در دوستِ بخیل، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :56
بازدید دیروز :225
کل بازدید :352429
تعداد کل یاداشته ها : 423
04/4/15
1:30 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 تولد امام على (ع) روز سیزدهم ماه رجب سال سى‏ام عام الفیل، در خانه کعبه اتفاق افتاده است. مى‏گویند کسى پیش از آن حضرت و پس از ایشان در خانه کعبه متولد نشده است.

اسلام آورنده نخستین

 از جمله نعمتهاى الهى در حق على ابن ابى‏طالب (ع) یکى آن بود که وقتى قریش در قحطى بزرگى افتادند و ابو طالب را فرزند و عیال زیاد و توانایى مالى کم بود، حضرت رسول (ص) به عموى خود عباس که مردى توانگر بود گفت برویم و از بار زندگى ابو طالب بکاهیم و هر کدام یکىاز پسران او را برگیریم و پیش خود نگاهداریم. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و هر دو پیش ابو طالب رفتند و گفتند ما مى‏خواهیم هر کدام یکى از پسران ترا نزد خود نگاهداریم تا این مصیبت قحطى از میان ما برداشته شود. ابو طالب که از میان فرزندان خود عقیل را از همه بیشتر دوست داشت گفت اگر عقیل را نزد من بگذارید هر یک از پسران دیگر مرا که مى‏خواهید مى‏توانید ببرید. پس عباس جعفر را همراه خود به خانه برد و حضرت رسول (ص) امام على (ع) را ،

 امام على (ع) نزد رسول خدا (ص) بزرگ شد تا آنکه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و امام على (ع) به او ایمان آورد.

 بسیارى از سیره نویسان و محدثان امام على (ع) را نخستین کسى مى‏دانند که اسلام آورد و آنها که خدیجه را نخستین اسلام آورنده مى‏دانند امام على (ع) را نخستین اسلام آورنده از مردان مى‏شمارن اینکه حضرت امیر (ع) اسلام آورنده نخستین، دست کم از میان مردان، باشد امرى طبیعى به نظر مى‏رسد، زیرا بنا بر روایت سیره‏نویسان، حضرت رسول (ص) بعثت خود را نخست به خدیجه اعلام فرمود و خدیجه قول او را تصدیق و تأیید کرد. دومین شخصى که از اسلام و بعثت حضرت رسول (ص) مى‏بایست آگاه مى‏شد على بن ابیطالب (ع) بود که در خانه آن حضرت زندگى مى‏کرد و در آن هنگام ده تا پانزده سال داشت. پس از او زید بن حارثه بود که پسر خوانده و آزاد کرده پیامبر (ص) بود و در همان خانه زندگى مى‏کرده است روایاتى هست که در آغاز فقط حضرت رسول (ص) و خدیجه و امام على (ع) را در حال نماز گزاردن دیده‏اند و روایات دیگرى هست که به موجب آن حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام على (ع) و پنهان از نظر دیگران به شکاف کوهها و دره‏هاى مکه مى‏رفتند و در آن جا نماز مى‏خواندند.

آن حضرت در میان مهاجرانِ نخستین و در میان جنگجویان بدر که سمت فضیلت و برترى بر اصحاب دیگر حضرت رسول (ص) را دارند، تنها کسى است که هرگز بت پرستى نکرده است و از آن هنگام که خود را شناخته است خداى واحد را پرستیده و با رسول خدا (ص) نماز گزارده است.

 بنا بر روایتى دیگر چون آیه: و أنذر عشیرتک الأقربین (به خویشاوندان نزدیک خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول (ص) بنا بر این دستور الهى فرزندان و نبیرگان عبد المطلب را که نزدیکترین خویشان او بودند دعوت کرد و فرمود هر کس از شما پیشتر از دیگران با من بیعت کند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و این سخن را سه بار تکرار فرمود و در هر بار فقط امام على (ع) برخاست و آن حضرت را تأیید و تصدیق کرد و حضرت رسول (ص) فرمود: »این مرد، برادر من و وصى من و خلیفه من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید


  
  

شیوانا با عده ای از شاگردان از راهی عبور می کردند در کنار جوی آب و زیر درخت جوانی را دیدند که با شوق و جدیت فراوان مشغول مطالعه بود طوری که اصلا متوجه حضور شیوانا و جمع همراه او نشد شیوانا لختی توقف کرد و از جوان پرسید : یرای چه این قدر غرق مطالعه شده ای و با این جدیت درس می خوانی ؟ جوان لبخندی زد و گفت : به سه دلیل اول اینکه پدر و مادرم از من قول گرفته اند سخت درس بخوانم و در آزمون ورودی ارتش امپراتور قبول شوم و به شغل آبرومندی برسم که آبروی خاندان را حفظ کنم دلیل دوم این است که پدرم مرا ترسانده که اگر در آزمون ورودی قبول نشوم مرا به شلاق خواهد بست و درد وشکنجه بسیاری نصیبم خواهد شد و دلیل سوم هم این است که اگر در آزمون پذیرفته نشوم مجبورم به کارهایی روی آورم که در شان من نیست و با کسانی همکار شوم که خودم را هم رده آن ها نمی دانم و از این بابت مسلما رنج زیادی خواهم کشید ! .

یکی از شاگردان شیوانا سری تکان داد و گفت : جوان بیچاره هیچ راهی جز درس خواندن جدی و قبول شدن حتمی در آزمون را ندارد وقتی این همه ترس وجود دارد او چگونه می تواند با این شوق و اشتیاق درس بخواند ؟

شیوانا سری تکان داد و گفت : همه این دلایل را که این پسر گفت نمی توانند این شوق و جدیتی که می بینم در او زنده کنند ؟ عامل محرک او چیزی بسیار قوی تر از ترس و و حشت و محرومیت و از این قبیل قصه هاست تنها یک هدف زیبا و پاک و مقدس می تواند تلاشی زیبا و تحسین برانگیز و کامل را شکل دهد .

سپس شیوانا رو به پسر کرد و گفت : اگر هر سه عاملی که گفتی از بین بروند یعنی برای خانواده ات دیگر راه یافتن تو به درگاه امپراطور اهمیتی نداشته باشد و شکنجه و شلاقی هم در بین نباشد و فرصت کافی به تو داده شود تا بدون این که وارد بازار کار شوی باز سال دیگر در آزمون شرکت کنی آیا باز هم با این جدیت درس را دنبال می کنی ؟ پسرک لبخندی زد و گفت : حق با شماست یک دلیل دیگر هم هست که معمولا به کسی نمی گویم آن هم این است که دل به دختری سپرده ام که شرط ازدواج با او یافتن شغلی آبرومندانه در درگاه امپراتور است من بیشتر به دلیل اوست که این زحمت را به خودم هموار می کنم .

شیوانا برای او آرزوی موفقیت کرد و از پسرک دور شد سپس رو به شاگردانش کرد و گفت هروقت در جایی شوق و هیجان بیش از حد را دیدید شک نکنید که در ورای این شوق عشقی بزرگ نهفته است ترس و هراس و ابهام و و حشت هرگز نمی توانند شور و اشتیاق ایجاد کنند !


  
  

 

روزی پدری نزد شیوانا آمد و از او در خصوص رفتار ناهنجار پسر نوجوانش راهنمایی خواست شیوانا پرسید : مگر پسرت چه می کند ! مرد گفت : او به طرز متفاوتی نسبت به بقیه جوانان لباس می پوشد و موهای خود را به شکلی زننده آرایش می کند و رفتاری مغایر با بقیه دارد هر چه به او می گوییم که این کار باعث بی حیثیتی خانواده می شود به گوشش نمی رود .

شیوانا گفت : فرزند تو جایی بابت این رفتارش از کسی تایید می گیرد ببین چه کسی به این شکل عجیب و غریب او می خندد و در عمل ( و نه در گفتار ) او را به خاطر این شکل خاص تحسین    می کند ! انسان های بد کار بد انجام می دهند چون کسی یا پنداری آن ها را به این باور رسانده که کار بد چندان هم بد نیست ! بد بودن و زشت بودن کارهای پسرت را کسی یا کسانی به شکل دیگری معنا می کنند ! این افراد را پیدا کن و از آن ها بخواه که هر وقت پسرت مقابل آن ها ظاهر شد حالت انزجار به خود بگیرند و با نفرت از شکل ظاهری او طردش کنند پسرت بلافاصله رفتاری را پیشه می کند تا از دیگران تایید بگیرد .

مرد با عصبانیت گفت : چه می گوئید استاد ! در خانواده ما همه این کار را زشت می دانند و هیچ کس رفتار او را تایید نمی کند دوستان این پسر هم همگی از خانواده های محترم هستند چگونه ممکن است او تایید این مسخره بازی را از کسی بگیرد .

مرد ناراحت و عصبانی به سوی خانه اش به راه افتاد او آن قدر عصبانی بود که کارهای آن روزش را نیمه کاره رها کرد و سر زده وارد خانه شد . وقتی قدم به درون حیاط منزل گذاشت در کمال حیرت دید که همسر و فرزندانش پسر جوان را که لباس زنانه پوشیده تشویق می کنند و او را به خاطر شیرین کاری هایش تحسین می کنند .

حق با شیوانا بود تمام اعضای خانواده در عمل با خندیدن به رفتار ناهنجار پسر او را به این باور رسانده بودند که رفتارش چندان هم زشت نیست مرد با شرمندگی سرش را پایین انداخت و بدون این که با هیچ کس حرفی بزند غمگین و ناراحت از لابه لای جمع خانواده عبور کرد و به درون اتاقش رفت و با خودش خلوت کرد می گویند از آن روز به بعد آن پسر رفتارش را تغییر داد

 

 

 


  
  

روزی جمعی از مریدان شیخ نزد شیخ آمده و گفتند یا شیخ مدتی است که در شهر شلوار کوتاه رایج گردیده و دختران بسیاری این البسه بر تن می کنند .در مذمت شلوار کوتاه چیزی بگو تادختران از پوشیدنش صرف نظر نمایند . شیخ گفت خاموش !!! که شلوار کوتاه را فایده بسیار است و من در مذمتش هیچ نگویم گفتند یا شیخ !! فایده اش چیست .گفت : چون دختران شلوار کوتاه پوشند پسرها سر به زیر گردند و پائین را بنگرند چون پائین را بنگرند از گزند شیطان در امانند         


  
  

تو زندگی آدما خیلی چیزهااست و خیلی چیزها نیست معمولا هر کسی به یه طریقی برای چیزهایی که نیست دعا می کنه که باشه بعضی ها بر این باورند که ستاره دنباله دار می تونه آرزو رو برآورده کنه بعضی ها معتقدند بچه های معصوم دعاشون زود اجابت می شه بعضی ها آرزشونو برای مادر می گن چون پیش خدا ارج و قرب داره و خلاصه هر کس به یه نحوی دعای خودشو به گوش خدا می رسونه اما بهتر نیست که ما مستقیما به خود خدا بگیم ؟ پیش خدا دعا کردن یه مزه دیگه داره .با خود خدا ، حرف زدن و درد دل کردن یه چیز دیگه است .

خدا همه جا هست و همه حرفا رو می شنوه ولی ای کاش ما بتونیم یه جایگاه مشخصی رو براش قرار بدیم یه جای خلوت و دور از مزاحم یه جایی که هیچ کس به اون جا سرک نکشه .مثل دل

دل کوچیک ما آدما ، یه جای دور از دسترس بقیه است دلتون رو یه معبد کنید این معبد خصوصی باشه روی سر درش هم بنویسید : ورود افراد متفرقه ممنوع .این ملک خصوصی است بله ، ملک خصوصی خداست کسی حق نداره واردش بشه . اون جا می تونید یه زندگی فراهم کنید با تمام وسایلش . وسایل زندگی برای شما توی قلبتون عشقه ، عشق ، صداقت ، معرفت ، ایثار و حتی جوانمردی .

این جوری خدا از بودن توی قلب شما احساس رضایت می کنه اون وقته که دیگه دوست نداره از اون جا بره .حتی حاضر می شه قلب شما رو یک جا بخره و ساکن اصلی و همیشگی اون باشه ، اما به نظر تون قلب آدما برای داشتن خدا کافیه ؟ دزدی کار بدیه ولی خدا رو باید غافلگیر کرد و دزدید خدا همین جوری در قلب شما ساکن نمی شه . شاید باهاتون تا اون سر دنیا هم بیاد و ترکتون نکنه .

ولی باید دل رو زد به دریا و به دزدی دل خدا رفت . اونو باید با دستای خودتون لمس کنید باید بگیریدش و بیارید باید بدونید . که دزدی خدا فرق می کنه با دزدی های دیگه می دونید چه جوریه ؟ این دزدی احتیاجی به قلاب گرفتن و بالا رفتن از دیوار و گاز انبر و شاه کلید نداره . دزدی خدا خیلی حساس تر ولی راحت تره / کافیه روح خودتون رو صیقل بدید و پاکش کنید روح آدما موقع تولد شدن خیلی پاک و بی گناهه . ولی وقتی بزرگ تر می شن ، هی کثیف تر و کثیف تر می شه . بالن ها برای پرواز به اوج آسمون باید سبک بار و بی قید و بند باشن تا راحت تر به اون بالا برن . برای ربودن خدا هم ، باید روح خودتون رو عاری از هر گونه آلودگی و گناه کنید باید سبک پرواز کنید .بعد که صفا داده شدید با عشق و باز هم با عشق ، یک جهش زیبا و بعد هم رو به بی نهایت . وقتی به بی نهایت رسیدید به خدا بگید که قصد دزدیدن دلش رو دارید . بگید صادقانه ازش می خواید که مال خودتون بشه . بگید خدایا ، دست هام ، پاهام ، تمام جسم و جونم رو گذاشتم و اومدم برای دزدی خود تو . اون وقت خدا می گه درسته با رو ح پاک اومدی ولی اگه منو دزدیدی به کجا می بری ؟ خونه من اون پائین ، پیش تو کجاست ؟ آیا باید باز هم پشت تو حرکت کنم و تو منو نبینی ؟ گناه کنی و منو نادیده بگیری ؟ یا روبه روی تو باشم و تو بازخواستم کنی و منو سپر بلای خودت کنی بلایی که همیشه خودت به وجود می آری نه من . کارت رو بکنی خودت رو لکه دار بکنی و بعد بگی خدایا چرا این جوری شد ؟ چرا این جوری خواستی حالا که به این درجه نابودی و بیچارگی رسیدم خودت باید درستش کنی ؟ آیا اون پایین باید کنارت باشم ؟ کنارت باشم و منو مجرم و شریک گناه خودت بودنی ؟ بگی اگه گناه کردم تو هم شریک من بودی و زمینه رو برام فراهم کردی ؟ بگی من اگه مال دیگری رو خوردم به خاطر فقری بود که تو برام خواستی و تو زمینه دزدی رو برام فراهم کردی ؟ بعد تو می گی نه . من برای تو یه جای خوب و موندنی رو فراهم دیدم تو باید توی قلب من باشی و بمونی . قلب من اون پایین بی صبرانه . چشم انتظار توست تمام لوازم و اسباب زندگی ابدی تو رو هم تهیه کردم عشق و عشق و عشق . صداقت ، معرفت ، ایثار ، و جوانمردی اون وفته که خدا اجازه ربودن رو بهت می ده . ولی تا به قلب شما برسه هزار بار شما رو به زمین می اندازه تا بفهمه آیا شما رفیق و بنده وفادارش هستین یا نه ، همه حرفاتون دروغ بوده ؟ اما روح شما پاک رفته و قصد داره پاک برگرده . هر بار که زمین خوردید باز هم بلند می شید و به راهتون ادامه می دید خدا هم به شما کمک می کنه چون لذت می بره از دزد وفادار خودش .

حالا ستاره دنباله دا ر بهتره یا عشق ؟

عشق راهیه برای رسیدن به حق ، که خود اوست ، چه عشقی کامل تر از عشق به خدا و حتی شیرین تر ؟


  
  

بنا به پیشنهاد شیوانا یک کارگاه بزرگ فرش بافی در دهکده شیوانا با مشارکت عموم و سرمایه گذاری عمده از سوی کدخدا ایجاد شد و ده ها نفر از جوانان و خبرگان فرش باف منطقه در آن مشغول به کار شدند روزی فرش باف ها نزد شیوانا آمدند و گله کردند که کدخدای دهکده با استفاده از نفوذ و سهمی که دارد پسر نالایق خودش را به سرپرستی کارگاه گمارده است و آن ها قصد دارند با کم کاری و بد کارکردن و بی دقتی در کیفیت محصولات تولیدی ، میزان فروش را پایین آورند تا بی کفایتی پسر کدخدا آشکار شود و کد خدا مجبور به انتخاب سرپرست جدیدی شود .

شیوانا سری تکان داد و گفت : کدخدا وقتی با وجود اشراف به بی کفایتی پسرش باز هم او را به سرپرستی گمارده به زبان بی زبانی گفته که افت کیفیت محصولات و حتی تعطیلی کارگاه برای او مهم نیست شما باید آن قدر خوب و عالی کار کنید که فقط سرپرست ها ی خبره و شایسته توان و جرات مدیریت کارگاه را در خود پیدا کنند و افراد بی کفایت جرات مدیر شدن را نداشته باشند هرگز برای اثبات غلط بودن یک انتخاب از سوی دیگران ، آبرو و اعتبار خودتان را زیر سئوال نبرید وقتی محصول نامناسب و بدی تولید کنید اعتبار کارگاه را برای همیشه زیر سئوال برده اید .

همان که گفتم فقط باید آن قدر سطح کاری و روابط جمعی خود را بالا ببرید و تخصصی کنید که افراد نالایق اساسا نتوانند بالای سر شما قرار بگیرند !          

 برگرفته از مجله موفقیت


  
  

مشکلات و آشفتگی ها همه سطحی و ظاهری هستند به عمق برو راه خود را پیدا خواهی کرد .شاید پریشانی و سردر گمی برای تو طاقت فرسا باشد اگر بخواهی در آن باقی بمانی باید که قدمی به عقب برداری و از فاصله ای دورتر به آن ها نگاه بیندازی هنگامی که به طور کامل در آمدن ها و رفتن های زندگی ظاهری ات سردر گم باشی به سرعت ضعیف خواهی شد باید که اغلب اوقات با اراده درونی ات ارتباط داشته باشی و به آن اجازه بدهی تا تو را احیا کند .با فرار کردن از مشکلات چیزی به دست نمی آوری اما با فاصله گرفتن از آن ها همه چیز را به دست خواهی آورد .باور کن تو بیشتر از آن چیزی هستی که برایت مشکل می آفریند به خودت فرصتی عطا کن تا دلایل مشکلاتت را با موفقیت پیدا کنی نه این که فقط به نشانه ها اکتفا نمایی .مشکلات به تو فرصتی می دهند تا با قدرت به جلو حرکت کنی به عمق برو به ارزشمندترین اهداف درونت . توفان های سطحی و ظاهری نمی توانند تو را متوقف سازند .منبع: www.greatday.com    


93/5/13::: 6:12 ع
نظر()
  
  

زندگی یعنی عشق ، یعنی فرو رفتن در آبی که نمی دانی عمق آن چه قدر است .

زندگی یعنی باور غیر ممکن ها ، وقتی که مرگ را از آن غربال کنی .

بهترین و بزرگ ترین بال ، بال رویاست ، به شرطی که بدانی تنها تا مسافتی معین و تا زمانی معین می توانی با آن پرواز کنی .

نگاه ، زبان مخصوصی است که احتیاج به مترجم ندارد .

هیچ گاه فکر نکن آن قدر بزرگ شده ای که می توانی گناهانت را خود ت ببخشی .

اشتباه برای بار اول اشکالی ندارد اما تکرار دوباره آن نابخشودنی است .

بدان از چیزی که همیشه می ترسی روزی قدرتی شگرف به تو خواهد بخشید .

دنیا آن قدر بزرگ نیست که تو زشتی هایش را بزرگ ببینی .

قدر لحظه های عمر را هیچ کس مانند گورکن پیر نمی داند .

افسوس که بایگانی ذهن ما ثبت لحظه های ناگوار را خیلی بهتر از لحظات خوش انجام می دهد .افکار بزرگ از آن انسان های بزرگ است به شرطی که با عمل توام باشد .

هرگز نخواهی توانست از شر افکار مزاحم راحت شوی مگر آن که همان باشی که هستی .


  
  

مسئولیت پذیری در راستای هدف و ایجاد حس توانمندی است وقتی مسئولیتی را به گردن می گیرید و عواقب آن را از ابتدا تا انتها به عهده می گیرید عملا توانایی و خودباوری خود را به خود و اطرافیان تاکید می کنید .

بیکاری ، عدم مسئولیت پذیری و گرفتن حالت انفعالی عملا شما را در اقدام کاری محدود می کند اقدام و خود را در جریان یک هدف انداختن و فعال بودن یکی از راههای موثر در پرورش اعتماد به نفس است در زمینه های مختلف مسئولیتی را بپذیرید حتی در خانه و محیط کار و در مسافرت های دسته جمعی سریعا مسئولیتی را قبول کنید .و اجازه ندهید به عنوان یک عضو انفعالی و بی تفاوت در گروه های اجتماعی جای بگیرید .پیش از آنکه به شما در محیط کار و در جمع دوستان مسئولیتی بدهند خودتان در پی پذیرش مسئولیت باشید .

نکته مهم : در صورتیکه دیگران به شما مسئولیتی را واگذار می کنند مسئولیت آن اموری را بپذیرید که مطمئن هستید توانایی انجام درست و عالی آن را دارید .

در صورتی که موضوع مسئولیت شخصی است و ضرر همکانی به دنبال ندارد مسئولیت بیشتر و بالاتری را در نظر بگیرید حتی اگر احتمال می دهید که نتیجه مطلوب نگیرید نه تنها مسئولیت پذیر باشید بلکه مسئولیت پذیری خود را مدام به خود تاکید کنید .مثلا هر صبح که در محل کار خود حاضر می شوید به خود بگوئید من مسئول رسیدگی به این کارها را تا پایان وقت کاری را دارم و در پی اجرای صحیح آن باشید .


  
  

طــــــــنــــز                                                                


غضنفر سرشو قیر گونی می کنه میگن چرا اینجوری کردی ؟ میگه بین ام چکه می کرد .

راستی فهمیدی که دیشب خانه ما دزد آمد و الان دزده تو بیمارستانه ؟ نه مگه چطور شد ؟ هیچی زنم فکر کرد که دیر اومدم خونه ! حسابش رو رسیده !

زن : من بر خلاف تو همیشه موقع شنا سرم از آب بیرونه . شوهر : آخه عزیزم ، چیز سبک همیشه روی اب می مونه !!

صاحبخانه : هر وقت می گویم اجاره بده می گویی : بگذار حقوق بگیرم پس کی حقوق می گیری ؟ مستاجر : هروقت که استخدام شدم !!

مرد : قسم می خوری که منو به خاطر پولهایم دوست نداری ؟ زن : هزار تومن بده تا قسم بخورم .

روزگار غریبی بود جنگلی بود که درخت نداشت شکارچی بود که تفنگ نداشت تفنگش فشنگ نداشت با تفنگی که فشنگ نداشت می زنه به آهویی که سر نداشت و میندازدش تو کیسه ای که ته نداشت اگر چه این شعر سرو ته نداشت ولی ارزش خودنو داشت . 

شخصی از غضنفر پرسید : می دانی جنگ چگونه اتفاق می افتد ؟ غضنفر بلافاصله کشیده ای محکم در گوش آن مرد می زند و می گوید : اینطوری !!

به غضنفر می گن آقا شما ناراحت نمی شین این همه جوک در نشریه دریا براتون می سازن ؟ غضنفر می گه : اینا برا شما جوکه برا ما همه خاطرسیت !!

غضنفر می ره تو چاه بهش می گن چرا رفتی اونجا ؟ گفت می خونام عمیق فکر کنم !!

از غضنفر می پرسن میذاری پسرت بره دانشگاه ؟ میگه : اره به شرطی که به درسش لطمه نزنه !!

مش رجب : غضنفر بیا پینگ پنگ بازی کنیم غضنفر : ول کن بابا پینگ پنگ هم شد فوتبال ؟!!!

غضنفر می خواسته گردو بشکنه گردو رو میزاره زیر پاش با آجر می زنه رو سرش !!!

به مش رجب می گن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه !!

به بچه غضنفر می گن جسم شفاف رو تعریف کن می گه جسمی که بشه از این طرف اون طرفشو ببینی میگن احسنت یه مثال بزن می گه نردبون !!

 


  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >