سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهرى تو را از شهر دیگر بهتر نیست . بهترین شهرها آن بود که در آنت آسایش زندگى است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :72
بازدید دیروز :26
کل بازدید :342185
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/1
7:32 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

شاید برایتان اتفاق افتاده است که به شخصی برخورد کنید و قبل از آن که عملا با او آشنا شوید دریابید که هر چه قدر هم تلاش کنید نمی توانید با او بسازید .

باورهای قدیمی زیادی وجود دارند مبنی بر این که افرادی را که نمی توانیم به راحتی تحمل شان کنیم در واقع منعکس کنده یک نقطه ضعف یا یک صفت ناپسند شخصیت خودمان که از آن بسیار بدمان می آید هستند به عبارت دیگر اگر به این دلیل که می ترسید در جمع صحبت کنید از خودتان بدتان می آید و همواره تلاش می کنید تا این احساس را تغییر دهید احتمالا از افرادی که همین مشکل را دارند متنفرید با این وجود به محض این که مشکلتان را برطرف کنید ممکن است احساستان نسبت به آن شخص به دلسوزی و ترحم تبدیل شود و شاید سعی کنید به او کمک کنید .

همیشه به خاطر داشته باشید که برای داشتن احساس رضایت نسبت به خودتان باید هماهنگی کاملی را بین دنیای درونی و بیرونی تان یعنی بین روح و جسمتان بین افکار و اعمال ، بین خودتان به تنهایی و خودتان با دیگران ایجاد و حفظ کنید .

همه ما قبول داریم که دنیای درونی مان بر عملی که در دنیای بیرونی مان انجام می دهیم تاثیر زیادی دارد به همین دلیل متخصصان به شما توصیه می کنند که درباره چگونگی دستیابی به هماهنگی درونی ، تعمق و تفکر کنید در این جا نیز چند پیشنهاد ارایه می شود که به خاطر سپاری آن ها بسیار مفید است : سعی کنید بیش از پیش دیگران را ببخشید و عفو کنید زیرا هیچ کس کامل نیست و همه انسان ها اشتباه می کنند . اشتباهات دیگران را بپذیرید اما اشتباهات خودتان را فراموش نکنید به یاد داشته باشید که فقط یک انسان بسیار قوی ، قدرت پذیرفتن اشتباه خود را دارد و حتی اگر در ابتدا دیگران شما را سرزنش کنند مطمئن باشید که بعد از مدتی برای صداقت و راستی تان ارزش قایل می شوند .

با افراد پیرامونتان ارتباط بیشتری برقار کنید و دست رد به سینه انزوا و گوشه گیری بزنید .دانشمندان تاکید می کنند که وقتی انسان ها در اجتماع زندگی می کنند و در محیط اطرافشان افراد دیگر حضور دارند خوشحال تر هستند واحساس تکامل و فضیلت بیشتری می کنند بنابراین نباید از ایجاد روابط دوستی عمیق بترسید اگر نمی دانید چگونه این کار را عملی کنید پیشنهاد می کنیم این گونه عمل کنید : به مشکلات دیگران بیشتر گوش دهید از خودپسندی و خود محوری دست بکشید و هر لحظه که فرصت یافتید به مردم کمک کنید احساس مفید واقع شدن ، به احساس صلح و آرامش نسبت به خودتان می انجامد .

اگر چه در زندگی روزمره ، عصبانیت و نگرانی زیادی وجود دارد اما به یاد داشته باشید که با فایق آمدن بر این احساس های ناخوشایند ، شخصیت شما قوی تر و محکم تر می شود و با مثبت اندیشی می توانید به مشکلات تان خاتمه دهید .

همان طور که قبلا گفتیم به عنوان یک انسان باید هماهنگی کاملی بین جسم و روحمان وجود داشته باشد بنابراین توجه به ظاهر فیزیکی تان را فراموش نکنید .

همواره پاکیزه و آراسته باشید اگر نمی توانید مشکل را به روش مناسبی برطرف کنید در این صورت باید خودتان را همان گونه که هستید دوست بدارید . به محض این که این گونه عمل کنید با دستیابی به آرامش و شادی حاصل از سرزندگی ، همین احساسات را در نگاه دیگران خواهید دید .

آخرین توصیه متخصصان به شما این است که هرگز از کمک یا نصیحت خواستن نترسید زیرا با این کار به خودتان کمک می کنید و به دیگران اجازه می دهید تا به شما بیاموزید که چگونه شخصیت خودتان را رشد دهید این امر همیشه منجر به ایجاد احساس فضیلت و تکامل در وجودتان می شود .  


  
  

یادداشت این هفته را تقدیم می کنم به همه شما همسرانی که به هر دلیلی فرزندی به جمع دو نفره تان اضافه نشده است .عزیزان این همه تقلا برای چیست ؟ مگر تنها تضمین خوشبختی و تداوم یک زندگی مشترک رضایت بخش حضور فرزند است ؟ قبول دارم که حضور فرزند در زندگی شیرین و لذت بخش است اما همه چیز نیست .روزهای قبل از ازدواج را به خاطر بیاورید سال های اول ازدواج را 000 یادتان هست هزار آرزو و تصمیم مشترک برای زندگی تان داشتید که شاید یکی از آن ها داشتن فرزند بود پس 999 آرزوی باقیمانده تان چه شد ؟

وای بر زنی که به خاطر صاحب فرزند نشدن شوهرش قصد جدائی داشته باشد وای بر مردی که وقتی فهمید همسرش صاحب فرزند نمی شود به بهانه این که من باید از خود وارثی داشته باشم دل همسرش را بشکند و او را طلاق بدهد و یا همسر دیگری اختیار کند .

مگر همسر شما چه گناهی داشته ؟ مگر قبل از ازدواج قادر به تشخیص باروری یا عدم باروری خود بوده ؟ خودتان را لحظه ای به جای او بگذارید دوست داشتید در این شرایط چه رفتاری با شما می شد ؟

آقای فهیم ، خانم هوشمند ! اگر در زندگی دچار روزمرگی شده اید اگر در زندگی خواهان تنوع هستید با صاحب فرزند شدن شاید تامدتی تغییری ایجاد شود اما باز به روند سابق بر می گردید.بهترین راه حل این است که دست از رفتارهای تکراری بردارید و خلاق باشید هر روز برای خود و همسرتان زندگی تازه ای خلق کنید تغییر و تنوع باید از درون شما باشد نه این که به عوامل خارجی وابسته شود باور کنید آن قدر راه های خلاقانه هست که تا پایان عمر می توانید از جمع دو نفره تان لذت ببرید و هیچ گاه خسته نشوید شاید رسالت شما کشف این راه های خلاقانه و انتقال آن به سایر زوج هاست .

مهربانان ! هزاران کودک هستند که چشم انتظارند تا بوسه ای از سر مهر به گونه هایشان بنشیند چه بهتر که این رسالت شیرین بر عهده شما باشد .

دوستان خوب من ! خودتان را از زنجیر چرا و سرزنش آزاد کنید و به جای آن ببینید که چه کارهایی می توانید انجام دهید یادتان باشد خوشبختی در درون شماست .

با تشکر از آقای احمد حلت مدیر مسئول مجله موفقیت  


  
  

عالی ترین اتفاق زندگی
افسانه فرپور afsoonfpr@yahoo.com
همه چیز از آن لحظه باشکوهی آغاز شد که ترس را به فراموشی سپردم با تردید وداع کردم و در نهایت آرامش به زندگی لبخند زدم هیچ اتفاقی تکانم نداد .کسانی بودند که به من گفتند خوش باوری ، کسانی آمدند و مرا به انتظاری عبث متهم کردند کسانی آمدند تا به من بقبولانند رویاهای من مثل یک خواب به بار نرسیده از دست رفته است اما من حرف هیچ یک را باور نکردم و تنها یک چیز را باور داشتم . من باور کردم هر چند ظاهر امور مخالف و سخت باشد اما آن چه در نتیجه مورد نظرم حرف اول و آخر را می زند باور و اندیشه من است من هیچ اوضاع سختی را باور نکردم تنها باور من کامیابی بود و تنها اندیشه ام این بود که موفق می شوم .وقتی چیزی را می خواستم دیگر نگران نرسیدن به آن نبودم بلکه با ایمان و یقین فقط در انتظار کامیابی بودم به وضوح می دیدم که لحظات را با موفقیت طی می کنم مقصد در دو قدمی من و بسیار نزدیک به من بود هر چند در واقعیت بسیار دور می نمود اما من پیشاپیش حس لحظه دریافت آن مواهب را در رویاهایم درک می کردم و حتی آن لحظات را جشن می گرفتم و این تنها باور من بود که فاصله این رویا تا واقعیت را برایم کوتاه میکرد .اگر می خواهی محال ترین اتفاق زندگی ات رخ بدهد محال بودنش را عوض کن با ایمانی محکم و یک دنیا امید در انتظار وقوعش باش . آن وقت وقایع شگفت زده ات می کنند اگر می خواهی ، این مساله یک راه حل ساده دارد یک فرمول موثر می دانی این راه حل را بارها خودم امتحان کردم جواب می دهد می گویی نه امتحان کن .می دانی محال ترین اتفاق زندگی ام وقتی رخ داد که با ایمان ناگسستنی گفتم : باور نمی کنم محاله همه چیز از یک اتفاق ساده شروع شد از یک باور قدرتمند که معجزه زندگی ام شد .از جسارت ایمان داشتن به یک خواسته قلبی ، از یک اعتقاد ناگسستنی ، از رسیدن به آرامشی ژرف با یقین صد در صد باور کردم آن اتفاق می افتد از همان زمان که دیگر به هیچ اندیشه ای در خلاف جهت خواسته ام راه ندادم به نقطه شکوهمند کامیابی خیره شدم و از آن چشم برنداشتم و دیگر تصویر هیچ چیزی را جز کامیابی در ذهنم بازسازی نکردم .هر چه ظواهر امور مخالف تر می نمود من حتی یک گام عقب ننشستم ایستادم و با اعتقاد قلبی به رویایی که به تحققش ایمان داشتم وفادار ماندم و به کمتر از آن قانع نشدم اتفاقات در خلاف جهت خواسته های من رخ می داد اما من هیچ کدام را قلبا نپذیرفتم و به آن ها مثل رویدادی گذرا نگریستم باور کردم آن ها تنها اتفاقاتی گذرا هستند که آمده اند تا تنها ، ثبات من را برای درخواست و دریافت رویایم بسنجند باور کردم وقایع و شرایط تنها وسیله هایی هستند تا من خود و خواسته قلبی ام را محک بزنم و دریابم چه قدر آن را می خواهم .هیچ اتفاقی ایمان مرا به خواسته ام سست نکرد نیروی ژرفی که تحت عنوان خواستن در قلبم طوفان به پا کرده بود آن قدر قدرتمند بود که هر مقاومتی در کائنات را بشکند و محو و نابود سازد و ایمان نیروی کوچکی نبود که به سادگی از آن بگذرم 


  
  

باورها ، عادت ها ، اعتقادات و نگرش های ما به دنیا ناشی از آموخته هایی است که در گذشته از طریق ارث و یا اکتساب ( تربیت ، تجربه و رفتار ) به ما انتقال داده شده است این آموخته ها درمغز جمع شده و امروز به عنوان حافظه یا امپراتوری های ذهن به کارمان می آید و بر حسب دستور همین فرمانده ها ذهن در برخورد با دیگران یا واکنشی حقارت آمیز از خود نشان داده یا با عزت نفسی قوی شایستگی خود را بروز می دهیم خود کم بینی و یا برعکس داشتن عزت نفس ، ناشی از داده هایی است که در طول زندگی مان به ما تحمیل شده و امروز ما ناخودآگاه به عنوان رفتار از خود عمل یا عکس العمل نشان می دهیم ما به دست خودمان هیچ کدام از این خصوصیات را از جایی تهیه نکرده ایم که بخواهیم به خاطر بد بودنشان از دست خود عصبانی شویم و یا به خاطر خوب بودنشان به خود افتخار کنیم ما این کنش ها و واکنش های خوب و بد را از الگوهای اطراف خودکسب کرده ایم به طوری که شخصیت یا خوی و خصلت ما ناشی از همین الگوهاست و امروز چاره ای نداریم جز اینکه به حکم بالغ یعنی اراده و اختیار در شخصیتی که به ما تحمیل شده تغییراتی در جهت رشد و تعالی بدهیم .

پس نباید بی خود به خودمان انگ بزنیم و بیش از حد به پر و پای خود بپیچیم که چرا اعتماد به نفس یا به کلامی درست تر عزت نفس نداریم ما زاییده وراثت و اکتساب هستیم پس باید اراده کنیم و بر آن چه ما را می آزارد بتازیم و از روش های مطالعه ، مشاوره ، تمرین و تلقین استفاده کنیم تاهمه چیز به اختیار و اراده ما در آید در این صورت است که خود را خوشبخت تر ، محبوب تر و موفق تر خواهیم دید . علاوه بر باور ، عقیده و عادت و 000 ممکن است ما شرطی باشیم یعنی به خاطر حادثه خوب یا بد مهمی که در نزدگی گذشته مان اتفاق افتاده شرطی شده باشیم و از آن اتفاق رفتار خاصی را برداشت کرده و هر حادثه ای را با آن بسنجیم و از خود واکنش نشان بدهیم .که در این صورت هم باید آن را شناسایی کنیم و اگر مشکل ساز است ابتدا آن را در مغز خود شرطی زدایی کنیم و سپس رفتار و کردار مناسبی جای آن قرار دهیم و دست آخر ممکن است ما تصویر ذهنی خوبی از خود نداشته باشیم یعنی والدین یا مربیان ما ندانسته در اثر تحقیر و تحمیل عقیده و یا حالت های کمال طلبی شان تصویر ذهنی یک فرد ناتوان و دست و پا چلفتی را برایمان تصویر کرده باشند که در این صورت هم ما به حکم همین سیستم دفاعی ضعیف از خود واکنش نشان می دهیم .حالا باید از روی عقل و مصلحت این سیستم دفاعی ضعیف که همیشه کار دستمان داده را از ضمیر ناخودآگاه خارج و با حوصله و به کمک ضمیر آگاه آن را دوباره سنجی کنیم در این صورت اگر به غلط بودنشان آگاهی پیدا کردیم با تمهیداتی که شرح داده شد آن را تصحیح و دوباره به ذهن برگردانیم پس از این کارها قطعا دارای خلاقیت ، نوآوری و اعتماد به خود خواهیم شد و تا آن جا پیش می رویم که خود و اطرافیانمان را به شگفتی وا می داریم پس هرگز و تحت هیچ شرایطی نباید ذهن خویش را با این افکار که : من عوض شدنی نیستم این جوری به دنیا آمده ام زندگی ام با این حرف هاتغییر نمی کند و یا وضع من با دیگران فرق دارد آلوده سازیم زیرا اندیشه منفی همواره به نتایج منفی می انجامد بنابراین : اگر برای خود به اندازه کافی ارزش قائل نیستید اگر در برخورد با افراد خجالتی و کمرو هستید و نمی توانید از خواسته های خود دفاع کنید اگر در مقابل انتقاد دیگران در هم می ریزید اگر خود را خواستنی نمی پندارید اگر با مسایل پیش آمده با ترس و لرز برخورد می کنید و بالاخره اگر در روابط اجتماعی کم می آورید باید بدانید که لنگی هایی دارید که بهتر است به فکر درمان آن باشید خوشبختانه این ناهنجاری ها آن قدر عمیق و نگران کننده نیستند که نتوان برای آن ها چاره ای اندیشید .

خوشبختی راه و رمز خاصی ندارد بلکه روشی دارد که آموختن و به کار بردنش چندان سخت نیست اراده می خواهد که در هر کسی کم و بیش وجود دارد .


  
  

خداوندا در حضور تو آرام می گیریم و اعلام می کنیم که تو تنها خدای این عالم حاکم این جهان قادر مطلق و زمام دار بی چون و چرای خلقت هستی . در مقابل تو زانو می زنیم و اعتراف می کنیم تویی مهربان ترین مهربانان ، تو عزیز ترینی و ما عاشقان کوات .

و اما بعد 000

عزیزانم داشتم با آشنایی گفت و گو می کردم نفر سومی از راه رسید با چنان هیجانی رو به نفر سوم کرد و گفت : شما ولی نعمت ما هستید سرور ما ، عزیزید ، دلمان برایتان تنگ شده بود چقدر دوست تان داریم ، شما چه انسان با شرفی هستید و 0000

نفر سوم هنوز چند قدمی دور نشده بود که اشنا رو به من کرد و گفت : نمی دونی این آقا ( نفر سوم )

چه آدم پستی است ، شارلاتان بزرگ ، ناپاک و بی مرام ، گول قیافه به ظاهر آرامش را نخورید از پستی دومی ندارد 0000 از خیر ادامه صحبت با آشنا گذشتم حالم داشت به هم می خورد آخر چطور می شود این همه مزورانه رفتار کرد ؟

برادران و خواهران عزیز : اگر دوست ندارید چه دلیلی دارد این همه از او تعریف و تمجید کنید ؟ شما که این گونه در چند دقیقه تغییر می کنید آدم قابل اعتمادی نیستید . اما شما خوانندگان خوب: از این گونه به ظاهر دوستان دور شوید نه ، فرار کنید ! مطمئن باشید وقتی این گونه یک نفر را تخریب می کنند شما را هم خراب خواهند کرد .

آبروی انسان ها را با خون مومن مقایسه می کنند ولی عده ای به سادگی آن را از بین می برند وای بر شما 000 وای بر ما 000

عزیزان دلم ! وقتی فردی با یک انگشت به سوی شخص دیگری اشاره می کند بایستی بداند سه انگشت دیگرش به سوی خودش برگشته است خلاصه این که یاد بگیریم حتی از دشمنانمان هم به خوبی یاد کنیم . انرژی شما با مهر و عشق ، صدها برابر قدرتمندتر می شود بیاییم حسن ها و زیبایی های اطرافیان خود را ببینیم آنها را بزرگ کرده و زیباتر زندگی کنیم .

با تشکر از آقای احمد حلت مدیر مسئول مجله موفقیت


  
  

شیوانا با عده ای از شاگردان از راهی عبور می کردند در کنار جوی آب و زیر درخت جوانی را دیدند که با شوق و جدیت فراوان مشغول مطالعه بود طوری که اصلا متوجه حضور شیوانا و جمع همراه او نشد شیوانا لختی توقف کرد و از جوان پرسید : یرای چه این قدر غرق مطالعه شده ای و با این جدیت درس می خوانی ؟ جوان لبخندی زد و گفت : به سه دلیل اول اینکه پدر و مادرم از من قول گرفته اند سخت درس بخوانم و در آزمون ورودی ارتش امپراتور قبول شوم و به شغل آبرومندی برسم که آبروی خاندان را حفظ کنم دلیل دوم این است که پدرم مرا ترسانده که اگر در آزمون ورودی قبول نشوم مرا به شلاق خواهد بست و درد وشکنجه بسیاری نصیبم خواهد شد و دلیل سوم هم این است که اگر در آزمون پذیرفته نشوم مجبورم به کارهایی روی آورم که در شان من نیست و با کسانی همکار شوم که خودم را هم رده آن ها نمی دانم و از این بابت مسلما رنج زیادی خواهم کشید ! .

یکی از شاگردان شیوانا سری تکان داد و گفت : جوان بیچاره هیچ راهی جز درس خواندن جدی و قبول شدن حتمی در آزمون را ندارد وقتی این همه ترس وجود دارد او چگونه می تواند با این شوق و اشتیاق درس بخواند ؟

شیوانا سری تکان داد و گفت : همه این دلایل را که این پسر گفت نمی توانند این شوق و جدیتی که می بینم در او زنده کنند ؟ عامل محرک او چیزی بسیار قوی تر از ترس و و حشت و محرومیت و از این قبیل قصه هاست تنها یک هدف زیبا و پاک و مقدس می تواند تلاشی زیبا و تحسین برانگیز و کامل را شکل دهد .

سپس شیوانا رو به پسر کرد و گفت : اگر هر سه عاملی که گفتی از بین بروند یعنی برای خانواده ات دیگر راه یافتن تو به درگاه امپراطور اهمیتی نداشته باشد و شکنجه و شلاقی هم در بین نباشد و فرصت کافی به تو داده شود تا بدون این که وارد بازار کار شوی باز سال دیگر در آزمون شرکت کنی آیا باز هم با این جدیت درس را دنبال می کنی ؟ پسرک لبخندی زد و گفت : حق با شماست یک دلیل دیگر هم هست که معمولا به کسی نمی گویم آن هم این است که دل به دختری سپرده ام که شرط ازدواج با او یافتن شغلی آبرومندانه در درگاه امپراتور است من بیشتر به دلیل اوست که این زحمت را به خودم هموار می کنم .

شیوانا برای او آرزوی موفقیت کرد و از پسرک دور شد سپس رو به شاگردانش کرد و گفت هروقت در جایی شوق و هیجان بیش از حد را دیدید شک نکنید که در ورای این شوق عشقی بزرگ نهفته است ترس و هراس و ابهام و و حشت هرگز نمی توانند شور و اشتیاق ایجاد کنند !


  
  

تو زندگی آدما خیلی چیزهااست و خیلی چیزها نیست معمولا هر کسی به یه طریقی برای چیزهایی که نیست دعا می کنه که باشه بعضی ها بر این باورند که ستاره دنباله دار می تونه آرزو رو برآورده کنه بعضی ها معتقدند بچه های معصوم دعاشون زود اجابت می شه بعضی ها آرزشونو برای مادر می گن چون پیش خدا ارج و قرب داره و خلاصه هر کس به یه نحوی دعای خودشو به گوش خدا می رسونه اما بهتر نیست که ما مستقیما به خود خدا بگیم ؟ پیش خدا دعا کردن یه مزه دیگه داره .با خود خدا ، حرف زدن و درد دل کردن یه چیز دیگه است .

خدا همه جا هست و همه حرفا رو می شنوه ولی ای کاش ما بتونیم یه جایگاه مشخصی رو براش قرار بدیم یه جای خلوت و دور از مزاحم یه جایی که هیچ کس به اون جا سرک نکشه .مثل دل

دل کوچیک ما آدما ، یه جای دور از دسترس بقیه است دلتون رو یه معبد کنید این معبد خصوصی باشه روی سر درش هم بنویسید : ورود افراد متفرقه ممنوع .این ملک خصوصی است بله ، ملک خصوصی خداست کسی حق نداره واردش بشه . اون جا می تونید یه زندگی فراهم کنید با تمام وسایلش . وسایل زندگی برای شما توی قلبتون عشقه ، عشق ، صداقت ، معرفت ، ایثار و حتی جوانمردی .

این جوری خدا از بودن توی قلب شما احساس رضایت می کنه اون وقته که دیگه دوست نداره از اون جا بره .حتی حاضر می شه قلب شما رو یک جا بخره و ساکن اصلی و همیشگی اون باشه ، اما به نظر تون قلب آدما برای داشتن خدا کافیه ؟ دزدی کار بدیه ولی خدا رو باید غافلگیر کرد و دزدید خدا همین جوری در قلب شما ساکن نمی شه . شاید باهاتون تا اون سر دنیا هم بیاد و ترکتون نکنه .

ولی باید دل رو زد به دریا و به دزدی دل خدا رفت . اونو باید با دستای خودتون لمس کنید باید بگیریدش و بیارید باید بدونید . که دزدی خدا فرق می کنه با دزدی های دیگه می دونید چه جوریه ؟ این دزدی احتیاجی به قلاب گرفتن و بالا رفتن از دیوار و گاز انبر و شاه کلید نداره . دزدی خدا خیلی حساس تر ولی راحت تره / کافیه روح خودتون رو صیقل بدید و پاکش کنید روح آدما موقع تولد شدن خیلی پاک و بی گناهه . ولی وقتی بزرگ تر می شن ، هی کثیف تر و کثیف تر می شه . بالن ها برای پرواز به اوج آسمون باید سبک بار و بی قید و بند باشن تا راحت تر به اون بالا برن . برای ربودن خدا هم ، باید روح خودتون رو عاری از هر گونه آلودگی و گناه کنید باید سبک پرواز کنید .بعد که صفا داده شدید با عشق و باز هم با عشق ، یک جهش زیبا و بعد هم رو به بی نهایت . وقتی به بی نهایت رسیدید به خدا بگید که قصد دزدیدن دلش رو دارید . بگید صادقانه ازش می خواید که مال خودتون بشه . بگید خدایا ، دست هام ، پاهام ، تمام جسم و جونم رو گذاشتم و اومدم برای دزدی خود تو . اون وقت خدا می گه درسته با رو ح پاک اومدی ولی اگه منو دزدیدی به کجا می بری ؟ خونه من اون پائین ، پیش تو کجاست ؟ آیا باید باز هم پشت تو حرکت کنم و تو منو نبینی ؟ گناه کنی و منو نادیده بگیری ؟ یا روبه روی تو باشم و تو بازخواستم کنی و منو سپر بلای خودت کنی بلایی که همیشه خودت به وجود می آری نه من . کارت رو بکنی خودت رو لکه دار بکنی و بعد بگی خدایا چرا این جوری شد ؟ چرا این جوری خواستی حالا که به این درجه نابودی و بیچارگی رسیدم خودت باید درستش کنی ؟ آیا اون پایین باید کنارت باشم ؟ کنارت باشم و منو مجرم و شریک گناه خودت بودنی ؟ بگی اگه گناه کردم تو هم شریک من بودی و زمینه رو برام فراهم کردی ؟ بگی من اگه مال دیگری رو خوردم به خاطر فقری بود که تو برام خواستی و تو زمینه دزدی رو برام فراهم کردی ؟ بعد تو می گی نه . من برای تو یه جای خوب و موندنی رو فراهم دیدم تو باید توی قلب من باشی و بمونی . قلب من اون پایین بی صبرانه . چشم انتظار توست تمام لوازم و اسباب زندگی ابدی تو رو هم تهیه کردم عشق و عشق و عشق . صداقت ، معرفت ، ایثار ، و جوانمردی اون وفته که خدا اجازه ربودن رو بهت می ده . ولی تا به قلب شما برسه هزار بار شما رو به زمین می اندازه تا بفهمه آیا شما رفیق و بنده وفادارش هستین یا نه ، همه حرفاتون دروغ بوده ؟ اما روح شما پاک رفته و قصد داره پاک برگرده . هر بار که زمین خوردید باز هم بلند می شید و به راهتون ادامه می دید خدا هم به شما کمک می کنه چون لذت می بره از دزد وفادار خودش .

حالا ستاره دنباله دا ر بهتره یا عشق ؟

عشق راهیه برای رسیدن به حق ، که خود اوست ، چه عشقی کامل تر از عشق به خدا و حتی شیرین تر ؟


  
  

زمان دلربایی کرد سحر خندید و فروزان شبنمی در آغوش چمن آرمید و آن گاه نسیم هستی چه بی پروا بر چهره عروس عشق وزید می گویند سکوت گویاست و چیزی را ناگفته نمی گذارد حتی اگر خطوط لحظه ها گنجایش حرف ها را نداشته باشند.

روح عشق من به شما در سکوت شبانه ام پرسه می زند و این قلم و کاغذ در اسارتم تا بتوانم به حقایق ، رنگ حاشا بزنم .

صاحبخانه وجود خویش بودم و تا آن جا که ممکن بود سعی کردم در پیچ و خم طوفان حوادث ، دیوار هستی ام از هم نپاشد هر کجا راهی بود پیمودم ، هر کجا عشقی بود آن جا بودم هزاران بار افتادم ، برخاستم ، گر چه خرد بودم ، لیک تنها از خود خویش بزرگی خواستم .

کنار حوض نشسته ام گل های اطلسی ، دوست دارم برای شما درد دل کنم همچون حبس کردن عشق پشت یک دیدار ، مثل یک بغض سرد و پنهان ، می خواهم سازها را با سوزها کوک کنم و بگویم چرا اکثر مردم روح خودشان را در بازار هیچستان به دنبال کالای آرامش هستند و طالب خریداری آن . مثل این می ماند که به جای در ، دنبال پنجره بگردیم . ما آمدیم که جای پایمان باقی بماند ما آمدیم گمنام نباشیم ، گم را برداریم و فقط نام باشیم ، نامی که روی همه چیز و همه کس اثر بگذارد .

به چهره دیگران که نگاه می کنم نوعی رنج و بی قراری در صورت تک تک آن ها می بینم شاید هر کدام از آن ها با مساله یا مشکل خاصی در زندگی روبرو هستند ای کاش می توانستم با صدای بلند به آن ها بگویم همگی با علم و آگاهی و پذیرش درونی آن چه که هست آغازی را برای هماهنگی دوباره تمامیت زندگی داشته باشیم .بیاییم درک کنیم که هر یک رویداد به ظاهر بی معنی نظیر رنج شما در این لحظه می تواند چه نقشی در تمامیت هستی داشته باشد خوشحالی واقعی یعنی زندگی کردن به گونه ای که ما قبول کنیم آن چه که در این لحظه تجربه می کنیم به طور کامل انتخاب خودمان است .

اصولا جریان حیات چیزی نیست مگر ارتباط متقابل و هماهنگ همه عناصر و نیروهایی که به صورت قانون تضادها در جریان هستند و انتخاب ما در هر لحظه تعیین کننده ایفاگری نقش تضادها برای ماست آیا به این واقعیت پی برده اید که پذیرفتن وضعیت های ناپذیرفتنی بالاترین منبع خیر در جهان است ؟ و نتیجه آگاهی داشتن به این موضوع که شعور والاتر که ما را وسیله عمل قرار داده در قلب ما قرار دارد و اسمش عشق است . در طی تاریخ زنان و مردانی بوده اند که در رویارویی با زیان های بزرگ مثل بیماری ، مرگ قریب الوقوع ، فقر و . هزاران وضعیت به ظاهر ناپذیرفتنی را پذیرفته اند و در نتیجه به آرامشی دست یافتند که از همه درک ها بالاتر است وقتی که ما متوجه طبیعت ناپایدار تمامی تجربه های تلخ می شویم به این نکته پی می بریم که جهان نمی تواند هیچ چیزی به ما بدهد که تا ابد ارزشمند باشد و یا باقی بماند بیاییم طبیعت گذرا و ناقص همه پدیده ها را فقط نظاره کنیم آن وقت است که شعور عظیم طبیعت می تواند خودش را از طریق ما ابراز کند و هم از درون ، هم از بیرون به ما یاری بدهد .

آن غم و دردی که بعدی عمیق از درون ما را در چهره و رفتارمان آشکار می کند نه به شرایط بیرونی بستگی دارد و نه به وضعیت درونی . این ها همه افکار و عواطفی هستند که پیوسته در تغییرند که ما با دامن زدن و تکرار دایمی ، به آن ها عادت کردیم ای کاش بدانیم خوشحالی ، دادنی و گرفتنی نیست ، خوشحالی یعنی میزان درک تضادها در کل امور زندگی ، آگاهی ، از طریق چشمان ما به دنیای پر اشکال نگاه می کند و ما اگر به آن نقطه از هماهنگی دست پیدا کنیم آن گاه خودمان را در همه چیز پیدا خواهیم کرد و از مسایل مختلف زندگی نه تنها رنجیده خاطر نمی شویم بلکه با خود می گوییم موضوع پیش آمده زمینه ای است برای کسب تجربه ای که درک در آن رخ خواهد داد من یک قدم به جلو رانده خواهم شد .با این دید ما خود را موضوع رنج یا شادی نخواهیم خواند چرا که ما خود می توانیم موضوع خود باشیم و آن گاه شروع به برقراری ارتباط مهر انگیز با پیچیده ترین نوع رنج خواهیم نمود و آن را به عنوان فرصتی برای تغییر و پیشرفت خواهیم پذیرفت .

اصولا شادی وقتی میسر است که ما از رنج آگاه باشیم در آن صورت است که کیفیت رنج دگرگون می شود و ما تبدیل به    گنجینه ای از هوشیاری خواهیم شد و در آن هنگام کشف خواهیم کرد که تاریکی هم زیبایی و عمق و بیکرانی عجیبی دارد .


  
  

خیلی ها میان مردمند ولی تنهایند

در جمعند ولی احساس غریبی می کنند نه حاضرند با کسی دوست شوند نه به گونه ای هستند که دیگران سراغشان ایند و با آنان دوستی و رفاقت کنند

اشکال کار کجاست ؟

از ما یا از دیگران ؟

شما با بعضی ها حاضر نیستید رفیق شوید و انس بگیرید لابد دلیلی هم دارد مثل اینکه طرف پر ادعا و خود خواه است

یا مغرور و متکبر است بخیل و حسود است

خو درا تافته جدا بافته می داند و توقعهای بیجا و انتظارهای بیش از حد دارد

اگر آن دیگری کسی جز خود ما نباشد چطور 

لابد به همان صورت دیگران هم تمایلی نخواهند داشت که با ما دمخور و مانوس و دوست شوند

حق هم دارند

ما هم اگر به جای آنان بودیم حق داشتیم

عفونت تکبر و خود پسندی و به دیگران به دیده تحقیر نگاه کردن و خود را برتر از همه پنداشتن کمتر از تعفن مزبله و مرداب و لاشه مرده نیست .

درد تنهایی بعضی ریشه در همین خصلت خودخواهانه دارد .

البته علل دیگری هم دارد که بماند

فقیر کسی نیست که بی پول باشد انسان       بی دوست فقیر تر از اوست

عاجز کسی نیست که قدرت اجتماعی و بدنی نداشته باشد بلکه عاجز کسی است که نتواند دوست و همدم بگیرد

به تعبیر مولایمان علی (ع) ناتوان تر و عاجز تر از او هم کسی است که دوستانی را هم که دارد از دست بدهد و نتواند آنها را نگه دارد

سعدی شیراز هم گفته است : دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند

قدر دوست را باید شناخت و او را نگه داشت

آدمهای بی دوست و بی مونس احساس تنهایی می کنند

کسی هم که خود را خیلی قبول دارد و خویشتن را بی عیب و نقص میداند و پرادعا و

 خودخواه است تنها می ماند

این اجناس در بازار دوستی مشتری ندارد

و طبیعی است که کار و بارآنان که کالای خود پسندی می فروشند کساد شود

کمی باید خاکی بود و خودمانی

باید با مردم بود و همدلی کرد و همراهی

در رابطه با خدا هم همینطور است

در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس

بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است

قطره اگر به دریا بپیوندد دریا می شود و از تنهایی در می آید

قطره دریاست اگر با دریاست

ورنه آن قطره و دریا دریاست

بعضی گرفتاران درد تنهایی ، باید درمان خود را در رهایی از قید و بندهای خودی پیدا کنند

بدبینی به مردم انسان را تنها می سازد

خود خواهی هم میان ما و دیگران فاصله می اندازد و همین فاصله ها ست که تنهایی ایجاد می کند

اینها نسخه درمان بیماری است

ولی .. تا عمل نکنیم درد همچنان باقی است   


  
  

در روی کره زمین چه دور چه نزدیک اگر عشق نباشد فقط ترس وجود دارد .

وقتی که به جز عشق چیزی برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است

تنها خوشبختی واقعی هنگامی حاصل می شود که خود را وقف رسیدن به هدفی کنیم .

اگر مایلیم پیام عشق را بشنویم بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم برای روشن نگاه داشتن چراغ ناچاریم در آن نفت بریزیم .

من مهمتر از گرفتاریهای خود هستم .

تاکنون هیچ کس حتی شاعران نیز نتوانسته اند بگویند ظرفیت دل تا چه اندازه است .

با این همه رنگهای تماشایی در جهان شرم آور است که همه چیز را سیاه و سفید ببینیم .

تنها عذر موجهی که می توانیم در مورد تحقیر کردن کسی داشته باشیم این است که بخواهیم او را بهتر کنیم .

دوست داشتن بدین معنا ست که خوشبختی خودمان را در خوشبختی دیگران بدانیم .

وقتی کسی با یک انگشت به سوی شخصی اشاره می کند باید بداند سه انگشت دیگرش به سوی او اشاره دارد .

زندگی با عشق هرگز تیره نیست .

اگر نتوانسته اید تا حدی خودتان را عفو کنید چگونه می توانید دیگران را عفو کنید .

کورتر از آنانی که نمی خواهند ببینند وجود ندارد .

عشق اجباری می میرد جوهر عشق ، آزادی است عشق قابل مقایسه با اطاعت ، حسادت و ترس نیست . هنگامی که هواخواهان عشق در اعتماد برابری و احتیاط زندگی می کنند در خالص ترین ، کاملترین و نا محدود ترین شکل خود به سر می برند .ما از دیدن این همه مرگ و زندگی نکردن به اندازه ی دلخواه ، این همه غم فراوان بدون شادی ، این همه حرص بدون بخشش و این همه تنهایی بدون عشق در رنجیم .با زبان خوش و مهربانی             می توانید فیلی را با مویی به دنبال خود بکشید . 


  
  
<      1   2   3      >