرآنی و تدبر و تفکر در آن آدمی را به استقامت می رساند. کسانی که به تحقیق در آیات قرآنی و سرگذشت پیامبران می پردازند با نمونه های عینی مقاومت و استقامت آشنا می شوند و راهکارهای مقابله با دشمنان و فشارهای بیرونی و درونی را درمی یابند. این گونه است که خداوند در آیه 102 سوره نحل قرآن را عامل استواری و استقامت مؤمنان در ایمان خود بر می شمارد و دیگران را برای دست یابی به آن از راه قرآن و بهره مندی از آن دعوت و تشویق می کند.

تذکر و تأمل در رخدادهای بیرونی و پیرامونی و هوشیاری نسبت به آن می تواند خود عامل ایجادی استقامت در انسان شود. از این روست که خداوند در آیات چندی چون 104 سوره نساء و نیز 214 سوره بقره و آیه 146 سوره آل عمران، تفکر و تدبر و نیز یادآوری و تذکر از مقاومت های دیگران و نیز خسارت هایی که بر دشمنان رفته را عامل استقامت سازی می شمارد و از همه دعوت می کند که به این عامل توجه نمایند و در زندگی خویش بهره مند شوند.

البته انسان نمی بایست هرگز دعا و نیایش را فراموش کند؛ زیرا نیایش عامل ارتباطی و ریسمان میان انسان و خداست که شخص می تواند از راه آن به خدا نزدیک و از محبت و نظر خاص خداوندی بهره مند شود. آیه 250 سوره بقره و نیز آیات 147 و 148 سوره آل عمران با اشاره به نیایش و تأثیر آن در ایجاد و تقویت روحیه مقاومت در برابر دشمنان می کوشد دیگران را به بهره مندی از آن دعوت کند و تشویق نماید.

چنان که آیه 104 سوره نساء بیان می کند آدمی می بایست همواره امیدوار به موفقیت و پیروزی باشد و این که خداوند همواره آدمی را در هر حالی یاری و کمک می کند و چیزی او را مشغول نمی سازد که به او توجه و عنایتی نکند. بر این اساس کسانی که هماره چشم امید به یاری خدا دوخته اند می توانند اهل استقامت باشند و در برابر مشکلات به امید امدادهای خداوندی صبر و شکیبایی پیشه کنند. چنین است که خداوند با اشاره به امیدواری مؤمنان به مسأله امدادهای غیبی نیز اشاره می کند که دل و جان مؤمنان را نیز تقویت می کند و روحیه آنان را برای مقاومت و مبارزه چند برابر افزایش می دهد. از این روست که آدمی می تواند امیدوار باشد که نه تنها خداوند از راه اسباب عادی بلکه با امدادهای غیبی دست مؤمنان را می گیرد و آنان را یاری می رساند.اگر افراد به پیرامون خویش توجه کنند درمی یابند که خداوند چگونه با انواع و اقسام اسباب عادی و غیرعادی دستگیر آنان بوده و آنان را برای دست یابی به استقامت و موفقیت یاری می رساند. نمونه آن باران بر مؤمنان بود که دل و جان ایشان را هم چون پاهایشان سفت و محکم کرد و آنان را در جنگ بدر پیروز گرداند. (نحل آیه27 و انفال آیه11 و 43 ومحمد آیه7)


  
  
ابوسعید و مسئله پند و عبرت
 
منابع : کتاب عرفان اسلامی، اثر استاد حسین انصاریان /

ابوسعید ابوالخیر با جمعی از اصحاب از کنار دهی در نیشابور به طرف مقصدی می گذشتند.

مردی کنّاس مشغول خالی کردن چاه مستراح بود، اصحاب از بوی تعفن کثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند، ولی مشاهده کردند شیخ نیامد.

چون نظر کردند دیدند شیخ با حالت تفکر کنار کثافات ایستاده. فریاد زدند: استاد! بیا.

فرمود: می آیم، پس از مدتی تأمل در کنار کثافات به سوی اصحاب روان شد، چون به آنان رسید، عرضه داشتند: ای راهنما! برای چه کنار کثافات ایستادی؟

فرمود: چون شما دماغ خود گرفتید و به سرعت حرکت خود افزودید، آوازی از کثافات و فضولات برخاست که هان ای روندگان! دیروز ما با حالتی طیب و طاهر و پاکیزه و رنگ و بویی بسیار عالی بر سر بازار به صورت سبزیجات و میوه جات و حبوبات قرار داشتیم و شما بنی آدم به خاطر به دست آوردن ما، بر سر و بار یکدیگر می زدید و به انواع حیله ها و خدعه ها متوسل می گشتید و از هیچ گونه تقلب و زوری خودداری نمی کردید، چون ما را به دست آوردید خوردید، ما بر اثر چند ساعت همنشینی با شما تبدیل به این حال گشته و به این سیه روزی افتادیم، به جای این که ما از شما فرار کنیم، شمایی که باعث این تیره بختی برای ما شدید، شما از ما فرار می کنید؟! ای اف بر شما!!

من کنار کثافات ایستاده و به پند و نصیحت آنان گوش فرا داده تا شاید


  
  
اخلاص در عمل
 
منابع : داستان های عارفانه در آثار علامه حسن زاده، اثر عباس عزیزی

منقول است که مرحوم حاجی سبزواری رضوان الله علیه برای عیادت بیماری می رفت و عده ای هم با او بودند. نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت.

اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر می گردید؟

آقا جواب داد: خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می گوید که سبزواری، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است. حالا برمی گردم تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم و تنها برای خدا به عیادت بیمار بیایم.


  
  
سکاکی و صخره سنگ
 
منابع : کتاب یکصد موضوع 500 داستان، اثر سید على اکبر صداقت

سراج الدین سکاکی از علمای اسلام بوده و در عصر خوارزمشاهیان می زیسته و از مردم خوارزم بوده است.

سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند.

در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علما است.

از کار خود متأسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: می خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی کنم به جایی برسی،

یهوده عمرت را تلف مکن.

ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ‍ضعیف بود که استاد به او گفت: این مساله فقهی را حفظ کن:

«پوست سگ با دباغی پاک می شود»

وی بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود»

 استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند.

اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دلتنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جایی رسید که قطره های آب از بلندی بروی تخته سنگی می چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود.

مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جایی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می نگریستند.

او بعدها کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار می رود.


  
  
امر به معروف و نهی از منکر در همه جا
منابع : مردان علم در میدان عمل، جلد یک، اثر سید نعمت الله حسینی مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی یکی از علمای بزرگ، جلیل القدر، صاحب مقامات و کرامات و در امر به معروف و نهی از منکر بسیار سختگیر و با شجاعت و بی باک بود. چنانکه در یکی از حمام ها دید سرهنگی ریش خود را می تراشد؛ نزدیک آمده به او گفت: مگر تو نمی دانی که در اسلام ریش تراشی حرام و گناه است؛ چگونه به این گناه اقدام می کنی؟

سرهنگ از جرأت و اهانت ایشان عصبانی شده؛ کشیده ای به صورت شیخ زد و گفت به تو چه من ریشم را می تراشم؟ شیخ با کمال خونسردی مانند یک پدر دلسوز که فرزندش را نصیحت کند؛ طرف دیگر صورتش را به سمت او گرفت و فرمود: یک کشیده هم به این طرف صورتم بزن؛ ولی خواهش می کنم ریشت را نتراش.

سرهنگ از مشاهده این حلم و موعظه خیرخواهانه از عمل خود پشیمان شده از سلمانی حمام، سؤال کرد؛ این آقا کیست؟ سلمانی گفت: این آقا شیخ محمد تقی بافقی است. سرهنگ چون شیخ را شناخت؛ بیشتر ناراحت شد. آمد و دست آقا را بوسید و عذر خواهی کرد و بعد به دست ایشان توبه کرد. بالاخره از نفس پاک شیخ عاقبت به خیر شد. مرحوم شیخ محمد تقی بافقی در تمام شهر قم، ریش تراشی را قدغن کرد و از سلمانی های قم تعهد گرفته بود که ریش نتراشند.

در ایام سلطنت رضاخان، دستگاه سلطنتی، تعمد داشتند که فحشا و منکرات را آشکار سازند؛ این مرحوم با همکاری سایر علمای قم با شدت با منکرات مبارزه می کرد. این جریان به گوش حکومت جابر رسید و از طرف دولت آگاهی منتشر شد که کسی حق نهی از منکر ندارد و باید مردم در اعمال وکارهای خود آزاد باشند. این اطلاعیه را به دیوارهای شهر نصب کردند. مردم متدین مخصوصا علماء قم از این اقدام دولت بسیار ناراحت شدند. ولی از ترس حکومت دیکتاتوری رضاخان، جرأت مخالفت نداشتند. در این هنگام بود که باز از طرف علما و حوزه علمیه، صدا بلند شد.

مخصوصا وقتی که ایام عید رسید و مردم از هر طرف برای تحویل سال در حرم و صحن حضرت معصومه سلام الله علیها اجتماع کردند از طرفی خانواده سلطنتی با آن وضع بی حجابی و بزک کرده در جلو حجرات بالای صحن در انظار مردم، خود نمایی می کردند؛ مرحوم بافقی که طاقت تحمل این فحشا و منکرات را نداشت به خانواده سلطنتی پیام داد؛ اگر شما مسلمانید چرا با این وضع در حضور حضرت معصومه حاضر شده اید و اگر مسلمان نیستید اینجا چرا آمده اید؟!


  
  

ارث زن

از مسائلی که امروزه در جامعه ما مطرح است و آن را به عنوان یکی از شبهات در ذهن بانوان مسلمان القاء می کنند، موضوع نصف بودن ارث زنان در اسلام می باشد. این پرسش در عصر اهل بیت علیهم السلام نیز مطرح بوده و از آن بزرگواران پرسیده می شد. اسحاق بن محمد نخعی می گوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام عسکری علیه السلام پرسید: چرا زن بینوای ناتوان یک سهم در ارث می گیرد، امّا مرد دو سهم می گیرد؟ امام در پاسخ فرمود: «إِنَّ الْمَرْأَةَ لَیْسَ عَلَیْهَا جِهَادٌ وَ لَا نَفَقَةٌ وَ لَا عَلَیْهَا مَعْقُلَةٌ إِنَّمَا ذَلِکَ عَلَی الرِّجَالِ؛ زن وظیفه ندارد به جهاد برود و نفقه بپردازد و دیه بدهد. همه اینها به عهده مردان است.»

بعد از شنیدن این پاسخ، به ذهنم خطور کرد که شنیده بودم ابن ابی العوجاء این شبهه را از امام صادق علیه السلام سؤال کرده بود و حضرت همین پاسخ را داده بود. در آن لحظه، امام عسکری علیه السلام از افکارم به من خبر داد و فرمود: «بلی، این همان پرسش ابن ابی العوجاء است و پاسخ همه ما امامان در مقابل پرسشهای واحد، یکی خواهد بود. برای آخرین ما همان جریان دارد که برای اولین ما و همه ما در علم و دانش مساوی هستیم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السلام فضیلت خاص خود را دارند.»


93/2/7::: 7:17 ع
نظر()
  
  
نظر شهید مطهری(ره) در باره ی نقش ولی فقیه

پرسش:

آیا نظر شهید مطهری(ره) این بود که نقش ولی فقیه در کشور اسلامی، نقش یک ایدئولوگ است نه اینکه در راس دولت قرار گیرد و عملا حکومت کند؟

 

پاسخ:

 

برای درک و دریافت نظر یک اندیشمند درباره یک موضوع خاص، باید کل آثار او را مورد مطالعه قرار داد و در عین حال جغرافیای زمان و مکان را نیز در نظر گرفت که یک نظریه در چه شرایط زمانی و مکانی مطرح شده است.

 

در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری (ره) نظریه ای درباره حکومت اسلامی دارد که باید بر اساس این منطق آن را مورد تحلیل قرار داد. در آن کتاب شهید مطهری به دنبال تبیین این مسئله  بود که جمهوری اسلامی به مفهوم حکومت روحانیون نیست و با دموکراسی نیز منافاتی ندارد. در شرایط سالهای اولیه انقلاب اسلامی برخی از دیدگاهها وجود داشت که بر تباین میان حکومت اسلامی و حکومت دموکراتیک تأکید می کردند، در نتیجه شهید مطهری بدنبال رفع این سؤء تفاهم بودند، و در آنجا دقیقا به این مسئله اشاره دارند:

 

بنابراین اسلامی بودن این جمهوری به هیچ وجه با حاکمیت ولی فقیه و … یا بطور کلی با دموکراسی منافات ندارد و هیچگاه اصول دموکراسی ایجاب نمی کند که بر یک جامعه؛ ایدئولوژی و مکتبی، حاکم نباشد[1].

 

مسئله ولایت فقیه را هم که مطرح کردید از همین قبیل است ،ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند[2].

 

البته این نظر را هم  امام راحل  قبل از پیروزی انقلاب اسلامی داشتند و بیشتر بر نقش نظارتی روحانیون تاکید می کردند[3] ولی نکته مهم این است که شهید مطهری بر اسلامی بودن حکومت تاکید می کردند ولی اسلامی بودن را ملازم با حکومت روحانیون نمی دیدند و در عین حال آن را مباین با هم  نمی دیدند یعنی در صورتی که ماهیت اسلامی حکومت با حضور روحانیون در عرصه های اجرایی قابلیت تحقق پیدا می کرد، با آن مخالفت نمی کردند، بلکه از آن استقبال هم می کردند، همانطور که امام هم از این مسئله در سالهای بعد حمایت کردند .

 

بنابراین مسئله اصلی برای شهید مطهری، اسلامی بودن حکومت است و اگر این مسئله و هدف با ایفای نقش نظارتی از سوی روحانیون تأمین می شد، نیازی به حضور روحانیون در مشاغل اجرایی نبود ،ولی در صورتی که این هدف؛ حضور روحانیون در مشاغل سیاسی و اجرایی را ضروری می ساخت، شهید مطهری با آن مخالفت نمی کردند، چنانکه خود ایشان اولین عضو منصوب حضرت امام در شورای انقلاب بودند و لذا  ایشان در کتاب دیگر خود یعنی درباره جمهوری اسلامی این مسئله را بدین صورت مورد تأکید قرار می دهد که:

…این است که این نهضت در ابتدای کار؛ دست انداخته است روی حساسترین و اساسی ترین نقطه ها یعنی همان کاری که در صدر اسلام شد. در دوره های بعد روحانیت فکر می کرد نوعی تقسیم کار میان خودش و مؤمنین برقرار کرده است و آن این است که  وظیفه خودش را گذشته از وظایف خاص روحانی؛ تعلیم و آموزش اسلام و تربیت اسلامی، نظارت و کنترل جامعه در حد امر به معروف ونهی از منکر می دانست و می خواست مسلمانان دیگر، طبقات و قشرهای دیگر،این وظیفه را بدرستی انجام دهند،این بود که با انحرافات مبارزه می کرد ولی بیش از این دیگر جلو نمی آمد، ولی امروز نهضت ما دارد از نهضت صدر اسلام پیروی می کند یعنی قبل از هر چیز به سراغ نظام حاکم فاسد می رود و در صدر برنامه نهضت روحانیت ما مسئله حکومت اسلامی مطرح است[4].

 

 

 

[1]پیرامون انقلاب اسلامی ، ص 83

 

[2]همان، ص 85

 

[3]صحیفه نور جلدهای اول و دوم

 

[4]درباره جمهوری اسلامی ایران، ص 78


93/2/7::: 5:8 ع
نظر()
  
  
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >