حرفهای بامزه
از چراغعلی می پرسن : بلندترین برج تهرون کدومه ؟ می گه آزادی یه دیگه . معلومه که !!! دوباره می پرسن ؟ پس برج میلاد چی ؟ جواب می ده : بابا شما خبر ندارین اگه برج آزادی لنگ هاشو ببنده از میلاد هم بلندتره !
مادر عروس از خواستگار پرسید : تا به حال ازدواج کرده ای ؟ خواستگار گفت : نه
مادر عروس : از کجا باور کنم ؟ خواستگار : به جان بچه هام راست می گم !
قوچعلی تو آینه خودشو می بینه بعد می گه این چه آشناست . بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه فهمیدم 0000 این همونیه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من !
پلیس جلو قوچعلی رو می گیره میگه : کارت ماشین ، گواهی نامه ، بیمه ، قوچعلی می گه چه کار کنم جمله بسازم !
پیرزنه تو اتوبوس هی می گفته نی نای نی نای نی نای ، همه هم دست میزدن براش بعد یهو دست می کنه تو کیفش دندوناشو در میاره میگه نیاوران نیگه دار !
به اصفهانیه میگن باید آزمایش ادرار بدی طرف به جا اینکه یه کمی ادرار بیاره یه چهارلیتری میاره مسئول آزمایشگاه اول قبول نمی کنه ولی با اصرار طرف مجبور میشه . وقتی جواب آزمایش را بهش میدن یه تلفن میزنه به خونه میگه به همه اقوام بگین شکر خدا سالمین !
چراغعلی ار اردبیل می خواست بره تهران یه مگس اونو اذیت می کرده .چراغعلی هم مگس رو می گیره تو دستش تا وقتی برسن تهران ، وقتی که می رسه مگس رو ول می کنه میگه حالا از تهران تا اردبیل پیاده برو تا بفهمی مردم آزاری یعنی چه !
به غضنفر گفتند شما ناراحت نمی شید این همه جوک در نشریه دریا براتون می نویسند گفت : اینها برای شما ها جوکه ولی برای ما همه ش خاطره ست .
در قرآن کریم 750 مرتبه درباره توجه به نشانه های آفرینش صحبت شده است در این معجزه الهی هر آیه خود معجزه جداگانه ای به شمار می رود این کتاب هدایت و تربیت مسائلی از طبیعت را مطرح می کند که در نوع خود هنوز شناخته شده نیستند و قرآن همواره در بیان اسرار آفرینش از همگان پیشتاز است و روز به روز با پیشرفت علوم این اسرار کشف می شود و زمانی که توسط دانشمندان مطرح می شوند تازه آشکار می گردد که به کمک این کشف علمی می توان تفسیر این آیه را بهتر متوجه شد .
مردی از امام صادق (ع) پرسید : چرا همواره قرآن تر و تازه است و خواندن و مطالعه آن نه تنها از طراوت آن نمی کاهد بلکه بر تازگی های آن می افزاید ؟ امام فرمود : نکته آن این است که خداوند قرآن را برای عصر محدود و اشخاص معینی نفرستاده است از این جهت آن در هر عصری و نزد هر گروهی تازه است و طراوت آن تا روز قیامت باقی است .
حضرت علی (ع) هم فرمودند : قرآن مشعل فروزانی است که فروغ و تابش آن به خاموشی نمی گراید و دریای عمیقی است که فکر بشر به ژرفای آن نمی رسد .
ما نیز در این نوشتار بعضی از این معجزات علمی را آورده ایم اگر چه این نوشته ها در برابر عظمت قرآن هیچ هم به حساب می آید زیرا طبق فرموده امام صادق (ع) هر چه زمان به جلو می رود و تحقیقات و پیشرفتهای علمی جدید به وجود می آید بر درستی و صحت آیات عظیم قرآن صحه گذاشته می شود و کشفیات گذشتگان با بازیچه ای در برابر این دریای علم تبدیل خواهد شد .
تنگی نفس و صعود به فضا :
( سوره انعام آیه 125 ) { آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد و آن کس را که ( به خاطر اعمال خلافش ) بخواهد گمراه سازد سینه اش را آنچنان تنگ می سازد که گویا می خواهد به آسمان بالا برود این چنین خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد }
امروزه ثابت شده اسیت که هوای اطراف زمین در نقاط مجاور این کره کاملا فشرده و برای تنفس انسان آماده است ولی هر چه به سمت بالا حرکت کنیم هوا رقیق تر می شود و میزان اکسیژن کمتر می گردد تا جایی که به مرحله ای خواهیم رسید که دچار تنگی نفس و احساس فشار شدید در سینه خواهیم شد .
آغاز خلقت از نظر قرآن :
{ پس پرداخت به آسمان در حالی که گازی و دودی شکل بود 000 } سوره فصلت آیه 11
{ آیا کافران نمی نگرند که آسمانها و زمین به یکدیگر متصل بودند و ما آنها را جدا کردیم } سوره انبیاء آیه 30
علم ستاره شناسی امروزه ثابت کرده است که در ابتدای خلقت کرات آسمانی به صورت توده گاز به هم متصل بوده و بعد ها به مرور زمان بر اثر فشردگی و تراکم شدید گازها تبدیل به جسم شدند این نظریه علمی را اولین بار ریاضیدان و منجم فرانسوی در حدود دو قرن پیش اظهار نمود امروزه با دستاوردهای جدید صحت فرضیه علمی لاپلاس ثابت شده است عناصری که در کرات وجود دارند کم و بیش از نوع مشترک هستند چنانچه دانشمندان با مطالعه سنگهای آسمانی مشابهت عناصر زمین و عناصر موجود در سنگهای آسمانی را یافته اند .از مطالب فوق نتیجه گرفته می شود که جهان با مجموعه کرات و کهکشانهایش در ابتدای آفرینش به صورت گاز به هم چسبیده بوده است تا اینکه انفجار عظیمی رخ داد که هنوز صدای مهیب آن در 15 میلیارد سال پیش از طریق دستگاه های حساس به گوش منجمان می رسد .
یه معتاد شیرازی روی دستگاه پیغام گیر خونه اش پیام گذاشته بود : هشتم 000000 ولی خشته ام 000
غضنفر از طبقه صدم یه ساختمون می پره پایین ، به طبقه پنجاهم که می رسه میگه : خب الحمد ا00 0 تا اینجاش که به خیر گذشت .
زلزله بم که میاد غضنفر با لوازم غواصی میره بم . ازش می پرسن چرا اینجوری اومدی میگه می خوام عمق فاجعه رو پیدا کنم .
معلم : غضنفر بگو ببینم نادر شاه چطوری بر تخت نشست ؟ غضنفر : دوزانو !
غضنفر پسرشو می ذاره دانشکده افسری ، رفیقاش بهش میگن : بابا اینکه درسش خوب بود میگذاشتی دکتر ، مهندسی چیزی می شد ، غضنفر می گه آخه می خوام وقتی درسش تموم شد با هم کلانتری باز کنیم !
ابو عبد اللّه حسین بن على بن ابى طالب(ع)، امام سوم از ائمه اثنى عشر(ع)و پنجمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است .فرزند دوم على بن ابى طالب(ع) و حضرت فاطمه(ع)در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدینه منوره به دنیا آمد.
پس از تولدش بشارت به رسول اکرم(ص)بردند و حضرت شادمانه به دیدار فرزند و فرزندزاده خود شتافت، در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را با اشتقاق از نام حسن(ع)»حسین«(یعنى حسن کوچک)-که تا آن زمان در عرف عرب سابقه نداشت نهاد.
پیامبر اکرم(ص)او را پسر و پاره تن خود، گل خوش بوى خویش و سید جوانان اهل بهشت خواند.او را بر دوش خود سوار مىکرد و به سینه خود مىچسبانید و دهان و گلوى او را مىبوسید و محبوبترین انسانها نزد اهل آسمانهایش معرفى مىکرد روایت کردهاند که رسول اللّه(ص) حسین را از خود و خود را از حسین دانسته و فرمود: خدایا دوست بدار هر که حسین را دوست بدارد.
عمر شریفش، 57 سال بود که 7 سال آن در آغوش رسول اللّه(ص)، 30 سال در زمان امامت پدر و بقیه را در صحبت برادر یا در مقام امامت بود.کنیهاش ابو عبد اللّه و مشهورترین لقب پس از شهادتش سید الشهداء مىباشد. از او شش پسر و سه دختر به وجود آمدند که سه پسرش در کربلا شهید شدند و یکى از پسرانش على اوسط زین العابدین(ع) امام چهارم شیعیان است.
حسین(ع) چراغ هدایت و کشتى نجات و سالار شهیدان و ثاراللّه(کسى که خونخواه او خدا است)مىباشد، در تربت پاکش شفا و در زیر قبهاش استجابت دعا و در زیارت قبر مطهرش ثواب بسیار روزى مىشود.
ابو محمد على بن حسین(ع)، امام چهارم از ائمه اثنى عشر(ع)و ششمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. معروفترین القاب آن حضرت، زین العابدین و سید الساجدین و سجاد است.
هنگامى که اهل بیت امام حسین(ع)را پیش یزید بردند او خطاب به على بن الحسین گفت: اى على!این پدر تو بود که حق مرا نشناخت و براى به دست گرفتن قدرت و سلطنت با من به نزاع برخاست و خداوند با او کرد آنچه مىبینى.امام در پاسخ این آیه را بر او خواند:ما أصاب من مصیبة فى الأرض و لا فی أنفسکم إلا فی کتاب من قبل أن نبرأها (الحدید، 22)یعنى مصیبتى در روى زمین و در نفوس به شما نمىرسد مگر آنکه پیش از آفرینش نوشته شده باشد(مقدر باشد).
در شجاعت امام سجاد(ع)همین بس که هم در مجلس عبید اللّه زیاد و هم در مجلس یزید - که بیم قتل از یکسو و سر بریده پدر و اسارت اهل بیتش از دیگر سو نفس را در سینه حبس مىکرد - آن خطبههاى مشهور و کوبنده را ایراد فرمود و از شرف خود و خانواده دفاع و دشمنان غالب رسوا نمود و زمینه انقلابهاى بعدى شیعیان را فراهم ساخت.
یزید اهل بیت را پس از چندى روانه مدینه کرد و امام(ع)در مدینه بود تا آنکه در سال 63 ه.ق. مردم مدینه بر یزید بشوریدند و عامل او عثمان بن محمد بن ابى سفیان را از مدینه بیرون کردند و افراد خاندان بنى امیه را که در مدینه در حدود هزار نفر بودند محاصره کردند.مروان بن الحکم که پیر و رئیس خاندان بنى امیه بود از عبد اللّه بن عمر خواست که خانواده او را نزد خود پنهان سازد ولى او سر باز زد.مروان این درخواست را از على بن الحسین کرد و آن حضرت از غایت جوانمردى آن را پذیرفت و حرم خود را با حرم مروان به ینبع فرستاد.بنابر روایت طبرى مروان از این جهت همیشه سپاسگزار على بن الحسین بود.لبخند زدن ساده ، سبب می شود 43 ماهیچه در صورت شما منبسط و منقبض شوند . در نتیجه فعل و انفعالات مغز تغییر پیدا می کند و روحیه شادمانی و نشاط در شما ایجاد می شود .حتما تا به حال برایتان پیش آمده که از صبح که از خواب بیدار می شوید خیلی پکر ودلتنگ و بی حوصله باشید این روزها واقعا روزهای وحشتناکی هستند همه چیز خسته کننده و کسل کننده است و انگار همه چیز علیه شما پیش می رود در چنین روزهایی احتمالا شما هم آن طور که باید ، برای شادی و سرحالی خودتان تلاش نکرده اید مثلا کوچکترین کار برای تقویت روحیه ، لبخند زدن است . آیا شما در چنین حالاتی آن را امتحان کرده اید یا اینکه اصولا معتقدید در اوج خستگی و کسلی ، لبخند فایده ندارد و دردی را درمان نمی کند ؟ برای مقابله با این روزهای کسالت آور در شماره آینده دریا توصیه هایی برای شما داریم و استدعا داریم تامدتی راه های پیشنهادی ما را امتحان کنید مطمئن باشید دیگر روزهای کسالت بار و خسته کننده را نخواهید دید .
غضنفر : دکتر ! احساس می کنم دیوونه شدم فکر می کنم فرار کردم و یه عده دنبال من هستن و می خوان منو بگیرن . دکتر : از چه زمانی این احساس رو می کنی ؟ غضنفر : از زمانی که از تیمارستان فرار کردم .
دیوانه سراغ رئیس تیمارستان اومد و بهش گفت : من می ترسم یه دیوونه اومده اینجا به من می گه ناصر الدین شاه . رئیس تیمارستان گفت اشکال نداره عزیزم لابد فکر می کنه ناصر الدین شاه هستی . دیوانه گفت : آخه اسمش میرزا رضا کرمانی است .
غضنفر سوار آسانسور میشه می بینه نوشته ظرفیت 12 نفر می گه عجب بدبختیه حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم
غضنفر میره و در یخچال رو باز می کنه و می بینه : ژله داره مثل بید می لرزه . بهش می گه : نترس می خوام پنیر بخورم
بی عشق ، آدمی گنگی خواب دیده است ، کسی که عشق را تجربه نکرده به معنای واقعی کلمه ، هنور متولد نشده است ! (اوشو )
سخن عشق در ادب و فرهنگ پارسی ریشه ای دیر پا دارد جلوه های گوناگون عشق در ادبیات منظوم تماشایی و شور آفرین است به گونه ای که می توان گفت شاه بیت غزل شاعران و عارفان ، از هر مکتب و مذهبی عشق است بر این اساس شگفت نمی نماید که مهم ترین پیام مولانا جلال الدین بلخی عشق و سخن های عاشقانه باشد .
به کتاب گرانمایه مثنوی نگاه کنید با تمثیل زیبای نی سخن عشق را آغاز و ندای جان بخش عاشقانه را می سراید این شاهکار جاودانه را جامی شاعر سخن شناس قران پارسی می نامد .
{مثنوی معنوی مولوی هست قرآنی به لفظ پهلوی } و سراینده فرزانه اش را این چنین توصیف می کند نیست پیغمبر ولی دارد کتاب ! مولوی اثر همیشه ماندگار خود را با واژه نی یاد کردی عاشقانه از خدا آغاز می کند تا به صورتی بسیار لطیف و شاعرانه بر کام و جان تشنگان گوارا و دلنشین باشد چنان که در باور اندیشمندان فرزانه شکایت و حکایت مولوی از نی نه بیهوده که برخاسته از معنی هدفمند و خاصی بوده است که جز مظهر خدا و اندیشه عاشقانه خویش نبوده است !
شادروان فروزانفر در شرح مثنوی شریف می گوید این نی در حقیقت خود مولاناست که از خود و خودی تهی است و در تصرف عشق و معشوق است که به زبان او سخن می گوید و بر پرده های گلویش آهنگ شرربار می ریزد … چنان که خود می گوید :
ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی زاری از ما نی ، تو زاری می کنی ما چوناییم و نوا در ما ، توست ما چو کوهیم و صدا در ما ، توست
در این حالت اگر از این وجود از خویشتن رسته نوایی به گوش می رسد در واقع از آن کسی است که در او می دمد و الهام بخش اوست و الا وی دعوی هستی ندارد و خاموش است و غرق در دریای عشق ، همان گونه که رند خراباتی حافظ شیرازی نیز می سراید .
شب فراق که داند که تا سحر چند است ؟ مگر کسی که به زندان عشق دربند است ! بی گمان به آسانی می توان پذیرفت که نوای نی انعکاس نفس کسی است که در او دمیده است و گرنه نی چنان فارغ و از خویشتن تهی است که تا آدمی به او نرسد آوایی ، ناله ای ، سوزی ، سازی … از آن برنخواهد خاست در این صورت رمز و حال و جان وجود گمگشته ای را تجسم کنید که نه تنها خود را از خود گسسته و محوو فانی در عشق معشوق ساخته است که : چه نایی که از دم نای زن پرست و بی او خاموش و بی حرکت و بی جان بر جای خواهد بود در نگاه مولانا سخن عشق نه یک نغمه دلنشین که ترانه ای جان بخش ، داروی شفا بخش ، و درمانگر تمام دردهای بی درمان روحی و روانی انسان هاست . وی چنان می نماید که دردهای برخاسته از قوای شهوت ، غضب ، نخوت ، عجب ، خود خواهی و صدها مانند آن را تنها و فقط با داروی عشق در پرتو نوای دلپذیر نی درمانگر و شفا پذیر می داند :
هر که را جامه زعشقی پاک شد او ز حرص و جمله عیبی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما !! از مهلک ترین دردهای بی درمانی جامعه بشری ، وسواس ، تردید و شک و گمان برخاسته از اوهام و خرافات است که از درمان آن همگان عاجز و ناتوانند ولی در باور مولانا با نیروی پر توان عشق و با دم گرم و نفس عاشقانه درمان پذیر خواهد بود چنان که می گوید : پوزبند وسوسه ، عشق است و بس ورنه کی وسواس را بسته است کس !
در این صورت ، برای درمان رذیلت های اخلاقی و دردهای بی درمان روحی و روانی ، درمانگری جز عشق و چاره ای جز عاشق شدن و راهی جز شنیدن سخنان عاشقانه بر جای نمی ماند
غضنفر میره خرش رو بفروشه وسط راه خوابش میبره … وقتی بیدار میشه میبینه خرش داره پول میشمره !
پسر غضنفر با یک دختره تو پارک قرار گذاشته بود همین که داشتن حرف می زدن یهو دختره می گه : وای بابام از دور داره میاد .پسر غضنفر می گه بابات تا حالا منو دیده ؟ دختره می گه نه، پسر غضنفر میگه اینگه ترس نداره ، بهش بگو من داداشتم !!
غضنفر می ره تو یخچال درو رو خودش می بنده ! بهش میگن چیکار می کنی مرد مومن ؟ میگه ایلده می خوام ببینم کدوم نامردیه که هی چراغشو خاموش می کنه !!
مادر غضنفر به رحمت خدا پیوست سئوال کردیم مگه بیماریش چه بود گفت سرماخوردگی . گفتیم یعنی بر اثر سرماخوردگی فوت کرد ؟ آره ، آخه وسط خیابون عطسه اش می گیره تا می ایسته عطسه کنه یه ماشین بهش می زنه .
غضنفر می ره به یه مغازه می گه پیراهن نخی دارین ؟ مغازه دار می گه : آره غضنفر می گه : پس لطفا دو نخ بدین
یه نفر به اسم بینوا تو جنگ کشته میشه به غضنفر میگن برو یه جوری به خانوادش خبر بده غضنفر میره دم خونشون زنگ می زنه ، زن یارو میگه کیه ؟ غضنفر میگه ببخشید منزل شهید بینوا ؟!
علی (ع) پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند خود شخصا موجودی متعادل و متوازن بود کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود هم اندیشه عمیق و ژرف داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار ، کمال جسم و کمال روح را توام داشت شب ها هنگام عبادت از همه می برید و روز در متن اجتماع فعالیت می کرد روزها چشم انسانها ، مواسات و از خود گذشتگیهای او را می دید و گوش هایشان پند و اندرز ها و گفتارهای حکیمانه اش را می شنید و شب ها چشم ستارگان اشکهای عابدانه اش را می دید و گوش آسمان مناجاتهای عاشقانه اش را می شنید هم مفتی بود و هم حکیم ، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی ، هم زاهد بود و هم سرباز ، هم قاضی بود و هم کارگر ، هم خطیب بود و هم نویسنده و بالاخره به تمام معنی انسان کامل بود با همه زیبائیهایش .
مکتب او هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبائی و جذبه و حرکت .
رسالت او از نوع خاصیت پیامبران ، رفتار و منش او از نوع خاصیت پیران طریقت ، و دین و مذهب او گواهی دهنده وحدانیت خداست .علی (ع) از جمله رهبران کم نظیری است که پیروان فداکار ، با ایمان و مومنان مجاهد در مکتب خود پرورش داده که جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می دانستند و می دانند . او انسانی بود به تمام معنا کامل و جامع ، برندگی و تیزی ذوالفقار او در میدان جنگ ، توام بود با نرمی و لطافت و صفا و رقتی که با خانواده و پیروانش در اجتماع داشت حسن و زیبائی معنوی که محبت و خلوص ایجاد می کند از یک مقوله است و سیاست و سیادت و منفعت و مصلحت زندگی که کالای رهبران اجتماعیست ، و یا عقل و فلسفه که کالای فیلسوفان است از مقولات دیگر ، همه و همه در مورد علی (ع) به حد اعلی وجود داشت او در این جهت بی رقیب و بسیار کم رقیب است امتیاز علی ( ع) بر سایر مردانی که از پرتو حق روشن بوده اند به گواهی بلندای قرون و اعصار ، اینست که علاوه بر مشغول داشتن خاطره ها و گرم کردن اندیشه ها ، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحگام می بخشد علی (ع) شخصیتی عظیم و گسترده و متنوع تر از آن دارد که یک فرد بتواند در همه جوانب و نواحی آن وارد و توسن اندیشه را به جولان در آورد و در یک کلام به قول جبران خلیل جبران علی (ع) شخصیتی بود که قرنها جلوتر از زمان خویش می زیسته است
به امید اینکه خداوند متعال ما را از متابعان واقعی آن حضرت قرار دهد و
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
قال علی (ع)
من از هجوم فقر و تنگدستی بر امت خودم بیمناک نیستم ، آنچه از آن بر امتم بیمناکم کج اندیشی است . آنچه فقر فکری بر امتم وارد می کند فقر اقتصادی وارد نمی کند .
نهج البلاغه .