زمان دلربایی کرد سحر خندید و فروزان شبنمی در آغوش چمن آرمید و آن گاه نسیم هستی چه بی پروا بر چهره عروس عشق وزید می گویند سکوت گویاست و چیزی را ناگفته نمی گذارد حتی اگر خطوط لحظه ها گنجایش حرف ها را نداشته باشند.
روح عشق من به شما در سکوت شبانه ام پرسه می زند و این قلم و کاغذ در اسارتم تا بتوانم به حقایق ، رنگ حاشا بزنم .
صاحبخانه وجود خویش بودم و تا آن جا که ممکن بود سعی کردم در پیچ و خم طوفان حوادث ، دیوار هستی ام از هم نپاشد هر کجا راهی بود پیمودم ، هر کجا عشقی بود آن جا بودم هزاران بار افتادم ، برخاستم ، گر چه خرد بودم ، لیک تنها از خود خویش بزرگی خواستم .
کنار حوض نشسته ام گل های اطلسی ، دوست دارم برای شما درد دل کنم همچون حبس کردن عشق پشت یک دیدار ، مثل یک بغض سرد و پنهان ، می خواهم سازها را با سوزها کوک کنم و بگویم چرا اکثر مردم روح خودشان را در بازار هیچستان به دنبال کالای آرامش هستند و طالب خریداری آن . مثل این می ماند که به جای در ، دنبال پنجره بگردیم . ما آمدیم که جای پایمان باقی بماند ما آمدیم گمنام نباشیم ، گم را برداریم و فقط نام باشیم ، نامی که روی همه چیز و همه کس اثر بگذارد .
به چهره دیگران که نگاه می کنم نوعی رنج و بی قراری در صورت تک تک آن ها می بینم شاید هر کدام از آن ها با مساله یا مشکل خاصی در زندگی روبرو هستند ای کاش می توانستم با صدای بلند به آن ها بگویم همگی با علم و آگاهی و پذیرش درونی آن چه که هست آغازی را برای هماهنگی دوباره تمامیت زندگی داشته باشیم .بیاییم درک کنیم که هر یک رویداد به ظاهر بی معنی نظیر رنج شما در این لحظه می تواند چه نقشی در تمامیت هستی داشته باشد خوشحالی واقعی یعنی زندگی کردن به گونه ای که ما قبول کنیم آن چه که در این لحظه تجربه می کنیم به طور کامل انتخاب خودمان است .
اصولا جریان حیات چیزی نیست مگر ارتباط متقابل و هماهنگ همه عناصر و نیروهایی که به صورت قانون تضادها در جریان هستند و انتخاب ما در هر لحظه تعیین کننده ایفاگری نقش تضادها برای ماست آیا به این واقعیت پی برده اید که پذیرفتن وضعیت های ناپذیرفتنی بالاترین منبع خیر در جهان است ؟ و نتیجه آگاهی داشتن به این موضوع که شعور والاتر که ما را وسیله عمل قرار داده در قلب ما قرار دارد و اسمش عشق است . در طی تاریخ زنان و مردانی بوده اند که در رویارویی با زیان های بزرگ مثل بیماری ، مرگ قریب الوقوع ، فقر و … . هزاران وضعیت به ظاهر ناپذیرفتنی را پذیرفته اند و در نتیجه به آرامشی دست یافتند که از همه درک ها بالاتر است وقتی که ما متوجه طبیعت ناپایدار تمامی تجربه های تلخ می شویم به این نکته پی می بریم که جهان نمی تواند هیچ چیزی به ما بدهد که تا ابد ارزشمند باشد و یا باقی بماند بیاییم طبیعت گذرا و ناقص همه پدیده ها را فقط نظاره کنیم آن وقت است که شعور عظیم طبیعت می تواند خودش را از طریق ما ابراز کند و هم از درون ، هم از بیرون به ما یاری بدهد .
آن غم و دردی که بعدی عمیق از درون ما را در چهره و رفتارمان آشکار می کند نه به شرایط بیرونی بستگی دارد و نه به وضعیت درونی . این ها همه افکار و عواطفی هستند که پیوسته در تغییرند که ما با دامن زدن و تکرار دایمی ، به آن ها عادت کردیم ای کاش بدانیم خوشحالی ، دادنی و گرفتنی نیست ، خوشحالی یعنی میزان درک تضادها در کل امور زندگی ، آگاهی ، از طریق چشمان ما به دنیای پر اشکال نگاه می کند و ما اگر به آن نقطه از هماهنگی دست پیدا کنیم آن گاه خودمان را در همه چیز پیدا خواهیم کرد و از مسایل مختلف زندگی نه تنها رنجیده خاطر نمی شویم بلکه با خود می گوییم موضوع پیش آمده زمینه ای است برای کسب تجربه ای که درک در آن رخ خواهد داد من یک قدم به جلو رانده خواهم شد .با این دید ما خود را موضوع رنج یا شادی نخواهیم خواند چرا که ما خود می توانیم موضوع خود باشیم و آن گاه شروع به برقراری ارتباط مهر انگیز با پیچیده ترین نوع رنج خواهیم نمود و آن را به عنوان فرصتی برای تغییر و پیشرفت خواهیم پذیرفت .
اصولا شادی وقتی میسر است که ما از رنج آگاه باشیم در آن صورت است که کیفیت رنج دگرگون می شود و ما تبدیل به گنجینه ای از هوشیاری خواهیم شد و در آن هنگام کشف خواهیم کرد که تاریکی هم زیبایی و عمق و بیکرانی عجیبی دارد .
احتمالا شما هم در سنین کودکی یا نوجوانی با این صحنه روبه رو شده اید که کسی لیوان آبی را که تا نیمه آب دارد نشانتان داده و از شما خواسته بگویید میزان آب در این لیوان چه قدر است اگر می گفتید این لیوان نیمه پر است شما فردی مثبت اندیش تلقی می شدید و اگر نیمه خالی لیوان را می دیدید باید می رفتید و فکری به حال خودتان می کردید . مثبت اندیشی در فرهنگ ما واژه ای مثبت است اما خوش خیالی دارای بار منفی بوده و صفتی ناپسند برای انسان به حساب می آید .
اما به راستی مرز میان این دو چه بوده و تفاوت آنها در کجاست؟
مثبت اندیشی و خوش خیالی هردو بر ( می شود ها ) تکیه می کنند با این تفاوت که ( می شود ) در مثبت اندیشی فعالانه و در خوش خیالی منفعلانه است .مثبت اندیشی هرگز به معنای ندیدن کاستی ها ، انتقاد نکردن و عدم تلاش در جهت بهبود آن ها نیست بلکه به معنای دیدن واقعیت و برنامه ریزی دقیق ، هدفمند و امیدوارانه برای تغییر آن است . مثبت اندیشی تضادی با واقع گرایی ندارد و به معنای نیمه خالی لیوان هم نیست بلکه تاکید بر این واقعیت است که اگر چه نیمی از لیوان پر و نیمی از آن خالی است اما اراده انسانی می تواند ظرف چند ثانیه نیمه خالی لیوان را نیز پر کند .اگر چه اغلب موفقیت ها در دنیای امروز سخت تر و پیچیده تر از پر کردن یک لیوان آب نصفه هستند اما مثبت اندیشان همواره این جمله را تاکید می کنند که کار هر قدر سخت تر شود من هم هنگام اجرای آن سر سخت تر می شوم .البته مثبت بودن تنها به فکر نیست بلکه به عمل است شما می توانید سال ها در ذهن خود تصور نمایید که بهترین متخصص کامپیوتر دنیا هستید اما تا پشت کیبورد ننشینید و چند دکمه را فشار ندهید فایده ای برایتان ندارد مثبت اندیشی به این شکل تنها می تواند برای مدتی روحیه شما را حفظ کند و پس از چندی به ضد خود تبدیل شده و این خاصیت خود را نیز از دست می دهد .
مثبت اندیشان هدف خود را مشخص کرده و در راستای تحقق آن تلاش و برنامه ریزی می کنند اما خوش خیال ها تنها آرزو می کنند و انتظار دارند که کائنات دست به دست هم داده و آرزوهایشان را برآورده سازند و اگر چنین نشود خود را از زمین و زمان طلبکار می دانند .
مثبت اندیشان شکست را به این معنا پل پیروزی می بینند که باید کارشان را بازنگری کرده روش هایشان را تغییر داده و نقص هایشان را برطرف سازند تا بتوانند پیروز شوند اما خوش خیال ها به امید آن که بار دیگر پیروز می شوند از تجزیه و تحلیل و درس گیری از اشتباهات خود می پرهیزند .
مثبت اندیشان امید و تلاش را دو بال پرواز انسان به سوی موفقیت می بینند و می دانند که هر یک از این دو بال اگر آسیب ببیند می تواند باعث توقف حرکت انسان به سوی اوج شود .
این افراد در عین امیدواری شبانه روز تلاش می کنند و در حین تلاش اگر چه احتمال دارد شکست بخورند اما در هر حال اشتیاقشان را برای ادامه راه حفظ می نمایند و در ضمن اشتیاق ، دانش شان را نیز ارتقاء می بخشند و در عین بالا بردن سطح دانش روابطشان را نیز با دیگران بهبود می بخشند و این گونه است که نقشه زندگی موفق را طراحی و خود آن را اجرا می کنند .
چی شده پکری . حالت سر جاش نیست مدام آه می کشی و خاطره های خوش گذشته رو تو دنیای رویاهات مرور می کنی انگار همه چیز برات رنگ غم داره حتی صدای قناری رو هم با ملودی غمناک لحظه هات یکی می کنی درسته قناری توی قفس واسه آزادی می خونه اما همیشه امیدواره امیدواره فردا روز دیگه ای باشه شاید فردا در قفس باز بشه .اگه قناری امید نداشت هیچ وقت نمی خوند تو که آزادی تو که آزاد آفریده شدی تا زندگیت رو خودت اون جوری که دوست داری بسازی پس چرا غمبرگ زدی ؟ تو که از پرنده توی قفس کمتر نیستی !
می دونم تا حالا این شعر رو زیاد شنیدی که می گن با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن . تا حالا شده واقعا به این بیت شعر عمیقا فکر کنی تفسیر تو از این بیت شعر چیه ؟ !
نکنه فکر کنی اونایی که تو ناز و نعمت و بهترین امکانات زندگی می کنن با خدا بودن ، در حالی که شاید هیچ وقت سر سجاده نیایش با خدای خودشون راز و نیاز نکردن و حتی نمی دونن قبله از کدوم طرفه . برعکس یه نفر به ظاهر هیچی نداره اما همیشه احساس خوشبختی می کنه می دونی چرا ؟ بهت می گم چون اون همه چی رو از خدا می خواد از خود خدا .
چشماش رو به دستای دیگرون ندوخته می دونه هر چی از اون بخواد بهش می ده و اگه نده ایمان داره بهترین رفیق زندگیش صلاحش رو می خواد برای انجام کارهای بزرگ و کوچیک به خودش توکل می کنه مثلا می گه خدایا من می خوام ازدواج کنم نمی دونم طرف مقابلم آیا اونچه که به ظاهر می گه هست یا نه ؟ اما تو خوب می دونی همه چی رو خودت درست کن .
اون آدم راه رفاقت با خدا رو بلده خوشبختی رو تو چیزای دیگه جست و جو می کنه نه اون چیزایی که به اصطلاح آرامش و رفاه گفته می شه اگه از این آدم بپرسی تو زندگیت چی کم داری می دونی چی بهت می گه ؟ می گه هیچی کم ندارم ای بابا این چی می گه ماشین آخرین سیستم که نداره ویلا نداره ، حتی یه خونه هم نداره ، سفر خارج از کشورم که نرفته .اون می گه من همه چی دارم توی این زندگی به ظاهر ندار اون همه چی داره چون خدا رو داره رفیق، می دونی بهترین رفیق آدما کیه ؟ فقط خداست . باهاش رفاقت کن . تو زندگیت هر چی می خوای از خودش بخواه ، به خودش توکل کن حرفامو باور نداری بذار یک حدیث قدسی برات بگم .
(( هر بنده ای از بندگانم اگر به من اعتصام ورزد ( چنگ زند ) و از دیگران قطع امید نماید و من این مطلب را از نهاد دل او بدانم اگر همه آسمان ها و زمین و تمام مخلوقات ساکن در آن ها برای او بخواهند دامی بنهند من راه فراری برایش باز خواهم کرد ))
حالا اینو گفتم بذار اینو هم بگم اگر عکس این قضیه عمل کنی یعنی به غیر خدا چشم بدوزی خدا اسباب آسمان ها و زمین رو از دستت می گیره و زمین رو زیر پاهات خالی می کنه .
این طوری می شه که حتی تو ناز و نعمتم احساس خوشبختی نمی کنی چون یه جایی رو اشتباه رفتی برگرد به همون جایی که بودی از خودش آدرسو بخواه نشونی دوست ، پیش خودشه .
درمیان اقوام و ملل مختلف رسم است که کارهای مهم و با ارزش را به نام بزرگی از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقه ی آنهاست شروع می کنند تا آن کار میمون و مبارک گردد و به انجام برسد البته آنان بر اساس اعتقادات صحیح یا فاسد خویش عمل می کنند گاهی به نام بت ها و طاغوت ها و گاهی با نام خدا و به دست اولیای خدا کار را شروع می کنند چنانکه در جنگ خندق اولین کلنگ را رسول خدا (ص) بر زمین زد .
بسم ا… سرآغاز کتاب الهی است بسم ا… نه تنها در ابتدای قرآن بلکه در آغاز تمام کتاب های آسمانی بوده است در سرلوحه کار و عمل همه ی انبیا بسم ا… قرار داشت وقتی کشتی حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد نوح(ع) به یاران خود گفت : سوار شوید بسم ا… مجریها و مرسیها یعنی حرکت و توقف این کشتی با نام خداست حضرت سلیمان نیز وقتی ملکه سبا را به ایمان فرا خواند دعوتنامه خود را با جمله بسم ا… الرحمن الرحیم آغاز نمود .
حضرت علی (ع) فرمود : بسم ا… مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامی است همچنین آن حضرت به شخصی که جمله ی بسم ا… را می نوشت فرمود : { جودها }، آنرا نیکو بنویس .
بر زبان آوردن بسم ا… در شروع هر کاری سفارش شده است در خوردن و خوابیدن و نوشتن ، سوار شدن بر مرکب و مسافرت و بسیاری کارهای دیگر . حتی اگر حیوانی بدون نام خدا ذبح شود مصرف گوشت آن حرام است و این رمز آن است که خوراک انسان های هدف دار و موحد نیز باید جهت الهی داشته باشد .
در حدیث می خوانیم بسم ا… را فراموش نکن حتی در نوشتن یک بیت شعر . و روایاتی در پاداش کسی که اولین بار بسم ا… را به کودک یاد بدهد وارد شده است .
سئوال : چرا در شروع هر کاری بسم ا… سفارش شده است ؟ بسم ا… آرم و نشانه ی مسلمانی است و باید همه کارهای او رنگ الهی داشته باشد همانگونه که محصولات و کالاهای ساخت یک کارخانه آرم و علامت آن کارخانه را دارد خواه به صورت جزیی باشد یا کلی . مثلا یک کارخانه چینی سازی ، علامت خود را روی تمام ظروف می زند خواه ظرف های بزرگ باشد یا ظرف های کوچک . یا اینکه پرچم هر کشوری هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان های آن کشور است و هم بر فراز کشتی های آن کشور در دریاها و هم بر روی میز اداری کارمندان .
جعفر بن عفان نقل می کند که داخل شدم به خدمت امام صادق (ع) و آن حضرت مرا مقرب نمود و نزدیک خود جا داد پس از آن فرمود ای جعفر ! به ما خبر رسیده که تو شعر خوب درباره امام حسین (ع) می گویی عرض کردم آری فرمود بگو . پس من انشا نمودم و آن حضرت و کسانی که نزد ایشان بودند گریستند تا اشک بر گونه و محاسنش جاری شد .بعد فرمود : ای جعفر ملائکه مقربین در اینجا حاضرند و کلمات تو را استماع می کنند که در مصیبت حسین (ع) می گویی و گریه می کنند مثل گریه ما و بلکه بیشتر ای جعفر خدا بهشت را بر تو واجب کرد .
آنگاه فرمود آیا می خواهی از فضیلت آن برای تو بیشتر بگویم ؟ عرض کردم : بله فرمود :
کسی نیست که در مصیبت حسین (ع) ذاکر باشد و گریه کند یا دیگری را بگریاند مگر اینکه خدای تعالی بهشت را برای او واجب می فرماید و گناهانش را می بخشد .
خیلی ها میان مردمند ولی تنهایند
در جمعند ولی احساس غریبی می کنند نه حاضرند با کسی دوست شوند نه به گونه ای هستند که دیگران سراغشان ایند و با آنان دوستی و رفاقت کنند
اشکال کار کجاست ؟
از ما یا از دیگران ؟
شما با بعضی ها حاضر نیستید رفیق شوید و انس بگیرید لابد دلیلی هم دارد مثل اینکه طرف پر ادعا و خود خواه است
یا مغرور و متکبر است بخیل و حسود است
خو درا تافته جدا بافته می داند و توقعهای بیجا و انتظارهای بیش از حد دارد
اگر آن دیگری کسی جز خود ما نباشد چطور
لابد به همان صورت دیگران هم تمایلی نخواهند داشت که با ما دمخور و مانوس و دوست شوند
حق هم دارند
ما هم اگر به جای آنان بودیم حق داشتیم
عفونت تکبر و خود پسندی و به دیگران به دیده تحقیر نگاه کردن و خود را برتر از همه پنداشتن کمتر از تعفن مزبله و مرداب و لاشه مرده نیست .
درد تنهایی بعضی ریشه در همین خصلت خودخواهانه دارد .
البته علل دیگری هم دارد که بماند
فقیر کسی نیست که بی پول باشد انسان بی دوست فقیر تر از اوست
عاجز کسی نیست که قدرت اجتماعی و بدنی نداشته باشد بلکه عاجز کسی است که نتواند دوست و همدم بگیرد
به تعبیر مولایمان علی (ع) ناتوان تر و عاجز تر از او هم کسی است که دوستانی را هم که دارد از دست بدهد و نتواند آنها را نگه دارد
سعدی شیراز هم گفته است : دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند
قدر دوست را باید شناخت و او را نگه داشت
آدمهای بی دوست و بی مونس احساس تنهایی می کنند
کسی هم که خود را خیلی قبول دارد و خویشتن را بی عیب و نقص میداند و پرادعا و
خودخواه است تنها می ماند
این اجناس در بازار دوستی مشتری ندارد
و طبیعی است که کار و بارآنان که کالای خود پسندی می فروشند کساد شود
کمی باید خاکی بود و خودمانی
باید با مردم بود و همدلی کرد و همراهی
در رابطه با خدا هم همینطور است
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
قطره اگر به دریا بپیوندد دریا می شود و از تنهایی در می آید
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه آن قطره و دریا دریاست
بعضی گرفتاران درد تنهایی ، باید درمان خود را در رهایی از قید و بندهای خودی پیدا کنند
بدبینی به مردم انسان را تنها می سازد
خود خواهی هم میان ما و دیگران فاصله می اندازد و همین فاصله ها ست که تنهایی ایجاد می کند
اینها نسخه درمان بیماری است
ولی ….. تا عمل نکنیم درد همچنان باقی است
انسان اگر مقهور در تحت سلطه شهوت و هواهای نفسانی گردید رقیت و عبودیت و ذلت در او به قدر مقهوریتش در تحت سلطه آنها زیاد شود و معنی عبودیت از خداوند خضوع تام و اطاعت از اوست .و انسان مطیع شهوات و مقهور نفس اماره بنده فرمانبر آنهاست و هر چه آنها امر کنند با کمال خضوع اطاعت کند و در پیشگاه آنها عبد خاضع و بنده مطیع گردد تا کار به جایی رسد که اطاعت کند و در پیشگاه آنها عبد خاضع و بنده مطیع گردد تا کار به جایی رسد که اطاعت آنها را مقدم دارد بر اطاعت خالق آسمان و زمین ،
بندگی آنها را برگزیند بر بندگی مالک حقیقی و در این حال عزت و حریت و آزاد مردی از قلبش رخت بندد و غبار ذلت و فقر و عبودیت بر چهره قلبش بنشیند و خاضع اهل دنیا گردد و قلبش در پیش اهل دنیا و صاحبان حشمت سجده کند و از برای به دست آوردن مشتهیات نفسانی خود از همنوع خود ذلتها و منتها کشد و خواریها برد تا اسیر بند شهوت و نفس است از هیچگونه خلاف شرع و فتوت و حریتی مضایقه نکند و سر به زیر بار اطاعت هر کس و ناکس در آورد و از هر ناچیز منت کشد و به مجرد احتمال حصول مطلوب پیش او گرچه آن شخص از سایر خلق بی ارزشتر و پست تر باشد و احتمال موهوم باشد .
آنهایی که بنده دنیا و شهوت خویش اند و طوق بندگی هوای نفس را در گردن نهادند بندگی از هر کسی که دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال می دهند می کنند و خاضع او می شوند و در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند و اعمال آنها و اقوال آنها این کلام را تکذیب کنند و این اسارت و رقیت از اموری است که انسان را همیشه در زحمت و ذلت و رنج و تعب دارد و انسان با شرف و عزت نفس باید با هر وسیله و جدیت خود را از آن پاک و پاکیزه کند و پاک شدن از این کثافت و رهایی از این قید خواری و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد .
اما عمل : و آن به مخالفت نفس است در مدتی آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت شهوات و هواهای نفسانیه منصرف کند تا آنکه نفس عادت به خیرات و کمالات کند .
و اما علم : به آن است که انسان به نفس خود بفهماند و به قلب خویشتن برساند که مخلوقات دیگر چون خود ضعیف و محتاج و فقیر و بینوا هستند و آنها نیز مثل خود من در تمام امور جزئیه و کلیه محتاج به غنی مطلق و قادر توانا هستند و آنها قابل آن نیستند که حاجت کسی را برآورند و کوچکتر از آن هستند که نفس به آنها متوجه گردد و قلب خاضع آنها گردد و همان قادر توانایی که به آنها عزت و شرف و مال و منال داده قادر است به هر کسی بدهد .
حقیقتا انسان را عار آید که به واسطه شکم خود یا راه انداختن شهوت خویش این قدر ذلت و خواری به خود راه دهد و از این مخلوق بی همه چیز و فقرای بی دست و پا بی دانش و بینش منت کشد .منت اگر کشی از غنی مطلق و خالق سماوات و ارض بکش که اگر توجه به ذات مقدس او پیدا کردی و دلت خاضع در محضر او گردید از هردو عالم وارهی و طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون کنی که فرمود ( بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت است )
به واسطه عبودیت حق و توجه به نقطه واحده مرکزیه و افناء تمام قوا و سلطنتها در تحت سلطنت مطلقه الهیه چنان حالتی در قلب پیدا شود که قهر و سلطنت بر همه عوالم کند و از برای روح حالت عظمت و رفعتی پیدا شود که جز در پیشگاه ربوبیت و آنها که اطاعت آنها اطاعت ذات مقدس حق است سر به اطاعت احدی ننهند و اگر به حسب پیش آمدن روزگار در تحت سلطه محفوظ ماند به آزادی قلبی آنها ضرر نرساند .
1- یک یا دوزمینه ای را که قصد دارید در این دوره از زندگی بر آن ها تمرکز کنید مشخص کنید : برای مثال اگر خانواده ای دارید که شما سرپرست اصلی آن هستید حتما یکی از آن زمینه ها همین خواهد بود همچنین اگر شغلی دارید که از آن راضی هستید زمینه دوم آن خواهد بود در یک دوره از زندگی نمی توانید طرح های بزرگ بیشتری را اجرا کنید ( مگر آنکه این طرح ها مستقیما بر یکی از زمینه های اصلی یاد شده تاثیر گذارند )
2- اولویت اصلی خود را مشخص کرده و زمان خود را صرف آن ها کنید . بیست درصد از مواردی که ما زمان خود را صرف آن می کنیم هشتاد درصد نتایج را عاید ما می کند به عبارت دیگر حدود هشتاد درصد آنچه ما انجام می دهیم در واقع بی اهمیت است آن بیست درصد موارد شما کدام ها هستند ؟ آیا پیدا کردن مشتری های جدید رقابت با دیگران ، بازاریابی ، یا گذراندن زمان کافی با کودکان تان است ؟ ترتیبی دهید زمان خود را صرف همان بیست درصد موارد کنید نه صرف برنامه کاری فرد ی دیگر
3- برای هر روز موضوعی اصلی انتخاب کنید .از خود بپرسید امروز موضوع چیست ؟ پاسخ این پرسش ممکن است تولد یکی از دوستان ، تهیه گزارش ماهیانه بازی ، با فرزندان ، رسیدگی به امور مالی ، تدوین برنامه کاری یا 000 باشد اگر چه شما به امور دیگری نیز می پردازید اما داشتن یک موضوع مهم و اصلی در هر روز به شما کمک می کند متمرکز باشید و با سرعت لازم به طرف هدف از پیش تعیین شده خود حرکت کنید .
4- هر روز حداقل ده دقیقه هیچ کاری انجام ندهید .در حالیکه شما تصور می کنید وقت کم دارید این کار احتمالا غیر ممکن به نظر می رسد اما نتیجه ای که از در نظر گرفتن چند دقیقه برای در جایی نشستن و هیچ کاری نکردن نصیب شما می شود بسیار اعجاب آور است ممکن است بخواهید چشم های خود را بسته و چرت کوتاهی برای تجدید قوا بزنید هنگامیکه دائما در فعالیت هستید برای انجام بهتر کارها ایده های خلاقیت آمیز به ذهنتان نمی آید راه حل برای وضعیت های دشوار پیدا نمی کنید و حتی ممکن است برخی از فرصت های بزرگ را که نصیب شما شده اما آنها را به دلیل مشغله زیاد کاری نمی بینید از دست بدهید .
5- دقت کنید انجام چه اموری را در زندگی به تعویق انداخته اید و علت این امر را کشف کنید .به تعویق انداختن آن قدر که شما تصور می کنید بد نیست در واقع اغلب اوقات به تعویق انداختن کارها پرچم قرمزی است که شما را به امری متوجه می کند کاری را که شما به تعویق انداخته اید شاید اصلا تمایلی به انجام آن نداشته اید بلکه کسی دیگر ترتیبی داده که شما فکر کنید باید آن کار را انجام دهید اگر چنین است آن کار را از ذهن خود پاک کنید گاهی اوقات نیز به این دلیل کاری را به تعویق می اندازید که اطلاعات یا مهارت لازم برای انجام آن را در اختیار ندارید به جای سرزنش خود پاسخ ها را بیابید شاید علت این باشد که راه حل درست را نیافته اید یا از انتخاب های کنونی راضی نیستید و مدتی زمان برای فکر کردن نیاز دارید اگر این طور است فعلا کاری کاملا متفاوت را انجام دهید و برای مدتی ذهن خود را از آن موضوع منحرف کنید راه حل مناسب را خواهید یافت این احتمال نیز وجود دارد که خود کار سخت است و شما حتی نمی دانید از کجا باید آغاز کنید در این حالت طرح را به چند مرحله تقسیم کنید و هر مرحله را جداگانه انجام دهید زودتر از آنکه متوجه شوید می بینید کار انجام شده است
6- نه گفتن به هر چیزی که به نفع شما نیست و درراستای یک یا دو زمینه اصلی زندگی تان نیست را آغاز کنید .این شاید یکی از قدرت بخش ترین اقداماتی باشد که تاکنون انجام داده اید شاید در ابتدا این کار سخت باشد اما هنگامیکه نه گفتن را آغاز کنید بیش از هر زمان دیگر احساس می کنید عنان امور زندگی خود را در دست گرفته اید همچنین ضرورتی ندارد احساس کنید باید توضیح زیادی بدهید گفتن نه – نه متشکرم و در حال حاضر نه – کافی به نظر می رسد باید کنترل اموری را که انجام می دهید در دست داشته باشید و در برابر اموری که بیشترین نفع را برای شما ندارند و کاملا در راستای اهدافتان نیستند مقاومت کنید .
7- اکثر وقت خود را صرف اموری کنید که در آن ها مهارت دارید هنگامیکه از انجام کاری متنفرید یا انجام آن را فوق العاده دشوار می دانید در حال شنا کردن خلاف جریان آب هستید و به شدت انرژی خود را از دست می دهید به نقاط ضعف خود قدرت ندهید ! چون در همه امور تخصص ندارید نباید احساس گناه کنید اجازه دهید آن کار را متخصص آن انجام دهد شما هم در آنچه که عاشق انجام آن هستید تبحر پیدا کنید هر گاه به کاری که انجام می دهید علاقمند بوده و در آن متبحر باشید سطح انرژی شما بالا باقی می ماند و زندگی شما در کل بسیار لذتبخش تر خواهد بود .
8- آن برنامه ای که قول داده بودید در عرض یک هفته انجام خواهید داد اما هنوز باقی مانده است را به یاد می آورید ؟ احتمالا برای رعایت برنامه زمانی آن طرح حداکثر تلاش خود را کرده اید اما موفقیت حاصل نشده است پیشنهاد می کنم زمان انجام یک کار ، وظیفه یا 000 را دو یا سه برابر آنچه تصور می کنید تخمین بزنید اگر زودتر آن را انجام دادید که عالی است اما اگر وعده بدهید و سر وقت کار را انجام ندهید احساس شکست خواهید کرد همچنین در این حالت فشاری را بر خود تحمیل کرده اید که از زمان قول دادن انرژی شما را گرفته است .
9- چند کار را همزمان انجام ندهید . اگر شما هم مانند نود درصد افراد باشید کسی هستید که عادت دارید تعداد زیادی از کارها را یکباره و در یک زمان انجام دهید زیرا تصور می کنید با این کار در وقت خود صرفه جویی کرده اید در این حالت آنچه عملا اتفاق می افتد این است که هیچیک از آن کارها توجه کامل شما را به خود جلب نمی کند احتمال اشتباه افزایش می یابد و احتمالا در بلند مدت وقت بیشتری را صرف خواهید کرد زیرا کاملا روی آنچه انجام می دادید تمرکز نکرده بودید هنگامیکه دو یا چند کار را همزمان انجام می دهید یک یا چند عدد از آن ها قربانی بی توجهی شما خواهد شد برای مثال صحبت کردن تلفنی با یک مشتری بالقوه و همزمان پرداخت صورتحساب . در این حالت چون آنقدر که باید به طرف صحبت خود توجه نمی کنید مشتری را از دست می دهید .همچنین ممکن است در حساب و کتاب خود اشتباه کنید در نتیجه مجبورهستید همه چیز را از نو مورد بازبینی قرار دهید قبل از شروع هر کار ، فضایی را در مقابل خود خلوت کنید طوری که فقط کاری را که هم اکنون می خواهید انجام دهید در برابر شما باشد از اینکه با این کار چه قدر میزان تمرکز شما افزایش خواهد یافت متعجب خواهید شد
ده دقیقه زودتر سر قرارها حاضر شوید . به جای زمان قرار ملاقات زمانی را که باید برای رسیدن به محل مورد نظر حرکت کنید در سر رسید خود یادداشت کنید ترتیبی دهید که ده تا پانزده دقیقه اضافی وقت داشته باشید در این حالت زودتر از زمان مورد نظر به مقصد می رسید هنگامیکه به محل می رسید ذهنتان آرام است اضطراب ندارید و احساس می کنید زمان بیشتری در اختیار دارید .هنگامیکه این ده اقدام را انجام دادید احساس می کنید فرصت و زمان بیشتری دارید در این حالت برنامه شما شامل کارهایی است که ( شما ) مایلید انجام دهید نه تعداد زیادی تعهد که پذیرفته اید زیرا احساس می کردید باید می پذیرفتید نه گفتن بسیار آسانتر است زیرا با این کار درباره آینده زندگی خود تصمیم گرفته اید در عمل وقت بیشتری برای انجام کارهایی که برای ( شما ) مهم هستند خواهید داشت .بی شک در مسیر رشد و کمال ، رو ح و قوی ساختن آن از مهم ترین مسایلی است که باید به آن توجه کرد زیرا پایه و زیربنای وجود انسان را تشکیل می دهد به همین خاطر قبل از هر چیز روح انسان باید تغذیه و تقویت گردد و این تغذیه و پرورش روحانی را دعا و مناجات بهتر از هر چیز دیگری تامین می کند .
دعا کلید اتصال به عظیم ترین منابع انرژی و قدرت است دعا واسطه ای است که قلب ما را به مرکز فیض و قدرت الهی متصل می کند .
این اتصال و ارتباط هر چه محکم تر و با توجه و تمرکز بیشتر صورت گیرد جریان و سریان نیروی الهی در وجود ما بیشتر خواهد بود برای دست یافتن به قوای مکنون در دعا برداشتن پنج قدم ضروری است :
قدم اول : دعا کن و درباره آن تفکر نما دعا ها و مناجات های پیامبران و مظاهر مقدسه الهی را که از عظیم ترین قوا برخوردار هستند تلاوت کن سپس لحظاتی در سکوت به اندیشه و تفکر فرو رو .
قدم دوم در این وقت تصمیمی به ذهنت خطور می کند آن را به خاطر بسپار این تصمیم معمولا زاییده آن اندیشه و تفکر است و ممکن است در ابتدا تقریبا غیر عملی به نظر برسد اما چنان چه به نظرت رسید که پاسخی است به دعای تو یا راه حلی است بر مشکل تو ، آن گاه قدم بعد را بی درنگ بردار .
قدم سوم : اراده کن تا تصمیم خود را عملی سازی بسیاری در این مرحله کوتاهی می کنند تصمیمشان که داشت به اراده می گرایید سست می شود و به صورت آرزو یا امیدی ناشناخته در می آید ، اراده که حاصل شد بی تامل قدم دیگر را بردار
قدم چهارم : ایمان داشته باش و یقین کن که قوای درونی به حرکت در خواهد آمد راه درست پدیدار خواهد گشت اندیشه خوب ، پیام صحیح ، اصل متین و کتاب حق به تو ارزانی خواهد گردید و مطمئن باش آن چه خیر است به وقوع خواهد پیوست بلافاصله بعد از فراغت از دعا قدم پنجم را بردار .
قدم پنجم : در نهایت عمل کن آن گونه که گویی تمناهایت بر آورده شده است با نیروی بی پایان و خستگی نا پذیر به عمل بپرداز در حین عمل به مغناطیسی تبدیل خواهی شد که پیوسته نیروی بیشتری را به سوی تو جذب می نماید تا آن جا که به صورت مجرای غیر قابل انسدادی در خواهی آمد که قوای الهی در آن جریان دارد .
بسیاری دست به دعا بر می دارند اما به نیمه دوم قدم اول نمی رسند بعضی تفکر می کنند و به تصمیم می رسند اما آن را نگاه نمی دارند .
معدودی به اراده ای که مستلزم انجام تصمیم است دست می یابند با این حال اندکند اشخاصی که به مرحله اطمینان رسیده و یقین حاصل کنند که آن چه صلاح است به وقوع خواهد پیوست .
چند نفر را به خاطر می آوری آن گونه عمل کنند که گویی تمام آروزهایشان برآورده شده است ؟
چه درست است آن بیانی که می گوید : اعظم از دعا ، روحی است که با آن دعا برگزار می شود و اعظم از کیفیت برگزاری دعا ، روحیه ای است که به مدد آن تصمیم ناشی از دعا عملی می شود .فضای فعلی صنعت ایران را می توان با جمله زیر توصیف کرد :
میدانی که در آن رابطه میان انگیزه طبیعی مالکیت با روند سود آوری و فعالیت های معطوف به کار تخریب شده است برای توصیف بیشتر این تعریف تنها کافی است به این نکته توجه کنید که آن پیوندی که در بخش خصوصی نیرویی مثبت محسوب می شود در بخش دولتی رانت و فساد پدید می آورد یعنی وجود انگیزه سود آوری بیشتر برای صاحب سرمایه و مدیر بخش خصوصی آن هم از سازمان تحت مالکیت خود یک امر طبیعی محسوب شده و می شود که تمامی دولت ها بر روی آن حساب باز می کنند تابتوانند وی را به فعالیت بیشتر برای تنوع کیفی و افزایش کمیت ها واداشته و در نتیجه ثروت بیشتر عاید جامعه کنند اما همین انگیزه سود شخصی در یک مدیر دولتی تبدیل به عاملی برای ایجاد فساد می شود و به همین دلیل دولت ها در این شرایط مجبور می شوند بر روی انگیزه های معنوی مدیران خود در نهادهای تولیدی – صنعتی تحت مالکیت خود حساب باز کنند اما مشکل بزرگ آن است که انگیزه های مادی ( نظیر سود شخصی بیشتر ) خود جوشند در حالی که برای استفاده از انگیزه های معنوی نه تنها باید شرایط تربیتی و فرهنگی ویژه ای پدید آورد بلکه ناچاریم برای بقای انگیزه معنوی در کارکنان مذکور محیط اطراف آنها را انباشته از آموزش ارتباطات معنوی کنیم تاانگیزه معنوی کوشش برای توسعه کشور بر انگیزه سود شخصی غالب شود .
ملاحظه می فرمایید که گرایش به سوی سرمایه داری دولتی به ویژه در آن دسته از نهادهای توسعه ای که ناچارند مدیران خود را از انگیزه های قوی توسعه ای بهره مند بسازند چگونه موجب اختلال در توسعه خواهد شد در این شرایط جامعه نمی تواند از انگیزه های قوی سالم و طبیعی افراد برای تحرک آنها در محیط کار بهره برد و در عوض ناچار می شود با سرکوب این انگیزه های طبیعی در مدیران دولتی آنها را در فضای دو گانگی شدید رفتاری سرگردان سازد وجود چند گانگی رفتاری که با افت بهره وری در نظام های بوروکراتیک دولتی و به ویژه در مدیران نهادهای صنعتی که در تملک دولت اند همراه می باشد از این نکته مهم ناشی می شود که در چنین نظام هایی ناچار می شوند انگیزه های طبیعی و مهم فرد یعنی تمایل به اخذ ثروت و سود بیش تر را سرکوب کنند چرا که با جدایی پیوند مالکیت و مدیریت مهم ترین نیروی توسعه یعنی انگیزه تولید ثروت بیش تر برای خود تبدیل به نیروی فساد آمیز می شود آنان ناچارمی شوند برای مدیر دولتی انگیزه های معنوی دیگری مثلا خدمت به جامعه را تدارک ببینند تمایز انگیزه های مادی با فرهنگی در آن است که انگیزه های مادی خودجوشند یعنی همه می خواهند صاحب ثروت و قدرت شوند و برای این هدف فعالیت می کنند اما برای ایجاد انگیزه های مادی از جایگاه طبیعی تحرک شان
رانده شدند و به حوزه هایی انتقال یافته اند که ایجاد فساد می کنند ( نظیر انتقال از حوزه مالکیت مولد خصوصی به دولتی ) به هر صورت وجود این جریان ترتیبی که ایجاد آن ساده هم نیست بسیار ضروری میباشد .
در نگاهی دیگر همین ناتوانی در تبیین دو گانگی اثر انگیزه های مادی از یک سو و ضرورت ایجاد انگیزه های معنوی از سوی دیگر است که به بزرگ ترین معضل اجتماعی در سازمان های تحت پوشش دولت در آمده است : معضل فساد و دو گانگی رفتاری کارکنان . این معضل به ویژه در کشور ما که دولت ثروتمندترین واحد اقتصادی نیز می باشد بسیار جدی است علت آن است که جریان این دو گانگی به سرعت در تمامی بافت اقتصادی جامعه نفوذ کرده و می کند فضای فعلی تحرکات اقتصادی جامعه به واقع از نابجایی تحرک انگیزه ها در رنج است .
برای این مهم چه باید کرد ؟
در شرایط خاص سرمایه داری دولتی از مدیران خود موجوداتی با رفتاری دو یا چند گانه و به شدت در معرض خطر فساد ساخته است به راستی چرا جامعه خود را ناچار می کند که تمامی انگیزه های طبیعی و سالم افراد را که مهم ترین نیروی توسعه است به میدانی آورد که تبدیل به دیو فساد گردند در جایی فرشته توسعه و در جایی دیگر دیو فساد !!
آن کدام آدم عاقلی است که فرشته توسعه را به دیو فساد تبدیل کند ؟